جعفر ساسان- داوود عسگری/
میرزا حسینعلی بهاء مدعی است او همان خدایی است که تورات از آن به یهوه، انجیل به «روح حق» و قرآن به «نبأ عظیم» یاد کرده است. «تالله قد ظهر ما هو المسطور فی کتب الله رب العالمین انه لهو الذی سمّی فی التورات بیهوه و فی الانجیل بروح الحق و فی الفرقان بالنبأ العظیم»؛ بگو قسم به خدا که ظاهر شد آنچه در کتابهای آسمانی مسطور است و او همان شخصی است که در تورات به نام یهوه و در انجیل به عنوان روح حق و در قرآن به اسم نبأ عظیم نامیده شده است.
او در نامه به پادشاهان نیز ادعای الوهیت خود را تکرار میکند و چنین مینویسد: «یا ملک الرئوس اسمع نداء الله الملک القدوس»؛1 و«یا ایتها الملکه فی لندن اسمعی نداء ربک مالک البریه من السدره الالهیة انه لا اله الا انا العزیز الحکیم».
اینها نمونههایی از دعوی خدایی رهبر بهائیان است که در آثار این فرقه به وفور یافت میشود و نمیتوان آنها را انکار کرد. این فرقه استعماری، از آنجا که دین را مهمترین مانع در برابر اربابان خود میدیده، دست به اختراع دینی زده است که جاده صافکن استعمار باشد و با الهام از اومانیسم و سکولاریسم غربی، خدایی زمینی برای دین خود تراشیده تا مردم را به پذیرش استعمار دعوت کند.
بر این اساس، زعمای بهائیت، بهائیان را مکلّف ساختند تا در تأیید و تأکید و ترویج خدایی میرزاحسینعلی، از هیچگونه تقیهای پیروی نکنند و در سرلوحه شرح عقاید بهائیت، به تعلیم و تقریر آن بپردازند.
این دعوی خدایی، در آثار عباس افندی، فرزند و جانشین حسینعلیمیرزا و دیگر رؤسا و مبلّغان بهائیت نیز تکرار شده است که به نمونههایی از آن اشاره میشود. عباس افندی مینویسد: «مأیوس نگردید؛ نومید نشوید؛ روز امید است و فرق خداوند مجید، نشئه اولی است و قرن جمال الهی... صیت بزرگواریاش شرق و غرب گرفته و آوازه خداوندیاش جنوب و شمال احاطه نموده، ولوله در ارکان عالم انداخته و زلزله در اعضای آدم افکنده.2»
همچنین، در کتاب تاریخالصدور آمده است:
«ای مقبل الی الله و منقطع الی الله! مقام مظاهر، قبل نبوت کبری بود؛ و مقام حضرت اعلی، الوهیت شهودی و مقام جمال اقدس، احدیت ذات هویت وجودی و مقام این عبد، عبودیت محضه صرفه بحته؛ و هیچ تأویل و تفسیری ندارد.3»
«چه که این ظهور اعظم، نفس ظهور الله است، نه بهعنوان تجلی و مجلی و نور این نیز قدم را اشرافی و غروبی نیست.4»
در آثار مبلّغان بهائی نیز الوهیت میرزاحسینعلی بیان شده است. میرزاحیدرعلی اصفهانی در این باره مینویسد: «فانی (میرزاحیدرعلی) و این نفوس (بهائیان) موقنیم که حضرت بهاءالله آسمانی است که از آفاقش شموس انبیا و مرسلین اشراق نموده، مرسل رسل و منزل کتب و ربالارباب و سلطان مبدأ و مآب است و به قدر یک صندوق نوشتجات و صحف و الواح و آیات از حضرت احدیتش موجود و منتشر است و جمیع را کتب آسمانی و صحف ربانی و تورات صمدانی و انجیل رحمانی و قرآن یزدانی و بیان جلیل واجبالاتباع میدانیم و در همه بیانات مبارکش صریح است که آیاتش تأویل و باطن ندارد و ظاهرش مقصود و مأمور.5»
