اندیشه سیاسی مسلمانان ـ ۳۸۲
 فتح الله پریشان/در شماره گذشته در بررسی ولایت فقیه از منظر ميرزاي قمي به این نکته اشاره شد که وی به صراحت فقيه عادل را نايب امام معصوم(عليه‌السلام) در زمان غيبت دانسته، براي اين مدعا به دلايلي اشاره مي‌کند. مرحوم قمی مشروعيت نداشتن جهاد ابتدايي را يک استثنا از عموم نيابت تلقي مي‌کند و در باقي موارد نيابت فقيه از امام را ثابت مي‌داند؛ اما بايد توجه داشت که اين نيابت شامل امور خصوصي و اموال امام نمي‌شود.
غايت آنچه از ادلّه استفاده مي‌شود، نيابت مجتهد است در اموري که وظيفه امام است در مرافعات و احکام و ولايت بر امور صغار و غيّب و تقسيم خراج اراضي خراجيه و اموال، نه ولايت او بر اموال امام، به هر نحو که خواهد تصرف کند.(1)
وی در احياي موات، حيازت معادن و رئوس جبال و ديگر موارد انفال اذن فقيه را لازم نمي‌شمرد؛ زيرا آنها را از اموال امام مي‌داند و ولايت مجتهد را بر اموال امام نمي‌پذيرد، دليل آن هم مفاد ادلّه است که ولايت از امام بر امور عامه را شامل مي‌شود و از شمول به امور شخصي امام(عليه‌السلام) قاصر است.
ميرزاي قمي در موضوع جهاد دفاعي با وجود اينکه اذن مجتهد و حاکم شرع را لازم نمي‌داند، اما در پاسخ به درخواست معرفي فردي از طرف ايشان براي تصدي شرعي امر جهاد با رؤس به نوعي به مسئله عدم تمکن اشاره کرده، مي‌گويد:
«اين نوع مدافعه نه موقوف به اذن امام است و نه حاکم شرع و بر فرضي که موقوف باشد، کجاست آن بسط يدي از براي حاکم شرع که خراج را بر وفق شرع بگيرد و بر وفق آن صرف غزات و مدافعين نمايد و کجاست آن تمکن که سلطنت و مملکت‌گيري را نازل منزله غزاي في سبيل‌الله کند.»(2)
فرضي که ميرزاي قمي در اين جا مطرح مي‌کند در صورت تمکّن و وجود شرايط مناسب، مي‌تواند تحقق يابد. مسئله ديگر اينکه نارضايتي ايشان از نبودن بسط يد فقيه براي انجام اين امور، حاکي از آن است که در صورت تمکّن و وجود شرايط مناسب تأسيس حکومت و به دست گرفتن زمام امور سياسي جامعه نيز براي فقيه وجود دارد.
ميرزاي قمي به دو دليل عمده از نيابت فقيه عادل و نصب او از جانب امام معصوم(عليه‌السلام) اشاره مي‌کند:
۱ـ اجماع؛ ميرزاي قمي در موارد متعددي اجماع را يکي از دلايل حاکم بر ولايت مجتهد عادل و نيابت او از جانب امام(عليه‌السلام) برمي‌شمرد. وي در کتاب قضا درباره اثبات مقام قضاوت براي فقيه مي‌نويسد: «والفقيه الجامع لشرايط الفتوي منصوبٌ من قبل الامام بالاجماع و الاخبار»(3) 
ميرزاي قمي در جاي ديگري نيز در بحث امور حسبيّه، «اجماع منقول» را يکي از دلايل ولايت حاکم بر اين امور مي‌داند.(4) بنابراين، يکي از دلايلي که بر ولايت فقيه اقامه مي‌شود، اجماع فقها است که البته بايد گفت اين اجماع درباره برخي شئون مثال قضاوت و تصدي امور حسبيّه از سوي فقيه عادل وجود دارد.
2ـ اخبار و روايات؛ در بحث نيابت فقيه، دليل عمده‌اي که ميرزاي قمي به آن استناد مي‌کند، روايات است. ميرزاي قمي در موارد متعددي، از جمله در کتاب جهاد، قضا و در مباحثي همچون خراج، جزيه، امور حسبيّه، زکات و... به اين روايات اشاره مي‌کند؛ براي نمونه، در بحث جزيه مي‌گويد: «مراد از امام در اغلب اين مسائل «من بيده الامر» است که در حال حضور و تسلط همان امام حقيقي است، اما در حال عدم حضور و تسلّط امام حقيقي فقيه عادل جانشين اوست؛ «فالفقيه العادل النائب عنه بالادلّه مثل مقبولة عمر بن حنظله و... .»(5) در بحث امور حسبيّه نيز نظير همين جمله را دارد.(6) در بحث قضا نيز پس از اشاره به اين روايت با استناد به آن، منصب قضا را براي مجتهد جامع‌الشرايط اثبات مي‌کند.(7)
ميرزاي قمي به روايت صحيحه ابي‌خديجه نیز پرداخته، آن را فقط در بحث قضا می‌آورد. وی معتقد است: «جواز حکم و قضاوت فقيه از اين روايت مستفاد و صريح است.»(8)
ميرزاي قمي روايات پيامبر گرامي اسلام(صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلم) که مي‌فرمايد؛ «العلماء ورثه الانبياء» و «علماء امتي کانبياء بني‌اسرائيل»(9) را نیز در چند مورد ذکر کرده، اما در وجه استدلال به آنها در مورد ولايت فقيه عادل نکته‌اي را بيان نکرده است.
