اگر علما نبودند و انگيزه‌ ديني نبود، قطعاً نهضت ملّي شدن صنعت نفت پيش نمي‌رفت؛ اين را همه بدانند. در مقدّمه اين نهضت آيت‌الله کاشاني بود. پشتيبان او مرجع تقليدي مثل مرحوم آسيدمحمّدتقي خوانساري در قم بود. مروّجان اين فکر، ي ک جمعي در قم و در مشهد ما يک عالم ديني، يک منبري درجه‌ يک و يک فعّال مذهبي گوينده‌ متفکّر درجه‌ يک [بودند]؛ اينها مروّجين نهضت ملّي بودند، مردم به‌ خاطر دين آمدند. (امام خامنه‌اي، 19/10/1395)

پرونده يک ترور
 اکبر ادراکی/  در حالي که فضاي سياسي سرگرم بررسي نتايج ششمين دوره انتخابات مجلس شوراي اسلامي بود، در نخستين ساعات روز بيست‌ودوم اسفند ماه سال 1378، سعيد حجاريان، عضو شوراي شهر تهران، در حالي كه قصد ورود به ساختمان شوراي شهر را داشت، مورد سوءقصد چند مرد مسلح قرار گرفت و به شدت از ناحيه سر، صورت و گردن مجروح شد. 
سعيد عسکر عامل اصلي ترور بعدها در دادگاه ماجراي آن روز را چنين تعريف کرد: «تلاش گروه ما به سرپرستي (سيدمرتضي) مجيدي بر اين بود تا پيرامون خود را از فساد پاک کنيم و اگر اقداماتي از اين دست در شهرري انجام داده‌ايم، با هدف پاکسازي جامعه از فساد بوده است... يک‌شنبه ۲۲ اسفند ماه سال گذشته [۱۳۷۸] ساعت ۷ صبح من با اتوبوس و تاکسي به ميدان حر رفتم و طبق قرار ساعت ۸ و ۲ دقيقه مجيدي با يک موتور سوزوکي هزار سر قرار آمد. من به او گفتم مگر قرار نبود با هوندا ۱۲۵ بيايي؟ جواب داد که قرار عوض شد. با‌‌ همان موتورسيکلت به نزديکي ساختمان شوراي شهر [خيابان بهشت] رفتيم. ساعت ۸ و ۲۰ دقيقه يک نفر با باراني سرمه‌اي آمد که مجيدي گفت او [محمدعلي] مقدمي است. مقدمي وارد ساختمان شورا شد و سپس بيرون آمد و با اشاره گفت که [سعيد] حجاريان هنوز نيامده است. بعد از اين يک خانمي نيز با مقدمي صحبت کرد و به سمت شهرداري تهران رفت و سپس مقدمي با اشاره گفت حجاريان مي‌آيد و به دنبال آن او به سمت حجاريان رفت و با دادن نامه او را متوقف کرد... من نيز به سمت آنان رفتم و وسط خيابان «بهشت» اسلحه را مسلح کردم...» (روزنامه اطلاعات 7/2/1379)
حجاريان كه پيش از اين در وزارت اطلاعات فعاليت مي‌كرد و از مسئولان رده‌بالاي اين وزارتخانه محسوب مي‌شد، پس از دوم خرداد، به يكي از فعالان و كنشگران برجسته سياسي جبهه اصلاحات تبديل شده بود. وي پس از تحولات دوم خرداد، علاوه بر عضويت در شوراي شهر، در مسئوليت‌هاي متعدد ديگري، همچون عضويت در شوراي مركزي جبهه مشاركت، مدير مسئولي روزنامه «صبح امروز» و در سمت مشاور سياسي رئيس‌جمهور ايفاي نقش مي‌كرد. بنابراين، ترور وي در آن فضاي پرالتهاب سياسي مي‌توانست به يك فتنه بزرگ در انقلاب تبديل شود. پس از وقوع اين حادثه، عمده شخصيت‌هاي حقيقي و حقوقي سياسي‌ـ مذهبي، با تمام سليقه‌هايي كه داشتند، اين ترور را به شدت محكوم و آن را اقدامي در جهت به بحران كشاندن نظام ارزيابي كردند. رهبر معظم انقلاب نيز با صدور پيامي، اين اقدام را جنايت‌آميز و ناجوانمردانه خواندند و از نيروهاي امنيتي و انتظامي كشور مؤکداً خواستند كه با دقت و سرعت هر چه تمام‌تر، در شناسايي و مجازات عاملان اين توطئه سازمان‌يافته اقدام کنند. 
