روزنامه کیهان ستون یادداشت روز خود را به مطلبی با عنوان«گفتنیهای ناگفته!»نوشته شده توسط حسین شریعتمداری اختصاص داد:
شاید این سخن که در پی آنیم، جسارتآمیز تلقی شود و چه میدانیم؟ بعید نیست بر ما خرده بگیرند و عذرمان را هم نپذیرند که چرا آنچه را حضرتآقا «ناگفته» میپسندیدند، نوشتنی کردهاید؟! شاید، حق با آنها باشد. اما، این سوی ماجرا نیز، بدون «حق» و «سهم» نیست. به یاد آورید آن روز را که جماعت در دیدار امام راحلمان(ره) از ژرفای دل فریاد میزدند «توطئه چپ و راست، کوبندهاش روحالله است» و حضرت امام، ابرو درهم کشیده و فرمودند؛ «صبر کنید! نگه دارید! کوبندهاش شما مردم بودید». پاسخ به جایی بود و از امام بزرگوارمان که تابلوی تمامنمای تواضع بود، غیراز آن، انتظاری نبود. اما، چه کسی و با کدام عقل سلیم و نگاه واقعبینانهای میتوانست بپذیرد که کوبنده توطئههای شرق و غرب و چپ و راست، حضرت روحالله نبوده است؟... و جماعت با آن که دلهاشان از عشق امام لبریز بود و همهجا از او به یک اشاره بود و از امت، «به سر دویدن»... باز هم فریاد برآوردند که؛ «توطئه چپ و راست، کوبندهاش روحالله است»... هم امام حق داشت و هم، حق با مردم بود.
و اما، آن سخن مورد اشاره این که؛ بیانات حکیمانه و شورانگیز رهبرمعظمانقلاب در بیستو پنجمین سالگرد رحلت حضرت امام، آنجا که عبور مقتدرانه انقلاب اسلامی از عقبههای سخت و نفسگیر طی 35 سال گذشته و دستاوردهای عظیم و بیبدیل آن را برمیشمردند، ناتمام رها شده بود و حضرت ایشان، بخش تعیینکننده و سرنوشتسازی از تاریخ 35 ساله انقلاب را «ناگفته» وانهاده و بدون کمترین اشاره از کنار این قطعه تاریخساز عبور کرده بودند و آن، نقش حیاتآفرین و سرنوشتساز رهبری خود ایشان طی 25 سال گذشته بود. نقشی که با جرأت میتوان گفت اگر تاریخ 25 ساله بعد از رحلت حضرت امام، از آن خالی بود، امروز از انقلاباسلامی و نظامبرخاسته از آن کمترین خبر و اثری نبود.
شرح این ماجرا اگرچه به درازا میکشد و حتی فهرست فرازهای آن نیز از محدوده بضاعت نگارنده و این نوشته محدود بیرون است ولی از آن میان به چند نکته و نمونه اشارهای گذرا میکنیم و میگذریم؛
1- فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی که امام راحلمان از قبل پیشبینی فرموده بود، در فاصله کوتاهی بعد از رحلت آن بزرگوار اتفاق افتاد و آمریکا که عرصه را از رقیب ابرقدرت قبلی خالی میدید، خیال کدخدایی جهان را در سر میپروراند و تقریبا همه کشورها غیر از ایران اسلامی، آماده پذیرش مدیریت جهانی این کدخدای خودخوانده بودند. همان روزها، کم نبودند تحلیلگران و نظریهپردازان بینالمللی و برخی از خودباختههای داخلی که کار جمهوری اسلامی ایران را تمام شده تلقی میکردند و نسخه بازگشت از راه طی شده را میپیچیدند و اینکه؛ آمریکا قدرتمندتر از دوران امام است و ایستادگی در مقابل آن نمیتواند عاقلانه باشد! به تحلیلها و تفسیرها و پیغام و پسغامهای خارجی و داخلی آن روزها مراجعه کنید. همه از عقبه سخت و نفسگیری که پیش روی بود، خبر میدادند. اما، رهبر معظم انقلاب با هوشمندی، عرصه را رصد و مدیریت میکرد. ایشان برخلاف توصیههای بیرونی و نظریهپردازی وادادگان داخلی، نه فقط شرایط را نامطلوب ارزیابی نمیفرمود، بلکه از آن با عنوان فرصتی استثنایی برای گسترش آموزههای انقلاب و جا به جایی قدرت به نفع جمهوری اسلامی ایران یاد میکرد و بر این عهد و باور بود که اسلام و گزارههای ضداستکباری آن برای رویکرد ملتهای بازگشته و سرخورده از اردوگاه مارکسیسم، جاذبه بیشتری دارد. و چنین بود که ایران اسلامی از جایگاه کشوری که به زعم بسیاری آماده بلعیده شدن از سوی آمریکا بود به رقیب این ابرقدرت تبدیل شد تا آنجا که دکترین پایان تاریخ «فرانتش فوکویاما» که در آن قدرت بلامنازع آمریکا بر جهان پیشبینی شده بود، رنگ باخت و «اولیوت کوهن» از پیدایش قطب قدرتمند اسلام در مقابل قطب قدرت غرب خبر داد که ایران اسلامی پرچمدار آن است.
2- پس از امام(ره)، سه گروه قاسطین و ناکثین و مارقین که بعد از رحلت رسولخدا(ص) سر برآورده و برای حاکمیت اسلام مزاحمت ایجاد کرده بودند، در پوشش و ظاهری متفاوت اما هویتی مشابه قد علم کردند. کسانی که حق را میشناختند ولی شیفته دنیا بودند و در دوران حضرتامام(ره) جرأت ابراز وجود نداشتند. جریان دیگری که با انقلاب همراه بودند اما در میانه راه به چرب و شیرین دنیا آلوده شدند و پیمان شکسته و عملا به خدمت گروه اول درآمدند و گروهی هر چند اندک که در پی خیانت سران خود، در میدان دشمن به بازی پرداختند و... هر یک از این سه جریان، ساز مخالف و به ظاهر متفاوتی علیه خط مبارک امام کوک کرده بودند و بسیاری از دلسوختگان بیم آن داشتند که مردم و نظام در چنبره فریب آنان گرفتار شوند. این نگرانی چندان هم بیجا نبود. اما نظام اسلامی با رهبری الهی حضرت آقا از این مهلکه نیز به سلامت و با سربلندی عبور کرد.
3- بعد از واقعه 11 سپتامبر و پس از آن که رئیسجمهور شارلاتان آمریکا انگشت اتهام را به سوی کشورمان دراز کرد و از جمهوری اسلامی ایران با عنوان یکی از سه محور شرارت جهان یاد کرد! برخی از سادهلوحان و شماری از فرصتطلبان و خودباختگان، شرایط را بحرانی ارزیابی کردند و نسخه کنار آمدن با شیطان بزرگ را پیچیدند تا به زعم خود، از خشم آمریکا و متحدانش در امان باشیم! رهبر اما چون کوهی استوار ایستاده بود و موج برخاسته از این واقعه آمریکا یا اسرائیل- و یا آمریکا و اسرائیل - ساخته را فروکش کردنی ارزیابی کرد و نه فقط در آرمانهای امام و انقلاب کمترین تخفیفی نداد بلکه بیشتر از پیش بر آن اصرار ورزید و...