همچنین وی در بحث جزیه و امور حسبیه به بیان نورانی اميرمؤمنان علي(عليه‌السلام) که مي‌فرمايد؛ «انّ اولي الناس بالانبياء اعلمهم بما جاؤوا به ثم تلي قوله تعالي: انّ اولي الناس بابراهيم للذين اتبعوه و هذاالنبي والذين آمنوا معه ثم قال: انّ ولي محمّد صلي‌الله‌عليه‌واله‌وسلم من اطاع الله و ان بعدت لحمته و أنّ عدوّ محمد صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم من عصي الله و ان قربت قرابته»(10) اشاره مي‌کند؛ اما درباره چگونگي دلالت آنها بر نيابت فقيه عادل از جانب امام معصوم(عليه‌السلام) اشاره‌اي نکرده، تنها فهرست‌وار آنها را نقل مي‌کند.
*پی‌نوشت‌ها در دفتر نشریه موجود است.

آلن تورن می‌گوید: جنبش اجتماعی را به وسیله سه اصل می‌توان تعریف کرد: «هویت جنبش»، «موضوع مبارزه» و «چشم‌انداز یا مدل اجتماعی جنبش» که هدف نهایی آن محسوب می‌شود. منظور از هویت؛ شناخت ماهیت جنبش است و اینکه سخنگوی چه کسانی است؟ مبارزه، با آنچه پیش روی جنبش است و مانع تحقق اهداف و خواسته‌های ‌آن است، معنا می‌شود و چشم‌انداز آنچه جنبش در سپهر اجتماعی برای تحقق آن کنش جمعی می‌کند را توضیح می‌دهد.


انگليسي‏ها پس از جنگ جهاني اول به اين نتيجه رسيدند که برای دستيابي بيشتر به منابع ايران، به ناچار بايد کودتايي در ايران به راه بیندازند تا حکومت سرسپرده‏اي را بر سر کار آورند. در اين راستا آنان دو مهره وابسته سياسي و نظامي نياز داشتند که از اين ميان سيدضياءالدين طباطبايي را به عنوان چهره سياسي و رضاخان پهلوي را به عنوان چهره نظامي برگزيدند.
عوامل اصلي کودتا جمعاً پنج نفر و عبارت بودند از: سيدضياءالدين طباطبایی، رضاخان ميرپنج، ماژور مسعودخان، سرهنگ احمد اميراحمدي (که سپهبد شد) کاپيتان کاظم‌خان سياح (که کلنل شد). بخش سياسي اين گروه را سيدضياء اداره مي‌کرد و مابقي، بدنه نظامي کودتا را تشکيل مي‌دادند. گفته مي‌شود در آخرين جلسه مشورتي همگي هم‌قسم شده و پشت قرآني را امضا کردند.
يحيي دولت‌آبادي، سيدضياءالدين طباطبایی و کميته زرگنده را بخش ايراني اجراي کودتا مي‌داند و محمودخان مديرالملک، مسعودخان سرهنگ، منوچهرخان طبيب و ميرزاکريم‌خان گيلاني را از اعضاي آن معرفي مي‌کند: «... کميته زرگنده مرکز سياست انگليس است در تهران در قسمتي که بايد به دست ايرانيان انجام بگيرد.»
رضاخان ميرپنج فرزند عباسقلي‌خان سوادكوهي معروف به داداش‌بيك در سال ۱۲۵۶ شمسي تولد يافت و در ۲۲ سالگي عضو نيروي قزاق شد. او طي مدت ۲۰ سال نظامي‌گري به فرماندهي هنگ قزاق‌خانه‌ همدان رسيد و با كمك انگليس و به عنوان يك نظامي وابسته به انگليس‌ كه سياست‌هاي استعمارگرانه و دخالت‌هايش در ايران بر همگان آشكار بود، كودتاي موسوم به سوم اسفند را در سال ۱۲۹۹ شكل داد.
رضاخان در بهمن ماه سال ۱۲۹۹ در ملاقاتي با «آيرون سايد» (ژنرال انگليسي) توافق کرده بود که پس از فتح تهران به دست نيروهاي قزاق مقام نخست‌وزيري را به سيدضياءالدين طباطبايي بسپرد. براي اينکه رضاخان اطمينان حاصل کند که در تصرف تهران مشکلاتي وجود نخواهد داشت، ژنرال انگليسي به او اعلام کرد، احمدشاه در جريان اين اقدام قرار دارد و «نورمن» سفير انگلستان در تهران، مشکلات احتمالي را مرتفع خواهد کرد.
در روز ۳ اسفند ۱۲۹۹ رضاخان ميرپنج، فرمانده تيپ همدان با همکاري سيدضياء‌الدين طباطبايي، مدير روزنامه رعد عليه دولت سپهدار رشتي، نخست‌وزير احمدشاه قاجار کودتا کرد و زمينه سقوط سلسله قاجار و تأسيس حکومت پهلوي را فراهم آورد.
