تاریخ انتشار : ۱۶ آبان ۱۳۹۱ - ۱۱:۲۰  ، 
کد خبر : ۲۵۰۱۹۵

ظلم‌ستیزی در عرصه بیداری اسلامی با تکیه بر مبانی عدل علوی (بخش نخست)


گالیا توانگر
جان بوردن رالز یکی از اندیشمندان آمریکایی در نظریه عدالت خود اگرچه پیرو لیبرالیسم سیاسی است، ولی صراحتاً عنوان می کند که نقطه عزیمت و استقرار عدل ایجاد ساختارهای اساسی عادلانه است. یعنی تا زمانی که حکومت عدل را برپا نکرده ایم نمی توانیم انتظار تحقق عدالت را داشته باشیم. بین تشکیل حکومت عدل و تحقق عدل تجانس کاملی وجود دارد.
این نظریه پردازی های جدید خیلی پیشتر و به صورتی جامع الاطراف در اهداف امیرالمؤمنین(ع) به عنوان فلسفه ایجاد حکومت اسلامی مطرح شده بود.
در خطبه 131 نهج البلاغه می فرمایند: «باز گرداندن نشانه های دین در جایگاه خود، ظهور اصلاح در سرزمین ها، برقراری امنیت برای بندگان ستم دیده و اجرای مقررات و حدود تعطیل شده و فراموش شده دین جز در بستر و سایه عدالت فراگیر محقق نخواهد شد.»
امام(ع) برای تحقق عدالت، اقامه حق و ازاله باطل به حکومت به عنوان وسیله ای کارساز می نگرد.
حضرت علی(ع) در خطبه 131 نهج البلاغه می فرمایند: «خدایا! تو می دانی که جنگ و درگیری ما برای به دست آوردن قدرت حکومت دنیا و ثروت نبود بلکه می خواستیم نشانه های حق و دین تو را به جایگاه خویش بازگردانیم و در سرزمین های تو اصلاح را ظاهر کنیم تا بندگان ستم دیده ات در امن و امان زندگی کنند و قوانین و مقررات فراموش شده تو بار دیگر اجرا شود.»
از همان زمان صدر اسلام که مردم با اندیشه های عدالت طلبانه و روش های عادلانه حکومت عدل اسلامی آشنا شدند و در مقابل ارزش های دین اسلام تمکین کردند، حکومت از نظر آنها وسیله ای برای تامین عدالت اجتماعی و ابزاری موثر برای رسیدن به ارزش های الهی در جامعه بود.
شیعیان تداوم اسلام اصیل را در چهره علی(ع) و خاندانش دیدند، زیرا عدالت در خانه علی و فاطمه(س) ساکن شده بود و صدای آزادی از سرزمین کربلا به گوش می رسید و این بود که ایرانیان به تدریج به سوی تشیع کشیده شدند و در طول تاریخ با الهام از اسلام اصیل و خون پاک شهدای تشیع به ویژه درس آموزی از سرور و سالار شهیدان حسین بن علی(ع) در برابر زورگویی های حکام مسلمان نما و ظالم به مقابله و مقاومت برخاستند.
براساس آموزه های مکتب تشیع، در دوران غیبت امام عصر(عج) مردم همواره باید در امور سرنوشت ساز مطیع فقهای راستین دین باشند و در حوادث واقعه به آنان مراجعه نمایند و حتی برای یک روز هم حاکمیت ستمگران را نپذیرند.
احیای تمدن اصیل اسلامی
دلایل متعددی از جمله تهاجم و استعمارگری دشمنان خارجی و غیرمسلمان به کشورهای اسلامی، درگیری قدرت های مسلمان با یکدیگر، اشرافیت و حکومت های خودکامه در بلاد اسلامی، عدم آشنایی و حمایت حاکمان سرزمین های اسلامی از علوم مختلف و دانشمندان، تحجر و محدودیت های سیاسی و اجتماعی از سوی حاکمان مستبد، دنیاپرستی و انحطاط اخلاقی منجر به افول تمدن اسلامی شده بود که با پیروزی انقلاب اسلامی ایران و بازتاب گسترده آن در جهان و مخصوصاً کشورهای اسلامی، شاهد آغاز پروسه احیای تمدن اسلامی هستیم که بیداری اخیر جهان اسلام در پی عدالت و انقلاب های ضداستبدادی و ضدغربی اخیر مردم کشورهای عربی نویدبخش شتاب احیای این تمدن است.
