سعید حسینی، مسئول گروه اقتصاد فرهنگ گفت: بحث شخصیت‌سازی در کشور ما چه در تشکیلات حاکمیتی و چه در بخش خصوصی مورد توجه قرار نگرفته است، در حالی که در کشورهای غربی اصلی‌ترین اتفاق فرهنگی در حوزه کودک و نوجوان، شخصیت‌سازی است. آمریکایی‌ها در پنجاه سال گذشته در حوزه شخصیت‌سازی کار ویژه‌ای انجام داده‎اند که الان اکثر کاراکترهای محبوب در کشورهای جهان شخصیت‌های آمریکایی هستند و عمده فرهنگ جهان را از این طریق مدیریت کرده‌اند.
 جعفر ساسان‌ ـ داوود عسگری/ 
فیض روح‌القدس 
میرزا ابوالفضل گلپایگانی که در توجیه تعالیم بهائیت ید طولایی دارد، در توضیح فیض روح‌القدس می‌نویسد: «میزان، امرالله است که به توسط مظاهر امر، مثل حضرت موسی و حضرت عیسی و حضرت خاتم‌الانبیاء و نقطۀ اولی و جمال اقدس ابهی ظاهر شده و موجب هول یقین در افئدۀ مصدّقین و موقنین به ایشان گشته، نه اختلافی در این موازین الهیه موجود و نه اختلافی در اصول و مبانی ایشان مشهود. آنچه با این میزان سنجیده شود و منطق‌ آید، راجع و مقبول است و آنچه با آن منطق نیاید، مرجوح و مردود.»(۱)
در تعریف مرکز جهانی بهائی از فیض روح‌القدس، آمده است: «بر مبنای یکی از نقطه‌نظرات بهائی، اصطلاح «فیض روح‌القدس» به مفهوم فیضان هدایتی نیز می‌باشد که ما از طریق مظهر ظهور الهی دریافت می‌کنیم... به عبارت دیگر، شخص به دو طریق کسب دانش و معرفت می‌کند؛ با پذیرش کلام مظهر ظهور الهی و از طریق مطالعه.»(۲)
با طرح این موضوع، باب و بهاء در ردیف پیامبران اولواالعزم قرار می‌گیرند و تعالیم آنها مستقیم از منبع فیض الهی دریافت می‌شود که جای هیچ چون و چرایی در آن وجود ندارد؛ اما عبدالبهاء که عقل و نقل و حس را چنین رد می‌کند، در جایی دیگر حرف خود را نقض می‌کند و می‌گوید: «و دیگر آنکه دین باید مطابق با عقل باشد؛ مطابق با علم باشد؛ زیرا اگر مطابق با عقل و علم نباشد، اوهام است. خدا قوّۀ عاقله داده تا به حقیقت اشیا پی بریم و حقیقت هر شیئی را ادراک کنیم. اگر مخالف علم و عقل باشد، شبهه‌ای نیست که اوهام است.»(۳)
وی علم را چنین تعریف می‌کند: «اعظم منقبت عالم انسانی، علم است و انسان به عقل و علم، ممتاز از حیوان است. انسان به علم، کاشف اسرار کائنات است. انسان به علم، مطّلع بر اسرار قرون ماضیه گردد؛ به علم، کشف اسرار قرون آتیه کند. انسان به علم، کشف اسرار مکنون کمون ارض نماید. انسان به علم، کاشف حرکات اجسام عظیمۀ آسمان گردد. علم، سبب عزت ابدیۀ انسان است.»(۴)
عباس افندی در جایی این گونه سخنان خود را جمع‌بندی می‌کند: «مقصد این است که بدانید خدا علم و عقل را خلق کرده تا میزان فهم باشد. نباید این چنین قوه‌ای را که موهبت الهی است، معطل و معوّق کنیم. جمیع امور را باید به آن موازنه نماییم؛ زیرا دین را عقل ادراک می‌کند. اگر انسان عقل نداشته باشد، دین را چگونه می‌فهمد؟ این مشهود و واضح است که عقل و علم لازم است.»(۵)

از تقلیدگرایی معرفتی 
تا توجه به خرافات 
شاید این از ویژگی‌های عبدالبهاء باشد که چون در مجامع غربی حضور می‌یابد، در برابر پیشرفت‌های علمی آنها؛ پیشرفت‌هایی که چه در ایده و چه در روش، بر تجربه کردن و ارزیابی‌های تجربی استوار بوده است آن‌قدر شیفته می‌شود که پیشنهاد می‌دهد اصلاً اعتقادات دینی را نیز به میزان علم بسنجید و مدام در فکر این باشید که «علم را تطبیق به دین کنید و دین را تطبیق به علم» و هر چه را با علم منطبق نبود، جهل و ظلمت و وهم قلمداد کنید؛ اما چون از حضور غربیان فارغ می‌شود و تعالیم کم‌مایه خود را با دلایل عقلی و نقلی با تزلزل مواجه می‌بیند، این منابع معرفتی را رد می‌کند و به فیض و الهام، تمسک می‌جوید.
