رسول سنائی‌راد/  دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور جنجالی‌ آمریکا که با تصمیمات متعارض و نامتعادل شهرتی بهم زده، در سخنرانی خود در روز چهارشنبه 15 آذر ماه شهر قدس را پایتخت فلسطین اشغالی اعلام و دستور داد تا سفارت آمریکا به این شهر منتقل شود.
جالب‌ اینکه او مدعی شده است از صلح حمایت می‌کند و از تشکیل دو دولت در این سرزمین، چنانچه دو طرف در مذاکرات آن را بپذیرند هم حمایت خواهد کرد. 
هر چند این تصمیم ترامپ در واقع بیان دوباره تصمیم نمایندگان کنگره آمریکا در سال 1995 است که در اوج مذاکرات فلسطینی‌ها با اشغالگران فلسطین خواستار انتقال سفارت آمریکا به قدس شده بودند؛ مصوبه‌ای که نوعی جانبداری آشکار آمریکایی‌ها از اشغالگران و فراهم کردن زمینه ایستادگی آنان بر خواسته‌های ظالمانه خود بود؛‌ اما رؤسای‌جمهور قبلی آمریکا با توجه به پیامدهای خطرناک آن، از پیگیری عملی این مصوبه کنگره که برآمده از لابی صهیونیست‌ها و اعلام جانبداری صریح از طرف صهیونیستی بود، خودداری کرده بودند.
احتمالاً یکی از دلایل مسکوت ماندن این مصوبه، تنها ماندن آمریکا در اجرای آن بود؛ چرا که هیچ یک از دولتمردان دارای حداقل عقل و خرد سیاسی حاضر به دنباله‌روی از آن نبوده و از این رو موجب انزوای آمریکا در جهان می‌شد که هزینه‌ای سنگین برای این تصمیم معطوف به منافع صهیونیستی به شمار می‌آمد.
اصلی‌ترین دلیل این همراهی نکردن هم به ماهیت رژیم صهیونیستی برمی‌گردد که بر اثر گرایش‌های بدخیم آپارتایدی‌اش هیچ حقوق و احترامی برای پیروان دیگر ادیان قائل نبوده و در صورتی که زمینه حاکمیت خود را به عنوان پایتخت بر قدس شریف محتمل بداند، به تخریب آثار مذهبی دیگر ادیان و انزوا و آواره کردن پیروان آنها از این شهر مقدس تردیدی به خود راه نخواهد داد. همان‌گونه که تاکنون شهرک‌سازی‌های خود را به قیمت غصب خانه‌های ساکنان اصلی و جایگزین کردن صهیونیست‌های مهاجر با وجود مخالفت‌های جهانیان دنبال کرده است. 
از این رو تصمیم ترامپ در واقع اهانت آشکار به احساسات مسلمانان و مسیحیان و حمایت از آپارتاید صهیونیستی به شمار می‌آید که با خودبرترپنداری نژادپرستانه، ‌نه تنها محرومیت، بلکه نابودی و حذف دیگران را لازمه بقای خود می‌‌پندارد. 
با توجه به همین ویژگی و سابقه سیاه رژیم آپارتاید صهیونیستی است که کلیه کشورها از کانادا و انگلیس در صف متحدان معمول آمریکا تا جمهوری اسلامی ایران به منزله حامی همیشگی مظلومان فلسطینی، با این تصمیم ترامپ به مخالفت برخاسته‌اند که اگرچه نوع و میزان آن متفاوت است؛ اما جملگی فقدان عقلانیت و منطق غلط این تصمیم ترامپ را نشان می‌دهد. اگرچه نتانیاهو، نخست‌وزیر افراطی رژیم صهیونیستی از این تصمیم استقبال و آن را نوعی اعتراف به این دانسته است که قدس پایتخت فلسطین اشغالی است و بخشی از هر مذاکرات در آینده خواهد بود. در واقع، تنها این جریان افراطی حاکم بر فلسطین اشغالی است که از خوش‌خدمتی ترامپ به خود، ‌استقبال و آن را به منزله برگه‌ای برای هر نوع مذاکره احتمالی قرار داده است. 
پس از مواجه شدن این تصمیم نابخردانه با مخالفت‌ها و ابراز تأسف‌های گسترده در سطح جهان و واکنش تند کشورهای اسلامی،‌ وزیر خارجه آمریکا، ‌ساعاتی پس از امضای دستور اجرایی انتقال سفارت از سوی ترامپ، اعلام کرد که این موضوع تا شش ماه دیگر به تعویق افتاده است که خود حاکی از وجود مخالفت‌‌ها و اشتباه دانستن آن در درون حاکمیت آمریکا با نگاه به ابعاد و پیامدهای خطرناک آن است.  
  اما چه عواملی مشوق یا ترغیب‌کننده رئیس‌جمهور کاسب کار و کاباره‌ای آمریکا در اتخاذ این تصمیم جنجالی و احمقانه بوده است؟ در پاسخ به این پرسش می‌توان به عوامل زیر اشاره کرد:‌
1ـ بدهی ترامپ به صهیونیست‌ها برای توازن در معادلات سیاسی و امنیتی بین رژیم صهیونیستی و دولت‌های عربی که پیش از این با قراردادهای سنگین نظامی و غیر نظامی به ارزش واقعی بیش از 500 میلیارد دلار، گویا قدرت آنها افزایش یافته و در این میان باید سهم رژیم صهیونیستی جبران می‌‌شد. در واقع، این تصمیم ترامپ نوعی خوش‌خدمتی به صهیونیست‌ها و دادن سهم مناسب از دوشیدن گاوهای شیری به سگ نگهبان و ترسناک برای حمله‌ها و پارس کردن‌ها در شرایط ضروری در منطقه غرب آسیا است. 
2ـ نگرانی از آینده معادلات منطقه‌ای با شکست داعش و رسوایی و ضعف تروریست‌های تکفیری که تاکنون ابزار مناسب آمریکا و متحدان عربی و عبری آن برای جنگ نیابتی در منطقه و فرسایش مقاومت به حساب می‌آمدند و رژیم صهیونیستی را در حاشیه‌ای امن قرار داده بودند. با شکست تروریست‌ها و مجال مقاومت برای بازسازی و تمرکز بر مهار غده سرطانی صهیونیسم که مشوق رژیم صهیونیستی و حامیان آنها به بازگشت به خط مذاکره خواهد بود، ‌از الآن ترامپ با اهدای این برگه موجب شد تا نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی آن را اعتراف به پایتختی قدس برای اشغالگران تلقی و اعلان کند که این موضوع بخشی از هر مذاکرات سیاسی در آینده خواهد بود. 
3ـ نفوذ بیش از حد صهیونیست‌ها در کاخ سفید که نقش گسترده جرالد کوشنر، داماد صهیونیست ترامپ در سیاست‌های مربوط به منطقه غرب آسیا و ارتباطات خاص وی با رژیم صهیونیستی و لابی‌گری‌های پیدا و پنهان با برخی رژیم‌های وابسته منطقه‌ای آمریکا و در رأس آن آل‌سعود، ‌نماد این نفوذ نحس و خطرناک است که خروجی آن تصمیماتی غیر منطقی و از این دست است .
4ـ وجود اختلاف در جهان اسلام و زخم‌های عمیق جنگ و ستیز بین کشورهای اسلامی و نزاع‌های قدرت‌طلبانه داخلی آنها که متأسفانه چندین سال است موضوع فلسطین را به سایه انداخته و از اولویت در جهان اسلام دور کرده است. اگر فلسطین مسئله اول جهان اسلام بود، ‌کاسب کاباره‌ای چون ترامپ هیچ‌گاه به خود اجازه چنین گستاخی احمقانه‌ای را نمی‌داد. در واقع، اختلاف در جهان اسلام زمینه‌ساز این تصمیم نابخردانه شده که تاکنون هیچ یک از رؤسای‌جمهور آمریکا حاضر به پذیرش ریسک آن نبوده‌اند. 
5ـ این اقدام ترامپ که به تعبیر سید مقاومت سیدحسن نصرالله یک بالفور جدید است،‌ پیامد خیانت برخی سران کشورهای اسلامی به آرمان فلسطین است که با داشتن روابط پیدا و پنهان با رژیم صهیونیستی به موجودیت غاصبانه‌اش رسمیت داده و بیشرمانه مردم مظلوم فلسطین را به صهیونیست‌ها فروخته‌اند؛ اما غافل از آنکه این رژیم نماینده جریان استعماری و استثماری هژمون‌‌گرا و سلطه‌طلب غرب و ابزار این جریان ظالمانه در منطقه غرب آسیا است که برای حفظ سلطه و تاراج منابع در این منطقه به کمتر از ضعف و اطاعت رژیم‌های منطقه‌ای قائل نبوده و از این رو فرسایش قدرت کشورها را اگر در سوریه و عراق به وسیله تروریست‌های تکفیری دنبال می‌کردند، در آینده باز همچون گذشته از رژیم صهیونیستی برای فرسایش قدرت کشورهای اسلامی و دوشیدن رژیم‌های وابسته خویش بهره خواهند برد. خیانت به آرمان فلسطین در واقع به قیمت خیانت به همه جهان اسلام و منزلت و منافع همه مسلمانان است. 
اما روی دیگر این اشتباه راهبردی ترامپ را باید شکل‌گیری نوعی شناخت و هوشیاری و رقم خوردن شرایط جدیدی دانست که می‌تواند وقایع و روندهای مبارکی را نیز رقم بزند؛ وقایع و روندهایی، چون
1ـ قرار گرفتن موضوع فلسطین و قدس شریف در رأس مسائل جهان اسلام؛
2ـ ایجاد وحدت و همگرایی در جهان اسلامی حول مسئله فلسطین؛
3ـ خیانت‌بار محسوب شدن هرگونه رابطه پیدا و پنهان از سوی دولت‌ها و دولتمردان کشورهای اسلامی با رژیم صهیونیستی و تشدید انزوای این رژیم منحوس در منطقه؛
4ـ آشکار شدن روند حمایت طرفداری محض آمریکا از رژیم صهیونیستی و بی‌اعتباری ادعای میانجی‌گری آنان بین صهیونیست‌ها و فلسطینی‌‌ها؛
5ـ اثبات بی‌نتیجه بودن هرگونه مذاکره با رژیم صهیونیستی و بازگشت فلسطینی‌ها به انتفاضه و مبارزه جهادی برای نیل به حق موجودیت و حیات خود.
بنابراین تصمیم احمقانه و اشتباه بزرگ ترامپ نه موجب تقویت رژیم صهیونیستی، بلکه سبب ضعف بیشتر آن و نزدیک‌تر شدن زوال و نابودی آن به حول و قوه الهی خواهد شد و چه بسا موجب بازگشت برخی سلفیون فریب‌خورده و لغزیده به دامن تکفیری‌ها به سمت جهاد و مبارزه واقعی برای آزادسازی قدس از چنگ صهیونیست‌ها نیز شود که به قول امام موسی صدر که خطاب به یاسر عرفات هشدار داده بود؛ ای ابوعماد شرف قدس اجازه نخواهد داد که این شهر به دست غیر مؤمنان آزاد شود، وقایع اخیر فرصتی برای پالایش و بازگشت به هویت اسلامی‌ـ جهادی واقعی برا‌ی آزادسازی قدس به دست مؤمنان و رسوایی خائنان در جهان اسلام خواهد شد. 
با همین نگاه و تحلیل است که حضرت امام خامنه‌ای در دیدار مسئولان نظام و مهمانان کنفرانس وحدت اسلامی، ادعای دشمنان اسلام درباره اعلام قدس به عنوان پایتخت رژیم صهیونیستی را ناشی از ناتوانی و عجز آنها دانسته و تأکید فرمودند: «دنیای اسلام بلاشک در مقابل این توطئه می‌ایستد و صهیونیست‌ها با این کار ضربه بزر‌گ‌تری می‌خورند و فلسطین عزیز بدون تردید، سرانجام آزاد خواهد شد.»


