پروفسور هاجون چنگ، استاد اقتصاد سیاسی کمبریج می‌گوید: امروز ابرقدرت‌های اقتصادی همه با سیاست حمایتگری بی‌پرده و دخالت دولت در عرصه صنایع توانسته‌اند به شکوفایی اقتصادی دست یابند. اما کشورهای ثروتمند خود را از این بابت به فراموشی زده‌اند، درباره معجزات تجارت خارجی آزاد افسانه شاه پریان می‌بافند و از طریق وکلای‌شان، مانند بانک جهانی، صندوق بین‌المللی پول و سازمان تجارت جهانی، سیاست‌هایی را که به نفع خودشان است در حلقوم کشورهای در حال توسعه حقنه می‌کنند.

جریان‌شناسی فکری فرهنگی انجمن حجتيه‌ـ 10
 عبدالله نوری‌گلجایی/   انجمن حجتيه در مقام گروهي که اعضاي آن اجازة دخالت در امور سياسي را نداشتند و هدف از شکل‌‌گيري خود را فعاليت‌هاي فرهنگي با تأکيد بر ضديت با بهائيت معرفي می‌کردند، از حمايت برخي سازمان‌ها، گروه‌‌ها و افرادی با انگیزه‌های متفاوت بهره‌‌مند شد؛ از آن جمله مي‌‌توان به حمايت‌هاي شاه، ساواک، جبهة ملي و سازمان منافقين اشاره کرد؛ افزون بر ‌‌اين، به دليل فعاليت‌هاي مذهبي اين گروه و به‌‌ نوعي مبارزه با فرقة بهائيت، حتي بعضي از علما و روحانيون در برهه‌اي، آنها را از حمايت خود بهره‌‌مند کردند.

انگیزه‌های شاه
 در حمایت از انجمن حجتیه
از جمله افرادي که به طور مستقيم و غير‌‌ مستقيم از انجمن حجتيه حمايت مي‌کرد، شخص شاه بود؛ به گونه‌ای که آشکارا در گزارش يکي از منابع ساواک آمده است: «... اين انجمن يک سازمان سياسي نيست و دولت نيز آن را تأييد نموده و شاهنشاه آريامهر هم از تشکيل آن ابراز رضايت فرموده‌اند.»1
ممکن است اين پرسش‌ها مطرح شود که چنين گروهي که ماهيت ديني و مذهبي و ضمانت آيت‌‌الله خوانساري و مرحوم فلسفي را داشت، چگونه براي مبارزه با فرقة بهائيت اجازة تأسيس گرفت و بعد از مدتي حمايت شاه را به دست آورد، در‌‌حالي که شاه خود حامي بهائيان بود و اطرافيان وي که از مسئولان تراز اول کشور بودند، از فعالان فرقة ضالة بهائيت شمرده مي‌‌شدند؟ رژيمي که چندان با فعاليت‌هاي مذهبي ميانه‌اي نداشت و بايد در ‌‌برابر انجمن نيز موضع مي‌گرفت، چگونه مؤيد انجمن ‌شد؟
پيش از قيام امام خميني(ره) بخش مهمي از انجمن در‌‌بارة سياست بر اين باور بودند که تضعيف شاه شيعه به زيان اسلام است؛ به‌‌ گونه‌ای در محافل خود مي‌گفتند: مصلحت نيست با شاه شيعه در شرايطي که کمونيست‌ها در يک طرف قرار دارند و غرب حاکم بر کشور است، مبارزه کنيم و اقتدار او را در عرصه‌هاي داخلي و بين‌‌المللي کاهش دهيم. در ‌‌واقع، مسئولان انجمن اين تفکر را داشتند که هر گونه مبارزه با استعمار و استبداد نه ‌‌تنها سودي ندارد، بلكه ماية نيرومندي و پيشرفت بهائيان خواهد شد. حجتيان پيوسته اين انديشه را گسترش مي‌‌دادند كه مبارزه با زورمندان و قدرت‌‌هاي جهاني ويژة حضرت مهدي است.2 آنان با اين کار توانستند بسياري از دين‌داران به ویژه بسياري از اعضاي انجمن را که انگيزه و عقايد سياسي و مهدوي داشتند، به حمايت از شاه بکشانند. در ‌‌نتيجه عامل اصلي حمايت شاه از انجمن این بود که آنها كاري به سياست نداشتند و خطري براي رژيم به شمار نمي‌آمدند؛ از سویی نيز با سوق دادن جوانان به‌‌سوي دين‌داري عافيت‌‌طلبانه مي‌توانستند بستري براي مقابله با جريان انقلابيون اسلام‌‌گرا باشند.