البته، بهاءالله نیز در مقام صدرنشین رؤسای این ادیان، ضمن آنکه به مخاطبان خود گوشزد می‌کند: «به عقول و ادراک و علم متمسّک نشوند»، سبب ضلالت مردم را در این می‌داند که ایشان چشم و گوش خود را به‌عنوان مجاری اصلی فهم مسدود نکرده‌اند و به آنچه ادراک می‌کردند، توجه کرده‌اند: «و این معلوم است نزد هر ذی‌بصری، که اگر این عباد در ظهور هر یک از مظاهر شمس حقیقت، چشم و گوش و قلب را از آنچه دیده و شنیده و ادراک نموده، پاک و مقدس می‌نمودند، البته از جمال الهی محروم نمی‌ماندند.»(۶)
بر همین اساس، از مخاطبان خود می‌خواهد تنها به آنچه از طرف او تلقین می‌شود، توجه کنند: «مقصود آنکه اگر احبّای الهی قلب و سمع را از آنچه از قبل شنیده‌اند، طاهر نمایند و به تمام توجه به مطلع امر و ما ظهر من عنده ناظر شوند، عندالله احبّ بوده.»(۷) و شیرین‌ترین لذت عالم را به تبعیت از میرزا علی‌محمد شیرازی در داشتن مریدانی چشم‌وگوش ‌بسته می‌داند که در برابر حرف‌های ایشان چون‌وچرا نمی‌کنند و هر چه می‌گویند، دربست می‌پذیرند؛ بدون آنکه بخواهند آن را با چیزهای دیگر تطبیق دهند: «هیچ لذتی اعظم‌تر در امکان خلق نشده که کسی استماع نماید آیات آن را و بفهمد مراد آن را و لِمَ (چرا) بمَ (برای چه) در حق کلمات آن نگوید و مقایسه با کلام غیر او نکند.»(۸)
با چنین سخنانی، معنای «تحرّی حقیقت» که یکی از اصول دوازده‌گانۀ بهائیت است، روشن می‌شود و آن یعنی، پذیرش بدون چون و چرای تعالیم بهائیت و دوری از تفکر و تعقل.
چنانکه ملاحظه می‌شود، عبدالبهاء به‌صراحت تمامی موازین شناخت، اعمّ از حسی، عقلی و وحیانی را رد کرده است؛ اما برای اثبات حقانیت این دین دروغین، از باب تا بهاء و عبدالبهاء، همگی به دلایل عقلی و نقلی متمسک شده‌اند. بنابراین، تعالیم آنها نیز مُشتی اوهام و خرافه است که با هیچ عقل و منطقی جور درنمی‌آید.
به نظر می‌رسد دیدگاه هرمان رومر دربارۀ بهائیت و مبانی فکری آن، دیدگاهی درست باشد. هرمان رومر آلمانی، متکلم روحانی پروتستان، در کتاب خود تحت عنوان «بابیت و بهائیت، پژوهشی در تاریخ مذاهب اسلامی»، این دو فرقه را گنوسی، ثنویت‌گرا و دارای ساختاری فرقه‌ای و خردستیز می‌داند که از علوم رمزی و تأویلی اسماعیلی، حروفی، کابالا و دراویش بکتاشی متأثر است. در واقع، پیوند بهائیت از ابتدا با استعمار و یهود و اثر‌پذیری رهبران آن از تعالیم آنها و از سویی گرایش‌های صوفیانه میرزا حسین‌علی نوری و ارتباط دوساله او با دراویش نقشبندیه در کردستان عراق، معجونی از تفکرات متناقض را در بهائیت به وجود آورده است که تاکنون نتوانسته‌اند از این تناقض رها شوند. این تأویل‌گرایی سبب شده است که بهائیت در زمینۀ اصول اساسی اسلام، نظیر توحید، نبوت، معاد و مهدویت، تفسیر خود را داشته باشد و نهایتاً به ادعای الوهیت و نبوت و ارائۀ یک دین جدید از سوی رهبران آن بینجامد.

