مقدمه
بین قدرت واقعی یک کشور و فهم و درک کشورهای دیگر از آن، همواره تفاوتهایی وجود دارد؛ این امر موجب میشود که کشورها تلاشهای گستردهای برای ایجاد تصویری مثبت و قدرتمند از خود (در نزد دیگر ملتها) انجام دهند. در این چارچوب، در کنار دیپلماسی سنتی، به دیپلماسی رسانهای هم که در آن روزنامهنگاران بیش از پیش و با شدت درگیر رویدادها و روندهای دیپلماتیک شدهاند، توجه بسیاری میشود. تصویرسازی و انگارهسازی تخصصی در خارج از کشور، از زمان جنگ جهانی اول مرسوم شد. همچنین از همین دوران، مطالعههای دانشگاهی سیاست بینالمللی به آن چه امروزه از آن به عنوان قدرت نرم یاد میشود، توجه نشان دادند.
در دهۀ آخر قرن بیستم «جوزف نای»2 مفهوم قدرت نرم را به خوبی تبیین کرد. نای که از او به عنوان مبدع اصطلاح قدرت نرم یاد میشود، در کتابی که در سال 1990 منتشر کرد، میگوید: منابع فرهنگی یک ملت، شکلی از قدرت را تشکیل میدهند و میتوانند قدرت نظامی و اقتصادی آن را تقویت کنند یا حتی جایگزین آن شوند. نای در توضیح قدرت نرم گفته است: مفهوم قدرت عبارت است از توانایی تأثیرگذاری بر دیگران به منظور واگذار کردن آنها به انجام آنچه شما میخواهید؛ برای این منظور سه راه وجود دارد. نخست به آنها چماق بزنید، دوم به آنها هویج بدهید و سوم آنها را به شکلی قانع کنید که آنچه را شما میخواهید، بخواهند. اگر شما بتوانید دیگران را آنگونه جذب کنید که آنچه را شما میخواهید بخواهند، این هزینۀ بسیار کمتری از هویج و چماق برای شما خواهد داشت؛ در واقع این مفهوم قدرت نرم است. (Nay, 1990. 180 - 182)
در دنیایی که رشد گستردۀ سازمانهای غیردولتی، محدودیتهای عملی برای دیپلماسی رسمی کشورها ایجاد کرده است، اتخاذ شیوههای جدید برای دستیابی به منافع، امری معمول تلقی خواهد شد. اگر چه میتوان اعمال قدرت نرم را از راههای مختلف دنبال کرد، اما بیشک رسانهها یکی از ابزارهای مهم اعمال قدرت نرم بوده و نقش عمدهای در معرفی اعتبار کشورها دارند. از دید «سان تزو»3 باید از هر راه ممکن کوشید تا دشمن روحیه خود را ببازد و ارادهاش را برای مقاومت از دست بدهد. مهارت و هنر آن است که دشمن را بدون توسل به جنگ و با استفاده از عامل روانی، به زانو درآوریم. (عسگری، 1382)
در نتیجه میتوان ابراز داشت که جنگ نرم به وسیلۀ رسانهها، به دنبال سلطۀ بدون جنگ و خونریزی است.
تعاریف و مفاهیم
الف ـ تعریف جنگ
فرهنگ علوم سیاسی، جنگ را مبارزۀ مسلحانه بین کشورها یا مردم یک کشور برای رسیدن به اهداف سیاسی و اقتصادی تعریف میکند. (آقابخشی، 1373، 246)
فرهنگ علوم اجتماعی، جنگ را آزمودن نیرو با استفاده از اسلحه، بین ملتها (جنگ با نیروی خارجی) یا گروههای رقیب در داخل کشور (جنگ داخلی) تعریف نموده است. (آل بیرو، 1371، 449)
آقای «گاستون بوتول» جامعهشناس معاصر فرانسوی، جنگ را مبارزهای مسلحانه و خونین بین گروههای سازمانیافته میداند؛ جنگ، کشاکش و برخورد مسلحانه میان دو یا چند سو، در سیاست، کشاکش و برخورد مسلحانه میان دو یا چند دولت (جنگ خارجی) یا در درون قلمرو یک دولت میان قدرت حاکم و قدرتهای مدعی (جنگ داخلی) است. (آشوری، 1384، 11)
با این تعاریف اختصاری، برداشت اولیه از جنگ، نبرد مسلحانه است؛ اما با بررسی نظریههای برخی از صاحبنظران مسائل نظامی، مشخص میشود که از جنگ، معنایی وسیعتر از برخورد مسلحانه نیز اراده شده است. «سان تزو» یکی از نظریهپردازان چینی قرن چهارم قبل از مسیح، اصول جنگ را عبارت از تحمیل ارادۀ خود به دشمن، وادار کردن او به پراکنده شدن و کسب دائم اطلاعات از دشمن قلمداد کرده و در واقع جنگ را برخورد و اراده میداند. «مائو تسهتونگ» پایۀ هر نوع جنگ را اغفال فرض نماید و برتری روانی تودهها و بسیج تمامی توان آن را، مسئلۀ اصلی جنگ میداند. (متفکر، 1381، 17)
ب ـ جنگ سخت
قدرت سخت، همان توانایی تغییر رفتار دیگران از طریق اجبار و تهدید برای رسیدن به اهداف موردنظر است؛ به گونهای که مطلوب طرف استفادهکننده باشد و اگر به گونهای تهاجمی برای رسیدن به اهداف موردنظر استفاده گردد، جنگ سخت گفته میشود. (مرکز آیندهپژوهی علوم و فناوری دفاعی، 1388، 11) این جنگ بر شالودۀ تواناییهای فیزیکی، نظامی و اقتصادی قرار گرفته و هدف غایی آن، سلطه از طریق زور، ترس و اجبار است.