در اولين ساعات سپيده‌دم ۳ اسفند ۱۲۹۹ رضاخان همراه با نظاميان قزاق تحت فرمانش از قزوين وارد تهران شدند. آنان بلافاصله کلانتري‌ها، وزارتخانه‌‌ها، پست‌خانه‌‌ها و ادارات دولتي و مراکز حساس تهران را به تصرف درآوردند. در منابع تاريخي آمده اين عمليات کودتايي بود که سفارت انگلستان هدايت آن را برعهده داشت، رضاخان عامل نظامي کودتا و سيدضياءالدين طباطبايي ـ مدير روزنامه رعد ـ عامل سياسي آن بود. ورود نيروهاي تحت امر رضاخان به تهران، در حقيقت نقطه شروع رويدادهايي بود که به فروپاشي سلسله ۱۲۵ ساله قاجار منتهي شد قزاق‌ها با ورود خود به تهران دروازه‌هاي شهر را بستند و سفارتخانه‌ها را به محاصره خود درآوردند تا کسي به اين مکان‌ها پناهنده نشود. سپس تمامي تلفن‌ها و خطوط ارتباطي داخل و خارج کشور را قطع کردند. در اين روز زدوخوردهاي پراکنده‌اي در جريان تصرف شهر به وقوع پيوست و عده‌ای نيز کشته و زخمي شدند، ولي با توجه به اينکه فرمانده نيروهاي ژاندارم و ديگر محافظان شهر پیشتر از سوی انگليسي‌ها مطلع و تطميع شده بودند، رضاخان و نيرو‌هايش مشکل جدي در تصرف تهران نداشتند.
رضاخان به محض تصرف تهران، در اولين انتصاب، کلنل کاظم‌خان را به فرمانداري نظامي تهران منصوب کرد. در اين روز نيروهاي قزاق تمامي زندانيان را آزاد کردند، ولي در عوض موج‌ تازه‌اي از بازداشت ناراضيان و شخصيت‌هاي سياسي اعم از حکومتي، نمايندگان مجلس و... آغاز شد. تمام وزراي کابينه سپهدار به جز خود او بازداشت شدند. همزمان احمدشاه و محمدحسن ميرزا (ولي‌عهد) به کاخ فرح‌آباد گريختند و سپهدار رشتي (نخست‌وزير) به سفارت انگلستان در تهران پناهنده شد. بقيه بازداشت‌شدگان که تعداد آنها بين ۴۰۰ تا ۵۰۰ نفر تخمين زده‌ مي‌شد، شاهزادگان، رجال، روزنامه‌نگاران، نمايندگان مجلس، نخست‌وزيران سابق و وزيران اسبق بودند. در مراحل بعد جمعي از بازداشت‌شدگان محکوم به زندان، جمعي از آنان تبعيد و بقيه آزاد شدند.
از طرف رضاخان اعلاميه‌اي در ۹ ماده تحت عنوان «حکم مي‌کنم» منتشر شد و به در و ديوار و معابر شهر نصب گرديد. بر اساس اين اعلاميه تمامي ادارات دولتي و روزنامه‌ها تعطيل شدند و به جز دواير تأمين ارزاق به هيچ اداره يا مغازه‌اي اجازه کسب داده نشد. مفاد اين اعلاميه چنين بود:
«حکم مي‌‌کنم مواد مطروحه ذيل را مردم تهران نصب‌العين قرار داده و فرداً فرد تشريک مساعي نمايند و در صورت تخلف شديداً عقوبت خواهند شد.
۱ـ تمامي اهالي شهر تهران بايد ساکت و مطيع امر نظامي باشند.
۲ـ حکومت نظامي در شهر برقرار و از ساعت هشت بعدازظهر غير از افراد نظامي و مأموران انتظامي شهر کسي نبايد در معابر عبور نمايد.
۳ـ کساني که از طرف قواي نظامي و پليس مظنون به مخل آسايش و انتظامات واقع شوند، فوراً جلب و مجازات سخت خواهند شد.
۴ـ تمامي روزنامه‌جات و اوراق مطبوعه تا موقع تشکيل دولت به کلي موقوف و بر حسب حکم و اجازه‌اي که بعداً داده خواهد شد، بايد منتشر شوند.
۵ـ اجتماعات در منازل و نقاط مختلفه به کلي موقوف، در معابر هم اگر بيش از سه نفر گرد هم باشند با قوه قهريه متفرق و جلب خواهند شد.
۶ـ تا دستور ثانوي تمام مغازه‌هاي مشروب‌فروشي و تئاتر‌ها و قمارخانه‌ها و کلوپ‌ها تعطيل است و هر کس مست ديده شود به محکمه نظامي جلب خواهد شد.
۷ـ تا زماني که دولت تشکيل نشده است، ادارات و دواير دولتي به استثناي اداره ارزاق، تعطيل خواهند بود، پست‌خانه‌ و تلگراف‌خانه و تلفن‌خانه هم مطيع اين حکم خواهند بود.
۸ـ کساني که در اطاعت از موارد فوق سرپيچي نمايند، به محکمه نظامي جلب و به سخت‌ترين مجازات خواهند رسيد.
۹ـ «کاظم‌خان» به سمت کمانداني شهر انتخاب و معين مي‌شود و مأمور اجراي مواد فوق است.
