علی لاریجانی رئیس مجلس با اشاره به شکست استکبار و ارتجاع در فتنه سوریه و نقش رژیم سعودی در حمله موشکی اخیر به سوریه گفت: خیانت برخی کشورهای مسلمان در این‌گونه کثافت‌کاری‌های سیاسی در اذهان توده‌های مؤمن باقی خواهد ماند. آیا این اقدام برای این کشورها ذلت‌آور و خجالت‌آفرین نیست که در روز بعثت پیامبر(ص) که روز وحدت مسلمانان است با خوشحالی در کنار سران کفر و صهیونیست‌ها قرار گرفتند و با مسرت خیانت خود را اعلام کردند؟!

صبح صادق پیام‌ها و پیامدهای جنایت آمریکا، فرانسه و انگلیس در حمله موشکی به سوریه را بررسی می‌کند
 هادی محمدی/  ابزارهای جنگ نیابتی‌ـ تروریستی آمریکا و رژیم صهیونیستی در سوریه، در یک دومینوی متوالی، شکست و فرار و نابودی را تجربه می‌کنند و حامیان و طراحان این تروریست‌ها، از اینکه فقط شاهد این نابودی باشند و نه تنها به اهداف خود دست نیابند؛ بلکه شکل‌گیری یک ائتلاف و موازنه قدرت جدید در غرب آسیا را ثبت کنند، رنج می‌برند. دلایل فراوانی که ریشه‌های آن در دوره بوش پسر و سیاست‌های نظامی‌گری وی قرار دارد، موجب شده آمریکا و شرکای غربی، عربی آن و رژیم صهیونیستی قادر نباشند، نقاب جنگ نیابتی را کنار زده و وارد درگیری مستقیم شوند.
روزهای پایانی خلافت داعش در البوکمال و شمال آن، از سوی آمریکا با اقداماتی تحریک‌آمیز مواجه شد تا بخشی از نیروهای فراری داعش در شرق فرات و موازات مرز عراق باقی بمانند و اکنون همه امیدهای میدانی برای به چالش کشیدن دمشق و حتی یک اقدام ضربتی برای اشغال دمشق در غوطه شرقی به نفس‌های آخر رسیده و باید نابودی جیش‌الاسلام را نیز بپذیرد.
لذا در این مرحله پایانی و برای زمینه‌سازی یک مداخله نظامی جدید، تصمیم گرفتند دست به اقدامی شتاب‌زده و محاسبه نشده بزنند و یک سناریوی نخ‌نما به نام «حمله شیمیایی» را در دوما به اجرا بگذارند تا پاکسازی دوما متوقف شده و سوریه و هم‌پیمانان آن در موضع دفاعی قرار گرفته و در مقابل رفع اتهام شیمیایی، اهرم فشار دوما بر روی دمشق را تحمل کنند؛ چرا که غوطه شرقی، از طریق لجستیک منطقه تنف و قلمون شرقی، می‌تواند امکان بازسازی خود را در غوطه شرقی پیدا کند.
سناریو حمله شیمیایی
 بستر مداخله‌گری
غوطه شرقی و منطقه باقی‌مانده آن، دوما، برای هر دو طرف، اهمیت راهبردی و نقش حیاتی داشت و بود و نبود آن می‌توانست برای دو طرف به امتیازهای راهبردی در میدان و سیاست، منتهی شود. این سناریو از طریق افسران اطلاعاتی MI6 و ابزاری به نام کلاه سفیدها در یک نمایش، کارسازی شد و بلافاصله در بوق‌های رسانه‌ای و سپس از مجاری سازمان ملل و شورای امنیت مورد بهره‌برداری قرار گرفت تا با اتهام واهی حمله شیمیایی، ضمن حفظ تروریست‌های جیش‌الاسلام، امکان کسب پشتوانه حقوقی فصل هفتمی در دو پیش‌نویس که به شورای امنیت ارائه شد، فراهم شود و حمله نظامی به سوریه و تغییر معادله قدرت و میدان میسر شود. دو پیش‌نویس فرانسوی و انگلیسی با وتوی روسیه بی‌نتیجه ماند و پیش‌نویس روسیه که درخواست تحقیق از سوی سازمان منع سلاح‌های شیمیایی را مطرح می‌کرد، با مخالفت تیم غربی به جایی نرسید. اگرچه روسیه و سوریه از سازمان منع سلاح‌های شیمیایی دعوت به تحقیق کردند، ولی آمریکا، فرانسه و انگلیس که این‌ کار را با منافع و شرایط و اهداف مداخله‌گرانه خود، همسو ندیدند، آن را نپذیرفتند. راهبرد هراس‌افکنی برای اجبار سوریه و روسیه و تسلیم‌پذیر کردن آن را در قالب یک حمله نظامی در پیش گرفتند. نکته مهم این است که این سه کشور و بقیه تیم صهیونیستی و عربی و ترکی آنها، کشورهایی هستند که تروریست‌ها را حمایت و هدایت کرده‌اند و امروز این تروریست‌ها را شهروندان عادی می‌نامند و اقدام خود را، «انسانی»!!! هم قلمداد می‌کنند. 
