در سال جدید با تصمیم هیئت تحریریه هفته‌نامه، تغییراتی در صفحه تاریخ ایجاد شده و تلاش خواهیم کرد تا مروری گذرا بر «عملکرد چهل سال» گذشته جمهوری اسلامی داشته باشیم. مطلب اصلی صفحه با عنوان «کارنامه» به بررسی عملکرد جمهوری اسلامی در عرصه‌های مختلف، خواهد پرداخت و ستون «رویش» نمونه‌هایی از مؤمنان تربیت‌یافته در مکتب ولایت و انسان تراز انقلاب اسلامی را معرفی خواهد کرد و ستون «درنگ» نیز خاطرات و نکات برگزیده از تحقق شعار «ما می‌توانیم» را بازتاب خواهد داد.

 اکبر ادراکی/ انقلاب اسلامي در مسير تعالي و پيشرفت خود پس از عبور از چالش‌های گوناگون به چهل سالگي رسيده است و به درخت تناوري بدل شده که امروز آثار و برکات و ثمرات آن را مي‌توان مشاهده کرد. 
سال جديد یا همان چهل سالگی انقلاب فرصت مناسبي است تا ابعاد گوناگون کارنامه جمهوري اسلامي مورد مطالعه و مداقه قرار گيرد و دستاوردهاي انقلاب اسلامي در عرصه‌هاي گوناگون بررسي شود. اين بررسي را مي‌توان در دو حوزه اصلي اصول بنياني و شعارها و ارزش‌ها و حوزه عملکردها بررسي کرد. طبيعي است که در تداوم اين مسير بايد نيم نگاهي هم به استعدادها و ظرفيت‌هاي بسيار گسترده‌اي داشت که ايران زمين از آن برخوردار است و با شکوفايي و برخورداري صحيح از آن خواهد توانست بر درخشندگي کارنامه خود بيفزايد و بر مشکلات فائق آيد.
رهبر حکيم و فرزانه انقلاب اسلامي نيز در اولين سخنراني خود در جمع زائران حرم رضوي ابعاد اين مسئله را نقد و بررسي کردند. معظم‌له در سخنان خود نکات ارزشمندي را درباره ارزش‌هاي انقلاب داشتند و با برشمردن شعارهاي اصلي انقلاب اسلامي و يادآوري مواردي، چون استقلال، آزادي، مردم‌سالاري، خود‌باوري ملّي، عدالت، تحقّق و پياده شدن احکام دين و شريعت در کشور، تأکید داشتند که انقلاب، امتحان خوبي در اين زمينه پس داده است و ملّت ايران توانسته است اصول بنيادين و شعارهاي اصلي انقلاب را به همان استحکامِ اوّل، تا امروز حفظ کند. 
شايد بتوان اولين و مهم‌ترين شعار تحقق يافته انقلاب اسلامي را استقلال دانست. بدون شک، کليدي‌ترين مطالبه ملت‌هاي مستضعف در قرن بيستم استقلال‌طلبي بود. ملت‌هايي که سال‌هاي متمادي شاهد تسلط مستقيم يا غير مستقيم استعمارگران و قدرت‌هاي استکباري بر جان و مال و منابع طبيعي سرزمين‌شان بودند و مبارزان وطن‌پرستي که ساليان سال در غربت براي کسب استقلال مبارزه کرده و در گمنامي جان‌شان را از دست داده بودند! ايران اسلامي نيز نزدیک به دو سده تحت سلطه‌ بيگانگان بوده است. رهبر حکيم انقلاب اسلامي نيز در سخنان‌شان تأکید دارند تا پیش از انقلاب، حدود دويست سال قدرت‌هاي سلطه‌گر بر اين کشور مسلّط بودند و حکومت‌ها زير سايه‌ قدرت‌هاي بيگانه حکومت مي‌کردند. حکومت قاجار با تضمينِ دولتِ تزاري روسيه بر سرِ پا بود؛ يعني در جنگ‌هاي ايران و روس، در قضيه‌ ترکمانچاي، عباس ‌ميرزاي‌قاجاري [از روس‌ها] قول گرفت که حکومت در خاندان قاجار باقي بماند؛ يعني خاندان قاجار زير پرچم و ضمانت روس‌ها زندگي مي‌کردند. بعد انگليس‌ها آمدند، رضاخان را سر کار آوردند؛ همان انگليس‌ها محمد‌رضا را سر کار آوردند؛ بعد در بيست‌وهشتم مرداد سال 1332 آمريکايي‌ها وارد ميدان شدند و محمد‌رضا را تجديد سلطنت کردند؛ يعني در طول اين سال‌هاي متمادي، حکومت‌هاي ما را يا اين قدرت يا آن قدرت مي‌آورد و مي‌برد. در يک برهه‌اي از زمان‌ـ قرارداد ۱۹۰۷‌ـ انگليس و روس تزاري با هم توافق کردند و کشور ايران را بين خودشان تقسيم کردند؛ يک قسمت زير سلطه‌ انگليس، يک قسمت زير سلطه‌ روس، يک قسمت کوچک هم اين وسط مستقل؛ يعني اين‌جور کشور در زير سلطه بود.
تحت اين شرايط بود که استقلال‌طلبي به خواست و مطالبه عمومي ملت ايران بدل شد و در انقلاب 57 و شعارهاي آن تجلي يافت. واقعيت آن است که با محوريت شعار نه شرقي و نه غربي با جرئت مي‌توان گفت که امروز هيچ کشوري در جهان، ملتي به استقلال ملّت ايران ندارد و همه‌ ملّت‌هاي جهان به‌ گونه‌ای نوعي ملاحظه‌کاري در مقابل قدرت‌ها دارند. آن ملتي که تحت تأثير هیچ‌یک از قدرت‌ها قرار نمي‌گيرد، ملّت ايران است.
در کنار استقلال، مطالبه ديگر ملت ايران و همه ملت‌هاي مبارز شعار آزادي بوده است. سال‌هاي متمادي مردمان اين سرزمين از بيان سخنان برحق‌شان محروم بودند و هيچ تريبون و ابزاري براي ايراد آرا و نظرات خود نمي‌يافتند. استبداد آنچنان سيطره داشت که کمترين اعتراضي به حاکميت با سخت‌ترين برخوردهاي خشونت‌آميز و ساليان سال حبس و تبعيد و محروميت همراه بود. 
بدون شک، شکل‌گيري جمهوري اسلامي ایران را مي‌توان ارائه‌دهنده الگويي ممتاز از آرمان آزادي دانست که در کمتر نظام سياسي در قرن‌های بيستم و بيست‌ويکم مي‌توان شبيه به آن را مشاهده کرد. عرصه‌هاي گوناگون آزادي اعم از آزادي عقيده و انديشه، آزادي بيان، آزادي مطبوعات و آزادي احزاب و گروه‌هاي سياسي، از جمله عرصه‌هاي مهمي است که در طول چهار دهه اخير در اين سرزمين شاهد آن بوده‌ايم. دشمنان انقلاب اسلامي همواره تلاش کرده‌اند جمهوري اسلامي را به زير پا گذاشتن آزادي متهم کنند. اين در حالي است که بيشترين آزادي به معناي واقعي کلمه در نظام اسلامي تأمین شده است. 
حقيقت آن است که مکاتب گوناگونی از آزادي آدمي سخن گفته‌اند؛ اما آزادي واقعي را بايد در مکتب انبیای الهي و اسلام ناب محمدي(ص) جست‌وجو کرد. مکاتب و «ايسم»هاي گوناگون غربي اعم از ليبراليسم، مارکسيسم، اگزيستانسياليسم و... همگي به نوعي خود را مدافع آزادسازي انسان از حصار زندان‌هاي گوناگون دانسته‌اند؛ اما با مراجعه به آنچه ادعا کرده‌اند، مشخص می‌شود که هرچند صداي مدعيان آزادي و حقوق بشر بلند است؛ اما هيچ گاه انسان در طول تاريخ تا اين اندازه اسير و محبوس نفسانيت آدميان نبوده است و نظام‌هاي سياسي برآمده از مکاتب غربي خود به بزرگ‌ترين زندان بشريت بدل شده‌اند. به واقع، انسان امروز غربي هرچند به ظاهر توانسته است بر برخي از محدوديت‌ها و محروميت‌ها غلبه کند و خود را آزاد مي‌پندارد؛ اما در زندان‌هاي مخوف‌تري به بردگي درآمده است که نظام سرمايه‌داري براي آن طرح‌ريزي کرده، بدون آنکه نسبت به آن از خودآگاهي لازم برخوردار باشد.
رهبر معظم انقلاب تأکید دارند: «امروز در کشور ما آزادي فکر هست، آزادي بيان هست، آزادي انتخاب هست؛ هيچ‌کس به‌ خاطر اينکه فکرش و نظرش مخالف نظرِ حکومت است، مورد فشار و تهديد و تعقيب قرار نمي‌گيرد. هرکس ادعا کند که «من مورد فشار قرار گرفته‌ام چون عقيده‌ام در فلان مسئله برخلاف عقيده‌ حکومت بوده»، هرکس اين‌جور ادعايي بکند، دروغ گفته؛ چنين چيزي نيست. افراد متعدد در رسانه‌هاي مختلف، افکارِ گوناگونِ ضد حکومت را‌ـ که عقيده‌شان است‌ـ ابراز مي‌کنند و کسي هم با اينها کاري ندارد؛ بنا هم نيست که کسي متعرّض اينها بشود. آزادي بيان هم هست؛ مي‌توانند بگويند.»
البته نبايد فراموش کرد که آزادي در همه‌ جاي جهان چارچوب دارد؛ آزادي به معنای «برخلاف قانون عمل کردن» وجود ندارد؛ آزادي به معنای «برخلاف دين و شريعت عمل کردن» وجود ندارد. چارچوب آزادي در کشور ما، قانون اساسي ما و قوانين کشور است که از شريعت مطهّر اسلام الهام گرفته است.
يکي ديگر از مطالبات محوري ملت ايران، از بين رفتن استبداد و خودکامگي و شکل‌گيري نظامي مبتني بر اراده ملت بود. با مروري بر داستان انقلاب اسلامي و نگاهي به وضعيت نظام مقدس جمهوري اسلامي در پايان دهه چهارم، مي‌توان جلوه‌هاي متنوعي از حاکميت مردم‌سالاري ديني را مشاهده کرد که آن را به نظامي بي‌بديل در پايان دهه چهارم عمر خويش مبدل کرده است. شش جلوه از تحقق مردم‌سالاري ديني در جمهوري اسلامي عبارتند از: نقش مردم در پيروزي انقلاب اسلامي، نقش مردم در تأسیس و تثبيت نظام جمهوري اسلامي، نقش مردم در انتخاب مسئولان، مکلف بودن مسئولان در برابر مردم‏، بهره‏برداري از فكر و عمل مردم در اعتلاي كشور، لزوم آگاه‌سازي دائمي مردم‏. با پيروزي انقلاب اسلامي مردم به خانه‌هاي خود باز نگشتند و زمام امور را به نخبگان و سیاسیون نسپردند تا آنها براي‌شان تصمیم بگیرند و آنها تنها در وضعيتي انفعالي نظاره‌گر مسائل باشند. انقلاب اسلامي حرکتي بود که مردم پس از پيروزي انقلاب همچنان در صحنه ماندند تا ايدئولوژي‌هاي تنگ نظر «نخبه‌سالار»، «تبارسالار»، «آريستوکرات» و «اليگارشيک» را از صحنه رانده و گام به گام با هدايت «رهبري مردمي» و مبتني بر آموزه‌هاي «ديني الهي» نظام سياسي جديد را شکل دهند. اين جهت‌گيري برخاسته از نگاه رهبري الهي بود که در رأس اين نهضت قرار داشت و او با همه وجود به ملت خويش باور داشت. به همين دلیل، از روز اول پيروزي نهضت از مردم خواست تا در فرآيند گام‌ به گام شکل‌گيري نظام رأی خود را اعلام کنند. همه‌پرسی جمهوري اسلامي، انتخابات مجلس خبرگان رهبری، همه‌پرسی قانون اساسي، انتخابات مجلس شوراي اسلامي و انتخابات رياست‌جمهوري انتخاباتي بود که در دو سال ابتدايي شکل‌گيري اين نظام سياسي با حضور پرشکوه مردم برگزار شد و نظام سياسي مبتني بر خواست و رأی ملت قانوني شد. اين روند در طول چهل سال اخير تداوم داشته و کم و بیش هر سال يک انتخابات در اين کشور برگزار شده است.
در کنار شعارهاي اصلي برشمرده، موارد متعدد ديگري را نيز مي‌توان برشمرد که انقلاب در طول چهار دهه اخير توانسته است در هر يک از اين عرصه‌ها، کارنامه مثبتي از خود به جاي بگذارد که در شماره‌هاي آتي ان‌شاء‌الله به تفصيل آنها را بررسی خواهیم کرد.


 مهدي دنگچي/ انقلاب اسلامي را مي‌توان سرآغاز تولد نسلي دانست که نام‌شان در آسمان تاريخ اين ملت به بزرگي و عظمت جاودانه شده است. سيدمرتضي آويني نيز از خيل اين وارستگان بود که در مکتب حضرت روح‌الله خود را شناخت و تا اوج قله انسانيت پرواز کرد و آسماني شد. آن‌طور که در برگ‌هاي تاريخ آمده، سيد مرتضي در شهريور 26 در شهر ري متولد شد و پس از گذران دوران نوجواني، وارد دانشکده‌ هنرهاي زيباي دانشگاه تهران برای تحصیل در رشته معماری شد. مرتضي گذشته خود را چنين توصيف کرده است:
«حقير داراي فوق ليسانس معماري از دانشکده‌ هنرهاي زيبا هستم، اما کاري را که اکنون انجام مي‌دهم نبايد به تحصيلاتم مربوط دانست. حقير هرچه آموخته‌ام از خارج دانشگاه است. بنده با يقين کامل مي‌گويم که تخصص حقيقي در سايه‌ تعهد اسلامي به دست مي‌آيد و لاغير. قبل از انقلاب بنده فيلم نمي‌ساخته‌ام اگرچه با سينما آشنايي داشته‌ام. اشتغال اساسي حقير قبل از انقلاب در ادبيات بوده است... با شروع انقلاب تمام نوشته‌هاي خويش را ـ اعم از تراوشات فلسفي، داستان‌هاي کوتاه، اشعار و... ـ در چند گوني ريختم و سوزاندم و تصميم گرفتم که ديگر چيزي که «حديث نفس» باشد ننويسم و ديگر از «خودم» سخني به ميان نياورم... سعي کردم که «خودم» را از ميان بردارم تا هرچه هست خدا باشد و خدا را شکر بر اين تصميم وفادار مانده‌ام.»
آويني فيلم‌سازي را در اوايل پيروزي انقلاب با ساختن چند مجموعه درباره‌ غائله‌ گنبد (مجموعه‌ شش روز در ترکمن صحرا)، سيل خوزستان و ظلم خوانين (مجموعه‌ مستند خان گزيده‌ها) آغاز کرد و با آغاز جنگ به جبهه رفت تا راوي فتح بزرگ ملت ايران باشد. مجموعه فتح خون حقيقت، روايت فتح از جمله آثاري بود که سيدمرتضي آويني خلق کرد و بي‌شک بي‌نظيرترين آثار هنري در عرصه روايت مستند جنگ هشت ساله به حساب مي‌آيد.
اواخر سال 1370 «مؤسسه‌ فرهنگي روايت فتح» به فرمان رهبر معظم انقلاب تأسيس شد تا به کار فيلم‌سازي مستند و سينمايي درباره‌ دفاع مقدس همت گمارد و تهيه‌ مجموعه‌ روايت فتح را که پس از پذيرش قطع‌نامه رها شده بود، ادامه دهد. در ادامه همين فعاليت بود که سيدمرتضي بر رمل‌هاي خونين فکه قدم گذاشت و در روز جمعه بيستم فروردين 1372 آسماني شد.
حضرت آيت‌الله‌العظمی خامنه‌اي در توصيف شاهکارهای ماندگار شهيد آويني چنين مي‌گويند: «در مستندسازي، نقش كلام همان كاري كه خود مرحوم شهيد آويني مي‌كرد، خيلي مهم است. هم نوشتار و هم بيان آن نوشتار، بسيار بسيار مهم است. اگر نكته‌گويي‌هاي او نبود، خيلي از منظره‌ها اصلاً معني نداشت. من تا مدّت‌ها كه روايت فتح پخش مي‌شد، اصلاً شهيد آويني را نمي‌شناختم؛ ولي از مشتري‌هاي هميشگي روايت فتح بودم. يعني هر شب جمعه، حتماً مي‌نشستم و اين برنامه را نگاه مي‌كردم. روي من تأثير زيادي مي‌گذاشت و مي‌ديدم كه اين كلام چقدر اثر دارد. يك وقت همان جوانان آمدند پيش من (به نظرم مال جهاد بودند) من در همان جلسه گفتم: «اين صداي نجيبي كه اينها را بيان مي‌كند، چيز خيلي جالبي است؛ اين را نگه داريد.» خودش هم قاعدتاً در آن جلسه بود. كسي هم به من نگفت كه «اين آقاست.» اما بعدها خودِ ايشان به من نوشت: «آن كسي كه اينها را تهيه مي‌كند، من هستم.» كسي كه مي‌خواهد چنين برنامه‌هايي بسازد، بايد آن نجابت و معصوميت و استحكام و اطمينان به سخن را داشته باشد.»


بنده در همان دوران غربت ـ وقتي خرمشهر در اشغال دشمنان بيگانه بود ـ نزديک پل خرمشهر رفتم و به چشمِ خودم ديدم وضعيت چگونه است. فضا غم‌آلود و دل‌ها سرشار از غصه بود و دشمن با اتکا به نيروهاي بيگانه که به او کمک مي‌کردند ـ همين آمريکا و غربي‌ها و همين مدعيان دروغگو و منافق حقوق بشر ـ در خرمشهر مستقر شده بود. تانک‌هاي او، وسايل پيشرفته‌ او، هواپيماهاي مدرن او، نيروهاي تا دندان مسلح او؛ بچه‌هاي ما آرپي‌جي هم نداشتند؛ با تفنگ مي‌جنگيدند؛ اما با ايمان و با صلابت. همين جوانان، با دست خالي، اما با دل پُر از اميد و ايمان به خدا، بدون اينکه ابزار پيشرفته‌ای داشته باشند و بدون اينکه دوره‌هاي جنگ را ديده باشند، وسط ميدان رفتند و بر همه‌ آن عوامل غلبه پيدا کردند.
روز سوم خرداد، همان ساعت اولي که رزمندگان ما خرمشهر را گرفته بودند، مرحوم شهيد صياد شيرازي به من تلفن کرد ـ بنده آن وقت رئيس‌جمهور بودم ـ و گزارش اوضاع جبهه را مي‌داد. مي‌گفت الان هزاران سرباز و افسر عراقي صف بسته‌اند، براي اينکه بيايند ما دست‌هاي‌شان را ببنديم و اسير شوند! قدرت معنوي يک ملت اين است! 
روز سوم خرداد، همان ساعت اولی که رزمندگان ما خرمشهر را گرفته بودند، مرحوم شهید صیاد شیرازی به من تلفن کرد‌ـ بنده آن وقت رئیس‌جمهور بودم ‌ـ و گزارش اوضاع جبهه را می‌داد. می‌گفت الان هزاران سرباز و افسر عراقی صف بسته‌اند، برای اینکه بیایند ما دست‌های‌شان را ببندیم و اسیر شوند! قدرت معنوی یک ملت این است. فقط خرمشهر نیست‌ـ خرمشهر یک نماد است‌ـ کربلای 5 ما هم همین‌طور بود؛ والفجر 8 ما هم همین‌طور بود؛ فتوحات فراوان دیگر ما هم همین‌طور بود.
(بيانات امام خامنه‌ای در ديدار جمعي از ايثارگران و خانواده‌هاي شهدا، ۳/۳/۱۳۸۴)

 حميدرضا ميري/ مقايسه عمليات ثامن‌الائمه(ع) با عمليات‌هاي محدود گذشته نشان داد که به دلايل متعددي از جمله بهره‌گيري از زمان و دستاوردها، اجراي عمليات‌هاي بزرگ مشابه اين عمليات، منطقي‌تر و از سوي ديگر با خسارات و تلفات کمتري همراه است. آمارها حاکي از آن بود که در 10 عمليات محدود شش ماه قبل از آن به طور متوسط در هر 18 روز يک عمليات انجام شده، اما نتايج اين عمليات، ارزش، اهميت و ترجيح عمليات‌هاي گسترده را نشان داد. 
لذا از اين پس اجراي عمليات‌هاي بزرگ در دستور کار فرماندهان نظامي قرار گرفت و پايه‌اي براي انجام سه عمليات بزرگ ديگر همچون طريق‌القدس، فتح‌المبين و الی بيت‌المقدس شد. علاوه بر اين، تجربه موفقيت‌آميز اجراي مانور احاطه‌اي و نفوذ به عمق و پل ارتباط دشمن بر روي رودخانه کارون از محور نهر شادگان که به دستيابي به پشت رده سوم جبهه شمالي و پل ارتباطي ارتش عراق بر روي رودخانه کارون منجر شد، به نحو ديگري در عمليات طريق‌القدس تکرار شد. براساس اين طرح، عبور از مناطق رملي غرب تپه‌هاي الله‌اکبر طراحي شد که به دستيابي نيروهاي تيپ امام حسين(ع) و تيپ امام سجاد(ع) و تانک‌هاي زرهي تيپ سه لشکر 92 ارتش به عقبه دشمن و سقوط توپخانه عراق و در نتيجه آزادسازي شهر بستان و شکست دشمن انجامید.
در ادامه جنگ، از دستاوردها و تجارب عمليات‌هاي ثامن‌الائمه(ع) و طريق‌القدس به نحو احسن بهره‌برداري شد. انتخاب مناطق فکه و غرب دزفول در عمليات فتح‌المبين و نيز آزادسازي خرمشهر در عمليات الی بيت‌المقدس با بهره‌گيري از آموزه‌هاي عمليات‌ها ميسر شد. اين دستاوردها به همراه تدابير، تاکتيک‌ها و ابتکارات جديد، دستيابي به پيروزي‌هاي بزرگ‌تر و وارد کردن شکست‌هاي سنگين‌تر به ارتش عراق را رقم زد.

 دکتر عبدالله شهبازی/ جمهوري کامرون يکي از کشورهاي مرکز آفريقا است که در سال ۱۹۶۱ با اتحاد دو قسمت مستعمره‌نشین فرانسوی و انگليسی تشکيل شد. كشور كامرون در قرون پیش از ميلاد مسيح(ع)، محل سكونت اقوام گوناگوني از جمله قوم بانتوست بود. در نيمه دوم قرن پانزدهم ميلادي، دريانوردان پرتغالي، رودخانه موجود در اين منطقه را «كامارونس» ناميدند كه در زبان پرتغالي به معناي ميگو است كه در آن رودخانه بسيار بود. نام كامرون نيز بعدها از آن كلمه گرفته شد.
در سال ۱۸۸۴ و پس از کنفرانس برلين، آلمان آن کشور را مستعمره خود کرد. کنفرانس برلين که به ابتکار بيسمارک از نوامبر 1884 تا فوريه 1885 تشکيل شد، به دنبال اعتراض فرانسه و بلژيک و حتي آلمان نسبت به توافق 1884 انگليس و پرتغال درباره چگونگي سلطه انگلستان بر رودخانه کنگو برگزار شد. اين کنفرانس شرايط تقسيم آفريقا را به نحوي تعيين کرد که سهم استعمارگران مرعي و منظور شود.
امپرياليسم آلمان به اين دليل که با تأخير زياد نسبت به همگنان خود وارد کارزار مي‌شد، شانس بسیاری در تسخير مناطق بلاصاحب نداشت؛ زيرا تمامي قاره آفريقا و بیشتر نقاط آمريکا و آسيا در تصرف دیگر کشورهاي استعمارگر قرار داشت. با وجود اين، تا سال 1914 پس از انگليس و فرانسه به صورت بزرگ‌ترين استعمارگر آفريقا درآمد.  
استعمارگران آلمان تا پايان جنگ جهاني اول در کامرون ماندند تا اينکه اتحاديه ملل سرپرستي 80 درصد از خاک کامرون را به فرانسه و 20 درصد همسايه با مرز نيجريه را به بريتانيا واگذار کرد. در سال 1921 خودمختاري به دست آورد؛ ولي همچنان تحت فرمان انگلستان و فرانسه بود.
کامرون از شمال شرق با چاد، از شرق با آفريقاي مرکزي و از جنوب با گابن، جمهوري کنگو و گينه استوايي و از غرب با نيجريه همسايه است. نخستين ساکنان کامرون، از اهالي قبيله «بانتو» بوده‌اند، پس از آن در سده‌های ۱۸ و ۱۹ ميلادي قبايل عمدتاً مسلمان فولاني در کامرون ساکن شدند. 
در اين سرزمين با منطقه‌اي به نام کامرون نو برمي‌خوريم که نام سرزمين‌هايي مرزي در مرکز آفريقا ‌است  که در آغاز تحت سلطه فرانسه بود؛ ولي در سال ۱۹۱۱ ميلادي به امپراتوري آلمان واگذار شد. در پي رقابت آلمان و فرانسه بر سر تصاحب مراکش، مراکش به موجب پيمان «فاس» در ۱۹۱۱ و در برابر پذيرش حق چيرگي فرانسويان بر مراکش، بخش‌هايي از کنگوي فرانسه را به آلمان‌ها وانهاد. اين منطقه ميان دو رود «شاري» و «لوگون» جاي داشت و از نظر بازرگاني براي آلمان‌ها داراي اهميت بود. در خلال جنگ جهاني اول و با فروپاشي نيروهاي آلمان در غرب آفريقا، در ۱۹۱۶ ميلادي فرانسويان بر اين منطقه تاختند و آنجا را دوباره تصرف کردند.
در سال ۱۹۴۶ و تأسيس سازمان ملل متحد، کامرون آزادي نسبتاً بيشتري يافت تا جايي که احزاب اجازه فعاليت داشتند و اين کشور تحت توليت سازمان ملل، داراي خودگرداني داخلي شد. کم‌کم کار استعمارگران بالا گرفت و درگيري‌ها از سال 1955 تا 1958 شدت یافت و کامرون عرصه درگيري‌هاي خونين براي به دست آوردن استقلال کامل از فرانسه شد؛ رهبري جنبش استقلال‌طلبانه کامرون را جان فونچا  از «حزب دموکراتيک ملي کامرون» بر دوش داشت. ناحيه زير نفوذ انگلستان تا حد زيادي قدرت اداره را به دست آورد و سرانجام در سال 1959 مقدمات کشور فراهم و پس از نزديک به يک دهه خشونت و خونریزی، در اول ژانويه ۱۹۶۰ کامرون از فرانسه اعلام استقلال کرد. به دنبال همه‌پرسي در سال ۱۹۶۱، قسمت شمالي کامرون بريتانيا با نيجريه ادغام شد؛ قسمت جنوبي با سرزمين فرانسوي سابق حکومتي فدرال تشکيل داد.
يکي از شيوه‌هاي استعمارگران در مواجهه با مردمان مستعمرات، وادار کردن آنان به کار اجباري بود. اين برنامه پس از آنکه تجارت برده در قرن نوزدهم با مشکلاتي مواجه و با ممانعت‌هاي قانوني همراه شد، در دستور کار استعمارگران قرار گفت. کامرون نيز از جمله مستعمراتي بود که آلماني‌هاي متجاوز براي بهره‌برداري از نيروي کار ارزان آن نقشه کشيده بودند.
در همين زمینه، «ماريان کورنون» در کتاب «تاريخ معاصر آفريقا» مي‌نويسد: «نيروي بدني لازم براي کشت محصولات کشاورزي، بهره‌برداري از توليدات کاني و نيز در مورد انجام کارهاي ساختماني عموماً به طريق تحميل کار اجباري تأمين مي‌گرديد. آفريقاييان که چيزي در مغازه‌ها گيرشان نمي‌آمد، تمايل بسيار کمي براي اشتغال دستمزدي در نقاط دورتر از محل سکونت خود نشان مي‌دادند. مناطقي که بيش از جاهاي ديگر در معرض تحميل کار اجباري قرار مي‌گرفتند، در درجه اول سرزمين بامي لکه و در درجه دوم سرزمين مونگو و باسا بودند. تراکم جمعيت در سرزمين اول به نحو بارزي به چشم مي‌خورد که خود عامل اساسي جذب کارگران اجباري به شمار مي‌آمد. در سرزمين دوم استقرار اکثريت مطلق کشت محصولات کشاورزي و جنگلي اروپاييان موجبات اصلي به کار گماشتن کارگران بيکار را فراهم مي‌آورد. جاي تعجب است که مناطق مذکور همان مناطقي است که شورش‌هاي اتحاد مردم کامرون (U.P.C) پس از سال 1950 پشتيباني توده‌ها را به خود 
جلب نمود.»



 سید مهدی حسینی/ سال ۱۳۸۸ یکی از سال‌های پر حادثه بود. در این سال که مصادف با برگزاری انتخابات دهمین دوره ریاست‌جمهوری بود، جریاناتی از قبیل جریان‌های متحد ضد انقلاب، منحرفین، گروهک‌های تروریستی، طیف‌ها و باندهای مختلف با اهدافی از پیش تعیین شده به صحنه ورود پیدا کردند. این گروه‌ها که سال‌ها از هیچ‌گونه توطئه و فتنه دریغ نکرده بودند، در این سال به بهانه ورود به انتخابات پس از سال‌ها با جریان جدیدی و با بهره‌گیری از الگوی کودتاهای مخملی و به اصطلاح انقلاب رنگین درصدد بودند آینده نظام و انقلاب را دستخوش تحول کنند. آنها با پیاده‌سازی دستورالعمل‌های تنظیم شده از قبیل شایعه‌سازی در تقلب، کشته‌سازی در آشوب‌ها و اغتشاشات خیابانی، عبور از قانون و زیر سؤال بردن جمهوریت و اسلامیت نظام و سر دادن شعارهای انحرافی، در جهت براندازی نظام گام برمی‌داشتند. از سوی دیگر جمعی که مدعی پیرو خط امام خمینی(ره) بوده و سال‌ها در درون نظام مسئولیت‌های بالایی را داشتند محور قرار داده شدند که با نام نامزد ریاست‌جمهوری ورود پیدا کردند که ضمن آن جریان جدیدی شکل گرفت که مشخصه کلی و عمومی آنها رنگ سبز بود. نکته اساسی این بود که این جریان در تحلیل‌ها و سخنرانی‌ و مواضع‌شان به صراحت اعلام کردند که ما برنده انتخابات هستیم، در غیر این‌صورت تقلب صورت گرفته و باید طرف مقابل را وادار به کناره‌گیری کرد.
روند انتخابات بین رقبای انتخاباتی شدت گرفت. به خصوص پس از مناظره تلویزیونی به رقابت بیشتر دامن زده شد و شور و هیجان انتخاباتی به اوج رسید، اما در موعد مقرر (روز ۲۲ خرداد ۸۸) همه واجدان شرایط پای صندوق‌های رأی حاضر شدند.
پس از اعلام نتایج کاندیداها، جریان موسوم به سبزها برنده انتخابات نشدند. در واقع جریان دوم خردادی که گرداننده فتنه ۷۸ هم بودند، با تغییر نام به اصلاح‌طلب، در سال ۸۸ وقتی خبر باخت را شنیدند به نتایج اعلام شده تن ندادند و از حربه تقلب سال ۸۴ که بخشی از همان مجموعه بودند، در این دوره هم استفاده کردند و ابطال انتخابات را خواستار شدند. امام خامنه‌ای در برابر مواضع آنها با تأیید شورای نگهبان بر انتخابات صحه گذاشتند و با صدور پیامی، انتخابات را جشن واقعی نام نهادند. در بخشی از پیام ایشان آمده است:
«مشارکت بیش از ۸۵ درصد مردم در پای صندوق‌ها و رأی بیست‌وچهار میلیونی به رئیس‌جمهور منتخب یک جشن واقعی است که به حول و قوه الهی خواهد توانست پیشرفت و اعتلای کشور و امنیت ملی و شور و نشاط پایدار را تضمین کند. دیروز شما توانستید ثابت کنید که ایران به برکت شعارها و ارزش‌های انقلاب اسلامی در برابر تهاجم سیاسی و روانی از چنان مصونیت و صلابتی برخوردار است که با گذشت سی سال از آغاز مردم‌سالاری دینی در این کشور از همیشه تازه‌ نفس‌تر و سرزنده‌تر در صحنه حاضر گشته و دوستان و دشمنان را به ادامه راه روشن خویش مطمئن می‌سازد.»