ج ـ جنگ نرم
مفهوم جنگ نرم4 که در مقابل جنگ سخت5 استفاده میشود، دارای تعریفی واحد که مورد پذیرش همگان باشد نیست و تا اندازهای تلقی برداشت افراد، جریانها و دولتهای گوناگون از جنگ نرم متفاوت است.
«جان کالینز»، نظریهپرداز دانشگاه ملی جنگ ایالات متحده، جنگ نرم را «استفادۀ طراحی شده از تبلیغات و ابزارهای مربوط به آن، برای نفوذ در مختصات فکری دشمن با توسل به شیوههایی که موجب پیشرفت مقاصد امنیت ملی مجری میشود، تعریف کرده است. (کالینز، 1370، 487)
معروفترین تعریف را به جوزف نای، پژوهشگر برجستۀ آمریکایی در حوزۀ قدرت نرم نسبت میدهند؛ وی در سال 1990 میلادی در مجلۀ سیاست خارجی، در مقالهای تحت عنوان «تغییر ماهیت قدرت جهانی» شمارۀ 80، قدرت نرم را توانایی شکلدهی به ترجیحات دیگران از طریق نفوذ بر افکار تعریف کرد. وی قدرت نرم را توانایی یک کشور در وادار کردن دیگر کشورها به اینکه همان چیزی را بخواهند که او میخواهد، آن هم از راه جاذبههای فرهنگی و ایدئولوژیک که در اختیار دارند، تعریف کرد. (Nay, 1990. 180 - 182)
وی در این رابطه میافزاید: «همزمان با دهۀ پایانی سدۀ بیستم و به سبب دگرگونی در ماهیت سیاست بینالملل، اشکال ناملموس قدرت، اهمیت بیشتری یافته و قدرت، در حال گذار از منابع ثروت به منابع اطلاعات است. (Nay, 1990. 180 - 182) بنابراین جنگ نرم را میتوان هرگونه اقدام نرم، روانی و تبلیغات رسانهای که جامعۀ هدف را نشانه گرفته و بدون درگیری و استفاده از زور و اجبار، به انفعال و شکست وا میدارد. جنگ روانی، جنگ سفید، جنگ رسانهای، جنگ اطلاعات، علمیات روانی، براندازی نرم، انقلاب مخملی، انقلاب رنگی و... از ابزارهای مورد استفاده در جنگ نرم است.
پیشینۀ تاریخی
به نظر میرسد جنگ نرم و مفاهیم همسان آن از قبیل عملیات روانی، جنگ روانی، قدرت نرم و...، قدمتی به اندازۀ حیات بشری دارند اما همانگونه که گفته شد، در حال حاضر این مفاهیم در خدمت استفاده در جنگ نرم هستند. نوع نگاه، زاویه دید، ارتباط چهره به چهره و غیرکلامی، سادهترین و البته قدیمیترین روشهای عملیات روانی و جنگ نرم میباشد.
برخی از نظریهپردازان، قدیمیترین روایت پیرامون جنگ نرم را به نبرد «کیدئون» با «ماد» نسبت میدهند که در این جنگ، سپاهیان کیدئون با افزایش چندین برابری مشعلهای لشکریان، باعث فریب و ترس مادها شدند و در نتیجه بدون هیچ درگیری، به پیروزی رسیدند.
جنگ نرم با مختصات نظری و عملی جدید خود بعد از شروع جنگ سرد6 و در اوج آن یعنی در دهۀ 1970، با مشارکت اساتید برجستۀ علوم سیاسی و علوم ارتباطات از جمله جوزف نای، هارولد لاسول، جان کالینز، اعضای برجستۀ آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا)، فرماندهان ارشد پنتاگون، مؤسسۀ مطالعاتی آمریکن اینترپرایز و گروهی از مدیران باسابقۀ سیا و پنتاگون، با هدف خروج از بنبستی شکل گرفت که در دوران جنگ سرد، بین دو ابرقدرت آن زمان، در توازن هستهای ایجاد شده بود. با تأسیس مرکزی تحت عنوان کمیتۀ خطر جاری، برنامهای طراحی و عملیاتی شد که مهمترین هدف آن، بمباران علیه بلوک شرق و به ویژه شوروی بود.
این کمیته، تنها راه به زانو درآوردن رقیب را، در جنگ نرم و فروپاشی از درون طراحی کردند و براساس این طرح، جنگ نرم با اتخاذ راهبردهای «ساماندهی نافرمانی مدنی» و «رهنامۀ مهار نبرد رسانهای» همراه گردید.
پس از حوادث 11 سپتامبر 2001، این کمیته بار دیگر با وجود افرادی چون کنت پولاک، مارتین ایندایک، ریچارد پرل، کاندولیزا رایس و... فعال گردید؛ این کمیته به کمیتۀ صلح جاری تغییر نام داده و فعالیت خود را در عملیات روانی علیه جهان اسلام به ویژه ج.ا.ایران و هواداران منطقهای آن از جمله حزبالله، حماس و کشورهای دوست ایران، تشدید کرد. (روزنامۀ کیهان، 15/7/88)
کشور ما به دلیل برخورداری از فرهنگ و تمدن کهن ایرانی ـ اسلامی، اصالت نژادی، وسعت سرزمینی، کمیت و کیفیت جمعیت، اقتدار سیاسی، نفوذ منطقهای و بینالمللی، التزام به نظریۀ ولایت فقیه، الگویی مترقی و متعالی برای کشورهای اسلامی و عامل مهمی در بیداری و خیزش ملتهای اسلامی منطقه است. بنابراین غرب و در رأس آنها ایالات متحده، کانون حملات نرم و براندازانۀ خود را متوجۀ ایران اسلامی کردهاند و در کنار تحمیل هشت سال جنگ، کودتاهای گوناگون، حمایت از گروههای ضدانقلابی و اغتشاش در کشور، از انواع روشهای جنگ نرم در حوزههای گوناگونی از جمله سینما، تئاتر، رمان، ادبیات داستانی، شعر، رسانههای دیجیتالی، معنویتهای ساختگی، عرفانهای دروغین و... بهره بردهاند.