چهاردهم جمادي‌الثاني ۱۳۳۹، رئیس ديويزيون قزاق و فرمانده کل قوا ـ رضا»
در عصر روز کودتا، نورمن، سفير انگلستان در تهران با احمدشاه آخرين پادشاه قاجار ملاقات کرد و به شاه گفت تنها راهي که برايش باقي مانده این است که با سرکردگان کودتا رابطه برقرار کند و خواسته‌هاي آنها را بپذيرد و تأکيد کرد که اين تنها راه باقي‌مانده است. در اين روز نورمن طي تلگرافي به لرد کرزن، وزير خارجه بريتانيا نوشت: «بسياري از کساني که به دست قزاق‌ها دستگير شده‌اند، تحريک‌کننده، توطئه‌گر و ضد انگليسي هستند و اين موجب رضايت ماست.»
پيرو تهديدات نورمن، سفير انگلستان، احمدشاه در غروب سوم اسفند سرگرم نوشتن احکام جداگانه رضاخان پهلوي و سيدضياءالدين طباطبايي شد. او احکام را صبح روز بعد انتشار داد. رضاخان به فرماندهي کل قوا منصوب شد و لقب «سردار سپه» گرفت و سيدضياءالدين به تشکيل کابينه مأموریت یافت. در حکم احمدشاه راجع به سيدضياء که خطاب به استانداران و فرمانداران سراسر کشور انتشار يافت، آمده است: «حکام ايالات و ولايات ـ در نتيجه غفلت‌کاري و لاقيدي زمامداران دوره گذشته که بي‌تکليفي عمومي و تزلزل امنيت و آسايش را در مملکت فراهم نموده، ما و تمامي اهالي را از فقدان هیئت دولت ثابتي متأثر ساخته بود، مصمم شديم که با تعيين شخص دقيق و خدمتگزاري که موجبات سعادت مملکت را فراهم نمايد، به بحران‌هاي متوالي خاتمه دهيم. بنابراين به اقتضاي استعداد و لياقتي که در جناب ميرزاسيدضياءالدين سراغ داشتيم عموم خاطر خود را متوجه معزي‌اليه ديده، ايشان را به مقام رياست وزرا انتخاب و اختيارات تامه براي انجام وظايف خدمت رياست وزرايي به معزي‌اليه مرحمت فرموديم. شهر جمادي‌الآخر ۱۳۳۹ ـ احمدشاه»
رضاخان سردار سپه طي اعلاميه‌اي در سالگرد کودتاي سوم اسفند ۱۲۹۹ خود را عامل کودتا معرفي کرد و افزود: «از اقدام خود در پيشگاه عموم شرمنده نيستم.» برخي تحليلگران معتقدند اين اقدام براي پنهان ساختن دست انگلستان در همراهي با رضاخان در کودتا انجام شد.

تحلیلی بر نسل نوین جنگ نرم علیه انقلاب اسلامی ـ قسمت چهل‌وپنجم
  دکتر سیامک باقری‌چوکامی/ امروزه توسل به استعاره در جنگ نرم برای تغییر نظام فکری و معرفتی جامعه هدف جایگاه ویژه‌ای پیدا کرده است، به گونه‌ای که جنگ واژه‌ها یا استعاره‌ها یکی از الگوهای جنگ نرم تلقی می‌شود. در واقع، استعاره مانند گفتمان‌سازی و اسطوره‌سازی از جمله فناوری‌های قدرت نرم به شمار می‌آید و تأثیرگذاری نرم‌افزارانه قوی دارد، می‌توان چنین نیز استدلال کرد که استعاره‌ها به مثابه آتش پرحجم توپخانه‌ای هستند که افکار جامعه‌ای را در زمینه یک واقعه یا موضوع هدف قرار می‌دهند.
مفهوم‌شناسی استعاره 
استعاره در لغت به معنای عاریه خواستن لغتی به جای لغت دیگر و در اصطلاح، به کار بردن واژه‌ای به جای واژه دیگر با علاقه، شباهت و وجود قرینه است. استعاره، «نوعی بیان مجازی است که مقایسه مستقیم دو ماهیت به ظاهر نامرتبط را شامل می‌شود، می‌توان گفت استعاره‌ها مفاهیم رمزگونه‌ای هستند که بازیگران سیاسی برای توصیف یک وضعیت، اقدام یا یک شخصیت، گروه، جریان و حتی مکتب یا یک واحد سیاسی با هدف ترغیب یا ترهیب افکار عمومی به کار می‌گیرند. البته از استعاره به صور مختلف بهره گرفته می‌شود؛ استعاره‌های مفهومی همان مفاهیمی هستند که در بالا به آنها اشاره شد و استعاره تصویری، برای اشاره به مجموعه‌ای از تصاویر نمادین است که در مجاورت هم قرار گرفته‌اند و مفهومی تشبیهی یا استعاره‌ای دارند. هالیوود از این استعاره برای نظام سلطه به کثرت بهره می‌گیرد. از جمله مشهودترین آنها،  استعاره‌های تصویری آخرزمانی است.(آخوندی، 1391: 145) 
 بازیگران جنگ نرم با استفاده از استعاره‌ها، احساس و درك كاذبي از مسائل و موضوعات را در مخاطبان‌شان به وجود می‌آورند. این بازیگران از طریق استعاره‌ها به خلق و آفرينش الگوی تازه‌اي از واقعيت و واقعیت‌نماها دست می‌زنند و با جايگزيني آنها با الگو‌هاي پیشین، ايدئولوژي خود را به صورت ناخودآگاه وارد دستگاه شناختي فرد یا جامعه می‌كنند. بر اثر این فرایند تلاش می‌شود تا بر کنش فردی یا جمعی جامعه در برابر نظام سیاسی تأثیر گذاشته، آن را کنترل و هدایت کنند. 