حمايت ساواک از گروه حجتيه 
 پس از اينکه ساواک قدرت کنترلي خود را بر همه گروه‌‌هاي مذهبي و غيرمذهبي و حتي سازمان‌ها و جريان‌هاي دولتي افزايش داد، شخصيت‌هاي مطرح در جامعه را به ‌‌شدت زير نظر قرار داد و براي آنان پرونده‌‌سازي ‌کرد. در اين ميان، گروه‌ها و سازمان‌هاي اسلامي و شخصيت‌هاي ديني، به ویژه فعاليت‌هايي که روحانيت انجام مي‌دادند، بيش از همه، بازرسي مي‌‌شد، به گونه‌ای که بارها کرسي تدريس و تبليغ برخي بزرگان از‌‌ جمله شهيد مطهري در حسينية ارشاد و شهيد مفتح در دانشگاه و غيره تعطيل و استاد مربوط سرزنش شد.
طبيعي است که انجمن هم با توجه‌ به گستردگي فعاليت و تشکيلات سراسري و ارتباطش با مراجع تقليد و حوزه‌هاي علميه از سوي حکومت شاه کنترل مي‌‌شد؛ بر همين ‌اساس، انجمن حجتيه پس از به ثبت رساندن اساسنامة خود، پيوسته فعاليت‌‌هايش به منزله يک تشکل مذهبي زير نظر ساواک بود تا آنجا که انجمن بايد جلسات خود را با ساواک هماهنگ مي‌‌کرد و از آنان اجازه مي‌گرفت؛ اما به ‌‌تدريج و با گذشت حدود سه سال از تشکيل انجمن، رابطة آنان با ساواک عميق شد، به گونه‌ای که افراد منسوب به شيخ‌محمود حلبي احترام ويژه‌اي داشتند و هيچ‌‌گونه ممانعتي در قبال آنان صورت نمي‌گرفت. 
اسناد ساواک به وضوح از همكاري و حمايت دستگاه امنيتي ايران و گروه حجتيه خبر می‌دهد. اين اسناد نشان مي‌دهد تا چه اندازه رابطة دستگاه امنيتي شاه با انجمن حجتيه نزديك بود و از آنها حمايت می‌کردند. بي‌‌شک، اگر آنها كوچك‌ترين خطري احساس مي‌‌كردند، با شدت با انجمن حجتيه برخورد مي‌كردند؛ در‌‌ صورتي‌‌كه دستگاه امنيتي خود به حمايت و تشويق آنها ‌پرداخته است. بر‌‌ ‌‌اساس اين، اگر يک فرد انجمني از مسير فعاليت‌هايي که براي او تعيين‌‌ شده بود، خارج و به اتهام مخالفت با رژيم دستگير مي‌شد يا اگر اشتباهي رخ مي‌‌داد و فردي از انجمن به ‌‌دست مأموران ساواک بازداشت مي‌شد و بعد انجمني بودن آن محرز مي‌‌گشت، لحظه‌‌اي او را نگه نمي‌داشتند و بي‌‌درنگ آزادش مي‌کردند؛ برای نمونه يکي از سران انجمن به نام سيد‌‌حسين سجادي معروف به «مهندس» در روز 28/6/1342 در پي سخنراني خود در يک مراسم مذهبي ويژة بانوان در مشهد، با بدگماني ساواک دستگير شد؛ اما بي‌‌درنگ ساواک خراسان با فرستادن گزارش به لشکر ششم خراسان او را تبرئه مي‌کند و خواستار آزادي بي‌‌قيد‌‌و‌‌شرط او مي‌شود.3
در‌‌ نقطة مقابل اگر ساواک احساس مي‌کرد فردي از انجمن جدا شده است و ديگر با آنها همکاري نمي‌کند، به‌‌ شدت با وي برخورد کرده، از او بازجويي مي‌‌شد. علي‌اكبر پرورش دربارة واکنش دستگاه امنيت در زمینه استعفاي خود از انجمن حجتيه مي‌گويد: «وقتي ساواك متوجه شده بود كه من از انجمن كنار رفته‌ام، همين نادري (از مسئولان عالي‌رتبة دستگاه امنيت) ملعون ما را خواست و خيلي فحاشي كرد و گفت چرا ديگر در انجمن نيستي»؛4 با‌‌اين‌‌حال، برخي معتقدند، انجمن به اين سبب از حمايت حکومت وقت به‌‌ ویژه ساواک بهره‌‌مند بود که اولاً، عملکرد سياسي نداشت و ثانياً، با فعاليت‌هاي افرادي مانند حضرت امام خميني(ره) مخالف بود.