اهداف جنگ نرم
جنگ نرم نیز همانند جنگ سخت، اهداف مختلفی دارد و هدف غایی هر دوی آنها تغییر کامل نظام سیاسی یک کشور براساس سلطه است که البته با اهدافی محدودتر نیز انجام میگیرد. در حقیقت جنگ نرم و جنگ سخت یک هدف را دنبال میکنند و آن، سلطه میباشد و این، وجه مشترک آنها است. در هر صورت، هدف اصلی این جنگ، اعمال فشار برای ایجاد تغییر در اصول و رفتار یک نظام و یا به صورت خاص، تغییر خود نظام برای رسیدن به اهداف موردنظر است.
اهداف جنگ نرم میتواند به اهدافی که بانی راهاندازی جنگ نرم آن را دنبال میکنند، وابسته باشد. این اهداف را میتوان به چند شیوه تقسیمبندی کرد. در یک شیوه میتوان آن را به اهداف بلندمدت و اهداف میانمدت تقسیم نمود. هدف بلندمدت دشمنان ما برای راهاندازی جنگ نرم، براندازی نظام است و قصد دارند با راهاندازی این جنگ، نظام جمهوری اسلامی را به کلی نابود کنند و یا به اندازهای پیش روند که تنها یک اسم از این نظام بیشتر باقی نماند.
در اهداف بلندمدت، دشمن به صورت موزاییکی عمل کرده یعنی سعی میکند موارد مختلف را در طول یک فرایند زمانی در کنار یکدیگر قرار دهد و در نهایت منجر به تضعیف و ناکارآمدی و خالی کردن و حذف نظام ج.ا.ایران شود.
مهمترین هدف جنگ نرم دشمنان، تغییر باور و فکر افراد جامعه است. دشمنان قصد دارند اسلامیت، جمهوریت، ملیت و ارزشهای دفاع مقدس را در نگاه نسل جوان از بین ببرند و این ارزشها را تغییر دهند. به عبارت دیگر، هدف جنگ نرم تحقق دوگونه تأثیر است: تأثیری درازمدت که «تبلیغاتی ـ راهبردی» به شمار میرود و تأثیری کوتاهمدت که «تبلیغاتی ـ تاکتیکی» است و سعی در تأثیرگذاری مستقیم دارد. تبلیغات در شرایط تأثیر کوتاهمدت میکوشد با گروه معینی از مردم ارتباط ایجاد کند تا در تحقق اهداف خود موفق باشد. در این روش ابتدا باید هدف خود را به گروهی خاص، در زمان و مکانی معین، محدود سازد و بداند که آن گروه چهگونه تشکلیافته است؛ همچنین نوع رویکرد حاکم میان افراد آن گروه در برابر حملۀ تبلیغاتی او و میزان قدرت آن گرایش را شناسایی کند. افزون بر این، باید اطلاعات کافی از تاریخ و جامعهشناسی برای فهم نحوۀ ایجاد آن گرایشها داشته باشد. (رشتی 1383، 547)
با بررسیها و کنکاشهای دقیقتر میتوان راهبرد رسانهای آمریکا در جنگ نرم علیه ج.ا.ایران را در سه بُعد زمانی تقسیمبندی نمود که عبارت است از:
الف ـ اهداف کوتاهمدت
1ـ کسب منافع براساس اهداف موردنظر؛
2ـ تأثیرگذاری بر تحولات داخلی و خارجی ج.ا.ایران؛
3ـ ایجاد گروههای داخلی و خارجی فشار علیه ج.ا.ایران.
ب ـ اهداف میانمدت
1ـ سازگاری فرهنگی ایرانیان مهاجر با جامعۀ مقصد؛
2ـ مطرح نمودن الگوی حکومتی دموکراسی غربی یا سلطنتی شاهنشاهی؛
3ـ جدا کردن مردم از حکومت؛
4ـ تغییر نظام.
ج ـ اهداف درازمدت
1ـ جدایی دین از سیاست در جامعۀ اسلامی ایران؛
2ـ ایجاد خودباختگی و استحالۀ فرهنگی در درازمدت؛
3ـ عقب نگه داشتن ایران از علم و فناوری؛
4ــ تسلیم نمودن ایران در برابر هژمونی آمریکا.
مخاطبین جنگ نرم
همۀ افراد جامعه میتوانند بخشهای مشخصی باشند که موردنظر راهاندازان جنگ نرم قرار گرفتهاند و این موضوع وابسته به هدفی است که بانی جنگ نرم آن را دنبال میکند. انتخاب اقشار مورد نظر در جنگ نرم بستگی به هدف آنها دارد؛ اما در حالت کلی میتوان گفت که گروههای هدف در جنگ نرم براساس اهداف (بلندمدت، میانمدت و کوتاهمدت)، رهبران، نخبگان و تودههای مردم هستند. نخبگان نیروهای میانی را تشکیل میدهند و میتوانند به عنوان تصمیمگیران و تصمیمسازان یک حکومت مطرح باشند.
نخبگان جامعۀ مدنی مانند رهبران احزاب و... نیز با آشفتگی ذهنی خود، میتوانند تردید را به ذهن مردم انتقال داده، و شک را ایجاد کنند تا در هدف غایی، روحیۀ ملت را درهم بشکنند. در بعضی موارد برای رسیدن به اهداف مورد نظر خود گروهها و اشخاص خاص و تأثیرگذار را مورد هدف قرار میدهند و از آن گروه یا افراد برای رسیدن به اهداف خود استفاده میکنند؛ مانند استفاده از قومیتهای مختلف یا خواص و نخبگان فرهنگی و علمی.