استحکام مبانی معرفتی
 اسلام ناب 
در مقابل مبانی معرفتی فرقۀ بهائیت، دین اسلام از چنان مبانی مستحکمی برخوردار است که این فرقه با همه تلاش‌های قدرت‌های استعماری، تاکنون نتوانسته است خدشه‌ای به ساحت قدسی آن وارد کند و از طرف قاطبۀ جامعۀ اسلامی طرد شده است. در میان جریان‌های اسلامی، مهم‌ترین جریان، عقلانیت اسلامی یا اسلام ناب است که انقلاب اسلامی بر آن استوار است. جریان عقلانیت اسلامی، برای معرفت‌شناسی بر چهار ابزار حواس، عقل، شهود و مکاشفه و الهام تأکید می‌کند.
فراگیرترین ابزار معرفت، حس است. جریان عقلانیت اسلامی، حس را یکی از مهم‌ترین ابزارهای شناخت می‌داند. استاد شهید مطهری دربارۀ حس نوشته است: «در ‌اینكه حس، یكى از مبادى شناخت است، شك و تردیدى نیست؛ یعنى حس، شرط لازم شناخت است؛ اما شرط كافى براى شناخت نیست.»(۹)
*منابع در دفتر هفته‌نامه موجود است.

اندیشه سیاسی مسلمانان ـ 385
 فتح الله پریشان/ از جمله مسائل و شبهات مهمی که درباره اغلب علما و فقهای شیعه، از جمله میرزای قمی مورد بهره‌برداری دشمنان و مخالفان قرار گرفته و درباره آن به تولید سؤال و شبهه پرداخته می‌شود، نوع، میزان و چگونگی روابط آنها با قدرت سیاسی حاکم و به طور کلی نظر آنها در خصوص حکومت وقت بوده است. 
برای نمونه، بررسی آثار، آراء و رفتار سیاسی محقق قمی در ارتباط با حکومت قاجار حاکی از رفتار و آرای دوگانه‌ای است که خود این موضوع، به انتقاد فوق بیشتر دامن می‌زند. از سویی در بسیاری از آثار وی به ویژه آثار و کتب متأخر وی به انحای مختلف به صورت مستقیم و غیرمستقیم سخن از مشروع نبودن حکومت قاجاری به میان می‌آورد، در حالی که برخی نوشته‌ها نیز به نوعی تأیید حکومت وقت از سوی میرزای قمی را به ذهن متبادر می‌کند. افزون بر این، عملکرد وی در مقاطع گوناگون، به ویژه در برخورد با فتحعلی شاه نشان‌دهنده نوعی تأیید و همراهی است. این دوگانگی این سؤال را ایجاد کرده که دیدگاه اصلی محقق قمی در مورد حکومت وقت چه بوده است؟
دیدگاه میرزای قمی در دو بخش از آثارش قابل بررسی است؛ در اين مطلب، ابتدا ديدگاه مطرح شده در ارشادنامه بررسي می‌شود، سپس نظريه وی را در ديگر آثارش به ويژه جامع‌الشتات و همچنين نامه وی به فتحعلی‌شاه در رد عقايد صوفيه واکاوی خواهد شد. 
همانگونه که از نام ارشادنامه پيداست، نامه‌اي نصيحت‌آميز خطاب به شاه قاجار است. برخلاف تصور بسياري از نويسندگان که فتحعلي‌شاه را مخاطب اين نامه دانسته‌اند، بر اساس شواهد و قرائن موجود، مخاطب آن، آقامحمدخان قاجار بوده است؛ چرا که بر اساس نوشته ميرزاي قمي در ابتدای نامه، اين نامه را در زماني نوشته است که «عمر بي‌حال قريب به پنجاه سال رسيده» بود و از سوي ديگر، با توجه به سال تولد ايشان که 1150 قمري نقل شده است، مشخص مي‌شود که اين نامه در حدود سال 1200 قمري نوشته شده است و در اين زمان، آقا‌محمدخان در رأس حکومت بوده است؛ چون فتحعلي‌شاه در سال 1212 قمري به حکومت رسيده است؛ از اين رو، مخاطب نامه، آقامحمدخان مي‌باشد.
