سردار سرلشکر محمدعلی جعفری، فرمانده کل سپاه با بیان اینکه آمریکا تنها به دنبال منافع خود است و رحمی به دیگران نمی‌کند و اگر روزی دشمنی دشمنان تمام شود، باید به حقانیت انقلاب اسلامی و راه‌مان شک کنیم، گفت: برای مقابله با مشکلات، ظرفیت‌ها و‌ توانمندی‌های زیادی در کشور داریم؛ اما با یک غفلت استراتژیک نیز مواجهیم و آن، این است که از سوی مسئولان به خوبی به توانمندی داخل توجه نمی‌شود و به جای داخل، نگاه‌ها به بیرون است!

رمزگشایی صبح صادق از ابتکار عمل فلسطین در برابر خیانت غربی‌ـ عربی
 سعدالله زارعی/ فلسطین در هفته‌های اخیر شاهد دو رویداد بود؛ تأسیس سفارت آمریکا در بیت‌المقدس و انتفاضه‌های مردمی در منطقه غزه. تأسیس سفارت آمریکا مصوبه‌ای بود که از سال 1374 در دستور کار رؤسای‌جمهور آمریکا قرار گرفته و هر یک از رؤسای‌جمهور پیشین با این استدلال که زمینه اجرای آن فراهم نیست، از اجرای آن طفره رفته ‌بودند.

اشتباه راهبردی ترامپ 
اما ترامپ 15 آذر 1396(5 دسامبر 2017) طی حکمی غیر منتظره قدس را به پایتختی رژیم صهیونیستی معرفی کرد و در سخنانی پس از امضای حکم، گفت: «اعلام بیت‌المقدس به پایتختی اسرائیل اقدامی است که باید پیش از اینها برای پیشبرد صلح و دستیابی به صلحی ماندگار صورت می‌گرفت... ما در کنگره قرار شد که اورشلیم (بیت‌المقدس) را به پایتختی اسرائیل به رسمیت بشناسیم، اما همه رؤسای‌جمهور آمریکا آن را به تعویق انداختند، ولی اکنون زمان آن رسیده که به‌ طور رسمی اورشلیم را به پایتختی اسرائیل به رسمیت بشناسیم... من از وزارت خارجه آمریکا خواسته‌ام که برای اجرای قانونی که 20 سال اجرا نشده است، به سرعت برنامه انتقال سفارت‌مان به بیت‌المقدس را آغاز کند...آشکارا می‌گویم انتقال سفارت‌مان به بیت‌المقدس مغایر با مذاکرات سازش میان فلسطینی‌ها و طرف‌های اسرائیلی نیست. من همچنان حداکثر تلاش خود را می‌کنم که مذاکرات صلح از سر گرفته شود.»
 اگرچه ترامپ پس از این سخنرانی، قانون انتقال سفارت آمریکا از تل‌آویو به بیت‌المقدس (مصوب 1995) را به مدت شش ماه دیگر تعلیق کرد و مدعی شد این شش ماه فرصتی برای تحقق این مسئله است و قصد پایان انتظار صهیونیست‌ها را دارد. سرانجام با پایان این شش ماه دولت آمریکا در مراسمی نمادین روز دوشنبه هفته گذشته، سفارت خود را از تل‌آویو به قدس منتقل کرد و به همین منظور هیئتی بلندپایه از آمریکا با حضور افرادی چون استیو منوچن، وزیر خزانه‌داری، ایوانکا ترامپ و جراد کوشنر دختر و داماد ترامپ و نزدیک به 300 نفر از نمایندگان کنگره آمریکا به قدس اشغالی سفر کردند.
مصادف شدن مراسم انتقال سفارت آمریکا با یوم‌النکبه، سالروز تشکیل رژیم جعلی اسرائیل، باعث وقوع درگیری‌های خونینی شد که شهادت بیش از 60 نفر و زخمی شدن بیش از 2700 نفر از فلسطینی‌ها در این روز را به دنبال داشت. برخلاف تصور رئیس‌جمهور آمریکا، اقدام وی در انتقال سفارت آمریکا از تل‌آویو به قدس درست زمانی که بیش از گذشته زمینه‌ آن فراهم نبود، ‌اتفاق افتاده است. با این حال اگر نگاهی به آنچه از سوی دولت آمریکا در روز نکبت صورت گرفت، بیندازیم، درمی‌یابیم که دونالد ترامپ موضوعی را که می‌توانست در «وقت خود» شکل دهنده به یک روند باشد، عملاً در نطفه خفه کرد و باعث شد نه تنها موجی از انتقال سفارتخانه‌ها به بیت‌المقدس به وقوع نپیوندد؛ بلکه بار دیگر مسئله فلسطین که در سایه تروریسم تکفیری در منطقه، به حاشیه رفته بود، به صدر مسائل جهان اسلام بازگردد و موجی از مخالفت با آمریکا در بین افکار عمومی و حتی نزدیک‌ترین کشورهای اروپایی به آمریکا،‌ نظیر انگلیس و فرانسه‌‌ شکل بگیرد. مشخص است که از این پس یک سفارت در بیت‌المقدس و یک دولت در تل‌آویو خواهیم دید.