حجت الاسلام علیرضا یحیایی، پژوهشگر توضیح می دهد: «غربی ها از دهه 1990 خطر تمدن اسلامی را به عنوان تنها رقیب بالقوه خود احساس کرده و جامعه، علمی و دانشگاهی آنها تحت دکترین و ایده هایی همچون جنگ تمدن ها، پایان تاریخ و مبارزه ساختگی با تروریسم به مقابله با احیای مجدد تمدن اسلامی پرداخته اند. از جمله این موارد می توان به تحولات اخیر در خاورمیانه و رفتار برخی رسانه های وابسته در منطقه اشاره کرد.
آنها سعی می کنند به نوعی موضوعاتی چون انگیزه اسلام خواهی در این قیام ها، بیداری اسلامی و نقش انقلاب اسلامی ایران در این تحولات را زیر سؤال ببرند. حتی برای خود تقسیم بندی نیز کرده و بر تبلیغ آن اهتمام دارند. مثلا می گویند اعتراضات یمن، طایفه ای و یا خروش مردم بحرین، جنگ بین شیعه و سنی است. همچنین در تحلیل ها اشاره می کنند که چون مردم الجزایر روزهای شنبه تظاهرات می کنند، قیامشان سکولار است نه دینی! و تاکید می کنند که قیام مصر، یک قیام سیاسی و انقلاب تونس، اقتصادی است!»
وی ادامه می دهد: «انقلاب اسلامی ایران از رهگذر احیای ارزش هایی چون عدالت محوری و عدالت گستری، توسعه و تعالی همه جانبه و درونزا، توسعه عدالت محور، کرامت انسانی و آزادی های مشروع، صلح طلبی، عزت نفس، استقلال گرایی، توسعه اخلاق و دین مداری، هنجارسازی، شکوفایی حس خداجویی، حقیقت طلبی، علم دوستی و نوعدوستی و تحکیم مبانی مردم سالاری دینی و بسط و گسترش آن، موجبات شکوفایی و بالندگی مجدد تمدن اسلامی را در راستای تمدن سازی نوین فراهم آورد و غرب را وادار به دست کشیدن از ادعای جهانشمولی خود ساخت.»
حجت الاسلام یحیایی به نمونه هایی از خیزش های عدالت خواهانه در منطقه خاورمیانه اشاره کرده و می گوید: «انقلاب اسلامی بر حرکت های آزادی بخش، ضداستبدادی و ضداستعماری در جهان سوم و مخصوصاً جهان اسلام تاثیر شگرفی داشته است. این حرکت در آمریکای لاتین تحت عنوان گسترش الهیات رهایی بخش مسیحی خود را نشان داده است.
در کشورهای عربی و اسلامی در پیدایش و فعال شدن گروه های جهادی و سیاسی همچون اخوان المسلمین مصر، جبهه نجات اسلامی الجزایر، جنبش النهضه مراکش، حزب الله لبنان، سازمان جهاد اسلامی و حماس در فلسطین، حزب الدعوه اسلامی و مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق، سازمان انقلاب اسلامی جزیره العرب، جمعیت شیعیان وفاق اسلامی و جبهه اسلامی آزادیبخش بحرین، احزاب و سازمان های سیاسی اسلامگرا در آسیای مرکزی و قفقاز، گروه های اسلام گرا در آسیای جنوبی (پاکستان، کشمیر و افغانستان)، احزاب و سازمان های سیاسی و اسلامی در شرق و جنوب شرق آسیا تجلی یافته است.
تشکیل حکومت عدل و تحقق عدالت
عدل یک سنت الهی در ساختار آفرینش است که اگر بشر به آن تمسک پیدا کند، به دروازه های نجات می رسد. عدل به معنای هر چیزی را سر جای خود قرار دادن و هر حقی را به صاحبش بازگرداندن است. اعتدال، انصاف و پرهیز از افراط و تفریط معنای واقعی عدل است. هیچ چیز جز عدل نمی تواند مردم را اصلاح کند. اما آیا این عدالت بدون این که حکومتی عادل تشکیل شود، محقق خواهد شد؟
صالح اسکندری، عضو هیئت علمی دانشکده خبر و دبیر سیاسی روزنامه رسالت در پاسخ به این سؤال می گوید: «در آیه 25 سوره حدید آمده است: ما این رسولان را فرستادیم تا قسط را برپا کنند. بنابراین در مبانی دین اسلام صراحتا عنوان شده که استقرار عدالت در گرو تشکیل حکومت عدل است.
