جعفر ساسان- داوود عسگری/
همانطور که در مطلب شماره گذشته اشاره شد، از مهمترین رویدادهای زندگی عبدالبهاء، سفر او به اروپا و آمریکا و آشنایی با اندیشههای جدید بود. به طور حتم این موضوع در رویکرد فرهنگی و سیاسی فرقه ضاله بهائیت و همچنین اتخاذ رویه عینی و عملکردی آنها تأثیر زیادی داشت و توانست نسبت رابطه آنها در داخل با مردم و حکومت ایران و نیز در رابطه با بیگانگان فراز و فرودهایی نظیر شورشهای زنجان و مازندران را رقم بزند. در ادامه واقعه نیریز فارس و عملکرد بهائیان در عراق بررسی خواهد شد.
شورش مازندران؛ نبیل زرندی، تاریخ واقعه مازندران را از روزی که ملاحسین عمامه سبز باب را بر سر نهاد و از مشهد به سوی مازندران حرکت کرد، ثبت کرده و مینویسد: «وقوع این مطلب مهم تاریخی، در روز نوزدهم شعبان سال 1264 هجری بود.»(1)
از وقایع تأسفبار که ماهیت شیطانی یاران باب را به نمایش میگذارد، هجوم بر مردم سادهدل پیرامون قلعه است که هیچ توجیه قابل قبولی برای آن وجود ندارد. بابیان با شقاوت و بیرحمی تمام، به قتل و غارت ایشان میپرداختند. حاجمیرزاجانی کاشی، از مورخان بابی و علاقهمندان به علیمحمدباب، در کتاب خود آورده است: «جمعی رفتند و در شب یورش برده، ده را گرفتند و 130 نفر را به قتل رسانیدند. تتمه فرار کرده، ده را حضرات اصحاب حق، خراب کردند و آذوقه ایشان را جمیعاً به قلعه بردند.»(2) سرانجام، میان آنان و نیروی دولتی جنگ درگرفت و فتنه آنان با پیروزی قوای دولت و کشته شدن ملامحمدعلی بارفروشی در سبزهمیدان بارفروش (بابل فعلی)، در 23 جمادیالثانی 1265 ق پایان گرفت.
سهـ واقعه نیریز فارس: واقعه نیریز، یکی دیگر از فتنههای تاریخ بابی است که در پی آشوبطلبی با بیان و به سرکردگی سیدیحیی دارابی اتفاق افتاد. بنا به گفته عبدالبهاء، زرینتاج قزوینی (قرهالعین) سیدیحیی را به ایجاد این فتنه تشویق کرده است. در این جنگ که بین نیروهای بابی و دولتی رخ داد، دستکم 500 تا 600 بابی کشته شدند.(3)
با دفع فتنۀ بابیان و اعدام باب در سال 1266 ق، فصل جدیدی در این جریان شکل گرفت. حسینعلی نوری و برادرش میرزایحیی نوری که عنوان جانشینی باب را یدک میکشید، فعالیت خود را آغاز کردند و به شیوهای دیگر راه باب را ادامه دادند. آنها که از آشوب و رو در رویی مستقیم با بیان با حکومت طرفی نبسته بودند، به شیوههای مخفی و زیرزمینی روی آوردند و ترور را در دستور کار خود قرار دادند. حسینعلی نوری که سودای حکومت در سر داشت و از طرف روسها هم حمایت میشد، ناصرالدینشاه را هدف نخستین عملیات تروریستی خود قرار داد. ناگفته نماند که بابیها پیش از این، آیتالله برغانی، معروف به شهید ثالث را نیز به علت تکفیر شیخاحمد احسایی و مخالفت با عقاید خرافی بابیه، به شهادت رسانده بودند. این واقعه که با دخالت طاهره قرهالعین، برادرزاده و عروس آیتالله برغانی صورت گرفت، ماهیت ضد دینی بابیه و نقش علما در مقابله با بدعت و خرافه در دین را آشکار کرد.
اما واقعۀ ترور ناصرالدینشاه را میتوان یکی از وقایع مهم تاریخ بابیت و بهائیت ارزیابی کرد. پس از اعدام سیدعلیمحمد باب که به فرمان امیرکبیر و به قصد ختم ماجرای بابیه صورت گرفت، گروهی از بابیان به رهبری حسینعلی نوری بر آن شدند تا ناصرالدینشاه و امیرکبیر و امام جمعه تهران را به قتل برسانند؛ اما ناکارآمدی نقشه طراحیشده، موجب دستگیری 38 نفر از سران بابیان و به راه افتادن موجی از بابیکشی در کشور شد.