حال این سؤال مطرح است که آیا این بود مصوبه‌ای که رؤسای‌جمهور آمریکا آن را مهم دانسته و به زمانی مناسب حواله می‌دادند؟
انتقال سفارت آمریکا از تل‌آویو به بیت‌المقدس را برخی کلید یک طرح بزرگ‌ منطقه‌ای ارزیابی می‌کنند. اگر این واقعیت داشته باشد، باید گفت کلید در اینجا کار خود را نکرده و در سوراخ شکسته شده است. برخی از تحلیلگران به خصوص تحلیلگران عرب می‌گویند طرحی تحت عنوان «صفقه القرن» وجود دارد که بر اساس آن کشورهای عربستان، ‌مصر،‌ رژیم صهیونیستی، اردن،‌ آمریکا و اروپا به زایش یک منطقه جدید در «خاورمیانه تاریخی» روی خواهند آورد و از این طریق روند کنونی و چشم‌انداز منطقه را دستخوش دگرگونی اساسی خواهند کرد. براساس آنچه این تحلیلگران گفته‌اند، حل‌وفصل نهایی مسئله فلسطین و یهودی کردن کل فلسطین در مقدمه و طلیعه این طرح قرار دارد و خود یک محک برای امکان اجرایی کردن «طرح قرن» می‌باشد. اگر این تعابیر درست باشند می‌توان گفت، موضوع تا حد زیادی روشن شده است. طرح انتقال سفارت بدون همراهی دیگران معنا و مفهومی ندارد؛ چرا که رژیم اشغالگر قدس نمی‌تواند فقط با تکیه به سفارت آمریکا مرکزیت را از تل‌آویو به بیت‌المقدس انتقال دهد. با شکست این بخش از طرح، سرنوشت بقیه نیز تا حد زیادی مشخص می‌شود. ذکر این نکته نیز ضروری است که در کشورهای مصر، اردن و عربستان و حتی در میان احزاب صهیونیستی هیچ‌گاه از «صفقه ‌القرن» به منزله یک مولود طبیعی یاد نشده است و طبعاً اعتماد به اینکه چنین پروژه پر حاشیه‌ای به مرحله اجرا درآید، کم است و این در حالی است که عده‌ای از اعراب اساساً از آن به یک رویداد نفرت‌انگیز یاد کرده‌اند. 
حوادث روزهای منتهی به فعال شدن سفارت آمریکا در بیت‌المقدس، در غزه و کرانه باختری نشان داد مردم فلسطین در شرایط یک فرد خواب‌آلود قرار ندارند و آمریکا برای پیگیری سیاست‌های خود با دشواری‌های زیادی مواجه است. 

حقیقت انتفاضه بازگشت
انتفاضه بازگشت پس از آن مطرح شد که دونالد ترامپ اعلام کرد، آمریکا در 12 ماه می 2018‌ (22 اردیبهشت ماه‌) اقدام به انتقال سفارت خود خواهد کرد که طرف‌های فلسطینی با هدف ایجاد شرایط جدید برای مقابله با این طرح دست به «ابتکار عمل» ‌زدند. ابتکار آنان بر این اساس بود که در روز تأسیس سفارت آمریکا،‌ صدای فلسطینی بر صدای آمریکایی و صهیونیستی غلبه داشته باشد. این سیاست از آن روی اتخاذ شد که انتقال سفارت یک علامت رمز و در واقع یک عملیات تهاجمی علیه فلسطینی‌ها و جهان اسلام بود و نمی‌توانست در خفا و در شرایط عادی صورت گیرد؛ از این رو ترامپ در بیانیه‌ای رسمی تصمیم خود را اعلام کرد. بر این اساس فلسطینی‌ها دست به کار شدند تا صدای‌شان را تا آنجا بالا ببرند که سروصدای تأسیس سفارت را بخواباند و در واقع طرح آمریکایی‌ را ضربه فنی کند. 