4- هنگامی که آمریکا و متحدانش برای حمله نظامی به افغانستان در پوشش مبارزه با تروریسم و مقابله با طالبان آماده شده بودند، برخی از مدعیان اصلاحات که بعدها معلوم شد از آن سوی مرزها تحریک شدهاند، در پوشش خیرخواهی! پیشنهاد ائتلاف با طالبان برای مقابله با آمریکا را پیشکشیدند و چنان در این شیپور فریب دمیدند که گویی مخالفت با پیشنهاد آنان به منزله بیتوجهی به منافع ملی و مصالح نظام است! و اگر هوشمندی و درایت برخاسته از نگاه مومنانه و خداجویانه رهبرمعظم انقلاب نبود، به یقین، امروز، از نظام اسلامی و انقلاب و استقلال و عزت و آزادی مردم این مرز و بوم نام و نشانی باقی نمانده بود.
5- در اسفندماه 81- مارس 2003 - که آمریکا بعد از اشغال افغانستان برای حمله نظامی به عراق آماده میشد، باز هم، جماعتی از مدعیان اصلاحات با این بهانه که صدام، شخصیتی نظیر «خالد بن ولید» است نسخه ائتلاف با صدام برای مقابله با آمریکا را پیچیدند! انگار نه انگار که از کمترین شعور سیاسی و یا درک دینی و اسلامی برخوردارند. همکاری با عامل دستنشانده آمریکاییها و قاتل صدها هزار از مردم مظلوم این مرز و بوم برای مقابله با آمریکا؟!... این پیشنهاد احمقانه و پر سر و صدا نیز با درایت حضرت آقا بهدیوار بیاعتنایی کوبیده شد. و نهایتا کار به جایی رسید که بعد از خروج اجباری نظامیان آمریکایی از عراق و برپایی حاکمیت همسو با ایران در آن کشور اسلامی، سعودالفیصل وزیر خارجه آل سعود با عصبانیت خطاب به آمریکاییها گفت؛ عراق را در سینی طلا تحویل ایران دادهاید.
6- فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 از آن روی که آمریکا، اروپا، صهیونیستها و تقریبا همه کشورها و احزاب و گروهها و جمعیتهای مخالف و معاند ایران اسلامی در آن حضور آشکار داشتند به جنگ احزاب در صدراسلام - البته با ابعاد بسیار گستردهتر - شبیه بود، این فتنه با هدف رسما اعلام شده براندازی جمهوری اسلامی ایران تدارک دیده شده و به صحنه آمده بود. دشمن به اندازهای از نتیجه این فتنه اطمینان داشت که پیشاپیش پیروزی خود و سرنگونی نظام اسلامی ایران را اعلام کرده بود تا آنجا که سران وطنفروش فتنه پرده نفاق را کنار زده و از ارتکاب بیشرمانهترین جنایات نیز ابا و امتناعی نداشتند.
و اما، چه کسی میتواند در این واقعیت کمترین تردیدی داشته باشد، که آن فتنه بزرگ و بینظیر در تاریخ این مرز و بوم، با درایت و رهبری الهی حضرت آقا شکست خورد و به ناکامی مفتضحانه فتنهگران و مدیران بیرونی آنها انجامید؟!
7- پیشرفتهای عظیم علمی و تکنولوژیک، بیداری اسلامی در منطقه، مقاومت مثالزدنی و بینظیر جمهوری اسلامی ایران در مقابل باجخواهیها و زورگوییهای دشمنان بیرونی و توطئههای پی در پی دنبالههای داخلی آنها و... همه و همه مدیون درایت و هدایت پیامبرگونه رهبر معظم انقلاب است. نیست؟! باید توجه داشت و تجربه نیز به وضوح نشان داده است که هر یک از دسیسههای یاد شده به تنهایی میتوانست کشوری قدرتمند را به زانو درآورده و سرنگون کند... و این قصه سر دراز دارد.
اکنون، آیا شما نیز با ما همصدا نیستید که حضرت آقا در تشریح تاریخ 35 ساله انقلاب اسلامی قطعه و فصل سرنوشتسازی از آن را ناگفته رها کردهاند؟
مهدی محمدی در مطلبی با عنوان«آنچه عراقچی باید به بِرنز بگوید»نوشته شده در ستون یادداشت روز،روزنامه وطن امروز اینگونه نوشت:
خبر مذاکره دوجانبه ایران و آمریکا به طور رسمی و علنی درباره موضوع هستهای، تقریبا ناگهانی اعلام شد. گفته شده بیل برنز و وندی شرمن امروز و فردا با عباس عراقچی در ژنو ملاقات خواهند کرد. اگرچه این تنها بخشی از مذاکرات دوجانبهای است که ایران بنا دارد قبل از دور آتی مذاکرات با اعضای گروه 1+5 انجام دهد اما بیشک مهمترین آنها هم هست.
مهمترین پیام این مذاکرات این است که دوطرف تصور میکنند مذاکرات ایران و 1+5 به نتیجه خواهد رسید؛ اگر ایران و آمریکا به طور دوجانبه به نتیجه رسیده باشند. تجربه توافق ژنو هم همین را تایید میکند. اگرچه هرگز رسما تایید نشده ولی میدانیم مذاکرات محرمانه با سالیوان و برنز در مسقط نقش مهمی در صورتبندی توافق ژنو داشت و زمانی که در آذر ماه 92 تیمهای ایران و 1+5 روبهروی هم نشستند در واقع یک متن از پیش آماده و به اندازه کافی مذاکره شده جلوی روی آنها قرار داشت. درست است که فرانسه در آن مذاکرات تلاش کرد به ایران ثابت کند توافق با آمریکا همه چیز نیست ولی در نهایت دیدیم متن توافق شده با پیشنویس مورد توافق میان ایران و آمریکا تفاوت چندانی نداشت.
ظاهرا دولت آقای روحانی دوباره درصدد تکرار آن تجربه است. پیشفرض دیدارهای امروز و فردا این است که اولا ایران با آمریکا مذاکره میکند و آمریکا با سایر اعضای 1+5 و ثانیا بهرغم وجود اختلافهای بسیار، از آنجا که اراده سیاسی برای توافق در دو طرف وجود دارد، رسیدن به یک توافق غیرممکن نیست.
احتمالا مهمترین عاملی که به ترتیب داده شدن مذاکرات دوجانبه سطح بالا میان ایران و آمریکا منجر شده این است که هیچ یک از دو طرف ولو اینکه میدانند امکان حقوقی تمدید توافق ژنو وجود دارد، به لحاظ سیاسی علاقهای به این کار ندارند. من عقیده دارم درباره مخاطرات سیاسی تمدید توافق بویژه از سوی کنگره اغراق شده و همانطور که منابع آمریکا در هفته گذشته نوشتند کنگره درنهایت ریسک به هم زدن بازی را نخواهد پذیرفت و مهمترین کاری که میکند بالا بردن قدرت چانهزنی تیم آمریکاست اما روشن است که برای دولتهای روحانی و اوباما بهتر آن است که قبل از ضربالاجل 20 ژوئیه به توافق برسند و کار به تمدید توافق ژنو نکشد. دیدار برنز و شرمن با عراقچی احتمالا بیش از هر چیز با هدف سرعت دادن به مذاکرات و تبدیل گفتوگو به مذاکره و تبادل نظر به بده بستان صورت گرفته، کاری که جز با افزایش سطح و اختیارات طرف آمریکایی ممکن نبود.
