کد خبر: ۲۹۹۶۹۴
تاریخ انتشار:۱۰ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۱:۵۳
پس از داعش

(روزنامه شرق ـ 1395/01/26 ـ شماره 2559 ـ صفحه 9)

این روزها اخبار در مورد گروهی که با نام «داعش» معیار تازه در افراط‌گرایی به نام اسلام گذاشته، کاهش یافته است، اما سخنی از خاتمه‌یافتن افراط‌گرایی‌های این‌چنینی در میان نیست. پیش‌بینی‌ها بر آن است که گروه‌های افراطی دیگری از میان نومسلمانان جهان به نام اسلام سر بلند خواهند کرد و افراط‌گرایی با ضریب توحش ابعاد تازه‌تری خواهد یافت.

طبیعتا پرسش بعدی آن است که این روندهای خشونت‌زا، بعد از داعش به چه صورتی و با چه محملی شعار اسلام (به نظر خود راستین) را به دوش خواهند کشید؟ مهم‌تر اینکه پیام و حرف آخر این افراط‌گرایی‌ها به جهانیان چیست؟ و آیا مخاطب این پیام فقط دنیای غرب است یا جهان اسلام هم باید گوش شنوایی برای آن داشته باشد؟ ما در اینجا می‌کوشیم که ریشه‌های افراط‌گرایی میان جوانان را در یک ظرف تاریخی بررسی کنیم.

زمانی که اخوان‌المسلمین مصر در سال ١٩٢٨ با شعار «الإسلام هو الحلّ» (روی‌آوردن به اسلام) سازمان سیاسی خود را با برنامه حذف مخالفان خود بنا نهاد، کسی تصور نمی‌کرد افراطی‌تر از «حسن البنّاء»، بنیان‌گذار اخوان‌المسلمین، چهره‌ای در جهان اسلام ظهور کند. البته پس از آن بخشی از اخوانی‌ها به کارهای اجتماعی و توجه به افکار مردمی روی آوردند و شعارهایی چون «الأولویه للمیدان» (اولویت با میدان التحریر است) در قیام علیه «حسنی مبارک» از دهان رهبران این گروه شنیده شد. اما با پیدایش «طالبان» و «القاعده» ما شاهد معیارهای تازه و ناشناخته‌ای در خشونت‌گرایی و دشمن‌انگاری (جهان خارج از خود) شدیم. قرن‌ها بود که مسلمانان عرب از کنار اهرام مصر، مجسمه‌های بامیان و ستون‌های پالمیرا رد می‌شدند و آنها را مظهر شرک و دشمنی نمی‌پنداشتند. اما در قرن بیست‌ویکم برخی از مسلمانان یک‌باره متوجه ابوالهول‌بودن این آثار تاریخی شدند و با توپ و تانک و وسایل مدرنی که از جهان غرب وام گرفته بودند، کمر به نابودی آنان بستند. مهم‌تر اینکه جواز قتل و نابودی همه دگراندیشان هرچند مسلمان را به هر قیمت صادر کردند. به هر قیمت یعنی به بهای خودکشی فردی و عمومی حتی ملی، فقط برای نشان‌دادن یک ضرب‌شست کورکورانه به حریف. رهبران پیشین این گروه‌ها ادعای اسلام‌شناسی تخصصی نداشتند، اما رهبر امروزی داعش، ادعای اسلام‌شناسی انحصاری خونباری دارد که گوی توحش را همان‌گونه که می‌بینیم از همگان ربوده است.

اینک پرسش آن است که این سیر خشونت پس از داعش به کدام‌سو می‌رود و دیگر چه شعار تازه‌ای به نام اسلام در انتظار ماست؟ نخست نگاهی بیندازیم به ریشه‌های افراط‌گرایی در کشورهای مسلمان که به نظر می‌رسد مسبب وضعی‌اند که اینک شاهد آن هستیم.

نخست شکست فرایند مدرن‌شدن در خاورمیانه؛ اندیشه تجدد که از قرن نوزدهم برای مسلمانان خاورمیانه مطلوب بود، از نیمه قرن بیستم به‌عنوان غرب‌زدگی مطرود شد. درواقع ایده‌های اصلی مدرنیته یعنی خودباوری، پیشرفت با سعی و کار، مسئولیت‌پذیری و داشتن رفتارهای دموکراتیک در خاورمیانه به‌خوبی شناخته نشد، بلکه بیشتر دستاوردها و مظاهر مدرنیته چون ماشین، هواپیما، تانک و تفنگ مورد توجه خاورنشینان قرار گرفت.