قرار رهبران فلسطینی این شد که در حد فاصل دهم فروردین تا 22 اردیبهشت ماه، یعنی طی شش هفته هر جمعه دست به راه‌پیمایی بزنند و آرمان فلسطین را بار دیگر به عنوان مهم‌ترین مانع تجاوز رژیم صهیونیستی فریاد کنند. این انتفاضه نام معنادار «بازگشت» (العوده) به خود گرفت تا مشخص باشد که یک استراتژی معینی پشت این موضوع قرار دارد. در واقع انتفاضه بازگشت به یکی از مهم‌ترین مسائل فلسطینی‌ها اشاره دارد؛ «بازگشت آوارگان».
بازگشت حدود 6 میلیون آواره فلسطینی که برخی از آنان در اردن، برخی در لبنان، برخی در سوریه و عده‌ای هم در شهرک‌های داخل سرزمین‌ها اشغالی،‌ مستقرند، موضوعی است که حداقل از سال 1948 که رژیم منحوس و اشغالگر قدس پدید آمده در مجمع عمومی سازمان ملل متحد مطرح بوده است و بر این اساس قطعنامه‌های  متعددی شامل قطعنامه 191 صادر شده است. 
در این میان ساکنان غزه می‌گویند، ما حق داریم به مراکز آبا‌ء و اجدادی‌مان رفته و نیز به خویشاوندان خود که ده‌ها سال است از وضع آنان بی‌خبریم، ‌سر زده و بازگردیم و از سوی دیگر همه کسانی که از سرزمین‌ مادری‌شان به نقاط دیگری منتقل شده‌اند،‌ حق بازگشت دارند، به خصوص اگر در شرایط عسر و حرج باشند. این موضوعی نیست که کسی بتواند با آن مخالفت کند.
هم‌اینک نزدیک به 5/4 میلیون شهروند فلسطینی در اردوگاه‌های اردن سکونت دارند، نزدیک به 300 هزار نفر در لبنان ساکن می باشند و همین حدود هم در سوریه زندگی می‌کنند. افزون بر اینها بخشی از آوارگان در درون سرزمین فلسطین جابه‌جا شده‌اند، کما اینکه گفته می‌شود دست کم 300 هزار نفر از آوارگان در اردوگاه‌های نوار غزه سکونت دارند.

موج انتفاضه بازگشت
 فرو نمی‌نشیند
انتفاضه در عرصه تحولات فلسطین، ابزاری کارآمد محسوب می‌شود و این به خصوص در مواقعی که فشارها بر فلسطینی‌ها برای دست کشیدن از آرمان‌ خود فزونی می‌گیرد و کار دشوار می‌شود، از تأثیر ویژه‌ای برخوردار است.
منطق فلسطینی در راه‌اندازی «انتفاضه بازگشت» که هم اینک هفت هفته از آغاز آن می‌گذرد، کاملاً‌ انسانی و در عین حال کاملاً‌ هوشمندانه است. بر این اساس اگرچه فلسطینی‌ها به سلاح‌های دفاعی و از جمله به موشک‌های با برد کم و متوسط مجهز هستند، اما در طول این هفته‌ها از آنها استفاده نکرده و حتی وقتی چهار روز پیش مورد حمله سنگین هوایی ارتش رژیم اشغالگر واقع شدند، ماشه سلاح‌‌های خود را فعال نکردند. در این ماجرا اگرچه فلسطینی‌ها نزدیک به 100 شهید و هزاران مجروح نثار کردند و از بعد نظامی،‌ آسیبی به ارتش رژیم صهیونیستی وارد نشد، اما ضربه‌ انتفاضه بازگشت به اقتدار و امنیت آنان به گونه‌ای بود که ارتش احساس کرد به تله فلسطینی‌ها افتاده است.
مقامات فلسطینی که ابتدا دوره‌ای شش هفته‌ای را در حد فاصل 10 فروردین 97‌ (30 مارس 2018‌) تا 22 اردیبهشت ماه برای این انتفاضه معین کرده بودند،‌ پس از اقدامات وحشیانه نظامیان صهیونیست در روز 22 اردیبهشت‌ـ یوم‌‌النکبه‌ـ که به شهادت حدود 70 نفر فلسطینی انجامید، ‌اعلام کردند که این انتفاضه را در جمعه هفته‌های آینده نیز ادامه می‌دهند، کما اینکه جمع گذشته با حرارت زیاد ادامه پیدا کرد. 
