تاریخ انتشار : ۰۳ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۳:۴۸  ، 
کد خبر : ۳۰۱۳۷۳

در جریان هستیم

مقدمه: سرمايه اجتماعي، يا بعد معنوي يك اجتماع، ميراثي تاريخي است كه از طريق تشويق افراد به «همكاري» و «مشاركت» در تعاملات اجتماعي، قادر است به حل ميزان بيشتري از معضلات موجود در آن اجتماع، فائق آيد و حركت به سوي رشد وتوسعه شتابان اقتصادي، سياسي، فرهنگي و... را امكان‌پذير كند. در واقع، سرمايه اجتماعي را مي‌توان در كنار سرمايه‌هاي اقتصادي و انساني، بخشي از ثروت ملي به‌حساب آورد كه بستر مناسبي براي بهره‌برداري از سرمايه انساني و فيزيكي (مادي) و راهي براي نيل به موفقيت قلمداد مي‌شود. براي بررسي بيشتر اين سرمايه مهم سراغ دكتر محمدحسين ساعي، استاد ارتباطات دانشگاه صدا و سيما آمده‌ايم و با او گفت‌وگو كرده‌ايم كه در ادامه خواهيد خواند.

(روزنامه همشهري – 1396/02/30 – شماره 7104 – صفحه 12)

* مولفه‌هاي اصلي سرمايه اجتماعي از نظر شما چيست؟

** سرمايه اجتماعي مفهومي بود كه به‌نوعي در حاشيه يا نقدِ نگاه به سرمايه به‌معناي مفهومي عيني و ماترياليستي مطرح شد، مثلا در قرن نوزدهم هنگامي كه از سرمايه نام مي‌برديم، نمود آن اقتصاد، ابزار توليد، كارخانه و مواردي شبيه اين بود كه عينيتي در داخل جامعه داشت. اين عينيت داخل جامعه بود كه تمام ابعاد مختلف ديگر جامعه ازجمله سياست، فرهنگ و ابعاد ذهني و رواني جامعه را تحت‌تأثير قرار مي‌داد؛ همان اصطلاحي كه از آن به‌عنوان زير بنا و روبنا نام مي‌برند. به‌تدريج در قرن بيستم با افزايش نقش رسانه‌ها و تغييري كه داخل جوامع اتفاق افتاد، بخش فرهنگ و ابعاد ملموس جامعه افزايش زيادي پيدا كرد. لذا بسياري از جامعه‌شناسان راجع به اين مطلب صحبت كردند كه بر عكس اينكه ما مي‌گفتيم سرمايه و مباحثي مثل كار و توليد است كه همه‌‌چيز جامعه را مي‌سازد، ممكن است يك رابطه هم وجود داشته باشد و آن اين است كه برخي از ابعادي كه ملموس نيست، مي‌توانند مانند كار ارزش داشته باشند و داخل جامعه تغيير ايجاد كنند.

ازجمله واژه‌هايي كه ابداع شد، واژه‌اي مثل سرمايه اجتماعي است.از ديد اينها اعتماد مردم جامعه به هم و مشاركت آنها دستاورد مهمي براي جامعه است؛ مثل پول. ما الان كشوري هستيم كه مي‌گوييم معدن و نفت داريم، اينها براي ما ثروتي است كه ما را پولدار مي‌كند. از ديد اين دانشمندان اگر در جامعه‌اي اعتماد وجود داشته باشد، دقيقا همين آثاري كه يك كشوري نفت دارد، بر آن مترتب خواهد شد و دقيقا همان تأثيرات و همان فضاها را براي آنها ايجاد مي‌كند. سرمايه اجتماعي تقريبا يك واژه جاافتاده و اجماعي است، تقريبا مخالفي در حوزه‌هاي مختلف جامعه‌شناسي و علوم سياسي ندارد و خيلي جدي دارند روي اين مفهوم كار مي‌كنند.

* در نظام سياسي جمهوري اسلامي، جايگاه سرمايه اجتماعي كجاست و معمولا چه رفتاري از خودش نشان مي‌دهد؟

** هر جامعه‌اي نياز به سرمايه اجتماعي دارد و امكان ندارد جامعه‌اي بدون سرمايه اجتماعي بتواند زندگي بكند، مثل اين است كه شما بگوييد آيا جامعه‌اي قابل تصور است كه درونش هيچ پولي رد و بدل نشود؟ تقريبا چنين جامعه‌اي امكان ندارد و ظرف يك ساعت فرومي‌پاشد، پس سرمايه اجتماعي براي هر جامعه‌اي يا جامعه‌اي كه درونش حكومت اسلامي است و به‌طور مشخص جمهوري اسلامي، وجود دارد. هر چه سرمايه اجتماعي ذيل اين حكومت بالا و پايين شود، تبعاتش، هم دولت و هم مردم را درگير خواهد كرد. لذا اينكه بگوييم يك مفهوم ذهني است و براي جامعه ما جواب نمي‌دهد، غلط است. ما هم از نظر تاريخي شاهد حضور سرمايه اجتماعي بوده‌ايم و مهم‌تر از آن اين است كه جامعه ايراني در چندهزار سال اخير موحد بوده است، يعني برخلاف جوامع اطراف مثل رم، مصر، هند يا چين، جامعه ايران غيرموحد نبوده است.