اين نامه چنانکه از متن آن برمي‌آيد، به دليل مشکلات زيادي که براي مردم پيش آمده بود و شکايات متعددي که از ظلم و تعدي حاکمان به ميرزاي قمي رسيده بود، به منظور نصيحت و ارشاد شاه قاجار به رعيت‌نوازي و حمايت از ستمديدگان و ترس از بازخواست‌هاي اخروي نوشته شده است. برخلاف تصور برخي که اين مصائب را مربوط به جنگ‌هاي خارجي ايران دانسته‌اند، اين مشکلات و مصائب، مربوط به اوضاع داخلي ايران بوده است. مردم، اين شکايات را به محضر ميرزاي قمي رساندند و ايشان نيز در نهايت، چاره را در نوشتن نامه به شاه مي‌بيند.(1)
در اين نامه چند نکته مهم و قابل بررسي وجود دارد:
۱ـ از توهمات غرورآميز پادشاهان مسلمان اين بود که آنها «ظل‌الله» هستند و در سايه‌ آن مي‌توانند هر عملي را انجام دهند؛ بدون اينکه در مقابل خدا و بندگان او مسئوليتي داشته باشند. حديث «السلطان ظل الله في الارض يأوي اليه کل مظلوم ...» در برخي منابع اهل سنت و شيعه ذکر شده است(2) صرف‌نظر از اعتبار سند اين حديث، پذیرفتن یا نپذیرفتن آن به برداشت صحيح يا غلط از آن نيز بستگي دارد. مرحوم ميرزاي قمي در اين نامه سه احتمال و معنا را براي اين عنوان ذکر مي‌کند تا ذهن شاه را از برداشت غلط از اين موضوع منصرف سازد و به او يادآوري کند که در اعمال خود در برابر خداوند مسئول است.توصيف ميرزاي قمي در بندهای مربوط به این توضیحات، فاصله بسياري با آن داشته است. ايشان با بيان اين اوصاف درصدد است به شاه قاجار يادآوري کند که يک سلطان و پادشاه عادل بايد اين صفات را داشته باشد و از اين طريق او را تا حد ممکن، به عدالت و پرهيز از ظلم فراخواند. بنابراين، به عقيده‌ ميرزاي قمي، روش و منش شاه بايد به گونه‌اي باشد که بندگان از آتش ظلم و جور ستمگران به او پناه برند. ميرزاي قمي در اين نامه در نظر دارد که معناي واقعي ظل‌الله را به شاه بفهماند و به او گوشزد کند، در صورتي مي‌تواني مدعي عنوان ظل‌الله باشي که اين ويژگي‌ها در تو وجود داشته باشد. پس منظور ميرزاي قمي از بيان اين نکته که «پادشاهان، مظهر پادشاهي حق هستند»، شاه ديندار، عادل و مهربان است؛ نه هر پادشاه ظالم و مستبد و بي‌ديني.(3)
۲ـ ميرزاي قمي در بخش دوم نامه‌ خود؛ يعني «مباحثات علميه»، اين توهم که «ملک و پادشاهي به تقدير الهي بوده و هر که را خداوند عالم، ملک و سلطنت کرامت کرد، در لوازم آن بر او حرجي نبوده و در اعمالش مورد مؤاخذه نخواهد بود، در غير اين صورت نمي‌بايد او پادشاه مي‌شد» را با استناد به حسن و قبح عقلي مردود مي‌کند و با تمهيد مقدمه‌اي به آن پاسخ مي‌گويد.
البته، بسیاری دیگر از آثار و نوشته‌های میرزای قمی، حاکی از مشروع ندانستن حکومت قاجار و شخص شاه است که در شماره آتی به آنها اشاره خواهد شد. فصل مشترک نتیجه هر دو بررسی نشان خواهد داد که میرزای قمی نیز مانند قاطبه علما آنچه برایش مهم و در اولویت بوده حفظ بیضه اسلام و اساس دین از گزند تحریفات و خرافات و تعدی‌های داخلی و خارجی بوده است.
* پي‌نوشت‌ها در دفتر هفته‌نامه موجود است. 

