محمد گنجي/ با گذشت بيش از يک ماه از رقابت‌هاي انتخاباتي و برگزيده شدن مجدد آقاي روحاني، رئيس‌جمهور دولت يازدهم همچنان در فضاي پيش از انتخابات باقي مانده است. ادبيات ايشان در اين روزها آنچنان تند و حاشيه‌ساز است که عنوان «اعتدال» تناسبي با رفتار ايشان و اطرافيان‌شان ندارد. مواضع عجيب و غريب رئيس قوه مجريه درباره نقش سپاه در فعاليت‌هاي سازندگي کشور، در حالي که دولت يازدهم با توجه به تحريم‌هاي همه‌جانبه غرب با همه وجود نيازمند ياري رساندن مجموعه توانمندي چون سپاه بود، حکايت از آن دارد که دولتمردان دولت دوازدهم تلاش دارند تا با حرکت در خط جنجال و تنش مسير خود را در اداره کشور دنبال کنند.
اين‌گونه برخورد را در سطحي ديگر در چگونگي رویارویی با مخالفان و منتقدان مي‌توان مشاهده کرد. آخرين نمونه از اين دست اقدامات، واکنش حاميان و اطرافيان دولت به خواندن شعري انتقادي در مراسم روز عيد فطر بود که با واکنش تند و هجمه هماهنگ و همه‌جانبه‌اي مواجه شد که صحنه‌گردانان آن با همه توان به ميدان آمده بودند تا منتقدان را منفعل و از صحنه خارج کنند! بدترين توهين‌ها و فحاشي‌ها حاصل واکنش حاميان دولت اعتدال! و کساني است که سال‌ها خود را پرچمدار شعار «زنده‌باد مخالف من» معرفي کرده‌اند! در اين بين برخي دولتمردان و نزديکان رئيس‌جمهور نيز آتش بيار معرکه شده و در مسير اين هجمه‌ها با توئیت‌ها و اعلام مواضع افراطی ميدان را بيش از پيش براي فحاشان و هتاکان باز کردند! ادبياتي که در اين چند روزه عليه يکي از مداحان انقلابي منتقد توليد شد، آنقدر توهين‌آميز و خارج از چارچوب اخلاق و انصاف است که امکان انتشار آن در رسانه عمومي وجود ندارد!
اين وضعيت در حالي است که حاميان اين جريان و مدعيان اصلاحات مدعي هستند که سال‌هاست از نبود آزادي و سيطره فضاي خفقان رنج مي‌برند و خواهان آنند که فضا براي انتقاد و نقد حاکميت فراهم آيد! اما اين حرکت نشان داد که اين جريان اعتقادي به آزادي ندارد و تنها حقوق را براي خود مي‌خواهد، نه مخالفان!
نکته قابل ملاحظه ديگر آنکه در همين ايام انتخابات بالاترين توهين‌ها به رقيب سياسي آقاي روحاني صورت گرفته است که مرور حوادث تلخ پیش از انتخابات 29 ارديبهشت ماه تنها گوشه‌اي از اين جريان مدعي است که سال‌هاست با زياده‌خواهي و پايبند نبودن به هيچ يک از موازين عقلي، شرعي، قانوني و اخلاقي به دنبال پيشبرد منافع خود و فضاسازي عليه جريان انقلابي است.
اين جريان همان جرياني است که در طول هشت سال دولت گذشته بيشترين هتاکي‌ها را عليه رئیس‌جمهور منتخب مردم داشته و بارها تصوير وي در دانشگاه به دست همين افراطيون به آتش کشيده شد و هزاران پيام و سياهه براي تمسخر وي انتشار یافت. ديگر مسئولان جمهوري اسلامي ایران نيز در طول سال‌هاي اخير از تيغ هتاکي و فحاشي اين جريان مصون نبوده‌اند و اين نشان‌دهنده آن است که مدت‌هاست لمپن‌ها ميدان‌دار جريان مدعي اصلاح‌طلبي شده‌اند!
دولت مدعي اعتدال حتي نسبت به دولت اصلاحات نيز از بضاعت کمتري در رویارویی با مخالفان برخوردار است. اطرافيان کم‌حوصله و ناتوان رئيس‌جمهور که از فقدان وجاهت فرهنگي، طبع بلند و خوي آزادمنشي و مدارا رنج مي‌برند، بيشتر چهره‌هاي امنيتي و شخصيت‌هاي تندخويي هستند که با مشاوره‌هاي خود، رئيس‌جمهور را نيز به مسير تندخويي و برخوردهاي چکشي با منتقدان سوق مي‌دهند و اين در حالي است که برعکس انتظارات، آنجا که بايد شاهد برخوردهاي قاطع و مقتدرانه باشیم، متأسفانه چنين رفتارهايي از جانب دست‌اندرکاران دولتي صادر نمي‌شود!
 نمونه چنين برخوردهاي انفعالي را اين روزها که دولتمردان آمريکايي هر روز با بدعهدي‌هاي‌شان تمام توافقات بين‌المللي را زير پا نهاده و دوباره تحريم‌هاي جديدي عليه کشور تصويب کرده‌اند، مي‌توان به عینه مشاهده کرد. معلوم نيست چگونه مدعياني که يک شعر انتقادي را تاب نمي‌آورند، در برابر عهدشکني و زياده‌خواهي دشمنان اينگونه نرمخو و منفعل هستند؟!
به هر حال، دولت دوازدهم که با وعده‌هاي متعدد براي حل مشکلات کشور به ميدان آمده، بيش از هر موضوعی نيازمند آرامش و وفاق عمومي است؛ لذا بايد تلاش کند با صبوري و شنيدن سخن منتقدان، خطاهاي گذشته را اصلاح کرده و با ايجاد وحدت ملي در مسير سازندگي کشور حرکت کند. ماندن در موضع افراطی‌گری، به کارگيري ادبيات تند و تحريک‌کننده، در تنگنا قرار دادن منتقدان و سرکوب صداي مخالف، نه تنها کمکي به دولت نخواهد کرد؛ بلکه حرکت در مسيري است که هر روز بايد شاهد ايجاد تنش و درگيري در کشور باشيم.

حجت‌الاسلام والمسلمین سعیدی
حجت‌الاسلام والمسلمین علی سعیدی با اشاره به اینکه تفنگ سپاه، سینه منافقین و داعشی‌های دیروز و امروز را نشانه می‌گیرد، گفت: «موشک سپاه ماهیت بازدارندگی دارد و جزء ارکان دفاعی نظام است.»
به گزارش صبح صادق، حجت‌الاسلام ‌والمسلمین علی سعیدی، نماینده ولی‌فقیه در سپاه در آیین گرامیداشت شهدای هفتم تیر که در حسینیه شهدای گمنام سپاه قدس گیلان برگزار شد، با اشاره به تفاوت جریان فکری شهید بهشتی و یارانش با تفکر و جریان بنی‌صدر گفت: «می‌توان از طریق نگرش، گفتمان و عملکرد افراد پی به ماهیت اعتقادی و فکری آنان برد.»
نماینده ولی‌فقیه در سپاه پاسداران با اشاره به اینکه بنی‌صدر و بخشی از یارانش تحت عنوان سازمان مجاهدین خلق منافقانی بودند که علیه بهشتی و یارانش و در حقیقت علیه امام(ره) فعالیت می‌کردند، تصریح کرد: «این نوع تقابل پیشینه طولانی داشته و تنها مربوط به همین دوران نبوده و از صدر تاریخ این تقابل در قالب امام نور و امام نار و حزب‌الله و حزب‌الشیطان وجود داشته و آنهایی که پیرو ائمه اطهار و عالمان دینی بودند بر محور امام نور و در جبهه حزب‌الله و گروهی هم بر محور امام نار و حزب‌الشیطان بودند.»
نماینده ولی‌فقیه در سپاه پاسداران افزود: «اگر خواص، سیاستمداران و دولتمردان در چارچوب اصول اسلامی و مبانی انقلاب حرکت نکنند، در جریان انحرافی حرکت کرده و سقوط می‌کنند.»
وی مشروعیت الهی، رهبری و قانون را از اصول مورد اتکای شهید بهشتی عنوان کرد و افزود: «ما معتقدیم قانونگذار واقعی و حق حاکمیت با خداست و مهم‌ترین اصل بعثت قانون الهی، یعنی قرآن و رهبری الهی، یعنی پیامبر اکرم(ص) است و در منطق حضرت امام(ره) که شهید بهشتی بر این منطق استوار بود، حق حاکمیت از آن خداست؛ اما قدرت حاکمیت دست مردم است.»
حجت‌الاسلام ‌علی سعیدی در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به اقدامات سپاه در زمینه سازندگی تصریح کرد: «سپاه در بازسازی‌ها به دنبال اقدامات انتفاعی نیست، سپاه پروژه‌هایی را که بخش خصوصی انجام نمی‌دهد، پذیرفته و حتی به‌ صورت نسیه انجام می‌دهد که پول هزینه شده را هم نمی‌دهند. متأسفیم که هم آمریکا به سپاه حمله می‌کند هم برخی خودی‌ها به سپاه حمله می‌کنند.»
نماینده ولی‌فقیه همچنین با تأکید بر ضرورت تقویت توان دفاعی کشور و با انتقاد از سخنانی که درباره توان دفاعی این بازوی قدرتمند انقلاب اسلامی مطرح می‌شود، افزود: «تفنگ سپاه سینه منافقین، یعنی داعشی‌های دیروز و داعشی‌های امروز را نشانه می‌گیرد و موشک سپاه هم ‎جزء ارکان دفاعی نظام بوده و ماهیت بازدارندگی دارد.»

سردار سنائی‌راد
معاون سیاسی سپاه با بیان اینکه حضور سپاه در عرصه سازندگی بنا به درخواست دولت‌ها بوده، گفت: «گاهی دولت‌ها در ازای بدهی، برخی از فعالیت‌ها یا شرکت‌های دولتی را به صورت تحمیلی به سپاه واگذار کرده‌اند.»
سردار رسول سنائی‌راد، معاون سیاسی سپاه با اشاره به اظهارات اخیر دولتمردان در زمینه اقدامات سپاه در عرصه سازندگی کشور، گفت: «مطابق قانون اساسی کشور نیروهای مسلح در شرایط صلح می‌توانند امکانات‌شان را برای سازندگی کشور به کار گیرند و سپاه نیز بعد از جنگ امکانات مهندسی خود را در راستای شرایط سازندگی کشور به کار گرفت و به درخواست دولت‌های مختلف تا الآن در این عرصه حضور داشته است.» وی با بیان اینکه تحریم‌های ناجوانمردانه دشمنان علیه ملت ایران، ضرورت حضور سپاه را بیشتر کرده است، اظهار داشت: «لزوم توجه به سازندگی کشور و مقابله با تحریم‌ها ایجاب کرد که سپاه درخواست دولت‌های مختلف را لبیک بگوید و در عرصه سازندگی و کمک به نظام برای عبور از تحریم‌ها ایفای نقش کند.»
وی افزود: «حضور سپاه طی گردش کاری است که از ستاد کل نیروهای مسلح شده و با تأیید و مجوز صورت گرفته و کاملاً قانونی است. ضمن اینکه حضور سپاه عرصه را برای هیچ شرکت خصوصی، دولتی و نیمه‌خصوصی تنگ نکرده است؛ بلکه با امکاناتی که داشته، زمینه را برای حضور شرکت‌های خرد و کلان در عرصه سازندگی فراهم آورده است.»

   محمدرضا فرهادی/ تحولات شرق سوریه و فعال شدن بازیگران منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای در این عرصه تحولات پیچیده و مبهمی را پیش روی طرف‌های درگیر قرار داده است. در حالی که حشدالشعبی در عراق به مرزهای مشترک با سوریه رسیده و آزادسازی موصل هم صورت گرفته، ائتلاف آمریکایی تحرکات گسترده‌ای با هدف ورود حشدالشعبی به مرزهای مشترک سوریه و عراق صورت می‌دهد. این در حالی است که نیروهای ارتش سوریه نیز به مرزهای مشترک اردن، عراق و سوریه رسیده‌اند و تلاقی نیروهای عراقی و سوری در گذرگاه تنف است. از سوی دیگر آمریکا تحرکات گسترده‌ای در شرق سوریه انجام داده که مهم‌ترین آنها استقرار سامانه موشکی «هیمارس» با برد ۳۰۰ کیلومتر است. امروز در شرق سوریه بازیگران زیادی وجود دارند که مهم‌ترین آنها؛ آمریکا، نیروهای مقاومت و داعش است. ابتدا باید به منافع این بازیگران نگاهی گذرا انداخت، سپس به این پرسش پاسخ داد که بنابر تناقض در اهداف و منافع، آیا احتمال درگیری میان آمریکا و نیروهای مقاومت به ویژه ایران وجود دارد؟
واشنگتن در سوریه و به ویژه در شرق این کشور به دنبال دو هدف مهم است: یکی جلوگیری از نفوذ نیروهای مقاومت و به ویژه ایران و دیگری تشکیل منطقه امن.
نیروهای مقاومت به دنبال پاک‌سازی مناطق شرقی سوریه و خالی کردن این منطقه از حضور داعش هستند. به هر حال حضور داعش می‌تواند دستاویزی برای دست‌اندازی ائتلاف آمریکایی به شرق این کشور شود. «جنیفیر کافارلا» متخصص مؤسسه مطالعات جنگ طی گزارشی می‌نویسد که اگر افق و تصویر بزرگ‌تری را در نظر بگیریم، مسئله جنگ پس از داعش است؛ جنگ تسلط و حفظ امنیت منطقه بعد از بازپس‌گیری موصل. داعش که این روزها تنها در مناطق کوچکی از عراق و شرق سوریه حضور دارد، در صورت شکست در شرق سوریه باید علاوه بر فراموش کردن تشکیل خلافت خودخوانده، موجبات اضمحلال و فروپاشی خود را نیز در سوریه آماده کند. داعش امروز در مناطقی از استان‌های دیرالزور و رقه قرار دارد که با توجه به عملیات اخیر کردهای سوریه با همراهی ائتلاف آمریکایی تنها منطقه نفوذ این گروه تروریستی در شرق سوریه خواهد بود. در صورتی که داعش در منطقه شرق سوریه نیز دچار اضمحلال شود، علناً حوزه نفوذی برای این گروه در سوریه متصور نخواهد بود.
با توجه به ذکر اهداف و منافع بازیگران در شرق سوریه، حال باید به این پرسش پاسخ داد که آیا احتمال درگیری میان نیروهای مقاومت و آمریکا در شرق سوریه وجود خواهد داشت؟
به پرسش فوق باید به دو صورت ایجابی و سلبی باید پاسخ داده شود:
۱ـ ایجابی: عده‌ای معتقدند با توجه به حضور گروه‌های مقاومت و آمریکا در شرق سوریه درگیری دور از ذهن نیست.
با توجه به رویکرد دولت آمریکا و تجهیزات و وسایل نظامی در این منطقه احتمال درگیری دور از ذهن نخواهد بود. همچون حمله موشکی آمریکا به پایگاه الشعیرات و حمله به کاروان‌های نظامی سوریه، تحلیلگران ورود واشنگتن به درگیری مستقیم با نیروهای مقاومت را با توجه به مسبوق به سابقه بودن اقدامات آمریکا دور از ذهن نمی‌دانند. روزنامه گاردین نیز به این امر اشاره می‌کند و می‌نویسد: «بیم آن می‌رود که پس از محو شدن داعش از نقشه، جنگی مخرب‌تر آغاز شود؛ جنگی که نشانه‌های آن را از هم‌اکنون در حوادث اخیر در تنف می‌توان دید.»
۲ـ سلبی: بسیاری دیگر بر این نظرند که احتمال درگیری میان دو طرف دور از ذهن است، چون هیچ‌یک از آنها در مقطع فعلی به جنگ مستقیم با یکدیگر تمایل ندارند. ائتلاف آمریکایی همراه با کردها در رقه درگیر است و نیروهای مقاومت نیز با داعش درگیرند، به نوعی می‌توان گفت نیروهای مقاومت و آمریکا در مقطع فعلی دارای هدفی مشترک هستند که مبارزه با داعش اولویت فعلی آنهاست. همچنین بسیاری از کشورها همچون اردن در جایگاه حامی اصلی واشنگتن در شرق سوریه از وقوع درگیری اجتناب خواهند کرد؛ چرا که هرگونه درگیری در شرق سوریه به منزله کشاندن درگیری به اردن و مرزهای این کشور است.
علاوه بر اینها، براساس اصل هزینه و فایده مقطع فعلی برای درگیری دو طرف نیز مقرون به صرفه نیست و تنها گروهی که از این درگیری‌ها سود خواهد برد داعش است.