امروزه نظریه پردازان غربی همچون جان رالز تازه به این حقیقت انکارناپذیر پی برده اند که استقرار عدل نیازمند ایجاد ساختارهای اساسی عادلانه است. یعنی تا حکومت عدل برپا نشده، نمی توان انتظار تحقق عدالت را داشت. بنابراین بین تشکیل حکومت عدل و تحقق عدل تجانسی انکارناپذیر وجود دارد. از این روست که عالمان شیعی همواره عنوان کرده اند که تا حکومت عدل تشکیل نشود، نمی توان طعم شیرین عدالت مهدوی را چشید.»
این کارشناس مسائل سیاسی با ورق زدن صفحات تاریخ به وضع جامعه زمان حضرت علی(ع) اشاره کرده و می گوید: «در آن زمان حضرت علی(ع) درگیر سه جنگ بزرگ بودند و مردم نیز پتانسیل کافی برای پذیرش عدل علی(ع) را نداشتند، بنابراین ایشان نتوانستند مفهوم عدالت را در جامعه آن روز محقق سازند.
پس بی راهه نگفته ایم که تجربه تاریخی در باب تحقق عدالت در ذهنیت بشر یا کم است و یا می توان گفت اصلا سراغ نداریم! شرایط فعلی دنیای کنونی نیز برای تحقق عدل بسی سخت تر است. الان جهان کاملا طاغوتی و ظالمانه شده است. این ساختار ناعادلانه که خلاف سنن الهی رقم خورده امکان تحقق عدل را دشوار می کند. اما ما شیعیان هنوز هم امید به بازگشت عدالت داریم. این امید در اواخر قرن 20 با شکل گیری انقلاب شکوهمند اسلامی بیشتر جان گرفت.
انقلاب بدیع اسلامی وقتی پا به عرصه وجود گذاشت، ساختار سیاسی عدالت محور را بین تمامی ساختارها عرضه کرد. این گونه بود که انقلاب اسلامی ما به یک گفتمان و یا گزاف نگفته ایم به یک فراگفتمان تبدیل شد. نهایتا وقتی عدالت خواهی در نظام مردم سالاری دینی متجلی شد، به ایجاد امواج بیداری اسلامی انجامید.»
وی با اشاره به این که بالاخره ملت های مسلمان به این نتیجه رسیده اند که نمی توانند خواسته های عدالت محورشان را بدون تشکیل حکومت عادلانه اسلامی پیگیری کنند، می گوید: «بر همین اساس است که از شمال آفریقا تا حاشیه های جنوبی خلیج فارس تحولات بدیعی در حال شکل گیری اند. در جنبش های اسلامی متقدم بعد از فروپاشی امپراطوری عثمانی اکثر قیام ها بیش از این که ناظر به تشکیل حکومت اسلامی باشند، گرایش های ناسیونالیستی داشتند. امروز روح بیداری اسلامی علیه ظلم جهانی بیدار شده است.
این بیداری مختص امت اسلامی هم نیست، حتی امت های غیرمسلمان هم متوجه شده اند که نیازمند تشکیل حکومت عدل برای پیگیری مطالبات عدالت محور خود هستند. بنابراین موج بیداری حتی به خیابان های نیویورک نیز کشیده شده است!»
موج عدالت‌خواهی در خیابان‌های نیویورک!
پس از فروپاشی شوروی سابق و نظام کمونیستی و سوسیالیستی، سران غرب به ویژه آمریکایی ها با ادعای تک الگو بودن نظام سرمایه داری تلاش کردند تا حاکمیت خود بر جوامع غربی و سپس سراسر جهان را اجرایی سازند. پس از دو دهه مردم غرب دریافته اند که این ادعا نه تنها کارایی نداشته، بلکه صرفا برای اعمال دیکتاتوری حاکمان بر آنها بوده است که موجب شده، آنها حاکمیت طبقه ای محدود بر سراسر جامعه را بپذیرند. برخی از جوانان آمریکایی در خیابان وال استریت مقر بورس نیویورک در اعتراض به اوضاع وخیم اقتصادی و اختلاف طبقاتی آمریکا و سیاست کنونی این کشور دست به تظاهرات گسترده زدند.
معترضان معتقدند که مدل تجمع آنها، استقرار شبانه روزی در مقابل ساختمان وال استریت با هدف افزایش تعداد تظاهر کنندگان و رسیدن به خواسته هایشان است و آن ها این مدل را از تظاهرات مصر و اسپانیا الهام گرفته اند.
این نوع اعتراضات در آمریکا «وال استریت را تسخیر کنیم» نام گرفته است. در میان شعارهای تظاهرکنندگان جملاتی همانند «به کار بانک مرکزی پایان دهیم!»، «وقتی ثروتمندان پول فقرا را می دزدند، نام آن را معامله تجاری می گذارند!»، «وقتی فقرا از خود دفاع می کنند، نام آن خشونت گذاشته می شود!»، «وال استریت را نابود کنیم، پیش از آن که دنیا را نابود کند!» شنیده می شد.