 شهاب‌زمانی/ در فرهنگ لغت، بازپردازی «Merchandising» به معنای تدارک، توزیع و فروش کالاست. این سلسله از عملیات، احتمالاً طیف امور بازرگانی را در بر می‌گیرد؛ اما معنا و مفهومی که در بازاریابی امروز از آن مستفاد می‌شود، مدیریت امور فروشگاهی (به ویژه خرده‌فروشی) و کلیه اموری است که از جانب مدیریت فروشگاه برای ایجاد ارتباط بهتر و بیشتر با مشتری در محل فروشگاه انجام می‌شود.
بازارپردازی، روشی برای توضیح مجموعه‌ای از فعالیت‌های پیشبرد فروش در داخل فروشگاه‌ها یا محل‌های عرضه است که تکمیل‌کننده و پشتیبانی‌کننده فعالیت‌های تبلیغاتی است. بازارپردازی یک زبان یا ابزار ترغیب مشتری به خرید است که خرده‌فروشان برای برقراری ارتباط با مشتریان هدف از آن استفاده می‌کنند که این امر سبب افزایش ثمربخشی فعالیت‌های خرده‌فروشی خواهد شد. 
خدمات «مرچندایزینگ» کلیه کمک‌ها یا خدماتی است که از جانب آژانس‌های تبلیغاتی یا رسانه‌ها در اختیار صاحب کالا قرار داده می‌شود تا عرضه و فروش محصول را بهتر و موفق‌تر کند. استفاده از طرح و رنگ و گرافیک، جانمایی و چیدن کالا در قفسه و ویترین، چگونگی جلب نظر خریدار، نورپردازی و زیبا‌سازی محیط عرضه، سنجش ذوق و سلیقه و ذائقه خریدار و بالا بردن جایگاه محصول در ذهن خریدار برخی از مصادیق مرچندایزینگ است. مرچندایزینگ دو هدف مهم را دنبال می‌کند: ۱ـ ایجاد تصویری مناسب از فروشگاه در ذهن مشتریان، ۲ـ افزایش بهره‌وری فضای فروش. باور اساسی در مرچندایزینگ این است که خریداران معمولاً به طبقه خاصی از محصولات نیاز دارند و این وظیفه فروشنده است که اجناس فروشگاهی را به شکلی نمایش دهد تا به بهترین شکل ممکن توجه مشتریان را به خود جلب کرده و مشتریان را متقاعد کند که محصول عرضه ‌شده در فروشگاه دقیقاً همان محصول مورد نیاز آنهاست.مرچندایزینگ مفهومی تجاری و بازرگانی است، اما وارد حوزه نرم فکری و فرهنگی نیز شده است. به همین دلیل امروزه سخن از «بازارسازی فرهنگی» در میان است و برای آن کتاب و مطلب تولید می‌شود. این موضوع به این معنا است که اگر تا دیروز به فرهنگ فقط به دلیل ارتقای سطح زندگی و سبک و سلوک زیست توجه و اهمیت داده می‌شد، اما امروز اقتصاد فرهنگ اهمیت بسزایی یافته است. مؤلف کتاب «بازارسازی فرهنگی» که به تازگی به بازار نشر عرضه شده، اهمیت صنعت مرچندایزینگ را در دو بعد آن می‌داند؛ یک بعد اقتصادی و یک بعد فرهنگی که اهمیت بعد فرهنگی طبیعتاً مهم‌تر است. برای نمونه در بخشی از خروجی این کتاب، نشان داده می‌شو‌د که کاراکترهای پرطرفدار بچه‌ها در 42 کشور جهان، از جمله ایران شخصیت‌هایی عمدتاً آمریکایی هستند. البته، در کشور ترکیه دو کاراکتر اول محبوب بچه‌ها هستند. در بعد اقتصادی بازارسازی فرهنگی نیز باید توجه کنیم که بازاری به اندازه 241 میلیارد دلار که نیم درصد اقتصاد جهان را شامل می‌شود در اختیار این حوزه با 16 صنعت، از جمله انیمیشن، اسباب‌بازی و نوشت‌افزار و... است. 