در گفت‌وگو با دو عضو کمیسیون برنامه و بودجه مجلس عنوان شد
حسن فلاح/ حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در تاریخ 9 تیرماه 94 در نامه‌ای به آقای روحانی رئیس‌جمهوری، سیاست‌های کلی برنامه ششم توسعه را ابلاغ کردند. این سیاست‌های کلی بر پایه محورهای سه‌گانه‌ «اقتصاد مقاومتی»، «پیشتازی در عرصه علم و فناوری» و «تعالی و مقاوم‌سازی فرهنگی» و با در نظر گرفتن واقعیت‌های موجود در صحنه‌‌های داخلی و خارجی تنظیم شده است تا با تحقق اهداف برنامه ششم، به ارائه‌ الگوی برآمده از تفکر اسلامی در زمینه‌ پیشرفت که به‌کلی مستقل از نظام سرمایه‌داری جهانی است، کمک کند. سیاست‌های کلی برنامه ششم توسعه ۸۰ بند دارد و شامل سرفصل‌های «اقتصادی»، «فناوری اطلاعات و ارتباطات»، «اجتماعی»، «دفاعی و امنیتی»، «سیاست خارجی»، «حقوقی و قضایی»، «فرهنگی» و «علم، فناوری و نوآوری» است. برنامه ششم توسعه از هر نظر در تحول برنامه‌ای، به ویژه تحقق منویات و دغدغه‌های رهبر معظم انقلاب در موضوع «اقتصاد مقاومتی، تولید و اشتغال» تأثیر شگرفی خواهد داشت؛ اما در میدان ابلاغ نیز همچون روزهایی که شاهد تأخیر در دادن لایحه برنامه بودیم که این کش‌وقوس‌ها به یک سال تأخیر رسید، شاهد امروز و فردا کردن‌های دولتمردان هستیم. این اتفاق با نقدها و حاشیه‌های زیادی از سوی نمایندگان، به ویژه اعضای کمیسیون برنامه و بودجه مجلس همراه بوده تا جایی که برخی عنوان کردند ابلاغ نکردن قانون برنامه ششم، شأن مجلس را پایین آورده است؛ قانونی که جزء مهم‌ترین اسناد بالادستی کشور به شمار می‌آید و ریل‌گذاری کشور را در ابعاد مختلف مشخص می‌کند. برای بررسی این موضوع به سراغ محمد فیضی، نماینده مردم اردبیل، دبیر کمیسیون برنامه و بودجه و عضو فراکسیون امید و عبدالرضا مصری، نماینده مردم کرمانشاه و عضو کمیسیون برنامه و بودجه مجلس رفتیم و با آنها درباره کش‌وقوس‌های دولت و مجلس حول محور قانون برنامه ششم توسعه گفت‌وگو کردیم. مشروح این مصاحبه در ادامه از نظرتان می‌گذرد:
* با توجه به اینکه سه ماه از ابلاغ برنامه ششم توسعه می‌گذرد، به نظرمی‌رسد با ابلاغ نکردن این برنامه از سوی دولت، در واقع دولتمردان ما اعتقادی به اجرای این برنامه نداشته باشند، نظر شما در این زمینه چیست؟
عبدالرضا مصری: قانون سازوکار مشخصی دارد؛ یعنی اگر دولت و رئیس‌جمهور هم ابلاغ نکنند، با امضای رئیس مجلس ابلاغ خواهد شد. قانون به محض اینکه به تأیید شورای نگهبان می‌رسد، برای همه دستگاه‌ها لازم‌الاجراست و چه موافق آن باشند و چه مخالف، باید مطیع قانون باشند و قانون را رعایت کنند. هر دستگاهی مغایر با برنامه ششم اقدامی کند، قطعاً مورد پیگیری دستگاه‌های نظارتی قرار خواهد گرفت. البته ما اعتقادی به این رویه‌ها نداریم و علاقه‌مند هستیم همه چیز در فضای تعامل و دوستی انجام شود. در حقیقت، به مشکلات اصلی مردم برسیم تا پای این بحث‌ها باشیم و کشمکش‌های سیاسی پیش بیاید. ما معتقدیم با تعامل و همکاری دولت این قانون به سرانجام رسیده است؛ زیرا در تمام جلسات علنی و غیر علنی کمیسیون تلفیق شاید بیشتر از 15 نماینده دولت در رشته‌های مختلف حضور داشتند و از این قانون دفاع کردند تا به تصویب رسید و در حال حاضر برای همه، چه کسی علاقه‌مند باشد و چه نباشد، باید این قانون را اجرا کند.
محمد فیضی: مگر دولت می‌تواند اعتقاد نداشته باشد؛ آنها به اجرای برنامه ششم توسعه موظفند. درست است که هنوز ابلاغ نکرده‌اند و من فکر می‌کنم درگیر مسائل انتخاباتی بودند. توصیه می‌کنیم هر چه زودتر این برنامه را ابلاغ کنند و ان‌شاءالله با توجه و دقت برنامه ششم توسعه در همه جوانب به خوبی اجرا شود.

* برنامه ششم توسعه به تصویب رسیده است؛ هر چند دولت هیچ تلاشی برای رفع تناقض‌ها و کاستی‌های آن نکرده است. به نظر شما علت این امر چیست؟
عبدالرضا مصری: لایحه قانون برنامه با یک سال تأخیر از دولت به مجلس رسید و عملاً قانون برنامه در حالی که پنج ساله بود، شش ساله شد. این تأخیر به دلیل دیدگاهی بود که دولت داشت. دولت معتقد بود برنامه را باید خودش تهیه کند و اگر برای اجرای آن برنامه احکامی نیاز دارد، آنها را از مجلس تقاضا کند که قانون بشوند؛ در صورتی که سیاق برنامه‌نویسی در کشور به طور کل برنامه‌ای بوده است. حتی آقای رئیس‌جمهور که چهار دوره در مجلس بودند و عضو همین کمیسیون و نایب‌رئیس مجلس بودند، زمانی که بر این امور نظارت داشتند می‌دانند که قوانین برنامه‌ها به همین روال و سیاق در مجلس تصویب شده است. مجلس هم در این دوره مطابق پنج برنامه گذشته، برنامه ششم را ابتدا در کمیسیون‌ها و کمیته‌های تخصصی تلفیق و سپس در صحن علنی به همان رویه گذشته دنبال کرد؛ از این رو از نظر مبانی اصلی، آیین‌نامه دقیقاً رعایت شده و بعد هم به تأیید شورای نگهبان رسیده و الآن قانون شده و لازم‌الاجراست. هر قانونی که در کشور تصویب بشود و مغایر قانون برنامه باشد، برابر آیین‌نامه دوسوم رأی می‌خواهد که این میزان آرا در مجلس به سختی صورت می‌گیرد؛ به این ترتیب لذا این قانون چه بخواهیم و چه نخواهیم بر مبنای نظارت مجلس در دیگر قوا لازم‌الاجراست.
محمد فیضی: بدانید هر یک از برنامه‌های دولت ابتدا به کمیسیون تلفیق مجلس می‌رسد. چندی است که کمیسیون تلفیق شکل گرفته است؛ به این ترتیب، نمایندگان دولت حاضر شدند و قانون برنامه ششم توسعه به تصویب رسید. انتظار من این است که به زودی دولت، این قانون برنامه ششم توسعه را به دستگاه‌های مربوطه ابلاغ کند و ان‌شاءالله شاهد تقسیم‌بندی بودجه‌های سالیانه براساس این مواد قانون در سال‌های آینده باشیم.

* به نظر شما اجرا نکردن این برنامه چه پیامدهایی دارد؟
عبدالرضا مصری: نمی‌تواند این برنامه اجرا نشود، چون قانون است و اگر کسانی اجرا نکنند، برابر آن چیزی که در نظارت آمده، چه در دیوان محاسبات کشور و چه دیگر دستگاه‌های نظارتی و خود مجلس به یقین با اهرم نظارتی مجلس مواجه خواهد شد. بنده معتقدم در اوضاع حساس امروز، کشور به تعامل قوای مختلف نیاز دارد و نباید دشمنی‌ها به داخل کشیده بشود؛ چرا که دشمن خارج از مرزهای ماست. ما نیازمند همکاری، همفکری و گذشت در حوزه‌های داخل کشور هستیم تا بتوانیم برنامه‌ها را پیش ببریم و قانون‌ها را به مرحله اجرا برسانیم.
محمد فیضی پاسخی به این پرسش نداد.

* همان‌طور که می‌دانید رهبر معظم انقلاب در بیانات اخیرشان تأکید بسیاری بر اجرای مناسب برنامه ششم توسعه داشته‌اند، به نظر شما چه رویکرد و نگرشی باید در دستور کار قرار گیرد تا دولت برنامه ششم را به نحو شایسته‌ای اجرا کند؟
عبدالرضا مصری: ممکن است ساکنان یک خیابانی علاقه و اعتقادی به یک طرفه شدن آن خیابان نداشته باشند، یا اگر یک طرفه بوده اعتقادی به دو طرفه شدن نداشته باشند، ولی از نظر فنی وقتی که کارها انجام شد و یک چراغ یا تابلو نصب شد، دیگر علاقه نداشته باشیم هم مهم نیست، هر کس از آن خط عبور کند جریمه می‌شود و اگر جریمه‌ها بالا رفت ماشین او توقیف می‌شود. ما در قوانین جاری کشور هم همین مسیرها را داریم؛ یعنی رئیس‌جمهور در مقام مسئول اجرایی کشور وقتی برای مراسم تحلیف به مجلس می‌آید مقید می‌شود برابر قسمی که یاد می‌کند قانون اساسی را انجام بدهد و می‌دانید که قوانین برنامه متأثر از قانون اساسی کشور ماست؛ لذا من نمی‌توانم مسئول اجرایی کشور یا نماینده مجلس باشم و بگویم من قوانین مجلس را قبول ندارم. یک زمانی اولین رئیس‌جمهور کشور همین مباحث را شروع کرد و حضرت امام(ره) فرمودند، شما نگویید قانون را قبول ندارید، قانون شما را قبول ندارد. من فکر می‌کنم دولت در شرایط فعلی که وضعیت برجام با بدعهدی دشمن همان‌طوری که حضرت آقا فرموده بودند دشمن ما عهدشکن است و به اصول اخلاقی پایبندی ندارد، باید با اتکا به قانون برنامه به ویژه اقتصاد مقاومتی نکاتی که حضرت آقا درباره اقتصاد مقاومتی فرمودند رعایت بشود، به فکر حل مشکل مردم باشند؛ چرا که این کشمکش‌های بی‌خودی هیچ سودی برای کشور ندارد.
محمد فیضی: اگر قرار باشد برنامه خوب اجرا شود، باید به صورت عملیاتی در بودجه آورده شود. به نظر من این برنامه که الان ابلاغ خواهد شد بخش‌های مختلف آن باید بر روی پیش‌بینی بودجه سال 97 به بعد تأثیر بگذارد و اصلاً مبنای بودجه‌ریزی در کشور همین برنامه ششم توسعه باشد. خوشبختانه مطالب خوبی در آن دیده شده که ان‌شاءالله در اجرا هم شاهد تحول آن خواهیم بود.

 منصوره خداوردی/ لبخند نیروهای مردمی عراق، ایستاده در برابر مسجد «النوری» موصل، همان مسجدی که ابوبکر بغدادی، سرکرده گروه تروریستی تکفیری داعش در آن اعلام خلافت کرد و بار دیگر دست بالای گفتمان مقاومت و ایستادگی در برابر دشمنان را نشان داد. موصل، دومین شهر بزرگ عراق از نظر وسعت، جمعیت و اهمیت اقتصادی پس از 37 ماه دوباره به کشور عراق بازگشت و تمام سناریوها و هزینه‌های مثلث، سعودی، صهیونیستی، آمریکایی را نقش بر آب کرد و آرزوهای دشمنان ملت منطقه را بر باد داد. اما چه عواملی این پیروزی بزرگ مردم عراق در برابر تروریست‌ها را رقم زد؟
از جمله عوامل این پیروزی را می‌توان تبعیت از مرجعیت دینی در عراق دانست که سهم بزرگی در تحقق این پیروزی بزرگ داشت؛ چنانچه حیدرالعبادی، نخست‌وزیر عراق نیز در پیام خود به مناسبت آزادسازی موصل از حمایت‌های گسترده آیت‌الله سیدعلی سیستانی، مرجع عالی‌قدر شیعیان این کشور از ارتش عراق به‌ویژه در آزادسازی موصل، قدردانی کرد و گفت: «این موضع تاریخی مرجعیت دینی در ادامه مواضع ایشان در دفاع از عراق و ملت آن و در رأس آنها فتوای «جهاد کفایی» است که این کشور را نجات داده و راه پیروزی را هموار ساخته است.»
عامل مهم دیگر که در آزادسازی موصل نقش کلیدی داشت، اتحاد مردم عراق و قرار گرفتن ارتش و دولت این کشور در کنار مردم بود که گواه این موضوع حضور تأثیرگذار و تعیین‌کننده گروه «الحشدالشعبی» (بسیج‌مردمی) عراق در عملیات آزادسازی موصل است که دوشادوش ارتش عراق با تروریست‌ها مبارزه کردند، گروهی که در بیانیه خود به مناسبت پیروزی بر تروریست با اشاره به اتحاد مثال‌زدنی کشور عراق در تحقق این پیروزی می‌نویسد: «صبر کردیم، جنگیدیم، توطئه‌ها و سیل گسترده‌ای از فتنه‌ها و کارشکنی‌ها را تحمل کردیم و برای این لحظه تاریخی هزاران شهید دادیم... و نشان دادیم که ما اینجاییم و در روی این خاک مقدس جنگیدیم و پیروز شدیم.»
موضوع دیگری که می‌توان در این زمینه برشمرد، نگاه درست به بحران موصل بود و انتخاب درست راهبرد مقاومت و نبرد رویاروی بود، موفقیت عزت‌آفرین در موصل و همچون فتح‌الفتوح رزمندگان مقاومت در حلب، نتیجه «نه» گفتن جبهه مقاومت به وعده‌های دروغین و اصرار بر مبارزه به ‌جای مذاکره است. جبهه مقاومت ثابت کرد که در مواجهه با دشمن تا دندان ‌مسلح، می‌توان با ایستادگی و اراده بر دشمن پیروز شد و ذره‌ای از آرمان‌ها و ارزش‌ها عقب‌نشینی نکرد و در دل خود درس بزرگی داشت برای کسانی که راه‌ حل همه مشکلات را در گفتمان سازش و وادادگی می‌بینند. این درس که به ‌جز مقاومت و ایستادگی، راه دیگری برای پیروزی در برابر دشمنان متصور نیست و آزادی سرزمین‌های اسلامی از جمله قدس شریف تنها از این مسیر محقق خواهد شد.
اما ماجرای آزادسازی موصل پیامد ویژه دیگری را نیز در دل خود داشت، موصلی که در عرض 24 ساعت به خاطر خیانت و خوش‌باوری مسئولان آن سقوط کرده بود،37 ماه طول کشید تا دوباره آزاد شود، شهری که حالا تنها تلی از خرابه‌ها است، شهری که برای آزادی آن هزاران نیروی توانمند و ارزشمند جان خود را از دست دادند و هزاران نفر از ساکنان آن آواره و به کام مرگ فرستاده شدند، تنها به خاطر اعتماد به دشمن، به خاطر خیانت برخی از فرماندهان نظامی و مقامات سیاسی، به دلیل جدی نگرفتن خطر داعش و نفوذ دشمن میان مسئولان به تسلط دشمن درآمده بود.

