همه کارهايي که احتياج به يک پيگيري مداوم و خستگي‌ناپذير داشت از دست شهيد محلاتي برمي‌آمد. هيچ‌کس ديگر اين نشاط و اين تحرک را نداشت... آن آدمي که آن جور در مقابل دشمن سازش‌ناپذير بود و مبارزه را به‌هيچ‌وجه ترک نمي‌کرد، به دوستان که مي‌رسيد يک آدم سازش‌پذير و رام و بدون لجاجتي مشاهده مي‌شد، چه دوران پيش از انقلاب، چه دوران بعد از انقلاب. چهره ايشان اجمالاً چهره يک مبارز خستگي‌ناپذير، صميمي و مخلصي است که وقتي او نباشد جاي او را به آساني نمي‌شود پر کرد. امام خامنه‌ای(مدظله‌العالی)
انگليسي‏ها پس از جنگ جهاني اول به اين نتيجه رسيدند که برای دستيابي بيشتر به منابع ايران، به ناچار بايد کودتايي در ايران به راه بیندازند تا حکومت سرسپرده‏اي را بر سر کار آورند. در اين راستا آنان دو مهره وابسته سياسي و نظامي نياز داشتند که از اين ميان سيدضياءالدين طباطبايي را به عنوان چهره سياسي و رضاخان پهلوي را به عنوان چهره نظامي برگزيدند.
عوامل اصلي کودتا جمعاً پنج نفر و عبارت بودند از: سيدضياءالدين طباطبایی، رضاخان ميرپنج، ماژور مسعودخان، سرهنگ احمد اميراحمدي (که سپهبد شد) کاپيتان کاظم‌خان سياح (که کلنل شد). بخش سياسي اين گروه را سيدضياء اداره مي‌کرد و مابقي، بدنه نظامي کودتا را تشکيل مي‌دادند. گفته مي‌شود در آخرين جلسه مشورتي همگي هم‌قسم شده و پشت قرآني را امضا کردند.
يحيي دولت‌آبادي، سيدضياءالدين طباطبایی و کميته زرگنده را بخش ايراني اجراي کودتا مي‌داند و محمودخان مديرالملک، مسعودخان سرهنگ، منوچهرخان طبيب و ميرزاکريم‌خان گيلاني را از اعضاي آن معرفي مي‌کند: «... کميته زرگنده مرکز سياست انگليس است در تهران در قسمتي که بايد به دست ايرانيان انجام بگيرد.»
رضاخان ميرپنج فرزند عباسقلي‌خان سوادكوهي معروف به داداش‌بيك در سال ۱۲۵۶ شمسي تولد يافت و در ۲۲ سالگي عضو نيروي قزاق شد. او طي مدت ۲۰ سال نظامي‌گري به فرماندهي هنگ قزاق‌خانه‌ همدان رسيد و با كمك انگليس و به عنوان يك نظامي وابسته به انگليس‌ كه سياست‌هاي استعمارگرانه و دخالت‌هايش در ايران بر همگان آشكار بود، كودتاي موسوم به سوم اسفند را در سال ۱۲۹۹ شكل داد.
رضاخان در بهمن ماه سال ۱۲۹۹ در ملاقاتي با «آيرون سايد» (ژنرال انگليسي) توافق کرده بود که پس از فتح تهران به دست نيروهاي قزاق مقام نخست‌وزيري را به سيدضياءالدين طباطبايي بسپرد. براي اينکه رضاخان اطمينان حاصل کند که در تصرف تهران مشکلاتي وجود نخواهد داشت، ژنرال انگليسي به او اعلام کرد، احمدشاه در جريان اين اقدام قرار دارد و «نورمن» سفير انگلستان در تهران، مشکلات احتمالي را مرتفع خواهد کرد.
در روز ۳ اسفند ۱۲۹۹ رضاخان ميرپنج، فرمانده تيپ همدان با همکاري سيدضياء‌الدين طباطبايي، مدير روزنامه رعد عليه دولت سپهدار رشتي، نخست‌وزير احمدشاه قاجار کودتا کرد و زمينه سقوط سلسله قاجار و تأسيس حکومت پهلوي را فراهم آورد.
