آیت‌الله آل‌هاشم گفت: «نهادینه شدن آموزه‌های اسلام در کالبد فرهنگ قرآنی، انقلاب را در مسیر رشد و بالندگی قرار داده و امروز رویش اندیشه‌های الهی و انقلابی را در نسل‌های جدید به منصه ظهور رسانده است. امروز جامعه‌ ما با قرآن مأنوس شده‌ است؛ اما کافی نیست و باید قرآن را بیشتر از این بخوانیم، مفاهیم آن را بفهمیم، در آیات آن تدبر کنیم تا به حقایق نورانی آن دست یابیم. نفوذ کلام الهی در دل‌های نسل سوم و چهارم انقلاب، جامعه اسلامی را به راه رستگاری و موفقیت‌های روزافزون رهنمون می‌کند.»


لوازم وفاداری به نظام اسلامی

یکی از موضوعات مهم در عرصه کمال انسانی و عاملی مهم در حوزه نجات بشر در تمامی ابعاد زندگی، وفاداری به عهد و پیمان انسان در دنیا است.
خداوند می‌فرماید، «بلی من أوفى بعهده و أتقي فإن الله یحب المتقین» (آل‌عمران/ ۷۶)‌ـ یعنی کسی که وفادار است به عهد و پیمانش و مراعات تقوا می‌کند بی‌گمان این فرد، محبوب خداست. یا در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: «و أوفوا بالعهد ان العهد كان مسئولا» (اسراء/ ۳۴) ای مردم! به عهد و پیمان خود وفادار باشد؛ زیرا یکی از مسائلی که انسان مورد بازخواست قرار می‌گیرد، عهد و پیمان او است و در آخر می‌فرماید: «و اوفوا بعهدى أوف بعهدکم» (بقره/ ۳۰)، ای مردم! به عهد من وفادار باشید تا در نتیجه من نیز وفا کنم به عهدی که با شما بسته‌ام، «و ایای فارهبون»، شما كجا می‌روید و به سویی جدا از من می‌شوید. تنها نگاه‌تان و سمت زندگی‌تان به سوی من باشد. 

وفاداری به نظام اسلامی 
یکی از مهم‌ترین عهد و پیمان‌های انسان، عهد و پیمان سیاسی و اسلامی نسبت به نظام حاکمیت اسلامی در زندگی است. در زمان خاتم‌الانبیا، حضرت محمدمصطفی(صلی‌الله عليه وآله وسلم)، مردم با رسول خدا(ص) عهد و پیمان بسته بودند. با نظام اسلامی پیمان بسته بودند. آن کسانی که وفا به عهد کردند و «اتقی» و در مسیر زندگی سیاسی تقوای سیاسی را مراعات کردند، یعنی گناه سیاسی نکردند، تخطی از فرامین رهبریت‌ـ که رسول خدا(ص) بود‌ـ نکردند؛ بلکه وفادار به عهد خود بودند و مراعات تقوای سیاسی کردند؛ «و فان الله يحب المحسنين یحب المتقین»، خداوند این افراد را دوست دارد و ایشان محبوب خدا هستند. 
وظیفه انسان در زندگی اجتماعی خود در ساختار و مرام تشکیلاتی حاکمیت سیاسی، این است که باید وقتی نظام اسلامی تشکیل شد، به این نظام وفادار باشد و مراعات تقوای سیاسی کند؛ یعنی در مسیر نظام، در خدمت رهبر و در فضایی حرکت کند که موجب سربلندی نظام، پیشرفت نظام اسلامی و اقتدار نظام اسلامی می‌شود. به همین دلیل است که در تاریخ، کسانی که به نظام نبوی وفادار بودند و تقوای سیاسی را مراعات ‌کردند، سربلند و شخصیت‌های بزرگ تاریخ اسلام شدند، مثل عمار، مثل ابوذر، اما کسانی که در تاریخ سیاسی اسلام به نظام و رهبری وفادار نبودند و تقوای سیاسی را مراعات نکردند، اینها ضربات جبران‌ناپذیری به نظام سیاسی اسلام زدند، مانند سران فتنه جمل. 
جنگ‌ها به راه انداختند، در جغرافیای نظام اسلامی بحران ایجاد کردند. «من اوفی بعهده واتقی» به عهد خود وفادار نبودند؛ بنابراین اینها «فان‌الله يحب المتقین» نصیب‌شان نمی‌شود؛ یعنی خدا آنها را دوست ندارد. 
خداوند در قرآن درباره وفاداری انسان به نظام اسلامی می‌فرماید در این زمینه داشتن چند صفت لازم است:

‌بصیرت 
انسان باید بصیرت داشته باشد، بینا باشد، آگاه باشد، مسائل درونی جامعه و فضای بیرونی جامعه را خوب بشناسد و آنها را تحلیل کند، تا بتواند دقیقاً بحران‌ها را تشخیص دهد و ریشه‌یابی کند، قدرت داشته باشد، عوامل انحراف و انحطاط جامعه را دقیقاً بشناسد که خودش به آنها مبتلا نشود و از آن طرف صراط مستقيم نظام اسلامی، اقتدار نظام اسلامی را درک کند و در آن مسیر حرکت کند که اگر انسان اینچنین باشد سربلند خواهد بود و مایه رشد نظام اسلامی خواهد شد و اگر این چنین نباشد، قطعاً خود دچار بحران می‌شود. 
قرآن اساساً آمده است برای بصیرت‌زایی، ایجاد بصیرت؛ «قد جاء کم بصائر من ربکم» (انعام/ 140) ای مردم به سوی شما قرآنی آمده است که می‌خواهد به شما بصیرت دهد. «من ربکم» و از ناحیه خدا آمده است برای ایجاد بصیرت «فمن أبصر فلنفسه» کسی که بصیر می‌شود به سود خود این بصیرت یافته است و انسان با بصیرت دچار فتنه نمی‌شود؛ دچار سقوط شخصیت سیاسی نمی‌شود، دچار گمراهی نمی‌شود «و من عمی»، اما آن کسی که غبار انحراف و فتنه جلوی چشمش می‌آید؛ «فعليها» به ضررش تمام می‌شود. احتمال دارد انسان در یک فضایی قرار بگیرد و به شدت شناخت راه صحیح برای او روشن نباشد. امیرمؤمنان علی(عليه‌السلام) می‌فرماید: «هرگاه این طور شد، به رهبر خود مراجعه کنید که رهبر چه هدایت‌هایی دارد، انسان را به چه سمتی راهنمایی می‌کند؛ «و قامت ألفتنه على القطب فاسرعوا الی امیرکم» «نامه ۱ نهج البلاغه) هرگاه غبار فتنه، غبار جهل شناخت راه صحیح به سمت شما آمد، سریع حول محور رهبری قرار بگیرید، چون کسی که کنار رهبرش باشد، مصون می‌ماند.
با بصیرت می‌توان هم درون جامعه اسلامی را به شکل بسیار قوی متحد کرد و هم ترفندهای دشمن را شناخت. مسلمین باید متحد باشند، اگر متحد نباشند دشمنان اسلام این قطعات کوچک را تحت بحران و فشارهای نظامی و غیر نظامی می‌برند، اما اگر متحد باشند و بصیرت داشته باشند، قطعاً دشمنان اسلام نمی‌توانند با یک جمعیت مسلمان متحد مقابله کنند.

مجاهدت
دومین صفت وفاداری در عرصه نظام سیاسی، مجاهدت است، انسان باید در راه استقرار، تعالی، رشد نظام سیاسی مجاهدت کند. «یا ایها الذين آمنوا.... جاهدوا في‌الله حق جهاده» (انعام/ 103 و 104). ای کسانی که ایمان آورده‌اید در راه خدا جهاد کنید، به گونه‌ای که حق جهاد بجا آورده شود، باید مجاهدت کرد، مجاهدتی درخور و شایسته نظام اسلامی، چنانکه رزمندگان ما، شهدای ما در این انقلاب مجاهدت کردند. 

سربلندی در امتحانات
سومین صفت در عرصه وفاداری سربلندی در امتحانات است. تمام زندگی انسان امتحان است. زندگی سیاسی انسان هم امتحان است. امتحانات مختلف برای تمامی افراد، برای خواص امتحان سخت‌تر، برای عوام و عموم مردم امتحان آسان‌تر. قاعده نظام الهی چنین است که در تمامی ابعاد زندگی انسان، از آن میان، زندگی سیاسی انسان امتحان وجود دارد. این سنت الهی است. «تبارک الذی بيده الملك و هو على كل شيء قدير، الذي خلق الموت والحياة لیبلوکم أيكم أحسن عملا» (ملک/ 1و2). خداوند جهان را آفریده، مرگ و حیات را آفریده که انسان‌ها را امتحان کند که معلوم سازد برای خود آنها و جامعه که این فرد دارای چه قدرتی، چه وزنی، دارای چه ارزشی است؛ «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِينَ مِنْكُمْ وَالصَّابِرِينَ وَ نَبْلُوَ أَخْبَارَكُمْ» (محمد/ 31) می‌گوید ما امتحان از همگان خواهیم گرفت تا آنهایی که در راه خدا مجاهدت می‌کنند، صبر می‌کنند معلوم سازیم. در امور مختلف، اقتصادی، امنیتی، فرهنگی و...
«ولنبلونکم بشيء من الخوف»  مسائل جنگ، بحران‌های امنیتی، «والجوع» مشکلات اقتصادی، تحریم اقتصادی، «و نقص من الأموال»، پایین آمدن درآمد، «والأنفس» جهاد در راه خدا، جنگ،  «والثمرات»، آن دستاوردهای انسان، همه را طوری امتحان می‌کنیم و تحت فشار می‌گذاریم تا انسان‌هایی که متعالی هستند و دارای روح بزرگند، مشخص شوند. «و بشر الصابرين» و ای رسول خدا به کسانی که صبر پیشه می‌کند بشارت و مژده محبوبیت الهی ده.

استقامت
چهارمین نکته وفاداری انسان به نظام اسلامی، استقامت است؛ «و إن الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه» ( فصلت/ 30) کسانی که می‌گویند ما نظام اسلامی می‌خواهیم، نظام خدامحور می‌خواهیم سپس این فشارها را تحمل کردند، «ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكه» امدادهای غیبی شامل‌شان می‌شود. «ألا تخافوا ولا تحزنوا» باید نه محزون باشند و نه ترسان! چرا که خدا دارند. بنابراین وفاداری انسان به عهد خود در قبال نظام اسلامی یکی از مهم‌ترین واجبات است که هم مایه رشد و کمال انسان است و و هم موجب نجاتش می‌شود و هم عامل صعود و ارتقای شخصیتی خود او و جامعه خواهد شد.  


هر حکومتی از دو بخش نرم‌افزاری و سخت‌افزاری تشکیل شده است. نرم‌افزار یک حکومت، نظریه‌ها و فلسفه‌ها و آرمان‌هایی است که آن حکومت بر مبنای آن شکل گرفته است. نوع نگاه به آفرینش عالم و نگرش به انسان و جامعه، تولید سیاست و فرهنگی می‌کند که حکمرانان طبق آن کشور یا جامعه‌ای را اداره می‌کنند. 
برای نمونه در حکومت الهی امیرالمؤمنین(ع) عدالت و پایبندی به تقوای مالی در استفاده از بیت‌المال یک شاخصه مهم و اساسی حکومت است. در فرمان ایشان به مالک اشتر می‌توان مبانی یک حکومت آرمانی را از دیدگاه ایشان ملاحظه کرد. 
در نگاه حضرت علی(ع) خداوند سیطره کامل به مخلوقات دارد و حاکم مطلق است و آنچه باید در جامعه اجرا شود فرامین خداست نه نظرات شخصی یک حاکم که می‌تواند منبعث از هوی و هوس باشد. ایشان، حتی دشمن خدا را به خاطر خشم خود هلاک نمی‌کند.
در نگاه علوی انسان شرافت دارد و کسی حق تحقیر دیگری را ندارد و حتی با مجرمان و کفار و باغیان نیز باید با چارچوب انسانی رفتار شود. طبق  اعتقاد حضرت علی(ع) حاکم اسلامی باید شبیه فقرا زندگی کند و از زندگی زاهدانه دوری نکند، ایشان دلیل این امر را این‌طور بیان می‌دارد که اگر فقرا ببینند حاکمانی شبیه خود دارند و سفره آنها با سفره حاکم‌شان یکی است دیگر طغیان نمی‌کنند.
بخش دوم و مهم دیگر حکومت سخت‌افزار آن است که از یک‌سو مردم و از سوی دیگر خواص و کارگزاران حکومت هستند. آن آرمان‌های والا و با عظمت باید به دست مردم و کارگزاران در جامعه ساری و جاری شود.  در حکومت علوی هم مردم هم مسئولان وظایف خاص خود را دارند؛ اما تأکید امیرالمؤمنین(ع) همواره بر وظایف خواص و مسئولان است و آن‌گونه که ایشان به مسئولان و زیردستان خود سخت می‌گیرد و قاطعیت دارد، هیچ‌گاه بر مردم فشار وارد نیاورده است.
رفتار قاطع و سیره حضرت علی(ع) با عثمان‌بن‌حنیف و اشخاص دیگری که به بیت‌المال مسلمانان دست‌اندازی کرده و به مردم ظلم روا می‌داشتند، نشان از این دارد که در یک جامعه دینی، کارگزاران باید مراقب عملکرد خود باشند و از نظارت و برخورد ایمن نباشند.  روشن است هیچ‌گاه کسی نمی‌تواند مانند امیرالمؤمنین(ع) حکمرانی کند و به شیوه ایشان مشی کند؛ چرا که روشن است مقام معنوی و عصمت حضرت علی(ع)، منحصر در خود ایشان است. چنانچه خود حضرتش به یکی از کارگزاران خود فرمود: شما نمی‌توانید زندگی این‌چنینی داشته باشید؛ ولی می‌توانید با یک خصلت‌هایی در رفتار و زندگی خود، به من کمک کنید: «وَ لکِن اَعینونی بِوَرَعٍ وَ اجتِهادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سُدادٍ.» اینکه فردی در عالم نمی‌تواند در سبک زندگی مانند امیرالمؤمنین(ع) باشد؛ اما دلیل نمی‌شود که خواص و کارگزاران جامعه هرگونه که می‌پسندند زندگی کنند، حضرت بیان می‌دارد با تقوا و کوشش و پاکدامنی و استقامت مرا یاری کنید.  اگر مردم جامعه مشاهده کنند مسئول جامعه، در تلاش و کوشش برای آنهاست و برای خود کیسه نمی‌دوزد و به فکر مردم است او را یاری خواهند کرد و با او همدل خواهند شد، اگر چه در برخی رفتارهای او خطا نیز ببینند. 
اما اگر مسئولی به توجیه و تئوریزه کردن اشرافیت و تجمل افتاد و در عمل هم به آن تن داد و حرف و واکنش مردم برای او اهمیت نداشت، اینجاست که او به آرمان‌های والای علوی خیانت کرده و اعتماد مردم را خدشه‌دار می‌کند. اگر مردم مشاهده کنند مسئولان‌شان در مسیر قله حرکت می‌کنند و در این مسیر از هیچ تلاشی دریغ ندارند و همواره از نقص و کمی عملکرد خود شرمسار مردم هستند، یقیناً بهترین یاور برای او خواهند بود.


 آیت‌الله‌خسروشاهی/ در این ایام صحبت علم است، علم امروز به بشر آموخته که ساختمان را چگونه بسازند که وقتی زلزله آمد خطری نداشته باشد، باید فکر کنیم که مؤثر واقعی، علم و ساختمان و اینها بوده، یا نه؟ همه‌ اینها اسباب بوده و چه بسا کسی در ساختمان کاه گِلی زنده بماند و کسی در ساختمان محکم و منظم زیرآوار بماند! ما باید وظیفه را انجام دهیم، وظیفه این است که ساختمان‌های کهنه را بسازیم، درست؛ اما این مشکل است که مسلمان فکر کند که می‌شود در پناه علم، در پناه مصنوعات از خطر حفظ شود!
این بحث اعتقادی قرآن را باید رویش کار کنیم و به داد خود برسیم. از شواهد این مسئله خطبه‌ استسقای حضرت علی(ع) است که فرموده‌اند؛ در این اوقات در جای واسعی مثل بیابان جمع بشوید، از خداوند به وسیله نماز طلب باران، رفع این مشکل را بخواهید. حضرت اینجا اول وقتی نماز خوانده شده، عرایضش را با خدا انجام نمی‌دهد؛ بلکه شروع می‌کند به صحبت کردن با مردم: «اَلا و انَّ الارضَ الَّتی تَحمِلُکُم و السَماءَ الَّتی تَظُلُّکُم مُطیعَتانِ لِربِّکُم»؛ این زمین از موقعی‌ که شما متولد شدید شما را حفظ کرده و این خورشید و ماه، سایه به سر شما افکنده‌اند. اینها در اطاعت خداوند هستند. حضرت می‌فرماید: اینها خدمت بوده و برای خاطر شما نبوده، بلکه اینها دستور داشته‌اند. «ما اَصبَحَتا تَجُودانِ لَکم بِبَرکتِهِما تَوجُّعاً لکم»؛ دلسوز شما نبودند که بخواهند شما را نگهداری کنند. به شما طمعی نداشتند، «ولا لِخَیرٍ تَرجُو انِه منکم»؛ پیش شما برای اینها خیری موجود نبوده که اینها به خاطر مزد و اجری به شما خدمت کنند. «ولکن اُمِرَتا بِمَنافِعِکم فاَطاعَتا»؛ زمین و فضایی که شما را احاطه کرده از هوا و اکسیژن و ابر و باران و باد و طوفان‌ها و هر چه که هست از بالا و پایین، اینها همه مأمور بودند. وقتی مأمور باشند؛ بنابراین دیگر انسان نباید از مأمور توقع داشته باشد و دلش دیگر پیش مأمور نیست چون می‌داند که مأمور مطیع آمرش است.

دلنوشته‌هایی در حاشیه بازدید کارکنان صبح صادق از مجموعه سعدآباد، حسینیه جماران و بیت امام خمینی(ره)

 لیلی زهدی/  دروازه بزرگ با ارتفاع بسیار بلند ورودی مجموعه تفریحی‌ـ تاریخی سعدآباد که مطمئناً تنها در ورودی این عمارت نبود، سروها و سپیدارهای به خط شده کهنسال اما استوار در مسیر پیچ‌های ورودی کاخ از مجموعه‌ای دیدنی حکایت داشت که در خنکای مفرّح متأثر از برف‌های آب شده این عمارت با شکوه در دل بهمن ماه ساعاتی را به اتفاق همکاران صبح صادق شاهد آن بودیم. قرار بر این بود که پس از بازدید از برخی موزه‌های این کاخ مفخّر سری بزنیم به مکانی نه مجلّل؛ که جلیل...
دیدار از بیت امام(ره) و حسینیه جماران در محله‌ای با صفا وعده‌گاه بعدی ما بود که در یک همراهی دوستانه مدتی میهمان این فضای دل‌انگیز بودیم. شرح جزئیات این اردوی نیم‌روزه را با ما بخوانید.
***
خوش آب و هواست و از همان بدو ورود مناظری چشم‌نواز دارد، اما غم همه وجودت را فرا می‌گیرد وقتی به یاد مي‌آوری که از پشت دروازه‌های این عمارت تا انتهایی‌ترین بخش آن متمولان بی‌دردی عبور کرده‌اند که از جنس مردم این آب و خاک نبودند. مجموعه تاریخی‌ـ فرهنگی سعدآباد با جذابیت‌های بصری بسیار بالا و با دم و دستگاهی عریض و طویل بازگوی زندگی مفاخرانه شاهانه‌ای است که روزگاری نه چندان دور این سرزمین پرگهر شاهد آن بوده است.
کاخ موزه سفید تنها یکی از کاخ‌های این مجموعه وسیع است که با تشریفات بسیاری اقامتگاه تابستانی محمدرضا و خانواده‌ وی بوده است. کاخ در کاخ است اینجا؛ کاخ احمدشاهی، کاخ بهمن، کاخ ملکه، کاخ سفید، کاخ سبز و... به هر سو که می‌‌نگری سرسرا می‌بینی و تالار؛ آخر آسایش‌ همایونی آنقدر مهم بود که فضایی با این مساحت در شمالی‌ترین و بهترین نقطه تهران آماده خرده‌ فرمایشات اعلی‌حضرت(!) باشد؛ اتاق انتظار اتاقی برای ملاقات‌های رسمی آریا مهر، تالار بزرگ پذیرایی مخصوص میهمانی‌هایی با تعداد نفرات بالا، تالار کوچک پذیرایی برای برگزاری میهمانی‌هایی کمتر از ۲۰ نفر، تالار استراحت شاه، تالار استراحت فرح، تالار نشیمن خانواده، دفتر کار شاه، سالن موسیقی، اتاق بیلیارد، گلخانه ووو... اتاق‌ها و تالارهایی که هر یک مزیّن به انواع میز و مجسمه و ظروف و گلدان و شمعدان با مارک فلان و برچسب بهمان بودند و هارمونی رنگ اشیا با میز و مبل و پرده چنان مهم بود که در غیر این صورت، به تریج قبای شاهانه برمی‌خورد.
اما هاضمه همایونی نیز از این همه تشریفات بی‌نصیب نبود؛ میز صبحانه رسمی سلطنتی، میز ناهار رسمی سلطنتی، میز عصرانه رسمی سلطنتی، میز شام سلطنتی و چه و چه و چه.
همه چیز از نوع بهترین و نفیس‌ترین آن متعلق به محمدرضا پهلوی و اهل و عیالش بود. به او چه که مردمش چگونه می‌زیستند، به او چه که آیا مردمش از حداقل‌ترین امکانات رفاهی برخوردار بودند، یا نه؛ اما مهم بود داشتن پزشک مخصوص دربار، آشپز مخصوص دربار، اقامتگاه تابستانی، اقامتگاه زمستانی، مسافرت‌های خارجی، ماشین‌های‌ اختصاصی، هواپیمای اختصاصی، آرایشگاه اختصاصی و هزار اتینای دیگر...
خشت کاهگلی مردمش به او ربطی نداشت، مهم این بود که پوشش دیوارهای فراخ تالارهایش از پارچه‌های نفیس گل ابریشم و اطلس تافته باشد. چراغ کم‌سوی خانه‌های ملتش مشکل خودشان بود، مهم این بود که تالارها و سرسراهایش به بزرگ‌ترین و پرشاخه‌ترین لوسترهای کریستال با مارک‌ فلان کشور مزیّن شود. شاید سرو صبحانه، ناهار و شام به جز در گران‌قیمت‌ترین و متنوع‌ترین ظروف چینی از غرور شاهانه می‌کاست...
به راستی این همه آفتابه لگن بهر چه بود؛ سنگ فلان، چوب فلان، پارچه فلان، فرش فلان! اجیر کردن این همه خدم و حَشَم، معمار برتر، آشپز ماهر، طراح و مهندس زبردست داخلی و خارجی از چه حکایت داشت؟! محمدرضا شاه پهلوی همانند اجدادش اشتباه بزرگی مرتکب شده بود؛ این زرق و برق نشانه تمدن نبود، هیچ پیشرفتی را هم رقم نمی‌زد، تنها رواج فرهنگ مصرف بود و بس و البته وابستگی به بیگانه برای ورود کالاهای غیر ضروری غربی.
آیا او هیچ وقت به فاصله طبقاتی بسیار زیادش با مردمش فکر کرده بود؟ اصلاً آیا اندیشه‌ همایونی مجال فکر کردن به اموری جز خودش و منافعش داشت. از نظر او همان آب باریکه برای ملتش کفایت می‌کرد. به راستی ورود فناوری و وسایل لوکس غربی چه دردی از دردهای مردم محروم مملکتش که به حداقل نانی قناعت کرده بودند، می‌کاست؛ جز اینکه جیب بیگانه را از درآمدهای نفتی و ارزی پر و پرتر می‌کرد. جز اینکه منافع ملی را به پای مطامع زیاده‌خواهانه‌اش هدر می‌داد! آیا این همه ریخت و پاش لازم بود؟!
شاه کج‌خیال پهلوی داشتن تاج و تخت و خوابیدن بر پر قو را نشانه آدم‌های متمدن می‌دانست، او حتی به داشتن سقفی با گچ‌بری‌های پوشیده از ورقه‌های طلا نیز تفاخر می‌کرد و پوشیدن لباس‌های فاخر را نشان آدمیت می‌دانست!
او سنت‌ها را زیر پا گذاشت و ارزش‌های انسانی را به پای حرص و آز ذبح ‌کرد. در واقع جامعه قربانی تعلقات دست و پا گیر او و منیّتی شد که او را کاملاً کور و کر کرده‌ بود.
او می‌خواست قدرت و مکنتش را به رخ جهانیان بکشد تا جایگاهی بیشتر نزد همگان بیابد، غافل آنکه همین ویژگی‌های غیر انسانی او عامل جدایی مردم سرزمینش از او و حکومت ظالمانه‌اش شد؛ جدایی‌ای که سرانجام به قیام ملت منجر شد و قصه اعلی‌‌حضرت، علیاحضرت، جلوه همایونی و... به همیشه تاریخ پیوست.
***
کاخ سعدآباد را در حالی به قصد جماران ترک می‌گفتیم که ذهن‌ها همه درگیر مشاهدات‌شان بود. شاید از خود می‌پرسیدیم اکنون که آن عالی‌جنابان در زیر خروارها خاک مدفون شده‌اند آیا این شکوه به دادشان می‌رسد؟ اصلاً فکر می‌کردند که روزی باید این‌ همه دلبستگی را رها کنند و بروند؟ و سؤالاتی که با جواب و بی‌جواب از خاطرمان می‌گذشتند.
***
به یکی از قدیمی‌ترین محلات شمیران پا گذاشتیم، محله‌ای که به لحاظ جغرافیایی به بزرگی و زیبایی محله قبلی نبود؛ اما صفا را در تنگ و باریک کوچه‌هایش به وضوح می‌شد لمس کرد. اینجا سنت‌ها دست نخورده مانده بودند. درِ حیاط‌های قدیمی، سنگ‌فرش قدیمی، پیچک‌های انبوه تنیده بر در و دیوار قدیمی‌اش، آن درخت کهنسال و جوی باریک آب وسط گذرگاه.
چه حس خوبی داشت گام زدن در پس‌کوچه‌هایی که روزگاری عطر نفس‌های پیر و مرادمان آنجا را طراوت بخشیده بود. این محله پر رمز و راز قدیمی شوری دوست‌داشتنی در من و به اطمینان در همه دوستان ایجاد کرده بود؛ شوری وصف‌نشدنی که باید خود آن را از نزدیک درک کنی.
حسینیه جماران در نهایت سادگی محل سخنرانی‌ها و هدایتگری‌ها و کانون تصمیم‌گیری‌ها بود؛ مکانی که وسعت و عظمتش با آنچه از پشت شیشه تلویزیون دیده بودیم، تفاوت بسیاری داشت، در نگاه اول احساس می‌کردی که در فضای شبیه‌سازی ‌شده حسینیه جماران هستی، اما واقعیت این بود که اینجا خود حسینیه بود. نماز ظهر و عصر را در فضای ملکوتی قدمگاه امام خوبان بجا آوردیم.
بیت بی‌آلایش امام(ره) هم پشت حسینیه جماران قرار داشت که به منظور سهولت ایشان در رفت‌و‌آمد، راهروی باریکی منزل ایشان را به بالکن حسینیه وصل می‌کرد؛ همان بالکن معروفی که به تکرار امام از تریبون آن با مردم سخن گفتند. وسایل مختصر و ساده، مساحت کم خانه و حیاط همة آن چیزی بود که در بیت آن مرد بزرگ شاهد بودیم. اینجا از آن دم و دستگاه باشکوه سلطانی خبری نبود؛ اما سادگی‌اش به دنیایی می‌ارزید؛ چرا که در قلب بزرگ امام و رهبرش جایی برای همه مردم این سرزمین وجود داشت. امام مردم را از خود می‌دانست و مردم نیز.
اینجا نابرابری و فاصله طبقاتی محلی از اعراب نداشت و از همین مکان محقرِ بدون خدم و حَشَم انقلاب به همه جهان صادر شد و نام رهبرش برای همیشه بر تارک تاریخ خواهد درخشید.
حضرت روح‌الله نه فقط خود بر این مرام و مسلک زیست؛ بلکه بسان معلمی بزرگ بود که خود را خدمتگزار می‌دانست، نه رهبر. همو که می‌گفت؛ یک موی کوخ‌نشینان و شهیددادگان به همه کاخ‌نشینان برتری دارد. پس از رحلت جانسوزش جانشین او نیز بر همین منوال راهش را ادامه داده است و امروز پس از نزدیک به ۴۰ سال از آن انقلاب بزرگ، تنها راه تداوم مسیر، بازگشت بسیاری از مسئولان به سیره امام(ره) و رهبر حکیم انقلاب، یعنی ساده‌زیستی و پرهیز از تجمل‌گرایی و رفاه‌زدگی است که در غیر این صورت می‌تواند راه آنها را از مسیر واقعی انقلاب اسلامی و مردم به عنوان صاحبان اصلی آن جدا کند.