   حسین عبداللهی‌فر/ برخی گمان می‌کنند که تخلفات انتخاباتی تنها همین‌ها بود که به شورای نگهبان گزارش شد یا فقط همین مواردی است که قوه قضائیه دنبال می‌کند. در حالی که تخلفات انتخاباتی به ویژه در این دوره دارای چنان تنوع و گستردگی بود که بعید است همه آنها مورد توجه و شمارش قرار گیرد، چه رسد به آنکه رسیدگی شود. آنچه در این مجال کوتاه می‌آید تیترهای درشت یک روزنامه با پروانه ورزشی به نام «تماشاگران امروز» است که فعالیت آن در این انتخابات بررسی شده و به منزله یک نمونه از تخلفات کاملاً مغفول به آن اشاره می‌شود. این درحالی است که طبق ماده 7 قانون مطبوعات خروج نشریه از حوزه تخصصی مطابق با پروانه‌ای که دریافت کرده ممنوع و جرم محسوب می‌شود. 
19/1/ تیتر یک: «دولت سهامی جمنا!»   20/1/ تیتر یک روی تصویر قالیباف: «کسی تبرئه نشد». تیترهای درشت: «جمنا بی‌اثر است، رئیسی رأی ندارد.»، «مردم پاسخ صداوسیما را خواهند داد»، «این ممنوع‌التصویری خلاف قانون اساسی است» 21/1/ تیتر یک: «آغاز کمپین رئیسی نیا!» 23/1/ تیتر یک: «رئیسی، دلواپس بزرگ برجام!» 24/1/ پرویز کاظمی: «احمدی‌نژاد حیثیت نظام را نشانه گرفته است» 26/1/ رئیس‌جمهور پس از ثبت‌نام وعده داد: «آزادی و آرامش»، «رئیسی با یارانش آمد روحانی یکه و تنها» 27/1/ تیتر یک: «نخودهای بسیاری برای آش انتخابات»  28/1/ تیتر یک: «دلایل و جزئیات ورود نامزد پوششی روحانی چه بود؟» «جهانگیری، خطای راهبردی یا گل دقیقه نود؟» 29/1/ تیتر یک: «# به عقب برنمی‌گردیم» عباس عبدی: «شانس روحانی بیش از بقیه است» 30/1/ تیتر یک: «ترس و نگرانی از فهرست اصلاح‌طلبان برای شورای شهر» 31/1/ تیتر یک: «استادیوی مناظره حداکثر 8  نفر» علم‌الهدی: «با برگزاری کنسرت در سراسر کشور مخالفم» 2/2/ تیترهای درشت: «مناظره فقط زنده مثل فوتبال»، «ایرادهای یک حقوقدان به قوانین برگزاری انتخابات»  3/2/ «فهرست اصلاح‌طلبان نگران‌کننده است» یادداشت اول: «چرا روحانی از احمدی‌نژاد یاد نمی‌گیرد؟» 4/2/ یادداشت اول: «رئیسی، پرچم استیصال»   6/2/ تیتر درشت: «فهرست اصلاح‌طلبان الهه راستگو ندارد»، یادداشت: «رئیسی و قالیباف کنار نمی‌کشند به امید دور دوم» 7/2/ تیتر درشت: «جهانگیری: می‌خواهم انصراف بدهم»، «روحانی نه، زور است» 9/2/ تیترهای درشت: «برنده راند اول روی تصویر بزرگ جهانگیری»، «اصولگرایان از شبکه‌های اجتماعی می‌توانند»  10/2/ تیتر یک: «130 کیلومتر مترو گم شده است!»، «روحانی در کرمان: راه ما راه آزادی است، متوقف نمی‌شویم» 11/2/ تیتر درشت: داریوش قنبری: «قالیباف کینه گازانبری را به دل گرفته است»  12/2/ تیتر درشت: نگاهی به چند نظرسنجی: «روحانی دست بالا را دارد» 13/2/ تیتر یک: «یارانه با بنزین 6 هزار تومانی و دلار10 هزار تومانی؟»  14/2/ تیترهای درشت: «رئیسی برجام را برهم خواهد زد؟»، «قالیباف برای همیشه تمام خواهد شد» 16/2/ تیتر یک: «شهردار تهران نماد ساعت را برای تبلیغات انتخاباتش برگزید، این ساعت خواب می‌ماند» 18/2/ تیتر یک: «پدیده جوان سینما پشت رئیس‌جمهور روحانی»، پرویز کاظمی: «رئیسی نشان داد در قواره ریاست‌جمهوری نیست»، «قالیباف سفر تبلیغاتی نمی‌رود چون از خیابان‌های خالی می‌ترسد» 19/2/ تیتر یک: «روحانی تازه داره گرم می‌کنه، مردم می‌خواهند ممنوعیت‌ها تمام شود» 20/2/ تیتر یک: «روحانی در شیرودی سفارش را تکرار کرد 1+11 شعار ما روشن است ما آزادی می‌خواهیم» 23/2/ روی تصویری از روحانی در مناظره: «بقیه تحریم‌ها را برمی‌داریم» 24/2/ تیتر یک: «روی تصویر بزرگی از هنرمندان: همه حامی روحانی»، سرصفحه: «چرا رئیسی از مناظره با روحانی طفره می‌رود؟»  25/2/ تیتر یک: «روز جمعه رأی به امنیت و آرامش» تصویر یک: راه ورود بانوان به ورزشگاه هموار می‌شود» 26/2/ تیتر یک روی تصویر یک: «اعلام انصراف قالیباف؟ امیدها و حسرت‌ها» 27/2/ تیتر یک: «طیف جالب حامیان رئیسی چه کسانی هستند؟» 28/2/ تصویر انگشت بنفش با حروف بسیار درشت: «همه می‌آییم دوباره برای ایران»  30/2/ تیتر یک: «حرف آخر ملت روی تصویر یک از انتخابات» 31/2/ تیتر یک: «روی تصویر یک از شادی دختران؛ سونامی پیروزی»، تیترهای درشت: «29اردیبهشت یعنی شکست رسانه ملّی»، «عبدالله ناصری: انتخابات برای رئیسی گران تمام شد.»

  محمدرضا مرادی / تنش در شبه‌جزیره عربی بین ائتلاف 3+1(عربستان+ امارات، بحرین و مصر) و قطر که از اواسط خرداد ماه شروع شد، نه تنها به پایان خود نزدیک نشده است؛ بلکه به نظر می‌رسد وارد مرحله‌های تندتری نیز خواهد شد. در واقع عربستان و متحدان آن که قطر را به بهانه حمایت از تروریسم محاصره کرده‌اند، اکنون و پس از شکست عربستان در ائتلاف‌سازی به دنبال آن هستند تا از طریق تهدید به اهداف خود برسند؛ از این رو محمدبن‌سلمان یک روز پس از کودتا و رسیدن به پست ولی‌عهدی شروط سیزده‌گانه‌ای را برای پایان محاصره قطر اعلام کرده که کارشناسان معتقدند این شروط نگاه توسعه‌طلبانه ریاض را نشان می‌دهد. این شروط که پنج‌شنبه، 1 خرداد ماه اعلام شده است و قطر 10 روز فرصت دارد به آن پاسخ بدهد، عبارتند از: کاهش روابط دیپلماتیک با ایران، اخراج کلیه افراد مرتبط با سپاه پاسداران که در قطر حضور دارند، روابط تجاری با ایران در چارچوب تحریم‌های آمریکا، تعطیلی کامل شبکه الجزیره، بسته شدن پایگاه نظامی ترکیه در قطر، قطع حمایت از حزب‌الله لبنان، قطع حمایت از اخوان‌المسلمین، قطع حمایت از القاعده، قطع حمایت از داعش، ندادن تابعیت به شهروندان چهار کشور عربستان، امارات، بحرین و مصر، انتشار فهرستی از گروه‌های اپوزیسیون حمایت شده در چهار کشور عربستان، امارات، بحرین و مصر، تحویل اشخاصی که از سوی این چهار کشور تحت تعقیب بوده و متهم به انجام اقدامات تروریستی هستند و پرداخت مبالغی معین به چهار کشور مذکور.
نگاهی به بندهای فوق به خوبی نشان می‌دهد، محمدبن‌سلمان سودای تسلط بر قطر را دارد؛ چرا که چنین شروطی را درباره کشورهایی تبیین و تدوین می‌کنند که در ادبیات سیاسی از آنها به منزله یک دولت ضعیف و شکست خورده یاد می‌شود تا در نهایت در امتداد آن، کشور مورد نظر به زانو درآید و تمامی بندها و شرایط را قبول کرده و خواسته‌ها را به امضا برساند. محمدبن‌سلمان شخصیتی بی‌تجربه و تندرو است که در راستای سیاست‌های افراطی ترامپ در منطقه فعالیت می‌کند؛ از این رو وی به دنبال آن است تا خود را همانند صدام حسین رهبر جهان عرب معرفی کند؛ مسئله‌ای که بن‌سلمان را نیز به شکست خواهد کشاند. در واقع، شروط فوق سبب خواهد شد قطر تحت‌الحمایه عربستان درآید و به یکی از استان‌های عربستان تبدیل شود. از همین رو بسیاری از کشورهای اروپایی این شروط را غیر منصفانه و زیاده‌خواهانه تلقی کرده‌اند و قطر نیز در واکنش به این شروط اعلام کرده که این درخواست‌ها را رد می‌کند؛ چرا که زیاده‌خواهانه است. امیر قطر نیز در تماسی تلفنی با دکتر روحانی، رئیس جمهور کشورمان اعلام کرد دوحه خواستار گسترش روابط با تهران است. این درخواست دوحه پاسخی روشن به درخواست‌های عربستان بود؛ زیرا بند اول شروط ریاض قطع روابط دیپلماتیک دوحه با تهران بود. همچنین امیر قطر در چالشی جدید برای کشورهای عربی از جمله عربستان و امارات، با «یوسف القرضاوی» رئیس ‌اتحادیه جهانی علمای مسلمان دیدار کرد. این در حالی است که قطع حمایت‌ها از قرضاوی نیز یکی از این شروط بود.
پاسخ منفی قطر به درخواست‌های ریاض سبب خواهد شد محمد‌بن‌سلمان اقدامات خود را علیه قطر تشدید کند. وی که نتوانسته است رضایت کشورهای اروپایی را برای سیاست‌های افراطی خود جلب کند، در این مورد تنهاتر از همیشه است تا جایی که حتی وزارت خارجه آمریکا نیز به شدت با سیاست‌های وی مخالفت کرده است. در این میان، ایران می‌تواند با سیاست منطقی ضمن حفظ منافع کشور، کشورهای مخالف ریاض در شورای همکاری خلیج‌فارس و منطقه را متحد کند. عمان، کویت، قطر، عراق، لبنان و... در صورت همکاری و قرار گرفتن در یک جبهه می‌توانند پاسخ محکمی به سیاست‌های بن‌سلمان بدهند. کشورهای عربی باید به این نکته توجه کنند که تسلیحات خریداری شده از سوی عربستان به مبلغ 110 میلیارد دلار، می‌تواند تهدیدی برای کشورهای عربی باشد؛ از این رو در وضعیت کنونی باید بن‌سلمان را «جنگ‌طلب تنها در شبه‌جزیره عربی» خواند.

 سعید مهدوی/ دولت بر اساس تکلیف برنامه ششم توسعه مکلف است سالیانه برای ۹۵۵ هزار نفر شغل ایجاد کند. اعداد و ارقام لایحه برنامه ششم توسعه در بخش اشتغال و بیکاری حاکی از آن است که نرخ بیکاری تا سال ۱۴۰۰ باید به 8/6 درصد برسد. وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی دستگاه هماهنگ‌کننده و متولی سیاست‌گذاری بخش اشتغال، تمام طرح‌های اشتغالی خود را در قالب بسته جامع اشتغال فراگیر تعریف کرده است.

بسته اشتغال‌زایی دولت یازدهم برای دولت دوازدهم
بسته اشتغال‌زایی که در روزهای پایانی خرداد ماه سال جاری ستاد فرماندهی اقتصاد مقاومتی تصویب کرد، به دستگاه‌های دولتی برای اجرا ابلاغ شد. این بسته شامل چهار طرح 1ـ «توسعه کسب‌وکار و اشتغال پایدار (تکاپو)»، 2ـ «مشوق‌های بیمه‌ای سهم کارفرما»، 3ـ «کارورزی» و 4ـ «مهارت‌آموزی در محیط کار واقعی» است. علی ربیعی، وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی درباره طرح کارورزی می‌گوید: «بر اساس این طرح به کارورزان در دوره مدت کارورزی یک‌سوم حداقل حقوق معادل حدود 310 هزار تومان از طرف دولت در ماه در قالب دستمزد پرداخت خواهد شد. بر اساس طرح کارورزی در صورت جذب افراد از سوی صاحبان مشاغل، کارفرمایان تا دو سال از پرداخت حق بیمه سهم کارفرما معاف خواهند بود. دولت در قالب طرح کارورزی پیش‌بینی کرده سالیانه 150 هزار فارغ‌التحصیل جویای کار شاغل شوند.»

هدف از اجرای طرح کارورزی
شناسایی رَسته ظرفیت‌های پر اشتغال متناسب با هر استان از شاخص‌ترین برنامه‌های «طرح توسعه کسب‌وکار و اشتغال پایدار (تکاپو)» است. توسعه اشتغال پایدار با پویایی وضع اشتغال مناطق و توسعه رسته‏‌های کسب‌‏وکاری منتخب و اولویت‌دار در سطح ملی و استان‏های هدف این طرح است که اشتغال سالیانه برای حدود ۴۵۰ هزار نفر پیش‌بینی شده است.

تشریح قالب بسته
 جامع اشتغال فراگیر
ـ «طرح کارورزی»، فارغ‌التحصیلان دانشگاهی جویای کار را شامل می‌شود که پس از نام‌نویسی در سامانه کارورزی و احراز صلاحیت، به واحدها و بنگاه‌های اقتصادی به مدت چهار تا شش ماه در جایگاه کارورز معرفی می‌شوند و در صورت جلب رضایت کارفرما پس از اتمام دوره کارورزی در کارگاه مربوطه جذب خواهند شد. در قالب اجرای طرح کارورزی، اشتغال سالیانه ۱۵۰ هزار فارغ‌التحصیل بیکار هدف‌گذاری شده است؛ ضمن اینکه دولت دستمزد این افراد را به میزان یک‌سوم حداقل حقوق مصوب سال ۹۶ می‌پردازد که مبلغی حدود ۳۱۰ هزار تومان برای هر فرد است. بر اساس اطلاعات ارائه شده از سوی مسئولان وزارت کار، در اجرای آزمایشی طرح کارورزی در هشت استان در سال گذشته، ۷۰ درصد کارورزان از سوی کارفرمایان جذب واحد مربوطه شدند.
ـ «طرح مهارت‌آموزی در محیط کار واقعی»، یکی دیگر از طرح‌های بسته جامع اشتغال فراگیر است که افراد بالای ۱۸ سال سن را جامعه هدف قرار داده است که با جایگاه کارآموز برای مدتی مهارت‌های فنی مورد نیاز بازار کار را فرامی‌گیرند. طرح مهارت‌آموزی در محیط کار واقعی با رویکرد ایجاد و تثبیت اشتغال فرصت‌های موجود و مورد نیاز جامعه به ویژه در مشاغل خرد و خانگی با بهره‌گیری از ظرفیت‌های بخش‌های غیر دولتی در توسعه آموزش‌های مهارتی و نیز برای استفاده از ظرفیت‌های آموزشی موجود در محیط‌های کارگاهی و در راستای توسعه و تنوع الگوهای آموزشی تدوین شده است.
ـ آشنایی با محیط کسب‌وکار؛ کسب تجربه و آماده‌سازی و ایجاد خودباوری در مهارت‌آموز برای ورود به عرصه اشتغال و کارآفرینی، حفظ و پایداری مشاغل سنتی و بومی به ویژه در صنایع دستی، کمک به بنگاه‌های فعال به منظور شناسایی و جذب نیروی کار مستعد و توانمند، کاهش هزینه‌های جذب و به‌کارگیری نیروهای مبتدی و بهره‌گیری از ظرفیت و توان آموزشی عملی بنگاه‌های اقتصادی اهداف اجرای طرح مهارت‌آموزی هستند.
ـ همچنین بر اساس «طرح مشوق‌های کارفرمایی سهم کارفرما»، دولت مشوق‌هایی را برای کارفرمایان در قالب اجرای طرح‌های تکاپو، کارورزی و مهارت‌آموزی، از جمله معافیت از بیمه را در صورت جذب افراد جویای کار در نظر گرفته است.

