دکتر سیداحسان خاندوزی، عضو هیئت‌علمی دانشگاه علامه طباطبایی گفت: واقعیت آن است که طبقه‌ فرامتوسط شهری در کشور ما، به شکل افراطی به دست ویروس «انسان صرفاً اقتصادی» آلوده شده‌اند و گمان می­‌کنند اگر در جایی نفع ملی ایرانیان با پرداخت درصدی بیشتر برای پوشاک وطنی یا اندکی کیفیت کمتر برای لوازم خانگی داخلی حفظ می‌شود، نباید برای آن­‌ دست اهداف، هزینه‌ای از جیب بپردازد. در این میان البته یک مصداق همیشه آزاردهنده و توجیه‌کننده وجود دارد و آن صنعت خودرو است. انصافاً در این خصوص باید حق را به مصرف‌کننده داد. 

جریان‌شناسی فکری فرهنگی انجمن حجتيه‌ـ ۹


 عبدالله نوری‌گلجایی/   انجمن حجتیه ماهيتي ضد بهائي داشت و ترويج فرهنگ مهدويت را سر‌‌لوحة کار خود قرار داده بود. با ‌‌اين‌‌ حال، ديدگاه‌‌هاي مختلفي در اين‌ باره وجود دارد که همة آنها به ‌‌نوعي برگرفته از تفکرات و نوع عملکرد انجمن در طي دوره‌های مختلف در رويارويي با حوادث گوناگون است. 

مبارزه با بهائيت
 پس ‌از دهة1320 و همزمان با رونق فعاليت فرقة بهائيت و نفوذ روز‌‌افزون معتقدان آن‌ در عرصة حکومت و نيز حمايت‌هاي آشکار و پنهان قدرت‌هاي سياسي داخلي و خارجي از آنان، اين فرقه به نفوذ در ميان مردم، به‌‌ويژه جوانان پرداخت. يکي از مراکزي که همواره کانون توجه بهائيت قرار داشت، حوزه‌هاي علميه بود. بهائيان بسيار کوشيدند به درون حوزه‌ها راه يابند و با اين روش مبلّغ جذب کنند، اما اين تلاش‌ها از همان آغاز راه با مخالفت شديد علما روبه‌‌رو شد. بر ‌‌همين ‌‌اساس، علما با استفاده از شيوة وعظ و منبر و ايراد خطابه، که از شيوه‌های معمول آنها براي ايجاد ارتباط با مردم بود، کوشيدند ترفند‌هاي بهائیان را خنثي کنند. با همة اين تلاش‌‌ها، بهائيت توانست به موفقيت‌هايي در اين ‌زمينه دست يابد. دلايل اين موفقيت را مي‌توان در حمايت سياسي قدرت‌هاي استعماري بيگانه از اين فرقه جست‌‌وجو کرد. همچنين، با انسجام خاصي که تشکيلات بهائيت داشت، فعاليت‌هاي خود را سازماندهي و مانند يک حزب عمل مي‌کرد؛ ولي در‌‌مقابل، تشکل و سازمان خاصي در روحانيت شيعه وجود نداشت که خاص مقابله با فعاليت بهائيان باشد. به همين سبب، عده‌ای از روحانيون و اقشار مذهبي براي مبارزه و مقابله با ترويج بهائيت، مراکز علمي و فرهنگي تشکيل دادند، که از مهم‌‌ترين آنها گروه مؤتلفة اسلامي بود.(1)
اين گروه تركيبي از شش تشكل بود: 1ـ كانون نشر حقايق اسلامي به رهبري مرحوم محمدتقی شريعتي؛ 
‌2ـ ‌انجمن پيروان قرآن به رهبري حاجي عابدزاده؛ 3ـ انجمن تبليغات اسلامي كه شعبه‌‌اي در مشهد داشت و برخي از اعضاي آن مانند آقاي اميرپور در كانون نشر حقايق اسلامي نيز عضو بودند؛ 4ـ جمعيت طلاب علوم ديني كه آقاي مصباحي عضو شاخص آن بود؛ 5ـ جمعيت مبارزين اسلام كه علامت مشخصة آنها كلاه‌‌هاي پوستي بود و در‌‌واقع، شاخه‌‌اي از فداييان اسلام در مشهد بودند. البته اينها از طرف مرحوم حلبي دعوت شدند؛ 6ـ هيئت ابوالفضلي سراب كه در‌‌واقع نماينده هيئت‌‌هاي مذهبي مشهد در اين جمعيت بود.(2)
شيخ‌محمود حلبي نيز که در اين [گروه ائتلافي] عضويت داشت، در ابتدا روحاني هيئت مسلم‌‌بن‌‌عقيل بود و هر سال در روزهاي قبل و بعد از نيمة شعبان، در خيابان گوهرشاد که محل سکونت عده‌اي از بهائيان بود، مراسم باشکوهي را برپا کرده و تبليغات مختلفي را انجام مي‌داد، اما با اين حال، شاهد گستردگي روزافزون اين فرقه در شهرهاي مختلف بود.(3)
مبارزه با بهائيت سبب شد، شيخ‌‌محمود حلبي وجود سازمان و تشکيلات منسجمي را که با نفوذ بهائيت در شهر‌هاي مختلف مبارزه کند، ضروری بداند. در چنين شرايطي انجمن ضد بهائيت را تشکيل داد و فعاليت‌هاي خود را برضد بهائيت به‌‌طور رسمي آغاز کرد.

وضعیت سياسي و اجتماعي
 عده‌اي نيز زمينة‌ شکل‌گيري انجمن حجتيه را اوضاع سياسي و اجتماعي آن دوره مي‌دانند؛ زيرا پس‌ از کودتاي 28 مرداد 1332 که به شکست نهضت ملي انجاميد، بسياري از مبارزان سياسي و مذهبي از ادامة‌ فعاليت بازماندند. وضعیت آن دوره به‌‌گونه‌اي بود که راه براي هرگونه فعاليت برضد حکومت، بسته بود؛ افزون بر آن، بسياري از افراد دچار يأس و نااميدي شده، خانه‌نشين بودند. در چنين وضعیتی، بخشي از نيروهاي مذهبي به فعاليت‌هاي غيرسياسي و به‌‌ خصوص فرهنگي و مذهبي روي آوردند. در اين ‌ميان، شيخ‌محمود حلبي نيز خود را از عرصة سياست کنار کشيد. وي با اينکه در فهرست نامزدهای مجلس هفدهم شوراي ملي قرار داشت(4) و خانة او محل رفت‌و‌آمد نيروهاي منتسب به جبهة ملي بود، تصميم گرفت در امور سياسي دخالت نکند که اين تصميم، خود سبب ايجاد اختلاف در ميان افراد جبهة ملي در شهر مشهد شد.
پس از بروز اختلاف در ميان سران نهضت، وي زادگاه خود را ترک و به تهران مهاجرت کرد و در خيابان لرزاده و ميدان حسن‌‌آباد، محفلي با‌‌ عنوان انجمن ضد بهائيت تشکيل داد که در سال 1336 نام «انجمن حجتيه مهدويه» را به خود گرفت.(5)
پس از قضاياي سال 1334 حاج شيخ‌‌محمود حلبي به تشكيلات خود رسميت داد و سرانجام در سال 1336 آن را با نام انجمن حجتيه مطرح كرد كه در‌‌ واقع، تداوم تشكيلات ضد بهائيت بود كه در مشهد فعاليت داشت. ولي از سال 1336 به بعد، به نام انجمن حجتيه توسعه پيدا كرد و شعبي در همة مراكز استان‌‌ها تأسيس نمود.(6)
بهائي‌‌شدن سيد‌‌عباس علوي
 عده‌اي ديگر معتقدند که در سال‌هاي پيش از 28 مرداد 1332، تبليغات گسترده‌‌اي براي انحراف افکار عمومي ازسوي بهائيت به ‌‌ويژه برضد روحانيت و حوزه‌ها به راه افتاد. آقاي حلبي که در حوزة مشهد درس مي‌خواند، همراه طلبة ديگري به نام سيد‌‌عباس علوي به فرقة بهائيت دعوت مي‌شوند. اين افراد چند ماهي از وقت خود را براي مطالعة بهائيت صرف مي‌کنند. سيد‌‌عباس علوي به‌‌دليل زمينه‌هاي دنيوي و شهواني که بهائيت در اختيارش مي‌گذارد، بهائي‌‌شده، در جايگاه يکي از مبلّغان بزرگ بهائيت، کتاب‌هايي نيز در اثبات اين فرقه مي‌نويسد.(7)
آقاي حلبي با مشاهدة اين مسئله، بهائيت را خطر بزرگي تشخيص مي‌دهد و با برقراري تماس با افراد فريب‌‌خورده، به جلسات تبليغي آنان راه يافته، با آنها به مناظره و مباحثه مي‌پردازد. سپس، به تهران آمده و نيرو جذب مي‌کند و اطلاعات و تجربيات خود را منتقل مي‌نمايد.(8)
از آنجا که بهائيت همچون مساجد، علني و با پرچم فعاليت مي‌کردند و خطر آنان به علما گزارش شده بود، پس‌از يک‌‌سري موفقيت‌ها، آقاي حلبي و دوستانش از حمايت علما بهره‌‌مند شدند و علما اجازة استفاده از سهم امام را نيز به آنان دادند(9) و اين زمينه‌اي شد که شيخ‌‌محمود حلبي به کمک همکارانش، انجمن ضد بهائيت را با عنوان «انجمن خيريه حجتيه مهدويه» تشکيل دهد.

خواب شيخ‌‌محمود حلبي
 برخي اعضاي انجمن حجتيه بر اين باورند که آقاي حلبي در سال 1332 خوابي ديد که در آن امام زمان(عج) به وي امر فرموده گروهي را براي مبارزة با بهائيت، تشکيل دهد(10)، اما اين موضوع هيچ‌‌گاه به‌‌طور علني از زبان شيخ‌‌محمود حلبي بيان نشده است.

سياست استعمار
 گروهي ديگر اعتقاد دارند بخشي از سياست‌هاي استعمار همواره فرقه‌‌سازي بوده و براي مطرح‌‌کردن و رشد‌‌دادن فرقة بهائيت، اقدام به ايجاد يک ضد فرقه مي‌کند و مسئلة انجمن بهائيت و انجمن ضد‌‌بهائيت نيز مشمول اين سياست است.(11)
اگرچه به ‌‌طور قطع نمي‌توان گفت شيخ‌‌محمود حلبي انجمن حجتيه را به اين دليل تأسيس کرد، تلاش وي در زمينه‌هاي مختلف، از ‌‌جمله ترويج دين و فرهنگ تشيع در سال‌هاي نخست تأسيس اين انجمن، خود گواه بر باطل‌‌بودن اين نظريه است؛ به ‌‌بيان ‌‌ديگر، شايد نتوان گفت انجمن بر‌‌اساس اهداف از‌‌ پيش‌‌ تعيين‌‌شدة استعمار شکل گرفته بود، ولي به ‌‌دليل عدم دشمن‌شناسي صحيح اين گروه، از همان آغاز، خواسته يا ناخواسته، آب در آسياب دشمن ريخت و در مسير اهداف آنان قدم بر مي‌‌داشت؛ علاوه ‌‌بر ‌‌اين، باتوجه ‌به عملکرد انجمن که در سال‌هاي بعد از تأسيس، به ‌‌دست سران آن رخ داد، از‌‌جمله همکاري با ساواک، مخالفت و کارشکني با امام خميني(ره) در تحقق انقلاب اسلامي و غيره که پس‌از اين به‌‌طور مفصل بيان خواهد شد، به اين نتيجه مي‌رسيم که مدتي پس از تشکيل انجمن، دست‌هاي بيگانه در آن نفوذ کرد و عاملي براي به انحراف کشاندن اقشار ديندار جامعه، به‌‌ خصوص افراد انقلابي شد. بنابراين، در جمع‌‌بندي عوامل شکل‌‌گيري انجمن حجتيه مي‌توان گفت که تمام اين چند نظريه به‌‌نوعي تأثير‌‌گذار بود، اما وضع سياسي آن زمان و مبارزه با فرقة ضالة بهائيت براي زمينه‌سازی تشکيل انجمن، تأثير بيشتري داشته است.
پی‌نوشت‌ها:
1ـ عبدالعلي معصومي، گفت‌‌و‌‌گو با طاهر احمدزاده، در چشم‌انداز ايران، ش2، مهر و آبان 1378، ص33.
2ـ همان.    3ـ رسول جعفريان، جريان‌ها و سازمان‌هاي مذهبي ـ سياسي ايران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1391، ص107.
4ـ همان، ص106.      5ـ همان.
6ـ حسن پناهي، « سياست‌گريزي و ترويج جدايي دين از سياست»، روزنامة جمهوري اسلامي، 9/8/1381، ص4.
7ـ فتاح غلامي، «60 سال فراز و نشيب»، دسترسي در: www.baztabonline.com، 23/2/1382.
8ـ  عماد‌‌الدين باقي، همان، ص30.
9ـ همان، ص29.
10ـ عمادالدين باقي، همان، ص198.
11ـ همان.


 شهاب زمانی/  رهبر معظم انقلاب در پیام نوروزی امسال خود نیز برای چندمین سال پی در پی موضوع اقتصادی را بر تارک شعار سال 1397 نشانده و این بار خطاب به هر دو دسته آحاد مردم و مسئولان، با محور قرار دادن «تولید ملی» برای حل مسئله اقتصاد و معیشت مردم، شعار و نام سال ۱۳۹۷ را «سال حمایت از کالای ایرانی» اعلام کردند. از آنجایی که در طول سال‌های گذشته نیز تحقق این شعارها که به بیان معظم‌له با دو هدف ریل‌گذاری و سیاست‌گذاری برای مسئولان و فرهنگ‌سازی برای عموم جامعه به منصه ظهور می‌رسد با موانعی مواجه بوده، ‌برخی از تحلیلگران و کارشناسان حوزه اقتصادی تحقق حمایت از کالای ایرانی را نیز با موانعی مواجه دیده و با هدف پیشگیری از دچار شدن آن به سرنوشت شعارهای گذشته، راهکارهایی را برای برون‌رفت از این موانع پیشنهاد می‌کنند. این موانع را در دو بخش علمی و عملی می‌توان دسته‌بندی کرد. به عبارت دیگر، گاهی مشکل به ساختار علمی بیمار اقتصاد کشور بر می‌گردد که هنوز هم پس از چهار دهه از انقلاب نخواسته یا نتوانسته‌ایم آن را سامان درستی بدهیم و گاهی به نحوه مدیریت عملی مشکلات بازگشت پیدا می‌کند که با نگاه تنگ‌نظرانه سیاسی و جناحی یا لجاجت علمی و آفات دیگر از مدیریت و هماهنگ‌سازی همه منابع در راستای حل مسئله خودداری می‌کنیم. عامل مهم دیگر نیز فرهنگ و باور عموم جامعه است که چه برخوردی با مسائل می‌کند. مطالعه فرهنگ جوامعی مانند آلمان و ژاپن پس از جنگ جهانی در پایبندی به تولید ملی و الگوی مصرف ملی نشان می‌دهد، این مسئله در این حوزه بسیار تأثیرگذار است و اگر آنها امروز واجد اقتصادی رشک‌برانگیز شده‌اند، دقیقاً به فصل ممیز این ملت‌ها در مسئله پایداری بر فرهنگ بومی حتی به قیمت پرداخت هزینه از جیب بر می‌گردد.     
البته تبیین مسائل و معضلات کشور در سال‌های اخیر درباره نتایج حمایت از کالای ایرانی، جامعه امروز ما را به سطحی از رشد رسانده که شبهه‌ علمی اندکی در باب آن دارد. کمتر انسان اهل مطالعه و انصافی هست که تردید داشته باشد حمایت از کالای ساخت داخل، به نفع رونق کارگاه‌های نیمه‌تعطیل و اشتغال کارگران بیکار ایرانی و کاهش وابستگی به بیرون است؛ اما تعداد خانواده‌هایی که واقعاً مطابق این باور عمل کنند، به قدر کافی زیاد و فراگیر نیست تا این باور به مؤلفه‌ رفتار جمعی ایرانیان تبدیل شده باشد. اگر این گزاره درست باشد، آنچه باید وجهه‌ همت سیاست‌گذاران قرار گیرد، رفع موانع عملی است. تکرار استدلال علمی و ساختن محصولات رسانه‌ای اگر بر اراده و انگیزه اثرگذار نشود، گره‌گشا نخواهد بود و نسخه‌ علاجِ ندانستن، برای درمانِ نخواستن به کار نمی‌آید؛ از این رو پرسش مهم با فرض داشتن تصور صحیح از مسائل تولید و نحوه مراوده با تجارت دنیا، این است که مهم‌ترین مانع التزام عملی جامعه‌ ما به حمایت از کالای ایرانی چیست؟ به اجمال می‌توان گفت، در این مسئله، جامعه ما هم به مانع ذهنی مبتلاست و هم به مانع عینی که قوانین و ساختارها روان و پیش‌برنده نیستند. واقعیت این است که بخشی از جامعه ما زیادی به ویروس «انسان صرفاً اقتصادی» تحمیلی از اقتصاد آدام اسمیتی و رفاه‌زدگی مبتلا شده و تنها از اقتصاد سود شخصی خود را مطالبه می‌کند و حاضر نیست مانند ملت‌های کشورهای مورد اشاره، هزینه رشد تولید ملی را متقبل شود. اقلیت دیگری نیز در جامعه ما وجود دارند که به سبب گره زدن منزلت اجتماعی خود به مصرف کالاهای ویژه و تفاخر به زندگی لوکس و راحت نمی‌خواهد یا به دلیل عادت به چنین زندگی اقتصادی محض نمی‌تواند از تولید ملی و کالای ایرانی حمایت کند.


 فتح الله پریشان/ در چند شماره انتهای سال گذشته به اصول و عوامل مهمی اشاره کردیم که سبب بقا و دوام حکومت از منظر نراقی بود. در این شماره و مطلب آتی عوامل زوال و اضمحلال حکومت از نظرگاه وی را بررسی می‌کنیم. 
دانشمندان علوم سیاسی و جامعه‌شناسی سیاسی میل قدرت به تقویت و حفظ خود را از خصایص طبیعی قدرت ذکر می‌کنند. از این منظر، قدرت‌ها و حاکمان همواره به عوامل بقا و زوال قدرت می‌اندیشند و درصدد هستند به تقویت دسته اول و جلوگیری از بروز مجموعه عوامل زوال و فروپاشی آن بپردازند. عالمان و متفكران اسلامى نیز شناسايى و پيشگيرى از عوامل زوال دولت را امرى لازم و ضرورى مى‏دانند.
 برای نمونه، فارابى اين كار را از وظايف علم مدنى دانسته و در اين‏باره مى‏نويسد: «علم مدنى، عوامل و شرايطى را که در بيشتر اوقات سبب دگرگونى رياست‏هاى فاضله و ارزش‏هاى مدينه فاضله مى‏گردد، شناسايى مى‏كند و به ريشه‏يابى چگونگى دگرگون شدن آنها به غير فاضله مى‏پردازد.»(1) از نگاه فارابى و بسيارى از متفكران اسلامى، از جمله نراقى، ستم و تجاوز به حقوق مردم، فساد و انحراف جامعه، تجمل‌گرايى، رعايت نشدن حقوق متقابل دولت و مردم، تفرقه، غفلت دولتمردان از اصول و سرگرم شدن آنها به كارهاى فرعى و...، موجب سستى و فروپاشى حكومت مى‏شود. در این نوشته به پاره‏اى از این عوامل از منظر نراقی‌ثانی اشاره خواهيم كرد.
1‌ـ ستم و پيامدهای آن؛ از نگاه نراقى و بسيارى از متفكران اسلامى، يكى از عواملى كه به از بين رفتن دولت و آبادانى كشور كمك مى‏كند و موجب فرسودگى و ضعف آن مى‏شود، ظلم و ستم است.(2) وى سخن را در اين باب، از تعريف ستم و نكوهش آن در منابع دينى آغاز مى‏كند و با ريشه‏يابى و سپس احصای پيامدهاى زيانبار آن به ويژه سستى و زوال دولت‏ به منزله يكى از پيامدهاى ستم، بحث را ادامه مى‏دهد. نراقى با نقل برخى از آيات و روايات به ابعاد اين مسئله اشاره کرده و سپس به نقل از امام صادق(ع)، روايت مى‏كند كه خداوند به پيامبرى از بنى‏اسرائيل كه در كشور پادشاه ستمگرى زندگى مى‏كرد، وحى فرستاد كه به نزد او رفته و به او بگويد: «من تو را وا نداشته‏ام از براى ريختن خون بى‏گناهان و گرفتن اموال مردمان، بلكه تو را صاحب اختيار كردم، به جهت آنكه صداى مظلومان را از درگاه من باز دارى و ناله‏هاى ايشان را كوتاه كنى. من نخواهم گذشت از ظلمى كه بر احدى شود، اگر چه از جمله كفار باشد. پادشاه حكم شبانى دارد كه آفريدگار عالم او را بر رعيت گماشته و از او محافظت ايشان را خواسته و اندكى در حفظ و حراست ايشان اهمال و مسامحه نمايد، به زودى دست او را از شبانى ايشان كوتاه فرمايد.»(3) 
2‌ـ كوتاهى يا ترك امر به معروف و نهى از منكر؛ همان گونه كه قوت و بقاى نظام سياسى اسلام، به اين واجب بزرگ اجتماعى وابسته است، ضعف و آسيب‌پذيرى آن نيز از همين موضع است. كوتاهى يا ترك امر به معروف و نهى از منكر، تداوم حكومت را با دشوارى‏هاى جدى روبه‌رو مى‏کند. به ديگر سخن، اين راهبرد، عامل سلامت‏ حركت و نظام اسلامى است و نبود آن، جامعه و نظام را دچار ضعف و آسيب‌پذيرى مى‏كند. در اين صورت ممكن است كوچك‏ترين آفت، جامعه و نظام ضعيف و از هم گسيخته را از پاى درآورند.
علامه نراقى، آثار و پيامدهاى زيانبار سهل‏انگارى در اقامه امر به معروف و نهى از منكر را چنين به تصوير مى‏كشد: «و آن [سستى در امر به معروف و نهى از منكر] از جمله مهلكات [مى‏باشد] و ضرر آن عام و فساد آن تام است، چه اگر بساط امر به معروف ونهى از منكر پيچيده شود و اساس آن برچيده شود، آيات نبوت از ميان مردم برطرف [مى‏شود] و احكام دين و ملت ضايع و تلف مى‏گردد، و جهل و نادانى عالم را فرا مى‏گيرد، و ضلالت و گمراهى آشكار مى‏شود و آثار شريعت رب‌العالمين فراموش و چراغ آيين سيدالمرسلين خاموش [مى‏شود] و فتنه و فساد شايع و ولايات و اهل آنها نابود و ضايع مى‏گردند.»(4)
3‌ـ تجمل‌گرايى؛ يكى از عواملى كه موجب سستى و ناپايدارى حكومت مى‏شود، تجمل‏گرايى است. از نگاه نراقى، به هر اندازه جامعه و رهبران آن بيشتر در ناز و نعمت و تجمل‌خواهى فرو روند، به همان ميزان از استحكام حكومت كاسته شده و به نابودى و زوال نزديك‏تر مى‏شوند؛ چرا كه تجمل‌خواهى از پايدارى انسان در برابر دشمنان و مشكلات مى‏كاهد و غيرت دينى را از بين مى‏برد و در حقيقت‏ سلاحى كه براى پيروزى بر دشمنان لازم است، كاهش يافته و آن وقت است كه در برابر تهاجم دشمنان مغلوب واقع خواهند شد.
علامه نراقى در اين باره مى‏نويسد: «مقصود از مملكت‏دارى و فرمانفرمايى، استيفاى حظوظ نفسانيه و پيروى لذات و شهوات جسمانيه نباشد و عنان نفس را از ملاهى و مناهى باز دارد و همه همت او بر آسايش و آرايش مصروف نباشد.»(5) وی مبتنی بر این نگاه و مستند به بیان نورانی امام على(ع) در نهج‌البلاغه که می‌فرماید: «رأس الآفات الوله باللذات»، سر همه آفات‏ها در قدرت را شيفته شدن به لذت‏ها از سوی حاکمان و طبقه حکمران می‌داند.(6) ابن‏خلدون و بسيارى از متفكران اسلامى نیز در تحليل علل افول و سقوط عزت و شوكت مسلمانان در طول تاریخ، به آثار زيانبار تجمل‏گرايى اشاره کرده‌‏اند و يكى از علت‏های آن را تجمل‏گرايى برشمرده‏اند. در شماره آتی تأثیر فساد را در ادامه عوامل زوال حکومت‌ها از منظر نراقی بررسی خواهیم کرد.
 پی‌نوشت‌ها:
1‌ـ المله، ابونصر فارابى، ص 56ـ 60.    2ـ مقدمه، ابن‏خلدون، ج ‏2، ص‏744.
3ـ معراج‌السعاده، ص ‏342.   4ـ همان، ص ‏367.   5ـ همان، ص 359.
6ـ نهج‌البلاغه، نامه ‏47.

تحلیلی بر نسل نوین جنگ نرم علیه انقلاب اسلامی‌ـ قسمت نودوهشتم

 دکتر سیامک باقری‌چوکامی/ «الگوی مصرف» یکی از کلیدواژه‌های راهبردی است که همه جوامع با حساسیت ویژه‌ای به آن می‌نگرند؛ زیرا الگوی مصرف تأثیر تعیین‌کننده‌ای بر سایر متغیرهای کلان فرهنگی، سیاسی و اقتصادی و امنیتی و زیست‌محیطی و... دارد. همچنین جامعه‌ای که مصرفش از تولیدش بیشتر باشد، عقب‌ماندگی، سرنوشت محتوم آن خواهد بود. محققان معتقدند، الگوی مصرف نقش برجسته‌ای در امکان دستیابی جامعه به توسعه دارد، به گونه‌ای که اگر منطبق بر الگوی تولید باشد با توسعه سازگار است و اگر منطبق بر تولید نباشد، وارداتی به شمار آمده، ضد توسعه عمل خواهد کرد. بنابراین به هر میزان الگوی مصرف با ارزش‌های اساسی جامعه ارتباط پیدا کند، حساسیت‌ها بیشتر برانگیخته خواهد شد. 

الگوی مصرف
 و مسئله استقلال
در این راستا نگرانی زمانی بروز می‌کند که از ناحیه تغییر و جابه‌جایی الگوی مصرف، استقلال جامعه در ابعاد متناظر با مصرف به خطر بیفتد. بنابراین، نقش راهبردی الگوی مصرف به رابطه آن با استقلال و وابستگی جامعه برمی‌گردد. از همین منظر انگیزه بازیگران جنگ نرم برای سرمایه‌گذاری بر روی الگوی مصرف جوامع قابل ارزیابی است. همان‌طور که در شماره‌های گذشته بررسی شد، الگوی مصرف، انواع مختلفی دارد که ارزش امنیتی یا ضدامنیتی آنها یکسان نیست. در این میان، الگوی مصرف فکری حساس‌ترین و برجسته‌ترین آنها محسوب می‌شود. اگر الگوی مصرف فکری جامعه‌ای از بیرون تعیین شود و از تولید فکری داخلی ارتزاق نکند، یا مصرف فکری بیرونی مساعدکننده تولید فکری مستقل نشود، الیناسیون فکری و در پی آن وابستگی بنیادی در همه ابعاد فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، امنیتی و فناوری به وجود خواهد آمد.

گام‌های غرب
 برای تغییر الگوی مصرف فکری
غرب پس از رنسانس و انقلاب صنعتی و فراصنعتی به ویژه از اواخر قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم تغییر الگوی مصرف فکری را مناسب‌ترین و کم‌هزینه‌ترین راه سلطه و استثمار سایر ملل جهان دانسته و بسترهای این الگوی مطلوب را فراهم کرد. پذیرش دانشجو و تربیت آنها ابتدایی‌ترین حرکت برای جابه‌جایی الگوی مصرف فکری از داخل به بیرون بود. تأسیس دانشگاه مبتنی بر الگوی لیبرالی گام بعدی برای تغییر الگوی مصرف فکری بوده است. به موازات این گام‌ها، غرب با صادرات کتب مورد نظر به خصوص در حوزه علوم انسانی و راه‌اندازی نهضت ترجمه موفق شد در بخش نخبگی الگوی مصرف فکری را به جای تولید فکر دگرگون کند و الیناسیون فکری را شکل دهد. 
شریعتی این وضعیت اسفبار را این گونه توصیف می‌کند: «ملت‌ها، دارای هر ‌نژاد و هر تاریخ و هر تمدنی که هستند باید به صورت کوزه‌های خالی شبیه به هم در بیایند، که هیچ چیز نداشته باشند جز یک حلقوم تشنه باز و حفره خالی برای اینکه فقط و فقط به دم این ماشین تولید فکری و اقتصادی غرب وصل شود و آن را بمکند و عامل مصرف شوند، نه عامل تولید.» 

روشنفکری بیمار
 و تولید تفکر ترجمه‌ای 
بررسی رویکردها و عملکرد‌های روشنفکران ایرانی غربگرا نشان می‌دهد که بسیاری از روشنفکران در ایران، گرفتار این بیماری شدند. الگوی مصرف فکری غرب محور، سبب شکل‌گیری متفکران ترجمه‌ای در ایران شد که به جای تولید فکر، تفکر ترجمه‌ای تولید کردند. در واقع تفکر ترجمه‌ای آفت روشنفکری ایران است که ناشی از الگوی مصرف فکری غرب بوده و نه تنها نتوانست با تولید فکر سازگاری ایجاد کند؛ بلکه به تعبیر رهبر معظم انقلاب جرئت ایجاد فضای جدید علمی خودجوش را به خود ندادند و از هر گونه تشکیک در ایده‌ها و تفکرات غربی نیز اجتناب کردند. 
رهبر معظم انقلاب در این باره تأکید کردند: «از اوّلی که پرتو علمِ جدید در این کشور افتاد، نخبگان آن روز کشور، به فکر ترجمه افتادند. نه فقط ترجمه آثار علمی، بلکه حتّی فکر و اندیشه ترجمه‌ای؛ همه چیز به صورت ترجمه از آنچه دیگران انجام دادند و خود را در چارچوب قالب‌های آنها درآوردن. این گروه، مطلقاً جرئت ایجاد یک فضای جدید علمی را به خود ندادند. نه فقط گفتند علم را از آنها بگیریم، بلکه معتقد بودند باید فرهنگ و اخلاق و تفکّرات و عقاید سیاسی و اجتماعی را هم از آنها بگیریم!»(3/7/۱۳۸۱)
با این توصیف، امروز نیز در محافل فکری و دانشگاهی شاهد «ترجمه»، در علوم سياسي، اقتصاد، حقوق و حتي ادبيات و الهيات، هستیم که به گفته استاد رحیم‌پورازغدی «تابو»هاي بسياري تراشيده است كه حتي نگاه انتقادي به آنها، جزء محرمات عصر جديد درآمده است. يك ارجاع مطنطن با سلسله سندي هر چه غربي‌تر، اعتباري بيش از هزار نظريه‌پردازي بومي و اجتهادي يافته
 است.
البته ناگفته پیدا است که همه علم و دانش کنونی بشر فقط نزد ما نیست، پس ما نیازمند علم و دانش دیگران نیز هستیم و باید به این مهم دست یابیم. بدیهی است که در این راه ترجمه کتب علمی مختلف که محصول تفکر و تعمق انسان‌های عالم است از مهم‌ترین ابزارهاست و باید به نحو مطلوبی از آن استفاده کرد. به هنگام انتقال علم یونانی به عالم اسلام، عالمان مسلمان موضوع تفکر را به طور مستقل مدنظر قرار دادند. لذا پیشرفت‌های فراوانی حاصل شد. اما مشکل عمده زمانی است که مخاطب خودآگاه یا ناخودآگاه، علاوه بر متن و محتوا همان دیدگاه کلی و نحوه تقرب به موضوع را نیز از نویسنده اخذ کند و خود به طور استقلالی به موضوع ننگرد.
از این منظر رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند: «نباید به‌طور دائم در عرصه‌ تجربه و ترجمه‌ـ علم ترجمه‌ای، حتّی فکر ترجمه‌ای، ایده و مکتب و ایدئولوژی و اقتصاد و سیاست ترجمه‌ای‌ـ بمانیم؛ زیرا این ننگ است برای انسان که از خِرد، سنجش، تحلیل و درک و فهم خود استفاده نکند و چشم را روی هم بگذارد و مرعوب موج تبلیغاتی‌ای شود که بر او تحمیل می‌کنند، تا سخنی را بپذیرد.»(26/9/۱۳۸۲) 
تفکر و اندیشه ترجمه‌ای از نظر معظم‌له برای یک ملت از هر مصیبتی بزرگ‌تر و سخت‌تر است؛ زیرا تفکر ترجمه‌ای علاوه بر وابستگی عامل عقب‌ماندگی نیز هست؛ عالمی که تفکرش ترجمه‌ای است، فکر مستقلی ندارد و همواره تابع است. این تبعیت به معنای وابستگی فکری است و در نتیجه پایه‌های استقلال فکری را متزلزل و در نهایت ویران می‌سازد. در چنین حالتی آنچه نصیب چنین جامعه‌ای، چنین اندیشمندانی می‌شود، همانا عقب‌ماندگی مداوم فکری و فرهنگی است.(کمالی‌نژاد، 1388)
از این نظر بازیگران جنگ نرم، برای تداوم الگوی مصرف فکری غرب، همچنان ترجمه کتاب را سلاح استراتژیک می‌دانند؛ چرا که به زعم آنها یک کتاب ممکن است به عظمت یک نبرد باشد.(فضلی‌نژاد، 1391: 180) در نزد غربی‌ها، الگوی مصرف فکری در حوزه علوم انسانی کانون راهبرد نبرد نرم و در نتیجه سلطه نرم است. وقتی علم سکولار مصرف اصلی جامعه شد، فاتحه فلسفه هر نوع حاکمیت دینی نیز خوانده شده است. هاناآرنت فیلسوف همکار سازمان CIA گفت: «گسترش علم سکولار به فروپاشی هرگونه سازمان دینی یا حکومت مذهبی می‌انجامد.»


کتاب «گام‌های لرزان آزادی، نقش آمریکا در بنای دموکراسی در جهان عرب» نوشته تامارا کافمن ویتس، همکار برجسته یا ارشد مرکز سابان بروکینگز در واشنگتن دی‌سی و مدیر پروژه دموکراسی و توسعۀ خاورمیانه است که با همت دکتر سیّدداود آقایی و دکتر حسن احمدیان به فارسی ترجمه شده و سال گذشته انتشارات خرسندی آن را چاپ کرده است. این کتاب دربرگیرندۀ مسائلی چون نقش پایان استثنای عربی و آمریکایی، ترویج دموکراسی در سیاست خارجی آمریکا، چگونگی افول و درهم ریختن وضع موجود، لزوم یا عدم لزوم دموکراسی در منطقۀ خاورمیانه، عملکرد بوش در مسیر دموکراسی، گذار تردید، کابوس الجزایر و به طور کلّی مبیّن نقش آمریکا در پی‌ریزی دموکراسی در کشورهای عرب خاورمیانه است.
تامارا کافمن نقشۀ راه ترویج دموکراسی در کشورهای عرب خاورمیانه را در سایۀ ترویج آزادی و تمرکز همه تلاش‌ها برای جلوگیری از به قدرت رسیدن هر چند دموکراتیک جنبش‌های اسلام‌گرا و در صورت لزوم تداوم حمایت از رژیم‌های خودکامه در جهت حفظ منافع آمریکا می‌بیند. البته این موضوع را توضیح نمی‌دهد که چگونه دموکراسی و آزادی می‌توانند با خودکامگی کنار آیند؟ کافمن اعتراف می‌کند که مقامات آمریکایی از بیم از دست دادن همکاری عربی برای حفظ امنیت خلیج‌فارس، مسائل انرژی و فرآیند صلح خاورمیانه، به تکرار از تحت فشار قرار دادن همتایان عرب خود در مسئله حقوق بشر اجتناب ورزیده‌اند.
برداشت آمریکایی‌ها از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، جنبش‌های اسلامی در لبنان، فلسطین، عراق و دیگر کشورهای عربی این است که هیچ چیزِ مطلوبی از تغییر مردمی رژیم در خاورمیانه بیرون نخواهد آمد و به عبارتی در روی همان پاشنه‌ای خواهد چرخید که در وضعیت کنونی و حاکمیت نظام‌های غیر دموکراتیک می‌چرخد. بنابراین، اگر قرار است منافع آمریکا و متحدان غربی‌اش و رژیم صهیونیستی حفظ شود، همه سیاست‌ها باید در جهت حفظ وضع موجود پیش رود؛ البته با در نظر گرفتن این نکته که آمریکای مدعی مروّج آزادی، دموکراسی و حقوق بشر در افکار عمومی بین‌المللی به ضد این ارزش‌ها متهم نشود. کتاب از منظر اینکه نمایی نزدیک از استانداردهای دوگانه ارزش‌های آمریکایی، به ویژه در حوزه دموکراسی و حقوق بشری را (که به مثابه ارزش‌هایی برای استعمار جدید ملت‌ها و پول درآوردن تبدیل شده) نشان می‌دهد، ارزش خواندن و نکته‌برداری دارد.