خطوط قرمزی که ایران در وین 4 روی میز گذاشت کار را برای آمریکا دشوار کرده است. در اصل ایران میخواهد ظرفیت غنیسازی فعلی خود را حفظ و فقط درباره طرحهای توسعهای آن در آینده مذاکره کند، ایدههای آمریکا برای بازطراحی قلب رآکتور اراک را نپذیرد، تمام تحریمها یکجا لغو شود، اجازه ورود آمریکا به حوزههای نظامی را ندهد و همه محدودیتها بر برنامه تحقیق و توسعه خود را منتفی کند. طرح این اصول از سوی ایران در مذاکرات وین4 آمریکاییها را از خلسه ناشی از توافق ژنو خارج کرده است. تصور آمریکا تا پیش از وین 4 این بود که ایران در نهایت به یک ظرفیت سمبلیک غنیسازی راضی خواهد شد، فردو و اراک را عملا تعطیل میکند و لغو تدریجی تحریمها را هم به شرط آنکه در گام اول تحریمهای مهمی لغو شود خواهد پذیرفت. سوگمندانه باید گفت منشأ اصلی بروز چنین سوءتفاهمی در ذهن آمریکاییها هم آدرسهای ارسال شده از سوی خود دولت بود؛ آدرسهایی که کم و بیش به آمریکا میگفت لغو تحریمها برای ایران آنقدر مهم است که در نهایت از واگذار کردن هیچ امتیازی فروگذار نخواهد کرد.
اکنون روشن است تحت چه شرایطی ایران توافق نخواهد کرد. به عبارت دیگر، شرایطی وجود دارد که تحت آن شرایط ایران ترجیح میدهد تحریم بماند تا اینکه به یک توافق بد رضایت بدهد. آمریکاییها هم از این شرایط بهخوبی آگاهند و هم میدانند این تصمیمات در ایران به عنوان سلسلهای از اصول تخلفناپذیر برای اعمال در مذاکرات اتخاذ شده و اینگونه نیست که ایران اکنون این اصول را مطرح کرده است برای اینکه در انتهای خط امتیاز بگیرد و از آنها کوتاه بیاید. به عنوان نمونه، شاید زمانی آمریکا تصور میکرد ایده برچیدن بخش زیادی از ماشینهای سانتریفیوژ در ایران دستیافتنی است و توافق ژنو هم که در آن پذیرفته شده برنامه هستهای ایران در طول گام نهایی بشدت محدود خواهد شد به این توهم دامن زد ولی حالا حتی در ادبیات مقامهای آمریکایی هم میتوان دید که دریافتهاند ایده برچیدن چندان واقعبینانه نیست و بهتر است به فرمولی فکر کنند که در آن هیچ نوعی از برچیدن ماشینها از ایران درخواست نشده باشد. 2 روز پیش یک منبع آمریکایی نوشته بود اینکه ایران درنهایت چه تعداد ماشین را میتواند حفظ کند به خیلی چیزها از جمله به میزان شفافیتی بستگی دارد که بر برنامه غنیسازی ایران اعمال خواهد شد. برای من، معنای این عبارت چیزی جز این نبود که آمریکاییها در جستوجوی یک راه گریز هستند و کمهزینهترین راه گریز برای آنها هم این است که به جای اصرار بر محدودیت، بر درخواست شفافیت بیشتر از ایران تمرکز کنند. واقعا وقتی برنامه هستهای ایران به اندازه کافی شفاف است چه تفاوتی میکند ایران چقدر ماشین سانتریفیوژ داشته باشد؛ مگر اینکه طرفهای مذاکراتی تصمیم گرفته باشند با اصرار بر برچیدن تعداد زیادی از ماشینها ایران را تحقیر کنند.
اکنون که تیم ایرانی دوباره تصمیم گرفته با آمریکاییها رویارو بنشیند، باید بر یک اصل مهم دیگر تاکید کند و آن اصل این است که ایران درباره نساختن سلاح مذاکره میکند نه درباره نداشتن فناوری که یکی از کارکردهای آن میتواند ساخت سلاح هستهای باشد. به عبارت دیگر، بازی مهار توان گریز هستهای ایران یک بار برای همیشه باید پایان داده شود. اینکه آمریکاییها میگویند هدف اصلی مذاکرات، محدود کردن ظرفیت غنیسازی ایران تا حدی است که زمان گریز هستهای به حدود یک سال برسد، حتی از دید فردی مانند گری سیمور هم مسخره است، چرا که وی میگوید اگر ایران زمانی تصمیم به گریز هستهای بگیرد قاعدتا این کار را جلوی دوربینهای آژانس انجام نخواهد داد، اگرچه مهمترین حقیقتی که سیمور به آن اشاره نمیکند و آن را باید از افرادی مانند جیمز کلاپر، مدیر اطلاعات ملی آمریکا شنید این است که اساسا گریز هستهای یکی از هدفگذاریهای ایران برای برنامه غنیسازی نیست چرا که اگر چنین بود مدتها پیش باید و میتوانست چنین کاری را بیسر و صدا انجام دهد. ایران باید این موضوع را برای آمریکاییها روشن کند که اگر مقصود از مهار توان گریز هستهای ایران پیدا کردن بهانهای برای برچیدن زیرساخت غنیسازی صنعتی در ایران است، آن وقت باید مذاکرات را از همین حالا شکست خورده دانست. همین که آمریکا حاضر نیست به جای محدودیت روی شفافیت تمرکز کند، نشان دهنده آن است که مساله Break out بیش از آنکه یک نگرانی واقعی باشد، نوعی بهانهجویی و تولید استدلال برای باجخواهی از ایران است.
یکی از تصمیمهای سختی که آمریکاییها باید بگیرند و میتواند واقعگرایی بیشتری به مذاکرات تزریق کند این است که از مذاکره براساس منطق Break out دست بکشند و مذاکره براساس تخمین نیازهای واقعی ایران را جانشین آن کنند. تنها در این صورت است که سرعت مدنظر آنها در فرآیند مذاکرات ایجاد خواهد شد. تیم ایرانی نیز اگر واقعا در پی نتیجه است باید بر این موضوع اصرار کند و الا محتملترین سناریو این است که مذاکرات بینتیجه ادامه مییابد، توافق ژنو 6 ماه دیگر تمدید میشود و در انتهای سال جاری میلادی در حالی که دیگر زمانی باقی نمانده، مذاکرات گرفتار شکستی بازگشتناپذیر خواهد شد.