از طرف ديگر تقريبا هيچ‌گاه حكومت ايران به‌طور كامل از معنويت خالي نبوده است؛ يكي از دلايلي كه براي انقلاب و پايان حكومت پهلوي مطرح مي‌شود در واقع همين است؛ چون حكومت پهلوي براي مدتي مي‌خواست حكومت سكولار ايجاد كند و جامعه ايراني اين را پس زد. قاعدتا حكومتي مي‌تواند يك سرمايه اجتماعي داخل جامعه ايجاد كند كه نسبت وثيقي با تاريخ داشته باشد، حكومتي كه نسبتي با تاريخ نداشته باشد مدام در حال تخريب سرمايه اجتماعي جامعه و حكومت خودش خواهد بود. نكته دوم اين است كه حكومتي قاعدتا مي‌تواند يك سرمايه اجتماعي خوب براي خودش ايجاد كند كه كارآمد باشد. خود كارآمدي عامل به‌وجود آوردن اعتمادهاي بعدي است؛ چون اصل به‌وجود آوردن حكومت براي اين است كه امور جامعه روي روال بيفتد و جامعه به سمت پيشرفت حركت بكند. اگر اختلالي در اين فرايند‌ها اتفاق بيفتد، جامعه و حكومت سرمايه اجتماعي خودش را از دست خواهد داد. الان به‌نظر مي‌رسد كه بخشي از مشروعيت حكومت‌ها در ديد مردم به ميزان كارآمدي آنها برمي‌گردد لذا آنها بايد كارآمد باشند تا از اين طريق سرمايه اجتماعي خودشان را افزايش دهند. اين، دو مسئله اساسي براي جمهوري اسلامي است تا بتواند سرمايه اجتماعي خودش را افزايش بدهد.

* آقاي دكتر! به‌نظر شما چطور مي‌شود پتانسيل مردم را فعال كرد و بعد بايد در چه مسيري آن را هدايتش كرد؟

** وقتي از مردم صحبت مي‌كنيم، هنوز كه هنوز است مفاهيمي مثل مردم و جامعه پيچيدگي‌هاي خاص خودش را دارد. اگر مردم را به مثابه جمعي بدانيم، احتمالا يك روح جمعي دارد؛ چون وقتي از مردم يا جامعه صحبت مي‌كنيم، از چيزي بحث مي‌كنيم كه فراتر از جمع تك‌تك اجزاست؛ يعني جامعه فقط مجموع ظرفيت فردي افراد نيست. وقتي افراد در قالب يك جامعه جمع مي‌شوند، يعني اينكه هويت و روح جديدي بر آن حاكم شده است. توانايي جامعه از مجموع توانايي تك‌تك افراد بيشتر است. قاعدتا چيزي مي‌تواند از اين جمع در مسير مشخصي استفاده كند كه با روح جمعي آن جامعه سازگار و هم‌آوا باشد و آن روح جمعي را بشناسد و مبتني بر آن حركت كند كه اين تقريبا در خيلي از ابعاد فرهنگي مردم آن جامعه خودش را نشان مي‌دهد.

در عين حال نوعي هوشمندي هم مي‌خواهد؛چرا كه ما فقط با مسئله فرهنگ يك جمع اجتماعي مواجه نيستيم، با چيزي به اسم افكار عمومي هم مواجه هستيم مثل رودخانه عميقي كه در بسترش آب آرامي دارد ولي در عين حال در سطح خودش جوش و خروشي دارد. اگر شما بخواهيد با قايقي روي اين آب شنا كنيد، هم بايد بدانيد كه جريانات سطح آب چيست و هم بايد بفهميد كه جريانات عميق‌تر اين آب چگونه است كه بتوانيد قايق خودتان را خوب هدايت كنيد. نسبت فرهنگ و افكارعمومي هم چيزي شبيه اين است و اگر كسي بخواهد از مردم استفاده كند و سرمايه اجتماعي را بالا ببرد، تنها درصورتي موفق خواهد بود كه بتواند با نكاتي كه هر از چندگاهي در قالب افكار عمومي شكل مي‌گيرد، مبتني بر فرهنگ عميقي كه در بستر جامعه وجود دارد حركت‌هايي را طراحي كند. كسي كه بدون توجه به اين دو مولفه حركت بكند، به هيچ عنوان نمي‌تواند سرمايه اجتماعي ايجاد و با مردم براي انجام كاري همكاري بكند.