نقدهای منصفانه به دولت
گاهی کارشناسان و نمایندگان کارگری درباره برخی از طرح‌های این بسته چهارگانه مخالفت‌هایی جدی دارند و حتی طرح کارورزی و طرح مهارت‌آموزی در محیط واقعی کسب‌وکار از سوی آنها، خلاف قانون قلمداد می‌شود. در همین زمینه، محمد یاراحمدیان، رئیس مجمع نمایندگان کارگران ایران، هم در یک نشست خبری اعلام کرده درباره طرح کارورزی و مهارت‌آموزی دولت به دیوان عدالت اداری شکایت کردیم و امکان ابطال این طرح وزارت کار به دلیل شکایت در دیوان عدالت اداری وجود دارد. او به صراحت می‌گوید: «طرح مهارت‌آموزی در محیط کار واقعی، نسخه شماره دو طرح استادـ شاگردی دولت قبل
 است.»
نقد دیگری که وجود دارد این است که چرا دولت از طریق اشتغال‌زایی حقیقی وارد عمل نمی‌شود، چرا بخش مسکن را از رکود خارج نمی‌کند و طرح مسکن مهر را احیا نمی‌کند که بخش بزرگی از بیکاری حادث شده از دلایل رکود در این بخش است؟ و چرا دولت از رکودی که موجب تعطیلی کارخانه‌های بزرگ و معروف می‌شود، جلوگیری نمی‌کند که روزانه کارگران دارای شغل از کار بیکار شوند؟
همچنین از زمان راه‌اندازی سامانه کارورزی بسیاری از تشکل‌های کارگری با انتقاد از این طرح مدعی هستند که با اجرای طرح کارورزی زمینه استثمار نیروی کار و سوءاستفاده از کارگران فراهم می‌شود. آنها معتقدند طرح کارورزی به مانند دیگر طرح‌ها اجرا شده امنیت شغلی و مالی کارگران را که کمتر از حداقل دستمزد دریافت خواهند کرد، بیشتر از قبل به خطر خواهد انداخت.

آخرین آمار نرخ بیکاری و نرخ مشارکت اقتصادی
بر اساس نتایج طرح آمارگیری نیروی کار سال ۹۵ که مرکز آمار ایران منتشر کرد، میزان بیکاری در سال 95 با افزایش 4/1 درصدی، 4/12 درصد اعلام شد. بر اساس نتایج این طرح در سال جاری، 4/39 درصد جمعیت در سن کار (10 ساله و بیشتر)، از نظر اقتصادی فعال بوده‌اند که نرخ مشارکت اقتصادی را نشان می‌دهد؛ یعنی در گروه شاغلان یا بیکاران قرار گرفته‌اند. بررسی نرخ بیکاری نشان می‌دهد که 4/12 درصد از جمعیت فعال، بیکار بوده‌اند.

بهترین عملکرد دولت یازدهم
با این همه نتیجه‌گیری برای موفقیت یا شکست دولت در طرح‌های فوق هنوز زود است و حتی اجرای اسمی این بسته بهتر از عملکرد تقریباً هیچ، در طول دولت یازدهم است، تا جایی که می‌تواند بهترین عملکرد دولت یازدهم نیز باشد. تنها امیدواریم که بررسی‌ها و کارشناسی‌های لازم برای اجرای این طرح‌ها انجام گرفته باشد؛ زیرا دیگری نه زمانی برای آزمون صحیح و خطا مانده و نه جمعیت جوان و جویای کار توان بیکاری بیش از این را دارند.

 رضا اشرفي/ تشديد فضاي امنيتي نظام بين‌الملل باعث شده تا كشورهاي تأثيرگذار در بسياري از مواقع فعالانه در تحركات و تحولات جهاني نقش ایفا كنند. اين مسئله زمينه‌اي را ايجاد كرده تا درگيري‌ها به شكل چشمگیری شدت پيدا كند. در اين ميان سازمان ناتو نقش بسياري هم در تشديد تنش‌ها دارد و هم اينكه به ميزان تحركات امنيتي در سطح بين‌المللي مي‌افزايد. از سوي ديگر همواره سعي در تحريك رقيب از طريق اتهام‌زني دارد. 
با اينكه باراك اوباما،‌ رئيس‌جمهور پيشين آمريكا در روزها و ماه‌هاي اوليه رياست خود اعلام كرده بود كه خواهان روابط نزديك با روسيه است؛ اما در سال‌ها و ماه‌هاي پاياني حضورش در كاخ سفيد ثابت كرد كه به‌دنبال افزايش درگيري و تنش با مسكو است. اين موضوع را مي‌توان در تنش‌سازي عمدي و آشكار در اوكراين و شرق اروپا كه كل اتحاديه اروپا را درگير ماجرا كرد،‌ مشاهده كرد. در حالي كه تنها يك ‌سال به پايان دوره رياست‌جمهوري،‌ ويكتور يانووكويچ مانده بود، واشنگتن با حمايت از مخالفان غربگرا شرايط انقلاب را در اين كشور فراهم كرد تا زمينه براي واكنش روسيه فراهم شود. اين موضوع در هر صورت ناتو و روسيه را در برابر هم قرار مي‌داد، به گونه‌اي كه حتي برخي از تحليلگران به صراحت اعلام مي‌كردند در صورت تشديد تنش در اوكراين،‌ روسيه و ناتو (غرب) عليه يكديگر دست به اسلحه مي‌برند. اگر چه اين اتفاق نيفتاد؛ اما نه تنها زمينه‌هاي تنش را افزايش داد؛ بلكه با افزايش فضاي امنيتي جهان،‌ تنش‌ها را به ديگر مناطق جهان گسترش داد. 
اين مسئله زماني جدي‌تر دنبال شد كه تحولات و انقلاب‌های غرب آسيا، در سوريه متمركز شد. سياستي كه آمریکا آن را مديريت كرد،‌ رژيم صهيونيستي برنامه ريخت و عربستان با تيم‌هاي تروريستي خود آن را پياده كرد. بنابراين سطح تنش ناتو و غرب با روسيه و متحدانش به اين حوزه كشانده شد. منطقه‌اي كه با توجه به حساسيت بالا،‌ تمايلات رژيم صهيونيستي و تحركات عربستان سعودي، بيش از اين نيز زمينه تنش وجود داشت؛ اما غرب از اين فضا براي مقابله با افزايش قدرت روسيه استفاده كرد، به گونه‌اي كه حتي به تحريك ناتو، به‌ جنگنده روسي از سوي تركيه به منزله يكي از متحدان و اعضاي ناتو حمله شد. اگر چه بعد از آن روسيه توانست تركيه را به اشكال مختلف به ویژه با آگاه‌سازي از طرح غرب در منطقه،‌ متقاعد كند كه راه را اشتباه رفته است. در این میان حضور فعال روسیه در کنار جبهه مقاومت برای مبارزه با تروریسم در سوریه و البته حمایت‌های مسکو از عراق و نیز هشدارهای آن در باب جنایات ائتلاف آمریکایی‌ـ سعودی علیه مردم یمن به ارتقای جایگاه جهانی مسکو و تنزل موقعیت جهانی ناتو منجر شده است. 
در تمام اين مدت ناتو در حال تمرين بوده است كه آيا در صورت لزوم و فراهم شدن شرايط مي‌تواند با روسيه روبه‌رو شود يا خير؟ تخيلاتي كه در بسياري از موارد از سوي بسياري از جمله برخي از اعضاي ناتو از آن پرهيز شده است؛ اما اين همه ماجرا نيست. در طول اين مدت ناتو همواره به دنبال تحريك‌سازي رقيب به ویژه روسيه برای انجام تحركات ضد غربي بوده تا با استفاده از قدرت رسانه بتواند از آن عليه مسكو بهره ببرد. اين موضوع طي ماه‌ها و روزهاي اخير بيشتر نمايان است. به ویژه كه دونالد ترامپ جنگ طلب و هرج‌و‌مرج خواه،‌ اعتقاد چنداني به ناتو ندارد.
اتفاقاً به همين دليل است كه سران ناتو سعي دارند با تحريك روسيه به آمریکا اثبات كنند كه در شرايط خطر قرار دارند، بنابراين بايد بيش از گذشته به ناتو بها داد. ژنرال پتر پاول، یک مقام ارشد ناتو در اين زمينه گفته است: «ما تهدید را بر مبناي دو عنصر مهم تعیین می‌کنیم، یکی قابلیت و دیگری نیت است. در ارتباط با قابلیت بی‌تردید روسیه در حال گسترش قابلیت‌هایش هم در حوزه متعارف و هم در حوزه هسته‌ای است. ما تردیدی نداریم که آنها قابلیت استقرار نظامیان برای فاصله دور و استفاده مؤثر از آنها در جایی بسیار دور از خاک کشورشان را دارند. نیت‌های کرملین کمتر مشخص است. در ارتباط با نیت، این چندان روشن نیست. زیرا نمی‌توانیم به وضوح بگوییم روسیه نیات تجاوزگرانه علیه ناتو دارد.»
اين مقام ارشد ناتو در حالي چنين مواضعي را اعلام مي‌كند كه طي حدود سه دهه گذشته ناتو از هر ابزاري براي نفوذ به خارج نزديك روسيه و حوزه‌هاي امنيتي آن استفاده كرده است. اين موضوع نه تنها با گرايش به تنش‌سازي با روسيه مشاهده می‌شود؛ بلكه در نوع و روش گسترش ناتو به شرق و نزديكي به مرزهاي روسيه نمايان است. سياستي كه در ادامه نيز از سوي ناتو ادامه پيدا مي‌كند و خواه و ناخواه زمينه‌هاي تنش را افزايش مي‌دهد؛ اما غرب تمايل دارد آن را به نام ديگري تمام كند. 
با توجه به این شرایط می‌توان گفت که اقدامات ناتو در صحنه جهانی از غرب آسیا گرفته تا اروپای شرقی و حتی شرق آسیا نه، برگرفته از رویکرد به امنیت جهانی؛ بلکه برگرفته از رویکرد نظامی‌گرایانه آن برای حفظ دیدگاه پلیس جهان بودن این پیمان است که بخش عمده‌ای از آن را مقابله با روسیه و البته مهار قدرت‌هایی همچون چین و جمهوری اسلامی ایران تشکیل می‌دهد که در جایگاه قدرت‌های منطقه‌ای در حال افزایش قدرت روزافزون خود هستند.

صبح صادق کارنامه مدعیان حقوق بشر را بررسی می‌کند
 مهدي سعيدي/ در روز يکشنبه 12 تيرماه سال 1367 بود که هواپیمای مسافربري شماره ۶۵۵ شرکت هواپيمايي ايران‌‌اير با شناسه «655 IR» با ۱۵ دقيقه تأخير، در ساعت ۱۰:۱۷ صبح به وقت ساعت رسمي ايران، از فرودگاه بين‌المللي بندرعباس به مقصد فرودگاه بين‌المللي دبي برخاست. مدت پرواز تا دبي ۲۸ دقيقه و حداکثر ارتفاع تا ۱۴ هزار پا تعيين شد. اما پس از چند دقيقه با موشکي که از ناو وينسنس به فرمانده‌اي ناخدا «ويل راجرز» شليک شد و تمامي 290 سرنشين آن به شهادت رسيدند!
بلافاصله پس از اين جنايت هولناک، مقامات آمريکايي اعلام کردند که يک فروند هواپيماي اف14 جمهوري اسلامي ايران را مورد هدف قرار داده‌‏اند. پس از روشن شدن نوع هواپيما، آمريکايي‌ها سعي کردند وانمود کنند که در اين باره مرتکب اشتباه شده‏‌اند؛ اما شواهد بعدي، اين نظر آنان را کاملاً رد کرد و مشخص شد که اين جنايت با هدف وادار کردن جمهوري اسلامي ایران به پذيرش صلح و پايان جنگ تحميلي طرح‌ريزي شده است، چنانکه رونالد ريگان، رئيس‌جمهور وقت آمريکا در اين باره اظهار داشت: «اين حادثه (انهدام هواپيماي مسافربري ايران از سوي آمريکا) ضرورت دستيابي به برقراري صلح را با حداکثر شتاب، دوچندان ساخته است.»
اين اقدام تنها نمونه کوچکي از جنايات فجيع غرب علیه بشريت و در رویارویی ديگر تمدن‌ها در طول تاريخ است.

بيماري فراگير تجاوزگري 
و استثمار!
با آغاز دوران استعمارگري از اواخر قرن پانزدهم، سرزميني در قاره آمريکا، آفريقا، آسيا، اقيانوسيه نيست که رد پايي از جنايات غرب در آن باقي نمانده باشد! انسان‌هاي بي‌گناهي که خون‌شان بر زمين ريخته نشده، اموال‌شان به غارت برده نشده و جوانان و مردان و زنان‌شان به بردگي گرفته نشده باشند!
خوي وحشي‌گري مربوط به بخشي یا گوشه‌اي از غرب نيست؛ بلکه بيماري فراگيري است که تمامي آن را فرا گرفته است؛ از روزگاري که حاکمان شبه‌جزيره ايبري اعم از اسپانيايي‌ها و پرتغالي‌ها خود را سردمدار و آقاي اروپا مي‌خواندند و سوداي فتح ثروت هند و چين را داشتند و در مسير دستيابي به آن قاره آمريکا را نيز غارت کردند و آفريقا را به اسارت درآوردند! تا زماني که سوداي غارت سرزمين‌هاي تازه کشف شده قاره پهناور آمريکا، هلندي‌ها و فرانسوي‌ها و انگليسي‌ها و حتي نروژي‌ها و دانمارکي‌ها را نيز به وجد آورد تا براي عقب نماندن از رقبا وارد رقابت استعماري شوند و بيش از چهار قرن آنچنان فجايعي در اين سرزمين به جاي بگذارند که ديگر اثري از تمدن‌هاي بزرگ سرخ‌پوستان؛ «مايا»، «ازتک»، «اينکا» و... مردمان آن باقي نماند!
در اواخر قرن نوزدهم در حالي که تحولات سياسي اروپا بسترساز قدرت‌يابي آلمان، ايتاليا و بلژيک شده بود، غارتگران اروپايي در نوامبر سال 1884 ميلادي در برلين جمع آمدند تا اين بار قاره سياه را چون گرگان گرسنه تقسيم کرده و به غارت منابع طبيعي آن مشغول شوند، همان‌طور که در طول سه قرن پيش از آن نيروي انساني آن را براي بيگاري در کشتزارهاي نيشکر و قهوه و... در آمريکا به بردگي گرفته بودند!
آلمانی‌‌ها که بانيان نشست بودند، براي خود سرزمين‌هاي ناميبيا، کامرون، توگو، تانزانيا، رواندا و بروندي را به غارت بردند! و ليبي و اتيوپي و اريتره نيز سهم ايتاليايي‌ها شد. حاصل اين تقسيم آفريقا براي انگليسي‌ها، مصر و سودان و تانزانيا و کنيا و اوگاندا و گامبيا و سيرالئون و غنا و آفريقاي جنوبي و زيمبابوه و زامبيا و مالاوي و سوازبلند و جزاير سيشل بود! فرانسوي‌ها بر الجزاير، تونس، مراکش، موريتاني، سنگال، گينه، ساحل عاج، بورکينافاسو، مالي، نيجر، بنين، چاد، آفريقاي مرکزي، گابن، کنگو فرانسه، ماداگاسکار، جزاير کومور، جيبوتي، چنگ انداختند. آنگولا و موزامبيک و گينه‌بيسائو نيز سهم اولين استعمارگر منطقه، يعني پرتغال باقي ماند و کشور مغرب نيز ميراث اسپانيا شد. سرزمين پهناور کنگو در اختيار لئوپولد دوم پادشاه جنايتکار بلژيک قرار گرفت که بزرگ‌ترين جنايات را در اين سرزمين برجا گذاشت و هزاران دست قطع شده حاصل آن بود!
در مجموع در سال‌هاي 1900ـ1884، بريتانيا 000/583/9 کيلومترمربع زمين را با 57 ميليون نفر سکنه، فرانسه 000/324/9 کيلومتر مربع زمين را با 5/36 ميليون نفر، آلمان 000/590/2 کيلومتر مربع زمين را با 7/14 ميليون نفر سکنه، بلژيک 000/331/2 کيلومترمربع زمين را با 30 ميليون نفر سکنه و پرتغال 000/072/2 کيلومتر مربع زمين را با 9 ميليون نفر سکنه در آفريقا تحت سلطه و استثمار خود درآوردند!
در طول اين ادوار سرزمين‌هاي آسيا و اقيانوسيه نيز از تجاوز و تحدي مصون نماندند. استراليا و نيوزلند همچون شبه‌قاره هندوستان و برمه و چين و خاورميانه از سوی انگليسي‌ها اشغال شد. فيليپين به اشغال اسپانيا و سپس آمريکايي‌ها درآمد. جزاير زرخيز اندونزي تحت تصرف هلندي‌ها قرار داشت و فرانسويان براي ساليان متمادي بر ويتنام، کامبوج و لائوس سلطه گستراندند و جنايت‌ها کردند.
حاصل اين سلطه متمادي چيزي جز؛ کشتار، بردگي، فقر، گرسنگي، رواج مواد مخدر، بيماري، عقب‌ماندگي، دوگانگي ساختاري، اختلافات مرزي، درگيري‌هاي قومي‌ـ قبیله‌ای، بحران هويت، استحاله فرهنگي، تغيير سبک زندگي، وابستگي سياسي، وابستگي ساختار اقتصاد مستعمرات به بازار جهاني، وابستگي پولي و بانکي به کشورهاي مرکز، استقراض خارجي، اقتصاد تک‌محصولي، نداشتن سهمي در اقتصاد جهاني و... نبود.