مذاکره رودر رو با آمریکا اگرچه ممکن است برای برخی که همتایان آمریکایی خود را با نام کوچک صدا میکنند دیگر عادی شده باشد ولی برای ایران انقلابی همچنان تصمیمی دشوار است. اگر آمریکاییها واقعبینی بیشتری پیشه نکنند و خود را برای گرفتن تصمیمهای دشوار آماده نکرده باشند تنها اتفاقی که خواهد افتاد این است که مردم ایران درباره آمریکا واقعگراتر خواهند شد. حتی اگر مذاکرات هستهای به نتیجه نرسد، برای ایران انقلابی، این دستاورد کمی نیست که روشن شود آمریکا کشوری لجوج و غیر قابل اعتماد است نه آن موجود منطقی و خیرخواهی که در چند ماه گذشته عدهای میخواستند برای ملت ایران تصویر کنند. به این معنا- و فقط به این معنا- فرآیند آتی یک مسیر برد- برد برای ایران است.
روزنامه ابتکار مطلبی را با عنوان« فیضیه یا انگلیس؛ مسأله این است! »به قلم هجیر تشکری به چاپ رساند که به شرح زیر است:
»روحانیت عوام زده ی ما... آنگاه که مسئله ی اجتماعی می خواهد بیان کند....طوری نسبت به این مسائل اظهارنظر می کند که با کمال تأسف علامت تأخر و منسوخیت اسلام به شمار می رود و وسیله به دست دشمنان اسلام می دهد.»
شهید مرتضی مطهری
در تاریخِ متأخر ایران «شریعتی» از معدود کسانی است که با صراحت از «اسلام منهای آخوند» سخن رانده است. از همین رو او را از «منهاییون» می دانند. در مقابل، «مطهری» تز یاد شده را با صداقت، استعماری می دانست. واقعیتِ امروز جامعه امّا چیز دیگری است. نه اسلامِ منهای روحانیت امکانِ تحقق یافت، نه لزوماً تز شریعتی را می توان استعماری خواند. امروزه نیز آنگونه که شریعتی پیش بینی می کرد اسلامِ قم و مشهد تغییر کرده و آن اسلامِ پیشین نیست. اگر چه شاید در این فقره مشکله ی تاریخی به بیان مطهری «نحوه ی ارتزاق روحانیون» باشد، امّا در میان این صنفِ تأثیرگذار و غیر قابل انکار، آبشخورهای فکری متفاوت، نتایج و پیامدهای مختلف می آفرینند.
«اختلاف...از نظرگاه» بر می خیزد و موضوع به خوانشها و قرائتهای گوناگون از دین قابل ارجاع است. دست کم در صدساله ی اخیر جدال دو گروه از روحانیت دیدنی بود، سنگوارگی و ذهنیتِ متصلبِ تاریخی وجه بارز و غالبِ طیفی از روحانیون بوده است و در مقابل، گشاده رویی، آزادگی و استقبال از دست آوردهای جهان جدید، شاخصِ شناخت طیفی دیگر. نزاعِ مشروطه خواهی و مشروعه خواهی یکی از نمونه های عمده ی این دوآلیته است. در انقلابِ مشروطه گلوله ی مشروعه خواهان سینه «شیخ مهدی نوری» را شکافت تا پسر، شهیدِ مشروطه خواه نامیده شود؛ و طنابِ دارِ مشروطه خواهان بر گردنِ پدرش «شیخ فضل الله نوری» رفت تا پدر، «شیخ شهید» مشروعه خواه لقب گیرد. به راستی چه کسی راه را درست می رفت؟ پدر یا پسر؟!
نزاعِ تفاسیرِ آقایان روحانی – مصباح به رغمِ دخالتِ سایر مسائل، پدیده ای است طبیعی و بدیهی. کما اینکه دعوا بر سر بهشت و جهنم نیز از دو نوع مواجهه (ی هر دو هم دلسوزانه) با سعادت و شقاوتِ مردم حکایت می کند. دیدگاهی که مردم را پیش و بیش از خودِ آنان دوست دارد، و دیدگاهی که امرِ مردم را به خودِ مردم وا می نهد. واقعیت آن است که آنچه مسأله زا و غیر عادی است مارپیچ بازی و چرخشهای غریبِ برخی از طرفینِ این تفاسیر در مقاطعِ مختلف است، نه پلورالیسمِ طبیعی و حتّا مواضعِ غیرطبیعی برخی از طرفین.
به عنوان مثال «آیت الله مصباح» روزگاری نه چندان دور اطاعت از رئیس جمهور (احمدی نژاد) را اطاعت از خدا می دانست، و امروز با ادبیاتی دونِ شأنِ طرفین، رئیس جمهور را در زمره ی «برخی افراد عمامه به سر... دارای مسؤولیت» معرفی می کند، و او را اینگونه مورد «لطف به انواع عتاب آلوده» قرار می دهد: «...مگر تو دینت را از کجا گرفته ای؟» آیا رواست کسی در سطحِ ایشان، رئیس جمهور قانونی این کشور را که تا دیروز اطاعتش را اطاعت از خدا می دانست «تو» خطاب کند و با نگاهی عاقل اندر سفیه از او بپرسد که «دینت را از کجا گرفته ای؟» آیا این پرسش خداگونه یا قیم مأبانه نیست؟! آیا این نوع رویارویی به ربودنِ دلها به سوی اسلام می انجامد یا رماندن از آن؟! آیت الله مصباح پیش از این نیز از مریدان خود می خواست برای پیروزی احمدی نژاد «روزه» بگیرند و ادعا می کرد «در اهواز کسی خواب دیده که امام زمان (عج) فرموده اند به آقای احمدی نژاد رأی دهید» و او را «ذخیره ی خداوند برای امروز» می نامید. «توفیق شکر نعمت احمدی نژاد» را از خدا می خواست و انتخاب او را «مشحون به کرامات و معجزات» و «دمیدنِ نفخه ی الهی در جامعه ی ما» تفسیر می کرد. حضرتِ ایشان برآن بود که «پرتو نور» مشمولِ آقای احمدی نژاد شده است؛ همان پرتویی که امروز چشم رضا و مرحمت بر چهره ی روحانی باز نمی کند! بگذریم که چندی پیش ایشان از «نجات» احمدی نژاد سخن راند و او را دیوانه خواند! («هیچ آدم عاقلی چنین کارهایی نمی کند، مگر آنکه اختیار از او سلب شده باشد.»)
اگر از حق نگذریم، به حکمِ منطق، آیت الله مصباح را می بایست از مسببینِ معنوی وضع موجود دانست. ایشان به عنوانِ پدر معنوی دولتی که به هفتاد زبانِ زنده ی دنیا و با بیست دهان همه چیز حتّا دین مردم را به سخره می گرفت، مسؤول است. بر این مبنا، امروز وی نه در مقام پرسشگری از منبعِ اخذِ دینِ «روحانی»، که در مقامِ مخترع و مبلغِ احمدی نژاد نسبت به حمایتهای محیرالعقولِ خود از آن مرد رفته و نابسامانیهای موجود، در محضرِ خدا و در برابرِ مردم می بایست پاسخگو باشد. زیرا میانِ «برنامه»ی احمدی نژاد و «حکم» ایشان ربط وثیق و وسیعی وجود داشت. تاریخ گریبانِ ما را خواهد گرفت. این فرار به جلو و فرافکنی البته که ناپذیرفتنی است.