دوم، ظهور میلیتاریسم و نظامی‌گری جدید در خاورمیانه که مبارزه با استعمار را بهانه سلطه‌یابی و انحصار قدرت خود کردند. ارتش‌های نوین که به تقلید از الگوهای غربی تشکیل شده بودند، خود به‌جای همه نهادهای دموکراتیک (چون پارلمان و قوه‌قضائیه) انجام وظیفه کردند و با استفاده از عنوان جمهوریت، حکومت مادام‌العمر و حتی موروثی تشکیل دادند. تهی‌شدن اصل جمهوریت از محتوای اصلی خود نمونه‌ای است از عدم جذب بافت‌های دموکراتیک جدید در جوامع خاورمیانه.

سوم، تداوم و مزمن‌شدن مناقشه و جنگ اعراب و اسرائیل و حمایت همه‌جانبه غرب از اسرائیل، آثار خود را نه‌تنها در سیاست که در فرهنگ مسلمانان به‌جا گذاشت. مسلمانان که در آن زمان بهتر از اروپایی‌ها پذیرای یهودیان شده بودند، اینک خود را فریب‌خورده و سرزمین‌باخته می‌بینند. رژيم‌های اسرائیل نیز غیر از سرکوب بیشتر راهی برای ختم مناقشه نشناخته‌اند. احساس تحقیری که اسرائیل با بی‌اعتنایی به خواسته‌های اعراب و مسلمانان در منطقه به وجود آورد، هرگز در دنیای غرب جدی گرفته نشد و اسرائیل هنوز به‌عنوان بهترین متحد مغرب‌زمین، لاف دموکراسی آپارتایدی در قلب جهان اسلام می‌زند. اکنون ما شاهد کینه‌توزی و دشمن‌انگاری بی‌قاعده‌ای هستیم. در واقع نمی‌خواهد مشکلی را حل کند، فقط می‌خواهد رنجیدگی عمیق و کینه‌ورزی شدید خود را نسبت به معیارهای جهانی که در آن نفس می‌کشد، بیان کند. فراموش نمی‌کنیم که بمب‌گذار بوستون در ٢٠١٤ بلافاصله پس از انفجار بمب‌هایش به مادرش در چچن تلفن کرد که غوغای برخاسته از بمب‌هایش را به گوش همشهریانش برساند. آنچه مشهود است، آن است که آنان دارند حاصل دستاوردهای علمی غرب را علیه نه‌تنها غرب بلکه علیه خود علم به کار می‌برند. امید تغییری در آینده قابل‌پیش‌بینی نمی‌رود. در نظام حکومتی این کشورها هم تغییری برای رهایی یا دورشدن از میلیتاریسم و نظامی‌گری دیده نمی‌شود. دست‌اندرکاران و حتی اندیشمندان ملی بیشتر بر این باورند که اگر سلطه نظامی نباشد از کشور چیزی جز هرج‌ومرج باقی نمی‌ماند. همچنین برای ختم منازعه اعراب-اسرائیل نیز پایان معقولی ارائه نمی‌شود.

داعش باوجود خشونت توحش‌گرایانه‌اش، به یک آرزوی پنهان و رنگ باخته اهل سنت جامه‌عمل پوشاند و آن اعلان خلافت اسلامی و بازگشت به سلف است. می‌دانیم که ادعای خلافت در قرن ١٩ در عثمانی و سودان و در اوایل قرن بیستم در هند نیز جنبش‌هایی پدید آورده بود و حرکت‌های سلفی معاصر نیز خالی از اندیشه بازسازی خلافت نبوده است. البته می‌دانیم که بخشی از فرصت‌طلبان اروپایی و آمریکایی برای شرکت در غارتگری داعش به آن پیوستند و حرکت داعش جنبه بومی صرف ندارد. دراین‌بین، اگر اندیشمندان مسلمان نتوانند صدای خود را برای نمایان‌کردن معیارهای دینی واقعی اسلام بلند کنند، احتمال ظهور حرکت جدیدتری به نام «اجرای انقلابی» احکام شریعت بعید به نظر نمی‌رسد.

http://www.sharghdaily.ir/News/90277

ش.د9503972