سردار غلامحسین غیب‌پرور، رئیس سازمان بسیج مستضعفین گفت: بدون شک رمز حیات انقلاب اسلامی ایستادگی در مقابل دشمن است، آن روز که مقابل دشمن بلرزیم، بترسیم یا تردید به دل راه دهیم، آن روز، روزی است که لباس جهاد کبیر را از تن درآورده‌ایم. امام و شهدا و رهبری به شایستگی لباس جهاد کبیر را پوشیدند؛ دشمن نمی‌خواهد انقلاب اسلامی باقی باشد و تنها راه شکست دشمن توجه و روی‌آوری به جهاد کبیر است.

صبح صادق راهبردهای جدید دشمنی با جمهوری اسلامی ایران و راه‌های خنثی‌سازی آن را بررسی می‌کند
 محمد صرفی/ واژه Dismantle در زبان انگلیسی یعنی چیزی را دچار فروپاشی کردن و قطعه‌قطعه کردن یک ماشین یا ساختار به نحوی که دیگر کارایی نداشته باشد. معادل دقیق‌ این واژه را در زبان فارسی می‌‌توان «اوراق کردن» دانست. فرهنگ فارسی معین، «اوراق کردن» را چنین معنا می‌کند؛ 1ـ ورق ورق کردن، اجزای چیزی را از هم جدا کردن؛ 2ـ با ضربه از پای درآوردن، ناقص کردن؛ 3ـ روحاً و جسماً ذلیل و ناتوان کردن.
چنانچه بخواهیم ماهیت و جوهره استراتژی آمریکا و دار و دسته‌اش بر ضد جمهوری اسلامی ایران را در یک کلمه خلاصه کنیم، به نظر می‌رسد مناسب‌ترین و گویاترین عبارت همین واژه مذکور باشد. این رویکرد را می‌توان «استراتژی اوراق کردن»
(Dismantling Strategy) نامید. این استراتژی ابعاد و اضلاع گوناگونی دارد و طیف متنوعی از اقدامات و برنامه‌ها و اهداف (کوتاه‌مدت، میان‌مدت و بلندمدت) را شامل می‌شود که از منظری می‌توان آنها را به دو دسته «نرم» و «نیمه‌سخت» تقسیم کرد. هدف نهایی این برنامه‌های ترکیبی و مکمل یکدیگر، براندازی یا به اصطلاح آمریکایی‌ها (Regime Change) است. آنها پس از چهار دهه آزمون و شکست در برابر جمهوری اسلامی ایران، به درستی دریافته‌اند، براندازی جمهوری اسلامی ایران با روش‌های سخت و خارج از مرزهای ایران امکان‌پذیر نیست؛ بلکه باید «براندازی از درون» (Regime Change From Within) را دنبال کنند. 
شواهد و قرائن و اسناد در این باره کم نیستند. آمریکایی‌ها به دلایل مختلف از بیان آشکار هدف خود نیز ابایی ندارند. 25 خرداد سال جاری رکس تیلرسون، وزیرخارجه آمریکا که در کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان صحبت می‌کرد، گفت: «سیاست ما در قبال ایران هنوز در حال تکمیل است. هنوز آن را به رئیس‌جمهور تقدیم نکرده‌ایم. ولی بگویم که قطعاً ما متوجه ادامه حضور تنش‌زای ایران در منطقه هستیم. سیاست ما در قبال ایران این است که هژمونی و استیلای ایران را عقب برانیم، توانایی آنها در تولید تسلیحات اتمی را مهار کنیم و از عناصری در داخل ایران حمایت کنیم که منجر به انتقال مسالمت‌آمیز حکومت می‌شود و البته همان‌طور که می‌دانیم، آن عناصر حضور دارند.»
مایکل لدین که مواضع ضدایرانی وی در آمریکا مشهور است، اواخر بهمن ماه سال گذشته در مقاله‌ای که وال استریت ژورنال1 آن را منتشر کرد، درباره چرایی و هدف نهایی این پروژه چنین می‌نویسد: «بهترین استراتژی برای آمریکا (علیه ایران) چیست؟ ایران به مبارزه خود علیه آمریکا ادامه می‌دهد و تا زمانی که رژیم دوام بیاورد، این مبارزه پایان نمی‌یابد. بنابراین سیاست آمریکا باید فروپاشی رژیم (آیت‌الله) خامنه‌ای تا جایی که ممکن است به صورت صلح‌آمیز و از درون باشد.» 