اینک و با نیم نگاهی به این تجربه های تلخ، باید پرسید کدام روحانی می تواند مصباحِ توسعه ی ایران باشد و ما را به امیدِ ساحل از «بیمِ موج» برهاند؟ و به راستی چه دردی بر جانِ مطهری سنگینی می کرد که آن قربانی خشک اندیشی، از «عوام زدگی بالاتر از سیل زدگی، زلزله زدگی، و مار و عقرب زدگی» روحانیت انتقاد می کرد و آن را «یک درخت آفت زده» می نامید؟ درختی که به زعمِ ایشان «باید با آفتهایش مبارزه کرد.» یحتمل آن شهیدِ وارسته در این تحلیلِ دردمندانه، فقط گروهِ خاصی از روحانیون را مد نظر داشت. همان گروهی که بدانها «روحانیت وابسته» می گفت.
سیدباقر پیشنمازی در مطلبی با عنوان«فصل امتحان و غربالگری»چاپ شده در ستون سرمقاله روزنامه رسالت اینطور نوشت:
این هفته که بین دو مناسبت مهم پانزدهم خرداد و پانزدهم ماه شعبان قرار گرفته یادآور ملاحظات قیام مقدماتی و قیام نهایی است. قیام اول که از شهر قیام ، «قم» با رهبری نایب منصور امام عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) و با حمایت مستضعفان اوج گرفت و به پیروزی رسید و قیام نهایی که با رهبری حضرت خاتم الاوصیاء(عج) از کانون قیام، بیتالله الحرام (1) آغاز و زمینهساز وراثت و امامت مستضعفان میگردد(2) و از همین رو، سالروز تولد آن حضرت، روز جهانی مستضعفان نام گرفت.
نهضت پانزده خرداد 1342 در پیروزی ناباورانه و شگفتآور خود زمینهساز رویدادهای بزرگی گردید(3)، نهضتی که هرجا همه توان خود را به صحنه جهاد آورد، خداوند کاستی هایش را جبران کرد. از اسرار شکست حکومت نظامی 21 بهمن 57، تا شکست شیطان بزرگ در طبس و نوژه، و از آزادی خرمشهر تا والفجر 8 و فتنه 88 !
این پیروزیهای خارج از محاسبات معمول و در شرایط نابرابر بین طرفین، از نشانههای تحقق وعده الهی بر نصرت مومنان و خلافت آنان بر زمین(4) و رابطه طولی بین دو قیام است. آنگاه که زمین از ظلم و جور و نیرنگ و فریب و گناه و آلودگی و پلیدی آکنده گردد، خداوند آیین خاتمالانبیاء(صلى الله علیه وآله وسلم) (5) را به دست خاتمالاوصیاء قائم آلمحمد(ص) و قیام جهانگیرش بر همه ادیان پیروز میگرداند.
قیامی که با امکانات متعارف صورت میگیرد و از عناصر مهم آن انسانهای کمنظیری هستند که به یاری حضرتش میشتابند. انسانهایی که اگر چه زمینیاند اما در فراز و نشیب رویدادهای سخت و دشوار عصر خود(6) و استقامت و پایداری در دفاع از حق و صبر و ثبات قدم در برابر فتنهها و شرارتها و مزاحمتها(7) آبدیده شده و لیاقت و شایستگی راهبری قیام نهایی را در رکاب امام عصر(عج) به دست آوردهاند.
اگر آزمونهای سخت و دشوار نباشد همه مدعی صلاحیت و اهلیت هستند و قیام نهایی نمیتواند مثل قیام اول هر انسان اهل و نااهل را که محصول تبلیغ صادقانه یا فریبکارانه حزب و رای و صندوق و «دموکراسی»! باشد به صفوف مدیران و راهبران خود راه دهد.
اگر گردش غربال قیام مقدماتی نباشد و مدعیان صادق و دروغگو در عرصه مناصب و مسئولیتها و تکالیف فردی و اجتماعی و حکومتی و گذر حوادث و فرصتها و تهدیدها و فتنهها، شناسایی و تفکیک نشوند، قیام نهایی اتفاق نمیافتد و یکی از علل تاخیر در ظهور، انتظار برای خالص شدن یاران و آشکار شدن ماهیت درونی افراد به ناحق «درشت شده» و بالا آمدن مستضعفین، و به پایین رانده شدن(8) مترفین و مسرفین و ثروتمداران و قدرتطلبان فتنهگر است(9).
شهوت قدرتطلبی آنجا غلیان میکند که با نگاه طعمه و ثروتاندوزی به مناصب نگاه میشود برای رسیدن به قدرت، برخی حاضرند دست به هر ماجراجویی و فتنهانگیزی بزنند و هر حقی را باطل، و باطلی را حق جلوه دهند(10). این افراد قارون صفت برای رسیدن به مقاصد خود و فریب مردم،دست به هر نیرنگی میزنند از گوساله زرین به سخن آمده تا وعده اصلاحات و آزادیهای گوناگون!
و لذا برای اینکه مدعیان دروغین و راستین تفکیک شوند و هم برای خودشان و هم برای مردم حجت تمام شود، خداوند غربال آزمونها را به حرکت درمیآورد و میفرماید:
آیا مردم پنداشتند که چون بگویند ایمان آوردیم، رهایشان میکنند؟ و دیگر نمیآزمایندشان؟ هر آینه مردمی را که بیش از آنها بودند آزمودیم تا خدا کسانی را که راست گفتهاند معلوم دارد و دروغگویان را بشناسد.(11)
سربازان و افسران و راهبران قیام نهایی، انسانهایی هستند که عقلشان مقهور هوای نفسشان نگردید.
مردانی که با نگاه طعمه به مناصب و مدیریتها نگاه نکردند(12) و شهوت قدرت همه ایمان و شرف و غیرت و خدمات آنان را برباد نداد.
مردانی که از لغزشگاههای آشکار و پنهان شهرت و ثروت و شهوت و قدرت به سلامت عبور کردند. مردانی که هرگز آغوش دشمن را بر آغوش میهن خود ترجیح ندادند و به اعتماد ملت خود با فریب و نیرنگ خیانت نکردند.
مردانی که به نام آزادی عرصه را برای توهین به مقدسات، ائمه معصومین(ع) و پیامبران(ص) و ساحت قدس الهی باز نکردند.
مردانی که تحت هیچ شرایطی به افشای اسرار هستهای کشور، به دشمنان ملت تن ندادند و زمینهساز سالها تاخیر در پیشرفت و توسعه کشور نشدند.
مردانی که در برابر جبهه کفر دچار خود کمبینی و احساس حقارت نبودند و با محمل اصلاح، افساد نکردند.(13)
مردانی که با چشم بصیرت جبهه حق و امام آن و جبهه باطل و امام آن را شناختند و پرچم نهضت بزرگ امام خمینی قدسسره و قیام پانزدهم خرداد را بر قلههای عزت و شرف و سرافرازی پاسداری کردند.