در اولين ساعات سپيده‌دم ۳ اسفند ۱۲۹۹ رضاخان همراه با نظاميان قزاق تحت فرمانش از قزوين وارد تهران شدند. آنان بلافاصله کلانتري‌ها، وزارتخانه‌‌ها، پست‌خانه‌‌ها و ادارات دولتي و مراکز حساس تهران را به تصرف درآوردند. در منابع تاريخي آمده اين عمليات کودتايي بود که سفارت انگلستان هدايت آن را برعهده داشت، رضاخان عامل نظامي کودتا و سيدضياءالدين طباطبايي ـ مدير روزنامه رعد ـ عامل سياسي آن بود. ورود نيروهاي تحت امر رضاخان به تهران، در حقيقت نقطه شروع رويدادهايي بود که به فروپاشي سلسله ۱۲۵ ساله قاجار منتهي شد قزاق‌ها با ورود خود به تهران دروازه‌هاي شهر را بستند و سفارتخانه‌ها را به محاصره خود درآوردند تا کسي به اين مکان‌ها پناهنده نشود. سپس تمامي تلفن‌ها و خطوط ارتباطي داخل و خارج کشور را قطع کردند. در اين روز زدوخوردهاي پراکنده‌اي در جريان تصرف شهر به وقوع پيوست و عده‌ای نيز کشته و زخمي شدند، ولي با توجه به اينکه فرمانده نيروهاي ژاندارم و ديگر محافظان شهر پیشتر از سوی انگليسي‌ها مطلع و تطميع شده بودند، رضاخان و نيرو‌هايش مشکل جدي در تصرف تهران نداشتند.
رضاخان به محض تصرف تهران، در اولين انتصاب، کلنل کاظم‌خان را به فرمانداري نظامي تهران منصوب کرد. در اين روز نيروهاي قزاق تمامي زندانيان را آزاد کردند، ولي در عوض موج‌ تازه‌اي از بازداشت ناراضيان و شخصيت‌هاي سياسي اعم از حکومتي، نمايندگان مجلس و... آغاز شد. تمام وزراي کابينه سپهدار به جز خود او بازداشت شدند. همزمان احمدشاه و محمدحسن ميرزا (ولي‌عهد) به کاخ فرح‌آباد گريختند و سپهدار رشتي (نخست‌وزير) به سفارت انگلستان در تهران پناهنده شد. بقيه بازداشت‌شدگان که تعداد آنها بين ۴۰۰ تا ۵۰۰ نفر تخمين زده‌ مي‌شد، شاهزادگان، رجال، روزنامه‌نگاران، نمايندگان مجلس، نخست‌وزيران سابق و وزيران اسبق بودند. در مراحل بعد جمعي از بازداشت‌شدگان محکوم به زندان، جمعي از آنان تبعيد و بقيه آزاد شدند.
از طرف رضاخان اعلاميه‌اي در ۹ ماده تحت عنوان «حکم مي‌کنم» منتشر شد و به در و ديوار و معابر شهر نصب گرديد. بر اساس اين اعلاميه تمامي ادارات دولتي و روزنامه‌ها تعطيل شدند و به جز دواير تأمين ارزاق به هيچ اداره يا مغازه‌اي اجازه کسب داده نشد. مفاد اين اعلاميه چنين بود:
«حکم مي‌‌کنم مواد مطروحه ذيل را مردم تهران نصب‌العين قرار داده و فرداً فرد تشريک مساعي نمايند و در صورت تخلف شديداً عقوبت خواهند شد.
۱ـ تمامي اهالي شهر تهران بايد ساکت و مطيع امر نظامي باشند.
۲ـ حکومت نظامي در شهر برقرار و از ساعت هشت بعدازظهر غير از افراد نظامي و مأموران انتظامي شهر کسي نبايد در معابر عبور نمايد.
۳ـ کساني که از طرف قواي نظامي و پليس مظنون به مخل آسايش و انتظامات واقع شوند، فوراً جلب و مجازات سخت خواهند شد.
۴ـ تمامي روزنامه‌جات و اوراق مطبوعه تا موقع تشکيل دولت به کلي موقوف و بر حسب حکم و اجازه‌اي که بعداً داده خواهد شد، بايد منتشر شوند.
۵ـ اجتماعات در منازل و نقاط مختلفه به کلي موقوف، در معابر هم اگر بيش از سه نفر گرد هم باشند با قوه قهريه متفرق و جلب خواهند شد.
۶ـ تا دستور ثانوي تمام مغازه‌هاي مشروب‌فروشي و تئاتر‌ها و قمارخانه‌ها و کلوپ‌ها تعطيل است و هر کس مست ديده شود به محکمه نظامي جلب خواهد شد.