با توجه به اینکه در جنگ نرم از ابزارهای رسانهای، فرهنگی و علمی استفاده میشود، پوشش آن برای طبقات مختلف، بیشتر و متفاوتتر است.
جنگ رسانهای میتواند تودههای مردم را تحتتأثیر قرار دهد و به همین شکل در جنگ علمی، نخبگان را مورد هدف قرار میدهد. افراد مورد نظر جنگهای نرم، وابسته به هدف جنگهای نرم نیستند بلکه به دلیل اینکه در جنگ نرم ابزارهای مختلفی مورد استفاده قرار میگیرد، در نتیجه افراد بیشتری درگیر میشوند؛ اما در جنگ سخت که تنها ابزار مورد استفاده، ابزار نظامی است، تنها گروههای نظامی (در موارد معدودی غیرنظامیان)، در طرف مقابل قرار میگیرند.
در برنامهریزی تبلیغاتی برای مردم، پس از آنکه مبلغ هدف خود را تعیین کرد، باید دربارۀ هر موضوع یا مضمونی که احتمال دارد بیشتر گرایشها را برانگیخته و سبب تحقق اهداف شود، تصمیمگیری کند. در این مرحله، نه تنها باید موضوع کلی هدف خود را، بلکه باید به صورت ادبی یا هنری که موضوع به وسیلۀ آن ارائه میشود، انتخاب کرد. پس از آن مبلغ باید در انتخاب ابزارهای اولیۀ مناسب برای انتقال هدف خود به مردم توجه کند. در این شرایط، باید همان ملاک را در معیارهای چهارگانۀ تبلیغات موفق در نظر بگیرد که عبارتند از:
1ـ تبلیغات باید دیده و شنیده شود؛
2ـ باید همواره یادآوری شود؛
3ـ باید درازمدت، دیرپا و دارای عمق باشد؛
4ـ باید قابل فهم باشد؛
5ـ تأثیرگذار باشد؛
6ـ منجر به ایجاد رفتاری خاص در جهت اهداف مورد نظر شود. (بهشتینژاد، 1385، 66)
عنصر اصلی در تبلیغات و جنگ نرم، تودۀ مردم و مخاطبین هستند. موفقیت یا شکست در جنگ بستگی به شرایط تودهها دارد. مصداق عینی آن را میتوان در جنگ سی و سه روزه لبنان، و جنگ عراق مشاهده نمود که جنگ نرم به وسیلۀ رسانهها، توأمان با جنگ سخت همراه بود.
بیشتر کارشناسان و تحلیلگران معتقدند در عراق جنگ نظامی به معنای واقعی خود رخ نداده است و آمریکاییها توانستند از طریق جنگ نرم و عملیات روانی با بهکارگیری رسانهها، افکار عمومی مردم عراق را متقاعد کنند که ارتش آمریکا برای نجات آنان از دست استبداد، آمده است و در پی ایجاد مدینۀ فاضلهای برای مردم عراق است و با پخش اعلامیههایی نظیر «ما برای آزادی شما آمدهایم. شما در این امر به ما کمک کنید» و همچنین برنامههای رادیویی، مردم عراق را قانع کرد که در برابر ارتش آمریکا مقاومت نکنند و حتی در بعضی شرایط به یاری آنها هم بشتابند. (البته گفتنی است که سیاستهای غلط صدام بعثی هرگونه مقاومت در برابر ارتش آمریکا و متحدین را سلب کرده بود) برخلاف این قضیه میتوان رهبری سیدحسن نصرالله در جنگ سی و سه روزه لبنان را تحسین نمود و ستود که با رهبری به موقع خود توانست جنگ نرم دشمن را خنثی کند و افکار عمومی مردم لبنان را متقاعد کند که برای پیروزی باید سختیها و بمبارانها را تحمل کرد و نباید تسلیم دشمن شد. این عقیده وجود دارد که اگر بتوان افکار عمومی را نسبت به موضوع یا پدیدهای قانع کرد یا به آن سمت و سو توجه خاصی بخشد، بیشک دولتها نیز تحت فشار افکار عمومی، به آن سمت کشیده خواهند شد.
تعریف جنگ رسانهای
امروزه کارکرد رسانهها به موازات حرکت از حوزۀ نوشتاری به تصویری و تحول در فناوری به گونۀ چشمگیری گسترش یافته و به تغییر و جابهجایی روزافزون تصاویر ذهنی ما از واقعیت منجر گردیده است. آنچنان که «والتر لیپمن» اشاره میکند: ما در جریان زندگی، برای مشاهده مستقیم و بیواسطۀ جهان، امکانات بسیار محدودی در اختیار داریم و برداشتهای ما نسبت به رخدادها، از تجربیات واقعی ما سرچشمه نمیگیرد بلکه از اطلاعاتی که از رسانهها و دیگران به دست میرسد، حاصل میشود. پس بین فرد و دنیای واقعی، شَبَهِ محیطزیست شکل میگیرد. رفتار ما از ادراک این شَبَه محیط ناشی میشود و سرانجام همین شبه محیط مسئول تصاویری است که ما در مغز خود میپرورانیم. (لازار، 1380، 88)
ارتشبد «مک لوهان» برای درک و اهمیت رسانه میگوید: اگرچه فناوری منبعث از ذهن و عمل انسان است ولی انسان هر عصر و دورهای، خود زاییده فناوری زمان خویش است؛ به عبارت دیگر هر فناوری بشر را به تدریج در فضای تازهای قرار میدهد و در فضای تازه، عاملی تعیینکننده در سرنوشت و زندگی بشر به شمار میرود. (حسن اشرفی، 1386، 149)