اکنون که غربال انقلاب و حوادث، با گذر زمان و ریزشهای پیدرپی، انسانهای خالص و شایسته را کشف و برای روز حادثه ذخیرهسازی میکند فلسفه تاکید در دعای بر صراط مستقیم ماندن در هر نماز را بیشتر درمییابیم و شیوه حرکت صحیح و همراه با بصیرت را از امیرالمومنین(ع) میآموزیم که در خطبه 176 نهجالبلاغه فرمودند:
عمل صالح، عمل صالح، سپس آینده نگری. آیندهنگری. استقامت. استقامت.
آنگاه بردباری. بردباری، پرهیزکاری، پرهیزکاری.
برای هرکدام از شما عاقبت و پایان مهلتی تعیین شده . با نیکوکاری بدانجا برسید. و همانا پرچم هدایتی برای شما برافراشتند(14)
با آن هدایت شوید و برای اسلام نیز هدف و نتیجهای است به آن دسترسی پیدا کنید و با انجام واجبات حقوق الهی را ادا کنید که وظایف شما را آشکارا بیان کرده (در اینصورت) من گواه اعمال شما بوده و در روز قیامت از شما دفاع میکنم و به سود شما گواهی میدهم.
بدون تردید در زمان غیبت کبری فقیه مبسوط الید و رهبری عالینظام اسلامی از مصادیق بارز پرچم هدایتند، که مورد رعایت و هدایت حضرت ولیعصر ارواحناله الفداه هستند(15) و اکنون سربلندی در امتحانهای پیدرپی زمانه، جز با بصیرت و هوشیاری و حفظ وحدت و تمسک به ریسمان ولایت میسر نیست.
امیرالمومنین(ع): ما اکثر العبر و اقل الاعتبار
چقدر عبرتها بسیار و عبرتگیرندگان اندکند!
پینوشتها:
1- جعلالله الکعبة البیتالحرام قیاما للناس... سوره مائده آیه 97
2- ونریدان نمن علیالذین استضعفوا فیالارض ونجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین، سوره قصص آیه 5
3- مقام معظم رهبری: امروز تاریخ جهان، تاریخ بشریت بر سر یک «پیچ بزرگ تاریخی» است.
دوران جدید در همه عالم دارد آغازمیشود. 10/11/90
4- وعدالله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فیالارض که استخلف الذین من قبلهم ولیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم امنا... سوره نور آیه 55
5- هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الذین کلّه و لوکره المشرکون. سوره توبه آیه 33
6- ام حسبتم أن تدخلوا الجنه و لما یأتکم مثل الذین خلوا من قبلکم مستهم البأساء و الضراء... سوره بقره آیه 214
7- و ان لو استقاموا علی الطریقة لأسقیناهم ماء غدقا سوره جن آیه 16
8- ... و الذی بسه بالحق لتبلبلن بلبله ولتغر بلن غربله ولتساطن سوط القدر حتی یعود
اسفلکم اعلاکم و أعلاکم اسفلکم... نهجالبلاغه خطبه 16
9- تلکالدار الاخره نجعلها للذین لایریدون علوا فیالارض ولافسادا والعاقبة للمتقین. سوره قصص آیه 83
10- ... لم تلبسون الحق بالباطل و تکتمون الحق و انتم تعلمون. سوره آل عمران آیه 71
11- سوره عنکبوت آیه 2و 3
12- نامه به اشعث بن قیس: إن عملک لیس لک بطعمه و لکنه فی عنقک امانه. نهجالبلاغه نامه 15
13- و اذا قیل لهم لاتفسدوا فیالارض قالوا انما نحن مصلحون. سوره بقره آیه 11
14- ان لکم علما فاهتدوا بعلمکم. علم به عنوان نشانه و نماد و شاخص، کنایه از رهبران دینی است همچنانکه در زیارت جامعه کبیره ائمه اطهار(ع) نیز به همین عنوان(اعلاماً لعباده) توصیف شدهاند.
15- فرازی از نامه حضرت ولیعصر(عج) به شیخ مفید
علیه الرحمه:
انا غیر مهملین لمراعاتکم و لا ناسین لذکرکم
ما در رعایت حال شما کوتاهی نمیکنیم و یاد شما را از خاطر نمیبریم
ستون یادداشت روز،روزنامه خراسان به مطلبی با عنوان«دستور کار مذاکرات رفع تحریم ها یا اجرای تعهدات»نوشته شده توسط امیرحسین یزدانپناه اختصاص یافت:
مانع اصلی بر سر شکل گیری توافق جامع هسته ای چیست؟ پاسخ قطعی این سوال را فقط دیپلمات هایی می دانند که در مذاکرات هسته ای ایران و 1+5 حضور دارند و درحالی که تنها 42 روز تاپایان مهلت 6 ماهه توافق ژنو باقی مانده پیچیدگی موانع اصلی و اختلافات دوطرف کار را از مذاکرات چند جانبه به دیدارهای 2 جانبه این دیپلمات ها رسانده تا شاید پیش از 30 تیر توافق جامع هسته ای نیز به سرانجام برسد. موانع و اختلاف هایی که لیست آن ها شاید به چندین مورد برسد اما برخلاف برخی که ممکن است غنی سازی، موشک های بالستیک یا راکتور اراک را در کنار تحریم ها اصلی ترین چالش ها تعبیر کنند با کنار هم گذاشتن برخی وقایع و اطلاعات طی 6 ماه اخیر و به خصوص هفته ها و روزهای گذشته، می توان تحریم ها و «لغو» آن ها از سوی آمریکا و به بیان دیگر متعهد ماندن این کشور به توافق ژنو برای لغو تحریم ها را اصلی ترین چالش مذاکرات دانست. جایی که آمریکا همانگونه که تاکنون نشان داده و بر آن تصریح نیز کرده است، به تحریم ها به عنوان ابزار جدی برای فشار به ایران نگاه می کند و تاکنون عملکرد این کشور نشان داده که لغو تحریم ها در دستور کار این کشور نیست. به موارد زیر دقت کنید:
1- براساس توافق ژنو در مقابل «توقف» غنی سازی 20 درصدی ایران، تحریم ها علیه ایران متوقف نشد و بلکه بخش هایی از آن تعلیق شد و بیشتر از آن چه تعلیق شد آمریکا و اتحادیه اروپا متعهد شدند که تحریم های بیشتر علیه ایران وضع نکنند نه این که تحریم هایی را به طور کامل متوقف کنند. حتی درباره بازگشت 2/4 میلیارد دلار درآمدهای بلوکه شده ایران که منابع خبری آن را حدود 4 درصد کل دارایی های مسدود شده ایران می دانند هنوز ابهام هایی وجود دارد و مشخص نیست بالاخره این پول ها قابل برداشت و هزینه کردن هست یا نه. به بیان دیگر سازوکارهای تحریم با قوت علیه ایران فعال است.