۷ـ تا زماني که دولت تشکيل نشده است، ادارات و دواير دولتي به استثناي اداره ارزاق، تعطيل خواهند بود، پست‌خانه‌ و تلگراف‌خانه و تلفن‌خانه هم مطيع اين حکم خواهند بود.
۸ـ کساني که در اطاعت از موارد فوق سرپيچي نمايند، به محکمه نظامي جلب و به سخت‌ترين مجازات خواهند رسيد.
۹ـ «کاظم‌خان» به سمت کمانداني شهر انتخاب و معين مي‌شود و مأمور اجراي مواد فوق است.
چهاردهم جمادي‌الثاني ۱۳۳۹، رئیس ديويزيون قزاق و فرمانده کل قوا ـ رضا»
در عصر روز کودتا، نورمن، سفير انگلستان در تهران با احمدشاه آخرين پادشاه قاجار ملاقات کرد و به شاه گفت تنها راهي که برايش باقي مانده این است که با سرکردگان کودتا رابطه برقرار کند و خواسته‌هاي آنها را بپذيرد و تأکيد کرد که اين تنها راه باقي‌مانده است. در اين روز نورمن طي تلگرافي به لرد کرزن، وزير خارجه بريتانيا نوشت: «بسياري از کساني که به دست قزاق‌ها دستگير شده‌اند، تحريک‌کننده، توطئه‌گر و ضد انگليسي هستند و اين موجب رضايت ماست.»
پيرو تهديدات نورمن، سفير انگلستان، احمدشاه در غروب سوم اسفند سرگرم نوشتن احکام جداگانه رضاخان پهلوي و سيدضياءالدين طباطبايي شد. او احکام را صبح روز بعد انتشار داد. رضاخان به فرماندهي کل قوا منصوب شد و لقب «سردار سپه» گرفت و سيدضياءالدين به تشکيل کابينه مأموریت یافت. در حکم احمدشاه راجع به سيدضياء که خطاب به استانداران و فرمانداران سراسر کشور انتشار يافت، آمده است: «حکام ايالات و ولايات ـ در نتيجه غفلت‌کاري و لاقيدي زمامداران دوره گذشته که بي‌تکليفي عمومي و تزلزل امنيت و آسايش را در مملکت فراهم نموده، ما و تمامي اهالي را از فقدان هیئت دولت ثابتي متأثر ساخته بود، مصمم شديم که با تعيين شخص دقيق و خدمتگزاري که موجبات سعادت مملکت را فراهم نمايد، به بحران‌هاي متوالي خاتمه دهيم. بنابراين به اقتضاي استعداد و لياقتي که در جناب ميرزاسيدضياءالدين سراغ داشتيم عموم خاطر خود را متوجه معزي‌اليه ديده، ايشان را به مقام رياست وزرا انتخاب و اختيارات تامه براي انجام وظايف خدمت رياست وزرايي به معزي‌اليه مرحمت فرموديم. شهر جمادي‌الآخر ۱۳۳۹ ـ احمدشاه»
رضاخان سردار سپه طي اعلاميه‌اي در سالگرد کودتاي سوم اسفند ۱۲۹۹ خود را عامل کودتا معرفي کرد و افزود: «از اقدام خود در پيشگاه عموم شرمنده نيستم.» برخي تحليلگران معتقدند اين اقدام براي پنهان ساختن دست انگلستان در همراهي با رضاخان در کودتا انجام شد.

امام خامنه‌ای در گذر زمان-۱۳0
  سید‌مهدی حسینی/ امام خامنه‌ای(مدظله‌العالی) همواره یکی از اعضا یا طرف‌های تأسیس نهادهای انقلاب و نظام جمهوری اسلامی بوده است که در مباحث گذشته برخی از آنها برشماری و ارائه شد. یکی از مهم‌ترین آنها نهاد مجمع تشخیص مصلحت بود.
در ابتدا روند روابط بین مجلس شورای اسلامی و اعضای شورای نگهبان عادی بود؛ اما کم‌کم به پیدایش اختلاف بین این دو نهاد انجامید و اختلافات در سال ۱۳۶۵ به اوج خود رسید، به طوری که در فاصله‌ای نزدیک به بیست ماه حدود بیست طرح و لایحه مصوب مجلس با موازین شرع و قانون اساسی مغایر تشخیص داده شد و رد گردید. یکی از مصوباتی که بیش از همه به اختلاف‌نظرها دامن زد، قانون کار بود که چندین بار رد و بدل شده بود و هیچ‌یک از این دو نهاد نتوانسته بود نظر طرف مقابل را تأمین کنند. نکته قابل توجه اینکه هر دو هم مصلحت کلی نظام را لحاظ می‌کردند.