ميراث‌دار استعمار
با ورود به قرن بيستم شاهد تحولاتی در عرصه روابط بين‌الملل هستيم که يکي از مهم‌ترين رخدادهاي آن ورود آمريکا به عنوان کشوري نوظهور به عرصه استعمارگري بود. آمريکايي‌ها توانستند تفوق خود را بر ديگر رقباي استعمارگر خود عيان کنند، به ویژه پس از آنکه سياست‌هاي امپرياليستي و گسترش‌گرايانه دولت‌هاي اروپايي به دو جنگ جهاني و چنگ‌اندازي بر چهره خودي انجاميد و کشتارهاي ده‌ها ميليوني و نابودي سراسر اروپا حاصل آن بود!
با تبديل شدن آمريکا به کشوري قدرتمند و صاحب ثروت، خوي استعمارگري اروپايي‌ها به ساکنان اين سرزمين نيز منتقل شد و به همين دلیل با آغاز قرن بيستم به تدريج اين کشور به بزرگ‌ترين متجاوز جهاني مبدل شد و بسياري از ملت‌ها طعم تلخ زياده‌خواهي‌ها و تجاوزات را اين‌بار ذيل پرچم ديگري چشيدند.
آمريکا با مداخله آشکار از طريق سلطه و استثمار و تحريم اقتصادي، تهاجم فرهنگي، حمله نظامي، پياده کردن نظاميان، تهديد يا توسل به کودتاي نظامي و سرنگون کردن دولت‌هاي ملي و مردمي اقدام مي‌کرد. در واقع دولت‌هايي را که حاضر نبودند به برنامه‌ها و خواسته‌هاي يکجانبه‌گرايانه آن تن دهند، حذف کرده و دولت‌هاي مجري منافع سرمايه‌داري را به جاي آنها بر سر کار مي‌آورد. آمريکا طي يک قرن اخير، به ويژه پس از جنگ جهاني دوم، با اين روش منافع خود را در جهان سوم تثبيت کرده است.
البته، تلاش آمريکايي‌ها براي نفوذ به ديگر سرزمين‌ها به قرون گذشته بازمي‌گردد. آمريکايي‌ها از سده هفدهم در فعاليت شرکت هند شرقي انگليس مشارکت جدي داشتند و از دزدان دريايي صاحب‌نام منطقه نيز به شمار مي‌رفتند و اين نخستين پيشينه حضور آمريکايي‌ها در منطقه اقيانوس هند و خليج فارس است. آفريقا نيز که پس از نشست برلين بين قدرت‎هاي اروپايي تقسيم شده بود، مورد توجه آمريکايي‌ها بود. ايالات متحده آمريکا که نخست خود را به عنوان يک حکومت طالب آزادي و تسلط مردم بر سرنوشت خود جا زده بود؛ پس از مدتي پنجه خونين و ضد مردمي‌اش از درون دستکش سفيد آشکار ‌شد و به دليل طمع و حرص بيش از حد سرمايه‌داري بين‌المللي، به غارت هرچه بيشتر منابع طبيعي و نيروي انساني اين قاره پرداخت. سازمان‌هاي به ظاهر خوش‌نام که با هدف ترقي مردم آفريقا تشکيل شده بود، نيتي جز استحکام رشته‌هاي استعماري بر مردم اين سرزمين نداشتند. شرکت‌هاي آمريکايي يا چند مليتي در غارت ثروت اين قاره مسابقه گذاشته و با توسعه ايدئولوژي‌هاي مختلف و تأثيرات آنها وضعيت خاصي را بر اين قاره تحميل مي‌کردند.
«روژه گاردي» معتقد است که اراده سياسي ايالات متحده براي سلطه جهاني نوعي همگوني است که از طريق مداخله مستقيم يا از طريق دست‌نشاندگان حائل، شديدترين تلفات انساني در سراسر تاريخ را به بار آورده و با بزرگ‌ترين قتل‌عام‌ها، يعني کشتار سرخ‌پوستان شروع شده است، با بردگي و تبعيض نژادي سياهان، با حمايت از خونين‌ترين ديکتاتوري‌ها در آمريکاي لاتين ادامه يافته و سپس در ساير نقاط جهان، نظير حکومت موبوتو در آفريقا و مارکوس در فيليپين و سرانجام با بمباران اتمي هيروشيما و کشتارهاي عراق نمايان شده است، کافي است فقط به چند واقعه آن در سال‌هاي اخير اشاره شود: چهار ميليون نفر در ويتنام، دويست هزار نفر در تيمور شرقي با حمايت ايالات متحده، دويست هزار نفر در آمريکاي لاتين از طريق «مشتريان» ايالات متحده، بيست هزار نفر در لبنان بدون کمترين مجازات در سايه «وتو»ي ايالات متحده، صدها هزار نفر در فيليپين، دويست هزار نفر در آمريکاي مرکزي و... و اينها چند نمونه کوچک از فجايع بزرگ و بي‌شمار آمريکاست!

سياهي در سياهي
 و حقوق بشر آمريکايي
آمريکايي‌ها تلاش کردند با چهره‌اي موجه خود را سردمدار صلح و حقوق بشر و عدالت و آزادي و دموکراسي معرفي کنند! در اعلاميه استقلال آمريکا بسياري از ارزش‌هاي حقوق بشري مورد تأکيد قرار گرفته است، اما خيلي زود ملت‌های جهان فهميدند که تفاوتي ماهوي بين جنايتکاران يانکي و انگليسي و فرانسوي و... وجود ندارد و ادعاي حمايت از حقوق‌بشر فريبي بيش نیست! در اين ميان وجود فهرستي طولاني از انواع و اقسام جنايات و فجايع در کارنامه آمريکايي‌ها، روي اسلاف خود را سفيد کرده است!
تنها در نيمه دوم قرن بيستم، ايالات متحده آمريکا حدود 100 کودتاي نظامي و براندازي حکومت‌ها را طراحي و رهبري کرده است و ده‌ها بار به طور مستقيم دست به اشغال نظامي کشورها زده، يا آنها را به مداخله نظامي تهدید کرده است. از جنگ جهاني دوم، کشورهاي زيرسلطه، صحنه اصلي دخالت‌ها و کودتاهاي نظامي يا شبه‌کودتا و ضدکودتا و استقرار ديکتاتوري‌هاي نظامي بوده‌اند. به سادگي مي‌توان برآورد کرد که کاربرد گسترده شيوه‌هايي چون؛ تهديد، کودتا، اشغال نظامي و...، تا چه اندازه به استقلال کشورها و به فرايند تصميم‌گيري دولت‌ها صدمه و زيان مي‎زند.
بی‌ترديد، دستگاه‌ها و آژانس‌هاي مختلف جاسوسي آمريکا، در طرح و اجراي کودتاها و توطئه‌ها، براي سرنگوني حکومت‌هاي مردمي، فعالانه مشغولند و مسئول کودتاهاي بي‌شمار در جهان هستند؛ البته در اين راستا و براي دستيابي موفقيت‌آميز به اهداف، آمريکا از کمک و پشتيباني سياستمداران طرفدار سياست غرب، بهره‌های فراوانی برده است.
در کنار کودتاهاي سياسي، تهاجمات نظامي نيز وجود دارد. ارتش آمريکا با لشکرکشي و پياده کردن سربازان يا بمباران هوايي و تهاجم موشکي، در کشورهاي هدف، سياست‌هاي استعمارگرانه ايالات متحده در طول قرن بيستم را دنبال کرد. حاصل اين حضور نظامي جز قتل، کشتار، جنايت، ويراني، خسارت و نابودي منابع طبيعي و فقر و بدبختي نبوده است.
يکي ديگر از اقدامات جنايتکارانه آمريکايي‌ها که مي‌توان فهرستي طولاني از آنها تهيه کرد، اقدامات تروريستي است که با هدف حذف مخالفان سياسي در کشورهاي مختلف جهان از سوی دستگاه‌ جاسوسي و امنيتي ايالات متحده طرح‌ريزي و اجرا مي‎شود. «ويليام بلوم» نويسنده کتاب «دولت خودسر»، در فهرستی، به نام عده‌ای از افراد مشهوري که آمريکايي‌ها در ترور آنان دست داشته‌اند، اشاره مي‌کند.
آمريکايي‌ها حتي براي کنترل جمعيت ديگر کشورها برنامه داشته‌اند که با هدف بسط هژموني و مديريت و کنترل جهان دنبال شده است. مطابق برخي گزارش‌ها از سال 1968 تا اوايل قرن جديد آمريکا 17 ميليارد دلار برای کنترل جمعيت جهان هزینه کرده است که نصف آن در آفريقا صرف کشتار مردم شده است. تأثيرگذارترين دستورالعمل و طرح اين جنگ جمعيتي بهNSSM200  معروف است که در اوايل دهه هفتاد ميلادي هنري کيسينجر و دستياران او آن را تنظيم کردند. اين پروژه روند فزاينده‌ رشد جمعيت جهاني را برخلاف امنيت ملي آمريکا مي‌دانست و راهبردها و سياست‌هايي براي مديريت جمعيت جهان و ترغيب رهبران کشورهاي در حال توسعه براي کاهش روند رشد جمعيت را تبيين مي‌کرد.
در اين سند آمده بود؛ در صورتي که جمعيت کشورهاي در حال توسعه داراي منابع غني با ضريب رشد فعلي افزايش يابد، موجب بالا رفتن شديد انتظارات عمومي در ميان مردم در زمینه آموزش، اشتغال، بهداشت و مسکن خواهد شد که به دنبال آن ناپايداري‌هاي اجتماعي و سياسي در اين کشورها به وجود خواهد آمد و اين ناپايداري‌ها در کشورهاي داراي منابع غني به منافع آمريکا ضربه خواهد زد، پس بايد به انحاي مختلف از رشد جمعيت کاست. تشويق به کاهش بارداري و سقط جنين، اشاعه همجنس‌بازي، آلوده کردن مردم با عوامل بيماري‌زايي (همچون ایدز) که به مرگ تدريجي منجر شده و افراد را از دايره تداوم نسل خارج مي‌سازد، ايجاد جنگ‌هاي داخلي و حمايت تسليحاتي از کشتار مردم به ویژه در آفريقا، ايجاد مراکز عقيم‌سازي مردان و زنان در سراسر جهان و ارائه مشوق‌هايي براي اين اقدام، همگي از جمله اهداف راهبردی کيسينجر براي مقابله با رشد جمعيت کشورهاي در حال توسعه بوده است. ليبريا، غنا، اوگاندا، آنگولا و کنگو بيشترين صدمات را از سياست‌هاي آمريکا در آفريقا متحمل شده‌اند. اين سياست‌ها موجب شد که به مدت چند دهه بيش از 20 ميليون آفريقايي در اثر جنگ‌هاي داخلي، بيماري و گرسنگي از بین بروند. پس از دستور اجراي کامل اين برنامه تبعيض نژادي اقتصادي شروع شد. کمک‌هاي بين‌المللي درباره غذا و دارو به کشورهاي فقير منوط به اجراي برنامه‌هاي کنترل جمعيتي در کشورهاي آفريقايي شد.
مدعيان آزادي‌خواهي و حقوق بشر، جنايات خود را تنها عليه ديگر ملت‌ها به کار نبرده‌اند؛ بلکه در طول دهه‌هاي اخير تمام مخالفان داخلي خود را به طرق مختلف سرکوب کرده‌اند! حيواني‌ترين اقدام در اين عرصه در آتش سوزاندن فرقه داووديان بود. در بيست‌وهشتم فوريه 1993، نيروهاي امنيتي دولت آمريکا به پناهگاه فرقه داووديه در حومه شهر وِيکو واقع در ايالت تگزاس حمله کردند. اعضاي فرقه در برابر اين حمله پايداري به خرج دادند. بعد از چندين هفته مقاومت، سرانجام در نوزدهم آوريل ساختمان محل پناهگاه فرقه به آتش کشيده شد و بيش از 80 نفر از اعضاي آن زنده زنده در آتش سوختند. راه‌اندازي و حمايت از گروهک‌هاي تروريستي در سراسر جهان با هدف ايجاد ناامني و آشوب در کشورهاي مستقل و مخالف آمريکا از ديگر اقدامات برنامه‌ريزي شده دستگاه امنيتي آمریکا است که نمونه‌هاي متعددي براي آن مي‌توان ارائه نمود. از گروهک منافقين و ديگر گروهک‌هاي تروريستي فعال در دهه 1360 در ايران (که بيش از 17 هزار ترور در کارنامه خود دارند) تا القاعده و داعش و جريان‌هاي سلفي و صدها گروه ريز و درشتي که موريانه‌وار سربرآورده و سال‌هاست امنيت جهان اسلام و ملت‌هاي مسلمان را تهديد کرده‌اند، جملگي قارچ‌هايي هستند که زايش و رويش آنها با سیاست‌های آمريکايي‌ها طرح‌ريزي و دنبال شده است.
***
آنچه به آن اشاره شد تنها بخش کوچکي از جنايات مدعيان حقوق بشر بود که در دهه‌هاي گذشته در کارنامه اين جنايتکاران تاريخ ثبت شده است.  اين در حالي است که در سال‌هاي اخير نه تنها اين روند تصحيح نشده، بلکه با شتاب بيشتري در کل جهان و به ویژه در جهان اسلام و در فلسطين، لبنان، افغانستان، عراق، سوريه و يمن دنبال شده که آشکارا در پس تمامي اين اقدامات آمريکايي‌ها نقش آفریده‌اند. به واقع، ديگر کليدواژه «حقوق بشر آمريکايي» به فانتزي تلخي تبديل شده که آثار سياه آن تمام جهان را دربرگرفته است و به فرموده رهبر معظم انقلاب اسلامي؛ «هر كس ديگري در دنيا ادعا بكند طرفداري از حقوق بشر را، دولتمردان آمريكا ديگر نبايد اين ادعا را بكنند، با اين همه فضاحتي كه در كارنامه آنها نسبت به حقوق‌بشر هست.»(28/11/1392)


 احمدرضا هدایتی/حدود دو هفته از عملیات تروریستی داعش در تهران و کمتر از یک هفته از پاسخ موشکی و کوبنده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به این اقدام جنایتکارانه تروریست‌ها می‌گذرد، با این‌ حال هنوز بخش عمده‌ای از خبر رسانه‌ها به ‌ویژه در فضای مجازی به پیامدهای جانبی این دو واقعه اختصاص دارد. 
از واکنش جامعه و روال جاری و عادی فعالیت‌های اداری و اجتماعی مردم و مسئولان در روز حادثه، تا اقدام قاطع و سریع نیروهای نظامی و انتظامی در برخورد با تروریست‌ها و از سکوت خبری دولت در روزهای نخستِ پاسخ موشکی سپاه به داعش و مصادره بعدی فعالیت‌های اطلاعاتی و حتی فرمان اجرای این عملیات به نام خود، تا واکنش ناشی از عجز داعش نسبت به نتایج کار و همچنین بازتاب گسترده این خبر از طریق رسانه‌های داخلی و خارجی، همگی نشان‌ از اهمیت و عظمت پاسخ قاطعانه ایران و پیام‌ها و پیامدهای این واقعه داشته است. 