2- همین ابهام ها نشان دهنده ساختار پیچیده ای است که آمریکا برای تحریم سیستم های بانکی علیه ایران طراحی و اجرا کرده است. از سوی دیگر حساسیت وزارت خزانه داری آمریکا درباره تحریم های اعمال شده و مراقبت های حقوقی که از این تحریم ها می شود و نیز جریمه های چند میلیون و چند میلیارد دلاری که علیه بسیاری از بانک ها، اشخاص و شرکت های حتی آمریکایی و اروپایی در مدت اجرای توافق ژنو وضع و اجرا شده است نشان می دهد که آمریکا نمی خواهد به این سادگی ها «زیرِ یک خَم» حوزه تجاری و مالی ایران را رها کند چرا که برای وضع چنین سامانه ای از تحریم ها معادلات پیچیده ای را لحاظ کرده است.
3- اوباما پس از توافق ژنو بارها تاکید کرده که ساختار تحریم هایی که برایش زحمت کشیده و حتی هزینه کرده است به جای خود باقی می ماند. او سال پیش وقتی به مرکز «سابان» در موسسه بروکینگز رفته بود صراحتا گفت که «این تحریم ها به قوت خود باقی می ماند. زیرساخت تحریم ها در بخش نفت ، مالی و بانکی باقی می ماند. کاری که ما کردیم این بود که کمی شیر آب را باز کردیم .» اوباما ثابت کرده که به «دیپلماسی تحریم» درکنار فشار سیاسی به عنوان یک ابزار جدی برای رسیدن به اهداف آمریکا اعتقاد زیادی دارد حتی اگر بخواهد از این ابزار علیه یک کشور عضو دائم شورای امنیت استفاده کند. مانند آن چه در ماجرای بحران اوکراین روی داد و آمریکا روسیه را تحریم کرد ویا مانند آن چه درباره جریمه 10 میلیارد دلاری بانک «بی ان پی پاریبا»ی فرانسه رخ داد و به اعتراض و هشدارهای رسمی رئیس جمهور و وزیرخارجه این کشور منجر شد و در نهایت هم پاسخ آمریکا به فرانسه قابل تامل بود چرا که یک روز بعد شرکت هواپیمایی فوکر هلند به اتهام نقض تحریم های ایران 21 میلیون دلار جریمه شد تا آمریکا تاکید کند بابت تحریم ها ملایمتی درکار نیست. چیزی که هم برخلاف روح توافق ژنو است و هم نشان دهنده آن است که آمریکایی ها به تحریم ها دیدگاهی استراتژیک دارند و از آن در مقابل ایران استفاده کرده و باز هم استفاده خواهند کرد. شواهد نشان می دهد که مذاکرات دوجانبه امروز و فردا در ژنو برای یادآوری تعهدات آمریکا به نمایندگان این کشور است برای لغو تحریم ها در مقابل اجرای تعهدات ایران. تعهداتی که ایران آن را اجرا کرده و مهر آژانس نیز پای آن خورده است و حالا مانده آمریکا با این تعهد که در گام نهایی و توافق جامع باید تحریم ها علیه ایران را لغو کند. چیزی که لااقل شواهدی که در بالا به آن اشاره شد نشان می دهد آمریکا فعلا خیالش را ندارد تا این سوال مهم جدی تر در اذهان مطرح شود که آیا واقعا هدف آمریکا از وضع این تحریم ها برنامه هسته ای بوده است یا تغییر رویکرد های ایران؟
روزنامه دنیای اقتصاد مطلبی را با عنوان«تعهد به سیاست ارزی مشخص»به قلم دکتر پویا جبل عاملی به چاپ رساند که به شرح زیر است:
از منظر بسیاری از کارشناسان، بازار ارز بهرغم رشد قیمتی تا کانال 3200 تومان، به دور از التهاب است. هرچند هنوز بازار در انتظار شفاف شدن وضعیت آتی درآمدهای ارزی است که بسیار به مسائل بینالمللی وابسته است، لیکن میتوان امید داشت که بازار ارز دیگر شاهد نوسانات شدید سالهای 89 تا 91 نباشد. تصمیمگیرندگان ارزی، به خوبی دریافتهاند که به جای تاکید بر نرخی خاص، باید از نوسانات شدید و شوکهایی که میتواند برای اقتصاد کلان ریسک ایجاد کند، جلوگیری کرد.
تصمیمگیرندگان دریافتهاند که نه بهعنوان دستوردهنده قیمتی در بازار ارز بلکه باید نقش تعدیلکننده نوسانات ارزی را به عهده گیرند. هرچه زمان بگذرد و ریسکهای سیاسی – اقتصادی کاهش یابد، قدرت بانک مرکزی در کنترل نوسانات بیشتر خواهد بود؛ اما به همان نسبت فشار گروههای مختلف بر نهاد پولی برای رساندن نرخ به سطوح مورد نظرشان بیشتر خواهد شد. این نکته کلیدی است که بانک مرکزی از هماکنون سیاستهای ارزی خود را بهطور شفاف به فعالان اقتصادی انتقال دهد و در مقابل سیاست اعلامی برای خود تعهد ایجاد کند، آن زمان با افزایش قدرت ارزی نهاد پولی، بانک مرکزی تنها موظف به اجرای آن سیاستی است که تعهد داده و قدرت چانهزنی گروههای دیگر به شدت کاهش مییابد.
بنابراین به نظر میرسد تصمیمگیرندگان سیاستهای ارزی، به جز دغدغه اصلی ثبات در زمان فعلی باید به آیندهای که در آن قدرت بیشتری دارند نیز نگاهی کنند. در آن زمان است که باز ممکن است سناریویی رقم بخورد که در آن نرخ اسمی ارز برای چند سال متوالی ثابت بماند و آنگاه با شوکی کوچک شاهد جهش قیمتی خواهیم بود. از این رو لازم است که از هماکنون سیاست تعدیل نرخ ارز براساس تورم داخلی و خارجی بهعنوان یک تعهد غیرقابل خدشه مطرح شود و آنگاه با خیالی آسودهتر میتوان ثبات ارزی را مدیریت کرد.
درحالی که به نظر میرسد کشور با ثبات بیشتری در درآمدهای ارزی مواجه باشد، دامی که در دوره پیش از شوکهای بزرگ در دولت پیشین به وجود آمد، میتواند پهن شود؛ دامی که در آن برخی میانگارند وقتی دلار نفتی وجود دارد، نیازمند تعدیل قیمتی در ارز نیستیم. عبور با سلامت از این دام به غیر از درک سیاستگذار نیازمند آن است که سیاستگذار نه تنها گروههای مختلف را مجاب کند، بلکه به نحوی نشان دهد که راهی به جز این ندارد. تعهد به سیاست ارزی مشخص ذکرشده، به نوعی راهنمای پیشنگر (Forward Guidance) بانک مرکزی را شکل میدهد که نقض کردن آن توسط نهاد پولی بسیار پر هزینه خواهد بود و سیاستگذار میتواند با نشان دادن این هزینه، دیگران را به پیگیری آنچه تعهد داده، مجاب کند و به این شکل ثبات ارزی در بلندمدت دست یافتنی خواهد شد.