سردار سلامی در مراسم تودیع و معارفه جانشین نیروی زمینی سپاه

جانشین فرمانده کل سپاه گفت: «وقتی ایران امن است، مانند این است که در قلب آتش، گلستان درست کرده‌ایم و این با امنیت کشوری مانند سوئیس و سوئد که تهدیدی ندارند، فرق می‌کند.»
سردار حسین سلامی، جانشین فرمانده کل سپاه، طی سخنانی در مراسم تودیع و معارفه جانشین فرمانده نیروی زمینی با بیان اینکه همه دشمنان ما به دنبال تغییرات اساسی در انقلاب و نظام ما هستند، اظهار داشت:
  «ما تاکنون واقعیت‌های تلخ و پرمخاطره‌ای را در عمر انقلاب در سرزمین خود و دیگر سرزمین‌ها تجربه کرده و به این نتیجه رسیده‌ایم که اگر در زمین قادر به مهار و اداره تحولات باشیم، می‌توانیم همه راهبردهای دشمنان را به شکست واداریم.»
سردار سلامی تصریح کرد: «نیروی زمینی سپاه در مرکز تحولات قرار دارد و هرگز از مرکز اولویت‌های ما خارج نخواهد
 شد.»
وی ادامه داد: «همه می‌دانیم توان هوایی و موشکی قابلیت بالایی دارد؛ اما نقش محوری اقتدار تعیین‌کننده که ضامن بقای نظام ما و دیگر نظام‌هاست، قدرت زمینی است.»
جانشین فرمانده سپاه با بیان اینکه تا زمانی که یک نظام تصویری از یک اقتدار مسلط ایجاد نکند به امنیت نمی‌رسد، گفت: «نیروی زمینی سپاه بدون اغراق توانسته نقش اقتدار را ترسیم کند.»
سردار سلامی افزود: «وقتی این نیرو قادر است پشت سر هم با انواع مختلف عملیات‌های تهاجمی و دفاعی با هر تهدیدی مقابله کند، برای نمونه اگر قرار است در جنوب شرق چند عملیات انتحاری صورت بگیرد همه آنها را خنثی می‌کند، این همان نقش اقتدار است.»
وی ادامه داد: «نیروی زمینی سپاه در شمال غرب و شمال شرق و در سرزمین‌های دیگر مانند سوریه هم این اقتدار را نشان داده و با سرشاخه‌های عملیاتی دشمن می‌جنگد.»
جانشین فرمانده سپاه گفت: «وقتی نیروی زمینی موفق می‌شود سیاست‌های دشمنان را با شکست مواجه کرده و عامل بازدارندگی باشد و وقتی حجم تهدیدات کاهش پیدا می‌کند، به دلیل ماهیت اقدامات نزسا است.»
سردار سلامی خاطرنشان کرد: «میدان جنگ نیروی زمینی، چهار راهی است که در آن سیاست آمریکا و رژیم صهیونیستی و اروپا و برخی از کشورهای منطقه مانند عربستان وجود دارد و کار بزرگی
 است.»
وی با اشاره به اهمیت برقراری امنیت در مرزها گفت: «مرزها در منطقه غرب آسیا اهمیت فوق‌العاده‌ای پیدا کرده‌اند و در این راستا کار اجتماعی نیز در ایجاد امنیت نقش ویژه‌ای دارد که باید در کنار آن به عملیات رسانه‌ای و فناوری در پشتوانه امنیت نیز توجه شود که همه اینها محیط کار نیروی زمینی را مشخص می‌کند.»
جانشین فرمانده سپاه تصریح کرد: «بخش مهندسی نیروی زمینی، با اقداماتی مانند جاده، دژ، پایگاه، موانع و حفاظت الکترونیک و غیر الکترونیک مرزها را غیر قابل نفوذ می‌کند.»
جانشین فرمانده سپاه گفت: «نیروی زمینی در حال تلاش است تا همه اجزای قدرت خود مانند هوانیروز، پهپاد و جنگال را تکمیل کند و این نیرو رشد بسزایی در کسب اطلاعات از دوردست داشته
 است.»
سردار سلامی در پایان گفت: «سازمان تحقیقات نیروی زمینی احیا شده و جهش پیدا کرده و سازمان برتر جشنواره مالک اشتر نیز شد.»
گفتنی است؛ در این مراسم با قدردانی از زحمات سردار عبدالله عراقی، سردار روح‌الله نوری به سمت جانشین جدید فرمانده نیروی زمینی سپاه معرفی شد.

   مصطفی ستوده/  وجه روز دانشجو نامیده شدن 16‌ آذر، ‌اقدام هوشمندانه و حماسی دانشجویان آگاه و شجاع دانشگاه تهران در برابر نفوذ و مداخله آمریکای جنایتکار در 16 آذر ماه سال 1332 است که در اعتراض به سفر نیکسون، ‌معاون رئیس‌جمهور آمریکا به ایران و اقدامات تکمیلی برای تثبیت پایه‌های حاکمیت رژیم پهلوی پس از کودتای ننگین 28 مرداد به پاخاسته و سه قربانی نیز در مبارزه خود با مداخله آمریکایی‌ها تقدیم میهن سربلند خویش کردند. 
از این رو این روز که یادآور اقدام شجاعانه دانشجویان علیه مداخله بیگانگان و استبداد است و خون سه دانشجوی شهید این سند افتخار را مزین کرده، الهام‌بخش روحیه استقلال‌گرایی و حرّیت برای دانشجویان و نهادینه‌سازی فرهنگ آزادگی و استقلال‌طلبی ملی ایرانیان به شمار می‌آید. با این وصف، انتظار می‌رود در مراسم 16 آذر برای ارتقا و تقویت این ویژگی‌های فرهنگی در بین نسل‌های جدید دانشجویی برنامه‌ریزی و تلاش شود. 
اما در سالیان اخیر و از جمله 16 آذر امسال در برخی از دانشگاه‌های کشور به جای اجرای برنامه‌ها و تولید پیام‌هایی منطبق با این مناسبت ملی و شأن دانشگاه و دانشجو، ‌شاهد انحراف مراسم به سمت مسائل حاشیه‌ای، ‌بی‌ربط و مغایر با فلسفه بزرگداشت این روز بوده‌ایم که جای تأسف دارد. 
برنامه‌ها و اقداماتی چون نفی انقلابی‌گری و استقلال‌گرایی،‌ طرح مسائل اختلافی و حتی گاهی گرایش به ابتذال و سوء‌استفاده از این مناسبت برای عقده‌گشایی و رفتارهای سبک، گستاخانه و به دور از شأن دانشگاه و دانشجو که نمونه آن پخش آهنگ مبتذل و رقص تعدادی از دانشجویان در دانشگاه آزاد نجف‌آباد بود که با تذکر و اخطار دکتر ولایتی، رئیس دانشگاه آزاد اسلامی مواجه شد. البته مشابه این مراسم در تعداد دیگری از دانشگاه‌های دولتی نیز قابل پیگیری است که نشان‌دهنده پدید آمدن انحراف از فلسفه بزرگداشت این روز و به حاشیه افتادن پیام اصلی این مناسبت تاریخی است که به آسیب‌شناسی جدی نیاز دارد. 
در حالی که آمریکای جنایتکار با وقاحت تمام با استفاده از ابزار تحریم و تهدید، عزت و استقلال ما را نشانه گرفته و در رؤیای بازگرداندن کشورمان به وابستگی دوران پیش از انقلاب است، این نوع برگزاری مراسم 16 آذر نشان می‌دهد، متأسفانه تعدادی از دانشجویان از میراث‌های پیشگامان خود در روند حریت و استقلال‌طلبی و عزت‌جویی فاصله ‌گرفته و گاه رفتاری مغایر با آن اسطوره‌های ایستادگی و رشادت دارند. 
هر چند تفاوت‌های زمانی و بین نسلی در بروز تفاوت‌های رفتاری بی‌تأثیر نیستند؛ ‌اما نباید به نقش شبه‌روشنفکری وابسته و عقده‌ای و نگاه ابزاری برخی جریان‌های سیاسی مدعی اصلاح‌طلبی در این معضل غفلت کرد. وجه اشتراک این دو در این مقطع تاریخی نفی انقلابی‌گری و استقلال‌طلبی و در تعارض دیدن آن با تعامل و زیست در شرایط جهانی‌سازی است. از این رو آنان به دنبال عبور از هرگونه نمود و نماد انقلابی‌گری و پذیرش نرم‌های جهانی یا به تعبیر خودشان نرمالیزاسیون هستند که در برجام تجلی یافته و از این رو هرگونه نماد و نمود آمریکاستیزی و بیان واقعیات تاریخی و پرده‌برداری از ماهیت استثماری آمریکا را مغایر با نرمالیزاسیون تلقی می‌کنند. آنها حتی بی‌تفاوتی و بی‌حسی سیاسی به قیمت اشاعه ابتذال و سرگرم‌سازی جوانان دانشجو را بر آگاهی محرک روحیه ظلم‌ستیزی و استقلال‌طلبی ترجیح داده و در رگه‌‌هایی نیز احتمالاً مأمور به گشودن معابر نفوذ و بازگشت سلطه آمریکا و غرب به کشور هستند که البته دوای این آسیب شناخت و آگاهی سیاسی در بدنه دانشجویانی است که نه تنها در 16 آذر سال 1332، بلکه در مقاطعی چون انقلاب اسلامی، ‌تسخیر لانه جاسوسی‌، هشت سال دفاع مقدس و دفاع از حرم نشان داده‌اند که استعداد نمایندگی حریت و استقلال‌طلبی ملت شریف ایران را دارند.

«کالین کاول» استاد سابق دانشگاه بحرین در گفت‌وگوی اختصاصی با بصیرت
امیرمحمد اسماعیلی/ در حال حاضر شخصیت‌های متعدد مذهبی و سیاسی بحرین در زندان‌ به سر می‌برند و هیچ حزب سیاسی مخالف حکومت حق فعالیت ندارند. در این کشور آزادی‌بیان آزادی اجتماعات اعتراضی و آزادی مذهب وجود نداشته و علاوه بر آن فعالان سیاسی متعددی در تبعید به سر می‌برند. نکته بغرنج موجود در بحرین این است که این کشور از نعمت بزرگی به نام دستگاه قضایی مستقل محروم می‌باشد. دستگاه قضایی حاکم در بحرین بر گرفته از دستگاه قضایی ایالت متحده بوده و این نشان‌دهنده متزلزل بودن پایه‌های رژیم آل‌خلیفه است. 
دکتر کالین کاول در حال حاضر دانشیار علوم سیاسی در دانشگاه «بلوفیلید» در غرب ایالت ویرجینیا می‌باشد که قبلاً نیز رئیس دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه مذکور بود. وی همچنین استادیار رشته علوم سیاسی در دانشکاه «هولیوک» در ایالت ماساچوست است. دکتر کالین کاول در مصاحبه‌ای با پایگاه خبری‌ـ تحلیلی بصیرت به ابعاد مختلف تحولات اخیر بحرین پرداخته است. این مصاحبه به زبان انگلیسی در بخش انگلیسی این پایگاه خبری منتشر شده و ترجمه آن پیش روی شما است. 

* بعضی از تحلیلگران بر این باورند که حکم صادر شده علیه شیخ عیسی قاسم مغایر با عدالت بوده و از آن مانند نقطه‌ای تاریک در تاریخ معاصر بحرین یاد می‌کنند. نقطه نظر حضرت‌عالی درباره وقایع رخ داده اخیر و عواقب آن در بحرین چیست؟ 
سال گذشته حامدبن‌عیسی آل‌خلیفه تابعیت شیخ عیسی قاسم، رهبر اصلی مذهبی بحرین را طبق حکم سلطنتی به شماره ۵۵/۲۰۱۶ باطل کرد. از اتهامات وارده به شیخ قاسم می‌توان به رواج فرقه‌گرایی، خشونت، پولشویی، و تأمین منافع بیگانگان اشاره کرد. شیخ قاسم در مسجد امام صادق(ع) بزرگ‌ترین مسجد شیعیان بحرین که در روستای «دیراز» محل سکونت وی واقع شده، به سخنرانی می‌پرداخت. پادشاه شاه بحرین در اقدامی همچنین دو انجمن بزرگ بحرین به نام‌های انجمن بیداری اسلامی (تاویا) و انجمن اسلامی ال ریسالت که توسط شیخ قاسم اداره می‌شد را منحل کرد. 
کمتر از یک ماه بعد از این اقدام در تاریخ ۱۷ جولای سال ۲۰۱۶ پادشاه بحرین انجمن اسلامی الوفاق که از آن به عنوان بزرگ‌ترین تشکل مخالف حکومت دیکتاتوری پادشاه بحرین یاد می‌شود را منحل کرد. به دلیل اتهامات وارده به شیخ عیسی قاسم وی به یک‌سال حبس تعلیقی و پرداخت جریمه نقدی محکوم شد. علاوه بر آن محل سکونت وی به دست نظامیان بحرینی احاطه و قوانین عبور و مرور امنیتی در زادگاه او وضع شده است. همچنین اینترنت و آنتن تلفن همراه بارها در محل سکونت وی مختل یا محدود می‌شود. علاوه بر آن مکالمات تلفنی نیز شنود می‌شود. جرم عیسی قاسم این است که وی معتقد است؛ شهروندان بحرینی باید حاکم کشورشان را انتخاب کنند و به عبارت دیگر او حامی آزادی حقوق بشر و باورهای ابتدایی دموکراتیک است که متأسفانه در بحرین جرم محسوب می‌شود. شیخ قاسم به دلیل پایبندی به عقایدش در محاصره آل‌خلیفه به سر می‌برد و طرفداران وی بیرون محل سکونت او در اعتراض به رژیم آل‌خلیفه تجمع‌های اعتراضی برپا می‌کنند و بعضاً هم توسط نیروهای امنیتی دستگیر می‌شوند. همان‌گونه که گفته شد ابطال حق شهروندی ایشان، سرکوب جنبش خواستار آزادی و ساکت کردن عقاید وی همگی نقض بندهای مصوب منشور حقوق شهروندی است. همچنین ناقض بندهای مختلف کنوانسیون بین‌المللی حقوق شهروندی و سیاسی است. 