مک لوهان معتقد است که جوامع، بیشتر در اثر ماهیت وسایل ارتباطی شکل گرفتهاند تا در نتیجه محتوای ارتباط؛ به عقیدۀ او، وسیله نه تنها از محتوای پیام خود جدا نیست، بلکه به مراتب مهمتر از خود پیام نیز است و بر آن تأثیر چشمگیری دارد. رسانه حکم چنین وسیلهای را دارد. (حسن اشرفی، 1386، 149)
مک لوهان در رابطه با درک رسانه میافزاید: ارشمیدس گفته است یک نقطه اتکا در جهان به من نشان دهید تا من توسط آن دنیا را تکان دهم. مک لوهان معتقد است اگر امروز ارشمیدس زنده بود، بیشک رسانهها را با انگشت نشان میداد. (حسن اشرفی، 1386، 150)
در جنگ نرم رسانهای، رسانه یک وسیلۀ تهاجمی جهت تأثیرگذاری بر افکار و اذهان مخاطبین است. به جرئت میتوان گفت که در هیچ برههای از زمان، تعامل جنگ و رسانه این چنین غیرقابل انکار نبوده است؛ به گونهای که حتی میتوان رسانهها را بخشی از جنگ دانست. به همین منظور، «باکسر» با استنباط از نظریۀ اثرپذیری «مک لوهان» میگوید: با ادامه یافتن جنگ بر صفحۀ تلویزیون، بینندگان نیز بخشی از ارتش مهاجم میشوند و شاید تصادفی نباشد که در کتاب مک لوهان، فصل کوتاهی مربوط به تسلیحات، پس از فصلی بلند در مورد تلویزیون جای گرفته است؛ چرا که در نظر وی، هر نوع فناوری، میتواند در عمل، به سلاح تعبیر شود. به عبارت دیگر، دوربینهای تلویزیونی تبدیل به سلاح شدهاند. به گفتۀ مک لوهان، تلویزیون رسانهای است که مردم را به مداخله طلبیده و آنها را به درون خود فرو میکشد. «باکسر» پرسشی را به این صورت مطرح میکند که اگر رسانهای سرد مانند تلویزیون به سلاحی گرم مانند تانک متصل شود، چه رخ میدهد؟ و خود در پاسخ میگوید: تأثیری شدید بر بینندگان میگذارد و به ناگاه همگی آنها به درون جنگ کشیده میشوند. وقتی طوفان شن آغاز میشود، بینندگان نیز به همان نسبت نیروهای نظامی، دید خود را از دست میدهند و هنگامی که دوربین به بمبی هوشمند متصل است، تماشاگران تلویزیون احساس میکنند که خود تبدیل به آن بمب گشتهاند. (تلویزیون، سلاح گرم جنگ عراق، 1382 : 1)
بنیادیترین تعریف از جنگ رسانهای، استفاده از رسانهها برای تضعیف کشور هدف و بهرهگیری از توان و ظرفیت رسانهها (اعم از مطبوعات، خبرگزاریها، رادیو، تلویزیون، اینترنت، و اصول تبلیغات) به منظور دفاع از منافع ملی است. جنگ رسانهای یکی از برجستهترین جنبههای جنگ نرم و جنگهای جدید بینالمللی است. اگرچه جنگ رسانهای به هنگام جنگهای نظامی کاربرد بیشتری پیدا میکند، اما این به آن مفهوم نیست که در سایر مواقع، جنگ رسانهای در جریان نبوده و یا مورد استفاده قرار نمیگیرد؛ جنگ رسانهای تنها جنگی است که حتی در شرایط صلح نیز بین کشورها به صورت غیررسمی ادامه داشته و هر کشوری از بیشترین توان خود برای پیشبرد اهداف سیاسی خویش با استفاده از رسانهها، بهرهگیری میکند؛ به گونهای که یکی از شکلهای جنگ نرم میباشد و در خط مقدم این جنگ قرار داشته و به راحتی میتوانند جریانهای مهمی را هدایت، نظارت و کنترل نمایند و از طرفی نیز خود جریانساز باشند. (کیهان، 5/7/1388)
با توجه به گستردگی دنیای ارتباطات، امروزه با جنگ رسانهای میتوان جنگ نرم را پیشبرد. کاربرد رسانهها در جنگ نرم، سبب غلبه بر فکر و اندیشه میشود و کاربرهای وسیعی دارد.
جنگ رسانهای به ظاهر میان رادیو و تلویزیونها، مفسران مطبوعاتی، خبرنگاران، خبرگزاریها، شبکههای خبری و سایتهای اینترنتی جریان دارد. سربازان جنگ رسانهای، متخصصان تبلیغات راهبردپردازان تبلیغات بینالمللی و کارگزاران رسانهها هستند. (ضیاییپرور، 1387، 11)
طراحان جنگ رسانهای نه فقط ارتشبدهای پادگاننشین، بلکه ممکن است پروفسورهای دانشگاهها و دانشکدههای رسانهای در دانشگاههای معتبر، دانشجویان و نخبگان هر کشوری باشد. جنگ رسانهای، جنگ بدون خونریزی، جنگ آرام و جنگ بهداشتی و تمیز تلقی میشود. مردمی که تحت بمباران جنگ رسانهای قرار دارند، حتی ممکن است خود از وجود جنگ سنگینی که بر فضای تنفسی آنها جریان دارد، بیاطلاع باشند. هدف جنگ رسانهای، اگرچه در نهایت تغییر کارکرد و عملکرد دولتها است، اما به شکل ملموسی به جای هدف قرار دادن مستقیم دولتها، ملتها را هدف بمباران خود قرار میدهد.