الف‌‌ـ پیامدها
به یقین این عملیات (حمله موشکی به مواضع داعش) در بُعد بین‌المللی توانسته است، با نمایش قدرت و قاطعیت ایران در برخورد با تهدید خارجی، نقش تعیین‌کننده‌ای در ایجاد بازدارندگی دفاعی ایفا کند.
عملیات لیله‌القدر سبب شد نیروهای نظامی، انتظامی، امنیتی و حتی مردم با هوشیاری بیشتری فعالیت‌های دشمنان اسلام را در داخل و خارج کشور رصد کرده و از ماهیت ضد انسانی آنها آگاه شوند.
عملیات لیله‌القدر فصل نوین و نقطه عطف درخشانی در عرصه نظامی است، که خودکفایی و خوداتکایی در تهیه و طراحی تجهیزات بومی را تقویت کرده و به خودباوری در دیگر بخش‌ها کمک خواهد کرد.
این اقدام کور و بزدلانه داعش سبب شد تا تکلیف ایجاد فرصت برای توبه و بازگشت معدود افراد فریب‌خورده‌ ایرانی که جذب گروه‌های تروریستی شده بودند و نیز حامیان و کسانی که نسبت به جذب و آموزش آنها در داخل کشور مبادرت کرده بودند، از دوش نظام برداشته شده و حجت بر آنها تمام شود.
حمله کور دشمن بار دیگر اثبات کرد که مردم فهیم و بصیر ایران اسلامی، در برابر تهدیدات دشمن و به‌ هنگام رویارویی با مشکلات منسجم و متحد عمل کرده و قدرتمندانه در عرصه دفاع از نظام حضور خواهند یافت.
حمله تروریستی داعش که در پی تهدید حکام عربستان مبنی بر کشاندن جنگ به داخل ایران صورت گرفت، بار دیگر و بیش از پیش، ماهیت تروریستی عربستان در حمایت از داعش و استفاده ابزاری از گروه‌های تروریستی و متقابلاً مظلومیت ایران اسلامی را برای افکار عمومی جهان روشن کرد.

ب‌ـ پیام‌ها
امنیت کشور ایران از اهمیت بالایی برخوردار است و ایران اسلامی در برخورد با تهدیدات نظامی و امنیتی، هیچ‌گونه مسامحه‌ای نخواهد کرد و تردیدی به خود راه نخواهد داد و این پیامی آشکار برای آمریکا و همپالگی‌هایش در منطقه بود که هر از گاهی اقدام به رجزخوانی و یاوه‌گویی علیه ایران اسلامی می‌کنند.
پیشرفت صنایع نظامی و به‌ ویژه قدرت موشکی ایران، واقعیتی است که از قابلیت لازم برای دفاع و تقابل در هر وضعیتی حتی از داخل کشور در فراسوی مرزها برخوردار است و صبوری ایران در برخورد با اقدامات تحریک‌آمیز حکام همسایه، نه از سر ضعف و ناتوانی و نیاز به کسب مجوز از غرب و شرق صورت می‌گیرد؛ بلکه همواره در جهت رعایت منافع جهان اسلام و حفظ جان مسلمانان و مستضعفان است.
اهرم‌های قدرت اسلام و گزینه‌های روی میز ایران اسلامی فقط به توان هسته‌های مقاومت در کشورهای مختلف جهان محدود نمی‌شود؛ بلکه تجهیزات و تسلیحات نظامی قدرتمند و در عین‌ حال بومی نیز، ابزار دیگری است که در صورت لزوم برای سرکوب متجاوزان و جنگ‌افروزان مورد استفاده قرار خواهد گرفت.
برخلاف نیت پلید استکبار جهانی و اهداف توسعه‌طلبانه حکام قدرت‌طلب و متکبر منطقه، قدرت نظامی ایران با همه ظرفیت‌هایی که دارد، تنها جنبه دفاعی داشته و در جهت حفظ صلح و آرامش و ایجاد امنیت با‌ثبات و پایدار در منطقه شکل گرفته و با اتکا به توان داخلی توسعه‌یافته است.
عملیات تروریستی داعش و حمله موشکی سپاه، بار دیگر ثابت کرد که برخلاف حامیان واقعی تروریست‌ها، انقلاب اسلامی ایران نه تنها هیچ‌گونه رابطه‌ای با تروریست ندارد؛ بلکه در تقابل جدی با آنها بوده و در هر شرایطی به مبارزه با آنها ادامه خواهد داد.
حمایت پرشور مردم از عملیات لیله‌القدر اثبات کرد که برخلاف راهبرد مورد استفاده برخی از نامزدها در جریان رقابت‌های انتخاباتی اخیر کشور، برخورد قدرتمندانه و پاسخ کوبنده و قاطعانه به دشمن، نه‌تنها هیچ‌گونه نگرانی در مردم ایجاد نمی‌کند؛ بلکه غرور ملی را در آنها تقویت کرده و دوستان انقلاب را شاد و امیدوار و دشمنان اسلام را ناامید، نگران و مستأصل می‌کند.
پیام دیگر حمله موشکی سپاه این بود که جمهوری اسلامی ایران هرگز مرعوب تهدیدات نشده و تسلیم تحریم‌های ظالمانه و غیر انسانی دشمنان نخواهد شد و در همراهی و همکاری با جبهه‌ مقاومت، همچنان مصمم و به شکل متحد و منسجم به مبارزه بی‌اَمان خود با تروریست‌ها ادامه خواهد داد.
در این عملیات از موشک‌های میان‌بُرد و نقطه‌زن ذوالفقار استفاده شد؛ موشک‌هایی که از سکوهای سیار شلیک شد و در صورت بروز هرگونه شرارت از سوی رژیم صهیونیستی، به ‌راحتی می‌تواند، اهداف موردنظر در شهرهای مختلف و در عین ‌حال، محدود مناطق اشغالی را آماج حملات گسترده خود قرار دهد.
اهمیت تقویت و توسعه اتحاد اسلامی بین کشورهای جهان اسلام و ضرورت اجتناب از قوه قهریه و ابزار نظامی برای تهدید و تخریب یکدیگر، از دیگر پیام‌هایی است، که می‌توان از این عملیات استنباط کرد.
با این توصیف باید گفت که اقدام تروریستی دشمن رفتاری منفعلانه و خطایی راهبردی و برخورد ایران برخوردی بجا، عزتمندانه‌ای و هوشمندانه بود که در ورای آن، عنایت و مصلحت الهی کاملاً مشهود است.

تحليل دکتر عبدالله شهبازي از کودتاي آمريکايي‌ـ انگليسي(قسمت دوم و پاياني)
در پي ربوده شدن سرتيپ افشارطوس، دولت مصدق زير نظر وزير کشور وقت، دکتر غلامحسين صديقي، جست‌وجوي وسيعي را شروع کرد و عده‌اي از افسران بازنشسته شده هوادار دربار را دستگير کرد و سرانجام حسين خطيبي از سری دکتر مظفر بقايي‌کرماني به طراحي قتل افشارطوس متهم شد.
در سال ۱۳۳۲ سرهنگ حسن پاکروان، رياست رکن دوم ستاد ارتش را به دست داشت و مسئول پيگيري پرونده قتل افشارطوس بود يعني حسين خطيبي در اختيار او بود. حسن پاکروان کسی است که بعدها سرلشکر و رئيس ساواک شد. پاکروان از طريق مادرش خانم امينه پاکروان که فرانسوي بود، با علي زُهَري و عيسي سپهبدي که در سفارت فرانسه کار مي‌کرد، ارتباط داشت و اين رابطه بقايي با پاکروان بعدها علني شد در حدي که به سفارش بقايي، پاکروان منصور رفيع‌زاده را در ساواک استخدام و مسئول ساواک آمريکا کرد. آگهي ترحيم علي زُهَري را مظفر بقايي و حسن پاکروان با هم امضا‌ کردند. يعني، روابط اينقدر نزديک بود؛ البته آن زمان براي دولت مصدق اين رابطه بقايي با حسن پاکروان پنهان بود. 
اينک حسين خطيبي زنداني است؛ ولي از داخل زندان با بقايي ارتباط دائم دارد و روي تکه کاغذهايي مطالبي مي‌نويسد که مخفيانه به بقايي مي‌رسد. حسين خطيبي در اين يادداشت‌ها ادعا مي‌کند که به شدت زير شکنجه است تا اعتراف کند که قتل‌ها را به دستور کاشاني و بقايي انجام داده است. بقايي نامه‌ها را به کاشاني و ديگران نشان مي‌داد و به اين ترتيب فضايي ايجاد کردند که گويا مصدق خودش افشارطوس را کشته تا عليه شاه کودتا کند. يعني، مصدق متهم شد به طراحي توطئه کودتا با هدف حذف شاه و آيت‌الله کاشاني و در همدستي با حزب توده و شوروي. مثلاً در اين نامه حسين خطيبي به بقايي نوشته که سرتيپ تقي رياحي، رئيس ستاد ارتش منصوب دکتر مصدق، شخصاً آمده و از او خواسته که «بگویید بقايي و کاشاني و قنات‌آبادي با خودتان مرتکب بوده‌ايد»؛ يعني قتل افشارطوس کار شماها است.
در مکاتبات خطيبي با بقايي اسم رمز شاه «ارباب قلبي» و اسم رمز اميراسدالله علم، دوست صميمي شاه و کارگزار او در اين ارتباطات مخفي، «قلبي» بود. اين اسناد ثابت مي‌کند که ارتباط مخفي خيلي نزديکي ميان شاه و علم در جایگاه رابط با بقايي و حسين خطيبي وجود داشت.
حسين خطيبي اداره يک سازمان مخفي در ارتش را به عهده داشت که مسئوليت آن، نفوذ در حزب توده بود. ظاهراً اين سازمان نظامي حزب زحمتکشان ملت ايران به رهبري بقايي است؛ ولي از طرف ديگر با شاه و سرلشکر حسن ارفع، رئيس سرشناس ستاد ارتش و رقيب رزم‌آرا، ارتباط نزديک داشت. اين ارتباط در حدي است که آدم نمي‌داند اين سازمان نظامي مخفي متعلق به حزب زحمتکشان بقايي است يا متعلق به اداره دوم ارتش است يا متعلق به پيمان ناتو است يا متعلق به دربار است. اين جنجال تبديل شد به جنگ مطبوعاتي عظيمي که پرچمدار آن روزنامه «شاهد» مظفر بقايي بود. جنگ در داخل مجلس نيز ادامه يافت. 
در ارديبهشت ماه ۱۳۳۲ وزارت دادگستري از مجلس تقاضاي سلب مصونيت پارلماني بقايي را کرد به دليل مشارکت او در قتل سرتيپ افشارطوس. بقايي و علي زُهَري، نماينده مجلس هفدهم و دوست نزديک بقايي، در مجلس متحصن شدند و وابستگان دربار در مجلس، چون شمس قنات‌آبادي، براي جلوگيري از دستگيري و محاکمه بقايي با جنجال مانع از سلب مصونيت پارلماني او شدند. در روزهايي که لايحه سلب مصونيت از بقايي مطرح بود، علي زُهَري دولت را استيضاح کرد. اين امر سبب شد که دولت از اکثريت مجلس که هوادار دولت بودند، بخواهد که استعفا دهند و سپس مجلس هفدهم منحل شد. در ۲۵ مرداد ماه ۱۳۳۲ بقايي و زهري دستگير شدند و به زندان عشرت‌آباد انتقال يافتند. زهري فرداي آن روز آزاد شد؛ ولي بقايي تا کودتا و سقوط دولت مصدق در زندان بود.
اين رفتار و فضا کاشاني را در تقابل شديد با مصدق قرار داد. قبلاً گفتم که عمليات وسيعي در آن زمان انجام شد، از جمله ۱۵ روز قبل از شروع عمليات کودتا (۲۵ مرداد ۱۳۳۲) به مجلس روضه خانه آقاي کاشاني حمله و نارنجک پرتاب کردند که عده‌اي کشته و مجروح شدند. حمله‌کنندگان با نام هواداران مصدق اين کار را کردند؛ ولي سيا اين ماجرا را جزو عمليات خود ثبت کرده است. يا نامه‌هايي نوشته مي‌شد به نام حزب توده و براي آقاي بروجردي و ساير علماي قم ارسال مي‌شد که ما شما را با عمامه‌هاي‌تان دار خواهيم زد. هم مرحوم آيت‌الله طالقاني و هم اگر اشتباه نکنم مرحوم آيت‌الله منتظري و کسان ديگر به اين نامه‌هاي جعلي اشاره کرده‌اند.
بُعد ديگر عمليات، بزرگ‌نمايي قدرت حزب توده بود و ارائه اين تصوير که گويا ايران به زودي به دامن کمونيسم سقوط خواهد کرد. اين تصوير به هيچ‌وجه درست نبود. عمد وجود داشت براي اين اغراق و بزرگ‌نمايي. مثلاً، تظاهرات اولين سالگرد «قيام ملي ۳۰ تير» يعني تظاهرات ۳۰ تير ۱۳۳۲ را به نحوی سازماندهي کردند که جمعيت حزب توده در صبح بسيار زياد شود و در تظاهرات جبهه ملي که عصر برگزار شد، جمعيت خيلي کم باشد. رسانه‌هاي غربي تظاهرات ۳۰ تير ماه ۱۳۳۲ حزب توده را پوشش وسيع و جنجالي دادند. 
در اين فضا طرح کودتا را ابتدا دولت سِر وينستون چرچيل تصويب مي‌کند و بعد به تصويب ژنرال آيزنهاور مي‌رسانند و کودتا با يک پلان A و يک پلان B شروع مي‌شود. پلان B طرح ام. آي. سيکس بود که احتمال شکست پلان A يعني پلان مشترک با سيا را پيش‌بيني مي‌کرد. پلان A همان است که در ۲۵ مرداد اجرا شد و نصيري حکم عزل مصدق را به در خانه او برد و مصدق بازداشتش کرد چون واقعاً ماجرا مشکوک بود.
با قطعيت عرض مي‌کنم که اگر شاه شخصاً در کاخ مصدق را احضار کرده بود با حضور رجال و رسماً عزل مصدق و نخست‌وزيري زاهدي را به او اعلام کرده بود، مصدق تمکين مي‌کرد. قطعاً تمکين مي‌کرد. رفتار بزدلانه شاه بود که به ماجراي ۲۸ مرداد شکل کودتا داد. به خصوص فرارش پس از دستگيري نصيري و رسيدن اخبار تهران از رامسر به بغداد و رم.
پلان B طرح ام. آي. سيکس بود که از سيا پنهان کرده بود؛ ولي مستقل آن را براي اجرا آماده کرده بود. آن زمان مثل امروز نبود. ارتباطات مرکز سيا و دولت واشنگتن با تهران از طريق ايستگاه ام. آي. سيکس در نيکوزيا (قبرس) تأمين مي‌شد. يعني ارتباط مرکز سيا با ايستگاه تهران در دست سرويس انگليس بود. پس از شکست پلان A دولت آيزنهاور دستور لغو عمليات کودتا را مي‌دهد؛ ولي اين دستور را جرج کندي يانگ، قائم مقام وقت ام. آي. سيکس که فرماندهي واقعي کودتا را به دست داشت، به تهران نمي‌فرستد و دستور فوق صبح ۲۹ مرداد ۱۳۳۲ به ايستگاه سيا در تهران مي‌رسد يعني زماني که پلان B پيروز شده بود. بنابراين، با قطعيت مي‌توان کودتاي ۲۵ مرداد را انگليسي ـ آمريکايي و کودتاي ۲۸ مرداد را انگليسي خالص ناميد. 
پلان B همان به خيابان آوردن اوباش و فواحش و نظاميان بود با مقدماتي. يعني عده‌اي را بنام توده‌اي وارد خيابان‌ها کردند که شعارهاي افراطي و چپ مانند «جمهوري دموکراتیک» مي‌دادند. لوي هندرسون، سفير آمريکا، نزد مصدق رفت و به شدت اعتراض کرد. مصدق دستور اکيد داد که هوادارانش حق ندارند در خيابان‌ها ظاهر شوند و تظاهرات کنند. يعني، «توده‌اي‌هاي بدلي» راه را براي کودتا هموار کردند. به اين ترتيب، با ورود اوباش و نظاميان سازمان‌يافته به خيابان‌ها در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ کودتا پيروز شد.
نتيجه، کودتا يک فرايند کوتاه سه چهار روزه، از ۲۵ تا ۲۸ مرداد، نبود؛ بلکه مقدمات بسيار مفصل داشت که از قبل شروع شده بود براي ايجاد تفرقه در داخل صفوف نهضت ملي و تشديد تقابل ميان کاشاني و مصدق و تبديل اين تقابل به خصومت شديد که از طريق قتل افشارطوس و تهمت کودتاي مصدق عليه کاشاني و شاه انجام گرفت و از طرف ديگر با تحريک شديد علما و تلقين خطر استيلاي کمونيسم بر ايران.
بخش عمده اين عمليات را شبکه‌اي انجام مي‌داد که از سال ۱۳۲۵ با بودجه کلان سيا؛ ولي با عوامل سرويس بريتانيا بنام «بداَمن» شروع شد. اين پروژه ظاهراً بيشتر تبليغاتي ـ رسانه‌اي بود براي مقابله با نفوذ حزب توده؛ ولي شامل «عمليات سياه» نيز مي‌شد. همين شبکه بود که توانست در کودتا نقش درجه اول ايفا کند و بعد از کودتا تا انقلاب به کانون‌هاي مهم مافيايي و دلالي تبديل شود و در پايه شبکه‌هاي مافيايي قرار گيرد که تا به امروز تداوم يافته است. اين وضع در همه کشورها صادق است از جمله مثلاً در ترکيه يا ايتاليا يا همين نئوکان‌هاي آمريکا که ابتدا در چارچوب پروژه‌هاي سيا «تروتسکيست» بودند و الان به پرچمداران اسلام‌ستيزي و ايران‌ستيزي تبديل شده‌اند. 
در واقع، شبکه‌هاي مخفي دوران «جنگ سرد» که در قالب «سوپر ناتو» يا «ناتوي اطلاعاتي» سازماندهي شدند، و يک نمونه از عمليات آن کودتاي ۲۸ مرداد ايران و نمونه ديگر کودتاي سرهنگان در يونان و عمليات تروريستي دهه‌هاي ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ ايتاليا زير نظر لژ P2 بود، خود به کانون‌هاي مافيايي بسيار قدرتمند مالي و سياسي بدل شدند. اين کانون‌ها، همانطور که در نمونه ايران ديديم، از ابتدا «خودسر» بودند و الان «خودسرتر» شده‌اند.
اين کانون‌ها؛ البته گروهي محقق و مورخ هم دارند مثل بعضي از همين آقاياني که در «آرشيو امنيت ملي» دانشگاه جرج واشنگتن جمع شده‌اند. کار اين محققان کاناليزه کردن تحقيقات دوران «جنگ سرد» است؛ يعني اگر از دست مأموران متولي آزادسازي اسناد سيا يا وزارت خارجه آمريکا سندي در رفت آن را به‌نحوي استتار کنند و در قالب کارهاي شسته رفته به ما تحويل دهند، مثل همين کتاب آقاي يرواند آبراهاميان درباره کودتاي ۲۸ مرداد ماه ۱۳۳۲. علت اين است که وقايع سال‌هاي 1332 ـ 1320 و کودتاي ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شالوده‌اي است که وضع امروز ما را مي‌سازد؛ يعني پرونده کانون‌هايي است که در وضع امروز ما به شدت دخیلند به ویژه در دلالي‌هاي کلان خارجي.
در اسنادي که منتشر مي‌شود، از جمله همين کتاب ۱۰۰۷ صفحه‌اي که پنج‌شنبه منتشر شد، نامي از عوامل اصلي کودتا نيست. جرج کندي يانگ قائم‌مقام وقت ام. آي. سيکس که اصلي‌ترين نقش را در طراحي کودتا و هدايت آن انجام داد، سِر شاپور ريپورتر که فرمانده عمليات صحنه بود؛ يعني شبکه‌هاي داخلي ام.آي.سيکس را هدايت مي‌کرد، و نيز نقش مظفر بقايي و کساني مانند حسن پاکروان و غيره. خيلي چيزها پنهان است. چرا؟ چون اين مسائل اهميت بالفعل اطلاعاتي دارد. 
جرج کندي يانگ پس از کودتا ظاهراً خودش را در ام. آي. سيکس بازنشسته کرد و عضو هيئت مديره کمپاني تجاري ـ مالي کلينورت بنسون شد. ظاهر اين است که ايشان کار اطلاعاتي را رها کرد و رفت به بخش خصوصي؛ ولي درواقع او به همراه ژنرال لوسين تراسکات (معاون سيا که در فرانکفورت آلمان غربي مستقر بود) در کار سازماندهي شبکه‌هاي مخفي «سوپر ناتو» در کشورهاي مختلف بود. جرج کندي يانگ معروف است به خاطر نقش مهمي که در سال‌هاي ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در ايجاد گروه‌هاي نئونازي و افراطي راست در اروپاي غربي و از جمله در خود بريتانيا ايفا کرد. 
در ايران مسئول اين شبکه‌ها، سِر شاپور ريپورتر بود که هنوز زنده است و تا زمان انقلاب بزرگ‌ترين دلال خريدهاي خارجي ايران بود. پس از انقلاب نيز به تدريج شبکه‌هاي دلالي‌اش بازسازي شد. ابتدا از طريق برادران هندوجا و بعد منتقل شد به نسل جديد. اين را هم اضافه کنم که سفر «بزرگ‌ترين هيئت تجاري بريتانيا» پس از انقلاب به ايران را در تير ۱۳۷۸ همين کمپاني کلينورت بنسون سازماندهي کرد و در پيامد همين سفر بود که قوانيني مانند فعاليت بخش خصوصي در حوزه نفت و گاز و بانکداري خصوصي تصويب شد و بانک HSBC که ادامه همان بانک شاهي سابق است مجدداً شعبه‌اش را در ايران گشود. HSBC بزرگ‌ترين مجتمع بانکي خصوصي جهان است.