* بعضی از سیاستمداران رژیم آل‌خلیفه این اقدامات را همسو با حفظ امنیت و قدرت حاکمیت می‌دانند، آیا این ادعا مورد قبول است؟
این ماهیت هر حکومتی است که از قدرت خود محافظت کند و فرقی ندارد چه نوع رژیمی باشد. اظهار عقیده سیاسی و اجتماعی از سوی مردم نشان‌دهنده ثبات یک رژیم است. شخصیت‌های متعدد سیاسی و مذهبی در حال حاضر در زندان‌های آل‌خلیفه به سر می‌برند و هیچ حزب سیاسی مخالف حکومت حق فعالیت ندارد. آزادی بیان، آزادی اجتماعات اعتراضی و آزادی مذهب در این کشور وجود ندارد و افزون بر آن، فعالان سیاسی متعددی در خارج از کشور در تبعید به سر می‌برند. 

* نقش بریتانیا در وقایع اخیر بحرین را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ 
بریتانیا چه پیش و چه پس از استقلال بحرین در سال ۱۹۷۱ نقش بسزایی در تبیین سیاست‌های خارجی این کشور ایفا ‌کرده است. همانند ایالات متحده که در جنگ جهانی دوم تأثیر بسزایی بر سیاست‌های خارجی بریتانیا داشت؛ اما این آمریکا است که نقش کلیدی در شبه‌جزایر عربی و خلیج‌فارس ایفا کرده است و بریتانیا تنها در مقام ناظر بر اجرای این سیاست‌ها در کشورهایی که قبلاً تحت استثمار این کشور بودند، ایفای نقش می‌کند. به تازگی رژیم آل‌خلیفه به دلیل ترس از دست دادن حمایت آمریکایی‌ها، بریتانیا را مجاب به ساخت پایگاه نظامی جدیدی در این کشور کرده و در این راستا هزینه‌های زیادی را متحمل شده است. آنها تنها به امید ایجاد موازنه بین حمایت آمریکا و بریتانیا دست به این عمل زده‌اند. 

* نظر شما درباره وضعیت حقوق بشر در بحرین چیست؟ 
بنده از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۱ در بحرین زندگی کردم. در سال ۲۰۰۱ طی یک همه‌پرسی منشور مبارزاتی ملی به منظور خاتمه دادن به شورش‌های دهه ۱۹۹۰ به تصویب رسید و هدف از آن بازگرداندن نظام مبتنی بر قانون اساسی بود؛ اما شخصاً شاهد ناتوانی نظام سلطنتی بحرین در اجرای قوانین ابتدایی، نظیر آزادی بیان و انجمن‌های سیاسی بودم. اقدامات رژیم آل‌خلیفه، نظیر اعمال محدودیت بر فعالیت‌های سیاسی، زندانی کردن فعالان سیاسی و برچیدن احزاب سیاسی و همچنین حمله به رهبران مذهبی این کشور به شورش و اعتراضات مردمی در فوریه سال ۲۰۱۱ منجر شد. هنگامی که عربستان سعودی برای سرکوب اعتراضات مردمی، نیروهای ضد شورش‌ خود را به بحرین اعزام کرد، مشخص شد که بحرین با رهبری آل‌خلیفه جزئی از قلمرو عربستان سعودی است. در نتیجه این گونه نتیجه‌گیری شد که نه تنها آل‌خلیفه، بلکه آل‌سعود تحت قیمومیت قدرت‌های برتر جهان، یعنی آمریکا و انگلیس هستند. پیرو گزارش کمیسیون مستقل تحقیق و تفحص بحرین در نوامبر ۲۰۱۱ تلاش شد تا از اعمال نامناسب و خصمانه آل‌سعود پرده برداشته شود؛ اما با وجود این هیچ وقت این امر محقق نشد. گفته‌های توماس پین کماکان پس از ۲۴۱ سال از انتشار مقاله معروفش، این حقیقت را بیان می‌کند: 
«دولت‌های پادشاهی ابتدا به دست افراد بی‌دین و مشرک روی کار آمدند و بعد اسرائیلی‌ها از آن الهام گرفتند. آن موفق‌ترین ابداعی بود که شیطان برای ترویج بت‌پرستی و شرک به وجود آورد.»


  محمدرضا مرادی/ سرانجام دونالد ترامپ رئیس‌جمهور آمریکا مهم‌ترین اقدام در پرونده فلسطین، یعنی اعلام قدس به عنوان پایتخت اسرائیل را انجام داد تا به این طریق نشان دهد دوراندیشی لازم را در انجام تصمیمات مهم و سرنوشت‌ساز سیاسی ندارد. ترامپ در سخنرانی روز چهارشنبه خود در کاخ سفید رسماً شهر قدس را به عنوان پایتخت رژیم صهیونیستی اعلام کرد و گفت به وعده خود عمل کردم. رئیس‌جمهور آمریکا با وجود اینکه به دولتش دستور داد تا مقدمات انتقال سفارت آمریکا از تل‌آویو به قدس را فراهم کنند، همانند رؤسای‌جمهور پیشین خود، اقدام در این مورد را تا شش ماه دیگر تعلیق کرد. کنگره آمریکا در سال 1995 قانونی را به تصویب رساند که دولت را به انتقال سفارت آمریکا از تل‌آویو به قدس اشغالی موظف می‌کند. رؤسای‌جمهور آمریکا، در سال‌های گذشته با استفاده از اختیارات خود، هر شش ماه این اقدام را تعلیق کرده‌اند.
این اقدام دونالد ترامپ با واکنش قاطع جهانی مواجه شد و کشورهای اروپایی و اسلامی یکصدا این اقدام را محکوم کردند. گروه‌های فلسطینی نیز تصمیم ترامپ را اعلان جنگ علیه فلسطین ارزیابی کردند. اسماعیل هنیه رئیس دفتر سیاسی جنبش مقاومت اسلامی فلسطین (حماس) در نشست مطبوعاتی تأکید کرد، امروز در برابر نقطه عطف تاریخی قرار داریم و فلسطین و قدس از این نقطه عطف تاریخی عبور می‌کنند. صائب عریقات دبیر کل سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) هم اعلام کرد، دونالد ترامپ رئیس‌جمهور آمریکا با به رسمیت شناختن قدس به پایتختی رژیم صهیونیستی راه‌حل دو کشور را از بین برد. محمود عباس نیز طی اظهاراتی تأکید کرد: «قدس بزرگ‌تر از آن است که یک تصمیم بتواند هویت آن را تغییر دهد و تصمیم ترامپ تغییری در واقعیت شهر قدس ایجاد نخواهد کرد و در این زمینه هیچ‌گونه مشروعیتی به اسرائیل نمی‌دهد.» این در حالی است که گردان‌های الاقصی خواستار آغاز مبارزه مسلحانه برای آزادسازی همه اراضی فلسطین شدند و معاون دبیر کل جنبش جهاد اسلامی گفت: «تصمیم ترامپ اعلام جنگ محسوب می‌شود.»
اما اقدام دونالد ترامپ پیامدهایی، هم برای رژیم صهیونیستی و هم برای آمریکا به همراه خواهد داشت. از یک سو اقدام یکجانبه آمریکا در پرونده فلسطین باعث خواهد شد تا ضمن اینکه نقش واشنگتن در مذاکرات مربوط به فلسطین از دست برود، روند انزواگرایی این کشور نیز تشدید شود. اقدامات یکجانبه دونالد ترامپ در یک سال اخیر سبب تشدید شکاف بین واشنگتن و پایتخت‌های اروپایی شده است. از سوی دیگر امنیت رژیم صهیونیستی نیز متأثر از این اقدام خواهد بود؛ چرا که موج انتفاضه سوم که به تازگی آرام گرفته است، بار دیگر به راه خواهد افتاد. روزنامه هاآرتص نیز با توجه به پیامدهای این اقدام ترامپ اعلام کرده که دونالد ترامپ تنها جنگ را برای اسرائیل به همراه خواهد آورد. در مجموع باید گفت که دونالد ترامپ با این اقدام خود پایان مذاکرات صلح را اعلام کرد و گروه‌های فلسطینی به این نتیجه خواهند رسید که تنها راه رژیم صهیونیستی با اسرائیل مبارزه است و باید شاهد مسلح شدن کرانه باختری بود.
صدها نیروی امنیتی و پلیس ذخیره رژیم‌صهیونیستی در آستانه روز خشم به قدس اعزام شده و در اماکن حساس به ویژه اطراف مسجدالاقصی مستقر شدند.
 رژیم صهیونیستی از بیم تظاهرات فلسطینیان پس از نماز جمعه، صدها نیروی امنیتی و پلیس ذخیره را به قدس اعزام کرد.
«اسماعیل هنیه» رئیس دفتر سیاسی جنبش مقاومت اسلامی «حماس» روز پنج‌شنبه ضمن دعوت به تظاهرات در سراسر فلسطین اشغالی، روز جمعه را آغاز انتفاضه چهارم و روز خشم اعلام کرد.
به گزارش خبرگزاری قدس (قدسنا) به نقل از خبرگزاری آناتولی، در حالی که دونالد ترامپ رئیس‌جمهور آمریکا در تصمیمی جنجالی، شهر بیت‌المقدس را به عنوان پایتخت رژیم صهیونیستی به رسمیت شناخته است، شب گذشته هزاران نفر در ایالت شیکاگوی آمریکا دست به تظاهرات زدند و مخالفت خود را با این تصمیم ترامپ اعلام کردند.


 محمد نوري/ در دو هفته گذشته قیمت طلا و سکه در داخل کشور روند صعودی پیدا کرد و موجب شد که دولت برای جلوگیری از ایجاد حباب و افزایش غیر منطقی قیمت طلا و سکه اقدام به عرضه سکه به شکل حراج از طریق بانک، کارگشایی کند. در بررسی علل و عوامل افزایش قیمت سکه و اقدام دولت در اين باره بیان نکاتی ضروری است:

قانون طبیعی اقتصاد
قانون طبیعی اقتصاد می‌گوید؛ افزایش عرضه هر کالایی موجب کاهش قیمت آن می‌شود و کاهش عرضه کالا موجب افزایش قیمت می‌گردد. حال اگر افزایش یا کاهش قیمت آن کالا متأثر از عوامل دیگری باشد، آیا این قانون به قوت خود باقی است یا از اثر آن کاسته می‌شود؟ برای نمونه اگر قیمت سکه با نوسانات قیمت دلار در داخل و قیمت جهانی طلا در خارج از کشور افزایش پیدا کند، آیا می‌توان با عرضه فراوان سکه در بازار داخلی جلوی افزایش قیمت آن را گرفت؟

علل و عوامل
 افزايش قيمت سكه
در افزایش قیمت طلا و سکه در دو هفته گذشته عوامل داخلی و خارجی متعددی دخالت داشتند که برخی از آنها عبارتند از:
1ـ طوفان «هاروی» که در ایالات تگزاس آمریکا به وقوع پیوست و بر روی قیمت نفت تأثیر مستقیم گذاشت، چرا که ایالت تگزاس در نفت و شاخصه‌های اقتصادی دیگر، جایگاه مهمی دارد و همین دلیل سبب شد ارزش دلار کاهش پیدا کند.
2ـ این طوفان بسیاری از شاخصه‌های اقتصادی و همچنین ارزش سهام در آمریکا را با کاهش روبه‌رو کرد و کاهش ارزش سهام نیز سبب شد قیمت دلار با کاهش بیشتری همراه شود.
3ـ در بازار جهانی شاخص دلار در برابر ارزهای دیگر روند معکوسی با طلا دارد. وقتی قیمت دلار در سطح جهانی کاهش پیدا می‌کند، قیمت جهانی طلا افزایش می‌یابد. در بازارهای جهانی چون طلا به قیمت دلار ارزش‌گذاری شده، وقتی دلار گران می‌شود، به طور طبیعی قدرت خریدار و تقاضای طلا کمتر می‌شود و در نتیجه قیمت طلا کاهش پیدا می‌کند.
4ـ در بازار داخلی وقتی قیمت دلار افزایش پیدا می‌کند، قیمت طلا و سکه هم افزایش پیدا می‌کند و در اصطلاح اقتصادي این دو همگرا هستند. عمده دلیل این موضوع هم وارداتی ‌بودن طلا در کشور است. پس وقتی دلار در داخل کشور افزایش قیمت پیدا کند، طلا هم به همان نسبت افزایش قیمت خواهد داشت.
5ـ در هفته‌های گذشته به ویژه ایام اربعین که در بازار داخلی تقاضا برای دلار افزایش یافت، قیمت این ارز نیز افزایش پیدا کرد و روند افزایش قیمت دلار تداوم یافت.
حراج سكه تدبير دولت
 براي كنترل قيمت
این چند اتفاق به صورت همزمان رخ داد و سبب شد یکباره قیمت جهانی طلا سیر صعودی پیدا کند كه تأثیر این افزایش قیمت را در داخل شاهد بودیم. دولت برای مقابله با این افزایش قیمت که عوامل اصلی آن خارجی بوده و ارتباطی به داخل نداشته است، اقدام به عرضه سکه به صورت نامحدود کرد تا جلوی این افزایش قیمت را بگیرد. اگر این روند طبیعی است که طبیعی است و نرخ دلار هم در کشور همواره صعودی بوده، آیا راهکار حراج سکه از طریق بانک‌ها، قیمت را کنترل می‌کند؟ 
آنچه مشخص است اینکه؛ این قیمت برای طلا و سکه قیمتی کاملاً طبیعی و براساس تقاضای صحیح بازار است. صعود طلای جهانی به‌سمت هزار و 320 دلار و افزایش قیمت دلار که همواره در داخل کشور رو به رشد بوده، در کنار هم تقاضایی را ایجاد کردند که بازار به‌ سمت خرید سکه برود. پس این روند طبیعی است و نمی‌توان با عرضه نامحدود سکه جلوی افزایش قیمت آن را گرفت، اگر چه ممکن است سبب کاهش مقطعی قیمت،‌ آن هم به صورت محدود شود.

عرضه سكه؛ 
‌اخلال در روند طبيعي بازار
برخي كارشناسان اقتصادي و فعالان عرصه اقتصادی كشور نسبت به اين عملكرد دولت در حراج نامحدود سكه اعتراض كرده و اين اقدام را غير كارشناسي و اخلال در روند طبيعي بازار مي‌دانند و معتقدند که بانک مرکزی نباید در بازار سکه و طلا دخالت کند. ناگفته پيداست كه اقدام دولت در اعطاي مجوز به بانک مرکزی برای دخالت در بازار سکه و طلا با هر نیت و هدفی، به اخلال در بازارهای دیگر منجر می‌شود؛ بنابراین این اقدام با هدف سالم‌سازی اقتصاد و اصلاحات اقتصادي كه دولت مدعي آن است، سازگاری ندارد.
تجربه نشان داده با توجه به بضاعت بانک مرکزی در میزان عرضه سکه که هرگز به اندازه تقاضا نخواهد بود، مهار قیمت‌ها، اتفاق کوتاه‌ مدتی است و دوباره پس از توقف عرضه سکه، به ‌دلیل وجود تقاضا، بار دیگر افزایش قیمت‌ها اتفاق می‌افتد. با توجه به اینکه بخشی از افزایش نرخ سکه و طلا در ایران به دلیل افزایش نرخ تبدیل دلار به ریال ایران است، تا زمانی که این نرخ تبدیل میل به صعود دارد، مهار نرخ سکه کاری از پیش نمی‌برد. 

كوچ نقدينگي
 به سمت طلا و سكه
دولت در این شرایط که آن هم نتیجه چهار سال تدبیر دولتمردان اعتدال برای حل مشکلات اقتصادی کشور بوده سبب شده تا کار تولید که بخش واقعی اقتصاد است، به شدت تضعیف شود و سرمایه موجود در کشور به دلیل احتمال شکست در حوزه تولید و سرمایه‌گذاری در این بخش، به سمت واسطه‌گری در دیگر حوزه‌های اقتصادی برود که این نمونه بخشی از عملکرد نامناسب دولت تدبیر و امید را نشان می‌دهد.
از ديگر دلایل اين وضعيت نابسامان اقتصادي، مي‌توان به حجم زياد نقدينگي در داخل كشور اشاره كرد. با روي كار آمدن دولت تدبير و اميد و افزايش نقدينگي كشور به بيش از دو برابر، ‌طبيعي است كه با كاهش نرخ سود بانكي، اين نقدينگي به دنبال دیگر حوزه‌هاي سود ده روانه شود كه بازار سكه و طلا از آن جمله است. دولتمردان به تجربه مي‌دانند اين اقدامات کم‌فایده‌ که بر آزمایش و خطا استوار است، چاره درد اقتصاد ایران نیست و نباید با روش‌های ناکارآمد منابع ارزی و منابع طلای کشور را در بازار حراج و مشكلات اقتصادي كشور را دو چندان کرد.

رضا اشرفي /  مصر در حالی به سالگرد سرنگونی مبارک در سال 2011 نزدیک می‌شود که این کشور با چالش‌ها و تحولات فراوانی مواجه شده که محورهای اصلی آن را حوزه امنیتی تشکیل می‌دهد. 
مدت كوتاهي پس از اينكه به طور رسمي اعلام شد فتنه داعش در منطقه غرب آسيا برچيده شده و جز بازمانده‌هاي اندكي از آن به طور پراكنده باقي نمانده است، مصر هدف حمله تروريستي قرار مي‌گيرد؛ به گونه‌ای كه طي سال‌هاي اخير نظير آن در منطقه وجود نداشته است. پیش از هر چيز بايد به اين مسئله اشاره كرد كه گروه‌هاي تروريستي زماني به سمت بمب‌گذاري‌ها و بزن‌ودرروها روي مي‌آورند كه به شكل ساختاري و سرزميني قافيه را باخته باشند. اين همان مسئله‌اي است كه در حال حاضر گروه‌هاي تروريستي منطقه، به ویژه داعش به آن دچار شده‌اند؛ اما بازمانده‌هاي آنها نمي‌توانند و نمي‌خواهند باور كنند كه گروه عريض و طويل‌شان به پايان راه رسيده است. 
در هر حال، در اين بمب‌گذاري بيش از 300 مسلمان نمازگزار روستاي روضه، شهرستان بئرالعبد در شمال شبه‌جزيره سينا كه در ساحل مديترانه است، جان خود را از دست دادند. در همین حال، در حملات تروریستی پراکنده در مناطق گوناگون مصر نیز ده‌ها نفر کشته و زخمی شده‌اند.
 اما آيا اين بمب‌گذاري و كشتار تنها منتسب به گروه يا گروه‌هاي تروريستي است يا با تحولات منطقه ارتباط ارگانيك دارد؟ بي‌بی‌سي فارسي در پايان گزارش خود كه در همين باره منتشر شده، بدون اينكه ارتباط مستقيمي ايجاد كند، به شكل کاملاً حرفه‌اي نوشته است: «از زمان برکناری محمد مرسی، رئیس‌جمهوری سابق مصر، در چهار سال پیش، بر شدت اقدامات خشونت‌آمیز این گروه‌ها افزوده شده است.» بي‌بي‌سي با وصله زدن اين جمله به پايان گزارش خود خواسته است افكار عمومي و نهادهاي سياسي را به سمت اخوان‌المسلمين سوق دهد تا دولت كنوني مصر و همچنين برخي ديگر از كشورهاي منطقه را كه ضد اخوان هستند، به اين سمت سوق دهد. «اليوم السابع» در اين باره نوشت: «جمعی از اعضای نمایندگان پارلمان مصر... نصب دوربین‌های مراقبت مقابل مساجد و اماکن عبادی را خواستار شدند.» ایمن ابوالعلا، عضو پارلمان از حزب مصریون الاحرار نيز در اين باره گفت: «نصب دوربین مقابل مسجد امری حتمی است... نیروهای امنیتی می‌توانند به دوربین‌های مراقبت دسترسی داشته باشند و از اطلاعات آنها استفاده 
کنند.»
اما همزمان با اين حمله تروريستي چند موضع سياسي از مراكز گوناگون منتشر شد كه به راحتي نمي‌توان از آنها گذشت و نسبتش را با چنين تحركات تروريستي ناديده گرفت. ابتدا اينكه راب مانینگ، سخنگوی پنتاگون مداخلات آمریکا در امور کشورهای خاورمیانه را لازمه منطقه خاورمیانه دانست و گفت: «اين جمله... مثالی است که نشان می‌دهد چرا ایالات متحده باید همچنان در خاورمیانه درگیر باقی بماند.» به تازگی عنوان شده است كه آمريكا قرار است حتي با فروپاشي داعش در منطقه، دو هزار نيروي خود را در سوريه نگه دارد. البته اين آمار رسمي است كه اعلام شده و اين امكان وجود دارد كه تعداد نيروهاي آمريكايي بسيار بيشتر از اين تعداد باشد؛‌ مسئله‌اي امنيتي كه نمونه‌هاي آن فراوان است و اين كشور همواره بيش از آنچه اعلام مي‌كند، نيروهاي خود را در مناطق مورد نياز حفظ مي‌كند. بنابراين در آينده بايد منتظر سناريوهاي جديد بود كه ائتلاف غربي‌ـ عبري‌ـ عربي به دنبال آن است. به هر حال، پس از شكست ساختاري داعش، توازن منطقه‌اي به نفع مقاومت و طيف ضد هژمون بين‌المللي تغيير كرده است و ائتلاف غربي نمي‌تواند به راحتي از اين مسئله بگذرد؛ زيرا اين موضوع مي‌تواند به دومينويي تبديل شود كه در كل جهان تكرار
 شود. 
در كنار اين موضوع، يك موضع ديگر از سوي مقامات رژيم صهيونيستي منتشر شد كه مي‌تواند در همين راستا باشد. همزمان با آشتي ملي دو گروه بزرگ حماس و تشكيلات خودگردان در فلسطين كه قادر خواهد بود مسير را به سمت انتخابات و حتي پيروزي حماس پيش ببرد، جیلا جملئیل، وزیر امور اجتماعی رژیم صهیونیستی گفت: «صحرای سینا بهترین مکان برای تشکیل کشور فلسطین است.» اين اظهارات سبب شده است گمانه‌ها به اين سمت پيش برود كه برخي از عمليات‌هاي تروريستي در سيناي مصر براي خالي كردن اين منطقه به منظور كوچ اجباري فلسطيني‌ها به اين منطقه و باز شدن فضای سرزميني و سياسي‌ـ امنيتي براي رژيم صهیونیستی بود. از سوی ديگر، ديده مي‌شود كه تل‌آويو به شدت نگران و پيگير فعاليت مقاومت در اراضي جولان و مناطق مشرف به سرزمين‌هاي اشغالي است. آيا سناريوي عربستان سعودي در گروگانگيري نخست‌وزير حريري براي تنش‌آفريني در لبنان و فشار حزب‌الله در همين راستا
 است؟ 
به هر حال، مصر اگرچه در دوران السيسي چندان به سمت بحران با تل‌آويو پيش نرفته؛ اما نبايد فراموش كرد كه در تحولات منطقه گام‌به‌گام از عربستان سعودي كه مؤتلف آمريكا است،‌ فاصله گرفت و به سمت فلسطين (مقاومت) در منطقه و روسيه در عرصه بين‌المللي پيش رفت. به هر حال، چنين فضايي كه عليه فلسطين و صحراي سينا ايجاد شده، تنها يكي از ميوه‌هاي شوم انور سادات است.
 مصر درگیر بحران‌های امنیتی داخلی با چاشنی خارجی شده که راهکار خروج از آن نیز تکیه بر وحدت داخلی و الگو‌گیری از جبهه مقاومت در مقام پیروز عرصه مبارزه با تروریسم است. السیسی، رئیس‌جمهوری مصر نیز بارها بر این رویکرد تأکید کرده و خواستار همگرایی و بهره‌گیری از تجربیات سوریه در عرصه مبارزه با تروریست شده است؛ به ویژه اینکه ائتلاف آمریکا و سعودی نشان داده‌اند، هرگز به دنبال صلح نبوده و هدفی جز کشتار و استمرار بحران در منطقه ندارند.


  محمدحسین مصطفوی/  مایکل راجرز، رئیس آژانس امنیت ملی آمریکا، طی سخنرانی در دانشگاه پرینستون عنوان کرد: «من به دنبال یک در پشتی نیستم. من یک در جلویی می‌خواهم و می‌خواهم که این در جلویی چندین قفل داشته باشد، آن هم از نوع قفل‌های بزرگ.» 
امروزه، اگر کارخانه‌ها به سرعت ورشکسته می‌شوند، کارگران به حقوق‌شان نمی‌رسند، کیفیت اجناس با وجود تبلیغات فراوان پایین است و توانایی رقابت صنعتی با کشورهای دیگر پایین است یا اینکه شرکت‌های ایرانی به سرعت شناسایی و تحریم می‌شوند، فقط به یک عامل برمی‌گردد و آن جاسوسی فرا نوین که خودخوانده نیز می‌باشد؛ یعنی اینکه با دعوت خودمان در ایران و شرکت‌های‌مان حضور پیدا می‌کند و نام آن شرکت جاسوسی برای افزایش اعتبار برندمان تبلیغ می‌شود.

جاسوسی صنعتی چیست؟
یکی‌ از جنبه‌هایی‌ که‌ دشمن‌ علیه‌ امنیت‌ کشور از آن‌ استفاده‌ می‌کند، جاسوسی‌ علمی و صنعتی است. اطلاع‌ از مصنوعات‌ علمی‌ و اختراعات‌ و ابتکارات‌ نظامی‌ و غیرنظامی‌ می‌تواند دشمن را به بسیاری از اهدافش نزدیک کند. حفظ این‌ اطلاعات‌ از دستبرد اجانب‌ از وسایل‌ مهم‌ دفاع‌ از کشور است؛‌ زیرا دشمن‌ با دستیابی‌ به‌ این‌ قبیل‌ اطلاعات‌ آن‌ را ضد‌ کشور و مصلحت ‌جامعه‌ به‌ کار می‌برد.
وزارت دادگستری آمریکا، جاسوسی صنعتی را این‌گونه تعریف می‌کند؛ فعالیتی که یک دولت خارجی علیه یک شرکت خصوصی آمریکایی، صرفاً با هدف به دست آوردن اسرار تجاری انجام دهد. تفاوت اساسی میان جاسوسی اقتصادی و جاسوسی صنعتی این است که جاسوسي اقتصادي شامل تلاش‌های یک دولت برای جمع‌آوری اطلاعات می‌شود؛ ولي جاسوسی صنعتی شامل جمع‌آوری اطلاعات از سوی یک کشور درباره برنامه‌های توسعه فناورانه کشوری دیگر است، که معمولاً شامل صنایع حیاتی چون الکترونیک، هوا و فضا، دفاع یا بیوتکنولوژی می‌شود.
کشورهای در حال توسعه اکنون به شدت به دنبال تجارت و افزایش قدرت اقتصادی خود هستند و به این منظور با کشورها و شرکت‌های خارجی بیگانه ارتباط برقرار می‌کنند و وابسته به آنها می‌شوند؛ همچنین زمینه رشد مقطعی خود را از همان مسیری که آنها طی کرده‌اند فراهم می‌کنند؛ اما خود نمی‌دانند اقدامات آنان در تور جاسوسان صنعتی قرار گرفته است. البته نباید فراموش کنیم که در جاسوسی صنعتی، کشورهای دوست و پیشرفته از یکدیگر نیز جاسوسی می‌کنند، کما اینکه گزارش‌هایی از فرانسه و ایتالیا در زمینه جاسوسی صنعتی از سوی آمریکا، به بررسی در پارلمان اروپا درباره اقدامات سیا و استفاده از اطلاعات از طریق اطلاعات حاصل از سیستم اشلون (Echelon) منجر شد.
در یکی از اسناد که با نام «شرکت زیمنس‌ـ شوکرت» طبقه‌بندی شده، آمده است: «قانونی در سال 1936 در آلمان تصویب شده بود که می‌گفت در زمان جنگ هر مرد و زن آلمانی وظیفه دارد اطلاعات مفید برای سرزمین پدری خود را جمع‌آوری کند. حتی افرادی که افزون بر تابعیت آلمان تابعیت کشور دیگری را داشته و در آلمان حضور نداشتند نیز به تبعیت از این قانون موظف بودند و در زمان جنگ جهانی دوم این قانون همچنان در آلمان اجرا می‌شد.»
یکی از وظایفی که برعهده آژانس امنیت ملی آمریکا (N.S.A) گذاشته شد (به ویژه در دوران کلینتون) جاسوسی اقتصادی بود. N.S.A این عملیات را از طریق شبکه جاسوسی جهانی «echlon» که پنج کشور آن را اداره می‌کردند، به انجام مي‌رسانيد. این جاسوسی‌ها که موجب شکست تجاری بسیاری از شرکت‌های اروپایی در مناقصه‌های بین‌المللی شده بود، اسباب خشمگيني اروپایی‌ها را فراهم 
كرد.

جاسوسی صنعتی با نظام اعتباردهی
یکی از روش‌های وابستگی کشورهای در حال توسعه به کشورهای پیشرفته، این است که کشورهای در حال توسعه باید لیسانس و اعتبار شرکت‌های غربی را به دست آورند تا بتوانند برای خود بازار فروش پیدا کنند. این در حالی است که این شرکت‌ها نه تنها بسیاری از بودجه و درآمد آن شرکت‌ها را می‌بلعند؛ بلکه از کارکنان و اطلاعات محرمانه شرکت نیز جاسوسی می‌کنند و در مجموع سبب افزایش وابستگی کشور می‌شود.

انجمن بين‌المللي اعتباردهی  IAF 
انجمن (International Accreditation Forum) IAF مؤسسه‌اي جهاني براي سنجش انطباق مراكز اعتباردهي و دیگر مراكز ذي‌نفعي است كه در زمينه سنجش اعتبار در موضوعات سيستم‌هاي مديريت، كالا، خدمات، كاركنان و دیگر برنامه‌هاي اعتباردهي فعاليت می‌کنند. فعاليت‌هاي اصلي و پايه‌اي اين انجمن توسعه يك برنامه جهاني براي سنجش انطباق است تا سبب كاهش خطرپذیری براي بنگاه‌ها و مشتريان آنها با ايجاد اطمينان درباره وضعيت اعتباردهي آنها شود. هدف اصلی IAF به دو بخش تقسیم می‌شود: نخست از این موضوع اطمینان یابد که مؤسسات اعتباردهی عضو این سازمان تنها نهادهایی را تأیید کنند که شایستگی و تطابق با وظایفی را که برعهده گرفته‌اند، داشته باشند و تضاد منافع نداشته باشند. هدف دوم آن تأسیس سازوکارهایی دوجانبه و چندجانبه (Multilateral Recognition Arrangements) MLA بین نهادهای اعتباردهنده عضو این سازمان به منظور اطمینان‌بخشی از این است که گواهینامه‌های این سازمان در همه جهان اعتبار دارد؛ این اقدام خود کاهش ریسک تجارت را به همراه خواهد داشت.

  امین پناهی/ انتخابات ریاست‌جمهوری امسال در نوع خود، انتخاباتی متفاوت از دیگر انتخابات‌ها بود. یکی از نقاط تمایز این انتخابات پديده «نامزد پوششي» بود که براي اولين‌بار در انتخابات‌های کشورمان مطرح و عملی شد. در جریان انتخابات اردیبهشت امسال با یک سناریوی از پیش اعلام شده، اسحاق جهانگیری به عنوان نامزد پوششی وارد صحنه انتخابات شد تا در کارزار مناظرات کمک کار نامزد اصلی اصلاح‌طلبان باشد. پوششی بودن این نامزد نه براساس تحليل صحنه و روابط سياسي افراد كه بنابر اعلان رسمي این جریان سیاسی صورت گرفت. حتی درباره اینکه چه کسی این کار را انجام دهد، اختلاف‌نظرهایی بود و گزینه‌های متفاوتی که در نتیجه قرعه به نام معاون اول افتاد.
وارد شدن جهانگیری و سخنان بی‌پروا و تند او علیه رقبا و دفاع جانانه‌اش از دولت یازدهم بیش از آنچه که جریان متبوعش فکر می‌کرد مورد توجه اصلاح‌طلبان قرار گرفت، به طوری که در برهه‌ای حتی عده‌ای این موضوع را مطرح کردند که از نامزد اصلی عبور کنند و نامزد پوششی را جایگزین وی کنند؛ چرا که وی بهتر از نامزد اصلی خواسته‌ها و مطالبات آنها را مطرح می‌کرد که البته با شرایط خاص آن زمان عملی نشد و او چند روز مانده به انتخابات از صحنه کنار رفت تا آراءاش در سبد نامزد اصلی قرار بگیرد. 
پس از انتخابات که آقای روحانی برای دومین دور به عنوان رئیس‌جمهور انتخاب شد، همان‌طور که پیش‌بینی می‌شد جهانگیری را هم در جایگاه قبلی‌اش ابقا کرد؛ اما با گذشت زمان و نارضایتی برخی اصلاح‌طلبان از عملکرد وی در موضوعاتی همچون ترکیب کابینه و طرح این گمانه‌زنی که نامزد مورد نظر رئیس‌جمهور برای انتخابات 1400 علی لاریجانی خواهد بود، تئوریسین‌های اصلاح‌طلب تصمیم گرفتند که راه خود را از وی جدا کنند. از این رو موضوعی را مطرح کردند مبنی بر اینکه جهانگیری در میانه راه از دولت جدا شود تا بتواند در دور بعد کاندیدای اصلاحات شده و وارد کارزار انتخابات شود. در غیر این صورت نقاط ضعف و ناکارآمدی دولت به پای او نوشته خواهد شد و باید پاسخگوی مشکلات موجود باشد؛ بنابراین دیگر شانسی برای پیروزی در انتخابات نخواهد داشت.
البته با همه اینها و با وجود اینکه حرف و حدیث‌ها درباره استعفای معاون اول از سمت، جدی‌تر شده است، به این معنا نیست که انتظار داشته باشیم همین فردا جهانگیری از سمت خود استعفا کند. این ممکن در یک پروسه چند ماهه یا حتی یک‌ساله یا دوساله اتفاق بیفتد؛ اما مهم این است که بدانیم اصلاح‌طلبان از هم‌اکنون پروژه مربوط به انتخابات سیزدهم را کلید زده‌اند و نمی‌خواهند بازنده انتخابات بعدی باشند. چون تجربه اصلاح‌طلبان به آنها اثبات کرده هر جا دچار چند دستگی شدند و نامزدهای متعدد یا ضعیف داشتند، نتوانستند پیروز انتخابات باشند. 
اگرچه اصلاح‌طلبان حاضر شدند در دو انتخابات اخیر از آقای روحانی که در اردوگاه اصلاح‌طلبی تعریف نمی‌شد، حمایت کنند؛ اما تصور اینکه در دور بعد مجبور به حمایت از علی لاریجانی که گذشته از مواضع نزدیک وی به دولت اعتدال، نامزد نام و نشان‌دار جریان اصولگرایی است، باشند برای‌شان دشوار و شاید محال است. 
در پایان این نکته را هم نباید از نظر دور داشت که احتمال دارد اصلاح‌طلبان با طرح چنین مباحثی درصدد فشار به دولت یازدهم باشند و در واقع با این اقدامات خود دولت را مجبور کنند تا دامنه اختیارات معاون اول رئیس‌جمهور را افزایش دهد و به نوعی خواسته‌های اصلاح‌طلبان را محقق سازد.

 سید فخرالدین موسوی/ «دلواپسان فتنه‌گر» تیتر درشت روزنامه «آرمان امروز» صبح روز 18 آذر ماه 96 تنها تیتر روزنامه‌های اصلاح‌طلب درباره احمدی‌نژاد و اقدامات عجیب او در این روزها نیست. همین روزنامه آرمان امروز چند روز پیشتر نیز تیتر درشت «احمدي‌نژاد عامل حوادث ٨٨» را بر صفحه اول خود جای داده و نوشته بود: «آقای احمدی‌نژاد منشأ بسیاری از گرفتاری‌ها در کشور بوده است و در سال 88 عامل بسیاری از اتفاقات بود فراموش نمی‌شود؛ من انتظار داشتم آقای دادستان و آقای اژه‌ای که امروز از تخلفات احمدی‌نژاد سخن می‌گویند، در مورد نقش او در حوادث ‌88 هم بگوید؛ چه زمانی می‌خواهند بگویند عاملیت فتنه از سوی او بوده است؛ آن‌ هم زمانی که مردم را خس‌وخاشاک خواند و آنها را عصبانی کرد یا فضاسازی‌هایی که در جریان مناظره‌ها ایجاد و توهین‌هایی که هدفمند برای به ‌آشوب‌کشاندن کشور نسبت به هاشمی و دیگر شخصیت‌ها مطرح کرد تا جو کشور را به ‌این سمت پیش ببرد»؛ این خط در روزنامه دیگر اصلاح‌طلب نیز  دنبال شده و می‌شود، چنانکه روزنامه «شرق» تیتر «دروغ‌هاي عجيب و غریب مي‌گويند» را درباره احمدی‌نژادی‌ها تیتر یک خود می‌کند. روزنامه اصلاح‌‌طلب «بهار» نیز با تیتر «دوگانه» تلاش می‌کند از رئیس دولت اصلاحات یک قدیس دربند بسازد و از احمدی‌نژاد ‌یک متخلفی که آزادانه در کشور سفر کرده و سخنرانی می‌کند. این روزنامه در این باره می‌نویسد: «در جامعه‌اي که عدالت کم‌رنگ شده باشد، ارزش‌ها جابه‌جا مي‌شود؛ خوب جای بد را مي‌گیرد و بد بر جای خوب می‌نشیند. در شرایط فعلی هم چیزی که ما در کشور مي‌بینیم، همین است. ارزش‌هاي ما جابه‌جا شده که شخصیت‌هاي وارسته‌اي مانند سیدمحمد خاتمی روز به روز محدودتر مي‌شوند؛ برخی دیگر هفت سال است بدون محاکمه در حصر هستند، اما در مقابل افرادی مانند احمدی‌نژاد و یارانش باید آزادانه حرکت کنند؛ کسی ایرادی به آنها نگیرد و این آزادی باعث شود که احمدی‌نژاد و اطرافیانش به گونه‌اي فعالیت کنند و حرف بزنند که همه چیز را زیر سؤال ببرند. مشکل از ذهنیت‌هاست؛ مسبب این وضعیت ذهنیت‌هاي حاکم در کشور است که ایراد دارد و باید تغییر کند.» روزنامه «اعتماد» از دیگر رسانه‌های اصلاح‌طلب «فرجام، بگم بگم‌ها» را در صفحه اول خود قرار می‌دهد و در سرمقاله‌ای با تیتر «احمدی‌نژاد همانی هست که بود» به قلم «ثمينا رستگاري» می‌نویسد: «احمدی‌نژاد.. فتنه‌اي بزرگ را رقم زد؛ فتنه‌اي كه حق و باطل در آن به هم آميخته شدند. او آن روز شمشير تيزي براي حذف بسياري از رجال سياسي شد. اداره‌ها و وزارتخانه‌ها را پر كرد از افرادي شبيه خودش، كساني كه دولت روحاني مجبور بود با آنها كار كند و پروژه‌هايش را جلو ببرد.» «قانون» دیگر روزنامه اصلاح‌طلب نیز «كشف يك پاي فتنه» را تیتر یک می‌کند و روزنامه «مردم‌سالاری» نیز «سونامی ‌اعلام برائت» را برای صفحه اول خود برمی‌گزیند؛ اما راز پرداختن گسترده جریده‌های اصلاح‌طلب که تنها به بخش کوچکی از آن در عبارات فوق اشاره شد، چیست؟ چرا جریان اصلاحات تا این حد به طرح موضوع احمدی‌نژاد و قرار دادن نام وی بر صفحه اول و طرح این مسئله که احمدی‌نژاد در وقایع 88 جزء مسببان اصلی بوده است، تأکید دارند و اصرار می‌ورزند؟ پاسخ ساده و شفاف است؛ نگاهی به اوضاع کشور و معادلات سیاسی نشان می‌دهد، اصلاح‌طلبان با وجود آنکه خود را پیروز چند انتخابات اخیر در کشور دیدند، از یک سو به دلیل از دست دادن بخشی از پیاده‌نظام و نیروهای خود در جامعه و همچنین حمایت جریان‌های خارجی قصد ندارند به گناه و تقصیر خود در فتنه 88 اعتراف کنند و با وجود آنکه می‌دانند موضوع تقلب دروغ بزرگی بود که در سال 88 مطرح کردند، نمی‌خواهند به دروغ خود اعتراف کنند و از سوی دیگر در تلاش هستند روابط خود با نظام را اصلاح و اوضاع را برای حضور در قدرت و تعامل با نهاد و نیروهای انقلابی فراهم کنند؛ ‌از این رو در تلاشند با بازی با کلمات و سوءاستفاده از اقدامات شاذ احمدی‌نژاد در ماه‌های اخیر، ماجرای 88 را وسط کشیده و به نوعی از زیر بار جرم فتنه 88 راهی یافته یا حداقل تقصیر را بین خود و رقیب‌شان در انتخابات سال 88 تقسیم کنند! اما آیا به همین سادگی و با چند تیتر و تحلیل می‌توان فراموش کرد نامزدهای اصلاح‌طلبان در انتخابات 88 با حمایت رسانه‌های بیگانه در فتنه 88 چه کردند؟ آیا می‌شود به همین سهولت فراموش کرد که این جریان  هشت ماه کشور را به آشوب کشیدند و بستر را برای فعالیت جریان‌های ضد انقلاب و ضد ایران و اسلام فراهم کرد؟ آیا می‌شود به این سادگی فراموش کرد که سران فتنه که این رسانه‌ها، از آنها به انسان‌های وارسته و نجیب یاد می‌کنند، از آشوب‌گران عاشورا، از شعاردهندگان علیه آرمان فلسطین و از اهانت‌کنندگان به بنیانگذار انقلاب اسلامی (ره) حمایت کردند و در بهمن ماه سال 89 به دنبال از بین بردن اصل نظام بودند؟


صبح صادق ابعاد و ‌اهداف توطئه مشترک جبهه سعودی‌ـ صهیونیستی علیه یمن و پیامدهای آن را بررسی می‌کند
سعدالله زارعی / جنبش انقلابی انصارالله به سرعت برق چشم فتنه را در یمن کور کرد، این در حالی بود که همه زمینه‌ها فراهم بود تا پایتخت به دست فتنه‌گران بیفتد و وابستگان سعودی قدرت را در صنعا به دست بگیرند و شرایط سنگین بعدی را به مردم یمن تحمیل کنند.
 تلاش برای ‌احیای سلطه عربستان بر یمن
اگر بخواهیم به اختصار هدف از طرحی عربی را که با محوریت علی عبدالله صالح به اجرا گذاشته شد، بیان کنیم، باید بگوییم، هدف بازگرداندن سلطه رژیم عربستان به یمن بود. در واقع، عربستان پس از 32 ماه تحمیل جنگ و محاصره و فقر و بیماری بر مردم مظلوم یمن، گمان می‌کرد می‌تواند در زمانی بسیار کوتاه و بدون دردسر صنعا را بگیرد و پس از آن جبهه‌های داخلی را علیه انصارالله در «شمال» فعال کرده و او را وادار به تسلیم کند.
رژیم عربستان آنقدر به طرح تسخیر صنعا اطمینان داشت که دو هفته پیش در پاسخ به اظهار نگرانی «احمد ولد شیخ» نماینده دبیر کل سازمان ملل در امور یمن که اوضاع داخلی یمن را فاجعه انسانی خوانده و خواستار همکاری عربستان در طرح سیاسی شده بود، گفت کمی صبر کنید، همه چیز تغییر می‌کند و مسئله به طور ریشه‌ای حل می‌شود. این موضوع نشان می‌دهد آنان روی میزان توانایی علی عبدالله صالح خیلی حساب کرده بودند و او توانسته بود «جوان خام سعودی» را فریب دهد. آنان باید کمی تاریخ می‌خواندند تا دریابند علی عبدالله صالح آن زمان که یکی از بزرگ‌ترین ارتش‌های عربی را در اختیار داشت، از جوانان و نوجوانان «مکتب قرآن» شکست خورده بود و آنان در شش جنگ نابرابر در فاصله سال‌های ۱۳۸۲ تا ۱۳۸۸ بر نیروهای حزب کنگره و ارتش یمن پیروز شده بودند. 
اما ظاهراً بن‌سلمان تمایل دارد همه چیز را خود تجربه کند. همین یک ماه پیش ولی‌عهد عربستان در یک گفت‌گوی تلویزیونی گفته بود، سیاست‌های پادشاهان عربستان در مواجهه با ایران از سال ۱۳۵۷ اشتباه بوده و به قدرتمند شدن ایران انجامیده و نفوذ منطقه‌ای آن را افزایش داده است و او می‌خواهد راه جدیدی برود و بر قدرت و نفوذ ایران غلبه کند. بن‌سلمان گمان می‌کند، «سیاست» را باید کنار گذاشت و به «اقدام» روی آورد، این در حالی است که تجربه منطقه می‌گوید اقدامات تعجیلی که با سطحی از بی‌سیاستی توأم باشد، در نهایت به نفع ایران تمام می‌شود. 
پیش از او صدام حسین همین اشتباه را مرتکب شده بود؛ حمله به ایران در سال ۱۳۵۹ و حمله به کویت در سال ۱۳۶۹ با همین جمع‌بندی صورت گرفت و نتیجه آنها شکست سنگین صدام حسین بود، کما اینکه آمریکایی‌ها هم همین سیاست را در پیش گرفتند و گمان کردند مشت آهنین می‌تواند انقلاب اسلامی و جبهه مقاومت را از میان بردارد و همان‌طور که مشاهده شد نتیجه این سیاست،‌ به عبارت بهتر بی‌سیاستی، اشغال عراق و افغانستان بود که در آن با وجود به میدان آمدن نزدیک به 300 هزار نظامی آمریکایی شکست خوردند و نفوذ ایران در منطقه گسترش بیشتری یافت.

طرح اقدام مشترک 
و خنثی‌سازی آن
نکته دیگر در اقدام مشترک عربستان، امارات، صالح، حزب اصلاح یمن و برخی از سران قبایل یمنی که خریده شده بودند، این بود که آنان گمان کردند فضای بین‌المللی و منطقه‌ای پس از فتح سریع و کم‌هزینه در صنعا به نفع آنان تغییر می‌کند و حامیان غربی که در توانایی ائتلاف سعودی در اداره جنگ یمن به تردید جدی افتاده بودند، ‌بار دیگر به نفع سیاست اقدام سعودی وارد عمل می‌شود. هیچ بعید نیست که با کشورهای غربی چنین قراری هم گذاشته بودند و شاید از این رو بود که شش ساعت پس از پایان ماجرا و کشته شدن علی عبدالله صالح که در کانون طرح اقدام عربستان قرار داشت، شبکه تلویزیونی العربیه و شبکه‌های تلویزیونی بی‌بی‌سی‌ و سی‌ان‌ان از پخش خبر مرگ صالح خودداری کرده و آن را دروغ پنداشتند.
طرح مشترک این پنج محور این بود که همزمان وضع امنیتی پایتخت و سه استان عمران، حجه و ذمار که تحت اداره کامل انصارالله و شاخه نظامی آن، یعنی «کمیته‌های مردمی یمن» بود، به هم بریزد تا نیروهای انصارالله تقسیم شده و مدافعان عبدالملک از استان‌های زید‌ی‌نشین مجاور پایتخت به صنعا نیایند و آنان بتوانند با اقدام مشترک صنعا را به تصرف درآورند. بر این اساس آنان روز میلاد پیامبر اعظم(صلوات‌الله‌علیه) ـ ۱۷ ربیع‌الاول ـ را «روز اقدام» نام نهاده و نیروهای به نسبت زیادی را برای حمله به مراکز فرماندهی و موقعیت‌های استقراری انصارالله آماده کرده بودند. یک بار علی عبدالله صالح به صورت رمزی گفته بود، من تاکنون فراخوان نداده‌ام تا انصارالله بداند چقدر نیرو داریم. اشاره صالح به حدود ۳۰۰۰ نیرویی بود که از پیش در استان مأرب که تحت اشغال سعودی و حزب یمنی اصلاح است، آموزش داده بود. صالح مسجد بزرگ صنعا که به نام خود اوست را مرکز «اقدام» قرار داده بود و گمان می‌کرد روز ۱۷ ربیع‌الاول که به طور طبیعی جمعیت بسیاری در آن جمع می‌شوند، می‌تواند با پنهان کردن آن ۳۰۰۰ نفر در بین مردم، تسلط بر صنعا را کلید بزند، اما او حساب یک چیز را نکرده بود؛ اطلاع دقیق انصارالله از توطئه‌ای که تدارک دیده شده بود و توانایی امنیتی نظامی نیروهای «سیدعبدالملک بدرالدین الحوثی» در خنثی کردن توطئه. 
انصارالله که متوجه ماجرا شده بود،‌ شش روز پیش از آغاز «طرح اقدام» مسجد علی عبدالله صالح را که در آن هزاران قبضه سلاح سبک و نیمه‌سنگین جاسازی شده بود، به تصرف درآورد و در واقع به قلب فتنه زد. صالح در این بین خود را ناگزیر به درگیری دید، در حالی که هنوز همه اجزا و افراد طرح هماهنگ و آماده نشده بودند. از این رو، در یک اقدام تعجیلی نیروهای پنهان و آشکار خود را فراخوان داد و درگیری علیه انصارالله را در چهار شهر صنعا، ‌عمران،‌ حجه و ذمار شروع کرد و توانست موقعیت‌هایی را به تصرف درآورد که «حی السیاسی» مقر دستگاه‌های حکومتی از جمله آنها بود. در نقطه مقابل آن نیروهای عبدالملک دست به کار شده و در فاصله دو روز توانستند همه مراکز تصرف شده را آزاد کرده و پایگاه‌های استقرار علی‌عبدالله صالح را به تصرف خود درآورند. در این میان سعودی به بمباران صنعا افزود، ‌ولی چون در روی زمین نیروهای وفادار به آن به تله انصارالله افتاده بودند،‌ کاری از پیش نبرد و با کشته شدن صالح که درصدد فرار از صنعا بود، عملاً پس از سه روز ماجرا به پایان رسید و شکست تازه‌ای متوجه ائتلاف سعودی شد.
پیامدهای شکست 
توطئه مشترک
از آنجا که هدف اصلی طرح این بود که رژیم سعودی «دست برتر سیاسی»‌ یافته و با داخلی کردن جنگ یمن، آبرومندانه از جنگی که مقامات آمریکایی هم آن را «بی‌حاصل» و «پرهزینه» می‌خوانند، خارج شود و به مسائل داخلی عربستان بپردازد، شکست این طرح یکی از دو راه را که هر دو برای بن‌سلمان و تیم شرور او پرهزینه خواهد بود، پیش‌ روی او ‌قرار می‌دهد؛ ادامه جنگ یا تن دادن به پایان آن. به طور حتم پس از شکست طرح اقدام سعودی که از نظر غربی‌ها و هم‌پیمانان منطقه‌ای دولت سعودی، آخرین امید به شمار می‌آمد، ‌فشار درون سعودی، ‌درون عربی و غربی به بن‌سلمان برای پایان دادن به جنگ بیشتر خواهد شد.
البته، این به آن معنا نیست که مقابله نظامی علیه محور مقامت را کنار بگذارند؛ بلکه چون جنگ یمن را دارای نتایجی معکوس می‌دانند، ‌برای نجات رژیم سعودی دنبال پایان دادن به جنگ‌ خارجی و پیدا کردن راهی برای شروع جنگ داخلی علیه انصارالله خواهند رفت و از این رو، ممکن است در سطح داخلی یمن شاهد نزدیک شدن دسته‌های مسلحی باشیم که در استان‌های جنوبی یمن سرگرم رقابت و حتی جنگ با یکدیگر هستند.
با پایان یافتن سریع توطئه مشترک، طبعاً امید به موفقیت علیه یمنی‌ها به یأس می‌گراید و سربازگیری از میان یمنی‌ها برای بن‌سلمان دشوارتر می‌شود و از سوی دیگر اعتماد به توانایی انصارالله در غلبه بر جنگ سعودی در میان مردم مظلوم یمن افزایش می‌یابد.
با یکسره شدن کار عبدالله صالح که همیشه درباره صادق بودن وی و عوامل نزدیک به او در میثاقی که با انصارالله علیه جنگ سعودی بسته شده بود،‌ تردید جدی وجود داشت و یک انتظار عمومی در یمن برای خیانت صالح و نیروهایش شکل گرفته بود، هم اینک شاهد انسجام بیشتری در جبهه جنگ علیه سعودی خواهیم بود. سرعت انصارالله در جمع کردن فتنه،‌ گروه‌های داخلی مخالف سید عبدالملک بدرالدین الحوثی را به هراس انداخته و هر گونه شرکت آنان در توطئه جدید را منتفی می‌کند و از این رو، جریان غلبه انصارالله بر صنعا فقط توطئه خارجی را به شکست منجر نکرده، بلکه امکان توطئه داخلی علیه نیروهای انصارالله را نیز از میان برداشته است. 
واکنش بسیار سرد کشورهای غربی و عربی به خبر کشته شدن علی عبدالله صالح از یأس آنان نسبت به روند تحولات یمن خبر می‌دهد. بر این اساس می‌توان گفت، در ادبیات جهانی تلاش برای رسیدن به «راه‌‌حل سیاسی» پررنگ‌تر می‌شود. موضع سخنگوی کاخ سفید پس از قطعی شدن مرگ صالح و پیامی که برای یافتن راه‌حل سیاسی به طور غیر مستقیم خطاب به دولت ریاض در آن وجود داشت و نیز موضع دبیر کل سازمان ملل که در آن از اقدامات نظامی «علیه همسایگان» انتقاده شده بود و نیز موضع کشورهای اروپایی مبنی بر لزوم تحریم ارسال سلاح به عربستان به دلیل تشدید جنایات علیه مردم یمن نشان داد که مرگ علی عبدالله صالح و شکست توطئه بر درجه ناامیدی آنان از توان مدیریتی آل‌سعود برای تغییر معادله افزوده است. بر این اساس می‌توان پیش‌بینی کرد که در هفته‌های آینده «ولدشیخ احمد» نماینده گوترس روزهای پرکاری خواهد داشت. 
در این میان دولت عربستان حتماً‌ ناگزیر است هر سه خواسته‌ای که در آغاز «عملیات اعاده الامل»‌ مطرح کرده بود، را‌ تعدیل کند. آن سه خواسته عبارت بودند از؛ تحویل پایتخت از سوی انصارالله، خروج نیروهای انصارالله از مراکز استان‌ها، اعمال محدودیت علیه سلاح‌های سنگین و نیمه‌سنگین انصارالله. 
عربستان در طول حدود این دو سال از این سه خواسته دست برنداشته و همواره بر آنها تأکید کرده بود. اما الآن شرایط از مرداد ماه 94‌ـ آغاز عملیات اعاده الامل‌ـ ‌که رژیم سعودی این خواسته‌ها را مطرح کرده بود،‌ کاملاً به ضرر عربستان و جناح یمنی وابسته به آن تغییر کرده است. سه ماه جنگ به اقتدار انصارالله صدمه‌ای نزده است، امروز نیروهای سیدعبدالملک نه تنها از مرکز استان‌ها فاصله نگرفته‌اند که هم اینک حاکم بلامنازع صنعا و دیگر مراکز استان‌ها هستند و از نظر تسلیحاتی نیز به موشک‌های بالستیک دست‌ ‌یافته‌اند و از آن دست برنمی‌دارند. 
اگر عربستان ناگزیر به شرکت در گفت‌وگوهای منطقه‌ای یا بین‌المللی درباره آینده یمن شود، اینک فقط می‌تواند از انصارالله برای حمله نکردن به ریاض و پذیرش عضویت هواداران سعودی در دولت آینده حرف بزند و این به آن معناست که فاصله‌ای عمیق و معنادار میان توانایی اثرگذاری عربستان در پرونده یمن،‌ پیش و پس از مرگ علی عبدالله صالح وجود داشته و دارد. 
نکته دیگر این است که با بحران اخیری که در روابط حزب مؤتمر الشعبی یا همان «کنگره مردمی»‌و صالح با انصارالله پیش آمد، یک ظرفیت داخلی که انصارالله از آن برای اداره جامعه یمن استفاده می‌کرد از بین رفته است. علی عبدالله صالح و نیروهایش مشارکتی در جنگ علیه سعودی نداشتند و این یکی از انتقادات جدی هواداران عبدالملک به حزب موتمر و شخص صالح بود و بر این اساس می‌توان گفت، بحران در روابط این دو تأثیر چندانی در جبهه دفاعی و امنیتی یمن پدید نمی‌آورد. اما به هر حال بخشی از اهداف انصارالله از این ائتلاف بر زمین می‌ماند. ائتلاف انصار و موتمر مانع به ثمر نشستن همگرایی نیروهای مقابل انصارالله در یمن می‌شد، کما اینکه در مقطعی سبب شد که ائتلاف جریان اخوانی‌ـ وهابی اصلاح با منصور هادی به نتیجه نرسد و تلاش‌های متمرکز برای تشکیل دولتی در عدن ناکام بماند. همکاری انصار و موتمر، خلأ نبودن تشکیلات انصار در بسیاری از استان‌های یمن را پر کرد و دست نیروهای جهادی انصار را برای حضور بی‌دغدغه در استان‌های تعز، حدیده، ‌اب، ‌ابین و... باز کرد، کما اینکه انصار به همین دلیل فقدان تشکیلات اداری موتمر در استان‌های جنوبی ناگزیر شد آنان را ترک کند. 
حال این سؤال مطرح است که آیا مخالفان از این موضوع برای اعمال فشار بر جنبش اسلامی انقلاب انصارالله استفاده نخواهند کرد و این سبب وحدت آنها نخواهد شد؟ واقعیت این است که هم اکنون وضع طرف‌های مقابل از نظر داشتن اعتماد و نداشتن اعتماد به یکدیگر خراب است. امارات و عربستان درباره شخصی که باید در پست ریاست‌جمهوری باشد با یکدیگر اختلاف‌نظر جدی داشتند. در این میان ابوظبی از احمد پسر عبدالله صالح و ریاض از منصور هادی حمایت می‌کردند. این دو درباره حزب اصلاح نیز دچار اختلاف جدی بودند. امارات مخالف پروبال دادن به این جریان اخوانی بود، در حالی که عربستان آن را متحدی قابل اعتماد می‌دانست. متقابلاً حزب اصلاح این اواخر با عربستان نیز دچار اختلاف جدی شده بود تا جایی که حتی زمزمه جدا شدن این حزب از ائتلاف سعودی و پیوستن به ائتلاف انصارالله بلند شد. 
شکست عربستان، ‌امارات،‌ جناح صالح و برخی سران از قبایل یمنی در توطئه‌ای که علیه انصارالله ساز کردند، ‌اختلافات داخلی آنان را درباره قدرت مدیریت و فرماندهی و تشخیص مصالح بیشتر می‌کند. از میان رفتن علی عبدالله صالح هم سرمایه‌ داخلی آنان که همواره روی او حساب می‌کردند و در انتظار بودند تا در لحظه حساس ضربه تمام‌کننده را به انصارالله وارد کند،‌ امید آنان برای تغییر شرایط پایتخت و مناطق شمالی را به یأس تبدیل می‌کند.
اکنون زمان آن است که انصارالله گروه‌های خاموش همچون ناصریست‌های یمنی و گروه‌های مؤثر طرف مقابل نظیر اصلاح را به راه‌حل سیاسی برای پایان دادن به بحران امنیتی دعوت کند. امروز این موضوع در سطح بین‌المللی نیز آمادگی بیشتری را به وجود آورده است. سازمان ملل با درک اینکه واقعاً هیچ راه‌حل نظامی برای کنار زدن انصارالله وجود ندارد، می‌تواند نقشی مثبت ایفا کند و از رویه پیشین که حمایت از اهداف رژیم سعودی بود، فاصله بگیرد.  

در همایش تبیین ابعاد تهاجم اقتصادی علیه ملت ایران تشریح شد


 حسن ابراهیمی/ دانشگاه جامع امام حسین(ع) بر پایه رسالت انقلابی سپاه در حوزه اقتصاد اقدام به برگزاری همایشی با عنوان تبیین ابعاد تهاجم اقتصادی علیه ملت ایران کرد که بنا به اظهارات مسئولان دانشگاه این همایش مقدمه‌ای برای همایش ملی با همین عنوان خواهد بود. سخنرانان این همایش هم دکتر آهنگر فرمانده دانشگاه جامع امام حسین(ع)، سرلشکر محسن رضایی، سردار غلامرضا جلالی، دکتر کمیجانی نائب‌رئیس بانک مرکزی، دکتر آیت‌الله ابراهیمی رئیس بانک انصار و چند نفر از کارشناسان و استادان حوزه اقتصاد بودند. مهم‌ترین موضوع مطرح شده در این همایش بررسی تشکیلات سرویس اطلاعاتی TFI آمریکا بود که سرلشکر محسن رضایی ارائه کرد؛ لذا به دلیل کمبود فضای ارائه موضوعات تنها به این موضوع در همایش اشاره می‌شود.

اولین سرویس
 خارج از نهادهای امنیتی
سرلشکر محسن رضایی در این همایش با اشاره به یکی از خواسته‌های رهبر معظم انقلاب مبنی بر ایجاد یک جهاد اقتصادی در مقابل تهاجم اقتصادی دشمن گفت: «از سال ۲۰۰۴ در آمریکا یک سازمان اطلاعاتی بر محور جنگ اقتصادی شکل گرفت که این سازمان اطلاعاتی نه در دستگاه‌ها و نهادهای امنیتی مانند CIA وFBI ، بلکه در وزارت اقتصاد آمریکا ایجاد شد. این اولین پدیده در کشورهای دارای اقتصاد آزاد است که یک سازمان اطلاعاتی را خارج از نهادهای امنیتی و در نهادهای اقتصادی تشکیل داده‌اند. 