اگر بخواهیم دو برنامه شاخص و کلیدی «استراتژی اوراق کردن» را بررسی و تحلیل کنیم، می‌توانیم از «بی‌ثبات‌سازی» به عنوان برنامه‌ای نیمه‌سخت و «ناامیدسازی» به عنوان برنامه‌ای نرم نام ببریم. 

یک سند راهبردی و عملیاتی
27 بهمن 95 کنگره آمریکا از برخی صاحب‌نظران سیاسی‌ـ امنیتی در حوزه ایران، دعوت کرد تا با حضور در جلسه استماعی با عنوان «ایران تحت‌نظر»، نظرات و پیشنهاد‌های خود درباره نحوه مواجهه آمریکا با جمهوری اسلامی ایران را مطرح کنند. این جلسه زمانی برگزار شد که مدت کوتاهی از روی کار آمدن دولت دونالد ترامپ می‌گذشت و کاخ سفید در حال تدوین راهبرد خود علیه ایران بود. 
یکی از کسانی که نظرات خود را در قالب یک طرح عملیاتی به این جلسه2 ارائه داد، «اسکات مودل» بود. مودل سال‌ها در بخش عملیات ویژه سازمان سیا فعالیت داشته و خاورمیانه‌ـ به‌خصوص افغانستان‌ـ یکی از اصلی‌ترین محل‌های مأموریت وی بوده است. وی به سه زبان فارسی، پرتغالی و اسپانیایی مسلط است و در یک طرح هفت‌بندی3 به نکاتی می‌پردازد که رخدادهای ماه‌های اخیر، نشان می‌دهد این سند به طور جدی در حال پیگیری و عملیاتی شدن است. نکته کلیدی و بسیار مهم این طرح آن است که طراح آن در همان ابتدا اعتراف می‌کند ایران در شرایط انقلاب و تغییرات عمیق نیست و آمریکا باید با تمرکز بر «مردم»، اهداف خود را دنبال کند. 
مقایسه و تطبیق پیشنهادهای مودل با برخی روندها و وقایع رخ داده چند ماه اخیر نتایج جالبی به همراه دارد. برخی از نکات پیشنهادی این سند کلیدی با عنوان «ایران تحت‌نظر: آینده سیاست آمریکا در قبال ایران» به قرار زیر است:
1ـ صدای آمریکا و رادیو اروپای آزاد باید سکویی برای تشریح سیاست‌های آمریکا باشند؛ از اختلافات و مناقشات درون رژیم بهره‌برداری کنند، اصلاح‌طلبان را تقویت کنند، خواستار انتخابات آزاد و منصفانه شوند، حمایت بین‌المللی از ایران را تضعیف کنند و ارتباطات ایران با بی‌ثباتی‌های منطقه‌ای را برجسته سازند.
2ـ رسانه‌های فارسی‌زبان باید توجهات را به سمت تظاهرات سوق دهند؛ از تظاهرات کارگران کارخانه‌ها و گروه‌های نژادی گرفته تا فعالان مدافع حقوق زنان و معلمانی که دچار فقر هستند. هرچند این تظاهرات به صورت محلی(نه در سطح ملی) و گذرا برگزار می‌شوند، اما ما باید کمک کنیم تا این «خوشه‌های نارضایتی ازهم‌گسسته» به هم پیوند بخورند و به رفتار قوی‌تر ضد رژیمی منجر شوند.
3ـ رسانه‌ها باید گزارش‌های خود درباره فساد را بیشتر کنند.
4ـ افزون بر برجسته کردن ارتباط با تروریسم و فساد، تلاش‌های تحت امر آمریکا باید روی استفاده از خشم و نفرتی معطوف شود که هنوز دست‌نخورده باقی مانده است. همچنین باید این تلاش‌ها روی تمایل به ابراز نظرات مخالف رژیم معطوف شود.
5ـ جنبش زنان در ایران بیشتر در زمینه تلاش برای به دست آوردن حقوقی است که زمانی از آنها برخوردار بودند. در جمهوری اسلامی ایران هیچ گروه اجتماعی مثل زنان دچار خسران نشده است و هیچ موضوعی مثل حقوق زنان و برابری جنسیتی، نمی‌تواند سبب تجمع انرژی پنهان در جامعه شود.
6ـ راه‌اندازی کمپین رسانه‌ای و تبلیغاتی با موضوع بحران‌های اجتماعی. اقدامات نادرست رژیم موجب بحران‌هایی در زمینه‌هایی چون بهداشت و رفاه شده است که هر یک از آنها جنبش‌هایی کوچک اما سازمان‌یافته را به همراه داشته است.