مهدی فضائلی در گفت‌وگو با صبح صادق
مجتبی برزگر/ یکی از مشکلات جامعه امروزی ما نبود درک واقعی از واژه «نقد و انتقادپذیری» و نداشتن جایگاه خاص و پذیرش این واژه نزد بیشتر مسئولان است. واژه نقد به معنی بررسی، شناسایی و نمایاندن عیب‌هاست. پذیرش انتقاد خصلتی انسانی و اسلامی است و بیشترین نقش را در فرو نشاندن آتش اختلاف‌ها، آسیب‌ها و آفت‌های فردی و اجتماعی دارد. انتقاد به معنای تضعیف و انتقام‌جویی نیست. منتقد می‌کوشد با بررسی عملکردها نقاط ضعف را گوشزد کرده و این به جز تضعیف و تخریب است. نقد و انتقاد حرکتی اصلاح‌گرایانه است و تردیدی نیست که نقد عملکرد به منزله عامل اصلاحی فرصت بازنگری و واقع‌نگری همراه با در نظر گرفتن افکار عمومی را به برنامه‌ریزان و مدیران می‌بخشد. تأثیرات مثبت روحیه نقد و انتقادپذیری شامل حضور گسترده مردم در تمامی صحنه‌ها کاهش تشنج‌های سیاسی پیوند مردم و مسئولان و رشد سیاسی جامعه را به دنبال دارد؛ در حالی که تأثیرات منفی نقد و انتقادپذیری در جامعه شایعه‌پراکنی، تهمت، تشنج سیاسی و... است. ماجرا از روز عید فطر و مداحی پیش از نماز عید آغاز شد. همان‌جایی که مداح معروف گفت: «ای نشسته صف اول! نکن خود را گم/ پی اقدام تو هستند هنوز این مردم»؛ واکنش‌ها هنوز ادامه دارد و به گونه‌ای فضای تخریب این ستایشگر و طبع رسوایی کم‌ظرفیتی برخی از مسئولان دیده می‌شود. به این بهانه به سراغ مهدی فضائلی، کارشناس ارشد رسانه و جریان‌شناس سیاسی رفتیم و با او درباره نقدهای سازنده و مسئولانی که باید روحیه انتقادپذیری‌شان را ارتقا دهند، به گفت‌وگو نشستیم. مشروح این گپ و گفت را می‌خوانید.
*یکی از مشکلات اساسی جامعه امروزی درک نکردن واژه «نقد و انتقادپذیری» از سوی برخی مسئولان و مهم‌تر از همه منتسبان به آنها است. به نظر شما، باید چه رویکرد و نگرشی را در دستور کار قرار دهیم تا مسئولان مفهوم واقعی نقد و انتقادپذیری را بپذیرند؟
موضوع نقد و نقدپذیری مختص امروز کشور نیست؛ بلکه ما در مقاطع مختلفی پس از پیروزی انقلاب اسلامی این بحث را داشتیم. به عبارتی می‌توان گفت، بحث جدیدی نیست و ناشی از یکی از ویژگی‌ها و دستاوردهای مهم انقلاب اسلامی، یعنی آزادی است. در نظام طاغوتی پیش از انقلاب اساساً نقد موضوعیت نداشت؛ چون نظام استبدادی بود و هیچ‌کس نمی‌توانست به این حوزه ورود کند. اساساً حرف و سخنی در زمینه این مسئله وجود نداشت؛ اما به برکت انقلاب اسلامی بحث نقد مسئولان هم مطرح شد که چالش‌هایی را در مقاطع مختلف به وجود آورد. در برخی مقاطع این بحث‌ها پررنگ‌تر می‌شد؛ هم خود نقدها و هم واکنش‌هایی که نسبت به این نقدها از سوی مسئولان دیده می‌شد. نقد امر مهمی است که در آموزه‌های دینی ما وجود دارد. یکی از ویژگی‌ها و ابزارهای ریاست و مسئولیت، سعه‌صدر است و این ویژگی در یکی از مواقعی که موضوعیت پیدا می‌کند، به مقام نقد برمی‌گردد؛ یعنی وقتی مسئولی در موقعیت نقد قرار می‌گیرد، طبیعتاً در رویارویی با این نقد باید از سعه‌صدر برخوردار باشد تا بتواند از آن نقدها استفاده بکند. گفتنی است، توجه به نحوه بیان نقد و رعایت مسائل اخلاقی و چارچوب‌های رفتاری مناسب به منظور فاصله گرفتن نقد از جنبه تخریبی آن حائز اهمیت است؛ چراکه ذیل بحث امر به معروف و نهی از منکر که جزء محورهای جامعه اسلامی و رفتارهای دینی و سبک زندگی دینی است، موضوع نقد قرار دارد.

*طنز و ادبیات دو زبان گیرا و مؤثر در نقد به شمار می‌آیند؛ اما عده‌ای همین دو زبان را هم پذیرا نیستند؛ نظر شما در این باره چیست؟
امروزه برجسته کردن و تبدیل کردن برخی مسائل به موضوعات اصلی کشور بر اساس اهداف و برنامه‌ریزی‌های مشخصی است که چندان با منافع کشور و مردم سروکار ندارد؛ از این رو باید به هر دو طرف ماجرا توجه داشته باشیم. دولت، امروز وظایف و رسالت‌های سنگینی برعهده دارد که این حاشیه‌سازی‌ها به نوعی می‌تواند برای فرار از آن مسئولیت‌پذیری و پاسخ‌گویی در ‌زمینه مسائل اساسی و اصلی کشور باشد. از سوی دیگر باید توجه داشت که دوستان ما باید مراقبت کنند که حاشیه امنی برای افرادی که می‌خواهند وظایف اصلی را به فراموشی بسپارند یا اولویت‌های جدی کشور را زیر سؤال ببرند، ایجاد نکنند.

*با توجه به فضای موجود در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی با چه رویکرد و روشی وارد عرصه فرهنگ‌سازی و اشاعه نقدهای سازنده در جامعه و روحیه پذیرش آن شویم؟
در این جریان که مدعی مردم‌سالاری است، البته نه از بعد دینی! کسانی هستند که از اول انقلاب تا الآن خودشان را مدعی جمهوریت می‌دانند و سنگ مردم را به مراتب بیشتر از دیگران به سینه می‌زنند؛ از سوی دیگر جریان مقابل خودشان را متهم می‌کنند که به حقوق مردم توجه ندارید یا در بحث‌های آزادی مدعی جدی مباحث آزادی هستند. این جریان در برخی مقاطع چه آن زمان‌هایی که در حاکمیت بوده و چه در حال حاضر که مجلس، دولت و شوراها نیز دست همین جریان است، استبداد عجیبی ایجاد کردند؛ البته در برخی مقاطع که از موضع قدرت با رأی مردم کنار گذاشته شدند هم به ترفندهای دیگری روی آوردند. اینها همواره سعی کردند جوّ سنگینی علیه افرادی که به نوعی با دیدگاه آنها چه در حوزه هنر و چه در ذیل آن همراه نمی‌شدند، ایجاد کنند؛ از همین رو به طور غیرمستقیم چنین جوّی را در حوزه‌های غیرحاکمیتی ایجاد کردند تا کسی جرئت نکند حرف بزند. مصادیق مختلفی را در حوزه هنر، میان هنرمندان، سینماگران و اصحاب موسیقی سراغ داریم. رفتار درست در نقادی به گونه‌ای است که کسی نتواند از آن موقعیت سوء استفاده کند و اصل نقد را نیز نتوانند زیر سؤال ببرند و از آن طرف هم فرهنگ نقدپذیری است؛ نقد کسانی که نمی‌خواهند در موضع نقادی قرار بگیرند و خودشان را برتر می‌دانند و دیگران و منتقدان را به اشکال مختلفی تحقیر می‌کنند.

*آیا می‌توانیم در بستر آتش به اختیاری که حضرت‌آقا چندی پیش به آن اشاره کردند، حوزه نقد و انتقادات را از غرض‌ورزی‌های دشمنانه جدا کرده و آن را به ابزار پیشرفت یک جامعه فعال و پویا تبدیل کنیم؟
آتش به اختیار دامنه گسترده‌تری در حوزه نقد دارد. این موضوع سلبی نیست که ما فقط بخواهیم ایرادات آن را بگوییم؛ بلکه ایجابی است و تولیدات فرهنگی و تولید فکر و اندیشه و اقدامات صحیح و درست را دربرمی‌گیرد؛ از این رو نقد یکی از موضوعاتی است که می‌توانیم آن را ذیل آتش به اختیار بیاوریم. البته ذیل بحث امر به معروف و نهی از منکر نیز می‌توان به آن توجه و ابعاد مختلف آن را تبیین کرد.