«سیاست رسانهای یک کشور»7 نهفته است و سربازان جنگ رسانهای، متخصصان تبلیغات، راهبردپردازان تبلیغات بینالملی و کارگزاران رسانهها هستند. (سلطانیفر، 1385، 3)
امروزه جنگ در دو دنیای واقعی و مجازی صورت میگیرد و رسانهها ابزار جنگ در دنیای مجازی هستند. جنگهای نوین، به شدت نیازمند تأیید افکار عمومی میباشند، به همین دلیل در طراحی عملیاتهای روانی، رسانهها کارکرد ویژهای پیدا کردهاند. در جنگهای نوین، راهبردهای رسانهای، کماهمیتتر از راهبردهای نظامی به شمار نمیآید؛ در واقع پس از جنگ سرد، مفاهیم و راهبردها تغییر یافتهاند و دیگر هر آنچه تحت عنوان جنگ سرد، جنگ اعصاب، جنگ روانی، تبلیغات و... نام میگیرد، اشارهای مستقیم به کاربرد رسانهها دارد و این به دلیل ظرفیت بالایی است که در رسانهها برای تغییر وجود دارد و تمامی جنگها، نزاعها، و مداخلههای اقتصادی و سیاسی، با زمینهسازیهای رسانهای همراه میباشد.
تبلیغات و کاربرد آن در جنگ رسانهای
تبلیغ یا تبلیغات به طور کلی به معنای رساندن و منتقل کردن افکار و عقاید و بازگو کردن ایدهها برای دیگران و سعی در گسترش آنها و تثبیت و نهادینه کردن افکار خود از این طریق است.
«کیمبال یونگ»8 تبلیغات را اینگونه تعریف میکند:
بهرهگیری کم و بیش عمدی، نظاممند و طراحی شده از سمبلها که به طور عمده توسط تلقین و شیوههای روانی مناسب انجام میشود و با هدف تغییر و نظارت بر افکار، عقاید، ارزشها و در نهایت تغییر رفتار آشکار افراد به سوی مسیر تعیین شده، همراه است. (هالستی، 1373، 336)
برخی دیگر، مجموع اقدامات مؤثر در عقیده، تصور و تصمیمگیری فرد فرد انسانها یا گروهی از انسانها را تبلیغ دانستهاند، به شرطی که انسان یا انسانها مشتاقانه به سوی هدفهایی که برای آنها تبلیغ شده است، کشانیده شوند. (رهبر، 1380، 83)
در منابع اسلامی تبلیغ به معنای رساندن پیام الهی آمده است و با توجه به آیات تبلیغ و هدایت و نیز با عنایت به روایات و سیرۀ ائمۀ اطهار(ع) و سیرۀ صالحان، برای تبلیغ تعاریفی بیان شده که متأثر از فرهنگ حاکم بر اندیشهها و اهدافی است که منظورشان، پیامرسانی در اسلام میباشد. به هر حال، در نظام حقیقتگرای اسلامی، تبلیغات مفهوم خاص خود را داشته است و براساس عقیده و بینش حاکم بر جو تفکر جامعۀ اسلامی صورت خارجی و عینی پیدا مینماید.
تبلیغات همواره هماهنگ با منبع انتشار خود به عنوان تبلیغاتی آشکار (سفید) یا پنهان (سیاه) انجام میپذیرد. منبع انتشار تبلیغات آشکار، شناخته شده است. اما تبلیغات پنهان، گویی از منبعی غیر از منبع حقیقی خود منتشر میشود. نوع سوم از تبلیغات، تبلیغات سایه روشن (خاکستری) یعنی تبلیغاتی که اجتناب میکند از اینکه منبع انتشار خود را به منابع خبری دشمن اعلام کند. تبلیغات خاکستری، تبلیغاتی است که میکوشد منبع انتشار خود را پنهان سازد، اما از انجام آن ناتوان است. سناتور آمریکایی، «هیرام جانسون» میگوید: هنگامی که جنگ آغاز میشود، حقیقت اولین قربانی است. یک اصل آشنا برای دستاندرکاران امور تبلیغات رسانهای این است که رهنامهای را که میخواهند به مخاطبان خود القا کنند، به صورت مفصل بیان نکنند، چرا که بیان مطلب آنها را به تأمل، تحقیق و حتی استهزا سوق خواهد داد. روش صحیح این است که مطالب در یک فرآیند و به صورت مستمر به آنها القا شود، به گونهای که در شرایط مساعدی برای گفتمان قرار گیرد.
«ژوزف کلاپر» معتقد است که رسانهها قادر به ایجاد سه نوع دگرگونی اساسی نظیر تغییر عقیده، تقویت و تغییر وضع موجود در ذهنیت مخاطبان هستند.
غلبه بر فرد در صورتی که نداند تحت سیطره است، آسانتر میباشد. استعمارشدگان و استعمارگران هر دو میدانند که سلطهگری تنها مبتنی بر برتری فیزیکی نیست، تسخیر قلبها و اذهان در پی تسخیر نظامی انجام میگیرد. (ضیاییپرور، 1387)
میتوان گفت که هر جنگی، حداقل در دو زمینه رخ میدهد: میدان نبرد و اذهان مردم از طریق تبلیغات، افراد خوب و بد همواره میتوانند از طریق تحریف واقعیتها، مبالغهگوییها، ایجاد ذهنیت، خطا و حتی دروغپردازیها، به گمراه کردن مردم بپردازند تا حمایت و مشروعیت پیدا کنند.
تاکتیکهای جنگ نرم در رسانهها
1ـ برچسب زدن
رسانهها، واژههای مختلف را به صفحههای مثبت و منفی تبدیل کرده و آنها را به آحاد مردم یا نهادهای مختلف نسبت میدهند.
برای مثال، رسانههای کشورهای غربی با منفیسازی مفهوم بنیادگرایی9 و اطلاق آن به کشورهای اسلامی، سعی دارند چهره منفیای از این کشورها در اذهان مخاطبین خود القا و ایجاد کنند. برچسبزنی یا اسمگذاری بر یک فکر و عقیده، برای تحریک به رد فکر و اندیشهای بدون برتری، مورد استفاده قرار میگیرد.
غربیها به مقاومت مشروع مردم فلسطین و لبنان، برچسب تروریسم میزنند و حمایت ج.ا.ایران از این مبارزین را حمایت از تروریسم مینامند.