با اینکه ادعای غربی هیچ دلیل و مستندات اثباتی نداشت و از مشروعیت هرگونه اقدام نظامی برخوردار نبود، پس از چند روز رایزنی به یک حمله و ضربه نظامی در سحرگاه روز شنبه منتهی شد.
بیان این نکته ضروری است که لشکر‌کشی بزرگ دریایی آمریکا، فرانسه و انگلیس و امکانات هوایی آنان در منطقه و ناو هواپیمابر آمریکا در شرق مدیترانه به قدری بزرگنمایی رسانه‌ای شد که اغلب محافل منطقه‌ای و بین‌المللی در هراس از یک جنگ بزرگ جهانی سخن می‌گفتند که این تصویر امری مطلوب و هدفمند از سوی آمریکا و شرکای آن بود. در ادبیات نظامی سخن از یک جنگ بزرگ و حمله گسترده نظامی نیازمند ادله، منطق و توجیه و مهم‌تر از همه بنیه و امکانات کافی است که آمریکا و دوستان آن فاقد همه متغیرهای فوق بوده و آمادگی درگیری مستقیم با روسیه و ایران و پذیرش پیامدهای آن را نداشته‌اند، اگرچه چنین رخدادی از سوی روسیه و ایران نیز استقبال نمی‌شد، ولی ژست تدارک‌شده ناوگان غربی و مواضع تند آنها، این شرایط روانی را تحمیل می‌کرد. 
از آنجا که پاکسازی دوما از تروریست‌های جیش‌الاسلام به معنای از دست دادن مهم‌ترین کارت‌‌بازی سعودی اروپایی ارزیابی می‌شد، محمدبن‌سلمان که در سفر دوره‌ای به آمریکا، انگلیس، فرانسه و اسپانیا بود، به موازات قراردادهای خرید تسلیحات قابل توجه از آنها، هزینه یک جنگ محدود را نیز به آمریکا پرداخت تا شکست خود در غوطه شرقی را با درگیر کردن مستقیم آمریکا و غرب جبران کند. این رویکرد را مقامات صهیونیست نیز داشتند؛ چرا که ترامپ پس از ارزیابی اوضاع سوریه، اعلام کرده بود که به زودی از سوریه عقب‌نشینی می‌کند و لذا، درگیر کردن آمریکا و اروپا، در اولویت گزینه‌های صهیونیستی نیز قرار داشت.
آمریکایی‌ها که از زمان فروپاشی اتحاد شوروی برای پایه‌ریزی یک نظام تک‌قطبی تلاش فراوانی کرده و عملاً انتظار داشتند تمامی سازمان‌های بین‌المللی را به طور مطلق تحت اراده خود بگیرند و حتی به دنبال جایگزین کردن ناتو، به جای سازمان ملل بودند و برای حمله به افغانستان و عراق، از شورای امنیت و سازمان ملل کسب مجوز نکردند، امروز نیز برای عبور از قدرت‌های دیگر جهان، با کنار زدن سازمان ملل و قواعد و قوانین بین‌المللی، خود را در جایگاه شاکی و قاضی و مجری و تصمیم‌گیر قرار داده و در اقدامی یکجانبه و غیرقانونی دست به حمله نظامی به سوریه زدند. حال سؤال این است که آمریکا با کدام اهداف دست به این حمله نظامی و جنایتکارانه زده و چه حاصلی داشته و کدام افق و چشم‌انداز پیش روست؟

اهداف آمریکا و دلایل آن
اگرچه آمریکا در سناریوی خام خود، دولت سوریه و سپس روسیه را متهم به استفاده از سلاح شیمیایی کرده و خود را در جایگاه مجازات‌کننده قرار داده است، ولی اقدام به حمله نظامی از سوی آمریکا، با دلایل خاص و اهداف متعددی انجام گرفته است.