در اینجا رژیم صهیونیستی دو راه پیش رو دارد؛ یک راه ادامه دادن به کشتار فلسطینی‌هاست، در این صورت نتیجه این خواهد بود که ارتش این رژیم دچار درماندگی شده و تحت فشار زیاد قرار می‌گیرد؛ راه دیگر این است که ارتش رژیم صهیونیستی پیش از ارتکاب جنایاتی که به نتیجه دلخواه آن نرسیده، ‌به طور کامل یا تا حدی در مقابل حرکت فلسطینی‌ها، ‌انعطاف نشان دهد. جلوه‌های این انعطاف ممکن است برداشتن محاصره 11 ساله یا امکان ارتبا‌ط‌گیری فلسطینی‌ها با خویشاوندان خود در مناطق متصل به غزه و کرانه یا به شکل پایان دادن به درگیری‌های هر از گاهی ارتش اشغالگر قدس علیه فلسطینی‌ها باشد که در این صورت انتفاضه بدون آنکه امتیازی بدهد، به نتایج اولیه دست یافته و می‌تواند برای اهداف بلندتر تلاش کند.
حدود ۱۱ سال پیش ـ پس از جنگ ۲۲ روزه ـ که رژیم اشغالگر قدس محاصره غزه را شروع کرد، توقع داشت به خلع سلاح مقاومت در غزه بینجامد. سران این رژیم معتقد بودند محاصره، حماس و دولت او را در شرایطی قرار می‌دهد که برای حل مسئله و حفظ دولت خود، سلاح را زمین بگذارند و به آتش‌بس دائمی با صهیونیست‌ها تن بدهند. مقامات صهیونیستی در این سال‌ها منتظر بودند مردمی که در محاصره کامل طولانی‌مدت قرار گرفته‌اند، گروه‌های مقاومت را وادار به پذیرش شرایط دشمن کنند. اما برخلاف توقع رژیم صهیونیستی، جنبش‌های جهادی و گردان‌های جهادی نه خود به رها کردن مقاومت مسلحانه در برابر اقدامات ارتش دشمن تن دادند و نه از سوی مردم مظلوم غزه برای پذیرش شرایط رژیم صهیونیستی تحت فشار قرار گرفتند.
از آن سو، فلسطینی‌های ساکن غزه که تعدادشان از دو میلیون نفر فراتر می‌رود، به یک ابتکار عمل روی آوردند. ابتکار آنان این بود که دشمن را با موضوعی ارزشمندتر و استراتژیک‌تر از رفع محاصره تحت فشار قرار دهند. بر این اساس «راه‌پیمایی‌های بازگشت» شکل گرفت. راه‌پیمایی بازگشت با هدف به هم زدن توطئه‌ای موسوم به «معامله قرن» که طیفی از کشورهای غربی، عربی و رژیم صهیونیستی را در بر می‌گرفت، دنبال شد و نتایج راهبردی برای ملت مظلوم فلسطین در بر خواهد داشت. 

نتایج راهبردی
 انتفاضه بازگشت
«انتفاضه بازگشت» در پرونده فلسطین دارای نتایجی راهبردی است و این موضوع می‌تواند یک تحول کیفی در «آزادسازی کل سرزمین فلسطین» تلقی شود. بر این اساس رژیم جعلی اسرائیل اگرچه در سرکوب شدید آن چیزی کم نگذاشت، اما خود را شکست‌خورده ارزیابی کرد. این در حالی است که اقدام فلسطینی‌ها به صورت غیر نظامی دنبال شده و صهیونیست‌ها با گلوله‌های آتشین که مستقیماً سروسینه راه‌پیمایان را هدف گرفت،‌ پاسخ آن را دادند. اعتراف سخنگوی ارتش رژیم صهیونیستی به اینکه کشتار غیرنظامیان یک باخت برای مقامات این رژیم بود، نشان می‌دهد، «انتفاضه بازگشت» راه ناشناخته‌ای را مطرح و رژیم تل‌آویو را غافلگیر کرده است. در این خصوص نکاتی وجود دارد:
1ـ طرف فلسطینی در انتفاضه بازگشت حرف روشنی برای گفتن دارد که به سادگی نمی‌توان با آن مخالفت کرد و این سلاح برنده‌ای به حساب می‌آید. مردم فلسطین می‌گویند، «آوارگان»، یعنی بیش از شش میلیون نفر فلسطینی حق بازگشت به خانه‌ها، مزارع و املاک خود را دارند و این موضوع در حد فاصل 21 آذر 1327 تا اول دی 139۶ بارها مورد تأکید مجمع عمومی سازمان بوده و در قالب قطعنامه‌هایی به آن اشاره شده است. منطق حرکت فلسطینی‌ها این است که فقط مرزهای غیرقانونی مانع بازگشت آوارگان هستند و ما این مانع را برمی‌داریم. به عبارت دیگر، اگر اراده‌ای در سازمان ملل و در میان کشورهای عربی‌‌ـ اسلامی و نیز در کشورهای میزبان آوارگان فلسطینی وجود ندارد، ما خود به احقاق حقی که همه آن را قبول دارند، مبادرت می‌‌کنیم.