در بخشي از اين پيام مي‌خوانيم: «ترور ناجوانمردانه نايب‌رئیس شوراي شهر تهران‌ـ كه در چند روز گذشته اتفاق افتاده، عمل جنايت‌آميزي است كه مي‌‌تواند بخشي از يك توطئه خطرناك برضد مصالح كشور و ملت و نظام اسلامي باشد. ايجاد ناامني و پديد آوردن جو وحشت و اضطراب براي شهروندان از هدف‌هايي است كه هميشه توطئه‌گران و دشمنان ايران اسلامي در پي آن بوده‌اند و اين حادثه اندكي پس از انتخابات و در آستانه عيد، در جهت همان خواسته شيطاني و خيانت‌آميز است.»
انتظار مي‌رفت پس از پيام رهبر معظم انقلاب و هشدارهاي ايشان نسبت به توطئه‌هاي دشمنان انقلاب اسلامي، قدري از هيجانات سياسي كه بعضي از نیروهای افراطي و فرصت‌طلب بر كشور مستولي کرده بودند، كاسته شود و مطبوعات با پرهيز از گمانه‌زني‌هاي بي‌اساس خود، فضا را براي پيگيري نيروهاي امنيتي و انتظامي كشور فراهم کنند؛ اما برخلاف انتظار، جريان دوم خرداد که فرصت را براي تسويه‌حساب‌هاي سياسي از هر نظر مناسب يافته بود، دست به غوغاسالاري، گمانه‌زني‌ها و اتهامات بي‌اساس عليه برخي از شخصيت‌هاي شاخص سياسي و ديني، مراجع عظام تقليد، نهادهاي انقلابي و نظامي و گروه‌هاي ارزشي وفادار به آرمان‌هاي امام زد.
برای نمونه، مجمع روحانيون مبارز با صدور بيانيه‌اي چنين نوشت: «مي‌توان‌ گفت‌ علت‌ جسارت و جرئت عوامل محفلي براي ادامه اقدامات ضد اسلام، انقلاب و ميهن آنها، سخنان تحريک‌آميز برخي چهره‌هاي مذهبي که اخيراً نيز شاهد تکرار آنها بوده‌ايم، ... مي‌باشند» (روزنامه همشهري، 23/12/1378)
همچنين سه نفر از اعضاي جبهه مشارکت (عباس عبدي، محسن ميردامادي و صفايي‌فراهاني) در يک مصاحبه مطبوعاتي، اين ترور را به نيروهاي شکست خورده انتخابات 29 بهمن نسبت دادند. صريح‌تر از آن نوشتند: «مسلماً کساني ترور را انجام مي‌دهند که در جناح مقابل دولت هستند» (روزنامه بامدادنو)، حتي رئيس دفتر آقاي خاتمي گفت: «کساني که دست به اين اقدام خشونت‌بار و ناجوانمردانه زدند، در واقع مي‌خواستند انتقام خود را از شکست مفتضحانه‌اي که در انتخابات مجلس نصيب‌شان شد، از مردم بگيرند.»
در چنين شرايط ملتهب و پرتنشي بار ديگر رهبر معظم انقلاب اسلامي در فاصله کمتر از يک هفته درباره مسئله ترور حجاريان، نامه‌اي خطاب به رئيس‌جمهور نوشتند و دستور رسيدگي سريع و قاطع به اين پرونده را صادر کردند. در اين پيام آمده بود: 
«بسم‌الله الرحمن الرحيم/ جناب آقاي خاتمي، رياست محترم جمهور و رئيس شوراي عالي امنيت ملي‌ با سلام و تحيت حادثه‌ ترور هفته قبل و برخي قضاياي پيراموني تا امروز، موجب نگراني اينجانب از آينده‌ امنيت کشور است و از آن‌رو شايسته است که جناب‌عالي به دستگاه‌هاي مسئول همچون وزارت‌هاي اطلاعات و کشور و شوراي امنيت کشور دستور فرمایید با سرعت و جديت بيشتري در جست‌وجوي کشف و تعقيب عوامل جنايت باشند.