*گفته می‌شوند نقدها را باید کسانی مطرح کنند که در جایگاه خاصی باشند، به نظر شما آیا نقد کسانی که درجاتی پایین‌تر از رجال سیاسی دارند، ولی نقدشان اصولی و منطقی است، قابل قبول نیست؟
قاعدتاً هرکسی در هر سطحی اگر حرف حسابی دارد، باید آن حرف حساب را شنید و اگر زمینه اجرا برای مدیران و مسئولان وجود دارد، باید به آن عمل کرد. اینکه ما بگوییم نقادی فقط مربوط به یک سطح مدیریتی یا سطح سیاست‌ورزی خاصی است، به نظر من چنین سطح‌بندی را نمی‌توانیم در بحث نقد کردن داشته باشیم. البته کسی که نقد می‌کند، به طور طبیعی باید مبانی درستی را برای نقد داشته باشد؛ چرا که حوزه نقد بحث مفصلی را می‌طلبد. برخی‌ها معتقدند نقد باید ویرانگر باشد و خیلی تند مطرح شود؛ اما عده‌ای این دیدگاه را قبول ندارند و معتقدند نقد را باید با زبان ملایم و مؤثرتری مطرح کرد. درباره اینکه آیا فرد منتقد واقعاً باید کارشناس آن حوزه باشد یا هر کسی می‌تواند نقد کند، می‌توان گفت کسی که می‌خواهد نقد مفیدی داشته باشد، باید در حوزه مورد نقد حرفی برای گفتن داشته باشد و این نقد از حوزه عالمانه و درستی انجام شود. بحث سوم این است آیا کسی که نقد می‌کند حتماً باید خودش راهکاری را پیشنهاد کند یا صرفاً نقادی کند، این مسئله هم متفاوت است. به نظر من، اگر کسی توان پیشنهاد و ارائه راهکار داشته باشد، آن نقد بسیار مفیدتر به سمع و نظر می‌رسد. 

*توصیه‌ شما برای مسئولان و مدیرانی که نقد می‌شوند و کسانی که آنها را نقد می‌کنند، چیست؟
از مسئولان و مدیران سطح بالای کشور انتظار می‌رود برای آگاهی از آسیب‌ها و اشکالات کار خود و رفع آنها شرح صدر داشته باشند. افزون بر این، ضروری است با منتقدان برخورد درست و اخلاقی داشته باشند که این تنها در مقام حرف نیست، چراکه ممکن است همه این کار را انجام دهند؛ بلکه باید مسئولان در عمل نشان بدهند که نقدپذیر هستند. منتقدان هم باید سعی کنند نقدهای مفید و سازنده‌ای داشته باشند و با رعایت مسائل اخلاقی نقدهای‌شان را مطرح کنند. نباید این نقدها به گونه‌ای باشد که تحت‌الشعاع بداخلاقی‌ها قرار بگیرد و سخن حق‌شان ضایع بشود؛ از این رو برای اینکه حرف حق آنها شنیده شود، باید به گونه‌ای مطرح کنند که کسی نتواند از آن برای فضاسازی‌های کاذبی که در نهایت به شانه‌ خالی‌ کردن از زیر بار مسئولیت منتهی شود، سوء‌استفاده و بهانه‌جویی کند.

گزارشی از موضع‌گیری‌های تعجب‌برانگیز اخیر دولت یازدهم علیه توان سازندگی سپاه
  حسن ابراهیمی/ آخرین روزهای ماه مبارک رمضان امسال برهه‌ای پر حادثه بود که برخی از این حوادث ارتباط مستقیم یا غیرمستقیم با مجموعه سپاه داشت. عملیات تروریست 17 خرداد و پاسخ قاطع موشکی سپاه از مهم‌ترین این حوادث بود. دیدارهای رمضان مسئولان هم دیگر اخبار مهم این ماه بود؛ ولی در این میان برخی دیدارها حاشیه‌های اگرچه کوتاه؛ اما عظیم‌تر از متن تمام دیدارها داشت.

اظهارات تأسف‌آور 
و تعجب‌برانگیز
تأسف‌آورترین این ماجراها مربوط به موضع‌گیری عجیب رئیس‌جمهور نسبت به فعالیت‌های سازندگی و اقتصادی سپاه بود. جایی که وی در دیدار فعالان اقتصادی در نقد عملکرد دولت یازدهم در بخش خصوصی‌سازی و اجرای سیاست‌های اصل 44 قانون اساسی گفت: «تلاش دولت یازدهم از ابتدا حذف تصدی‌گری در وزارتخانه‌ها بوده، در ابتدای دولت همه وزرا قول می‌دهند؛ اما بعد از گذشت مدتی گویا تصدی‌گری لذت‌بخش می‌شود و برای عبور از آن بهانه و دلیل می‌آورند که البته ممکن است این دلایل درست باشد... ابلاغ سیاست‌های اصل 44 برای این بود که اقتصاد به مردم واگذار شود و دولت از اقتصاد دست بکشد، اما ما چه‌کار کردیم؟ بخشی از اقتصاد دست یک دولت بی‌تفنگ بود که آن را به یک دولت با تفنگ تحویل دادیم، این اقتصاد و خصوصی‌سازی نیست... از آن دولتی که تفنگ نداشت، می‌ترسیدند چه برسد به اینکه اقتصاد را به دولتی دادیم که هم تفنگ دارد و هم رسانه را در اختیار دارد و همه چیزی دارد و کسی جرئت ندارد با آنها رقابت کند.»
سایر موضع‌گیری‌های پر شائبه
به نظر می‌رسد تیم عملیات روانی درون دولت زمانی که نیاز به انحراف افکار عمومی داشته باشند، دست به چنین اقدامات ناشایسته‌ای می‌زنند که در این باره مرتکب یکی از بزرگ‌ترین خطاهای راهبردی خود شده‌اند. این خطا تخریب عملکردهای مثبت دفاعی با حمله به سپاه است.

نهادهای حکومتی
 کمک‌کار دولت‌ها
در شرایطی که دولت‌ها دچار ناکارآمدی عرصه سازندگی و... هستند، حکومت‌ها موظف به پر کردن این خلأها هستند. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با توجه به رسالت پاسداری از انقلاب اسلامی بر همین اساس در جمهوری اسلامی موظف به پر کردن خلأهای موجود است، خواه این خلأها در اثر سوءمدیریت حاصل شده باشد و خواه در اثر سایر علل. توان مهندسی در نیروهای مسلح یک ضرورت است که می‌تواند در زمان صلح در اختیار کشور باشد.

خطای راهبردی از متخصصان عملیات روانی دولت
در شرایطی که رئیس‌جمهور و اعضای دولت همواره در مواجهه با برنامه‌های قرارگاه سازندگی خاتم‌الانبیاء(ص) از فعالیت‌های این قرارگاه استقبال کرده و بارها اظهارات خاصی در این حوزه داشته‌اند، به نظر می‌رسد این نوع مواجهه در رابطه با توان دفاعی کشور چه در بعد مهندسی دفاعی و توان سازندگی سپاه و چه در بعد توان بازدارندگی و موشکی، کار بسیار غلطی است.
زمانی که اعضای هیئت دولت در جاهای مختلف به کارکردهای مهم سپاه در حوزه سازندگی اشارات مهمی داشتند و از آن جمله شخص رئیس‌جمهور در همایش فرماندهان سپاه و اظهارات معاون اول و وزرای دولت کنونی بعد از بازدید از نمایشگاه توانمندی‌های قرارگاه سازندگی خاتم‌الانبیاء(ص) همگی نشان از این دارد که این مسئولان به خوبی متوجه خدمات سپاه به مردم و دولت در طی این سال‌ها بوده‌اند.

مزیت‌های قرارگاه سازندگی خاتم‌الانبیاء(ص) برای دولت
باید توجه داشت قرارگاه خاتم‌الانبیاء(ص) در اخذ ابر پروژه‌های سازندگی کشور برای دولت چند مزیت دارد؛ اول اینکه پروژه‌های پر خطر را با توجه به توان دفاعی سپاه انجام می‌دهد و سایر پیمانکاران داخلی و خارجی قادر به انجام این پروژه‌ها نیستند. دوم اینکه بسیاری از پروژه‌های مهم محرمانه کشور را نمی‌توان در اختیار پیمانکاران خارجی یا داخلی دیگر قرار داد و توان اجرایی هم در وزارتخانه‌های دولت وجود ندارد و اگر دولت بخواهد پیمانکار بزرگ دولتی برای این منظور ایجاد کند، در عین ناکارآمدی موجب عریض و طویل شدن دولت می‌شود. در حالی که توان مهندسی در نیروهای مسلح همواره نیاز است و در دوران صلح این توان در اختیار مردم و دولت قرار می‌گیرد. کما اینکه پروژه مرکز غنی‌سازی «فردو» در عمق زمین در توان قرارگاه سازندگی خاتم‌الانبیاء(ص) و چند پیمانکار بزرگ دیگر است. سوم اینکه بسیاری از پروژه‌هایی که قرارگاه در حال انجام دارد به علت اینکه در امر تأمین نقدینگی از سوی دولت دچار مشکل است و قرارگاه با تکیه به توان مالی خود و مدیریت جهادی این پروژه‌ها را به پایان می‌رساند، به طوری که اکنون دولت میلیاردها تومان به قرارگاه در این بخش بدهکار است که عمدتاً با تهاتر بدهی‌ها به جای پرداخت نقدی اقدام به تسویه می‌کند و دقیقاً همین‌جا رئیس‌جمهور تأکید می‌کند با این اقتصاد که دولت بدون تفنگ را به دولت با تفنگ تحویل می‌دهیم، مقصر اصلی را باید سازمان مدیریت و برنامه و مسئولان خود دولت دانست.
در وجه دیگر قرارگاه خاتم‌الانبیاء(ص) در پروژه‌هایی ورود کرده که کسی قادر به انجام آن در داخل نبوده و طرف خارجی هم کارشکنی کرده؛ اما در این میان نه تنها قرارگاه اقدام به بالا بردن قیمت کرده است؛ بلکه برای از بین بردن هرگونه شائبه‌ای اقدام به پذیرفتن پروژه با قیمت‌های خیلی پایین کرده که بنابر اذعان برخی نمایندگان مجلس این قیمت‌ها گاهی اوقات به نصف هم می‌رسد.

محرومیت‌زدایی
 محل خرج درآمدهای قرارگاه
حال باید گفت از تمام این درآمدهای قرارگاه، بخشی صرف تقویت توان دفاعی و مهندسی آن شده و بقیه هم بنا به رسالت پاسداری از انقلاب به ویژه در چند سال اخیر، خرج پروژه‌های محرومیت‌زدایی به ویژه در مناطق مرزی کشور می‌شود که خبرهای آن را شنیده و می‌شنویم.

شکست عملی برجام
 و انحراف اذهان
به نظر می‌رسد شکست عملی برجام، عامل بیان اظهارات تعجب‌آمیز رئیس‌جمهور بوده است. اظهاراتی که ناقض تمام سخن‌ها و مطالبی که در تأیید فعالیت قرارگاه طی چند سال اخیر از سوی رئیس‌جمهور و اعضای دولت بیان شده است و این یعنی، راهبردی‌ترین خطایی که می‌تواند از طرف یک دولت انجام شود.

نگاهی به مجموعه‌های تلویزیون در ماه مبارک رمضان
 آرش فهیم/ ماه مبارک رمضان یکی از مقاطع مهم برای رسانه ملی است. در این ایام، از یک طرف فضایی معنوی در جامعه حاکم است و دل‌های مردم برای پذیرفتن مفاهیم و پیام‌های اخلاقی و انسانی آماده‌تر است. از طرف دیگر، پس از افطار اعضای خانواده‌ها گردهم می‌آیند و مخاطب تلویزیون بسیار زیاد می‌شود. از همین‌رو اگر صداوسیما قدر این زمان‌ها را بداند، می‌تواند تأثیرگذاری فرهنگی بیشتری داشته باشد. 
«ماه عسل» همچنان پربیننده‌ترین برنامه ماه رمضان تلویزیون است. هر سال از این برنامه با اجرای احسان علیخانی به‌واسطه انتخاب سوژه‌های خاص خود، استقبال می‌شود. ماه عسل در جایگاه اثری متناسب با ساعات قبل از افطار، حال و هوای خاصی را به مخاطبان خود می‌بخشد؛ اما با این حال دیگر آن قدرت و تأثیرگذاری سال‌های گذشته را ندارد، دلیل این امر هم یکنواخت شدن سوژه‌های آن است. یعنی پیش از این با برنامه‌ای ویژه قهرمانان مردمی و گمنام مواجه بودیم، مردمی عادی از کف جامعه که با اراده و تلاش برای زندگی خودشان، تبدیل به یک قهرمان شدند. این‌گونه آدم‌ها در «ماه عسل» رمضان 96 کمتر به چشم خوردند.
ولی هنوز هم مهم‌ترین برنامه‌های این مناسبت، سریال‌ها هستند. برنامه‌های نمایشی که مردم ما خاطرات بسیار خوشی از آنها دارند. به همین دلیل هم هر سال با شروع ماه مبارک رمضان همه کنجکاو هستند تا ببینند تلویزیون، امسال برای ساعات شیرین پس از افطار، به مخاطبان خود چه هدیه‌ای می‌دهد. سریال‌های ماه رمضان امسال کاملاً با سال‌های قبل متفاوت بود. چون آنچه پخش شد اصلاً با هدف تأمین نیاز مخاطب در این ماه عزیز نبود. از قضا دو سریالی که سیما برای پخش در شب‌های صیام در نظر گرفته بود، آماده نشدند. این دو سریال «سر دلبران» با مضمونی دینی و اجتماعی و «پایتخت 5» در قالب کمدی بودند که هیچ‌کدام موفق به این نشدند که در ماه رمضان روی آنتن بروند. در نتیجه دو سریال آماده برای پخش، یعنی «نفس» و «زیر پای مادر» انتخاب شدند. 
سریال «نفس» قسمت آخر از سه‌گانه جلیل سامان، پس از سریال‌های «ارمغان تاریکی» و «پروانه» بود. هر سه سریال پیونددهنده دو موضوع منافقین و انقلاب اسلامی هستند. «نفس» هم متعاقب دو سریال قبلی این کارگردان یک درام خانوادگی و عاشقانه درباره گروهک منافقین در روزهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی است. اتفاق تازه این بود که برای نخستین بار در موقع افطار، یک سریال مرتبط با انقلاب پخش شد. با این حال سریال «نفس» ریتمی ناهماهنگ با التهاب و شدت انقلاب داشت. این سریال با یک تیر، دو نشان را هدف گرفته است. هم شرایط و زمانه پهلوی دوم را به چالش می‌کشد و هم به تحلیل رفتارها و حرکات گروهک منافقین (سازمان مجاهدین خلق) در آن مقطع از تاریخ می‌پردازد؛ اما چیزی که در این سریال چندان به چشم نمی‌خورد، عوامل و زمینه‌های شکل‌گیری انقلاب و سرنگونی شاه است. مخاطب جوان وقتی سریال «نفس» را می‌بیند دچار پرسش‌های متعددی درباره رفتارهای هردو شخصیت روزبه و پروین می‌شود. پرسش‌هایی از این قبیل که چه چیزی این دو جوان را وا داشته تا اینچنین دست از جان بشویند و با شاه مبارزه کنند؟ آن هم در شرایطی که هر دو از رفاه، امکانات تحصیلی خوب و زندگی راحت برخوردار هستند. همچنین سؤال‌هایی از این دست که چرا فرد به ظاهر متین و بااخلاقی چون روزبه جذب جریانی تروریستی مانند سازمان مجاهدین خلق می‌شود؟ 
سریال «زیر پای مادر» نیز یک درام خانوادگی و اجتماعی است که قرار بوده به عقوبت گناه و ارزش توبه و همچنین جایگاه مادر بپردازد. این سریال که قبلاً «لبخند رخساره» نام داشت، سعی دارد تا از مسیر زندگی انسان‌های شکست‌خورده و پشیمان، رستگاری را نشان دهد. تراژدی جدایی مادر از فرزند در این سریال می‌تواند استعاره‌ای از دوری انسان از معنویت هم باشد. «زیر پای مادر» موضوع و داستان جذاب و تأمل‌برانگیز دارد، اما در آن کنش و واکنش‌های شخصیت‌ها بسیار اغراق شده هستند و نیز بیشتر بار سریال روی دیالوگ‌گویی است. دیالوگ‌هایی که گاه بسیار گلدرشت و غریب می‌نمایند. همچنین در برخی از قسمت‌های سریال، حجم خشونت بسیار زیاد می‌شود. این همه پرخاش و لجاجت آدم‌ها با نزدیکان‌شان در این سریال کم‌سابقه است. این‌گونه مسائل، مانع ارتباط نزدیک و عمیق مخاطب با محتوای این سریال شده است.
یکی از خلأهای سریال‌های ماه مبارک رمضان، آثاری با مضامین معنوی بود. جای خالی ماه رمضان و مناسبات و ویژگی‌های فضای فرهنگی و اجتماعی جامعه در ماه رمضان در سریال‌های امسال محسوس بود.