بنابراين، مي‌‌توان از حمايت ساواک از انجمن حجتيه نتيجه گرفت که اگرچه انجمن با ماهيت مذهبي و ضد بهائيت تشکيل شد، پس از مدت کوتاهي، ساواک در آنها نفوذ کرد و نه‌‌تنها از همة فعاليت‌هاي آنها اطلاع داشت؛ بلکه به ‌‌نوعي بخشي از تصميم‌‌گيري‌ها و جهت‌‌دهي‌های انجمن به ‌‌دست ساواک انجام مي‌گرفت؛ برای نمونه مي‌توان انتخاب رئيس انجمن حجتية شهرستان بجنورد را نام برد که به‌‌طور مستقيم از سوي ساواک انتخاب شد و اين سازمان به ‌‌طور رسمي در حکمي ايشان را تأييد کرد.5
ابراز رضایت سران بهائيت 
از انجمن
 فرقة‌ بهائيت از همان‌ آغاز مطرود مسلمانان‌ قرار گرفت؛ اما به‌ دلايل‌ سياسي‌، حکومت‌ وقت‌ و جريان‌هاي‌ سياسي‌ از اين ‌فرقه حمایت کردند تا بتوانند در ميان‌ مردم‌ به‌‌ ویژه جوانان‌ و مهم‌‌تر از همه‌ روحانيت‌ و حوزه‌هاي‌ علميه‌ نفوذ و به‌ جذب‌ مبلغ‌ اقدام‌ کنند، در‌‌ حالي‌‌كه بهائيت يك پديده كاملاً سياسي و ساخته و پرداختة استعمار پير بود. متقابلاً يكي از راه‌‌هاي مبارزه با آن، برخورد سياسي بود؛ در‌‌ حالي ‌‌كه انجمن دخالت در امور سياسي را نفي كرد و يکي از شرايط پذيرش افراد در انجمن را مداخله نکردن در امور سياسي قرار داد. بنابر‌‌اين، انجمن هيچ‌‌گاه با بهائيت درگير نشد و فقط از پايگاه ايدئولوژيك از آنان نقد کرد. چنين ديدگاهي موجب شد، انجمن در مقابل شمار فراواني از دست‌‌اندر‌‌کاران و وزرا و رؤساي حکومت فاجر که بهايي بودند، مانند هويدا نخست‌وزير، دكتر ايادي، دكتر ثابتي يا هژبر يزداني و غيره، موضع‌‌گيري نکند؛ زيرا درگيري با آنها اگر‌‌چه بهایی بودند، جنبة سياسي مي‌‌يافت و مبارزه با ايدئولوژي بهائيت به‌‌ شمار نمي‌رفت.
بنابراين، با توجه ‌به عملکرد انجمن، مبارزة آنها با بهائيت، نوعي مبارزه در زميني خالي بود و شايد اصلاً مبارزه‌اي نبود که حريفي وجود داشته باشد. بر‌‌ همين ‌‌اساس، سردمداران فرقة بهائيت، نه‌‌تنها با اين انجمن مخالف نبودند، بلکه به ‌‌نوعي از وجود چنين تشکلاتي ابراز رضايت مي‌‌کردند؛ زيرا با وجود آنها، فرقة بهائيت در جامعه مهم جلوه داده مي‌شد و ناخود‌‌آگاه عقايد آنها در ميان مردم انتشار مي‌يافت.
پی‌نوشت‌ها:
۱ـ سيد‌‌ضياء‌‌الدين عليانسب و سلمان علوي‌نيک، ص120. 
2ـ سيدحميد روحاني، نهضت امام خميني(ره)، تهران: عروج، 1389، ج 3، ص 134.
3ـ سند شمارة 6.
4ـ محمدرضا اخگري، همان، ص 53ـ52.
5ـ سند شمارة 8 .

اندیشه‌ سیاسی مسلمانان ـ 436

 فتح الله پریشان/ در مباحث و نظریات علوم سیاسی، حفظ و بقای قدرت از اهمیت بسیاری برخوردار بوده و اساساً در ذات قدرت میل به حفظ، تقویت و جاودان‌سازی آن دیده می‌شود. تاریخ حیات بشر و مرور تمدن‌ها و سرگذشت حکومت‌ها نیز نشان می‌دهد، فلاسفه سیاسی، فقها و علمای مسلمان همواره با بررسی علل و عوامل ریزش ساختمان تمدن‌های بزرگ و زوال حکومت‌ها خواسته‌اند به هدف عکس آن، یعنی حفظ قدرت نائل شوند. در شماره گذشته سه عامل از عوامل زوال حکومت از منظر نراقی دوم بررسی شد و در ادامه عامل مهم زوال حکومت‌ها، یعنی «رواج گناه و فساد» را بررسی می‌کنیم. 
طبق آیات قرآن نقش عوامل داخلی در انحطاط تمدن‌ها مؤثر‌تر از عوامل خارجی است. یکی از مهم‌ترین عوامل داخلی سقوط دولت و تمدن در طول حیات بشر، تجمل‌پرستی و فساد بوده است. بررسی نمونه‌های تاریخی، مانند دولت آتن و روم و حکومت مسلمانان در آندلس و صفویه، دیدگاه‌های قرآن را تأیید می‌کند. روحیه تجمل‌گرایی و اشرافی‌گری که به دنبال خود فساد می‌آورد، عامل سستی و ضعف هر تمدنی بوده و در نتیجه آن نیروی خلاق خود را از دست داده است. فیلسوفان تاریخ نیز به این مهم اشاره کرده‌اند، ابن خلدون در نگرشی دینی حس خوشگذرانی و تجمل را در انحطاط سیاسی و اجتماعی [مؤثر] می‌داند و هرگونه غرق شدن در فساد و تباهی را به نوعی به تجمل‌پرستی و ناز و نعمت دنیوی ربط می‌دهد. وی شاهد مثال را دولت‌های اسلامی اندلس می‌داند که به علت غرق شدن در خوشگذرانی و تجمل در ‌‌نهایت فساد و بی‌بند و باری اخلاقی و از دست دادن عصبیت از میان رفتند.(1)
از نگاه مرحوم ملااحمد نراقى، از بين رفتن رشد و رفاه و عظمت هر ملتى رابطه تنگاتنگی با گناه و بيمارى‏هاى اجتماعى دارد. حكومت دينى هنگامى مى‏تواند بدون دغدغه به حيات خود ادامه دهد كه گناهان به ويژه گناهان بزرگ در جامعه ريشه‌كن شود. نراقى با استشهاد به آيه «ان‌الله لايغير مابقوم حتى يغيروا ما بانفسهم»؛ خدا حال هيچ قومى را دگرگون نخواهد كرد مگر زمانى كه خود آن قوم حال‌شان را تغيير دهند.(2)، تغيير اوضاع جوامع را به تغييرى كه مردم جامعه در خود ايجاد كنند، وابسته دانسته است.
علامه طباطبايى، مفسر توانای المیزان نیز در ذيل آيه فوق اشاره مى‏كند كه سنت‏ خدا بر اين است كه وضع هيچ قومى را دگرگون نكند مگر آنكه خودشان حالات روحى خود را دگرگون کنند؛ برای نمونه اگر شكرگزار بودند، به كفران مبدل کنند يا اگر اهل اطاعت و پيروى از دستورهاى الهى بودند، گناه و معصيت را پيشه خود کنند يا اگر اهل ايمان و عمل صالح بودند، به شرك بگرايند. در اين صورت خداوند نعمت‏ خود را به نقمت و هدايتش را به گمراهى و سعادت را به شقاوت مبدل مى‏‌کند.(3)
مرحوم نراقى، با استناد به آيات، اثبات مى‏كند كه هر كس گناه كند، نتيجه آن را خواهد ديد: «به واسطه معاصى، قومى بى‌شمار را خدا در دنيا به انواع عذاب‏ها معذب ساخت. خلقى را به طوفان غرق كرد و جماعتى را به صاعقه هلاك ساخت. آتش بر طايفه‏اى بارانيد و شهر گروهى را سرنگون ساخت. شمشير به دست‏ حبيب خود داد كه «رحمة‌للعالمين‏» بود تا خلقى بى‏شمار را از دم تيغ آبدار گذرانيد و زن و اطفال ايشان را به اسيرى داد.»(4) 
در قسمت‏هاى ياد شده علامه نراقى با بهره‏ورى از قرآن، از سقوط و زوال ملل پيشين، چون قوم نوح، عاد، ثمود، لوط، مدين و... سخن گفته و چگونگى سقوط و نابودى آنها را براى عبرت آيندگان آورده است. نمونه‏هاى ياد شده هر چند به مشركان و كافران مربوط می‌شود؛ ولى از برخى آيات و روايات برمى‏آيد كه اين يك قانون عام است و به كافران و مشركان اختصاص ندارد؛ بلكه همه امت‏ها مشمول اين قانونند. امام على(ع) مى‏فرمايد: «اذا فسد الزمان ساد اللئام»؛ هرگاه زمانه فاسد شود، فرومايگان، سيادت و آقايى مى‏كنند و حكومت را به دست مى‏گيرند.(5) 
فساد زمان چيزى جز به معناى اهل زمان نيست. هر گاه مردم ميان حضرت على (ع) و معاويه تفاوت قائل نشوند و مردم بر اساس هوی و هوس در برابر على(ع) بايستند يا از يارى او سر باز زنند، در چنين زمانى حكومت‏هاى فاسد سركار مى‏آيند. پيامبر اكرم (ص) مى‏فرمايد: «كما تكونون يولى عليكم»؛ هر گونه باشيد، همان گونه بر شما ولايت و سلطه پيدا مى‏شود.(6)
اگر گوش به فرمان خدا و پيامبر(ص) و راهبران الهى باشيد، خوبان بر شما سلطه و ولايت پيدا خواهند كرد و اگر سخنان آن بزرگوار را نشنويد و از آنها پيروى نكنيد، به سلطه و ولايت اشرار گرفتار خواهيد شد. اين يك قانون كلى است و به امت اسلام اختصاص ندارد؛ بلكه امت‏هاى گذشته نيز مشمول همين قانون بوده‏اند. هر امتى نسبت‏ به دين و ارزش‌هاى الهى بى‏اعتنايى كرد، دچار روحیه فساد و تجمل‌پرستی شد و عدالت را در پای رفاه طبقه‌ای خاص ذبح کرد، گرفتار سلطه بدان خواهد شد. این موضوع در سال‌های اخیر در کلام مسئولان نظام اسلامی، به ویژه رهبر معظم انقلاب به وفور مورد تأکید و تصریح قرار گرفته است.
پی‌نوشت‌ها:
1ـ اصغر منتظر القائم، «جوامع چگونه به انحطاط می‌رسند؟ نقش تجمل و سستی در سقوط تمدن‌ها»، نشریه «سوره اندیشه»، شماره ۸۲‌ـ ۸۳، صفحات ۱۷۶ تا ۱۷۹/ همچنین در مقدمه ابن خلدون، با ترجمه پروين گنابادى، انتشارات علمى و فرهنگى، ج‏1، ص‏320. 
2ـ رعد: 11.        3ـ الميزان، ذيل آيه شريفه. 
4ـ ملااحمد نراقی، معراج‌السعاده، ص‏472.       5ـ غررالحكم، ج‏3، ص‏129.
6ـ کنزالعمال، ج‏6، ص‏89/ نراقی، معراج‌السعاده، ص‏353.


 شهاب زمانی/ اساسي‌ترين پرسش انسان درباره دين اين است كه دين چه فايده و چه لزومي دارد؟ چرا بايد ديندار بود؟ رابطه دين و انسان چگونه‌ است؟ آيا زندگي بدون دين امكان‌پذير است و در اين صورت، ديني زيستن بهتر است يا زندگي منهاي دين؟ 
گرايش انسان به دين امري ذاتي، عميق و ريشه‌دار است. دين نه تنها تأمين‌كننده بسياري از نيازهاي انسان است، بلكه خود نيازي بنيادين و نهفته در ژرفاي وجود آدمي است. «آلكسيس كارل» در این باره معتقد است: «احساس عرفاني [ديني] جنبشي است كه از اعماق فطرت سرچشمه گرفته است و يك غريزه اصلي است.»
وي در جايي ديگر مي‌نويسد: «فقدان احساس اخلاقي و عرفاني در ميان اكثريت عناصر فعال يك ملت، زمينه زوال قطعي ملت و انقياد او را در بند بيگانه تدارك مي‌بيند؛ سقوط يونان قديم معلول چنين عاملي بود. در نگاه «تولستوي» نيز «ايمان آن چيزي است كه انسان با آن زندگي مي‌كند.» استاد مطهري در توضيح اين سخن مي‌گويد: «يعني ايمان مهم‌ترين سرمايه زندگي است.» به نظر وي، مردم به برخي از سرمايه‌هاي زندگي مانند سلامت، امنيت، ثروت، رفاه و... توجه دارند، اما به يك سرمايه بزرگ كه نامش ايمان است، توجه ندارند؛ چرا كه آنان اصولاً محسوسات و ماديات را بيش از معقولات و معنويات مي‌شناسند. در نظر «ويل دورانت» نيز دين روح زندگي است. او مي‌گويد: «زندگي بدون دين ملال‌انگيز و پست است، مانند جسدي بي‌روح.»
قريب به اين مضمون را در سخن «ويليام جيمز» مي‌توان يافت. او مدعي است: «ايمان يكي از قوايي است كه بشر به مدد آن زندگي مي‌كند، فقدان كامل آن در حكم سقوط بشر است.»
از آنچه گذشت، روشن مي‌شود كه نياز انسان به دين امري جاودان و زوال‌ناپذير است. لازمه ذاتي بودن دين‌ورزي اين است كه دين همچون ديگر غرايز و نيازهاي ذاتي انسان همپاي حيات بشر بپايد و آينده بشريت را همچون گذشته درنوردد. لاجرم گسست بين انسان و دين را هرگز نمي‌توان و نبايد انتظار داشت.
«ارنست رنان» در پايندگي و ژرفايي تأثير دين در نهاد انسان مي‌گويد: «ممكن است روزي هر چه را دوست مي‌دارم نابود و از هم پاشيده شود و هر چه را كه نزد من لذت‌بخش‌تر و بهترين نعمت‌هاي حيات است، از ميان برود و نيز ممكن است آزادي به كار بردن عقل و دانش و هنر بيهوده شود، ولي محال است كه علاقه به دين متلاشي يا محو شود، بلكه همواره و هميشه باقي خواهد ماند و در كشور وجود من شاهدي صادق و گواهي ناطق بر بطلان ماديت خواهد بود.»
همه آنچه گفته شد، در يك آيه زيباي قرآن يافت می‌شود كه رمز دين‌گرايي انسان را چنين ترسيم كرده است: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَه اللهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا»؛ پيوسته رو به سوي دين پاك خداوند داشته باش كه انسان‌ها را بر آن سرشته است و آفرينش الهي دگرگون نخواهد شد.

تحلیلی بر نسل نوین جنگ نرم علیه انقلاب اسلامی‌ـ قسمت نودونهم

 دکتر سیامک باقری‌چوکامی/ در شماره‌های گذشته گفته شد که نبرد نرم نوین به شدّت دانش‌بنیاد و مبتنی بر دانش و فنون میان‌رشته‌ای است؛ در حالی که جنگ‌های کلاسیک اغلب مبتنی بر فنون و علوم نظامی، امنیتی و اطلاعاتی بود. از این رو، یکی از وجوه تمایز جنگ نرم در عصر کنونی، بهره‌مندی بازیگران این نوع نبرد از نظریه‌های علوم اجتماعی به معنای اعم یا علوم رفتاری و پژوهش‌های علمی‌ـ تحقیقاتی است.

ارتباط نظریه‌های غربی با جنگ نرم
درباره ارتباط نظریه‌های غربی با جنگ نرم دو دیدگاه کلی وجود دارد: برخی معتقدند، بسیاری از نظریه‌های علوم رفتاری اعم از روانشناسی، جامعه‌شناسی، علوم فرهنگی، علوم سیاسی و علوم ارتباطات با هدف تسلط نرم‌افزاری بیشتر نظام سلطه بر جهان تولید شده‌اند. 
در برابر دیدگاه فوق، برخی دیگر، برای این نوع علوم اصالت قائل بوده و معتقدند که نظام سلطه از نظریه‌های علوم رفتاری برای اهداف و اغراض سیاسی و اقتصادی خود بهره‌برداری می‌کند. استاد شهید مرتضی مطهری در این باره نوشت: «در عصر ما، علم و دانش، ابزار غرایز سرکشی چون شهوت و غضب و برتری‌طلبی و نفع‌پرستی شده است و به همین علت خود علم و فن که بزرگ‌ترین دوست بشر است چون آلت دست این غرایز قرار گرفته بزرگ‌ترین دشمن او شده است؛ زیرا که علم چراغ است و هدف را ما تعیین می‌کنیم و چو دزدی با چراغ آید گزیده‌تر برد کالا.»
با این وصف، آنچه محرز است این است که نظام سلطه (انگلیس به عنوان یکی از نمادهای آن در قرن 19 و اوایل قرن 20 و آمریکا به عنوان نماد آن در نیمه دوم قرن 20 و ابتدای قرن 21) همواره از نظریه‌پردازانی برخوردار بوده است که در تحکیم و توسعه نظام سرمایه‌داری و لیبرالیسم به نظریه‌پردازی پرداخته و اساساً به طور برنامه‌ریزی شده، گسترده و با حمایت مالی به تولید نظریه‌های بنیادی، توسعه‌ای و کاربردی مبادرت ورزیده‌اند. نظریه‌پردازانی مانند آیزایا برلین، هانا آرنت، جین شارپ، رابرت هلوی، سوروس، برایان مارتین، پوپر، هانتینگتون، جوزف نای و... از این دسته هستند. آیزایا برلین یک مارکس‌شناس برجسته، دیپلمات و جاسوس ارشد اینتلیجنس سرویس انگلیس(MI6) به شمار می‌رفت. او نماینده جهان‌بینی فرهنگیCIA شناخته می‌شد و به او لقب مدافع اشرافی لیبرالیسم و روباه فلسفه را دادند. استوارت همپشایر، فیلسوف معروف و دوست صمیمی برلین، در دسامبر 1997 به جاسوسی برای اینتلیجنس سرویس انگلیس از دهه 1948 اعتراف کرد. اینها حلقه فیلسوفان یهودی را تشکیل می‌دادند که بعدها هانا آرنت، ریمون آرون، توماس کوهن و دانیل بل به جمع سر کارل پوپر و سر آیزایا برلین و هربرت مارکوزه پیوستند.(فضلی‌نژاد،1392: 150) بنابراین اگر کتاب‌هایی مانند «جامعه باز و دشمنانش» نبود، تئوری جنگ نرم و انقلاب نرم هم به وجود نمی‌آمد، در نتیجه مهم‌ترین عنصر در جنگ نرم فهم چارچوب‌های تئوریک است.
برای نمونه نظریه‌های کاربردی هانتینگتون، جین شارپ، رابرت هلوی و پیتر اکرمن و... در بروز و ظهور انقلاب‌های رنگی بسیار تأثیرگذار بوده است. این نوع انقلاب‌ها که تحت جنگ نرم شناخته شده، در عصر کنونی جزء نبرد نرم محسوب می‌شوند و بازه زمانی این انقلاب‌ها در اواخر دهه 1980 بوده است. برای نمونه انقلاب رنگی در چکسلواکی در یک دوره شش هفته‌ای از ۱۷ نوامبر ۱۹۸۹ آغاز ‌شد، سپس به شکل زنجیره‌ای در صربستان (دو مرحله ۱۹۹۷ و ۲۰۰۰)، گرجستان (۲۰۰۳)، اوکراین (۲۰۰۴)، قرقیزستان (۲۰۰۵) و ایران(1388) شبیه‌سازی شد.
حقیقت موصوف را رهبر معظم انقلاب در تشریح امکانات نرم‌افزاری و سخت‌افزاری و عقبه فکری مورد توجه قرار دادند و فرمودند: «همه پیشرفت‌های روزافزون محیط مجازی در خدمت تحقق اهداف جنگ نرم است؛ اما مهم‌تر از این امکانات و پیشرفت‌های سخت‌افزاری، لشکر عظیم نخبگان فکری، سیاسی، ادبی، اجتماعی و فعالان برجسته ارتباطات و رشته‌های مختلف هنری است که عقبه نرم‌افزاری قوی و تأثیرگذاری را برای تحقق اهداف جنگ نرم فراهم آورده است.»(امام خامنه‌ای، ۲۰/۷/۱۳۹۴)

اتکای جنگ نرم بر پژوهش‌های علمی
بسیاری از نظریه‌پردازان مستقل نیز وجود دارند که نظریه‌ها و پژوهش‌های تحقیقی آنها الهام‌بخش نظریه‌پردازان و بازیگران جنگ نرم بوده و نظام سلطه به صورت وسیع از نظریه‌های مختلف علوم رفتاری برای اهداف نبرد نرم بهره برده است. در واقع، سایر نظریه‌ها به کمک بازیگران نظام سلطه آمده و در جهت تصرف نرم‌افزارانه فضای فکری، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی مورد بهره‌برداری قرار گرفته است. همان‌گونه که کشف اتم و دانش شکافت هسته‌ای از سوی فیزیکدانان با هدف علمی صورت گرفت و از رهگذر آن دولتمردان آمریکا، اتحاد جماهیر شوروی، انگلیس، فرانسه و چین و... از آن بمب اتم ساختند و آمریکا نیز آن را علیه دیگران به کار گرفت، از کشفیات قواعد علمی علوم انسانی و اجتماعی نیز سیاستمداران نظام سلطه برای اعمال اراده سلطه‌طلبانه خود علیه ملت‌های آزاده و مستقل استفاده کرده و می‌کنند. نظریه‌های روانشناسی در رشته‌های مختلف، از جمله از پایه‌های نظری است که مورد بهره‌برداری وسیع بازیگران جنگ نرم و عاملان عملیات روانی قرار گرفته است. 
در مجموع تردیدی باقی نیست که جنگ نرم بر علم و پژوهش‌های علمی متکی است. این پدیده چه برای دستیابی به قواعد تأثیرگذاری بر افکار و نگرش‌های انسانی، چه برای رساندن پیام خود به مخاطب و تضمین دریافت و ادراک آن و چه برای شناخت مسائل خاص هر دسته از مخاطبان و محیط آنها به تحقیقات علمی وابستگی شدید دارد. (حسینی، ص 44)
بنابراین، شناخت این نظریه‌ها، می‌تواند ابعاد و زوایای نبرد نرم نوین را بیشتر روشن کند. نظریه‌هایی که یا به صورت برنامه‌ریزی شده برای نبرد نرم تولید شده‌اند، یا نظریه‌های مستقلی که الهام‌بخش بازیگران نظام سلطه می‌باشند. به طور مشخص می‌توان این نظریه‌ها را در پنج محور و رویکرد شامل؛ ۱ـ رویکرد روان‌شناختی، ۲ـ رویکرد جامعه‌شناختی، ۳ـ رویکرد فرهنگی، ۴ـ رویکرد سیاسی و ۵ـ رویکرد ارتباطات مورد بررسی قرار داد.


کتاب «نیکوکاران نابکار: افسانه تجارت خارجی آزاد و تاریخچه پنهان سرمایه‌داری» تألیف استاد اقتصاد دانشگاه کمبریج پروفسور «هاجون چَنگ» است که با ترجمه مهرداد(خلیل) شهابی و میرمحمود نبوی از سوی انتشارات آمه در بهار 1392 به بازار عرضه شده است.  هاجون چنگ صدای تازه‌ای در عرصه اقتصادشناسی سیاسی است که قدرتمندانه به عرصه بحث جهانی‌سازی و عدالت اقتصادی گام نهاده و با ارائه تاریخچه‌ای صریح و کاملاً متفاوت درباره سرمایه‌داری جهانی، با جزم‌اندیشی درباره تجارت خارجی آزاد سرشاخ می‌شود. در سرآغاز کتاب از مترجمان می‌خوانیم: «این کتاب در مقابل کتاب «جهان مسطح است» توماس فریدمن و آثار مشابه اقتصاددانان نئولیبرال نوشته شده که توصیه‌ها و نسخه‌های پیشنهادی‌شان به کشورهای در حال توسعه در اغلب موارد به فاجعه انجامیده است. آنان تأکید دارند که فقط با سرمایه‌داری بی‌مهار و تجارت جهانی کاملاً آزاد کشورهای توسعه‌یافته می‌توانند از تنگدستی رهایی یابند. این کتاب خلاف آن را می‌گوید.» هاجون چنگ، نویسنده این کتاب نمونه‌های متعددی از کشورهای صنعتی بزرگ جهان امروز یا صنایع موفق و غول‌آسای آمریکایی، ژاپنی و اروپایی را مثال می‌زند که همگی در گذشته‌های دور و نزدیک، سیاست‌‌ها و روش‌هایی را برای دستیابی به رشد و توسعه اتخاذ کرده‌اند که هیچ یک باب میل نئولیبرال‌های امروزی نبود‌ه‌اند. کتاب چنگ ادعای آنان را در نه فصل به چالش کشیده و نشان می‌دهد    ابرقدرت‌های اقتصادی امروز با اعمال استانداردهای دوگانه و منافقانه می‌خواهند کشورهای در حال توسعه راه حمایت‌گری از صنایع ملی نوپایی که دنیای سرمایه‌داری صدها سال آن را در جوامع خود اعمال می‌کرد، طی نکرده و با گسترش تجارت خارجی و کاربست نُرم‌های بانک جهانی، صندوق بین‌المللی پول و سازمان تجارت جهانی، به سیاست‌های آنها وابسته باشند. تاریخچه‌ای که نویسنده این کتاب پرفروش پیش روی‌مان قرار می‌دهد، نقطه مقابل تاریخ رسمی غرب است و ستون‌های افسانه‌پردازی‌های رایج درباره بازار آزاد را یکی پس از دیگری فرو می‌ریزد و از طریق بازخوانی رویدادهای واقعی جهان در گذشته، تصویری عریان از خدعه‌گری و حقه‌بازی دنیای سرمایه‌داری برای زمینه‌سازی تداوم سلطه سیاسی قدرتمندان غربی با ابزار اسطوره‌سازی اقتصادی در جهان امروز ارائه می‌کند. 

«نیک بیلتون» آنقدر به توئیتر علاقه داشت که کتابی درباره آن به نگارش درآورد؛ اما وی در تاریخ ۲۳ نوامبر ۲۰۱۷، مطلبی در وبگاه ونیتی‌فر منتشر کرد که در آن «پایان عصر شبکه‌های اجتماعی» را دور از تصور نمی‌دانست. در این مطلب، به سه دلیل عمده که البته هر استفاده‌کننده‌ای از این شبکه‌ها آنها را تصدیق می‌کند، این ادعا را مطرح کرد که موج جدیدی بین مردم به راه افتاده تا برای یافتن آرامش قبلی‌شان شبکه‌های اجتماعی را ترک کنند: 
۱ـ چندی پیش «شان پارکر»، اولین رئیس فیس‌بوک، حرف‌هایی زد که داغ دل خیلی‌ها را تازه کرد. پارکر تأیید کرد که فیس‌بوک و دیگر شبکه‌های اجتماعی، آگاهانه و عامدانه، از نقصان‌های روان‌شناختی انسان‌ها سوءاستفاده می‌کنند تا کاربران‌شان را هرچه بیشتر درگیر کنند. دقیقاً مانند نوعی اعتیاد.
۲ـ وعدۀ ارتباط و تعامل بین مردم به واقعیتِ گسست ختم شده است. 
۳ـ آشنایی‌ای در این شبکه‌ها وجود ندارد که به اختلاف و دعوا منجر نشود.