روندهای میدانی و بن‌بست‌های ژنو از یک سو و کارآمدی نشست‌های آستانه از سوی دیگر، این تصویر را به آمریکا نشان می‌دهد که به جز ناکامی در اهداف بزرگ اولیه و ژئوپلیتیک برای تغییر نقشه سیاسی غرب آسیا، باید شکل‌گیری قدرت‌های جدید و اخراج خود را از منطقه بپذیرد. حاصل این تصور این است که رژیم صهیونیستی که پس از شکست در لبنان و جنگ‌های غزه به کشوری نیازمند حمایت تبدیل شده و امکان پایداری ندارد، در خطر خواهد بود. بحران‌های منطقه‌ای و درونی صهیونیست‌ها، آنها را به رویکرد فرار به جلو کشیده تا با عبور از مسئله فلسطین در طرحی به نام «معامله قرن» رویه حمایتی جدید و نیابتی از کشورهای عربی هم‌پیمان با آمریکا را به وجود آورده و آنها را برای فشار به ایران، به‌کار گیرد. به همین دلیل اولویت سیاست خارجی ترامپ در قبال برجام، به کنار زدن شتاب‌زده نقاب متکی شده و با بهانه‌های موشکی و منطقه‌ای، ایران را مانع اصلی پرو‌ژه‌های خود و مایه اصلی نگرانی‌های موجودیتی رژیم صهیونیستی ارزیابی کرده است و لذا اصلی‌ترین و فوری‌ترین خواسته آمریکا در سوریه این شد که اگر در سوریه، دستاوردی ندارد، حداقل بتواند ایران و مقاومت را از معادله سوریه خارج کند. 
مانورها و رایزنی‌‌های آنها با کشورهای اروپایی به سرانجام بزرگی نرسیده و خود را نیازمند اهرم فشار جدید می‌دیدند تا ایران را بر سر میز مذاکره برجام‌های جدید قرار دهند. دیپلماسی آشکار و پنهان با روسیه که به موازات آمریکا، از سوی  صهیونیست‌ها و رژیم سعودی و... نیز تقویت شد، در مسکو به نتیجه نرسید و در نهایت، یکی از اهداف مهم از عملیات نظامی علیه سوریه، به دست آوردن شرایط و کارت‌های جدید است که بتواند از آینده سوریه سهم‌خواهی و امکان کنار گذاشتن ایران را نیز مهیا کند؛ یعنی یک اقدام نظامی که بتواند دولت سوریه، روسیه و ایران را مرعوب کرده، جلوی نابودی کامل تروریست‌ها را بگیرد، یا از شتاب آن بکاهد و لذا اهرم جدیدی برای روندهای ژنو و مدیریت پروسه سیاسی سوری کسب نماید و از اینکه مجبور به ترک شرق فرات شود نیز، خارج شده و امتیازهای امنیتی دیگری را مطالبه کند.
مواضع تند ترامپ، لشکرکشی دریایی و جنگ روانی مرعوب‌کننده برای این بود که کارکرد یک جنگ بزرگ را داشته باشد، بدون اینکه هزینه و پیامدهای جنگ بزرگ را تحمل کنند. مواضع محکم روس‌ها و هشدارهای جدی آنان و اقدامات تأمینی و جابه‌جایی‌ها و تخلیه مراکز احتمالی هدف آمریکا و مواضع ایران موجب شد تا مقامات آمریکایی و شرکای اروپایی آنها را دچار سردرگمی کند. از آنجا که هیاهوی بزرگ نظامی آنها نمی‌توانست، بدون هرگونه اقدام به پایان برسد، مقامات آمریکا و غرب انجام یک ضربه نمادین را برگزیده تا دچار هزینه‌های حیثیتی نشوند. البته این گزینه نیز بدون اطلاع‌رسانی و نوعی هماهنگی با روسیه و حتی اعلام تقریبی اهداف امکان‌پذیر نبود؛ چرا که هرگونه بی‌دقتی در یک ضربه نظامی نیز می‌توانست به یک جنگ و درگیری مستقیم با روسیه و شعله‌ور شدن جنگ منطقه‌ای منتهی شود؛ لذا به روس‌ها اطمینان دادند در اهداف حداقلی آنها، روسیه و دیگر هم‌پیمانان دولت سوریه قرار ندارند. آمدن بولتون به شورای امنیت آمریکا و تأکید بر اینکه واکنش سال گذشته در فرودگاه شعیرات را تکرار نخواهند کرد و باید دولت سوریه مجازات شود، یک تنگنا برای تیم افراطی‌نمای ترامپ شد. آماده‌باش آشکار و کامل روس‌ها و جابه‌جایی ناوگان دریایی و هوایی و پدافندی خود و تأکید بر واکنش به هر هجوم در کنار آماده‌باش پنهان سوریه، ایران و مقاومت، محاسبات آمریکا و شرکای آن را به حدی تحت تأثیر قرار داد که فقط به ریسک یک حمله نمایشی و نمادین برای حفظ آبرو تن دهند و اهداف خود را به پایین‌ترین حد تنزل دهند.

نتایج و پیامدها 
گزینه یک ضربه نظامی به معنای پذیرش این بود که آمریکا قادر به براندازی در سوریه، تضعیف راهبردی آن یا کشتن و یا اجبار به برکناری بشار اسد نیست و اگر این اقدام نظامی با موفقیت کامل هم به اجرا درآید، بر مؤلفه‌های میدان و سیاست آثاری به جای نمی‌گذارد. تنها کارکرد چنین اقدام نظامی می‌توانست به تروریست‌ها این پیام را منتقل کند که آمریکا و غرب آنها را رها نکرده و از آنها حمایت می‌کنند و به صهیونیست‌ها اطمینان می‌داد که حاضرند برای امنیت حداقلی صهیونیست‌ها وارد عمل شوند.
لحن یک جنگ فراگیر که از دوشنبه تا پنج‌شنبه هفته گذشته شروع شده بود، ناگاه تا زمان حمله محدود صبح شنبه نرم شد و ‌آمریکا، فرانسه و انگلیس با استفاده از پایگاه‌های هوایی خود در ترکیه، قطر، بحرین، عربستان، اردن و قبرس و ده‌ها ناو و ناوشکن دریایی و هواپیمابر اقدام به شلیک 105 موشک تام هاوک به هشت هدف در دمشق، شمال دمشق و حمص کردند که شش فرودگاه و دو مرکز پژوهش علمی و فناوری را در برگرفت.
پنتاگون در موضع رسانه‌ای خود فقط به سه هدف اشاره کرد؛ چرا که در بقیه اهداف، موشک‌های پرتاب شده یا منهدم یا منحرف شده و 70 درصد آنها از اصابت به هدف بازماندند. از مجموع 105 موشک پرتاب شده، 71 موشک با سامانه ضد موشکی سوریه که از نسل بهبود یافته دهه هشتاد میلادی هستند، شکار شدند و در واقع سامانه ضدموشکی پیشرفته روسی در شلیک‌های پدافندی نقشی نداشتند. اطلاع از برد سامانه موشکی سوریه موجب شده بود تا هواپیماها یا ناوگان بزرگ دریایی و یک زیردریایی آمریکایی از شعاع معینی از سوریه فاصله داشته باشند تا خسارت بیشتری نداشته باشند.
فرودگاه بین‌المللی دمشق با چهار موشک هدف قرار گرفته بود که همگی ساقط شدند، فرودگاه نظامی الضمیر با 12 موشک، فرودگاه نظامی بلّی در جنوب شرقی دمشق با 18 موشک و فرودگاه نظامی شعیرات با 12 موشک هدف قرار گرفته بودند که همگی ساقط شدند. فرودگاه مزّه نیز با 9 موشک هدف قرار گرفته بود که پنج موشک آن ساقط شد. همچنین فرودگاه حمص با 16 موشک هدف قرار گرفته بود که 13 موشک آن ساقط شد و خسارت جدی به فرودگاه وارد نشد. دو منطقه برزه و جمرایا هم با 30 موشک هدف قرار گرفتند که هفت موشک آن ساقط شدند و بقیه به هدف اصابت کردند. اگرچه پنتاگون اعلام کرد، اهداف خود را در این عملیات نظامی به دست آورده، ولی به نظر می‌رسد خسارت‌های مادی وارد شده، کسر ناچیزی از چند صد میلیون بهای موشک‌های شلیک شده آمریکایی هم نخواهند شد. مهم‌تر از آن اینکه موشک‌های پیشرفته و زیبای آمریکایی (بنا به تعبیر ترامپ و در پاسخ به پوتین) در مقابل نظام موشکی غیر پیشرفته سوریه با 70 درصد ناکامی روبه‌رو شدند و این در حالی است که سامانه پیشرفته پاتریوت آمریکایی که به سعودی‌ها فروخته شده، ‌قادر به مقابله و مهار موشک‌های غیر پیشرفته یمنی نیستند. این مفهوم نظامی و نتیجه ثبت شده، ‌پیام و پیامدهای بسیار مهمی را منتقل می‌کند که از حوصله این نوشتار خارج است، ولی ‌می‌توان انتظار داشت که در محاسبات راهبردی و گزینه‌های امنیتی و نظامی در آنها، نه تنها در قبال روسیه و چین، حتی در مقابل قدرت‌های کوچک‌تر جهانی و منطقه‌ای، ‌آثار خود را به جای بگذارد؛ یعنی تابوی برتری مطلق و سلاح‌های به اصطلاح پیشرفته آمریکایی،‌ حنای بی‌رنگی خواهد بود که بیش از هر کس، نظامیان آمریکایی را رنج خواهد داد و یک بازبینی در صنایع نظامی آمریکایی را، امری حیاتی نشان می‌دهد.
بدیهی است که روسیه در این بعد از جدال راهبردی‌ـ تسلیحاتی در قبال آمریکا که میدان سوریه را برای رقابت‌گذاری انتخاب کرده‌اند، ‌پیروز است و از این پس، به موازات ترکیه، ‌دیگر شرکای آمریکایی باید به فکر خرید تسلیحاتی از روسیه باشند. این عملیات ناکام نظامی که قرار بود ابتدا تروریست‌ها و صهیونیست‌ها را با حمایت روحی همراه کند،‌ سبب ناامیدی شد  و آن را به سخره گرفتند و این ارزیابی به برنامه‌های بی‌بی‌سی یا محافل داخلی آمریکا هم کشیده شد؛ یعنی اینکه اقدام نظامی محدود آمریکا و غرب که با مشارکت دیگر شرکای آنها انجام گرفت و قرار بود موجب ارعاب روسیه، ایران و مقاومت شود و دولت سوریه را مرعوب و تسلیم‌پذیر کند، یا به امتیاز و کارت ‌بازی در میدان و سیاست و ژنو و آستانه مبدل شود، در همه عرصه‌ها با سؤال روبه‌روست و به نتایج معکوس رسیده است. انسجام ملی مردم سوریه در شهرهای گوناگون با تظاهرات بروز کرد و جایگاه بشار اسد بیش از پیش در عرصه داخلی و بین‌المللی استحکام یافت و روسیه و ایران، هر یک به نحوی، پیروز میدان و این رخداد بودند. روس‌ها در مدیریت کلان و ایران با راهبرد سکوت و ابهام در چگونگی واکنش به هجوم صهیونیست‌ها به فرودگاه تی‌فور که به شهادت هفت رزمنده مدافع حرم‌ منجر شد، به دغدغه جدید آمریکا، رژیم صهیونیستی و غرب تبدیل شده‌اند. افزون بر این، پیوند و همگرایی روسیه و ایران از پیش از حمله اخیر افزایش یافت که در سفر لاورنتیف به تهران متجلی شد.
این عملیات و مواضع اعلام شده، فرصت‌طلبی ترک‌ها، نفاق قطر و دلهره صهیونیست‌ها را از پیامدهای بعدی این عملیات نظامی نشان داد و به نظر می‌رسد آمریکا و شرکای اروپایی آن در عرصه بین‌المللی و روند مذاکرات آستانه و ژنو منفعل‌تر باشند. ترامپ ابراز امیدواری کرده است در آینده بتواند با روسیه و ایران امکان مذاکره داشته باشند که یک تمنای از روی یأس و ناتوانی است و در نقطه مقابل هدفگذاری اولیه برای این عملیات نظامی قرار دارد.
گوترش، دبیر کل سازمان ملل که باید اقدام غیرقانونی آمریکا، فرانسه و انگلیس را سرزنش و محکوم کند، از روی ناتوانی، همگان را به خویشتن‌داری دعوت کرده ‌و آمریکا و رژیم صهیونیستی از واکنش و دفاع مشروع روسیه، ‌سوریه و ایران نگرانند و تلاش دارند این شرایط را پایان‌یافته عنوان کنند.

نتیجه
آمریکا با اقدام نظامی محدود خود، یک شکست راهبردی را در کارنامه خود ثبت کرده و به جز خسارت‌های میدانی و سیاسی و ناامیدی صهیونیست‌ها و تروریست‌ها، باید برای ناتوانی تسلیحات خود در هر کارزار احتمالی جدید، محاسبات و بازبینی جدید را لحاظ کند.
روس‌ها که در چند روز اخیر با اتهام مسدود کردن مجرای شورای امنیت با وتوهای خود روبه‌رو شده بودند، روز شنبه با ارائه پیش‌‌نویس خود خواستار محکومیت اقدام نظامی غیرقانونی ‌آمریکا و شرکایش شدند که در واقع، مخالفت ‌‌آنها با این پیش‌نویس، شرایط چالش و رفتار دوگانه غربی‌ها را به رخ آنها کشید. امروز آمریکا، انگلیس و فرانسه با رفتارهای غیرقانونی و خارج از چارچوب‌های بین‌المللی و منشور ملل، به عامل تهدید‌کننده امنیت منطقه‌ای و جهانی تبدیل شده‌اند و با نقض این قواعد و قوانین و حمله به یک کشور مستقل، همان‌گونه ‌که رهبری معظم انقلاب در بامداد شنبه تأکید و تصریح فرمودند، به سه جنایتکار بین‌المللی تبدیل شده‌اند.

 رسول سنائی‌راد/حمله جنایتکارانه آمریکا، انگلیس و فرانسه به خاک سوریه در سحرگاه روز شنبه ۲۵/۱/۹۷ و همزمان با عید مبعث، اگرچه به بهانه حمله شیمیایی ارتش سوریه در منطقه غوطه شرقی، انجام و هدف آن تضعیف قدرت ارتش و از بین بردن مراکز مرتبط با تسلیحات شیمیایی این کشور اعلام شد، اما بی‌تردید این حمله نوعی واکنش انفعالی و انتقام‌جویی حامیان تروریسم تکفیری در برابر روند تحولات منطقه از جمله شکست‌های پیاپی تروریست‌ها به شمار می‌آید که نه تنها این حملات جنایتکارانه، اهداف اصلی مهاجمان را تأمین نخواهد کرد؛ بلکه صفحه جدیدی از رسوایی بیشتر جریان تروریسم تکفیری را باز کرده و اراده جبهه مقابل آنان را برای حفظ دور مبارزه و نابودی این شجره ملعونه تقویت خواهد کرد.
به عبارتی، این حمله جنایتکارانه از سوی حامیان تروریسم تکفیری، حامل این پیام است که هیچ اقدام و پاسخی در مقابله با جنایتکاران مؤثرتر و مهم‌تر از تشدید و سرعت‌بخشی به نابودی جریان تروریسم وحشی تکفیری و خشکاندن ریشه‌های موجودیت خبیثانه آن نبوده و نخواهد بود؛ چرا که؛
۱ـ تروریسم وحشی تکفیری تاکنون به مثابه عوامل نیابتی برای آمریکا و متحدان اروپایی و عربی‌اش و رژیم صهیونیستی، بهترین نقش را در فرسایش قدرت دولت‌های مستقل و جبهه مقاومت در منطقه و حتی تهدیدی برای قدرت‌های رقیب سلطه غرب مانند روسیه و چین داشته و از هرگونه حمایت سیاسی، تسلیحاتی و رسانه‌ای برخوردار بوده و تا زمانی که موجودیت دارد، این حمایت حتی در سطح جنایت برقرار خواهد بود.
۲ـ همان‌گونه که تاکنون آمریکا و متحدان عربی‌ـ عبری و اروپایی آنان به امید مؤثر بودن و کارایی این عوامل در پیشبرد اهداف منطقه‌ای خویش، آشکار و پنهان در صف حمایت از تروریسم تکفیری قرار داشته و به بهانه‌های گوناگون به ادامه حیات ننگین آن کمک کرده‌اند، در صورت ادامه بقای این جریان ملعونه، باز هم برای حضور و مداخلات خود توجیه و بهانه‌تراشی خواهند داشت.
۳ـ ادامه حیات جریان تروریسم وحشی تکفیری، یعنی ادامه منازعات و استمرار درگیری‌های نظامی که می‌تواند منافع کثیف سرمایه‌داران و ذی‌نفعان شرکت‌های تسلیحاتی و مشتاقان دوشیدن گاوهای شیری را تضمین کرده و در عین حال این ظرفیت تولید وحشت را از محیط منطقه‌ای کشورهای حامی تروریسم تکفیری دور نگه دارد.
بنابراین، حمله جنایتکارانه‌ای که برای بر هم زدن تمرکز ارتش سوریه و مقاومت از مبارز با تروریست‌های تکفیری در پوشش و به بهانه نابودی تسلیحات شیمیایی ارتش سوریه انجام گرفته، چند هدف شوم را دنبال می‌کند؛ از جمله حفظ بقای تروریست‌ها و جلوگیری از فروپاشی سریع آنها که در این راستا تشدید مبارزه با تروریست‌ها و سرعت‌بخشی به نابودی آنان یا ایجاد فشار برای بازگشت تروریست‌ها به کشورهای خود، مهم‌ترین و اصلی‌ترین سطح مقابله با جنایتکاران و در رأس آن آمریکا و متحدان اروپایی‌اش به شمار می‌آید که بیشترین خطر را برای حامیان آنان خواهد داشت. حامیانی که پیش از این هم آتش این حمایت دامن‌شان را گرفته و اقدامات تروریستی این فرزندان ناخلف خود را تجربه کرده‌اند.
کشورهایی که امروز در حمایت از تروریسم‌ به سوی شهروندان سوری که خود از جنایات تکفیری‌ها به ستوه آمده‌اند، موشک شلیک می‌کنند، به دنبال حفظ میدان جنگ در این منطقه با حمایت جنایتکارانه از تروریست‌های وحشی هستند که تنها ادامه مبارزه با تروریست‌ها و اجبار آنان به پذیرش شکست و خروج از سوریه می‌تواند بخشی از هزینه این حماقت و جنایت مبتنی بر آن باشد.


 رضا اشرفي/ اکنون که ائتلاف روسيه، ايران و مقاومت منطقه‌اي داعش در سوريه، عراق و به طور كل در منطقه را درهم شکسته است، غرب به سرکردگی آمريكا تلاش می‌کند به هر شكل ممكن این پیروزی را به نام خود تمام كند. تلاشی که پیش‌تر با ايجاد ائتلاف غربي‌ـ عربي به اصطلاح ضد داعش سعی در القای آن به افکار عمومی داشت اما این نمایش آنقدر بد از آب در آمد كه حتی چهره‌ها و کارشناسان غربی نیز به ناچار اعتراف کردند، ائتلاف ضد داعش به رهبری آمریکا نه تنها به دنبال شكست داعش نيست؛ بلكه در يك بازي منطقه‌اي به دنبال تقويت اين تهديد است تا به واسطه حضور گروه های تروریستی از جمله داعش اهدافش در غرب آسیا که عبارت است از تضعيف مقاومت منطقه‌اي، تجزيه برخي از كشورهاي منطقه و ايجاد كشور يا كشورهاي كوچك‌تر، ضعيف‌تر و تحت سلطه، فروش تسليحات،‌ عقب راندن روسيه از منطقه و تحميل شكست بر آن، بلوكه كردن چين براي همراهي با روسيه و مقاومت در منطقه، تقويت و علني‌سازي اتحاد سعودي و صهيونيسم و ساختن ناتويي منطقه‌اي از طريق اين طيف به همراه كشورهاي تازه تجزيه شده و... فراهم سازد.
نقش  بی اثر ائتلاف منطقه که برای افکار عمومی جهان روشن کرد آمریکا و حامیان منطقه و متحدان فرامنطقه‌ای‌اش سهمی در از بین بردن داعش نداشتند  و این موجب شد سناریو ایجاد این گروه‌ها و حضور در منطقه به بهانه مقابله با آنها نتیجه و اثر عکس داشته باشد، از یک‌سو منجر به افزایش قدرت و نفوذ مقاومت در سطح منطقه‌اي و روسيه در سطح بين‌المللي که اساساً داعش برای تضعیف آن شکل گرفته بود شد و از سوی دیگر اتحاد كشورهاي ضد هژمون را محكم‌تر و جدي‌تر كرد.
در نتیجه این شرایط و پدیدار شدن نشانه‌های شکست قطعی و حتمی شدن پایان داعش و به دنبال آن تسلیم و پذیرش شکست از سوی ديگر گروه‌هاي ضد مقاومت كه خود  نشان دهنده هماهنگی و پیوستگی میان این گروه‌ها و داعش است، آمریکا و هم پیمانانش به ویژه عربستان سعودي و رژيم صهيونيستي در منطقه را نگران حذف داعش کرد؛ حذفی که منجر به از دست رفتن اهرم فشار آنها علیه سوريه و مقاومت منطقه‌اي شده است.
در چنين وضعیتی ائتلاف غربي‌ـ عربي که می‌دید سرمایه گذاری هنگفتش در منطقه را بدون دست یازیدن به حداقل اهداف از پیش تعیین شده آن در برابر دیدگانش در حال نابودی است بلافاصله دست به کار شد، که سفر بن‌سلمان،‌ ولي‌عهد سعودي به كشورهاي اروپايي و آمريكا را می‌توان در این راستا ارزیابی کرد. لذا اولين اقدام و راه چاره‌ای كه به ذهن‌شان رسيد حفظ باقي‌مانده داعش و گروه‌هاي تكفيري بود.
برای نیل به این هدف در گام اول پروژه انتقال این گروه‌ها را در دستور کار قرار دادند و با حمايت كامل، آنها را به افغانستان، ليبي و ديگر مناطق مورد نظر منتقل كردند تا هم كمتر به كشورهاي غربي و عربي بازگردند و هم اينكه براي سناريوهاي آينده آماده باشند. 
اين طيف که به هيچ عنوان خواهان پذيرش شكست و از دست دادن موقعيت خود نيست. در گام دوم طرح حمله نظامی به سوریه مطرح شد، موضوعی که با وعده‌های انتخاباتی ترامپ و گفته‌های آن نیز مطابقت داشت چنانچه دونالد ترامپ از زمان روي كار آمدن در سال 2017 بسيار علاقه داشت كه نشان دهد، جدي‌تر از دولت گذشته است و حتي برخلاف باراك اوباما حاضر است به سوريه يا هر كشوري حمله كند. به همين منظور برای به دست آوردن بهانه برای حمله نظامی درصدد موضوع و دستاویزی برای اقناع افکار عمومی جهان و توجیه حمله خود برآمدند. که منجر به طرح دوباره استفاده موضوع تکراری و نخ نمای استفاده از سلاح شيميايي شد و با بردن موضوع به شورای امنیت سازمان ملل به دنبال ایجاد یک اجماع جهانی علیه سوریه و کسب اجازه شورای امنیت برای حمله به سوریه بود که البته با مخالفت روسیه و چین با شکست مفتضحانه‌ای روبه‌رو شد،‌ اما سرانجام با تأمين مالي سعودي‌ها، جنگ روانی رسانه‌های غربی، بدون اجازه سازمان ملل، در میان تظاهرات نیروهای ضد جنگ و مردم در کشورهای اروپایی و آمریکایی و اعتراض دولت‌های منطقه و  مجامع بین‌المللی ائتلاف غربی‌ـ عربی حمله ناشیانه موشکی را انجام دادند و تیری در تاریکی انداختند تا شاید  بتوانند مانع از بین رفتن کامل منافع‌شان در سوریه و به کل در منطقه شوند. 
آنچه در این حمله رخ داد برخلاف نوشته‌های متعدد ترامپ در شبکه‌های اجتماعی و اهداف و خواست صهیونیست‌ها و رژیم سعودی تقریباً هیچ تأثیر مثبت و ملموسی برای آنها نداشت و حتی برنامه کاری و روزانه بشار اسد رئیس‌جمهور سوریه را نیز با مشکل مواجه نکرد، آمریکا و هم‌پیمانان غربی‌اش در پرتو جنگ روانی و رسانه‌ای، نقل و انتقال ادوات جنگی بسیاری را به نمایش گذاشتند؛ اما تنها به شلیک ۱۰۵ موشک که ۷۱ مورد آنها از طریق سامانه دفاعی سوری ساقط شد، بسنده کردند.
واقعیت ماجرا این است که  غرب با وجود تمایل به ورود مرحله نظامی و اهمیت حفظ نیروهای نیابتی‌اش در منطقه در میدان عمل توانایی آن را ندارد و بعید به نظر می‌رسد به جز این حملات موشکی بی‌حاصل جنگ دیگری را صورت دهد، چنانچه واشنگتن پست  در این باره می‌نویسدحمله ادعایی آمریکا، فرانسه و انگلیس به «تاسیسات مرتبط با سلاح‌های شیمیایی سوریه»، برای قدرت بشار اسد هیچ تهدید فوری ایجاد نکرد و احتمالا اثری هم بر سیر تحولات در جنگ سوریه نخواهد داشت. این حمله بیشتر مربوط به این بود که خطوط قرمز متحدان غربی رعایت شود و نه اینکه برای آسیب زدن جدی به رژیم اسد تلاشی شود» این رسانه آمریکایی با حضور خیابانی مردم سوریه پس از این حمله در حمایت از دولت این کشور نوشت:«از منظر اسد، این یک پیروزی بزرگ بود. جمعیت حاضر که در دمشق تجمع کردند، بی اعتنایی خود را به این حمله ابراز کرده و تصاویر اسد را به اهتزار درآوردند و ترامپ را تمسخر کردند. یک خانم به تلویزیون دولتی گفت که ما به ترامپ می‌گوییم تو هیچ غلطی نمی‌توانی بکنی. ما اینجا در حال جشن گرفتن هستیم». لذا بعید است شاهد جنگی بزرگ در منطقه باشیم چنانکه ترامپ هم برای فرار از ادامه این حملات در صفحه خود در فضای مجازی می‌نویسد: «مأموریت به بهترین شکل انجام شد» چرا که غرب در این مسیر با دو چالش جدی روبه‌رو هستند.
اول چالش‌های، جدی در حوزه‌های مالي، ‌اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و... غرب است، بحران چند ساله منطقه نشان داد كه سيل مهاجران و پناه‌جويان مشكلاتش را چندين برابر مي‌كند، به گونه‌اي كه همين موضوع سبب شده در عمده كشورهاي غربي به خصوص اروپايي تندروها و نژادپرستاني كه ضد مهاجران و پناه‌جويان هستند به كرسي‌هاي قدرت نزديك شوند و دموكراسي غربي را تهديد مي‌کنند، حتي نازيسم براي اولين بار پس از جنگ جهاني دوم وارد پارلمان آلمان شده است. اين موضوع در ايتاليا، اتريش، فرانسه و... ديده مي‌شود. به طور حتم جنگي جديد مي‌تواند اين چالش غربي را كه به بحران سرمايه‌داري گره‌ خورده است،‌ تشديد كند. 
و چالش دوم، آمادگي كشورهاي ائتلاف مقاومت  است كه در منطقه مقاومت با تمام توان و هوشياري به عنوان پيروز نزاع نابرابر،‌ سناريوهاي غربي‌ـ عربي را خنثي مي‌كند. از سوی ديگر روسيه با حمايت استراتژيك چين اقدامات ضد هژمون خود را تقويت كرده و پيشينه عملكردي آن نشان مي‌دهد كه تمام‌قد تمايلات ضد هژموني خود را ادامه مي‌دهد. از اين منظر مي‌توان گفت كه سناريوهاي پيش‌رو و جنگي غربي، صهيونيستي‌ـ عربي راه به جايي نخواهد برد.