وقتی خدای بهائیت، میرزاحسینعلی نوری باشد، قبله آنان نیز قبر اوست؛ چنانکه خود میگویند: «قبله ما اهل بهاء، روضه مبارکه (قبر میرزاحسینعلی) در مدینه عکا، که در وقت نماز خواندن باید رو به روضه مبارکه بایستیم و قلباً متوجه به جمال قدم جلجلاله و ملکوت ابهی باشیم و این است آن مقام مقدری که در کتاب اقدس نازل شده... . در وقت تلاوت آیات و خواندن مناجات، رو به قبله عکا بودن، واجب نیست. به هر طرف روی ما باشد، جایز است؛ «اینَما تَوَلُّوا فَثَمَّ وَجْه الله»؛ ولکن چنانچه ذکر شد، در قلب باید توجه به جمال قدم و اسم اعظم داشته باشیم؛ زیرا مناجات و راز و نیاز ما با اوست و شنوندهای جز او نیست و اجابتکنندهای غیر او نه.6»
شوقی افندی در نامه مورخ 31 ژانویه سنه 1949م نوشته است:
«نماز روزانه را هر کسی باید منفرداً تلاوت کند. اگر در حین نماز خود را محتاج میبینید که کسی را پیش چشم خود مجسم کنید، حضرت عبدالبهاء را در نظر آورید؛ زیرا به واسطه حضرت عبدالبهاء میتوان با جمال مبارک (میرزا حسینعلی) راز و نیاز کرد.7»
از ادعای الوهیت این خدایان، چند نکته برداشت میشود:
1ـ هدف اصلی آنان، مبارزه با تعالیم انبیا و در رأس آنان، توحید است که همگان را بدان فراخواندهاند؛ اما آنها با ادعای الوهیت و دعوت مردم به خود، این اصل را زیر سؤال برده و نوعی شرک را ترویج کردهاند.
2ـ خدایی که آنها معرفی کردهاند، خدایی است که نیازمند بندگان است؛ به درگاه پادشاه زمان عجز و ناله میکند؛ در زندان میافتد؛ تحت حمایت دول استعماری است و با کمک آنان از زندان رها میشود؛ توسط علما و مردم طرد میشود؛ تبعید و از وطن خود اخراج میگردد و سرانجام با ذلت و خواری میمیرد. با این اوصاف، این خدا انسان را به یاد شیر داستان مولوی در مثنوی میاندازد:
شیر بییال و دم و اشکم که دید
این چنین شیری خدا کی آفرید
قرآن کریم وضعیت این افراد را در آیه 23 سوره جاثیه به خوبی وصف کرده است:
«أَفَرَأَیتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَۀ فَمَنْ یهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللهِ أَفَلا تَذَكَّرُون.»
هیچ دیدى آن كسى را كه هواى نفس خود را خداى خود گرفت و خدا او را با داشتن علم گمراه كرد و بر گوش و قلبش مهر نهاد و بر چشمش پرده انداخت؟ دیگر بعد از خدا چه كسى او را هدایت مىكند؟ آیا باز هم متذكر نمىشوید؟
این افراد، با علم به اینکه خدایی وجود دارد، از پرستش او سر باز میزنند و از هوای نفس خود پیروی میکنند که مصداق همان تعبیر امام علی دربارۀ منشأ فتنهاند که فرمود: «اهواء تتبع»؛ یعنی پیروی از هواها و هوسها، فتنه به وجود میآورد.
در مقابل این ادعای گزاف پیامبران الهی و در رأس آنان خاتم پیامبران، مردم را به یگانگی و توحید دعوت کرده و از پرستش غیر خدا نهی فرمودهاند. شهید مطهری، اندیشمند برجسته اسلامی، در توضیح توحید مینویسد: «جهانبینى اسلامى، جهانبینى توحیدى است. توحید در اسلام به خالصترین شكل و پاكترین طرز بیان شده است. از نظر اسلام، خداوند مثل و مانند ندارد؛ خدا شبیه چیزى نیست و هیچ چیزى را نمیتوان به خداوند تشبیه كرد. خداوند بىنیاز مطلق است؛ همه به او نیازمندند. خدا به همه چیز آگاه است و بر همه چیز تواناست. او در همه جا هست و هیچ جا از او خالى نیست. او از مكنونات قلب و از خاطرات ذهن و نیتها و قصدهاى همه آگاه است. از رگ گردن انسان به انسان نزدیكتر است. او مجمع كمالات است و از هر نقصى منزه و مبراست. او جسم نیست و به چشم دیده نمىشود ... جهان یك آفریده است و با عنایت و مشیت الهى نگهدارى مىشود.8»
بنابراین، در برابر این جریان انحرافی، رهبران فکری جریان اسلامی که اندیشه آنها برگرفته از قرآن و اهلبیت(ع) است، چنین نگاهی به توحید داشتهاند.