تحلیلی بر نسل نوین جنگ نرم علیه انقلاب اسلامی ـ قسمت چهل‌وهشتم
  دکتر سیامک باقری‌چوکامی/ اگر جنگ نرم را تلاش براي ايجاد تغيير در نظام سياسي حريف با حداقل خشونت و با بهره‌گيري از ظرفيت‌هاي اجتماعي آن نظام فرض كنيم، آنگاه شايد بتوان گفت كه مهم‌ترين ظرفيت مورد سوء‌استفاده مخالفان و دشمنان یک نظام سیاسی در جنگ نرم، فرصت‌هاي دموكراتيك موجود در كشور هدف است. از میان فرصت‌هاي دموكراتيك، انتخابات در دکترین بازیگران جنگ نرم، فرصت سیاسی طلایی محسوب می‌شود که از رهگذر آن می‌توان با کمترین هزینه (ولی با نتایج مؤثرتر و سریع‌تر) اهداف و راهبردهای مورد نظر را در جامعه هدف محقق کرد. از این رو، انتخابات همواره و به ویژه در چند سال اخیر بسیار مورد توجه کشورهای قدرتمند که در راستای پارادایم سلطه‌گری و تحمیل عقاید و فکر خود به کشورهای هدف عمل می‌کنند، قرار گرفته است. در این مطلب ضمن اشاره و رمزگشایی از چرایی توجه سلطه‌گران به انتخابات، به بخشی از مداخلات آمریکا به مثابه سمبل نظام سلطه در این باره پرداخته می‌شود و در نهایت اهداف و انگیزه‌های بازیگران جنگ نرم از توسل به انتخابات در آستانه انتخابات اردیبهشت 96 بررسی خواهد شد.
1ـ چرایی محوریت یافتن انتخابات 
انتخابات برای دولت‌های معارض و مخالفان (داخلی و خارجی) در براندازی نرم نقش واسط را ایفا می‌کند؛ چرا که:
ـ انتخابات مهم‌ترین سازوکار جابه‌جایی و گردش نخبگان و انتقال قدرت به صورت مدنی است؛ 
ـ انتخابات فرصتی برای کنش سیاسی جمعی است؛
ـ انتخابات عرصه‌ای برای ایجاد تغییرات است؛
ـ انتخابات محمل بروز و ظهور اراده مردم و نقش‌یابی آنها در سپهر سیاست است؛
ـ انتخابات عرصه بروز احساسات و هیجانات سیاسی برای یارگیری بازیگران سیاسی است؛
ـ انتخابات خلق فرصت‌های تازه برای مهندسی افکار عمومی از سوی بازیگران سیاسی است؛
ـ انتخابات سازوکار اصلی نهادی برای مشارکت حمایتی یا اعتراض توده‌ها و نیروهای اجتماعی است؛
ـ انتخابات برای نیروهای نظام مهم‌ترین سازوکار گذار به نظم سیاسی نوین تلقی می‌شود؛
ـ انتخابات همواره در فرایندهای تقویت و تداوم ثبات یا بروز و ظهور بی‌ثباتی و چالش‌های امنیتی برای نظام‌های سیاسی نقش تعیین‌کننده‌ای داشته است؛
ـ انتخابات در عصر کنونی معیار دموکراسی در کشورها و بازتولید مشروعيت مردمی نظام‌هاي سياسي یا دارای فرصت مشروعیت‌زدایی آنها به شمار می‌آید؛
ـ انتخابات پدیده‌ای مهم است که بر سرنوشت و مقدّرات کشور و همچنین جهت‌گیری‌های سیاست خارجی و روابط آن کشور با سایر کشورها اثر تعیین‌کننده‌ای دارد.
کارکردهای فوق، سبب شده که دولت‌ها و بازیگران معارض و مخالف، انتخابات را فرصت سیاسی مغتنمی برای اعمال قدرت خود در کشورهای هدف ارزیابی کنند. 
2ـ انتخابات در کارنامه مداخلات آمريكا
کارنامه مداخلات آمريكا و متحدينش در کشورهای مختلف اهمیت راهبردی سازوکارهای دموکراتیک، مانند انتخابات برای براندازی نرم را نشان می‌دهد. به طور کلی، آمریکا از ابزارهای مختلفی برای پیاده کردن سیاست «تغییر رژیم» خود در کشورهای هدف استفاده کرده است؛ اما نظریه‌های براندازی نرم و تجربه‌های حاصل از این نظریه‌ها، واشنگتن را به این نتیجه رهنمون کرده است که بهترین فرصت برای مقابله با حریف، زمانی است که انتخاباتی مهم در آن کشور برگزار ‌شود. گزارشی که بر اساس داده‌های اطلاعاتی «داو لِوین» پژوهشگر دانشگاهCarnegie Mellon  تهیه شده نشان می‌دهد آمریکا از دوران پس از پایان جنگ دوم جهانی تا سال 2000، 81 مرتبه در انتخابات سایر کشورهای جهان مداخله کرده است، البته، این مداخلات شامل کودتاهای نظامی یا تلاش برای تغییر رژیم‌‌ها نمی‌شود؛ زیرا معمولاً آمریکا پس از آنکه نامزد انتخاباتی مورد علاقه این کشور، به پیروزی نمی‌رسد، در دیگر کشورها به کودتا یا تغییر رژیم مبادرت می‌کند. «کالین کاول» نویسنده کتاب «صادرات دموکراسیِ ساخت آمریکا» نیز در تحقیق خود اشاره می‌کند که هدف اصلی بنیاد موقوفه ملی دموکراسی که در دوران ریاست‌جمهوری رونالد ریگان تأسیس شد، این بود که آنچه سازمان جاسوسی مرکزی آمریکا(سیا) پیشتر مخفیانه برای سرنگون کردن دولت‌ها به وسیله دخالت در انتخابات، انجام می‌داد، به صورت علنی انجام دهد. 