دامنه این اختلاف به دستگاه‌های اجرایی و دولت و سایر نهادها کشیده شد و برخی از نویسندگان مطبوعات از آن به اختلاف جناح‌بندی‌های سیاسی موسوم به چپ و راست تعبیر می‌کردند. وزیر کار وقت طی ‌نامه‌ای از حضرت امام خمینی(ره) درباره ایجاد شروط الزامی استفتاء کرد و امام پاسخ مثبت دادند که دولت می‌تواند شروط الزامی را مقرر دارد. دبیر شورای نگهبان وقت هم طی نامه‌ای که به حضرت امام خمینی(ره) ارسال کرد آن را موجب نگرانی دانست و خواستار نظر نهایی در رفع اشتباه شد. حضرت امام در پاسخ مرقوم فرمودند: «آقایان محترم به شایعاتی که از طرف استفاده‌جویان بی‌بندوبار و یا مخالفان جمهوری اسلامی پخش می‌شود، اعتنایی نکنند که شایعات در هر امری ممکن است.»
امام خامنه‌ای در خطبه‌های نماز جمعه این موضوع را به بحث گذاشتند و نقطه‌نظرات و دیدگاه‌های‌شان را مطرح کردند و حضرت امام خمینی(ره) طی پیامی درباره اظهارات امام خامنه‌ای مرقوم فرمودند: «تعبیر به آنکه این جانب گفته‌ام حکومت در چارچوب احکام الهی دارای اختیار است، به کلی برخلاف گفته‌های اینجانب است.» امام خمینی(ره) در ادامه حکم حکومتی و اختیارات آن را به بحث می‌گذارند و حضرت امام خامنه‌ای هم با ارسال نامه‌ای خطاب به امام تبعیت از امر ولایت را اعلام می‌دارند. در این ایام، یعنی پایان سال ۶۶ به جوسازی‌ها و شایعات سنگینی در مطبوعات و افکار عمومی و رسانه‌های خارجی دامن زده می‌شد که امام خامنه‌ای با روشنگری افکار عمومی به خنثی کردن آنها همت می‌گماشت. حضرت امام خمینی(ره) خطاب به امام خامنه‌ای در این باره مرقوم فرمودند: «اینجانب که از سال‌های قبل از انقلاب با جناب‌عالی ارتباط نزدیک داشته‌ایم و همان ارتباط بحمدالله‌تعالی تاکنون باقی است، جنابعالی را یکی از بازوهای توانای جمهوری اسلامی می‌دانم و شما را چون برادری آشنا به مسائل فقهی که متعهد به آن هستید و از مبانی فقهی مربوط به ولایت مطلقه فقیه جداً جانبداری می‌کنید، می‌دانم و در بین دوستان و متعهدان به اسلام و مبانی اسلامی از جمله افراد نادری هستید که چون خورشید، روشنی می‌دهید.»

 عبدالله شهبازي/ يکي ديگر از سازمان‌هاي وابسته به انگلستان که در کودتاي 1299 و تحولات مربوط به آن نقشي اساسي ايفا کرد، کميته آهن بود که شعبه تهران آن به دليل فعاليت در منطقه زرگنده به «کميته زرگنده» معروف شد. کميته مزبور را ابتدا کلنل هيگ انگليسي در اصفهان تأسيس کرد. همکار ايراني او حسين کي استوان بود. با توجه به نفوذ فوق‌العاده انگلستان در ايران و نقش آنها در عزل و نصب مقامات، کميته آهن خيلي زود توانست عده زيادي از افراد جوياي نام و مقام را به عضويت خود درآورد. اندکي پس از تأسيس کميته، يحيي دولت‌آبادي از سران متنفذ بابيه به کميته مزبور پيوست و مسئوليت تأسيس شعبه تهران به او محول شد. به دلايل نامعلومي نام دولت‌آبادي حذف شد و سيدضياءالدين طباطبايي، نصرت‌الدوله فيروز و چند نفر ديگر را تأسيس کردند. کميته زرگنده يا آهن، با دو هدف عمده آغاز به کار کرد: 1ـ نابودي جنبش جنگل 2ـ نفوذ در دولت و قواي نظامي براي به دست گرفتن اداره کشور.
ارتباط نزديک سران کميته با مقامات سفارت انگليس نظير مستر هاوارد و اسمايس، حاکي از هماهنگي کامل آنها در اجراي نقشه‌هاي منتهي به کودتاي 1299 است. يحيي دولت‌آبادي در اين باره نوشته است: «در تهران سفارت انگليس و کارکنان ايراني آنها که کميته زرگنده در رأس ايشان واقع شده است، انتظار کودتا دارند و در قزوين اسمايس انگليسي مي‌داند[آگاه است].»
نفوذ اعضاي کميته در دولت، قواي نظامي و انتظامي، ادارات و مجامع و گروه‌هاي سياسي، حکايت از گستردگي اقدامات و فعاليت‌هاي آنها دارد. صعود فتح‌الله خان اکبر بر مسند رئيس‌الوزرايي در آستانه کودتا و تشکيل دولت محلل از برنامه‌هاي کميته بود و فتح‌الله خان اکبر، خود از اعضاي کميته به شمار مي‌آمد. عزل استاروسلسکي از فرماندهي قواي قزاق و جايگزيني رضاخان نيز از اقدامات کميته بود که با موفقيت به انجام رسيد.
در آستانه ورود قواي قزاق به تهران وستداهل رئيس سوئدي نظميه که خود از اعضاي کميته آهن بود، نيروهاي دفاعي تهران را تشويق کرد تا در مقابل کودتاچيان مقاومت نکنند. کاظم‌خان سياح و مسعودخان کيهان از ديگر اعضاي کميته زرگنده بودند و با نفوذي که در قواي ژاندارم داشتند، توانستند امکان هر نوع مقاومتي را در مقابل کودتاچيان ميان نيروهاي ژاندارم از بين ببرند. اين دو که از افسران ژاندارمري بودند، با همکاري اسمايس انگليسي توانستند قواي قزاق را به نفع انگليسي‌ها تصفيه کنند و نيروهاي مستقر در قزوين را براي کودتا آماده سازند. کاظم‌خان سياح در روز سوم اسفند در سمت فرمانده نظامي تهران وظيفه داشت رجال سياسي ـ مذهبي را براي پيشگيري از وقوع هر نوع مخالفت و مقاومتي دستگير کند. مسعودخان کيهان نيز به وزارت جنگ کابينه سيدضياء رسيد که البته دولتش مستعجل بود و زودتر از سيدضياء از کار برکنار شد. کميته مزبور که هيچ شکي در انتساب آن به انگليسي‌ها وجود نداشت، با برنامه‌اي دقيق توانست زمينه را براي کودتا و به دست گرفتن زمام امور مهيا کند. ايوانف مورخ روسي در موضوع کميته آهن نوشته است:
«انگليس‌ها در تهران براي انجام کودتاي دولتي فعالانه کوشش مي‌کردند. به اين منظور کميته‌اي بسيار مخفي و به اصطلاح آهنين به رياست سيدضياءالدين طباطبايي که روابط نزديکي با انگليسي‌ها داشت و روزنامه رعد را منتشر مي‌ساخت و با شرکت فيروزميرزا نصرت‌الدوله تشکيل دادند.» احسان طبري نيز به نقل از لنچوسکي مؤلف آمريکايي آورده است: «سيدضياءالدين، مدير رعد، در تماس نزديک با ميسيون انگليسي بود. کميته آهن سازمان مناسبي بود که توانست بين سيدضياءالدين و آن خونتاي نظامي قزاق که از رضاخان سردار سپه حرف‌شنوي داشتند، پيوند ايجاد کند. منطقه امن زرگنده که منزل سيدضياء در آن قرار داشت و تحت‌الحمايه انگليس بود، محيط مناسبي براي انعقاد جلسات اعضاي کميته ايجاد کرد. پاره‌اي از جلسات نيز در ولي‌آباد منزل آبکار ارمني برقرار مي‌شد. ايپکيان ارمني، آبکار ارمني، ماژور اسفنديارخان، عدل‌الملک دادگر، سلطان‌محمد عامري، ميرموسي خان، ميرزاکريم‌خان رشتي، ماژور مسعودخان کيهان، کاظم‌خان سياح، معززالدوله، غفارخان سالار منصور قزويني، دکتر منوچهرخان، سلطان اسکندرخان، منصورالسلطنه، مودب‌الدوله نفيسي، سيدمحمد تدين، محمود جم از اعضاي کميته آهن بودند.

گاهي اوقات حذف بعضي از موجودات که به نظر ما مزاحم هستند، سبب ایجاد مشکلات بزرگ‌تر مي‌شود، درست مانند طرح از بين بردن پرندگان در چين که براي جلوگيري از قحطي طرح‌ريزي شد؛ اما خودش بزرگ‌ترين قحطي تاريخ را به ارمغان آورد.
در سال ۱۹۵۸، حکومت چين راه حل بسيار عجيبي را براي جلوگيري از قحطي ابداع کرد. آنها حساب کرده بودند، هر گنجشک در طول يک سال حدود چهار کيلو و نیم غله و بذر مي‌خورد، به اين ترتيب با کشتن گنجشک‌ها، می‌توان در هر سال ميليون‌ها تن گندم و برنج اضافي پس‌انداز کرد. دولت برنامه از بين بردن چهار آفت را به راه انداخت که طبق آن، باید پشه‌ها، مگس‌ها، موش‌ها و گنجشک‌ها از بين می‌رفتند.
بدون دخالت دولت، مردم سه مورد اول را خودشان از بين مي‌بردند و تنها گنجشک‌ها باقي مي‌ماندند. در واقع هدف اصلي هم همان گنجشک‌ها بودند؛ اما دولت قصد داشت با به ميان کشيدن سه مورد ديگر، مردم را از اين موضوع عصباني و ناراحت نکند. آنها گمان مي‌کردند با اين کار از چين، يک بهشت بدون مزاحم مي‌سازند؛ بنابراین ابتدا براي تشويق مردم به اين کار، دولت به کساني که بندي بلند از گنجشک‌هاي مرده را تحويل مي‌دادند، جايزه نقدي مي‌داد.
دولت با يک حساب ساده مردم را به راحتي راضي به اين کار کرد. مسئولان دولتي مي‌گفتند با کشتن يک متر گنجشک مي‌توان غذاي کافي براي زندگي ۶۰ انسان را تأمين کرد. اين موضوع سبب شده بود تا مردم در کل روز به دنبال شکار پرندگان باشند. بسياري از مردم حتي کار خود را براي چند روز تعطيل مي‌کردند تا بتوانند با جمع‌آوري پرنده بيشتر، از جايزه دولتي بهتري برخوردار شوند. حتي در مدارس، ساعتي براي آموزش شليک به پرندگان با تفنگ‌هاي ساچمه‌اي و تير و کمان اختصاص داده شده بود.
کودکان اولين گروهي بودند که از اين ماجرا استقبال کردند. آنها از صبح تا شب با تير و کمان به دنبال شکار گنجشک‌ها بودند. پس از آن مردم در تمام روز با وسايل مختلفي، مانند طبل، قاشق یا بشقاب سروصدا ايجاد مي‌کردند تا گنجشک‌ها نتوانند روي زمين بنشينند و آنقدر در هوا پرواز کنند که از گرسنگي بميرند. لانه‌هاي آنها ويران شدند، تخم‌هاي‌شان شکستند و جوجه‌هاي‌شان مُردند تا به طور کلي نسل‌شان منقرض شود.
به اين ترتيب به جز گنجشک‌ها، بسياري از پرندگان بومي منطقه نيز از بين رفته و به دست مردم کشته شدند. در آن زمان، دو روز متوالي از صبح تا شب طبل‌هاي بزرگي نواخته مي‌شد. گنجشک‌ها که از اين صدا مي‌ترسيدند در آسمان بي‌هدف به اين طرف و آن طرف پرواز مي‌کردند تا اينکه تعداد بسياري از آنها جان خود را از دست داده و به زمين مي‌افتادند. مردم با بيل‌هاي بزرگ به خيابان‌ها رفته و اجساد پرندگان را جمع‌آوري مي‌کردند. يکي از محققان مخالف اين طرح که شاهد مرگ پرندگان بود، گفت: «اگر اين پرندگان کالبدشکافي مي‌شدند، مشخص مي‌شد که بيشتر آنها بر اثر خستگي از پرواز و ترس ناگهاني جان خود را از دست داده‌اند.»
طبق گزارش گاردين به طور کلي در اين مدت، جسد يک ميليارد گنجشک و يک‌و‌نيم ميليون موش از سطح کشور جمع‌آوري شد.
به این ترتیب، در سال ۱۹۵۸ جمعيت گنجشک‌ها به طرز چشمگيري کاهش يافت؛ این در حالی بود که در سال بعد به همان ميزان از برداشت برنج در کشور کاسته شد تا اینکه در سال ۱۹۶۰ با کم شدن برداشت برنج، دولت متوجه شد حشرات موذي و به ویژه ملخ‌ها که قبلاً خوراک گنجشک‌ها و پرندگان بودند، به شدت افزايش يافته و حالا آنها بلاي جان‌شان شده‌اند.
محققان پس از بررسي‌های بسیار و کالبدشکافي تعداد زيادي از پرندگان متوجه شدند، ۷۵ درصد غذاي اين موجودات حشرات بوده است، نه محصولات و دانه‌هاي کشاورزي. بنابراین، دولت اطلاعيه‌اي صادر و اعلام کرد، ديگر هيچ کس حق کشتن گنجشک‌ها را ندارد و به جاي آن، ساس‌ها باید کشته شوند؛ اما ديگر خيلي دير شده بود؛ در واقع پرنده‌اي براي مقابله با حشرات وجود نداشت و دسته‌هاي بسيار بزرگ ملخ‌ها با حمله به مزارع، خسارت‌هاي جبران‌ناپذيري به محصولات وارد کردند. از بين رفتن مزارع و محصولات، سبب قحطي بزرگ چين و مرگ ۴۵ میلیون نفر از مردم شد و خرافات زيادي در سراسر چين منتشر شد. بسیاری از مردم معتقد بودند، اين قحطي و مرگ‌ومير بر اثر نفرين پرنده‌ها بوده است.
مردم ديگر غذايي براي خوردن نداشتند. آنها براي فرار از گرسنگي، برگ و حتي پوسته درختان را مي‌خوردند. بسياري از افراد به خوردن دانه‌هاي نارس کتان روي آورده بودند که بر اثر آن به طرز وحشتناکي جان خود را از دست دادند.
در نوزدهم ژوئن ۱۹۹۸ اطلاعيه ديگري صادر شد و در آن سوسک‌ها هم در رديف حيواناتي قرار گرفتند که بايد از بين مي‌رفتند؛ اما اينها فقط راه‌هايي برای جلوگیری از عصبانيت مردم بود.
تلاش دولت فايده‌ای نداشت و عده زيادي از مردم جان خود را از دست داده بودند؛ بسياري از آنها هم به دلیل قحطي و عده‌ای هم به علت از دست دادن عزيزان‌شان عصباني بودند. از همين رو، دولت که به اهميت وجود گنجشک‌ها و پرندگان پي برده بود، تصمیم گرفت ۲۰۰ هزار گنجشک و گونه‌هاي مختلف پرندگان را از روسيه به چين وارد کند.

هنوز جريان ۲۲ بهمن پيش نيامده بود. اين سيل جمعيت مي‌آمد، من هم آنجا توي آن اتاقي که امام ملاقات داشتند، ميکروفون دستم بود و معمولاً مسئول بودم که انتظامات را در اتاقي که امام بود، برقرار کنم. بعضي روزها پنجاه ـ شصت نفر غش مي‌کردند زير دست و پا از کثرت جمعيت، الحمدلله تلفات نداشتيم، وليکن سيل جمعيت مي‌آمد و مي‌رفت و امام هم خيلي صدمه خوردند، مرتب روزي چندين ساعت بلند مي‌شدند و مي‌نشستند. بالاخره مدتي صبح‌ها مردها مي‌آمدند ديدن امام و زن‌ها بعدازظهر مي‌آمدند. يک روز مرحوم شهيد مطهري به امام عرض کرد که آقا اگر اجازه بدهيد زن‌ها که مي‌آيند، اينجا حال‌شان به هم مي‌خورد، ديگر برنامه زن‌ها را تعطيل کنيم. ایشان فرمودند: نخير من با اين زن‌ها شاه را بيرون کردم، اينها بيايند مانعي ندارد. به هر حال اين برنامه مرتب ادامه داشت و تظاهرات و اعتصابات بود تا اينکه جريان ۲۲ بهمن پيش آمد.
خاطرات شيخ‌فضل‌الله محلاتي

 محمد درودیان/ در سال 1358 جلسه‌اي بين دکتر ابراهيم يزدي وزير امور خارجه‌ دولت موقت و صدام که براي شرکت در نشست غيرمتعهدها به هاوانا پايتخت کوبا رفته بودند، برگزار شد. صلاح عمرالعلي در مصاحبه‌ با شبکه‌ تلويزيوني عربي الجزيره در سال 1383، به طور مفصل به شرح اين ديدار پرداخت و نوشت: «در روز اول کنفرانس در هاوانا نماينده‌ ايران در سازمان ملل با من تماس گرفت و اظهار داشت که وزير امور خارجه‌ ايران تمايل دارد تا با صدام حسين ملاقات نمايد. من اين موضوع را به سعدون حمادي وزير امور خارجه‌ عراق گفتم، ولي علي‌رغم اصرار من، او اين موضوع را با صدام در ميان نگذاشت و من تعجب کردم که چرا سعدون حمادي که آدم روشنفکري هم بود اين پيشنهاد را قبول نکرد. بنابراين خودم شخصاً نزد صدام رفتم و موضوع را با وي در ميان گذاشتم و گفتم که فرصت بسيار خوبي است که ما با ايران صحبت کنيم و مشکلات‌مان را حل کنيم. صدام مدتي فکر کرد و نظر مرا هم جويا شد. پس از اتمام جلسه‌ کنفرانس اين ملاقات به صورت سه نفره با حضور من انجام گرفت. در اين ديدار درباره‌ مشکلات موجود بين دو کشور بحث شد و يک گفت‌وگوي کاملاً ديپلماتيک مثبتي انجام شد. پس از رفتن ابراهيم يزدي احساس من اين بود که اين انسان، بسيار علاقه‌مند است بحران بين دو کشور همسايه تمام شود. در اين جلسه وزير امور خارجه ايران پيشنهاد کرد هيئت‌هايي بين دو کشور رد و بدل شوند. يزدي پيشنهاد کرد اگر مي‌خواهيد هيئتي را بفرستيد، ما حاضريم چه به صورت علني يا مخفي يا به هر شکل و طريقي که مي‌پسنديد با شما گفت‌وگو کنيم، چون مهم اين است که نگذاريم بحران بين دو کشور تشديد شود.
پس از رفتن يزدي، من نزد صدام برگشتم ديدم که منتظر من است. با من به خارج از سالن ملاقات آمد و به حياط بزرگي که در آن يک استخر بزرگ بود، رفتيم و روي صندلي در کنار آن استخر نشستيم. صدام از من پرسيد به چه فکر مي‌کني؟ به او گفتم من به خاطر اين ديدار خيلي خوشحالم و نسبت به حل بحران خوشبين هستم. او ساکت بود و چيزي نمي‌گفت. چند لحظه بعد رو به من کرد و پرسيد: چند سال است کار ديپلماتيک مي‌کني؟ گفتم تقريباً ده سال و ادامه داد تو اصلاً مي‌داني ديپلماسي يعني چه؟ چه چيزي مغز تو را خراب کرده؟ با اين صحبت احساس نوعي نااميدي کردم. به من گفت: چه صلحي، چه مشکلي بين ما و ايران حل شد؟ اي صلاح! اين مسئله يک فرصت است که شايد در يک قرن يک بار اتفاق مي‌افتد. ايراني‌ها اهواز را از ما گرفتند، شط‌العرب را از ما گرفتند، طبعاً حالا فرصت براي ما دست داده است. الآن خودشان آمده‌اند در حالي که کشورشان از هم پاشيده است. ارتش آنها از هم گسيخته شده و نيروهاي‌شان پراکنده گشته است. بين خودشان جنگ و دعواست. گروهي، گروهي ديگر را مي‌کشند. پس الآن اين فرصت تاريخي ماست تا بتوانيم تمام حقوق‌مان را به طور کامل بازگردانيم. اين موضوع را فقط به تو مي‌گويم. خودت را به عنوان نماينده عراق در سازمان ملل متحد آماده کن. من مي‌روم ضربه‌اي را بر آنها بزنم که صدايش در تمام کره زمين شنيده شود. تمام حقوق‌مان را پس مي‌گيرم.»
اعترافات صريح صلاح عمرالعلي که حدود يک سال پیش از آغاز جنگ ايراد شد، به این نکته اشاره داشت که صدام از همان روزهاي نخست رياست‌جمهوري اراده جنگ با ايران داشته است. همچنين براساس اين سخنان، تحليلي که معتقد بود کودتاي صدام و برکناري حسن‌البکر برای زمينه‌سازي آغاز جنگ با ايران بوده است، قوت مي‌گيرد.