بيم آن هست که اين قضيه نيز مانند پرونده قتل‌هاي زنجيره‌‌اي دامنه‌دار و تبديل به موضوعي مبهم و شايعه‌انگيز گردد. در موضوع قتل‌ها با اينکه جناب‌عالي هيئت‌هايي را پي‌در‌پي مسئول پيگيري کرديد، تمام نشدن موضوع، موجب بروز شايعات و ايجاد فضاي ترديد و ابهام شد، در اين قضيه نيز مشاهده مي‌شود که متأسفانه برخي زبان‌ها و قلم‌ها به شدت سرگرم التهاب‌آفريني و شايعه‌پردازي‌اند. بي‌تعهدي را به آنجا رسانده‌اند که علاوه بر نام آوردن از افراد و اشخاص، با اتهام‌هاي بي‌دليل، حتي سازمان‌هاي مسئول و مورد اعتماد و حتي سپاه و بسيج، يعني مطمئن‌ترين حافظ امنيت ملي را زير سؤال برده‌اند.
در چنين فضاي آشفته‌ا‌ي کدام دستگاه قضايي و امنيت مي‌تواند با دقت و تسلط بر اعصاب، به مسئولیت خود قيام کند؟ اين جوسازي و غوغاگري موجب آن است که عناصر جنايتکار با خيال راحت بتوانند از چشم قانون پنهان بمانند و به همين خاطر اينجانب نسبت به اظهارات کساني که به اين جو دامن مي‌زنند، خوش‌بين نيستم.
شايسته است مسئولان ياد شده را موظف فرمایید که در مدت معيني به نتيجه‌ قانع‌کننده‌‌اي در پرونده‌ حادثه برسند، در اين صورت نگراني و دغدغه‌ اينجانب کاهش خواهد يافت. 
والسلام عليکم و رحمة‌الله‌/ سيدعلي خامنه‌اي‌/ 28 اسفند 78»
جريان چپ همچنان در حال بهره‌برداري سياسي بود و نمي‌خواست فرصت به دست آمده براي تخريب جريان رقيب را به سادگي از دست بدهد. در همين راستا، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي در اولين اقدام با صدور بيانيه‌اي ضمن محکوم کردن اين اقدام، پیش از مشخص شدن ابعاد مسئله، بلافاصله رقيب سياسي خود را به منزله متهم رديف اول! معرفي کرد و چنين اقدامي را واکنشي به نتايج انتخابات مجلس و شکست در آن دانست. در بخشي از اين بيانيه آمده است: «اينک محفل‌نشينان قتل‌هاي زنجيره‌اي براي توقف روند مؤثر تحقيق پرونده قتل‌ها و گريز از چنگ کشف حقيقت و اجراي عدالت، به ارتکاب قتل‌هاي خياباني مي‌پردازند و در اين رهگذر از توجيه شرعي و تئوريزه کردن ايدئولوژيکي تئوريسين‌هاي خود نيز بي‌بهره نيستند...» (22/12/1378)
سازمان بار دیگر با صدور بيانيه‌اي تحليلي در تاريخ 10/1/1379 درباره ريشه‌هاي اين اقدام گمانه‌زنی کرد و آن را به جرياني فراتر از اقدام خودسر چند جوان احساساتي نسبت داد و چنين نوشت: «انتخاب سوژه و قرباني، تعيين زمان و مکان، نحوه ترور و امکانات به کار گرفته شده، همگي از وجود يک ستاد تحليلي سياسي در پس اين ماجرا خبر مي‌دهد.» بيانيه در ادامه ضمن نفي انتساب اين اقدام به تفکر سنتي‌ـ مذهبي، آن را محصول «تفکرات فاشيستي‌ـ استالينيستي» دانست که خود را در «جامه زيباي دينداري و ارزشمداري» پنهان کرده‌اند و درباره اين جريان هم نوشت: «ترور سعيد حجاريان اقدامي سازمان‌يافته از سوي شبکه مافياي قدرت است که طي ساليان گذشته عامل اصلي بسياري از انحرافات و رويه‌هاي خطرناک در مسير انقلاب و نظام بوده است و در دو سال و نيم اخير با هدف ايجاد نارضايتي، اغتشاش و بحران منتهي به شبه کودتا و در نتيجه به شکست کشاندن جريان دوم خرداد، از هيچ خيانت و جنايتي فروگذار نکرده است.»