مردم آمریکا در واقع به حاکمیت اقلیت یک درصدی بر اکثریت نود و نه درصدی معترض هستند که مالیات و پول مردم آمریکا را هزینه براه انداختن جنگ در افغانستان و عراق و حمایت از رژیم صهیونیستی می کنند.
یک کارشناس علوم سیاسی در مورد علل شکل گیری قیام های مردمی در برابر حقارت هایی که ذکر شد، می گوید: «در حوزه داخلی مردم دریافته اند که نظام سرمایه داری برخلاف ادعای رفاه، کارکردی برای آنها نداشته و چنانکه ذکر شد، طبقه ثروتمند محدود بر کل جامعه حاکم بوده اند. در این میان، نظام سرمایه داری با اعمال دیکتاتوری انحصاری قدرت با ترکیبی از یک یا دو حزب نظیر، ساختار آمریکا با محوریت جمهوریخواه و دموکرات، خواسته های سرمایه داران را بر جامعه تحمیل کرده اند. نکته اساسی آنکه این سرمایه داری نه تنها دستاوردی برای رفاه مردمی نداشته، بلکه به گسست بنیاد خانواده ها و ساختار اجتماعی و تبدیل مردم به افرادی صرفا مادی بدون توجه به حقوق انسانی و متعالی منجر شده است.»
وی در ادامه می گوید: «در صحنه بین الملل در حالی که سران آمریکا با ادعای رفاه جهانی و کمک به ملت ها به اشغال سایر کشورها پرداخته اند اما در عمل همچنان از برخی حاکمان دیکتاتور حمایت کرده و حتی در این راه، در برابر ملت ها قرار گرفته اند.
اکنون ملت های غربی دریافته اند که این ادعاها، صرفا فریبی برای تأمین منافع سرمایه داران بوده و نه برای ارتقای جایگاه جهانی ملت آمریکا و یا کمک به سایر ملت ها. چنان که نمود آن را در جنایات صورت گرفته در کشورهای تحت اشغال و بی تفاوتی غرب در برابر جنایات اشغالگران قدس می توان مشاهده کرد. تحولات اخیر خاورمیانه و شمال آفریقا نیز نشان داد که سران آمریکا برای منافع سرمایه داران از حاکمان دیکتاتوری حمایت کرده اند که صرفا تأمین کننده منافع نظام سرمایه داری بوده اند. این دیکتاتوری که برگرفته از عملکردهای سران غرب بوده اکنون به حقارتی برای مردم آمریکا مبدل شده است به ویژه که این امر تزلزل جایگاه جهانی آنها را به همراه داشته است.»
وی در تکمیل صحبت هایش می گوید :«ساختار سیاسی و اقتصادی آمریکا نشانگر آن است که سیاستمداران شامل سناتورها و نمایندگان کنگره، فرمانداران و صاحبان قدرت در بخش های مختلف ایالتی در کنار سران کاخ سفید به جای رویکردهای مردمی در کنار صاحبان ثروت قرار گرفته و در نهایت به حامیان و مجریان خواست های ثروتمندان مبدل شدند، چنان که مردم آمریکا در شعارهای خود تأکید دارند که دولتمردان صرفاً حامی یک درصد جامعه که شامل ثروتمندان است، می باشند و 99درصد دیگر سهمی از ساختار سیاسی و اقتصادی کشورشان ندارند.
تأکید بر اموری مانند حذف وال استریت به عنوان مرکز سرمایه داری در آمریکا و حتی نظام سرمایه داری در جهان، تأکید بر عدم پذیرش نظام دو حزبی جمهوریخواه و دموکرات و معرفی آنها به عنوان دست نشاندگان مشترک نظام سرمایه داری، اصرار بر لزوم قطع کمک های دولتی به صاحبان ثروت و... از نشانه های بیزاری مردم از وابستگی دولتمردان به صاحبان ثروت و جدایی آنها از ملت است.
از آنجا که عنصر مشترک جریانات بیداری اسلامی و وال استریت عدالت و بالاخص عدالت اقتصادی است، وال استریت بستر مناسبی برای ارائه مبانی اقتصاد اسلامی است. عدالت به معنای رساندن حق به صاحب حق است. که عدالت اقتصادی یکی از مصادیق آن است. عدالت با حق رابطه مستقیم دارد. هر کجا حقی وجود نداشته باشد، عدالت هم موضوعیت ندارد بنابراین شناخت معیار و مبنای حق در اسلام بسیار حائز اهمیت است.»