2ـ تلطیف و تنویر
از تلطیف و تنویر (مرتبط ساختن چیزی با کلمهای پرفضیلت) استفاده میشود تا چیزی را بدون بررسی شواهد بپذیریم و تصدیق کنیم. (سورین، 1384، 158)
رسانههای ارتباط جمعی از سویی مفهوم «حقوق بشر و آزادی» را پرفضیلت جلوه داد و از سوی دیگر غرب را مهد آزادی و مدافع حقوق بشر قلمداد میکنند. در حالی که بیشترین نقض حقوق بشر و آزادی در این کشورها صورت میگیرد.
3ـ تصدیق
تصدیق یعنی اینکه شخصی که مورد احترام یا منظور است بگوید، فکر، برنامه یا محصول یا شخص معینی خوب یا بد است. تصدیق، شیوهای رایج در تبلیغ و مبارزات سیاسی و انتخاباتی است. (سورین، 1384، 165)
حمایت اشخاص معروف (سیاستمداران، هنرمندان، ورزشکاران و گروههای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی) از فردی یا جریانی، تصدیق نامیده میشود.
4ـ شایعه
شایعه در فضایی تولید میشود که امکان دسترسی به اخبار و اطلاعات موثق امکانپذیر نباشد؛ به عبارتی، شایعه در جایی ایجاد میشود که خبر نباشد و یا خبر از منابع موثق منتشر نگردد. هر شایعه دربرگیرندۀ بخش قابل توجهی از واقعیت میتواند باشد ولی ضریب نفوذ آن بستگی به درجۀ ابهام و اهمیت آن دارد. هر اندازه شایعه پیرامون مسائل مبهم و مهم باشد، همان مقدار ضریب نفوذ آن افزایش مییابد.
5ـ دروغ بزرگ
این تاکتیک قدیمی که هنوز هم مورد استفادۀ فراوان است، برای مرعوب کردن و فریب ذهن حریف مورد استفاده قرار میگیرد. به عبارتی دیگر، پیامی را که به هیچ وجه واقعیت ندارد، بیان میکنند و مدام بر طبق تکرار میکوبند تا ذهن مخاطب آن را جذب کند.
«گوبلز» میگوید: «دروغ هر چه بزرگتر باشد، باور آن برای مردم راحتتر است.» (هاشمی، 1382، 25)
در زمان تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری اخیر شایعه شد که مبلغی حدود 18 میلیارد دلار از این کشور خارج و به شکلی مضحک، به یکی از این کشورهای همسایه وارد شده است. این دروغ به اندازهای بزرگ بود که برخی آن را باور کردند! این در حالی است که میزان درآمد سالیانۀ کشور از 90 میلیارد دلار کمتر بوده و این حجم مالی یعنی چیزی حدود 20 درصد درآمد کشور.
6ـ ارائۀ پیشگوییهای فاجعهآمیز
در این تاکتیک با استفاده از آمارهای ساختگی و سایر شیوههای جنگ روانی از جمله کلیگویی، پاره حقیقتگویی و...) به ارائۀ پیشگوییهای مصیبتبار میپردازند که بتوانند حساسیت مخاطب را نسبت به آن افزایش داده و براساس میل و هدف خویش، افکار وی را هدایت نمایند. از این تاکتیک در تبلیغات انتخاباتی استفاده میشود که نمونههای بسیاری از آن را میتوان در انتخابات اخیر ریاست جمهوری برشمرد.
ارائۀ اخبار و آمارهای آلوده به دروغ از وضعیت سیاسی و اقتصادی کشور و فاجعهآمیز بودن آیندۀ کشور در صورت تداوم چنین وضعی زیر این تاکتیک تعریف میشود. برای مثال، شعار «تغییر» در این رابطه از سوی یکی از نامزدها پیگیری میشود.
7ـ مبالغه
مبالغه یکی از روشهایی است که با اغراق کردن و بزرگنمایی یک موضوع، سعی در اثبات یک واقعیت دارد. کارشناسان جنگ روانی، از این شیوه در زمان وقایع خاص استفاده میکنند. غربیها از طریق سینما و فیلمهای هالیوود، سعی در بزرگنمایی قدرت آمریکا و دستاوردهای تکنیکی و اغراق در ناکامیهای کشورهای جهان سوم و تضعیف روحیۀ مسلمانان در تقابل با تمدن غرب دارند. بنیۀ اقتصادی ایران را بیش از اندازه ضعیف میپندارند که هیچ یک از مدیران داخلی قادر به بازسازی آن نیستند.
8ـ توسل به ترس و ایجاد رعب
متخصصان جنگ نرم، ضمن تهدید و ترساندن مخاطبان از راههای مختلف، به آنان چنین القا میکنند که خطر و صدمههای احتمالی و حتی فراوانی بر سر راه آنها وجود دارد و از این طریق، آیندهای مبهم و توأم با مشکلات و سختیها برای افراد ترسیم میکنند. (شیرازی، 1376، 60)
پیش از حملۀ ایالات متحده به عراق در مارس 2003، رسانههای آمریکایی تلاش تبلیغاتی گستردهای انجام دادهاند که عراق به تولید جنگافزارهای هستهای میپردازد و حامی تروریسم است و با این شیوه سعی کردند تا افکار عمومی از رژیم سیاسی عراق و صدام ـ که انسانیتزدایی شده بود ـ احساس ترس کند و برای حملۀ آمریکا، توجیهسازی شود.
9ـ تکرار
تکرار از لحاظ روانشناسی در تشکیل (عادت) بسیار مفید است؛ به ویژه اگر با دقت توأم باشد. بدون تکرار، تثبیت و تقویت دقیقتر «عادت» میسر نخواهد شد. روش تکرار از قواعد خاصی پیروی میکند؛ زیرا فاصلههای تکرار نباید چنان دراز باشد که سبب محو شدن آثار قبلی شود و نه چندان کوتاه که ملالانگیز و خستهکننده باشد.