اصلاح‌طلبان مدعي بودند: «جناياتي از اين دست براي وقوع نيازمند فضاي ذهني و تئوريک خاصي است... مروجان انديشه خشونت و آنان که به خشونت لباس مشروعيت مي‌پوشانند و نيز کساني که براي مرعوب ساختن و از ميدان به در کردن مخالفان خود و يا التيام درد ناشي از ناکامي سياسي خويش رقيبان را تهديد به اعمال خشونت مي‌کنند، در ايجاد فضاي ايدئولوژيک و سياسي مناسب براي ترور و به طور مشخص ترور سعيد حجاريان سهيم هستند.»
پرونده ترور سعيد حجاريان با شناسايي و دستگيري ضاربان و تشکيل دادگاه در ارديبهشت ماه 1379 و محکوميت آنان ختم شد. روز پنج‌شنبه (22/2/1379) دادگستري کل استان تهران اعلام کرد: «برابر رأي شعبه سي‌ودو دادگاه انقلاب اسلامي تهران عاملان ترور حجاريان به زندان محکوم شدند. متهم رديف اول: سعيد عسکر فرزند محمد، دانشجوی بيست ساله داير بر اقدام عليه امنيت کشور از طريق مباشرت به ترور سعيد حجاريان و ابوالقاسم شفيعي به مجازات پانزده سال حبس در زندان اصفهان محکوم شد. سيدمحسن مجيدي نيز به اتهام اقدام عليه امنيت کشور از طريق معاونت در ترور حجاريان و شفيعي و کاوه به ده سال حبس در زندان شيراز محکوم شدند و محمدعلي مقدمي به اتهام اقدام عليه امنيت کشور از طريق معاونت در ترور حجاريان به هفت سال حبس در زندان کرمانشاه محکوم شد. بقيه متهمان نيز به حبس از چهار تا سه سال محکوم شده و موسي جان‌نثاري، مهدي روغني و سعيد گگوناني نيز تبرئه شدند.»
سعيد حجاريان درباره علل ترور خود معتقد بود: «ترور من دقيقاً به‌دليل پيگيري‌هاي من در پرونده گروه‌هاي خودسر در موضوع قتل‌هاي زنجيره‌اي بود. من در سال 77 روزنامه «صبح امروز» را منتشر کردم که نقش مهمي در افشاي قتل‌هاي زنجيره‌اي داشت و فکر مي‌کنم که کاملاً نتيجه‌بخش هم بود.» وي بعدها گفت: «معتقدم سعيد عسکر در جريان ترور من کاره‌اي نبود. عسکر تنها ماشه بود. آنهايي که ماشه را کشيدند مهم هستند!»


 مرتضي دخيلي/ فروردين ماه سال ۱۳۰۴ بود که به واسطه تصويب قانوني تبديل بروج به ماه‌هاي فارسي رسميت يافت و ادارات دولتي و مؤسسات اقتصادي مکلف به بکار بردن تقويم شمسي (خورشيدي) به جاي قمري شدند. در اواخر سال ۱۳۰۳ هجري شمسي برجي، جمعي از نمايندگان دوره پنجم مجلس شوراي ملي ايران، طرحي را پيشنهاد کردند که نام برج‌هاي عربي متداول در تقويم برجي به نام‌هاي فارسي تبديل شود و نام سال‌ها در دوره دوازده حيواني رايج نيز متروک شود. پس از بحث‌هاي فراوان، بالاخره در جلسه ۱۴۸ مجلس شوراي ملي ايران در شب سه‌شنبه ۱۱ فروردين سال ۱۳۰۴ اين قانون تصويب شد.
اين قانون تا سال 1354 ادامه داشت تا اينکه سياست‌هاي باستان‌گرايانه شاه پهلوي، گريبان‌گير تقويم تاريخ اين سرزمين شد. يکي از اقدامات شاه براي ساختن هويت جعلي خود تغيير تقويم جلالي با مبدأ هجري  شمسي به تقويم شاهنشاهي با پيشينه‌اي مبهم و بدون در نظر گرفتن باورهاي مذهبي مردم بود. عده‌اي از عوامل حکومت مانند شجاع‌الدين شفا، هادي هدايتي و... به تهيه مقدمات تغيير تاريخ شمسي به شاهنشاهي پرداختند، در تاريخ 24 اسفند سال 1354 جلسه مشترک مجلس شوراي ملي و سنا تشکيل شد و طرحي از طرف دولت به قيد سه فوريت تقديم به مجلسين ارسال شد که به تصويب رسيد. آنان در اين اجلاس تصميم گرفتند تاج‌گذاري کوروش کبير در سال ۵۹۹ پيش از ميلاد را به عنوان مبدأ سال خورشيدي و سرآغاز تاريخ سياسي و اجتماعي ايران قرار دهند. به همين مناسبت اول فروردين سال ۱۳۵۵ هجري شمسي آغاز سال ۲۵۳۵ شاهنشاهي
 اعلام شد.
اين اقدام با مخالفت رهبر نهضت اسلامي ملت ايران حضرت امام خميني(ره) مواجه شد. حضرت امام(ره) در پيام عيد فطر سال ۱۳۵۵، بکارگيري اين تاريخ را حرام دانسته و تصريح کرد: «کارشناساني که مي‌خواهند مخازن ما را به غارت ببرند براي تضعيف اسلام و محو اسم آن نغمه شوم تغيير مبدأ تاريخ را ساز کردند. اين تغيير از جنايات بزرگي است که در اين عصر به دست اين دودمان کثيف واقع شد. بر عموم ملت است که با استعمال اين تاريخ جنايتکار مخالفت کنند و چون اين تغيير هتک اسلام و مقدمه محو اسم آن است خداي نخواسته استعمال آن بر عموم حرام و پشتيباني از ستمکار و ظالم و مخالفت با اسلام عدالتخواه
 است...»
با اوج گرفتن نهضت اسلامي ملت ايران شاه مجبور شد تا تقويم شاهنشاهي را در پنجم شهريور ماه سال ۱۳۵۷ لغو و بار ديگر تقويم شمسي را به عنوان تقويم اصلي کشور معرفي
 کند.

امام خامنه‌ای در گذر زمان‌ـ 18۱

 سید مهدی حسینی/ مباحث این ستون به سال ۸۷ رسید. امام خامنه‌ای(مدظله‌العالی) در طول دوران مبارزات و مسئولیت‌ها و زعامت رهبری انقلاب و نظام با گروه‌های مختلف از جریان‌های ضد انقلاب و فتنه‌ها، آشوب‌ها، توطئه‌ها و دشمنی‌های دشمنان اسلام و انقلاب مواجه بوده و هستند و در تمام دوران بحران‌ها همواره دغدغه حفظ دستاوردها و نگهداری ارزش‌های اسلامی را داشته‌اند و تمام تلاش خود را به‌کار گرفته‌اند تا انقلاب و نظام جمهوری اسلامی ایران را از بحران‌های متعدد به سلامت عبور دهند و بجد می‌توان گفت ایشان در ترویج فرهنگ و معنویت و ارزش‌های اسلامی کوشا و موفق بوده‌اند. یکی از موضوعات مهم و سیاست‌های کهنه‌ دشمنان دامن زدن به اختلاقات بین مسلمانان بوده است.
امام خامنه‌ای با هوشیاری سیاسی این موضوع را در دوران مبارزه با رژیم شاهنشاهی درک کرده بودند و پیش از پیروزی انقلاب به مدت سه سالی که به اقامت اجباری در ایرانشهر محکوم شده بودند و روزهای تبعید را می‌گذراندند، یکی از برنامه‌های خوبی که برای آن ایام تدارک دیدند، برقراری ارتباط با مردم  اهل سنت به خصوص مولوی‌های آن روزها بود که تجربه بسیار باارزشی بود. ایشان از این موقعیت به خوبی بهره‌برداری کردند، به طوری که در سخنرانی‌ها و در جلسات خصوصی یادآور می‌شدند که کشورهای استعمارگر در راستای توسعه سلطنت‌طلبی‌شان از اختلافات سوءاستفاده می‌کنند. ایشان وضعیت اسفناک مسلمانان ناشی از اختلافات به خصوص میان شیعه و سنی را تشریح می‌کردند و تلاش‌های علما، بزرگان و فضلا را در این زمینه متذکر می‌شدند تا وحدت و همدلی و همزبانی را بین مسلمانان فراهم آورند.
به این ترتیب، برای کاهش اختلافات گام‌های بلندی برداشته‌ شد و پیرو همین خط فکری امام خامنه‌ای در راستای وحدت مسلمانان به ویژه بین شیعه و سنی، وحدت و اخوت برادری ترویج شد. امام خامنه‌ای همچون امام خمینی(ره) یکی از دغدغه‌های فکری‌شان ارتقای سطح وحدت در جامعه اسلامی بوده و هست که به مناسبت‌های مختلف به این موضوع اشاره کرده‌اند، به خصوص در سال ۱۳۸۷ در روز عید غدیر که طی بیاناتی رهنمودهایی ارائه کردند و از نقشه و برنامه دشمنان سخن گفتند و فرمودند: «دشمن سعی‌اش این است که بین امت اسلامی دشمنی برقرار کند، می‌فهمد که اتحاد دنیای اسلامی چقدر برای او مضر است. دشمن دید که وقتی انقلاب اسلامی در ایران پیروز شد، عظمت این انقلاب و تشعشع این انقلاب چطور در دنیای اسلام و در کشورهای اسلامی توانست دل‌ها را به خود جذب کند، دل‌هایی که شیعه نبودند، میلیون‌ها نفر از برادران اهل سنت در کشورهای عربی، در کشورهای آفریقایی، در کشورهای آسیایی مجذوب انقلاب اسلامی شدند و از این ناحیه دشمن ضربه خورد.»


«ريدر بولارد»، سفير بريتانيا در ايران در سال‌هاي جنگ جهاني دوم، که حتماً فرد مطلعي است، در نامه ۲۴ اکتبر ۱۹۴۱ از حضور پنج يهودي در کابينه جديد ايران (دولت محمدعلي فروغي) خبر مي‌دهد و مي‌نويسد: «کابينه هدف انتقادات زيادي قرار دارد... به‌ علاوه درباره حضور پنج يهودي در کابينه مشاجره پنهاني وجود دارد.»
اسامي اعضاي کابينه فروغي به شرح زير است: علي‌اصغر حکمت (وزير پيشه و هنر)، علي سهيلي (وزير امور خارجه)، مجيد آهي (وزير دادگستري)، اسماعيل مرآت (وزير بهداري)، دکتر محمد سجادي (وزير راه)، سرلشکر احمد نخجوان (وزير جنگ)، امان‌الله جهانباني (وزير کشور)، علي‌اکبر حکيمي (وزير کشاورزي)، دکتر مشرف نفيسي (وزير دارايي)، عباسقلي گلشائيان (وزير بازرگاني و اقتصاد)، حميد سياح (وزير پست و تلگراف)، دکتر عيسي صديق (وزير فرهنگ).
اين پنج عضو يهودي عضو کابينه فروغي، که ريدر بولارد به آنان اشاره کرده، ‌کدام هستند؟ کدام کانون يا کانون‌هاي پنهان رقيب به حضور پنج يهودي در کابينه معترض بودند و سهم خود را مي‌خواستند؟


 دکتر عبدالله شهبازی/ همان‌طور که در شماره پیش اشاره شد، با آغاز استعمار شمال آفريقا به دست غارتگران فرانسوي، ساكنان و قبايل مناطق در برابر استعمارگران به مقابله برخاستند و خواهان خروج آنان از سرزمين‏هاي خود شدند. يكي از اين افراد، عبدالكريم ريفي، رهبر قيام مسلمانان ناحيه ريف مراكش بود كه سال‏ها با متجاوزان اسپانيايي جنگيد و پيروزي‏هاي چشمگيري به دست آورد.
عبد‌الكريم ريفي يا عبد‌الكريم الخطابي در سال 1885 ميلادي در «تافرسيت» به دنيا آمد. خاندان خطابي از قديم‌الايام در منطقه ريف مرکزي و غربي به خاندان اهل علم و سياست مشهور بوده و سمت‌هاي قضايي و مديريتي را برعهده داشتند. وی تحصيلات دانشگاهي خود را در دانشگاه شهر فاس گذراند. عبدالکريم در دوران تحصيل در دبيرستان در مقام معلم و مترجم زبان اسپانيولي اشتغال داشت. همچنين او از سال ۱۹۱۰ در اداره امور محلي مليله مترجم بود و به صورت موازي از سال ۱۹۰۷ تا ۱۹۱۵ در روزنامه اسپانيايي «تلگراما ديل ريف» مشغول به کار خبرنگاری بود و در ستون روزانه عربي آن مقاله مي‌نوشت. در سال ۱۹۱۳ به عنوان قاضي و سال بعد در ۳۲ سالگي به قاضي‌القضاتی مليله معين شد.
وي در ابتداي جواني براي نجات وطن خود كه اسپانيايي‌ها و فرانسوي‌ها به آن حمله کرده بودند، مبارزه کرد. ریفی پس از مرگ پدرش‌ـ كه از مبارزان با استعمار اسپانيا بود‌ـ رزمندگان قبايل ريف را در صف واحد سازمان داد. در ماه ژوئيه سال 1921 شكست سختي به اسپانيايي‌ها وارد کرد. پيروزي‏هاي او بر ارتش اسپانيا، وحشت قواي فرانسه را كه در شمال آفريقا متصرفاتي داشتند، برانگيخت؛ از اين رو، در اوايل سال 1924م، نيروهاي فرانسوي به منظور جلوگيري از گسترش قيام مردم منطقه ريف، به كمك اسپانيا آمدند و تهاجم همه‌جانبه‏اي را عليه مردم اين منطقه آغاز كردند.
مارشال ليتوتي، فرمانده نظامي فرانسه، سياست دفاعي در پيش گرفت. او ترجيح می‌داد با جلوگيري از كشتار و شدت عمل، احساسات مسلمانان مراكش را جريحه‌دار كند و به گونه‌اي با عبدالكريم كنار بيايد؛ اما در پاريس سياستمداران طرز فكر ديگري داشتند و در پي سركوب قيام مراكش با هر قيمتي بودند. به همين علت ليتوتي احضار شد و مارشال پتن با اختيارات كامل و نيروي نظامي كافي جاي او را گرفت. وي با اسپانيايي‌ها يك سپاه مشترك تشكيل داد. سپاه فرانسه و اسپانيا با صدوشصت هزار نفر به سلاح‌هاي پيشرفته و توپخانه قوي مجهز بود؛ در حالي‌كه عبد‌الكريم فقط سي هزار تفنگچي در اختيار داشت. اگر چه آنها با شجاعت مي‌جنگيدند، اما در برابر حريف نيرومند راهي جز شكست و تسليم نداشتند. بنابراين عبدالكريم جنگ را به مصلحت نديد و خود را تسليم كرد.
سرانجام با دستگيري رهبران جنبش ضد استعماري و كشتار هزاران نفر از مردم اين منطقه، قيام مردم مراكش در 27 مه 1926م، سركوب شد. فرانسويان در 18 فوريه 1926م، او را به تبعيد فرستادند. وي در نهايت پس از گذشت بيش از 35 سال تبعيد، به كشور خود بازگشت و سرانجام در ششم فوريه 1963م، در 81 سالگي درگذشت.
حرکت‌هاي اعتراضي مردم مراکش در مواجهه با استعمارگران، با سرکوب شديد نظاميان اشغالگر فرانسوي همراه بود؛ برای نمونه تظاهراتي براي تقاضاي استقلال در ژانويه 1944، در مراکش برپا شد و سربازان فرانسوي براي مقابله با آن فراخوانده شدند. آنها به ویژه در «فاس» با بي‌رحمي به مردم يورش بردند و صدها ميهن‌پرست مراکشي را کشتند و هزاران نفر ديگر را زخمي کردند.
همچنين در اين دوران، شاهد هجوم سرمايه‌داران فرانسوي براي سرمايه‌گذاري در مراکش هستيم که هدفي جز بهره‌برداري اقتصادي و استعماري از اين سرزمين نداشتند. اگر سرمايه‌هاي فرانسوي با اشتياق تمام در مراکش به کار انداخته مي‌شد، علت آن امتيازات بي‌شمار اين کار بود؛ زیرا هزينه‌هاي مالياتي با يک‌چهارم هزينه مالياتي مشابه همان کار در کشور فرانسه برآورد مي‌شد، دستمزد بوميان بسيار ناچيز بود و تسهيلات قابل توجهي به وسيله امور مستعمرات به سرمايه‌گذاران اعطا مي‌شد و تمرکز بانکي نيز در اعطاي سودهاي کلان پيشقدم بود. بانک‌های پاريس و هلند که جایگاه والايي در امور بانکي داشتند، جريان پول و اعتبار را به واسطه بانک دولتي مراکش، تحت نظارت خود درآورده بودند و به اين وسيله در واحدهاي کليدي اقتصادي به وسيله شرکت ژنرال مراکش، در زمینه‌های حمل‌ونقل، انرژي، معادن، مؤسسات کشاورزي، صنعتي و تجاري و مؤسسه آلومينيوم «نورد آفريکن» در زمینه‌های معادن منگنز و کبالت و مؤسسات تجاري و صنعتي ذوب‌آهن دخالت می‌کرد.
پس از استقلال مراکش ملک محمد پنجم (تا مارس ۱۹۶۱) و ملک حسن دوم (تا ژوئيه ۱۹۹۹) بر تخت سلطنت مي‌نشينند و از اين پس تاکنون ملک محمد ششم بر اين کشور حکومت دارد.

 حميدرضا ميري/ سرانجام پس از مذاکرات نسبتاً طولاني و فراهم کردن تمهيدات لازم براي اجراي عمليات و متقاعد شدن فرماندهان ارتش براي آغاز عمليات در شب، نهايتاً در جلسه‌اي با حضور تيمسار ظهيرنژاد، رحيم صفوي، حسن باقري و فرماندهان تيپ‌هاي عامل، ساعت یک بامداد روز يکشنبه 5/7/1360 براي اجراي عمليات تعيين شد.
در ساعات پاياني روز 4/7/1360 نيروهاي عمل‌کننده در عمليات، آخرين آمادگي‌هاي نيروها را براي اجراي عمليات کنترل کرده و گردان‌هاي خط‌شکن برحسب دوري يا نزديکي به دشمن از ساعت 21 به بعد در نهايت رعايت سکوت و احتياط، حرکت خود را به سوي منطقه عمليات آغاز کردند. براساس هماهنگي‌ها، قرار بود گردان‌هاي خط‌شکن در تمام محورها حدود ساعت 24 به نقطه درگيري برسند و پس از آخرين هماهنگي، آماده دريافت رمز عمليات در ساعت یک بامداد باشند.
الف‌ـ جبهه آبادان‌ـ ماهشهر
هر چند حرکت گردان‌هاي خط‌شکن به سمت مواضع عراقي‌ها بدون حادثه خاصي آغاز شد. لکن با وجود همه تلاش‌ها براي خودداري از درگيري پيش از ساعت مقرر (يک بامداد)، ستون نيروهاي خودي در اين محور فرعي از سوی عوامل تيربار دشمن رؤیت شدند؛ بنابراین يک ساعت مانده به اعلام رمز عمليات، درگيري به شکل اجتناب‌پذيري در اين محور
 آغاز شد.
با دستور فرمانده گردان، نيروها به خط عراق حمله کردند و با سرعت عمل آنان، خط اول عراق در اين جبهه به سرعت سقوط کرد. اين نيروها از شرق و غرب (از سمت آبادان و ماهشهر) به مواضع دشمن نفوذ کردند. آنها با اجراي يک مانور احاطه‌اي پس از عبور از خاکريز در کناره‌هاي دو طرف جاده از سمت ماهشهر و از سمت آبادان، پيشروي کرده و تا ساعت دو بامداد، نيروهاي دشمن را محاصره کردند.
با آغاز درگيري در اين محور، با تصميم فرماندهان عمليات قرار شد از درگيري در دیگر محورها خودداري شود تا دشمن از انجام يک تک گسترده در چند محور آگاهي پيدا نکند.
همچنين بنا به دستور براي طبيعي جلوه دادن اوضاع عمومي منطقه، برخي قبضه‌هاي آتش و تيربارها تيراندازهاي پراکنده‌اي انجام دادند تا وضعيت عادي و طبق روال معمول جلوه کند. نيروهاي اين محور پس از تکميل محاصره نيروهاي عراقي در اين محدوده و تصرف خاکريز 5/1 کيلومتري دشمن، تمام تجهيزات آنها شامل 20 دستگاه تانک و نفربر و تعدادي خمپاره‌اندازهاي مختلف را به غنيمت گرفتند. تنها عده‌ای از نيروهاي دشمن پیش از تکميل محاصره به شمال جاده فرار 
کردند.