پس از فروپاشی بلوک شرق و افزایش نقش افکار عمومی در سازوکارهای انتخاباتی در مناسبات سیاسی اکثر کشورها، دولتمردان آمریکایی و اروپایی اولویت برنامه‌های مداخله‌گرانه خود در کشورهای هدف را بر فرصت‌های دموکراتیکی، مانند سازوکار انتخابات قرار دادند. در واقع، اولویت یافتن جنگ نرم به جای جنگ سخت در فضای پس از جنگ سرد سبب شد سازوکار انتخابات جایگاه ویژه‌ای در دکترین تهاجمی قدرت‌های غربی علیه کشورهای ناهمخوان با منافع آنها، پیدا کند. 
3ـ  اهداف بازیگران جنگ نرم از توسل به انتخابات
بررسی مداخلات آمریکا در انتخابات کشورهای مختلف با هدف‌های راهبردی مختلفی صورت گرفته است که طیفی از تغییر رفتار تا تغییر ساختار را شامل می‌شود. با این حال بخشی از اهداف عملیاتی مداخلات کارگزاران آمریکایی در انتخابات کشورها عبارتند از:
۱ـ۳ نفوذ و وارد کردن افراد و جریانات متمایل با سیاست‌ها و راهبردهای آمریکا در نظام تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری؛
۲ـ۳-تغییر و جابه‌جایی قدرت در نظام سیاسی به صورت مسالمت‌آمیز و مطابق با ایدئولوژی لیبرال ـ دموکراسی هدایت شده و منافع ملی آمریکا؛
۳ـ۳ حمایت مادی و تبلیغی-رسانه‌ای از گروه‌ها و جریانات غربگرا و تضعیف گروه‌ها و جریانات مخالف آمریکا؛
۴ـ۳-تبدیل کردن انتخابات و رأی مردم به پروژه همه‌پرسی علیه نظام؛ 
۵ـ۳-بی‌انگیزه کردن مردم در مشارکت سیاسی انتخابات با هدف مشروعیت‌زدایی از نظام مستقر؛
۶ـ۳-تبدیل کردن انتخابات به محل منازعه و کشمکش سیاسی بین گروه‌های سیاسی؛ 
۷ـ۳-زمینه‌سازی برای ایجاد فتنه و مانورهای خیابانی، ‌اغتشاشات، خشونت و در نهایت بی‌ثبات‌سازی امنیتی در نظام‌های سیاسی کشورهای هدف.