* اصولا اين دولت‌ها يا گروه‌هاي بانفوذ هستند كه مردم را هدايت مي‌كنند يا مردم هستند كه اين مسير را مشخص مي‌كنند؟

** جواب اين سؤال نسبت به سطح تحليل ما مي‌تواند متفاوت باشد؛ يعني در حالت عادي و با تحليل روبنايي، به‌نظر مي‌رسد كه هميشه طبقات پرنفوذ و نخبه كه از آن در ادبيات ديني هم با عنوان خواص نام مي‌بريم، هستند كه مردم را هدايت مي‌كنند ولي در يك تحليل عميق‌تر به‌نظر مي‌رسد كه همه اتفاقات به‌خود مردم برمي‌گردد؛ يعني مردم هستند كه اگر در نهايت چيزي را انتخاب كنند، آن اتفاق خواهد افتاد. حتي اينكه چرا الان اين گروه‌ها متنفذ شده‌اند؛ ناشي از اتفاقي است كه در جامعه و بين مردم مي‌افتد؛مثلا ما طبقه‌اي در دوران جديد داريم كه به اينها سلبريتي‌ها يا شهره‌ها مي‌گويند. اينها بر مردم اثراتي دارند اما شهره‌شدن را همين نوع رابطه‌اي كه مردم با اينها برقرار مي‌كنند به اينها مي‌دهد، لذا آخر همه اينها به مردم برمي‌گردد. اگر مردم قصدي جمعي داشته باشند حتما مي‌توانند در جامعه خودشان ايجاد تغيير كنند، كما اينكه آيه شريفه قرآن هم در اين رابطه داريم:...إِنَّ‌الله لا يُغَيِّرُ ما بِقَومٍ حَتّي يُغَيِّروا ما بِأَنفُسِهِم...(آيه 11، سوره رعد). اين سطح نهايي تحليل است ولي در روبنا و اتفاقات كوتاه‌مدتي كه داخل جامعه مي‌افتد به‌نظر مي‌رسد كه گروه‌هاي پرنفوذ و شهره و نخبگان خيلي در تغيير جهت دادن سرنوشت جامعه‌ها مؤثرند.

* ما معمولا در آستانه هر انتخابات در كشور شاهد مطالبه‌گري مردم هستيم اما چرا اين مطالبه‌گري ادامه‌دار نيست و تا انتخابات بعدي خاموش مي‌شود؟

** من فكر نمي‌كنم اينگونه باشد و مردم هميشه مطالبه‌خودشان را دارند اما در زمان‌هايي اين مطالبه‌گري برجسته‌سازي مي‌شود، در دستور كار قرار مي‌گيرد و آدم‌ها درباره آن صحبت مي‌كنند و يك زمان‌هايي بيشتر مطرح است. فضاي انتخابات اين توجه همگاني را نسبت به اين مطالبه‌گري ايجاد مي‌كند، وگرنه در همه طول سال اين مطالبه‌گري وجود دارد.

* در آخر مي‌خواهم بدانم در جريان‌هاي اجتماعي، قانونگرايي چه اهميتي دارد؟

** يك تئوري درباره فرهنگ ايراني وجود دارد به نام «فاجعه‌زدگي ايرانيان»؛ نتيجه اين تئوري اين است كه مردم ايران چون در حكومت‌هاي شاهنشاهي دولتي مقتدر و مؤثر و هوشمند نداشتند، اين باعث شده است كه نسبت به حكومت‌ها بدبين باشند. نگاه فردگرايي به‌جاي نگاه جمع‌گرايي و توجه به منافع عمومي و جمعي غلبه پيدا بكند.

مدلش فرهنگ ترافيكي ماست، خيلي از كارشناسان ترافيك مي‌گويند اگر قواعد ترافيكي در شهري مثل تهران رعايت شود، ميزان ترافيك در تهران حداقل 30درصد كم مي‌شود؛ يعني اگر فقط فرهنگ ترافيكي مردم اصلاح شود، حدود 30درصد از ترافيك شهر تهران كم خواهد شد. در بقيه حوزه‌ها هم مثل حوزه‌هاي سياسي يا اجتماعي كه جنبش ايجاد مي‌كنند اينگونه است؛ يعني كساني كه نگاه فردگرايانه دارند در مقابل نگاه جمعي، قاعدتا نگاهي كوتاه‌مدت دارند در مقابل نگاه بلندمدت؛ مثلا برخي تصورشان اين است كه با اين انتخابات كشور زير و رو مي‌شود، اين بدين منجر مي‌شود كه فرد احساس مي‌كند بازي مرگ و زندگي است. مردم ايران شايد تا 20سال آينده وقتي تجربيات 5الي 6 انتخابات ديگر را هم پيدا كنند، بعد از مدتي متوجه مي‌شوند كه 4سال اداره يك كشور را به كسي دادن، بازي مرگ و زندگي نيست. اين نوع هيجانات باعث مي‌شود آن قواعد وضع شده در ذهن آدم‌ها ارزش پاييني پيدا كنند، زيرا مي‌گويند اگر قانون يا قواعدي وجود داشته باشد مربوط به شرايط عادي است. اگر شرايط حادي به‌وجود بيايد، نقض آن قانون منطقا درست است. لذا وقتي نخبگان ما، شرايط را حاد مي‌بينند دست به قانون‌شكني مي‌زنند و اين را هم درست تلقي مي‌كنند و بعد متأسفانه افرادي كه چشم به آنها دارند به‌طور ناخودآگاه قانون را زيرپا مي‌گذارند كه نتيجه آن هرج و مرج خواهد بود.

http://www.hamshahrionline.ir/details/370635

ش.د9600270

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات