دکتر طلال عتریسی، استاد جامعه‌شناسی تربیتی دانشگاه لبنان و سردبیر «شرق الاوسط» می‌گوید: بنده معتقدم علوم انسانی غربی بر شیوه‌های درسی دانشگاه‌های عالم و جهان اسلام سیطره یافته و این تسلط و سیطره به سبب قوت این علوم نیست؛ بلکه به سبب قوت غرب است که این علوم را حمل می‌کند؛ یعنی چون غرب و تفکر غربی بر عالم سیطره یافته، علومش نیز بر علوم و شیوه‌های دیگران برتری پیدا کرده است... این تحولات، انعکاسی از اعتماد به نفس نداشتن مسلمانان است و بی‌اعتمادی به اینکه اسلام می‌تواند برای تنظیم زندگی و اداره جامعه و روابط انسان‌ها الگو عرضه کند؛ در حالی‌ که معظم تعالیم اسلام را این‌گونه امور تشکیل می‌دهد.


جریان‌شناسی فکری‌ـ فرهنگی انجمن حجتیه‌ـ 6

 عبدالله نوری‌گلجایی/ در چند شماره گذشته با انجمن حجتیه و مبانی دیدگاه‌های سران و طرفداران آن درباره منع دخالت دین در سياست و به طور کلی نفی تشکیل حکومت اسلامی و استنادات روایی آنها در این زمینه آشنا شدیم. در این نوشته ولایت فقیه از منظر آنها و چرایی تلاش برای تفکیک آن از مرجعیت را بررسی می‌کنیم. 

ولايت فقيه
 از ديدگاه انجمن حجتیه
دربارة ديدگاه انجمن حجتيه از ولايت فقيه، نظريات گوناگوني وجود دارد؛ مهم‌‌ترين ديدگاهي که نظرية بسياري از سران حجتيه شمرده مي‌‌شود، اين است که، رهبري از مرجعيت جداست که اين نيز، به ‌‌سبب تفسير خاص آنان از توحيد ربوبي است که جدايي دين از سياست را در پي دارد: «شما يک افسر و يک پيشوا و يک رهبر معصوم پيدا کنيد، يک رهبري که بتواند رهبري ادارة اجتماع کند، روي نقطة عصمت نه عدالت، عدالت کافي نيست.1»
بر‌‌اساس اين تفکر ديگر تفاوتي ندارد که رهبر جامعه يک آيت‌‌الله باشد، يا مرجع تقليد يا حتي شاه، باز هم رهبر شمرده مي‌‌شود؛ ازاين‌‌رو، فعاليت فقيهان به بعضي از امور خاص محدود مي‌‌شود؛ از‌‌ جمله، جمع‌‌آوري خمس، زکات و اقامة نماز و غيره؛ براي نمونه، در اوايل انقلاب، انجمن حجتیه در بيانيه‌اي بر اعتقاد خود به ولايت فقيه تأکيد مي‌‌کند و مخاطبان را به جزوة «به سوی نور» خود ارجاع مي‌دهد، ولي با مراجعه به اين جزوه و تحليل آن روشن می‌شود منظور از ولايت فقيه تأکيد شدة انجمن، همان ولايت عامة مراجع در برخي امور ابتدايي است.
در اين جزوه چنين آمده است: «تفويض اختيار آن است که رهبر معصوم(ع) بخشي از اختيارات خويش را واگذار مي‌کند و ادارة قسمتي از گسترة فعاليت خويش را به ديگران مي‌سپارد.2» در‌‌حالي‌‌که امام معصوم رهبري مردم را به فقهاي خود‌‌نگهدار و با‌‌ايمان سپرده و زمام امور شيعه را در زمان غيبت خويش، به‌‌ دست با کفايت ايشان دادند3؛ اما انجمن چندان به دامنة اختيارات وليّ‌فقيه اشاره‌اي نمي‌‌کند. حتي در متن بالا آن را بخشي از اختيارات امام زمان مي‌شمارد که با ديدگاه امام خميني(ره) مغاير است.
با اين نوع تفکر، درمي‌‌يابيم که ولايت فقيه مورد تأکيد انجمن، بيشتر از آنکه وليّ و حاکم جامعه اسلامي باشد، ناظر بر اجراي برخي احکام ديني مانند عبادت خواهد بود. در اين ديدگاه، چندان سخن از اختيارات وليّ‌فقيه به ميان نمي‌آيد.
اعضای انجمن معتقدند که به ولایت فقیه اعتقاد داشته و به آن پایبندند و دلیل آن را دیدگاه پیشنهادی خود به مجلس خبرگان قانون اساسی ذکر می‌کنند. در این دیدگاه بیان می‌شود: «ولايت فقيه به نيابت از امام عصر(عج) مبناي حکومت است و تحت اين ولايت به پيروي از اصول قرآني «وَ شَاوِرهُم فِي اَلاَمر وَ اَمرَهُم شوُري بَينَهُم» امور عمومي کشور بايد در شوراها و در محدودة شرع و قوانين اسلامي به وسيله خود مردم و در حدود صلاحيت قانوني آنان حل و فصل شود.4»
همچنين، آنان معتقدند که در تبعيت از اين اصل، قدم را فراتر نهاده‌‌اند و بارها در محصولات فرهنگي و آثار و تأليفات اعضاي انجمن، به‌‌ صراحت، بر پيروي از رهبري امام خميني تأکيد کرده‌‌اند؛ مثلاً، در نشرية سپيدة اميد، رهبر معظم انقلاب اسلامي را نايب عام حضرت ولي‌عصر(عج) در زمان غيبت معرفي کرده‌‌اند.5
اعتقاد به جدایی رهبري
 از مرجعيت 
به نظر مي‌رسد انجمن حجتيه براي رهبري، جايگاهي بيش از مرجعيت تقليد قائل نبود. اگرچه از نظر آنها امام خميني(ره) به‌‌ صراحت، نايب امام زمان(عج) معرفي شد، اما اين نيابت تنها به ايشان منحصر نبود و ديگر مراجع تقليد نيز از جايگاه نيابت عام بهره‌‌مند بودند. در بيشتر آثار انجمن حجتیه، وقتي بحث ولايت مطرح مي‌شود، مي‌توان آن را به پيروي و تبعيت از مراجع تقليد منحصر کرد؛ مثلاً، در جزوة کعبه و آخرين خورشيد، در ذيل عنوان «در زمان غيبت کبري چه بايد کرد؟» چنين آمده است: «به فرمان حضرت بقيه‌الله در اين دوره، مي‌بايد در مشکلات مذهبي به مراجع عالي‌‌قدر اسلام که نوّاب عام هستند، رجوع کرد. امام در پاسخ محمدبن‌عثمان، دومين نايب خويش، مي‌فرمايند: «در رويدادهاي تازه، به راويان حديث ما به مراجع تقليد، رجوع کنيد که آنان حجت من بر شما و من حجت خدا بر ايشان هستم.»6 همچنين اضافه مي‌کنند: «پيروي از همين دستور آسماني و اطاعت کامل از نمايندگان امام زمان(عج) بود که يکي از بزرگ‌‌ترين انقلاب‌هاي تاريخ به پيروزي رسيد و چشم جهانيان را خيره کرد و بدين‌‌سان است که مذهب ما همواره همگام زمان و همراه دگرگوني پيش مي‌رود و امت ما رمز پيروزي خود را در پيروي از بزرگاني مي‌بيند که از سوي امام زمان سخن مي‌گويند.7»
همچنين، در نشرية به سوي نور، بحث رهبري و پيروي از آن تنها در محدودة تبعيت از مراجع و تقليد از آنان محدود و مطرح شده است که فقهاي عصر غيبت مقام ولايت ظاهري بر شيعه هستند. استاد شهيد هاشمي‌‌نژاد در اين زمينه مي‌فرمايد: «متأسفانه حداقل تعدادي از آنها مطرح کردند در دبيرستان‌‌ها، عده‌اي از معلمين‌شان که مقام رهبري از مقام مرجعيت جداست يعني چه؟ يعني دين از سياست جداست. مرجع براي وضو و غسل و... است، نه براي حکومت. نه براي مبارزه با ستم، نه براي امر‌‌به‌‌معروف در آن حد براي جهاد، نه براي دفاع، عجب! من سؤال مي‌کنم حکومت جزء اسلام است، يا خارج از اسلام است؟ مرجعي که دربارة نظام سياسي اسلام نظر نداشته باشد، اين يا در همة اسلام نظر دارد؟ و يا در بخشي از آن نظر دارد؟ و ما منتظر بمانيم، امام زمان(عج) بيايد، خيلي مسئله خطرناک است، چيست که داريد طرح مي‌کنيد که مرجعيت از رهبري جداست؟ ببينيد شما به ما کار داشته باشيد يا ما به شما، شيطنت نکنيد، و‌‌الّا جلوتر مي‌آييم، ما ديگر اجازه نمي‌دهيم که جامعة ما به آن شرايط بازگردد.»8
در پايان اين بحث، به گزيده‌اي از سخنان حضرت امام خمين(ره) اشاره مي‌کنيم. ایشان فرمود: «پس‌از شرايط عامه، يعني عقل و تدبير دو شرط اساسي وجود دارد: 1ـ علم به قانون، 2ـ عدالت...؛ زيرا حکومت اسلامي حکومت قانون است نه خودسري و نه حکومت اشخاص بر مردم. [حاکم] بايد از کمال اعتقادي و اخلاقي برخوردار باشد و دامنش به معاصي آلوده نباشد... اين خاصيت که عبارت از علم به قانون و عدالت باشد، در عدة بي‌‌شماري از فقهاي عصر ما موجود است و اگر با هم اجتماع کنند، مي‌توانند حکومت عدل عمومي در عالم تشکيل دهند. اگر فرد لايقي که داراي اين دو خصوصيت باشد به پا خاست و تشکيل حکومت داد، همان ولايتي را که حضرت رسول اکرم(ص) در امر ادارة جامعه داشت، دارا مي‌باشد و بر همة مردم لازم است که از او اطاعت کنند. اين توهم که اختيارات حکومتي رسول اکرم(ص) بيشتر از حضرت امير(ع) بود، يا اختيارات حکومتي حضرت امير بيشتر از فقيه است، باطل و غلط است. البته فضايل حضرت رسول اکرم(ص) بيش از همة عالم است و بعد از ايشان فضايل حضرت امير از همه بيشتر است؛ لکن زيادي فضايل معنوي اختيارات حکومتي را افزايش نمي‌دهد...
اين توهم نبايد پيدا شود که مقام فقها همان مقام ائمه و رسول اکرم است؛ زيرا اينجا صحبت از مقام نيست، بلکه صحبت از وظيفه است. ولايت يعني حکومت و ادارة کشور و اجراي شرع مقدس،... امتياز نيست؛ بلکه وظيفة خطير است. ولايت فقيه از امور اعتباري و عقلايي است و واقعيتي جز جعل ندارد، مانند جعل قراردادن و تعيين... . مثل اين است که امام کسي را براي حضانت، حکومت يا منصبي از مناصب تعيين کند. در اين موارد معقول نيست که رسول اکرم و امام با بقيه فرق داشته باشند ... آيا در اجراي حدود بين رسول اکرم و امام و فقيه امتيازي است؟»9
 پی‌نوشت‌ها:
۱ـ عماد‌‌الدين باقي، همان، ص 118.
2ـ همان، ص111.
3ـ همان.
4ـ جعفر طباطبايي، «ولايت فقيه»، مجلة سپيدة اميد، ش 2، 1372، ص 60 ـ 58.
5ـ همان.
6ـ محمدبن‌حسن حرعاملي، همان، ج 9، ص 67.
7ـ ‌انجمن حجتيه مهدويه، «کعبه و آخرين خورشيد»، آرشيو مرکز اسناد انقلاب اسلامي، کد 6636، 1399 ق.
8ـ سند شمارة 8 مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 25/3/1393؛ نشرية خراسان، همان.
9ـ سيدروح‌‌الله موسوي‌خميني، ولايت فقيه، همان، ص 34.


اندیشه‌ سیاسی مسلمانان ـ 432

 فتح الله پریشان/ در شماره گذشته کلیات مبحث مهم زوال و بقای حکومت در اندیشه سیاسی ملااحمد نراقی را بررسی کردیم و متذکر این نکته مهم شدیم که هيچ‏يك از نظام‏هاى سياسى بدون پذيرش و عمل به یک سری اصول و عواملى كه مايه بقاى حكومتند، دوام نخواهند یافت. نظر به اهمیت این اصول و بهره سیاسی که می‌شود برای امروز حکومت اسلامی از آنها گرفت، در چند شماره از این ستون این اصول را شرح و توضیح می‌دهیم. 
فاضل نراقی بحث اصول و عوامل ماندگاری حکومت را از عدالت و اساس این بحث اجتماعی را نیز از ویژگی روحی، فردی و انسانی، یعنی اعتدال قوای نفسانی شروع می‌کند. وی عدالت را بنیاد نظام سیاسی می‌داند. البته این نگاه تنها مختص وی نیست؛ بلکه شمار زیادی از فقيهان و متفكران اسلامى، از جمله فاضلین نراقى با اشاره به حديث معروف: «الملك يبقى بالعدل مع الكفر و لايبقى مع الظلم بالايمان»؛ پادشاهى به‏وسيله عدالت‏ با كفر پاينده و با وجود ايمان و ظلم و ستم نمى‏ماند(1) اولين و مهم‏ترين عامل حيات كشور و حكومت را عدالت مى‏دانند.
 در آيات و روايات بسيار و سيره عملى پيامبر گرامى اسلامى(ص) و امامان معصوم(ع) اجراى عدالت‏ ‏اصلى بنيادين مطرح شده است؛ به گونه‌ای که انتظام امور نظام سياسى و مردم بسته به عدالت است. در سخنان گهربار حضرت على(ع) كه علامه نراقى به برخى از آنها اشاره كرده، يكى از پيامدهاى برپايى و اجراى عدالت، قوام دولت و حكومت دانسته شده است، از باب نمونه امام على (ع) مى‏فرمايد: «من عمل بالعدل حصن‌الله ملكه و من عمل بالجور عجل‌الله هلكه»؛ كسى كه به عدل كار كند، خداوند حكومت او را نگه مى‏دارد و كسى كه به ستم رفتار نمايد، خداوند در نابودى او تعجيل مى‏كند.(2)
بحث عدالت در نزد نراقى دوم از چنان جایگاهی برخوردار است که وی شش فصل از كتاب گرانسنگ «معراج‌السعاده» را به آن اختصاص داده و با اينكه اين كتاب تقريباً ترجمه «جامع‌السعادات» پدرش محمدمهدی نراقی است؛ ولى در بحث عدالت اجتماعى اين قاعده رعايت نشده و بسيار مفصل و مشروح بيان شده است و بحث‏هايى را به‏ عنوان فوايد عدالت و راه‏هاى دستيابى به آن افزوده است. نراقى به برپايى عدالت دعوت کرده و راه‏هاى رسيدن به آن ‏را نشان مى‏دهد و از عمل نكردن به عدالت و پيامدهاى آن سخن مى‏گويد. اين مطالب در همه زمان‏ها كارايى دارد. همان‏گونه كه اعتدال، به مزاج انسان شادى و نشاط و سلامتى مى‏بخشد، افراد جامعه نيز در پرتو عدالت ‏به زندگى بى‏دغدغه و قوام و اجرای شريعت دست مى‏يابند.(3) 
علامه نراقى، پيش از آنكه ابعاد اجتماعى و سياسى عدالت ‏را بررسی کند، جايگاه و ريشه‏هاى آن در ارتباط با نفس و قواى انسانى را بررسی کرده است. وی در این باره تأکید می‌کند: «پيش از اين دانستى كه قوه انسانيه كه مدخليت در صفات و اخلاق دارد، چهارند: قوه عاقله و عامله و غضبيه و شهويه و دانستى كه كمال قوه عامله، انقياد و اطاعت اوست از براى عاقله، از استعمال ساير قوا در اعمال حسنه و عدالت عبارت از آن است و نقص آن از عدم انقياد است. پس هرگاه ساير قوا به مرتبه كمال باشند، عدالت ‏خواهد بود و هرگاه ناقص باشند، عدالت منتفى خواهد بود و تحقق و انتفاى عدالت، تابع كمال و نقص ساير قوا است و عدالت امرى است جامع جميع صفات كماليه. پس از براى كسب عدالت ‏به خصوص كيفيتى خاص و از براى ازاله ضدش كه جور است، معالجه مخصوصه‏اى نيست.‏»(4) 
عدالت مفهومى گسترده و از ارزش‌های بنیادین انسانی است که همواره مسئله بشر و جوامع بشری بوده و دانشمندان بسیاری، اعم از مسلمان و غیر مسلمان مفهوم عدالت‏ را از زاویه دانش‏ و تخصص خود بررسی کرده‌اند. گروهى از دانشمندان مسلمان، از جمله ملااحمد نراقى، عدالت را به معناى رعايت‏ حد وسط و پرهيز از هرگونه افراط و تفريط دانسته‏اند. آنان عدالت فردى را به معناى اعتدال و رعايت‏ حد وسط در صفات و ويژگى‏هاى فردى معرفى كرده‏اند و همان معنى (پرهيز از افراط و تفريط) را در عدالت اجتماعى، يعنى عدالتى كه حاكم و سلطان بايد به اجراى آن همت گمارند، تعميم داده‏اند. 
نراقى در «معراج‌السعاده» پس از بيان شرافت اخلاق، مى‏نويسد: «بدان كه عدالت‏ يا در اخلاق است ‏يا در افعال يا در عطاها و قسمت اموال يا در معاملات ميان مردمان و يا در حكمرانى و سياست ايشان و در هر يك از اينها عادل كسى است كه ميل به يك طرف روا ندارد و افراط و تفريط نكند، بلكه سعى در مساوات نمايد و هر امرى را در حد وسط قرار دهد و شكى نيست كه اين موقوف است‏ بر شناختن وسط در اين امور و دانستن طرف افراط و تفريط و علم به آن در همه امور در نهايت اشكال است و كار هر كسى نيست، بلكه موقوف است‏ به ميزانى عدل كه به واسطه آن زياده و نقصان شناخته شود. همچنان كه شناختن مقدار هر وزنى بى‏زياده و نقصان محتاج به ترازو نيست كه به آن وزن نمايند و ميزان عدل در حد وسط هر امرى نيست. مگر شريعت ‏حقه الهيه و طريقه سنيه نبويه كه از سرچشمه وحدت حقيقيه صادر شده [است]. پس آن ميزان عدل است در جميع چيزها و متكفل بيان جميع مراتب حكمت عمليه است. پس بر عادل واقعى واجب است كه حكيمى باشد دانا به قواعد شريعت الهيه و عالم به نواميس نبويه.‏»(5) 
پی‌نوشت‌ها:
1ـ معراج‌السعاده، ص‏345/ ميزان‌الملوك والطوائف، ص‏54، به كوشش عبدالوهاب فراتى، چاپ مركز مطالعات و تحقيقات اسلامى.    2ـ عبدالواحدبن‌محمد تميمى آمدى، غررالحكم با مقدمه و تصحيح جلال‌الدين حسينى ارموى، ج‏2، ص‏90، چاپ دانشگاه تهران/ «العدل قوام الرعية و جمال الولاة و العدل نظام الامرة‏». ر.ك: همان، ج‏1، ص‏198.   3ـ مزينانى، محمدصادق؛ انديشه‌هاى سياسى محقّق نراقى؛ تهران: دبيرخانه مجلس خبرگان رهبرى، 1381، صص 304ـ 301.  4ـ معراج‌السعاده، ص‏44، چاپ انتشارات جاويدان. 
5ـ همان، ص‏46.



 شهاب زمانی/ منظور از اسلامی‌سازی علوم بیشتر علوم انسانی غربی است که نوع نگاه و فلسفه حیات را روشن می‌کند و درباره سؤالات اساسی انسان در موضوع جهان‌بینی، انسان‌شناختی، هستی‌شناختی و معرفت‌شناسی و روش‌های رسیدن به این شناخت نظر می‌دهد، والاّ در حوزه علوم پایه و مهندسی و پزشکی که بیشتر به کشف قوانین و سنن الهی حاکم بر طبیعت و ذات اشیا می‌پردازد و هدفش به خدمت گرفتن آنها برای راحتی زندگی فردی و اجتماعی انسان‌هاست، تمایز و توفیری ندارد که چه کسی آنها را کشف کند و در اختیار انسان‌ها قرار دهد. اساساً از این منظر است که گفته می‌شود دانشمندان، جهان‌وطنی هستند و به همه بشر تعلق دارند. اما این اسلامی‌سازی علوم چگونه صورت می‌گیرد و دارای چه لوازم و الزاماتی است؟
اسلامی‌سازی علوم انسانی غربی در وهله اول در گرو آگاهی و شناخت علوم غربی و اسلامی است. بدون آگاهی از علوم انسانی غرب و اصل و منشأ و اسباب آن و اینکه چرا به این نظریات رسیده‌اند، نمی‌توان در علوم انسانی وارد شد و بنای تحول آن را گذاشت. باید محل نزاع مشخص شود و بدانیم که علوم غربی، معلول شرایط خاص جوامع آنهاست و صلاحیت این را ندارد که به تمام بشریت تعمیم داده شود. ثانیاً، نگاه‌ها و روش‌ها در علوم انسانی غربی و اسلامی کاملاً متفاوت است و نقطه شروع‌های فلسفی متفاوتی وجود دارد. 
مشکل این است که بسیاری از پژوهشگران، می‌خواهند اسلامی کردن علوم را از همان تفکر غربی شروع ‌کنند و با تعدیل آنها به علم اسلامی برسند. این در حالی است که همه اختلاف‌ها به اختلاف در فلسفه این دو نگاه برمی‌گردد. برای نمونه در اروپا، در دوره انقلاب علیه کلیسا، نظریه‌ای که در غرب پدید آمد و بر علوم انسانی آنها حاکم شد، اعتقاد به «آزادی» بود. این نظریه در همه علوم و ساحت‌ها وارد شد، ازجمله در علوم تربیتی، به طوری که اصل «آزادی کودک» مبنا قرار گرفت. درحالی‌که با توجه به منابع دینی، اساس و پایه در تربیت، آزادی نیست؛ بلکه مفهوم کلیدی که از اسلام به دست می‌آید، «سلطه» است؛ زیرا سلطه است که سبب نظم بخشیدن به جامعه و خانواده می‌شود. بنابراین اساس تربیت، عملیات سلطه است. در موضوع روان‌شناسی هم آنچه در مفاهیم اسلامی وجود دارد، اطمینان نفسی است؛ درحالی‌که در علم روان‌شناسی جدید این اصطلاح دیده نمی‌شود. 
بنابراین، تفاوت فلسفی بین دو نگاه اسلامی و غربی و شناخت دقایق و ظرایف هر یک از آنها بسیار مهم است و باید این اختلاف در ذهن انسان به وضوح وجود داشته باشد. در گام بعد ما باید خودمان را از هژمون و سیطره اصطلاحات غربی خلاص کنیم. ما امروزه احتیاج به جعل و ایجاد اصطلاحات جدید حقیقی و واقعی داریم. بنابراین یکی از دغدغه‌هایی که درباره عرفی شدن و غربی شدن علوم انسانی وجود دارد، همین موضوع است؛ حتی اگر نیت‌ها خیر باشد. گاهی متفکران و پژوهشگران در ورطه عرفی شدن و غربی شدن می‌افتند، بدون اینکه خودشان متوجه باشند. 

تحلیلی بر نسل نوین جنگ نرم علیه انقلاب اسلامی‌ـ قسمت نودوپنجم

 دکتر سیامک باقری‌چوکامی/ جنگ نرم در عصر کنونی دانش پایه و بهره‌مند از نظریه‌های علوم رفتاری است. در حقیقت، یکی از وجوه متمایز موج چهارم جنگ نرم، بهره‌مندی بازیگران این نوع نبرد از نظریه‌های علوم اجتماعی به معنای اعم یا علوم رفتاری و پژوهش‌های علمی‌ـ تحقیقاتی به معنای اخص است. 

نظریه‌های غربی و جنگ نرم
درباره ارتباط نظریه‌های غربی با جنگ نرم دو دیدگاه کلی وجود دارد: یک‌ـ برخی معتقدند بسیاری از نظریه‌های علوم رفتاری اعم از روا‌ن‌شناسی، جامعه‌شناسی، علوم فرهنگی، علوم سیاسی و علوم ارتباطات با هدف تسلط نرم‌افزاری بیشتر نظام سلطه بر جهان تولید شده‌اند.  دو‌ـ در برابر دیدگاه فوق برخی دیگر، برای این نوع علوم اصالت قائل بوده و معتقدند، نظام سلطه از نظریه‌های علوم رفتاری برای اهداف خود بهره‌برداری می‌کند. 
صرف ‌نظر از صحت و سقم این دیدگاه‌ها، آنچه محرز است این است که نظام سلطه (انگلیس به منزله یکی از نمادهای آن در قرن 19 و اوایل قرن 20 و آمریکا به عنوان نماد آن در نیمه دوم قرن 20 و ابتدای قرن 21) از نظریه‌پردازانی برخوردار بوده و هست که در تحکیم و توسعه نظام سرمایه‌داری و لیبرالیسم نظریه‌پردازی می‌کنند. در عین حال، بسیاری از نظریه‌پردازان مستقل وجود دارند که نظریه‌ها و پژوهش‌های تحقیقی آنها الهام‌بخش نظریه‌پردازان و بازیگران جنگ نرم بوده است. (باقری‌چوکامی، 1395: 80) 

تعلیل اعتراض اجتماعی
 با نظریه حرمان‌ـ تعرض 
نظریه حرمان‌ـ تعرض، شکاف انتظارات، شکاف داشته و خواسته یکی از نظریه‌های روان‌شناسی اجتماعی و جامعه‌شناسی سیاسی است که در ارتباط با شورش‌ها و انقلاب‌ها از آن استفاده شده و توجه بازیگران جنگ نرم را به خود جلب کرده است. «تد رابرت گر» یکی از نظریه‌پردازان این نظریه با استفاده از مفهوم محرومیت نسبی تصریح دارد، اختلاف فاحش بین دو وضعیت و شرایط ایده‌آل یک فرد و شرایط واقعی که در آن زندگی می‌کند، ممکن است موجب بروز واکنش خشونت‌آمیز و اقدام جمعی از سوی وی شود. بر اساس این نظریه، هرگاه بين آنچه افراد انتظار دارند و حق آنهاست و بايد برآورده شود، با ميزان توانايي آنها در برآورده كردن آن انتظارات، فاصله و شكاف افتد، انتظارات مردم تحت شرايطي به سمت اعتراض و خشونت تمايل پيدا مي‌كند. به اعتقاد وی، محرومیت نسبی سرخوردگی است که از محل شکاف بین انتظارات ارزشی و توانایی‌های ارزشی‌شان تعریف می‌شود. براساس این تئوری، اگر داشته‌های انسان متناسب با خواسته‌های او نباشد، دچار سرخوردگی شده و احساس محرومیت می‌کند که اگر این وضعیت در گستره ملی رخ دهد، طبعاً به چالش اقتدار ملی منتهی می‌شود. بنيان‌گذاران این تئوری علت اصلي رفتار پرخاشگرانه در اعتراضات اجتماعي را حرمان ناشي از نوميدي مي‎دانند. نوميدي هنگامي رخ مي‎دهد كه جامعه احساس کند موانعي بر سر راه رسيدن به انتظاراتش وجود دارد، هر چه اين مانع شديدتر احساس شود و به موازات آن رغبت مردم براي دستیابی به خواسته‌ها و انتظارات كه آن را ممكن‌الوقوع مي‎دانند، بيشتر باشد، انگيزش‌هاي اعتراضات خیابانی جدي‎تر می‌شود. بنابراین، میزان امید و ناامیدی در دستیابی به انتظارات و توقعات، عامل کلیدی در فضای داشته و خواسته است؛ زیرا ضریب امنیت و ناامنی را مشخص می‌کند.(مطالعات گروهی، 1388: 55)  

اقدامات دشمن برای ایجاد شکاف در ایران 
بر اساس نظریه موصوف، دشمن در جنگ نرم اقتصادی، تلاش‌های زیر را برای ایجاد فضای شکاف بین امکانات و انتظارات درباره جمهوری اسلامی ایران دنبال کرده و می‌کند:
1ـ ضربه زدن به اقتصاد جمهوری اسلامی و ناتوان نشان دادن نظام از تأمین مطالبات معیشتی و اقتصادی مردم؛ رهبر معظم انقلاب به این انگیزه و مقصد دشمن پیش از هر تحلیلگری پی برده و اقتصاد را اولویت اول دولت معرفی کردند: «اولویّت امروز ملّت ایران، مسئله‌ اقتصادی است و توجّه کنید که اولویّت دشمن هم مسئله‌ اقتصادی است؛ یعنی امروز دشمنان جمهوری اسلامی برای اینکه بتوانند اهداف خودشان را در مورد ایران و ایرانی و جمهوری اسلامی محقّق کنند، دنبال راهکارهای اقتصادی و یا به تعبیر درست‌تر، دنبال ضربه ‌زدن اقتصادی به ملّت ایرانند. هدف دشمن این است که بتواند با فشار اقتصادی، ملّت ایران را نسبت به نظام اسلامی و جمهوری اسلامی دلسرد و دلزده کند و بین ملّت ایران و نظام اسلامی فاصله بیندازد و هدف‌های خودش را از این راه دنبال کند.» (1/1/1396)
2ـ پروپاگاندا و جنگ روانی و تبلیغی برای نامطلوب جلوه دادن وضعیت موجود و دامن زدن به انتظارات و خواسته؛ بازیگران جنگ نرم از طریق رسانه‌ها و تکنیک‌های عملیات روانی تلاش می‌کنند در شرایطی که توانایی‌های ارزشی حاکمیت (قدرت تأمین و ارضای نیازهای مادی و معنوی جامعه) ثابت است، انتظارات ارزشی را به قدری بالا ببرند که شکاف میان مردم‌ـ حاکمیت بروز کند. 
3ـ ناممکن بودن دسترسى به وضع مطلوب؛ عاملان جنگ نرم از طریق عوامل مؤثر اطلاعاتی سعی می‌کنند در شرایطی که انتظارات در یک معادله با شیب ثابت و مثبت (ملایم) پیش می‌رود، توانایی حاکمیت در برآورده کردن خواسته‌ها و انتظارات را رو به اضمحلال نشان دهند (الگوی محرومیت صعودی) و از این رهگذر به نتیجه مدنظر خود مبنی بر جنبش‌سازی و زمینه‌سازی برای نافرمانی مدنی نایل آیند. رهبر معظم انقلاب به خوبی به موضوع پی برده و در ابتدای سال 96 برای ترغیب مؤکد بر پیگیری اقتصاد مقاومتی از سوی مسئولان فرمودند: «ما اطّلاعات را دائماً دنبال می‌کنیم و از وضع مردم در بخش‌های مختلف کشور مطّلع می‌شویم؛ مردم از لحاظ معیشت دچار مشکلند. مسئله‌ بیکاری هست، مسئله‌ سختی معیشت هست؛ و مشکلات گوناگونی که در زمینه‌ فرهنگی و اجتماعی به دنبال اینها می‌آید. خب، عرض کردیم که دشمن هم بر روی همین‌ها تمرکز می‌کند و روی اینها تبلیغات می‌کند.» (همان) در واقع دشمن با تمرکز بر این زخم‌ها و آسیب‌ها تلاش دارد تا آستانه تحمل مردم را کاهش داده، آنها را برای اعتراض آماده کند. 
4ـ دمیدن بر ناامیدى و گسترش نارضایتی؛ رهبر معظم انقلاب اسلامی، در دی ماه سال جاری مهم‌ترین طراحی جبهه مقابل در مقطع فعلی را ناامید کردن مردم به آینده و گرفتن اعتماد به نفس آنان از طریق بزرگنمایی مشکلات و ضعف‌ها و کاستی‌ها دانستند. (6/10/1396) بازیگران جنگ نرم با تعمیق ناامیدی، آستانه تحمل مردم را دستکاری کرده و نارضایتی را به مثابه موضوع مشترک همه القا کرده و توسعه می‌دهند.  
مطابق با این نظریه چنانچه نارضایتى در میان توده‌ها گسترش یابد، امکان شکل‌گیرى یک هویت مقاوم فراهم خواهد شد. در مرحله دیگر که نارضایتى‌ها توسعه یافت، تهدیدات دشمن معطوف به هدف شکل دادن به هویت مقاومت است؛ یعنى جمعى از افراد که به یک خودآگاهى درونى در زمینه مشترک بودن خواسته‌ها رسیده‌اند. تهدید در این مرحله در ایجاد باور، خودآگاهى و تقویت انگیزه‌ها در جهت شکل دادن به جنبش‌ها و جریان‌هاى تشکل‌یافته در درون هویت مقاوم و معطوف به سازماندهى چنین تشکل‌هایى است. در مرحله نهایى چنانچه هویت مقاوم شکل بگیرد و براساس آن تشکل‌ها و جنبش‌ها ظاهر شود، تهدیدات دشمن به تحریک چنین حرکت‌ها به منظور ایجاد نا‌امنى در چارچوب موادى مانند اغتشاش، شورش، اعتراض و اعتصاب معطوف خواهد شد. (تد گر،1388: ۲۶۴ ـ ۲۶۲)

در دنیای جدید، دولت‌ها و سازمان‌های بین‌المللی به شکل فزاینده از تحریم‌ها برای دستیابی به اهداف تعریف شده در سیاست خارجی خود استفاده می‌کنند. هرچند در صورت نبود راهبرد مناسب از سوی اعمال‌کنندگان تحریم برای تغییر رویه و رفتار کشور و دولت تحریم‌شونده، این ابزار در عمل کارایی چندانی نخواهد داشت؛ اما قدرت‌ها تلاش می‌کنند با ایجاد اجماع در رفتار بازیگران جهانی و اعمال نفوذ از طرق گوناگون بازیگران دیگر را به ایفای نقش خواسته شده در بازی تحریم وادار کنند. رفتار تحریمی آمریکا با جمهوری اسلامی ایران از ابتدای پیروزی انقلاب تاکنون نمونه مطالعاتی مناسبی است که می‌تواند شناخت ما از منطق و راهبرد طراحان تحریم را افزایش دهد. 
این بار بررسی ابعاد و زوایای گوناگون تحریم و چگونگی تنظیم آن برای رسیدن به بیشترین اهداف دست‌مایه «ریچارد نفیو»، طراح تحریم‌های ایران و عراق در کتاب «هنر تحریم‌ها» قرار گرفته است. این کتاب که انتشارات دانشگاه کلمبیای آمریکا در پاییز سال جاری منتشر کرده، هنوز به فارسی ترجمه نشده است. 
ریچارد نفیو، عضو سابق تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای آمریکا و کارشناس امور تحریم‌ها و امنیت بین‌الملل و عدم اشاعه تسلیحات در وزارت خارجه آمریکا و محقق دانشگاه کلمبیا در این کتاب چارچوبی کاربردی برای طراحی و اعمال تحریم‌ها ارائه کرده که تمرکز مطالب آن نه تنها بر راهبرد اولیه طراحی تحریم‌ها، بلکه بیشتر بر روی قاعده‌مند کردن آنها به منظور دستیابی به بیشترین میزان بهره‌وری از نظام تحریم‌ها است. نفیو داده‌های چارچوب پیشنهادی نظام تحریم‌ها را به دو بخش تقسیم می‌کند: رنج و راه حل. به اعتقاد وی، تأثیرگذاری تحریم‌ها ناشی از رنج وارد آمده بر روی کشور هدف است؛ اما در عین حال باید در نظر داشت، همواره باید راه حلی برای رفع این رنج وجود داشته باشد. در حقیقت، این راه حل چیزی نیست جز تسامح و گفت‌وگو که می‌تواند در نهایت به از بین رفتن رنج تحمیل شده ناشی از تحریم منجر شود. نفیو با استفاده از تجربیات ارزشمند ناشی از طراحی تحریم‌های ایران و عراق سعی کرده است راهنمایی عملی برای چگونگی استفاده از این ابزار و از همه مهم‌تر، چگونگی بازی با دو ابزار درون گفتمانی تحریم‌ها، یعنی «رنج» و «راه حل» را فراهم آورد.

واقعیت دهه اخیر کشور این است که ما درگیر یک جنگ اقتصادی تمام‌‌عیار شده‌ایم؛ جنگی که متأسفانه هنوز برخی مسئولان ارشد کشور آن را باور نکرده‌اند. خوان زاراته، رئیس فعلی بنیاد نومحافظه‌کار «دفاع از دموکراسی» است که عمده فعالیتش در حوزه تحریم‌ها به ویژه ایران متمرکز بوده است. وی به اتفاق رئیس سیا و مشاور امنیت ملی آمریکا مثلثی اندیشکده‌ای‌ـ اطلاعاتی‌ـ امنیتی علیه جمهوری اسلامی تشکیل داده که به اعتراف «ند پرایس»، تحلیلگر سیا و مشاور امنیتی اوباما، تلاش دارند با اتکا بر اسناد بنلادن و القاعده، ایران را به جریان سلفی جهادی مرتبط کرده و از طریق فشار بیشتر به هدف خود دست یابند. زاراته در کتابش با عنوان «جنگ خزانه‌داری» (TREASURYS WAR) می‌نویسد: «زرادخانه آمریکا شامل هواپیماهای بدون سرنشین، موشک‌های تامهاوک و چریک‌هایی با کت و شلوار خاکستری است. وظیفه این چریک‌ها تبدیل ابزار مالی و اقتصادی (تحریم) به سلاحی قوی علیه دشمنان آمریکاست.»