اعترافات کیان تاجبخش که در حوادث پس از فتنه 88 در ایران دستگیر شد، در زمینه مراحل براندازی نرم و جایگاه و نقش فرایند انتخابات برخی از اهداف مذکور را شرح می‌دهد. وی براندازی نرم با محوریت انتخابات را به دو شکل میسر دانست:
در شکل اوّل‏ در صورتی که نیروهای ضد‌نظام و مخالف نظام موفق به پیروزی در انتخابات شوند، وارد دولت خواهند شد و از درون حکومت با استفاده از ابزار قانون به‌ سمت تغییر جامعه و ارزش‌های سنتی حرکت می‌کنند»(6/9/1394) در این زمینه رهبر معظم انقلاب در نقد عملکرد جریان اصلاحات در مجلس ششم فرموده بودند: «...اگر کسانی می‌گویند باید به مجلس برویم تا با قانون اساسی و جمهوری اسلامی مبارزه کنیم، این کاملاً غلط و غیر منطقی است.» (27/10/1382) 
 اما کیان تاجبخش شکل دوم فرصت انتخابات برای براندازی نرم را این گونه شرح داده است: «در صورتی که نیروهای مخالف نظام موفق به پیروزی در انتخابات نشوند، مرحله هفتم که همان نافرمانی مدنی است برای براندازی آغاز می‌شود که با دعوت مردم برای تجمع در خیابان‌ها، میادین و شرکت در راه‌پیمایی‌های غیرقانونی و بدون مجوز همراه است که خود این اقدام منجر به ‌اغتشاشات، خشونت و به‌ اصطلاح به‌‌هم‌ریختگی امنیت جامعه می‌شود. هدف در این مرحله فشار آوردن به نظام است که از طریق غیرقانونی عقب‌نشینی کند و از این طریق به‌اصطلاح جابه‌جایی قدرت شکل گیرد.(6/9/1394)

کتاب «فراز و فرود فکر فلسفی» به قلم دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی را انتشارات مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران منتشر کرده است. دینانی در بخشی از کتاب ذیل عنوان «فلسفه، متاع بازاری نیست»، نوشته است: «فلسفه در کوچه و خیابان و بازار حضور دارد، ولی بازاری نیست و خرید و فروش آن معنا پیدا نمی‌کند. اگر فلسفه بازاری شود، هویت خودش را از دست می‌دهد. نظر فلسفی اگر به طور دقیق، نظر فلسفی باشد، از امیال و مقاصد شخصی انسان‌ها آزاد است و به جنبه روانی آنها نیز وابسته نیست. کسی که با فلسفه بیگانه است و با احکام معتبر و محکمِ عقل، سر و کار ندارد، یک موجود تک‌ساحتی شناخته می‌شود که در آرزوهای زودگذر خود فرو رفته و هرگز نمی‌تواند از آن گرداب، بیرون آید. کسی که از حکمِ صریح عقل پیروی نمی‌کند، در گردونه آرزوها و خواهش‌ها سرگردان می‌گردد و برای این سرگردانی، پایانی نمی‌توان در نظر گرفت.»
دکتر دینانی معتقد است: کسی که به فراز و فرود اندیشه در سخن باور دارد، ناچار به «فراز و فرود فکر فلسفی» نیز اعتراف می‌کند؛ زیرا فلسفه در ذات و گوهر خود جز اندیشیدن درباره مسائل اساسی و بنیادی مربوط به هستی، چیز دیگری نیست. «فلسفه» در واقع «فلسفیدن» است و «فلسفیدن» همان چیزی است که فعالیت فکر خوانده می‌شود. فلسفه بدون فلسفیدن، فلسفه نیست، چنانکه فکر بدون فعالیت، فکر نیست. اندیشه همواره می‌اندیشد و اگر اندیشه نیندیشد، اندیشه به شمار نمی‌آید.
استاد دینانی این روزها به شدت از افت سطح فلسفی نسل جدید نگران است و معتقد است نسل جدید به دلیل تنوع و سرعت تکثر ابزارها و فناوری‌های جدید اطلاع‌رسانی و رفاه بیش از حد، سیر قهقرایی در دانش و فلسفه را طی می‌کند و به نوعی از حیث علمی و فرهنگی بسیار مبتذل می‌اندیشد. تأکید وی بر فلسفه و فکر کردن و تصحیح اصول تفکر به همین دلیل است.

شخصیت‌سازی موضوعی است که اگر کشوری در شکوفایی آن موفق شود، ثمرات آن را در حوزه‌های مختلف فرهنگی، تربیتی، اقتصادی و سیاسی مشاهده خواهد کرد. صرف‌نظر از درآمد اقتصادی صنعت شخصیت‌سازی که از بستر تأثیرگذاری بر حداقل 16 صنعت که همگی مرتبط با حوزه کودک و نوجوان بوده و امروزه از صنایع پول‌ساز محسوب می‌شوند، در ساحت سبک زندگی کودک و نوجوان اسلامی،  انقلابی و ایرانی نیز می‌تواند مؤثر واقع شود. به دلیل استراتژیک‌ بودن این مسئله برخی کشورها مانند انگلستان وزارت صنایع فرهنگی دارند، یا کانادا در حوزه حفظ صنایع فرهنگی خود سند تنظیم می‌کند که اقتصاد فرهنگ خط قرمز ماست.