مردم باید ظرفیت پذیرش عدل را داشته باشند
حجت الاسلام والمسلمین محمدرضا باقرزاده، عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) درباره اینکه چرا مردم هم عصر امام علی(ع) پس از گذشت سال ها از رحلت پیامبر(ص) با اصرار فراوان، این امام همام را به منصب خلافت نشاندند، ولی با گذشت کمتر از 5سال از حکمرانی امام، عدالت ایشان را تاب نیاوردند، می گوید: «محوری ترین رویکرد حکومت امام علی(ع) رویکرد عدالت محوری بود. عدالت محوری درواقع به نوعی شایسته سالاری و شایستگی محوری باز می گردد. براساس موازین اسلام، وقتی ما در حوزه اسلامی سخن از عدالت محوری می گوییم، یعنی در چارچوب احکام و مقررات اسلامی که تأمین کننده و تضمین کننده عدالت است قرار می گیریم. امیرالمؤمنین(ع) نقطه حکومتش را براساس عدالت محوری قرار داد.
این رویکرد امام علی(ع) برگرفته از رویکرد قرآن کریم است. اکنون که در ماه نزول قرآن هستیم، توجه به این نکته داشته باشیم که علی بن ابیطالب(ع) از قرآن جدا نیست و هر آنچه ایشان اتخاذ می کنند، برگرفته از پیام قرآن و فرهنگ قرآن بوده است، پس نوعی رویکرد قرآنی به حساب می آید. قرآن پیام ویژه اش در حوزه حکم و حکومت داری به عدل است، لذا وقتی که پیامبران الهی مأمور می شوند میان مردم به عدل و عدالت حکم می کنند.»
این عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) درباره چرایی مخالفت ها با عدالت امام علی(ع) می گوید: «عدالت محوری، اگر به صورت طبیعی مخالفت برانگیز است، در واقع دلیلی بر حقانیت آن است، چراکه آن مخالفت هایی که انجام می شود، ناشی از فطرت نیست، ناشی از طبیعت سرکش و خوی حیوانی انسان است. اساساً انبیای الهی و حاکمان دینی به دنبال انسان سازی روابط جامعه اسلامی هستند، بنابراین مقابله نکردن در برابر زیاده خواهی انسان هایی که به حق خودشان قانع نیستند، یک رسالت است، ولو اینکه جامعه تاب و تحمل آن را در مواردی نداشته باشد.»
وی در پاسخ به این سؤال که آیا رویکرد امام علی(ع) در جامعه امروز قابل اجرا هست یا نه؟ آیا می شود بر اساس مدل عدالت محور و تأکید محض بر عدالت، جامعه را اداره کرد؟ می گوید: «عدالت محوری همواره در کنار خود مصلحت اندیشی و تدبیر را دارد. حق و مصلحت یا عدالت و مصلحت عین هم و دو روی یک سکه هستند، ما نباید تصور کنیم که امیرالمؤمنین اگر عدالت محور بود، مصلحت اندیش نبوده است، اگر امام علی(ع) رویکرد عدالت محور داشته، قطعاً رویشکرد مدیریتی داشته است.
در آن زمان به علت ناتوانی، بی تحملی مردم و عدم ظرفیت جامعه نظام اسلامی شکست خورد، نه رویکرد عدالت محور و عدالت طلب امیرالمؤمنین(ع) که همواره با مصلحت اندیشی توأم بود. امام علی(ع) همواره در نظام سیاسی خودش تدبیر را مدنظر داشته، منتها با رویکرد عدالت محوری امام علی(ع) حتماً مصلحت اندیشی کرده است.»
وی با بیان اینکه عدالت محوری، رویکرد اساسی و راهبرد را تعیین می کند و مصلحت اندیشی های جزیی نوعی تاکتیک برای رسیدن به آن عنصر اساسی عدالت در جامعه است، می افزاید: «بنابراین اگر تصور کنیم، امیرالمؤمنین(ع) به خاطر عدالت کشته شد، این تصور درستی نیست، عدالت محوری دلیلی بر کشته شدن و شکست امام نیست، بلکه عدم تاب و عدم همراهی مردم، علت کشته شدن امام علی(ع) است. در واقع عدالت محوری امیرالمؤمنین(ع) در فضایی که مردم کشش و تحمل ندارند، قدرت و شعور برخورداری از این عدالت را ندارند، نتیجه اش این می شود که در جامعه علی بن ابی طالب(ع) تنها شود و یار و یاور نداشته باشد و در نهایت به شهادت برسد.»

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات