سپاه مجموعه‌اي است که براي مقاومت، براي مجاهدت، براي همان هدف‌هايي که شما امروز در دانشگاه براي آنها داريد درس مي‌خوانيد، از زمين حاصلخيز انقلاب اسلامي رویید... بسياري از عناصر اصلي سپاه، جوان‌هايي مثل شما و در سن شما بودند. يک وقت با خبر شدند که دشمن حمله کرده؛ درس و امتحان و کلاس و استاد و خانه و زندگي راحت را گذاشتند و به جبهه رفتند؛ «فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر»؛ عده‌اي شهيد شدند، عده‌اي مجروح شدند، عده‌اي هم برگشتند؛ اين سپاه است. (امام خامنه‌اي، 31/2/1386)
 عليرضا خورسند/ براي ساکنان ايالت پنجاب پاکستان، طلوع خورشيد چهارشنبه ۲۴ دي ماه ۱۳۶۴، پيام‌آور پايان انتظاری چند ساعته بود. روز پیش از آن قرار بود، مهماني به «لاهور» مرکز اين ايالت سفر کند، اما ازدحام جمعيت و استقبال گسترده‌ مردم در اسلام‌آباد مانع از حضور اين مهمان در لاهور شد؛ بنابراین زمان اين سفر به صبح روز چهارشنبه تغییر کرد. مردان و زنان از روستا‌ها و شهرهاي اطراف لاهور خود را به اين شهر رسانده بودند. در ميان خيابان‌ها پارچه‌نوشته‌هاي به زبان فارسي حال و هواي شهر را دگرگون کرده بود که جملاتي، مانند «خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگه دار» یا «سرباز اسلام شاگرد و مقلد امام، ياور بهشتي مظلوم و دشمن مستکبرين، حامي مستضعفين.» روی آنها درج شده بود.
اما آنچه هواي غربت را براي آيت‌‌الله‌العظمی خامنه‌اي از اين شهر بيرون کرده بود، تصاوير امام خميني(ره) و سربند‌هاي قرمز «گوش به فرمان توييم خميني» مردمان لاهور بود. گويي رئيس‌جمهور وقت ايران، نه در شهري بيرون از مرزهاي جغرافيايي کشور خود، که در خاک ديرآشنايي از سرزمين اسلام پاي ‌نهاده بود.
هواپيماي حامل رئيس‌جمهور ايران و ضياء‌الحق، رئيس‌جمهور پاکستان در فرودگاه لاهور به زمين نشست. اين نخستين سفر يک مقام بلندپايه‌ خارجي به کشور پاکستان پس از پايان حکومت نظامي بود و حجم استقبال مردم چه در اسلام‌آباد و چه در لاهور چشمگیر بود. چنين استقبالي از رئيس‌جمهور کشوري ديگر، مسئولان جمهوري پاکستان را نگران کرد، به‌ ويژه آنکه از اصلي‌ترين شعار‌هاي مردم در اين استقبال شعار «ما حاضريم براي ايران خون خود را فدا کنيم» بود، آن ‌هم در حالي ‌که ايران در آن زمان درگیر جنگ تحميلي با عراق بود.
طبق برنامه‌ از پيش تعيين‌شده، قرار بود آيت‌الله خامنه‌اي از فرودگاه به مزار مرحوم اقبال لاهوري بروند و در آنجا در جمع مردم پاکستان سخنراني کنند. زمان تخمینی براي اين انتقال از فرودگاه به محل سخنراني چيزي در حدود يک ربع در نظر گرفته شده بود؛ اما حجم جمعيت آن به اندازه‌ای بود که طی اين مسير پانزده دقيقه‌اي، حدود چهار ساعت طول کشيد.

چرا مزار اقبال؟
رئيس‌جمهور وقت ايران از ميان اماکن متعددي که هيئت‌هاي ديپلماتيک براي سخنراني و گفت‌وگو انتخاب مي‌کردند، مزار اقبال لاهوري را براي سخنراني با مردم انتخاب کرد؛ انتخابي که نشان‌دهنده‌ اهميت اقبال لاهوري در انديشه‌ رئيس‌جمهور وقت ايران بود. براي خيلي‌ها اين پرسش مطرح شد که از ميان اين همه اماکن، چرا مزار اقبال؟!
اقبال اگرچه شاعري فارسي‌‌زبان است؛ اما شاعر ملي پاکستان لقب دارد و البته همه مي‌دانند که آيت‌الله‌العظمی خامنه‌اي، الفتي ديرينه با شعر و شاعران فارسي‌زبان دارد؛ اما به ‌نظر مي‌رسد دليل اين انتخاب تنها به حسن طبع شعر ایشان محدود نمي‌شود. بي‌شک، امام خامنه‌ای می‌خواستند با اين اقدام پيامي را منتقل کنند. همان‌طور که رهبر معظم انقلاب يک سال بعد، درباره‌ شخصيت اقبال چنين گفتند: «اقبال از شخصيت‌هاي برجسته‌ تاريخ اسلام است و شخصيت او چنان عميق و متعالي است که نمي‌توان تنها بر يکي از خصوصيت‌هاي او و ابعاد زندگي‌اش تکيه کرد و او را در آن بعد و آن خصوصيات ستود. اگر ما فقط اکتفا کنيم به اينکه بگوييم اقبال يک فيلسوف است و يک عالم است، حق او را ادا نکرده‌ايم؛ زيرا ابعاد ديگر زندگي اقبال آنقدر درخشنده است که چنانچه بگوييم اقبال يک فيلسوف يا يک عالم يا يک شاعر است اقبال را کوچک کرده‌ايم. البته اقبال بي‌شک يک شاعر بزرگ است و از بزرگان شعر به حساب مي‌آيد.»(12/19/1365)
اقبال لاهوري در عهد استعمار شبه‌قاره‌ هند به دنيا آمد. تربيت ديني، مبارزه با استعمار، ژرف‌نگري نسبت به مسائل جامعه و ذوق ادبي از او شخصيت ذو‌ابعادي ساخت. گروهي او را يک شاعر هنرمند مي‌شناسند و گروهي ديگر از او به يک فيلسوف مسلمان ياد ‌مي‌کنند. با اين حال، اگر به آثار و افعال اقبال نگاه کنيم، درمي‌يابيم که او در همه‌ وجوه زندگي خود يک راه ثابت را طي ‌کرده و آن احياي تمدن اسلامي است. اگرچه اقبال تحصيلات عالي خود را در دانشگاه‌هاي اروپا، يعني کمبريج و مونيخ سپري کرد و بي‌واسطه با تمدن غرب مواجه شد؛ اما هيچ‌گاه فريب پيشرفت مظاهر سطحي آن را نخورد و درست بر‌خلاف جريان روشنفکري مرسوم آن زمان که راه پيشرفت را غربي‌شدن بيان مي‌کرد، احياي تمدن اسلامي را عامل نجات ملت‌هاي مسلمان مي‌دانست. اقبال عامل اصلي سلطه‌ استعمار و ريشه‌ گرفتاري‌ها را تفرق‌ در ملت‌هاي مسلمان مي‌دانست و همواره مسلمانان را به اتحاد دعوت مي‌کرد. جايي در اشعارش در اين‌باره چنين مي‌گويد:
رشته‌ وحدت چو قوم از دست داد
صد گره بر روي کار ما فتاد
 ما پريشان در جهان چون اختريم
همدم و بيگانه از يک ديگريم
باز اين اوراق را شيرازه کن
باز آيين محبت تازه کن
 باز ما را بر همان خدمت گمار
کار خود با عاشقان خود سپار
 رهروان را منزل تسليم بخش
قوت ايمان ابراهيم بخش
همين جهان‌بيني است که اقبال را در زمان جنگ جهاني اول به مبارزه عليه استعمار بريتانيا و حضور در جنبش اسلامي خليفه سوق مي‌دهد؛ همچنان ‌که او نخستين کسي بود که ايده‌ تشکيل يک کشور مستقل از هند و متشکل از مسلمانان را مطرح کرد. در همين حال به زيبايي تشخيص داد که براي بيان افکار خود به ظرف زباني دیگری به جز اردو نیاز دارد؛ به همين دليل از مجموع ۱۲ هزار بيت از سروده‌هاي اقبال، حدود هفت هزار بيت به زبان فارسي سروده شده است. در حقيقت، اقبال براي بيان افکار آزادي‌خواهانه و ضد استعماري خود، حتي از زبان استعماري نيز استفاده نمي‌کند و به زبان اصيل و غني فارسي متمسک مي‌شود.

احياي تمدن بازگشت به خويشتن
اقبال لاهوري در سال‌هاي حيات خود به دليل استقرار حکومت وابسته‌ طاغوت در ايران و تمايل نداشتن اين حکومت به بيداري مردم هيچ‌گاه نتوانست به ايران سفر کند؛ اما او همواره در خارج از مرزهاي کشورمان از فرهنگ و زبان فارسي به منزله يک ميراث ماندگار از دوران درخشان تمدن اسلامي دفاع می‌کرد؛ همچنان‌ که در يکي از اشعار خود به زبان اردو اشاره مي‌کند، اگر روزي فرا برسد که تهران مرکز مسلمانان جهان قرار گيرد، سرنوشت جهان تغيير خواهد کرد. در حقيقت، او در نظر داشت که تهران به منزله ام‌القراي جهان اسلام، مرکز امت واحده‌ اسلامي قرار گيرد و محل رجوع ملت‌هاي ديگر شود.
سرانجام اقبال در سال ۱۳۱۸ شمسي فوت کرد و در سال‌هاي پس از او همچنان استعمار در اشکال مختلف و نو به امت‌هاي اسلامي ضربه ‌زد و روشنفکران وابسته نيز همچنان تقليد از غرب را راه سعادت ملت‌ها نشان دادند. در اين ميان، در راه احياي مجدد تمدن اسلامي توجه به بیانات رهبر معظم انقلاب که در دیدار جمعی از روحانیون ایراد فرمودند، ضروري است: «نکته اساسى اين است که امروز علاوه بر اينکه بايد به مسائل اعتقادي اسلام پرداخت و اعتقاد به اسلام را در ذهن‌ها و دل‌ها راسخ نمود، بايد اعتقاد به حاکميت اسلام را هم راسخ کرد. اين مطلب واضح است. اين امري است که مسلمانان عالم در طول قرن‌هاي متمادي و به خصوص متفکّرين بزرگ در قرن اخير ـ از سيدجمال اسدآبادي تا اقبال لاهوري، تا بزرگان فکر و انديشه، تا علماي بزرگي در داخل کشور خود ما ـ دنبال آن بوده‌اند که دين خدا را حاکم کنند و اين ادامه راه پيغمبران بوده است.»(2/2/1377)
همه‌ اينها راز انتخاب مزار اقبال از سوی رهبر معظم انقلاب، براي صحبت با مردم پاکستان در آن سفر تاريخي است. امروز سي‌ويک سال از ديدار مردم لاهور با «سرباز مبارز اسلام» مي‌گذرد. پروفسور محمد اکرم، اديب پارسي‌گوي پاکستان، که در آن سفر مترجم رهبر فرزانه انقلاب بود و سال ۹۴ نيز در ديدار شاعران با معظم‌له حضور داشت، درباره‌ آن روز و سخنراني ايشان مي‌گويد: «محبت، مهرباني و عطوفت در واژه به واژه کلامش و لحظه به لحظه نگاهش پيدا بود. کلام و رفتارش جذابيت غريبي داشت. وقتي از اقبال لاهوري سخن گفت، فهميدم که دورنماي سياسي و فرهنگي پاکستان و شبه‌قاره را خوب مي‌شناسد. مردم پاکستان که از جان و دل دوستدار ايران هستند، به اين سيد روحاني عشق مي‌ورزند.»


امام خامنه‌ای در گذر زمان-۱۳۵
  سید‌مهدی حسینی/ پس از اعلام خبر رحلت امام(ره) در ساعت ۷ صبح ۱۴ خرداد سال ۱۳۶۸، در همان زمان جلسه خبرگان در مجلس شورای اسلامی برگزار می‌شود و اعضای هیئت دولت و وزرا، عده‌ای از نمایندگان مجلس شورای اسلامی و برخی‌ از بزرگان کشور، اعم از روحانی و غیر روحانی در آن شرکت می‌کنند، به گونه‌ای که همه صندلی‌های مجلس پر می‌شود و عده‌ای نیز در جایگاه خبرنگاران می‌نشینند آیت‌الله محمد مؤمن، منشی مجلس خبرگان و عضو فقهای شورای نگهبان درباره فضای عمومی مجلس می‌گوید: «مجلس عجیبی بود. همه دچار تألم خاطر بودند و گریه می‌کردند. قرار بود وصیت‌نامه حضرت امام(ره) خوانده شود. وصیت‌نامه را کسی ندیده بود. و از متن وصیت‌نامه خبر نداشت. نسخه اصلی آن به آستان قدس در مشهد فرستاده شده بود و نسخه‌ای نیز در تهران بود. احتمالاً رونوشتی از همان نسخه‌ای را که ویژه مجلس شورای اسلامی بود آوردند، اعضای مجلس از روی نسخه اصلی زیراکس گرفته بودند. در انتهای وصیت‌نامه نوشته شده بود این وصیت‌نامه را احمد پسرم بخواند، اگر ایشان نبود یا نتوانست، رئیس‌جمهوری و اگر این هم ممکن نشد، یکی از فقهای شورای نگهبان بخواند. مرحوم حاج‌احمد آقا به دلیل گرفتاری و تألمات‌شان پیام داده بودند که نمی‌توانند برای قرائت وصیت‌نامه بیایند؛ بنابراین وصیت‌نامه را باید یا رئیس‌جمهور وقت یا یکی از اعضای فقهای شورای نگهبان قرائت می‌کرد.
تصمیم بر این شد که امام خامنه‌ای، رئیس‌جمهور وقت وصیت‌نامه امام راحل را در اجلاس فوق‌العاده خبرگان رهبری قرائت کند. ایشان هم از روی همان نسخه زیراکس شده نسخه اصلی‌ـ که دست خط مبارک حضرت امام(ره) بودـ مشغول خواندن شدند.
امام خامنه‌ای با تأثر فراوان شروع به قرائت وصیت‌نامه امام کردند. جلسه خیلی پر شور و غوغایی بود. ‌ایشان در حین قرائت خودشان گریه می‌کردند و نمایندگان و حاضران در مجلس همه هم‌صدا شده بودند. با توجه به اینکه متن وصیت‌نامه برای اولین بار خوانده می‌شد و قبلاً ایشان وصیت‌نامه را نخوانده بودندـ آن هم با خطوطی که تایپی نبود و با دست خط مبارک حضرت امام(ره) نوشته شده بود طبیعی بودـ که قرائت‌کننده در خواندن متن دچار وقفه و مشکل ‌شود؛ به این ترتیب این جلسه عمومی تا ظهر طول کشید. پس از اقامه نماز و صرف ناهار اعلام شد که بعدازظهر جلسه رسمی خبرگان تشکیل می‌شود و مسئله تعیین رهبری در دستور کار قرار می‌گیرد.»

 عبدالله شهبازي/ از 19 بهمن 57 و ديدار همافران نيروي هوايي ارتش با امام خميني(ره)، ارتشي‌ها با سرعت بيشتري به انقلاب اسلامي پيوستند و پس از پيروزي انقلاب اسلامي، از همان اولين روز، کار خود را براي دفاع از انقلاب اسلامي ايران شروع کردند. اولين درگيري و ناآرامي را گروهک‌هاي چپ و مزدوران استکبار با هدف خودمختاري منطقه در منطقه ترکمن‌صحرا و نزديک مرزهاي شوروي(سابق) آغاز کردند که با اعزام يگاني از کارکنان داوطلب نيروي زميني ارتش سرکوب شد. ارتش به سراغ مهار ناآرامي‌هاي دیگر مناطق چون؛ کردستان و آذربايجان غربي رفت. همزمان جنگ رواني عليه ارتش در داخل و خارج کشور به راه افتاده بود، با این هدف که ارتش را يک نيروي ضدمردمي و عامل امپرياليسم معرفي کند که همچنان سرکوب مردم را ادامه مي‌داد و بايستي منحل مي‌شد و باید جاي خود را با يک ارتش خلقي يا بي‌طبقه توحيدي عوض مي‌کرد! 
همين جوسازي‌ها سبب شد تا شهيد سپهبد ولي‌الله قرني اولين رئیس ستاد مشترک ارتش در روزهاي اول فروردين ۱۳۵۸ در نامه‌اي استعفاي خود را به امام خميني(ره) تقديم کند. شهيد قرني در استعفاي خود با شکايت از اقدامات ضد انقلاب و دشمنان خارجي و دخالت‌هاي بيجا در امور ارتش چنين نوشته بود: «معاون نخست‌وزير انقلاب که خود را واضع مقررات و مالک‌الرقاب مي‌داند بدون آنکه بداند ارتش چه موقعيت و چه امکاناتي دارد و متأسفانه بدون اينکه حتي اينجانب را طرف مشورت قرار دهد، هر روز دستوراتي صادر مي‌نمايد که ارتش بايستي شاهد لطمه‌اي ديگر بر روحيات افسران و افراد خود و افتادن مقداري سلاح و مهمات و مال و منال به دست افراد ناصالح و وابسته به خارجيان باشد و... وزير دفاع بدون مشورت و نظرخواهي از اينجانب و خارج از وظايف خود مي‌رود و از راديو و تلويزيون و مطبوعات نسنجيده مي‌گويد که سربازان فروردين مرخص و بالنتيجه تعداد معدودي که از ارتش با خون دل به سربازخانه‌ها کشانده بود، نگهداري سربازخانه‌ها را رها کرده و به موطن خود مي‌روند و شب هنگام عناصر توده‌اي وابسته به سياست‌هاي خارجي با کاميون‌ها به سربازخانه‌ها مي‌روند و باقي‌مانده اسلحه و مهمات را بار کرده و به خارج از شهر مي‌برند... دولت بدون مشورت با ارتش و آگاه‌ترين مرجع ارزيابي کردستان، نمايندگاني را به آن صفحات مي‌فرستند که با ورود آنها و اولين سخن‌پراکني که مي‌کنند مردم را به پادگان مهاباد ريخته و غارت مي‌کنند و در جلوي همين هیئت فرماندة پادگان را گلوله‌باران مي‌کنند.
مشکلات فراوان ارتش سبب شد تا فرماندهان وقت ارتش جمهوري اسلامي ايران با درخواست وقت ملاقات از امام خميني(ره) براي بيرون رفتن از اين وضعيت چاره‌انديشي کنند و از امام(ره) بخواهند ايشان فرماندهي خود بر کل نيروهاي مسلح را مجدداً اعلام کنند تا با استفاده از اين حکم حکومتي قوام و انضباط به ارتش برگردد. امام خميني(ره) نيز  با صدور پيامي تاريخي در تاريخ 29 فروردين سال 58 خطاب به ملت، سنگ بناي روز ارتش را گذاشتند. در بخشي از پيام ایشان آمده است: «روز چهارشنبه 29 فروردين روز ارتش اعلام مي‏شود. ارتش محترم در اين روز در شهرستان‌هاي بزرگ با ساز و برگ به رژه بپردازند و پشتيباني خود را از جمهوري اسلامي و ملت بزرگ ايران و حضور خود را براي فداكاري در راه استقلال و حفظ مرزهاي كشور اعلام نمايند. ملت ايران موظفند از ارتش اسلامي استقبال كنند و احترام برادرانه از آنان نمايند. اكنون ارتش در خدمت ملت و اسلام است و ارتش اسلامي است و ملت شريف لازم است آن را به اين سِمت رسماً بشناسند و پشتيباني خود را از آن اعلام نمايند. اكنون مخالفت با ارتش اسلامي كه حافظ استقلال و نگهبان مرزهاي آن است، جايز نيست. ما و شما و ارتش، برادرانه بايد براي حفظ و امنيت كشورمان كوشش كنيم و به شرارت اشرار و اختلال مفسدان خاتمه دهيم.» 
امام خميني(ره) در بخش‌هاي ديگر پيام خود نيز برخی دیگر از مشکلات پيش روي ارتش را مورد توجه قرار دادند تا توطئه‌هاي داخلي و خارجي عليه ارتش جمهوري اسلامي ايران را نقش بر آب کنند. از آن تاريخ به بعد ۲۹ فروردین روز ارتش جمهوري اسلامي نام‌گذاري شده است.

در آوريل 1954 گروهي از کشورهاي آسيايي در پايتخت سريلانکا اجتماع کرده و درباره همکاري با يکديگر و کشورهاي تازه استقلال‌يافته آسيايي و آفريقايي به توافق رسيدند و اولين تلاش در راستاي همبستگي و همکاري و دستيابي به مواضع مشترک صورت گرفت. در آوریل 1955، نخستین اجلاس گسترده و مشترک کشورهای آسیایی و آفریقایی بر اساس توافق‌های نشست کلمبو در باندونگ اندونزی بر پا شد.
اجلاس مقدماتی نشست در شهر «بوگور» در جنوب جاکارتا تشکیل شد. مسئله بر سر این بود که چه کسی به نشست «باندونگ» دعوت شود و چه کسی دعوت نشود. در پایان این اجلاس مقدماتی قرار شد که به جز رژیم صهیونیستی، تایوان و دو بخش کره، دیگر کشورها دعوت شوند. کشورهای شرکت‌کننده در این نشست عبارت بودند از: اتیوپی، اردن، افغانستان، اندونزی، ایران، برمه، پاکستان، تایلند، چین، سودان، سوریه، سیلان، عراق، عربستان سعودی، غنا، فیلیپین، کامبوج، لائوس، لبنان، لیبریا، لیبی، مصر، نپال، ویتنام جنوبی، ویتنام شمالی، هند و یمن. اسقف «ماکاریوس» نماینده‌ای از قبرس به این نشست اعزام کرد و یک سیاه‌پوست از اعضای کنگره ایالات متحده آمریکا و یک نماینده از سوی کنگره ملی آفریقا نیز در مقام ناظر حضور داشتند که در حقیقت نمایندگان سه قاره اروپا، آمریکا و آفریقا بودند.
سوکارنو در جایگاه میزبان نشست باندونگ، نطق افتتاحیه را ایراد کرد. وی سیاست‌های استعماری با هر شکل و نوع و تقسیم جهان به بلوک‌های مختلف و دو قطبی شدن از سوی استعمارگران را به شدت محکوم کرد. سوکارنو گفت: «متأسفانه هدف بسیاری از دولت‌ها کشورگشایی است، پس استعمار هنوز ریشه‌کن نشده، بلکه در قالب نفوذ اقتصادی و فرهنگی که اقلیت‌های خارجی بر بعضی از کشورها تحمیل کرده‌اند، رواج یافته است.» سوکارنو افزود: «از آنجا که کشورهای حاضر در این نشست همگی از نظر زبان، رنگ پوست، مذهب و مسلک سیاسی اختلاف فاحش دارند، این نشست یک بلوک انحصاری را در برابر ابرقدرت‌ها تشکیل نمی‌دهد؛ اما شعار اصلی و اساسی آن ‌با وجود تفاوت‌های نژادی، مذهبی و سیاسی، آزادی و وحدت است.»
پس از نطق سوکارنو، جمال عبدالناصر پیشنهاد کرد که «علی ساستر جوجو» نخست‌وزیر اندونزی، ریاست جلسه را به عهده بگیرد و موارد زیر در دستور جلسه گنجانده شود:
1ـ همکاری اقتصادی و فرهنگی؛ 2ـ حقوق بشر و خودمختاری؛ 3ـ مسائل مربوط به ملل غیر مستقل و 4ـ کوشش برای صلح جهانی. تمام این موارد به تصویب شرکت‌کنندگان نشست رسید.
در این نشست صحبت از «بی‌طرفی» یا «عدم تعهد» در میان نبود، و در آن از یک‌سو روی آفریقا و آسیا تکیه می‌شد، زیرا بیشتر کشورهای شرکت‌کننده متعلق به نیمکره جنوبی بودند و از سوی دیگر همه افکار بر استعمار مستقیم و غیر مستقیم متمرکز بود. بر سر تعریف «استعمار» نیز اختلاف نظر وجود داشت و برخی اصرار داشتند که «نوع جدید روسی استعمار از طریق زور» در متن‌ها گنجانده شود.
وجه مشترک باندونگ مسئله «توسعه‌نیافتگی» بود. وحدت و اشتراک نظر اعضا در این زمینه موجب شد که سازمان‌دهندگان کنگره «فراموش‌شدگان تاریخ» اختلافات ایدئولوژیک، سیاسی و راهبردی را نادیده بگیرند. از ترکیه هوادار آمریکا به همان شکل استقبال شد که از جمهوری خلق چین؛ برای «پهام وان دونگ» نخست‌وزیر ویتنام شمالی همان‌گونه ادای احترام کردند که برای «نگوین دیم» نخست‌وزیر ویتنام جنوبی.
شرکت‌کنندگان این نشست به توافق‌هایی در زمینه مسئله حق ملت‌ها برای تعیین سرنوشت خود و همکاری‌های اقتصادی و فرهنگی رسیدند. قطعنامه‌ای نیز بر ضد استعمار، از جمله استعمار فرانسه در مراکش و تونس و استعمار هلند در گینه جدید به تصویب رسید. نشست مذکور با وجود مخالفت چین، اعلامیه جهانی حقوق بشر سازمان مللی متحد را تأیید کرد. 
سه سال پیش از این تاریخ، آلفرد سووی، جامعه‌شناس فرانسوی اصطلاح «جهان سوم» را برای مشخص کردن مجموعه کشورهای فقیر و تفکیک آنها از کشورهای پیشرفته غرب و جهان کمونیست باب کرد. این واژه به زودی رواج یافت و در سراسر جهان به کار گرفته شد. در باندونگ، تیتو، رهبر یوگسلاوی، ناصر، رئیس‌جمهور مصر و نهرو، نخست‌وزیر هند خود را متعلق به یک جهان سوم غیر متعهد معرفی کردند که به هیچ یک از دو ابرقدرت آمریکا و اتحاد شوروی وابستگی نداشت. این سه رهبر اتحاد کشورهای فقیر، مبارزه علیه استعمار و تبعیض نژادی، مبارزه علیه رژیم نامشروع صهیونیست و نیز برقراری روابط تجاری عادلانه میان کشورهای توسعه‌یافته و کشورهای فقیر را 
مطرح کردند. 
در عبارت اول بند «ه» اعلامیه نهایی این نشست آمده است: «نظر به کشمکش و درگیری موجود در خاورمیانه که ناشی از وضعیت فلسطین است و نظر به اینکه از رهگذر این کشمکش، صلح جهانی در معرض تهدید قرار دارد، نشست آفریقایی ـ آسیایی، پشتیبانی خود را در خصوص ملت عرب فلسطین تأیید و تأکید می‌کند و خواهان اجرای قطعنامه‌های سازمان ملل متحد راجع به فلسطین و خواستار جست‌وجوی راه حل مسالمت‌آمیز برای این مسئله می‌باشد.»

حاج محمدابراهیم محمدزاده از سابقه‌دارهای مبارز و انقلابی و از مؤسسان سپاه پاسداران درباره چرایی تأسیس سپاه در مصاحبه‌ای می‌گوید: 
«سپاه چیزی جز سازماندهی مردم برای تداوم انقلاب و پاسداری از دستاوردهای آن نبود، ولی متأسفانه از‌‌ همان ابتدا دولت موقت با این دیدگاه مخالفت کرد؛ یعنی دولت موقت معتقد بود که ما ارتش داریم، شهربانی و ژاندارمری هم داریم، بنابراین کمیته‌ها و سپاه به طور موقت تا زمانی که این نیرو‌ها بتوانند تجدید سازمانی پیدا کنند باید وجود داشته باشند و بعد از آن از صحنه پاسداری از انقلاب در عمل کنار بمانند. بنابراین نقطه آغاز انقلاب بین مؤسسان سپاه و دولت موقت از همین جا ریشه گرفته بود. دولت موقت می‌گفت که شما می‌خواهید حکومتی در حکومت به وجود بیاورید و قدرت را از دست دولت بگیرید، اما نظر ما این بود که مگر نه این است که همه ما این انقلاب را مدیون ولایت فقیه و رهبری می‌دانیم. آنجا که ولایت فقیه این حرکت‌ها را صحیح بداند، انجام می‌دهیم و آنجا که صحیح نداند مسلماً انجام نخواهیم داد. این قدرتی در درون دولت نیست، بلکه آماده داشتن مردم در مقابله با هر گونه انحراف [است].»

 محمد درودیان/ حکومت عراق با مشاهده‌ مواضع و رفتار سازمان مجاهدين خلق، مي‌کوشيد تا ضمن برقراري ارتباط با منافقين، آنها را در مخالفت با جمهوري اسلامي ایران و نيز تضعيف قدرت دفاعي آن، کمک کند. در ماه‌هاي اول پيروزي انقلاب اسلامي، سازمان منافقين و ساير گروه‌هاي مارکسيستي ـ که به نوعي با شوروي در ارتباط بودند ـ شعار انحلال ارتش را سر دادند. طبيعي است که حکومت بعثي عراق از اين شعار استقبال و آن را در جهت منافع خود ارزيابي مي‌کرد. منافقين افراد خود را در يک تشکيلات اطلاعاتي و نظامي سازماندهي کردند و با جمع‌آوري سلاح و تجهيزات نظامي سلسله ترورهاي بسيار گسترده‌ای به ویژه در دوران جنگ تحميلي به راه انداختند. با تحت تعقيب قرار گرفتن منافقين به دليل ترورهاي فراوان، ديگر ايران براي حضور آنها مساعد نبود؛ بنابراين سران منافقين ابتدا به کشور فرانسه گريختند و سپس در اثناي جنگ به عراق رفتند و در جایگاه عوامل اطلاعاتي و عملياتي حکومت بعثي عراق، مشغول به فعالیت شدند. حکومت بعثي عراق در تلاش بود تا با کمک سازمان مجاهدين خلق، سلسله عمليات‌هاي تروريستي گستردگی را در تهران و مراکز استان‌ها سازمان دهد و سران جمهوري اسلامي ایران را از بين ببرد، به این  ترتيب، حکومت ايران را از طريق منافقين تحت تسلط خود درآورد. افزون بر اقدامات فوق، حکومت بعثي عراق از اجراي يک کودتاي نظامي با کمک برخي از ارتشيان وفادار به نظام شاهنشاهي، حمايت کرد. شماري از افسران طرفدار حکومت سلطنتي به همراه برخي رجال سياسي وابسته به حکومت شاه که در عراق يا کشورهاي غربي به سر مي‌بردند، در اوايل سال 1359 طرح سرنگوني جمهوري اسلامي ايران را از طريق يک کودتاي نظامي و بمباران برخي مراکز حساس سياسي ريختند و قصد داشتند آن را از طريق پايگاه هوايي شهيد نوژه‌ همدان اجرا کنند. اين کودتا پیش از رسیدن به مرحله اجرا، افشا شد و به شکست
 انجاميد.
 به اين ترتيب، پس از شکست کودتاي نقاب، شمارش معکوس براي شروع جنگ از جانب دولت عراق آغاز شد. از زمان شکست کودتاي نقاب تا 31 شهريور، حدود 71 روز فاصله است که به نظر مي‌رسد مدتي منطقي بود تا ارتش بعثي عراق خود را براي جنگ با ايران آماده کند.