القای دروغ بزرگ تقلب در انتخابات و تکرار آن، زیر این تاکتیک است.
10ـ ترور شخصیت
در جنگ نرم برخلاف جنگ سخت، ترور فیزیکی جای خود را به ترور شخصیت داده است. استفاده از نظام رسانهای و انواع تاکتیکها از جمله بزرگنمایی، انسانیتزدایی و اهریمنسازی، وی را ترور شخصیت میکنند.
دشمنان انقلاب با استفاده از این تاکتیک و بهرهگیری از ابزار طنز، کاریکاتور، شعر، نماهنگهای کوتاه، به ترور شخصیت افراد محبوب میپردازند.
راههای خنثیسازی جنگ نرم رسانهای
برای خنثیسازی جنگ نرم باید افکار عمومی و نخبگان تأثیرگذار بر شکلگیری افکار عمومی را مدنظر قرار دهیم. بهترین وسیله، استفاده از ابزار رسانهای برای مبارزه با جنگ نرم رسانهای است و در جهت اجرای این کار، باید اقدامات زیر را انجام داد:
ـ رسانهها میتوانند نیازهای مادی و روانی یک حکومت در بحران را شناسایی نمایند و به چارچوببندی عوامل کشمکش که میتواند در مدیریت بحران بسیار بااهمیت باشد، و با تکیه بر قدرت نرم، به خنثیسازی جنگ نرم رسانهای از طرف دشمن بپردازند.
ـ شناسایی و بسیج منابعی که ممکن است در کمک به رفع بحران و تهدید حائز اهمیت باشد، از دیگر کار ویژههای رسانه است. این منابع، از قدرت نرم کشور مورد هجوم سرچشمه میگیرد. قدرت فرهنگی مهمترین بعد امنیت ملی، اجتماعی و سیاسی است که با تکیه بر آن، میتوان قدرت نرم را بارور کرد.
ـ فراهم کردن زمینۀ اعلام خطر زود، از دیگر موارد استفاده از ابزار رسانه در حالت پدافندی است که در اتاقهای فکر و مراکز مدیریت بحران صورت میگیرد. این کار با ارتقای سطح آگاهی، شناخت و بصیرت مسئولین و مردم، عملی خواهد شد؛ نکتهای که مقام معظم رهبری در مورد شناخت صحیح اسلام تأکید کردند که میتواند عامل پیشگیری بحران و خطر باشد، به آن اشاره دارد. (بیانات مقام معظم رهبری، 11/9/1379)
ـ جهتدهی رسانهها به سمت مهندسی فرهنگی و هماهنگی دستگاههای فرهنگی با راهبرد رسانهها در کشور: امروزه مردم مهندسی فرهنی را از حاکمیت میخواهند و انتظار دارند به آن انسجام داده شود. به نقل از مقام معظم رهبری، «یکی از تکالیف حاکمیت مهندسی فرهنگی است». (بیانات مقام معظم رهبری در دیماه 1384 در جمع اعضای شورای عالی فرهنگی) کارکرد رسانه در این جا، اجرای این مهندسی است.
نتیجهگیری
از آن جایی که کشورهای سلطهجو نمیتوانند به صورت مستقیم، فرهنگهای غربی را به ما القا کنند، به جای تحمیل ارزشها مطلوب خود، میکوشند از طریق رسانهها و اقدامات فرهنگی، نظام هنجاری گروه هدف (ج.ا.ایران) را به سمت مطلوب خود تغییر دهند. ایجاد تغییرات در این حوزه، زمینه را برای تغییر ارزشها و هنجارها در جوامع هدف، مطابق با نظام مطلوب جریان سلطه، فراهم میسازد.
امروزه ارتباطات در حوزههای بینالمللی نقش حیاتی و راهبردی ایفا میکند و شیوههای مختلف نظامهای رسانهای در دنیا، در کنار سیاستها داخلی و خارجی به عنوان ابزاری مؤثر به نوعی دیپلماسی دست میزنند که قدرت و تأثیرگذاری آن هر روزه خود را نمایانتر میسازد و این نوشتار نیز سهم رسانه را در مدیریت بحران، پررنگ فرض مینماید. رسانهها از یکسو تحتتأثیر نظام سیاسی قرار دارند و از طرفی دیگر به بازتولید باورها جهت ارائه به مخاطبین میپردازند. آنها قادر به تأثیرگذاری بر ایدهها هستند و زمینهساز شکلگیری هویت در سطح فردی و جمعی میشوند.
امروزه تبلیغات رسانهای که از ابزارهای مهم جنگ نرم میباشد به عنوان سلاحی جهت تأثیر بر نگرش مخاطب شناخته میشود و بیشک در چگونگی مدیریت طرحریزی، طی دوران پیش از درگیری، هنگام درگیری و یا پس از درگیری، نقش تعیینکنندهای دارد. در واقع استکبار جهانی با توسل به انواع تمهیدات تبلیغاتی در گسترۀ جنگ نرم، میکوشند ضمن اقناع افکار عمومی، افکار عمومی داخلی را به نفع خود تحتتأثیر قرار دهد؛ بر همگان واجب است تا با شناخت ترفندهای رسانهای و بررسی ابعاد آن، از هرگونه مداخلۀ اثرگذار به صورت بازدارنده و پیشگیرانه، ممانعت به عمل آورده و راهبردهای خنثیسازی این آثار را در حوزههای اجرایی تجربه نمایند.
در قرن 21 ملتهایی قادر خواهند بود ارزشهای خود را در جهان گسترش دهند و حرفی برای گفتن داشته باشند که به رسانهها اهمیت داده و به ارتباطات و مفهوم جنگ نرم همچون مفهوم اساسی در راهبرد کلی و نه به عنوان مفهومی تاکتیکی و محدود، اهمیت دهند.