روزنامه جمهوری اسلامی در قسمت سرمقاله امروز خود مطلبی را با عنوان«حماقت ستودنی!» منتشر کرده است:
یک سیاستمدار کهنه کار فرانسوی که اخیراً حزبش در انتخابات مجلس اتحادیه اروپا رأی بالایی کسب کرده، در اظهاراتی کم سابقه به کالبدشکافی اتحادیه اروپا پرداخته و اعتراف کرده است: "سیاست خارجی اتحادیه اروپا را آمریکا هدایت میکند و این اتحادیه در حوزه سیاست خارجی هیچ اختیاری از خود ندارد." "ماری لوپن" به دلیل همین تبعیت، دیپلماسی اتحادیه اروپا را فاجعهبار خوانده و موضعگیریهای این اتحادیه در امور خارجی را مشکلزا و موجب بدتر شدن اوضاع توصیف کرده است. این توصیف اروپایی از مشکلات داخلی این اتحادیه و تبعات منفی حاصل از تبعیت کورکورانه آن از سیاستهای آمریکا به فاصله کوتاهی از اظهارات "لاوروف" وزیر خارجه روسیه صورت میگیرد که دنبالهروی اتحادیه اروپا از آمریکا را شرمآور خوانده بود.
این قبیل اعترافات مقامات اروپایی به خطای راهبردی در تبعیت از آمریکا پرده از واقعیت تلخ و دردناکی بر میدارد که سالهاست کشورهای اروپایی بویژه اتحادیه اروپا را درگیر کرده و تاکنون کسی جرأت طرح آنرا پیدا نمیکرد ولی انتخابات اخیر مجلس اتحادیه اروپا و پیروزی نسبی احزاب ملی گرا در آن، فضا را برای ارائه معضلات ملتهای اروپایی و بیان بندهای نامرئی سلطه بر این اتحادیه فراهم آورده است. علاوه بر این، اعتراف این سیاستمدار فرانسوی مهر تأییدی است که با دست خود اروپاییها بر سخنان اخیر رهبر انقلاب زده شده است، که در حرم حضرت امام(ره) در تحلیلی جامع از سلطه آمریکا بر کشورهای اروپایی گفتند: "اروپائیها در یک خطای بزرگ راهبردی قرار دارند که خود را در خدمت آمریکا قرار داده و خود را ملزم به رعایت کامل منافع واشنگتن کردهاند ولی آمریکائیها نه تنها منافع آنها را رعایت نکرده بلکه زیر پا هم میگذارند."
ایشان در بیان یکی از آشکارترین مصادیق خطای راهبردی کشورهای اروپایی، به همراهی اروپا با آمریکا در تحریم ایران اشاره کرده و افزودند: "آمریکا با اجرای سیاست منفعت طلبانه در قبال اروپا از اروپا توقع دارد که در خدمت منافع راهبردی واشنگتن باشد تا آنجا که خود را مجاز میداند از زندگی خصوصی شهروندان و حتی مقامات اروپایی متحد خود جاسوسی کند درصورتی که پس از افشای آن هم حاضر به عذرخواهی نیستند."
سلطه آمریکا بر اروپا و تبعیت محض و کورکورانه برخی سیاستمداران اروپایی از سیاستهای واشنگتن متأسفانه اکنون به واقعیتی تبدیل شده که جای انکار ندارد. در ریشه یابی تسلیم پذیری ذلت بار اروپا در قبال آمریکا و چگونگی مسلط شدن واشنگتن بر کشورهای اروپایی باید گفت پس از جنگ جهانی دوم، اروپا به عنوان یک قدرت جهانی از معادلات قدرت حذف شد و جهان به دو قطب کمونیسم و سرمایهداری تقسیم گشت. در آن شرایط اکثر کشورهای اروپایی عملاً تحت نفوذ و سلطه آمریکا، به عنوان قدرت بزرگ اقتصادی و نیروی فائقه نظامی، در آمدند و آمریکا با اجرای سیاستهای چندگانه و ابزارهای گوناگون، استیلای خود را بر اروپا تثبیت کرد:
1 - نخست آنکه صدها هزار سرباز آمریکایی در اکثر نقاط حساس اروپا مستقر شدند که این حضور همچنان پا برجاست. به عنوان مثال 70 هزار نظامی در آلمان، 10 هزار نفر در ایتالیا، 10 هزار نفر در انگلیس و هزاران سرباز دیگر در اسپانیا، لهستان و بوسنی مستقر هستند که این پایگاهها در اصل، تضمینی بر سلطه آمریکا در اروپاست.
2 - وابسته کردن اکثر صنایع زیربنایی اروپا به فناوری یا بازار مصرف و یا سرمایههای آمریکایی تحت پوشش کمک به بازسازی کشورهای اروپای غربی و ترمیم خرابیهای بجا مانده از جنگ جهانی.
3 - اشراف اطلاعاتی بر اروپا توسط سازمانهای اطلاعاتی آمریکا که شامل شنود مکالمات، شناسایی گروههای فکری مختلف اروپایی میشود.
4 - سلطه فرهنگی بر کشورهای اروپایی و تخریب مبانی فرهنگی آنها که از طریق هالیوود صورت گرفته و در این مسیر نقش رسانههای آمریکایی در تثبیت پدرخواندگی آمریکا بر اروپا بسیار مؤثر بوده است.
از همین رو "نوام چامسکی" کارشناس برجسته آمریکایی معتقد است: "بلافاصله بعد از جنگ دوم جهانی، آمریکا برنامهای را برای پوشش دادن اقتدار خود بر اروپا عملیاتی کرد به گونهای که اکنون بر هر نقطهای در اروپا تسلط سیاسی، نظامی، اطلاعاتی، امنیتی و فرهنگی دارد." بنابر این امروزه چندان تعجبآور نیست که پس از افشای جاسوسی اطلاعاتی آمریکا از مکالمات خصوصی سران اروپا، هیچیک از آنها قادر به انجام هیچ واکنشی نبوده و در مقابل آن سکوت میکنند.
امروزه از نوع رفتار منفعلانه و ذلت بار برخی سران اروپایی و تسلیمپذیری آنها در مقابل آمریکا کاملاً آشکار است که عملکرد مقامات اروپایی نه تنها بوی کهنگی و تعفن قرون وسطایی میدهد که شامه ملتهای جهان را بشدت آزرده ساخته بلکه آکنده از بوی تقلید محض و فرمانبری کورکورانه از سیاستهای آمریکاست که پس از جنگ دوم جهانی به عنوان قدرت قاهر و غالب، همچنان بر اروپائیها حکومت میراند. متأسفانه تن دادن مقامات اروپایی به دیکتههای کاخ سفید آنچنان بالا گرفته که برخی اندیشمندان اروپایی و سیاستمداران منتقد را به اعترافی تلخ واداشته تا آنجا که اروپا را به منزله مستعمره آمریکا معرفی میکنند.
در این میان سؤال قابل تأملی وجود دارد که اروپائیهایی که خود را نماد و سمبل حقوق بشر و دمکراسی در جهان میدانند و باد دماغشان زمین را جارو میکند، چگونه به خود قبولاندهاند که تابع محض و کارگزار دست بسته سیاستهای آمریکا باشند و به گونهای عمل کنند و رفتارهایی از آنها صادر شود که برخی آمریکائیها به خود جرأت بدهند در مقالاتشان عبارات تحقیرآمیزی به کار برده و بنویسند "حماقت اتحادیه اروپا در برابر آمریکا واقعاً ستودنی است!"