سه نوع 
جنگ اقتصادی
وی با طرح این سؤال که آنها از ایجاد این سازمان چه هدفی دارند، افزود: «در تاریخ بشر سه نوع جنگ اقتصادی داریم؛ یک محاصره دریایی مانند محاصره کوبا یا محاصره دریایی انگلیس از سوی آلمان که چندان موفقیت‌آمیز نبود. این مدل در حال حاضر منسوخ شده است. نوع دیگر تحریم‌های اقتصادی هستند که مدل دوم همچنان پابرجا است. مدرن‌ترین جنگ اقتصادی از سال ۲۰۰۴ به بعد آغاز شد که در آمریکا شکل گرفت و طراحی شد. ایجاد سازمان اطلاعاتی در وزارت اقتصاد آمریکا از نوع مدل سوم است.»

محوریت همه جنگ‌ها علیه ما اقتصادی است
رضایی ادامه داد: «ممکن است برخی در تحلیل مسائل ایران بگویند که ما هم جنگ اقتصادی داریم، هم فرهنگی و هم سایبری، اما باید بدانند که همه آنها با محوریت جنگ اقتصادی علیه ایران طراحی شده است و سرنوشت ما و آمریکا در جنگ اقتصادی رقم می‌خورد؛ نباید در ایران نیروها را به صورت جزایر جداگانه تربیت کنیم. باید دفاع فرهنگی و سایبری ما نیز با محوریت دفاع اقتصادی بوده و راهبرد واحدی داشته باشیم.» وی خاطرنشان کرد: «ایده جنگ اقتصادی این است که از آنجا که بانک‌ها ذاتاً محافظه‌کار هستند و سرمایه همواره ریسک‌پذیر بوده و با کوچک‌ترین احساس خطری فرار خواهد کرد، در نتیجه طراحان جنگ اقتصادی از این دکترین استفاده کردند و اعلام کردند که CIA و FBI چون نظامی هستند و بخش‌های اقتصادی ممکن است در اثر فشار آنها شکایت کنند، به همین دلیل یک سازمان اطلاعاتی در وزارت اقتصاد ایجاد کرد.»

TFI 
 کاتسا را تدوین کرد
دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام تصریح کرد: «قانون تحریم کاتسا علیه ایران، روسیه و کره شمالی متنی است که تماماً از طرف این اداره نوشته و تصویب شده است. همچنین در سال‌های اخیر از این اداره اطلاعاتی در وزارت اقتصاد آمریکا (TFI) نیروهای زیادی به سفارتخانه‌های آمریکا در سراسر کشور با نام وابسته این اداره با هدف عملیات پنهان اقتصادی اعزام شده‌اند و حتی در کشورهای همسایه ما شامل پاکستان، افغانستان و امارات دفتر نمایندگی تأسیس کرده‌اند. ضمن اینکه وزیر خزانه‌داری آمریکا به عضویت در شورای امنیت ملی این کشور درآمده است.

روند رشد «لوی»
 در دستگاه‌های امنیتی آمریکا
وی یادآور شد: «استوارت لوی» اولین رئیس این اداره است که فردی صهیونیست بوده و خود اقرار کرده است که این اداره اوایل چندان مورد توجه مقامات آمریکا نبوده است. این سازمان یک دستگاه بسیار کوچک و چند نفره بوده که در طول ۱۳ سال گذشته یکباره رشد کرده و به گفته لوی تاکنون ۲۰۰ میلیارد دلار از اموال کشورهای دیگر در آمریکا با تلاش این اداره مسدود شده است.
دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام با بیان اینکه بخش خصوصی بسیار محافظه‌کار است و نمی‌خواهد با خطرات آینده مواجه شود، گفت: «چرا بعد از اینکه برای برجام جشن گرفتند بخش خصوصی ایران خوشحال نشد؟ چون بخش خصوصی منطق خاص خودش را دارد.»
به گفته رضایی، آمریکایی‌ها بین اقتصاد و امنیت، مرز ایجاد کرده و از طریق اقتصاددانان وارد جنگ شده‌اند. آقای لوی شخصاً پایتخت به پایتخت سفر کرد و با بیش از ۱۰۰ مدیرعامل جلسه گذاشت و از سپاه و حزب‌الله و ایران اسنادی را به آنها نشان می‌داد و می‌گفت اگر شما با ایران کار کنید مشکلات عدیده‌ای برای شما پیش می‌آید، بنابراین آنها در این جنگ، بحث اقتصادی می‌کردند و به هیچ وجه فعالیت امنیتی و سیاسی نداشتند.
وی با اشاره به همکاری بانک‌های کوچک جهان با ایران پس از برجام ادامه داد: «ولی هیچ بانک بزرگی جرئت ندارد با ایران کار کند. چون آمریکایی‌ها روی فعالیت‌های اقتصادی سپاه حساس بودند.» رضایی گفت: «دو لایه تحریم وجود داشت؛ یکی تحریم هوشمند ایران که در هیچ دادگاهی رقم نخورد، بلکه بخش خصوصی جهان با استفاده از تعامل هدایت شده، از صحنه ارتباط با ایران کنار گذاشته شد و دیگری لایه تحریم‌های آشکار است.»

در برجام 
به نبرد پنهان توجه نشد
دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام یادآور شد: «مسئله ما جنگ اقتصادی است. ما با دو نبرد پیدا و پنهان مواجه هستیم. نبرد پنهان، ترساندن افکار عمومی جهان از ایران است. در برجام به نبرد پنهان توجه نشد.»
به گفته وی از اشتباهات جدی سیاست خارجی ما این بود که تیم اقتصادی در مذاکرات حضور نداشت. باید یک تیم قدرتمند اقتصادی در کنار ظریف و دیگر دیپلمات‌ها در مذاکرات شرکت می‌کرد و اگر به ابعاد تحریم‌های پنهان توجه می‌شد برجام کاملاً موفقیت‌آمیز بود.
به ابعاد جنگ اقتصادی توجه نشود، تلاش‌ها بی‌نتیجه است
رضایی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: «اولین مسئله آشکارسازی و روکردن دست آمریکا برای دیپلمات‌ها و مسئولان است. آنها که دل‌شان را به دیپلماسی صرف، خوش کرده بودند باید بدانند اگر به این ابعاد پنهان جنگ اقتصادی توجه نشود، همه تلاش‌ها بی‌نتیجه است.»
وی افزود: «مسئله دوم برخورد با جنگ اقتصادی مقابله‌به‌مثل است و جای شکایت در مراجع جهانی را دارد، چون برخلاف رویه بین‌المللی اقدام کرده است. به جای آنکه قیمت‌ها در بازار آزاد جهانی شکل بگیرد بازار را به هم می‌ریزند.»

گفت‌وگو با تهیه‌کننده فیلم «اشنوگل»
 مهدی امیدی/ اشنوگل، تازه‌ترین محصول سینمای ایران در حوزه دفاع مقدس است. این فیلم، روایتی جدید و معماگونه درباره شهدای دست‌بسته غواص است. همان شهدایی که دو سال پیش در یک تشییع باشکوه و حماسی به خاک سپرده شدند. فیلم «اشنوگل» به کارگردانی هادی حاجتمند و علی سلیمانی ساخته شده و مدتی است که در سینماهای کشورمان روی پرده رفته است. با این حال این فیلم هم با وجود مضمون مهم و ملی، همچون دیگر فیلم‌های ارزشی و دفاع مقدسی مهجور و مظلوم واقع شده و در میان فیلم‌های بی‌محتوا و تجاری، حداقل سالن‌های سینما به آن اختصاص یافته است. به همین بهانه با ابراهیم اصغری، تهیه‌کننده این فیلم به گفت‌و‌گو پرداختیم.

* به نظر می‌رسد که فیلم «اشنوگل» هم تازه‌ترین قربانی جریان فیلم‌سوزی است؛ یعنی در دوره‌ای اکران شده که حجم بسیاری از آثار روی پرده هستند و این، کار را برای بهتر دیده شدن فیلم‌ها دشوارتر کرده است.
بله، به طور طبیعی هر چقدر سالن‌های اکران یک فیلم بیشتر باشد، فروش و استقبال هم بالاتر می‌رود؛ اما از آنجایی که نیمه اول سال فیلم‌های پرفروش و به طور عمده کمدی فضای اکران را پر کرده بودند، برای دیگر فیلم‌ها این محدودیت اجباری ایجاد شده که در ازدحام به نمایش دربیایند. صاحبان فیلم‌ها هم مجبور هستند که یا فیلم خود را اکران نکنند یا با همین شرایط تن به اکران دهند. چون معلوم نیست که سال آینده وضعیت بهتر خواهد شد یا نه. هر چند که ما امیدوار هستیم که با افزایش سینماهای نمایش‌دهنده و بیشتر شدن تبلیغات، استقبال تماشاگران از این فیلم هم بهتر شود. همچنان که استقبال از این فیلم در مشهد بسیار خوب است. چون مشهد اولین شهرستانی بود که همزمان با تهران، اکران این فیلم در آن آغاز شد و حتی در برخی شب‌ها به سانس فوق‌العاده هم رسید. 

* کارگردان فیلم «اشنوگل» در مصاحبه‌هایش از وجود مافیای اکران و ممانعت این مافیا از اکران گسترده این فیلم صحبت کرده است. 
گروه‌هایی به ویژه در بین پخش‌کنندگان و سینماداران هستند که قدرت بیشتری دارند و از تمرکز قدرت خود به سود برخی آثار استفاده می‌کنند. مانند برخی دیگر از بخش‌های فرهنگی و اقتصادی، به طور طبیعی در سینما نیز مسائلی همچون روابط، نفوذ، رانت، فشار و منفعت‌طلبی‌ها وجود دارد. با اینکه برخی از نهادها و ارگان‌ها که موقع تولید این اثر هیچ کمکی به ما نکردند، قول داده بودند که زمان اکران از این فیلم حمایت کنند؛ اما به وعده‌های خود عمل نکردند. دولت هم که در سال‌های اخیر ثابت کرده که اصولاً به حوزه فرهنگی و هنری به طور کل بی‌توجه است و دغدغه‌ای برای حمایت از آثار ارزشی و راهبردی ندارد.
* برای حل این مشکل و برای اینکه فیلم‌های ارزشی بهتر دیده شوند، چه باید کرد؟
واقعیت این است که مشتری‌های ثابت سالن‌های سینما که یک اقلیت هستند، بیشتر علاقه‌مندند که فیلم‌های مفرح را ببینند و کمتر سراغ فیلم‌های ارزشی و دفاع مقدسی می‌روند. اگر می‌خواهیم این‌گونه فیلم‌ها پرفروش شوند باید قشر خاموش سینما که اتفاقاً علاقه‌مند به فیلم‌های ارزشی و دفاع مقدسی است و نسبت به مخاطب ثابت سینما نیز جمعیت بیشتری را دربر می‌گیرد؛ اما با سینما قهر کرده و ترجیح می‌دهد که فیلم‌ها را در تلویزیون ببیند را دوباره به سینما برگردانیم. باید شرایط از نظر فرهنگی، تبلیغاتی و اقتصادی برای این مخاطب خاموش فراهم شود که جذب سینما شود. در این صورت مخاطب فیلم‌های ارزشی از دیگر آثار بیشتر خواهد بود، همچنان‌ که ما این کار را برای فیلم «اشنوگل» در مشهد انجام دادیم.

* لطفاً درباره تجربه جذب مخاطب خاموش سینما در مشهد مقدس بفرمایید و اینکه چه اقداماتی برای افزایش مخاطب فیلم «اشنوگل» انجام دادید؟
با توجه به اینکه موضوع فیلم درباره شهدای غواص است، ما با هماهنگی سپاه، بسیج و خانواده‌های شهدا توانستیم طوری برنامه‌ریزی کنیم که مردم علاقه‌مند به این مضامین به دیدن این فیلم بیایند. به طور طبیعی وقتی تماشاگران از سینما راضی بیرون می‌آیند، دیگر علاقه‌مندان به این‌گونه فیلم‌ها را هم تشویق به دیدن فیلم در سینما می‌کنند. این روش باید در سرتاسر کشور و به ویژه تهران هم انجام شود. این برنامه قرار بود در تهران هم برای «اشنوگل» اجرا شود؛ اما به قول‌ها عمل نشد. مدیریت در تهران نگاهش به این‌گونه فیلم‌ها متفاوت است و به همین دلیل ‌چنین فیلم‌هایی با محدودیت مواجه می‌شوند.

* ممنون از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید. در پایان اگر سخنی هست، بفرمایید.
من هم از شما ممنون هستم. فقط اینکه، دو سال پیش بیشتر کسانی که در تشییع شهدای دست‌بسته غواص حضور یافتند، افرادی بودند که اصلاً در دوران دفاع مقدس حضور نداشتند و جنگ را درک نکرده بودند؛ اما سبب خلق آن حماسه شدند. از این مردم دعوت می‌کنم که اگر می‌خواهند بخشی از واقعیت‌های مغفول مانده درباره شهدای غواص را بدانند و ببینند، فیلم «اشنوگل» را تماشا کنند.