برای روشن شدن کاربرد قالب‌های استعاره در منازعات و رقابت‌های سیاسی، سخنان آرنولد شوارتزینگر هنرپیشه هالیوود که در سال 2003 (۱۳۸۲) به کمک جمهوری‌خواهان در انتخابات فرمانداری کالیفرنیا پیروز شد، قابل استناد است. وی در یکی از نطق‌های تبلیغاتی خود گفت: «زمانی که مردم برنده شوند، سیاست مثل همیشه بازنده است.» وی خود و دیگر سیاستمداران جمهوریخواه را در قالب مردم و سیاستمداران دموکرات را در قالب سیاست معرفی کرد. قدرت این استعاره به حدی بود که دموکرات‌ها ندانستند چطور و از کجا ضربه خورده‌اند، تنها فهمیدند که ناخودآگاه در قالب دشمنان مردم شناخته می‌شوند.(جنیدی، 1389: 94)
بازیگران جنگ نرم با استفاده از شبکه‌ای از استعاره‌ها به برجسته‌سازي، كم‌رنگ‌سازي و پنهان‌سازيِ ویژگی‌های یک رخداد، اقدام، سیاست، شخصیت و واحد سیاسی ناهمسو یا مخالف با اهداف مختلف می‌پردازند. برای نمونه با پیوند و ترکیب سازه‌هایی چون؛ واپس‌گرایی، تحجر، جهان‌سومی، بنیادگرایی، افراط‌گرایان و محور شرارت تلاش می‌شود پیام‌های مشخصی در زمینه سیاسی و روانی به مخاطب القا شود.
برای نمونه گئورگ لاکوف، استاد دپارتمان زبان‌شناسی دانشگاه برکلی، در مقاله «استعاره و جنگ» با زیرعنوان‌های نقش استعاره در دو جنگ علیه عراق و استعاره‌های اخلاقی در توجیه عقلانیت تجاری نشان می‌دهد که چگونه بوش پدر و پسر از استعاره‌ها برای توجیه جنگ استفاده کرده‌اند. او می‌نویسد: «استعاره‌ای که در آن قهرمان (آمریکا) برای نجات یک مظلوم ضعیف (کویت) به جنگ دیو شرور زمان (صدام) می‌رود. در این میان، آنچه آمریکا پنهان می‌کند، قربانی شدن و بی‌خانمان شدن صدها هزار عراقی ضعیف و بی‌گناه (در مورد حمله به کویت) به واسطه جنگ علیه این شرور (صدام)‌ است. نویسنده در پایان به این نتیجه می‌رسد که در این جنگ (جنگ اول آمریکا علیه عراق)‌ هیچ‌یک از ویژگی‌های قهرمان در وجود آمریکا موجود نیست. او خود یک شرور است. آمریکا در صورتی می‌تواند خود را یک قهرمان سنتی جا بزند که شما به دقت به چگونگی استعاره مورد استفاده توجه نکنید. در اینجا استعاره دولت به مثابه شخص، به شیوه‌ای ارائه شده است که حقایق را پنهان می‌کند.»
جویان زونگ نیز در مقاله «جنگ‌شناختی: فراتر از مبارزه با تروریسم»، می‌نویسد، بوش پدر در جریان جنگ دوم خلیج فارس از این دو استعاره استفاده می‌کرد. استعاره وحشی که منعکس‌کننده عراق به مثابه تهدیدی برای همگان بود و استعاره جهانی‌سازی که ضرورت حمایت سایر کشورها از آمریکا در ائتلاف ضد صدام را تداعی می‌کرد.( منزوی،1390: 51)  برخی از استعاره‌های مرسوم عبارتند از:
الف: استعاره تروریسم
 موضوع «تروریسم» استعاره برانگیزاننده‌ای است که آمریکا برای مجبور کردن ایران به تغییر «سیاست خارجی» از آن بهره می‌گیرد. موضوع حقوق بشر نیز در همین راستا استعاره‌ای برای تغییر در «سیاست داخلی» ایران محسوب می‌شود. ارین استوتر و دبوراه ویلز از دانشگاه مانت آلیسون آمریکا در کتابی با عنوان «در جنگ با استعاره: رسانه‌ها، تبلیغات و نژادگرایی در جنگ علیه ترور» توضیح می‌دهند که چگونه استعاره‌ها، تفاسیر، اخبار و سخنرانی‌های سیاسی، یک دشمن، مخالف، نژاد، مذهب و گروه قومی را غیر انسانی می‌سازد.(استوتر و ویلز، 1388: 186)
ب: استعاره بنیادگرایی
 بنیادگرایی استعاره‌ای در گفتمان سیاسی جنگ است که آمریکایی‌ها علیه جریانات و کشورهای ناهمسو و مخالف استفاده می‌کنند. این واژه در قاموس رسانه‌های غرب به معنای تعصب و افراط‌گرایی خشن، کریه و شدید مذهبی، تعریف شده و گاه نشانه‌ای جزئی و کم‌اهمیت و گاه جالب از دین اسلام قلمداد می‌شود. چنانچه یک فرد مسلمان به مسلمان بودن خویش اذعان کند، در معرض خطر بنیادگرا نامیده شدن قرار می‌گیرد... از این رو، ترکیب بنیادگرا ترکیب رمزگونه‌ای است که برای توصیف مسلمان متعصب و خشونت‌طلب به کار می‌رود.(مهدی‌زاده، ۱۳۸۷: 102)
ج: استعاره ملت‌های غیرغربی
 به مثابه یک فرد
 در سياست خارجي آمريكا، استعاره مفهوميِ «ملت، يك فرد است» بسیار کاربرد دارد، این موضوع را می‌توان در جريان جنگ عراق، ملاحظه کرد که ملت عراق براساس يك فرد، يعني صدام حسين مفهوم‌سازي شد. شهروندان آمريكايي نيز به همين ترتيب در پشتيباني از جنگ عراق مي‌گفتند: «صدام ظالم است و بايد جلوي او را گرفت.» اما آنچه این استعاره پنهان مي‌کند و از پيامدهاي خطرناك ايدئولوژيك آن به شمار می‌آید، اين است كه سه هزار بمبي كه در دو روز اول جنگ عراق به كار رفت، بر روي يك فرد، يعني صدام حسين انداخته نشد؛ بلكه اين بمب‌ها هزاران نفر انسان بي‌گناهي را كشتند كـه توسط اين استعاره پنهان شده بودند.(شهري، 1391: 65) این استعاره درباره ملت ایران نیز به کار می‌رود و متأسفانه برخی از جریانات و شخصیت‌های سیاسی نیز تحت این استعاره قرار دارند.

کتاب «جنبش‌های اجتماعی و دموکراتیزاسیون» شامل مجموعه مقالاتی نوشته «جف گودوین» و «جیمز ام جسبر» است که به همت انتشارات روزنه و ترجمه سعید مدنی قهفرخی و با همکاری جمعی از علاقه‌مندان به مباحث مرتبط با جنبش‌های اجتماعی تدوین و در سال جاری روانه بازار نشر شده است. اگرچه بیش از نیم قرن از بحث درباره چیستی و چرایی جنبش‌های اجتماعی می‌گذرد، اما ادبیاتی که در این زمینه طی دهه اخیر در ایران منتشر شده بیش از آن چیزی است که در گذشته در اختیار علاقه‌مندان قرار داده شده بود.نویسنده در بخشی از این کتاب در پاسخ به این پرسش که؛ چرا جنبش‌های اجتماعی مطالعه می‌شوند، آورده است: «زیرا، آنها بخش مشترک و مهمی از دنیای پیرامون ما هستند. جنبش‌های اجتماعی پنجره‌ای به سوی ابعاد مهمی از زندگی اجتماعی ما می‌گشایند. این جنبش‌ها بیرون از نظام سیاسی برای شناخت نگرانی‌ها و دست یافتن به مطالبات فشار وارد می‌کنند و بخش مرکزی آنچه «جامعه مدنی» یا «سپهر عمومی» نامیده می‌شود، هستند و از همین زاویه با دموکراتیزاسیون پیوند دارند. جنبش‌ها به قلب انگیزه انسانی وارد می‌شوند و از این رو تا حدی شبیه هنر هستند. جنبش‌های اجتماعی بستر مناسبی برای فهم حساسیت‌های اخلاقی از جمله گذشت و فداکاری، عشق و جست‌وجوی دلیلی برای رنج کشیدن به خاطر دیگران هستند.»از این منظر، دموكراتيزاسيون از يك سو مفهوم جديدي است و از ديگر سو ريشه كهني دارد؛ چرا که به ناگزير با موضوع كهن دموكراسي ارتباط دارد. سخن اصلي اين کتاب آن است كه دموكراسي‌ها با وجود هر ميزان شباهت با هم، تجربه‌هاي ملي و خاص هستند و از اين رو دموكراتيزاسيون نيز چنين است. هر تجربه دموكراتيك را منطقاً بايد در همان جزئیات و خصوصيت آن شناخت و بعد از اين مرحله است كه مي‌توان به تفكرات جامع و نظري پيرامون آن پرداخت. از سوی دیگر، جنبش‌های اجتماعی نقش حیاتی در جوامع معاصر ایفا می‌کنند. ما درباره دنیای پیرامون‌مان از طریق آنها می‌آموزیم. آنها ما را تشویق می‌کنند، درمی‌یابیم که چگونه احساسی درباره سیاست‌های دولتی و گرایش‌های اجتماعی و فناوری‌های جدید داریم.
برخی آمارها نشان می‌دهد که از حدود ۲/۱۲ میلیون نفر جمعیت دارای تحصیلات عالی یا در حال تحصیل در کل کشور، متأسفانه ۷/۵ میلیون نفر غیرفعال هستند. به عبارت دیگر، بیش از نیمی از جمعیت فارغ‌التحصیل یا در حال تحصیل دانشگاهی هیچ نقشی در تولید ندارند. مجتبی شریعتی نیاسر، معاون آموزشی وزارت علوم در این باره می‌گوید: متأسفانه آمارها نشان می‌دهد که وضعیت اشتغال ما متناسب با فارغ‌التحصیلان نیست. سالیانه ۱۵ هزار فارغ‌التحصیل دکتری را تحویل جامعه می‌دهیم، در حالی که جای مناسبی برای اشتغال آنها نداریم. 
از بین جامعه ۷/۵ میلیونی بیکار، بیشترین بیکاران در رشته‌های مهندسی کامپیوتر، صنعت و فناوری، معماری و ساختمان، محیط زیست، کشاورزی، جنگلداری و شیلات هستند.


جریان‌شناسی فکری ـ فرهنگی ایران معاصرـ ۵۷
 جعفر ساسان‌ـ داوود عسگری/ در شماره گذشته با شخصیت و مبانی فکری و اعتقادی برخی از سران فرقه ضاله بهائیت آشنا شدیم. در ادامه برخی دیگر از شخصیت‌های بهائیت‌ معرفی‌خواهد‌شد.
شوقی افندی
چنانچه گفته شد، بهاءالله با حمایت قاطع دولت روس، از مرگ نجات یافت و به بغداد منتقل شد. او پس از رسیدن به بغداد، نامه‌اى به سفیر روس نوشت و از وى و دولت روس براى این حمایت قدردانى كرد .
به دنبال تبعید میرزاحسین‌على، برادرش میرزایحیى صبح ازل هم با لباس مبدل خود را به عراق رساند و كم‌كم اجتماعى از بابیان در خاك عراق ایجاد شد. این دوره، نزدیك یازده سال طول كشیده است و همچنان میرزاحسین‌علی در ظاهر، ریاست میرزایحیی را پذیرفته و در باطن به دنبال اجرای نقشه خود برای ریاست بوده است. كشمكش میان دو برادر و طرفداران آنان بر سر ادعاى «موعود بیان» یا «من یظهِرُهُ الله» و رهبرى بابیان، در این دوره کم‌کم آشکار شد و افراد زیادی قربانی این رقابت و ریاست‌طلبی شدند. عزیه خانم در شرح ماجراهای بغداد نوشته است:
«... در مدت اقامت بغداد، به واسطه آن سودایی كه در سر داشت، بعض عبارت كه مولد بغاوت و طغیان بود و كشف رازهای پنهان، از ایشان بروز نمود. چون بعضی از مؤمنین طبقه اول باب طاقت این‌گونه اباطیل را نداشتند، اندك‌اندك آن را به سمع حضرت ازل رسانیدند و حضرت ازل بر ایشان متغیر و زبان توبیخ و تهدید گشودند و فرمودند: در این زمان، خلق بیان را خواستی از مبدأ دوری كنی و قضیه سامری به ظهور رسانی. جناب ایشان نیز به واسطه كشف مآرب باطنی، به جانب سلیمانیه و آن اطراف به اسم عزیمت، هزیمت فرمودند... چندی از بیكاری در آن دیار به تحصیل مقدمات پرداخت و روزگاری به‌سختی می‌گذراند تا به تنگ آمد و عریضه به طرز مناجات، خدمت حضرت ثمره فرستاد كه نسخه آن در پیش اغلب بیانیین ضبط است كه در آخر، او عرض كرده است؛ «اما بعوضة فی دارك و اما بق فی بیتك»؛ و بالجمله آنكه از باب انابه داخل شد و تائب گردید؛ تا آنكه حضرت ایشان را طلبید و بر سر كارهای نخستین گذاشتند.»(۱)
حسین‌علی دو سالی که در سلیمانیه اقامت داشت، به مسلک درویشی درآمد و به «درویش محمد» مشهور شد. تأثیر این مسلک، در آثار و مکتوبات وی پس از علنی کردن ادعای نبوت و الوهیت مشخص است. کتاب هفت وادی، حاصل همین دوره است که به سبک کتب صوفیان است. وی پس از بازگشت از سلیمانیه، فعالیت خود را بیشتر کرد، به طوری که خواهرش نوشت: 
«... همین كه بر سر كار آمدند، مطالبی كه مكنون خاطرشان بود، اندك‌اندك خواستند صورت بگیرد و وقوع آن را موقوف به فراهم آوردن مقدمات دانستند و اما اجرای آن مقدمات، اول اینكه به جمیع ولایات، ارسال سائل كردن و جلب قلوب نمودن: بعضی را به تخویف و بعضی را به تحبیب؛ ثانیاً باب مراوده اصحاب را به روی حضرت ثمره بستن؛ ثالثاً بعضی از بیانیین را كه اول طبقه بودند، چون حاجی‌سیدمحمد اصفهانی و حاجی‌سیدجواد و ملامحمدجعفر كاشی و ملارجب‌علی و امثال ذلك را جلب قلوب نمودن و هدایا فرستادن...؛ رابعاً جمع آوردن بعضی از قلاش و اوباش‌های ولایات ایران را، كه در هیچ زمان به هیچ پیغمبری ایمان نیاورده و جز آدم‌كشی كاری نیافته و غیر از مال مردم بردن، به شغلی نشتافته... سیداسماعیل اصفهانی را سر بریدند و حاجی‌میرزااحمد كاشی را شكم دریدند؛ ابوالقاسم كاشی را كشته، در شط انداختند؛ سیداحمد را به پیشدو كارش را ساختند... . سیدعبادوز این بیت را انشا نموده كه:
اگر حسین‌علی، مظهر حسین علی است
هزار رحمت حق بر روان پاك یزید
خامساً مكمّل این مقدمات، جمع كردن تمام توقیعات و نوشتجات حضرت نقطه، یعنی میرزاعلی‌محمد باب و خطوط بدیعه او بود و همچنین جمع كردن نوشتجات خودش، آنچه دلیل بر اظهار عبودیت و خضوع خود و اقرار وصایت حضرت ثمره بود... . سرّ این مطلب و جمع‌آوری توقیعات را غالباً ندانستند؛ لكن مردمان با ذكاوت البته می‌دانند چه فایده داشته؛ اولاً مداومت به آن آیات، تا ملكه برایش حاصل شود كه اگر ادعا نماید، به همان سبك بتواند چیزی بگوید؛ ثانیاً خطب و مناجات و آیات به لسان فطرت که از آن حضرت ظهور کرده، در نزد خلق نباشد؛ ثالثاً آن خط بدیع، بالمرّه مفقود شود و خط خودشان جلوه نماید؛ رابعاً اتمّ و اهمّ مقصود از جمع توقیعات این بود كه احكامی كه مخصوص بر ولایت و وصایت حضرت ثمره است، از میان خلق مرتفع شود.»(۲)
میرزاحسین‌علی در طی اقامت در بغداد، که به گفته پسرش، «یازده سال و چیزی، بهاءالله در عراق عرب اقامت نمود»،(۳) از طرفی، با استخدام اراذل و اوباش، عده‌ای را با تهدید و از طرف دیگر عده‌ای را با تطمیع به سوی خود جلب کرد. در واقع، برای رسیدن به ریاست که آرزوی وی بود، به هر طریقی متوسل می‌شد. این در حالی بود که میرزایحیی در بی‌خبری بود.
مجموع اقدامات بابیان، نظیر قتل، غارت و دیگر خراب‌كارى‌ها، باعث شد كه دولت عثمانى آنان به‌ویژه میرزاحسین‌علی را ابتدا به استانبول، سپس ادرنه تبعید کند. در این زمان، میرزاحسین‌على ادعای مقام «من یظهره اللهى» براى خود كرد. این ادعا شکاف میان بابیان را بیشتر کرد و نزاع میان دو برادر و پیروان‌شان شدت یافت. عبدالبهاء در تشریح وضعیت بابیان در استانبول نوشته است:
«جمعی در محافل و مجالس، تزییف و تشنیع می‌نمودند که این طایفه فتنه آفاقند و ‌‌هادم عهد و میثاق؛ منبع فسادند و مخرّب بلاد؛ آتش افروخته‌اند و جهانی را سوخته. اگرچه به‌ظاهر آراسته‌اند، لکن هر نقمت و عقوبتی را شایسته. لکن حضرات به صبر و سکون و تأنّی و ثبوت، سلوک نمودند.»(۴)
اعتراف جانشین بهاء به فتنه‌گری، اگرچه از زبان مردم است، جالب به نظر می‌رسد؛ اما توضیح نمی‌دهد که اگر حضرات صبر و سکون داشته‌اند، چرا دولت عثمانی آنها را از هم جدا کرده و به دو منطقه دور از هم تبعید کرده است. وی در ادامه نوشته است: «بعد از چند ماه، فرمان پادشاهی صادر و در قطعه رومیلی، ادرنه را مَسکن و مقرّ تعیین فرمودند.»(۵)
این جدایى باعث شد كه در استانبول و ادرنه، میان بهاء و ازل و طرفداران آن دو، اهانت، تهمت و افترا و كشتار رواج یابد و هر یك از دو طرف، بسیارى از اسرار یكدیگر را بازگو کنند و به افشاگرى اعمال هم بپردازند.
فرقه‌ای که دیگران را به صلح و صفا دعوت می‌کند، در درون خود چنان دچار خصومت و دشمنی است که در حال تبعید در کشوری دیگر هم تاب و تحمل یکدیگر را ندارند و دخالت حکومت باید مانع در‌گیری آنها شود. سرانجامِ این کشمکش و ریاست‌طلبی برادران نوری و پیروان باب، باعث می‌شود که دولت عثمانی این پیامبران عصر جدید را از هم جدا کرده، به دو منطقه دور از هم تبعید کند. قدرت‌طلبی این پیامبران دروغین، یادآور این سخن سعدی است که؛ «ده درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند.»(۶)
به نوشته عبدالبهاء؛ باری در بدایت سنه هزار و دویست و هشتاد و پنج، بهاءالله را و جمیع اشخاص که همراه بودند، از ادرنه به سجن عکّا نقل نمودند و میرزایحیی را به قلعه ماغوسا و در آنجا استقرار یافتند.(۷)
* پی‌نوشت‌ها در دفتر هفته‌نامه موجود است.