7ـ تعداد افرادی که از درون ایران برای آمریکا اطلاعات ارزشمند جمع‌آوری می‌کنند باید افزایش چشمگیر یابد تا این‌گونه تعداد کسانی که پتانسیل انفکاک و جدایی را دارند بیشتر شود و موجب تحریک فرار مغزهای دانشمندان ایران و تکنوکرات‌های ارشد از آژانس‌های دولتی ایران شوند که روی نیروگاه‌ها و پایگاه‌های حساس هسته‌ای و نظامی متعارف ایران نظارت دارند، روی سیاست‌های راهبردی ایران در بخش تحقیق و توسعه نظارت دارند و مشغول تهیه و تدارکات غیرقانونی برای ایران هستند.
8ـ باید همتایان اروپایی خود را ترغیب کنیم که کارهای مشابهی (برای جذب جاسوس) انجام دهند.
9ـ افشای مقیاس فساد ایران و نقض‌های حقوق بشری ایران با افزودن افراد ایرانی به فهرست «مگ نیتسکی» یا ایجاد یک فهرست خاص برای ایران. روحانی نیز مرتباً از فساد به مثابه یکی از بزرگ‌ترین ناکامی‌های انقلاب اسلامی نام می‌برد. کنگره باید قانونی را تصویب کند که در آن از دولت بخواهد تا گزارش‌های فصلی درباره فساد دولت ایران و نقض حقوق بشری آن منتشر کند. گزارش افشایی، در داخل ایران موجب سلب مشروعیت بیشتر از طبقه حاکم بر ایران می‌شود و نخبگان دموکراتیک و اصلاح‌طلب در ایران را توانمند می‌کند، خوراک رسانه‌های انگلیسی و فارسی‌زبان می‌شود و تأکیدی بر حمایت آمریکا از اکثریت ساکت ایرانی‌هایی است که به صورت فزاینده احساس جدایی از انقلاب اسلامی می‌کنند.
10ـ نجف که قائل به جدایی دین از سیاست و رقیب اصلی ایران برای رهبری در جهان شیعه است باید تقویت شود. ما باید هم‌پیمانان عرب را ترغیب کنیم که از نجف به عنوان تفکر سنتی تحمل‌پذیرتر و آرام‌تر حمایت کنند، این کار باید شامل ترویج برجسته‌ترین و محترم‌ترین شخصیت‌ها چون آیت‌الله شیرازی و دیگران در مقابل رهبر ایران باشد و در عراق کسانی ترویج شوند که حامی اسلام شیعی تحمل‌پذیرتر، با ستیزه‌جویی کمتر و سیاسی‌گری کمتر هستند.

از بی‌ثبات‌سازی تا تجزیه
اگرچه بیشتر پیشنهادهای مودل را می‌توان در بخش برنامه‌های نرم تقسیم‌بندی کرد؛ اما این برنامه‌های نرم در صورت موفقیت، زمینه را برای گام بعدی، یعنی بی‌ثبات‌سازی و اقدامات نیمه‌سخت فراهم می‌کند. آشوب‌های دی ماه سال جاری و غائله دراویش خیابان پاسداران را می‌توان نمونه‌هایی از این اقدامات نیمه‌سخت دانست. گسترش چنین غائله‌ها و آشوب‌هایی می‌تواند زمینه را برای گام بزرگ بعدی، یعنی تجزیه ایران فراهم کند. موضوعی که به تازگی پایگاه تحلیلی‌ـ آمریکایی «لوبلاگ» در مقاله‌ای با عنوان «ریشه‌کن کردن نظام دولتی خاورمیانه»4 به آن اشاره کرده و می‌نویسد: «بسیاری از کشورهای خاورمیانه پس از پایان جنگ جهانی دوم در جای خود مستقر شدند؛ ولی در دو دهه گذشته، بسیاری از ساختارهای موجود در خاورمیانه دچار فروپاشی شده است.»