امانالله شفا، مبلّغ سابق بهائی معتقد است که حادثه ترور شاه، با برنامهریزی و دستور شخص بهاءالله (میرزاحسینعلی نوری) بوده است و صدها نفر قربانی جاهطلبی و نقشه شوم او شدهاند؛ و اگر چنین نبود، چرا بها مضطرب شده و خود را به سفارت روس میانداخته.(4)
سوءقصد با بیان به جان ناصرالدینشاه، با تیراندازی دو نفر از آنان پیش آمد؛ ولی ناکام ماند. به دنبال آن، دستگیری عوامل این سوءقصد به وسیله حکومت مرکزی با جدیت پیگیری شد و تحقیقات حکومتی براساس قراین و شواهد، نشان داد که میرزا حسینعلی نوری (بهاءالله) در طراحی و انجام این سوءقصد، نقش محوری داشته است. از اینرو، برای دستگیری او اقدام شد. اگرچه میرزا و منابع بهایی منکر این قضیه شدند، ولی قراین بسیار مؤید این نقش بوده و منابع بابی، از جمله عزّیه خانم نوری، خواهر میرزا در تنبیهالنائمین، این نسبت را تأیید کردهاند. وی در نامهای به عباس افندی، دربارۀ بهاءالله مینویسد:
«... همیشه بذر خیال ریاست و تخم سلطنت در اراضی دماغ و دل میكاشت. از همان وقت ایشان را سودای جهانگیری در دل و هوای گردون سریری در سر بود؛ گمانش اینکه اگر به شاه ایران زیانی برسد، زمانه او را به سریر سلطنت میرساند.»(5)
نقش فعال میرزا حسینعلی در اقدامات بابیان و تصمیم جدی امیرکبیر برای فرونشاندن قیامها و شورشهای آنان، موحب شد که وی از میرزا حسینعلی بخواهد ایران را به قصد کربلا ترک کند؛ و او در شعبان 1267ق به کربلا رفت؛(6) اما چند ماه بعد، پس از برکناری و قتل امیرکبیر، در ربیعالاول 1268 ق و صدارت یافتن میرزا آقاخان نوری، به دعوت و توصیه شخص اخیر به تهران بازگشت؛ اما با ماجرای ترور ناصرالدینشاه و روشن شدن نقش میرزاحسینعلی، توسط حکومت بازداشت شد. حمایت سفارت روس، مانع از رسیدگی جدی به این پرونده مهم شد و سرانجام میرزا حسینعلی پس از چند ماه بازداشت و به عراق تبعید شد. در دورهای که رجال باکفایت و خدمتگزاری چون قائممقام و امیرکبیر با دسیسه بیگانگان و عوامل درباری، بدون هیچگونه مدرک محکمهپسندی به قتل محکوم میشوند و ملت ایران از خدمات آنان محروم میشود، آزادی یک یاغی و تروریست، از عجایب زمانه و نشانه خوشخدمتی بابیان و بهائیان به بیگانگان است.
میرزایحیی نیز که عموم بابیان او را جانشین بلامنازع باب میدانستند و هنگام تیراندازی به شاه در نور به سر میبرد، توانسته بود با لباس درویشی و عصا و کشکول، مخفیانه به بغداد برود.(7)
رفتار بابیان در عراق: در پی توطئه قتل ناصرالدینشاه از سوی بابیان که به دستگیری آنها و تبعیدشان به عراق انجامید، این روش، یعنی قتل و ترور به دست آنان، در عراق نیز تکرار شد. بهاءالله نیز به این ماجرا اعتراف کرده و دربارۀ شیوۀ عملکرد بهائیان گفته است:
«جمیع ملوك، الیوم این طایفه را اهل فساد میدانند؛ چه كه فیالحقیقه در اوایل، اعمالی از این طایفه ظاهر، كه فرایض ایمان مرتعد (میشد). در اموال ناس، من غیر اذن تصرف مینمودند و نهب و غارت و سفك دما را از اعمال حسنه میشمردند.»(8)
شوقی افندی نیز از ذکر این وقایع ابا نکرده و آورده است: «در عراق، شیوه بابیان این بود كه شبها به دزدیدن لباس و نقدینه و كفش و كلاه زوّار اماكن مقدسه و شمعها و صحایف و زیارتنامهها و جامهای آب سقاخانهها پردازند.»(9)
بهاءالله که در بغداد هنوز با عنوان پیشکاری ازل به فعالیت میان بابیان میپرداخت و ادعای خود را مطرح نکرده بود، با زیرکی و سیاست به استحکام جایگاه خود و تضعیف موقعیت یحیی ازل در میان بابیان پرداخت و با شرارت، به تسویه حساب و حذف فیزیکی مخالفان خویش اقدام کرد. نتیجه این شرارتها، فرار بابیان مهم و قابل اعتنا از بغداد و ایجاد فضای رعب شدید در میان آنان و قتل و کشتار مخالفان بود.
* پینوشتها در دفتر نشریه موجود است.