نویسنده در ادامه به وضعیت نابسامان و بحرانی کشورهایی، همچون سوریه، لیبی، عراق و افغانستان اشاره می‌کند و از نقش مخرب استعمارگران گذشته‌ـ به ویژه انگلیس و فرانسه‌ـ در نابسامانی و درگیری‌های خونین و داخلی امروز آنها می‌گوید و تأکید می‌کند: «ایده‌ها و استراتژی‌های مشابهی در مورد ایران نیز مطرح می‌‌شود. این ایده که ایران بزرگ‌تر از آن است که غرب با آن راحت باشد، سابقه‌ای طولانی دارد و حتی به دورانی باز می‌‌گردد که ایران متحد غرب بود. یک راه مقابله با این وضعیت، همواره تبلیغ این ادعا بود که ایران یک دولت‌ـ ملت نیست؛ بلکه یک امپراتوری است که از گروه‌های نژادی مختلفی تشکیل شده است. با چنین استدلالی، هیچ اشکالی وجود نخواهد داشت که برای تجزیه این کشور تلاش شود. استفاده از عنوان «پرشیا» به جای ایران بخشی از همین استراتژی است.
تاکنون غرب و به ویژه آمریکا و البته دیگر مخالفان ایران، این راهبرد را از طریق ابزارهای غیرمستقیم برای تحریک جدایی‌‌طلبان در ایران پی‌گیری کرده‌اند. حتی پس از برجام و تعهد به برداشته شدن تحریم‌های ایران، آنها به تضعیف اقتصاد ایران از طریق تحریم و دیگر فشارها ادامه داده‌اند. به لحاظ نظری، هدف این است که افزایش نارضایتی عمومی از وضع کشور، سبب تشدید فعالیت‌های تجزیه‌طلبانه شود. برخی از رقبای منطقه‌ای ایران در مواردی آشکارا از این سیاست حمایت کرده‌اند. برای نمونه، محمدبن‌سلمان، ولی‌عهد سعودی آشکارا گفته است درگیری را به درون ایران خواهد کشاند.»

قلب استراتژی دشمن 
فتنه 88 که کشور را تا لبه پرتگاه برد، چگونه و به دست چه کسی خنثی و بی‌اثر شد؟ اغتشاشات دی ماه سال جاری چطور؟ پاسخ واضح است؛ مردم زیر پرچم ولایت. پس راه موفقیت برای دشمن چیست؟ تأثیر بر مردم و متفرق کردن آنان و جدایی انداختن میان آنان و رهبری به منزله ستون خیمه جمهوری اسلامی ایران. مفهومی عمیق که در بیانات حضرت امام خمینی(ره) این‌گونه متجلی شد: «پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به این مملکت آسیبی نرسد.»
دشمن برای هدف قرار دادن قلب و مغز مردم، برنامه‌های متنوع و متعددی در دستور کار خود دارد که نقطه ثقل آنها را باید تلاش برای ناامیدسازی دانست. امید به آینده زمینه و بستر حرکت و تلاش است. در سخت‌ترین شرایط و بزرگ‌ترین مشکلات چنانچه امید باشد، جامعه حرکت کرده و بالاخره موفق به عبور از آن شرایط سخت و پیچیده می‌شود؛ اما اگر جوّ ناامیدی حاکم شد، تلاش و حرکت متوقف شده و کوچک‌ترین مانع و مشکل نیز می‌تواند جامعه را از پای دربیاورد. از همین روست که رهبر معظم انقلاب، دلسرد و ناامید کردن نسل جوان را روش رایج دشمن و دنبال کردن همین روش از سوی برخی نیروهای داخلی را خیانت به ناموس ملی کشور می‌دانند.5

رابطه امید و بیان مشکلات
حال که ناامید کردن مردم و یأس‌پراکنی یکی از روش‌ها و تاکتیک‌های اصلی دشمن و خیانت به کشور است، روش برخورد با مشکلات و ضعف‌های درونی کشور چیست؟ آیا بیان و مطالبه برای رفع آنها دامن زدن به فضای ناامیدی و یأس مورد نظر دشمن نیست؟ 
توجه و دقت در بیانات و روش برخورد رهبر معظم انقلاب اسلامی نشان می‌دهد، مطالبه‌گری برای حل مشکلات و برطرف کردن ضعف‌ها سیره و روش همیشگی ایشان است و کسی نمی‌تواند به بهانه جلوگیری از ناامیدی مردم، مانع مطالبه‌گری شود. نکته حساس و ظریف ماجرا در نحوه و شیوه این مطالبه‌گری است. حضرت آیت‌‌الله‌العظمی خامنه‌ای پنجم مهر ماه سال 1383 در این باره می‌فرمایند: «نوع بیان (مشکلات) را نوعی نکنید که معنایش حاکمیت فضای یأس بر تحرک باشد؛ نه، هیچ جای یأس و نومیدی نیست و پیام یأس‌آلود هم به نظر من جایی ندارد.»
برای رعایت این مرز باریک و حساس، به نظر می‌رسد دو نکته مهم قابل تأمل و اجراست. اول آنکه، در کنار ضعف‌ها و مشکلات، دستاوردها و پیشرفت‌ها نیز بیان شود. جمهوری اسلامی در عرصه‌های گوناگون دستاوردهای بسیار و گاهی شگفتی داشته است که بیان آنها از افتادن به دام یأس جلوگیری می‌کند. نکته دوم و آنکه، باید توجه داشت و گفت که حل نارسایی‌ها و مشکلات نیز برعهده خودمان است. قرار نیست دستی از غیب یا قدرتی خارجی مشکلات ما را رفع کند. نیروهای داخل کشور هستند که باید بر مشکلات فائق آیند و این توان را هم دارند. 
در حالی که دشمن با یأس‌پراکنی و ایجاد مسئله، تنش و آشوب در کشور به دنبال مستهلک کردن روح و روان جامعه و کارایی جمهوری اسلامی است، راه مقابله در اولین گام انسجام هرچه بیشتر درونی کشور و جامعه و مقابله با سونامی سهمگین ناامیدی است. مقابله با ناامیدی به معنای نادیده گرفتن زخم‌ها و ضعف‌ها نیست؛ بلکه نشان دادن چندین برابر نقاط قوت و روشنی است که در عملیات مشترک دشمنان خارجی و کاسبان ناامیدی در داخل، از چشم مردم‌ـ به ویژه نسل جوان‌ـ پنهان مانده و کسی به آنها نمی‌پردازد. 
پی‌نوشت‌‌ها:
 https://goo.gl/dMqzjD -1
 https://goo.gl/x9mkQ7 -2 https://goo.gl/zYb2DD -3
 https://goo.gl/BLVoGC -4
https://goo.gl/onc1EK -5


 مصطفی قربانی/ عدالت یک ارزش مهم و تحقق آن از جمله اهداف انقلاب اسلامی است. اهمیت این موضوع به حدی است که امام(ره) حتی در آن وصیت‌نامه سیاسی‌ـ الهی‌شان به این مهم، به ویژه رسیدگی به وضع محرومان و مستضعفان توجه و تأکید جدی داشتند. افزون بر این، یک وجه مهم تفاوت میان الگوی توسعه‌ مدنظر امام راحل و گفتمان انقلاب اسلامی با دیگر الگوهای توسعه، دقت و توجه الگوی توسعه مدنظر گفتمان انقلاب اسلامی به موضوع تحقق عدالت اجتماعی، کاهش فاصله میان غنی و فقیر، مبارزه با شکاف طبقاتی و... است. با وجود این، همان‌گونه که رهبر معظم انقلاب به تازگی اشاره کردند، در همه‌ زمینه‌ها پیشرفت صورت گرفته، اما در زمینه‌ عدالت چندان پیشرفتی صورت نگرفته است. با این حال، به نظر می‌رسد منظور معظم‌له این نیست که نظام اسلامی نظامی ناعادلانه است و تاکنون نسبت به مسئله عدالت و تحقق آن بی‌توجهی صورت گرفته است،‌ بلکه منظور این است که از نظر دستیابی به افق‌های تحقق عدالت وضعیت مطلوب نیست؛ یعنی ما از این نظر با شاخصه‌های عدالت اسلامی فاصله داریم، اگرچه به طور قطع اقدامات زیادی هم در این زمینه صورت گرفته است. با وجود این، سؤال این است که چالش‌های تحقق عدالت در کشور در چهار دهه اخیر چیست؟ در پاسخ می‌توان به چند نکته اشاره کرد:
1‌ـ تحقق عدالت، آن‌گونه که در منابع اسلامی از آن بحث شده و در حکومت امیرالمؤمنین(ع) اجرایی شده است، بسیار دشوار است. به عبارتی، با وجود آثار و برکات تحقق عدالت در جامعه، به سبب دشوار بودن و دقیق بودن این امر، معمولاً کسی خود را با آن درگیر نمی‌کند. از این‌ رو، به نظر می‌رسد مهم‌ترین چالش در ‌تحقق نیافتن عدالت، تبدیل نشدن آن به مطالبه‌ عمومی است. درواقع، در شرایطی که هر کس صرفاً به تأمین منافع خود می‌اندیشد و نسبت به سرنوشت کشور و وضعیت دیگر هم‌نوعان و هم‌کیشان خود توجهی ندارد، بحث از عدالت و دغدغه‌ تحقق آن چندان نمی‌تواند مطرح شود. به عبارتی، در این شرایط، هیچ‌گاه عدالت به خواسته و مطالبه‌ عمومی تبدیل نمی‌شود و طبیعی است که کسی به دلیل بی‌توجهی به مسئله عدالت، مورد بازخواست قرار نخواهد گرفت.
2ـ عدالت ملکه‌ای نفسانی است و انتظار تحقق عدالت تنها در صورتی به بار خواهد نشست که این ملکه در نفس و روح کارگزاران، مدیران و حتی عموم مردم، جایگاه متناسب با اهمیتش را پیدا کرده باشد. به عبارتی، به سبب دقیق و دشوار بودن تحقق عدالت، تحقق آن به کارگزاران و مدیرانی نیاز دارد که ابتدا در درون و در ذات خود عدالت را ملکه کرده باشند. متأسفانه، این ملکه در میان مدیران و کارگزاران نظام عمومیت و شمول ندارد. 
3ـ در مدیریت کلان، به ویژه در طراحی الگوهای توسعه نیز در مقاطعی به این موضوع بی‌توجهی شده است. در الگوهای توسعه‌ای که در برهه‌ پس از جنگ تحمیلی و در ادامه، در کشور طراحی و اجرا شده است، توجه به تحقق عدالت یا جایگاهی نداشته یا مسئله‌ای ثانویه و دست‌چندمی بوده است. بنابراین، با وجود پیشرفت‌هایی که در حوزه‌های گوناگون صورت گرفته، به همان میزان در زمینه‌ عدالت پیشرفت صورت نگرفته است.
4ـ سیاسی‌کاری و تقدم منافع حزبی و گروهی بر منافع کلان ملی و خدمت‌رسانی به مردم نیز چالشی اساسی در تحقق عدالت بوده است؛ زیرا با حاکمیت این نوع نگاه، چه بسا مدیر و کارگزاری توانمند و خدمتگزار جای خود را به مدیری نالایق و ناکارآمد داده و نه تنها در پیشبرد عدالت کوششی نکرده است؛ بلکه حتی در انجام وظایف معمولی و عادی خود نیز توفیقی نداشته است.
5ـ عدالت اسلامی به لحاظ نظری هنوز در مرحله‌ انتزاعی قرار دارد و برای آن شاخص‌سازی قوی و متقن صورت نگرفته است. بنابراین، با وجود بحث از عدالت، بیان ما به ازای بیرونی برای آن یا الزامات تحققش اندکی دشوار به نظر می‌رسد؛ اما اندیشمندان ما در حوزه و دانشگاه باید بسترها و لوازم فهم و عملیاتی‌سازی آن را فراهم کرده، طعم شیرین اجرای عدالت اسلامی را به مردم بچشانند.

 محمد قلی‌یان/
11ـ‌ اتحاد اپوزیسیون: «ولید فارِس» مشاور سابق ترامپ و «میت رامنی» در واشینگتن‌تایمز نوشت: «دوباره اعتراض‌ها در ایران برقرار است. امروز فرصتی تاریخی است که آمریکا و جامعه بین‌المللی با استفاده از آن می‌توانند به تغییر رژیم مسالمت‌آمیز در ایران کمک کنند! اما آمریکا باید چه کند؟» فارِس در ادامه پیشنهادهایی برای اپوزیسیون بیان می‌کند:
1ـ اپوزیسیون ایران به ویژه خارج‌نشین‌هایش باید به آمریکا و جهان با اتحاد میان خودشان کمک کنند.
2ـ رقابت میان خودشان را (برای کسب قدرت) کنار بگذارند و یادشان باشد که بازیگران اصلی معترضان در ایران هستند! وقتی تغییر (رژیم) صورت گرفت، آنگاه وارد رقابتی آزاد برای تشکیل حکومت آتی ایران بشوند!
3ـ سیاست آمریکا در قبال معترضان ایران، باید دستور کار راهبردی و منطقی داشته باشد. کاخ سفید باید به طور جدی با کنگره برای شکل‌دهی به یک راهبرد جامع همکاری کند. باید پلت‌فورمی دو حزبی به عنوان پایه «رویکردی ملی» در این موضوع ایجاد شود. ما با قدرت از معرفی هماهنگ‌کننده‌ای برای موضوع ایران تا زمانی که این ماجرا ادامه دارد، حمایت می‌کنیم. این عامل، به‌هم‌پیوستگی میان نهادهای دولتی آمریکا را حفظ می‌کند و ارتباط با بازیگران منطقه‌ای، بین‌المللی و اپوزیسیون ایران برقرار می‌ماند.
12ـ رساندن سلاح به دست اغتشاشگران: اندیشکده صهیونیستی «بگین سادات» هم به دنبال حمایت نظامی و رساندن سلاح به دست اغتشاشگران است و پیشنهادهایی را ارائه می‌دهد:
1ـ تنها حمایت‌های لفظی از معترضان ایرانی کافی نیست، ضروری است آمریکا با کمک متحدانش چون اسرائیل، شبانه‌روز برای تأمین سلاح آنها تلاش کرده و حتی نحوه استفاده از آنها را برای به‌کارگیری علیه رژیم ایران آموزش دهد.
2ـ برای دستیابی مؤثر به اسلحه‌های فراهم شده معترضان باید شناسایی شوند. کمک‌ها باید متناسب با نیازهای گروه‌های متنوع در محیط‌های مختلف طراحی شوند، به طوری‌که برخی مخالفان در جنگ‌های شهری برخی دیگر در ترور مقامات سیاسی و امنیتی نظام، برخی در عملیات کمین و فرار در جاده‌ها و خطوط راه‌آهن سراسر کشور مشغول خواهند شد.
3ـ این کمک‌رسانی باید با تحریم‌های شدیدتر و محاصره بنادر یا مناطق پروازی ایران تقویت شوند.
13ـ دسترسی به فناوری‌های ارتباطی: مجلس نمایندگان آمریکا با تصویب قطعنامه‌ای جمهوری اسلامی ایران را به نقض حقوق بشر متهم و از ناآرامی‌های اخیر در برخی شهرهای ایران ابراز حمایت کرد. براساس رادیو اروپای آزاد، قطعنامه 675 به بهانه حمایت از آزادی بیان مردم ایران، محکومیت سرکوب اعتراضات مشروع و دسترسی به فناوری‌های ارتباطی، تدوین و با 415 رأی مثبت و 2رأی مخالف در صحن مجلس نمایندگان آمریکا تصویب شده است. ساعتی پس از تصویب این قطعنامه، مقامات کمیته روابط خارجی در کاخ سفید با معاون رئیس‌جمهوری آمریکا دیدار کردند و مایک پنس از آنها تشکر کرد. 
14ـ برنده اصلی ناآرامی: پایگاه خبری عربی 21، به نقل از «اورایم گانور» یکی از کارشناسان صهیونیست تصریح کرد: «اسرائیل برنده اصلی ناآرامی‌ها در ایران است؛ زیرا بر اساس رؤیاهای شیمون پرز (رئیس پیشین اسرائیل) درصورت پیروزی معترضان در ایران و تبدیل اعتراضات به انقلاب، خاورمیانه جدیدی به‌وجود خواهد آورد.» وی ادعا کرد: «اعتراض‌هایی که در ایران رخ داده، امید و بشارت بزرگی به اسرائیل به صورت ویژه است. تظاهرات معترضان در ایران یادآور آغاز ماجرای سوریه است که این کشور را نابود و ویران کرد. با تغییر در ایران، تغییر در لبنان هم که در سال‌های اخیر با تلاش حزب‌الله به عنوان بازوی اجرایی ایران در منطقه دور نگه داشته شده، آغاز می‌شود.»


 عزیز غضنفری/ افراد و نیروهای مؤثر جریان اصولگرایی پس از آنکه چند انتخابات اخیر را با ناکامی پشت سر گذاشتند، در حال ارزیابی وضع عمومی خود هستند و می‌کوشند خود را در سه بخش تشکیلاتی، گفتمانی و روشی بازسازی کنند. درباره ضرورت‌های گفتمانی و تشکیلاتی اصولگرایان در یادداشت‌های پیشین مباحثی به اجمال طرح شد. در این نوشته به دنبال پاسخ این پرسش هستیم که اصولگرایان کدام روش و مسیر را برای بازگشت به ساخت قدرت سیاسی در دستور کار قرار خواهند داد؟ به عبارتی واضح‌تر، مسیر بازگشت به قدرت از کدام انتخابات می‌گذرد؟ عناصر یک مجموعه سیاسی که در چندین آوردگاه سیاسی به طور متوالی ناکامی را تجربه کرده‌اند، رویکرد مناسب برای آزمودن مجدد خود را در کدام کارزار انتخاباتی می‌بینند؟
این روزها درباره چگونگی ورود اصولگرایان و بازیگران آن به انتخابات‌های آینده بحث‌های متنوعی آغاز شده است؛ عمده اظهارات معطوف به این نکته است که برای رفتن به سمت بازکردن درهای پیروزی در انتخابات آینده ریاست‌جمهوری، باید با دست پر از انتخابات پیش روی مجلس عبور کرد. رئوفیان، از شخصیت‌های اصولگرا گفته است که به یقین رئیسی با نگاه به انتخابات ریاست‌جمهوری 1400 برای انتخابات مجلس یازدهم لیست می‌بندد تا زمینه جذب آرای بیشتر به منظور حضورشان در انتخابات 1400 فراهم شود. رئوفیان عضو جبهه خط امام و رهبری با اظهار اینکه وجود لیست‌های متعدد در انتخابات مجلس موجب نشاط انتخاباتی می‌شود و نشاط انتخاباتی یک ضرورت است، تأکید کرد؛ قطعاً رئیسی به عرصه انتخابات مجلس ورود خواهد کرد؛ البته نه به‌عنوان نامزد چون ایشان به احتمال زیاد برای انتخابات ریاست‌جمهوری آینده بار دیگر نامزد خواهد شد. البته همین مسئله با واکنش یک سایت اصلاح‌طلب هم مواجه شده است؛ سایت «نامه» در این زمینه در مطلبی نوشته است که آینده سیاسی رقیب مشهدی روحانی فقط در انتخابات 1400 خلاصه نشده است، این روزها نام رئیسی پیوندی جالب‌تر با یک انتخابات دیگر خورده است؛ انتخابات مجلس 98!
اما اینک که احتمال دارد اصولگرایان درباره نحوه بازگشت به بخش اجرایی و تقنینی کشور، به این صرافت بیفتند که کار را از انتخابات مجلس آغاز کنند، توجه به دو نکته ضروری است:  1ـ آن گونه که گفته می‌شود اصولگرایان برای بازگشت به قدرت احتمالاً بر روی انتخابات مجلس شورای اسلامی تمرکز خواهند کرد. برای این ادعا دلایلی نیز اقامه می‌شود؛ برای نمونه عنوان می‌شود که چون انتخابات مجلس در ایران به اسثنای برخی کلان‌شهرها، دارای ساخت و ماهیت قومی و طایفه‌ای است، از این‌رو این بستر، کمک می‌کند تا نظام معنایی و معرفتی اصولگرایان که فعلاً نسبت نزدیک و همذات‌پنداری با بخش‌های اجتماعی‌تر کشور ندارد، دامنه کنش و اثرگذاری آنها در بخش‌های غیر سیاسی افزایش یابد. دقیقاً نقطه آسیب و سخن اصلی همین جاست. این موضوع نشانه نقطه ضعف مهم و راهبردی این جریان است. اصولگرایان نتوانسته‌اند و حالا هم در فکر نیستند مسائل و چالش‌های سیاسی و اجتماعی خود با گروه‌هایی از مردم را در حوزه موضوعات و انگاره‌های فرهنگی و سیاسی حل‌وفصل کنند، یا اینکه به حداقل برسانند که اگر جز این بود بر روی آرای قومی و طایفه‌ای حساب ویژه باز نمی‌کردند و این اندازه از آرای سیاسی و اجتماعی واهمه نداشتند. 2ـ درست است که نارضایتی از عملکرد اقتصادی دولت آشکار شده، اما معنایش این نیست که این عاملی برای رأی دادن به اصولگرایان باشد. کما اینکه همین وضع به طور عینی در انتخابات ریاست‌جمهوری اخیر رخ داد، اما مردم با همه مشکلات اقتصادی و معیشتی که داشتند و به طور طبیعی، مسئول چنین اوضاعی را نیز در وهله اول دولت می‌دانستند، با وجود این به نامزد رقیب دولت رأی ندادند. معنای دیگر این سخن آن است که بخش‌هایی از مردم خواسته‌ها و مطالبات غیراقتصادی نیز دارند و این تمایلات تا شهرهای کوچک و حتی روستاها نیز توسعه پیدا کرده، که گروه سیاسی دولت با طراحی برخی دوقطبی‌ها و غیریت‌سازی‌های سیاسی توانسته است در حوزه ذهن و ادراک عمومی بر رقیب تفوق یابد.