2ـ فلسطینی‌ها می‌گویند محاصره 11 ساله غزه غیرقانونی است و وظیفه همه کشورها و به خصوص کشوری مانند مصر که به دلیل مجاورت امکان عملی دارند، برداشتن آن است. حدود دو میلیون شهروند فلسطینی در غزه در محاصره مطلق به سر می‌برند و کسی نمی‌پرسد چرا. 11 سال محاصره در حالی است که ساکنان باریکه غزه در همه نیازهای خود به خارج وابسته‌اند و نمی‌توانند نیازهای غذایی، دارویی و... خود را تأمین کنند. اکنون ساکنان این منطقه می‌گویند این محاصره را که همه دولت‌ها نیز آن را ظالمانه و غیرقانونی می‌دانند، خود برمی‌داریم.
3‌ـ نکته سوم این است که ساکنان غزه می‌پرسند چه نهاد یا قانونی به رژیم صهیونیستی اجازه داده است تا دور مردم در غزه و کرانه دیوار و سیم خاردار بکشد و ارتباط آنان را با جهان خارج قطع کند. فلسطینی‌ها می‌گویند این دیوارها و حصارهای ظالمانه و غیرقانونی که جمعیت غزه و کرانه را از اقوام و خویشاوندان خود جدا می‌کند، خود برمی‌دارند.
4ـ  انتقال سفارتخانه‌ آمریکا به بیت‌المقدس علامت رمز به حساب می‌آمد و از این رو سازمان‌ها و جنبش‌های مقاومت با هوشیاری روی 22 اردیبهشت که موعد انتقال سفارت آمریکا به قدس بود متمرکز شدند و اجازه ندادند بازگشایی سفارت آمریکا به یک موج تبدیل شده و عملاً قدس به پایتخت رژیم غاصب صهیونیستی تبدیل شود.


 مصطفی قربانی/ همانگونه که رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیرشان با فرهنگیان با اشاره به خروج آمریکا از برجام و مورد اعتماد نبودن کشورهای اروپایی در ادامه‌ برجام، متذکر شدند که برهه‌ کنونی، فرصت و آزمونی برای مسئولان است تا عزت مردم را تأمین کنند، باید یادآور شد که در اوضاع کنونی، تلاش برای حفظ و ارتقای عزت ملی، موضوعی بسیار حیاتی برای کشور است. می‌توان گفت که عزت هم صرفاً از طریق فراهم شدن امکانات رفاهی و نبود مشکلات معیشتی و امثالهم تأمین نمی‌شود و چه بسا انسان‌هایی که از لحاظ برخورداری از این قبیل امکانات، از موقعیت خوبی برخوردار باشند،‌ اما احساس عزت نداشته باشند. از این ‌رو، احساس عزت تنها از طریق تأمین مادیات و رفاهیات حاصل نمی‌شود؛ بلکه بخش اساسی در تأمین عزت، در پایبندی و احترام به اصول و ارزش‌های الهی و انسانی حاصل می‌شود. فراتر از این، بخش مهمی از اینکه انسان‌ها احساس عزت داشته باشند یا خیر، به میزان مساعد بودن شرایط محیطی برای برآورده شدن انتظارات ارزشی آنها و نبود تعارض میان ارزش‌ها و محیط زندگی انسان‌ها بستگی دارد. اهمیت این موضوع نیز به آن سبب است که احساس عزت و غرور نیروی محرکه‌ مهمی برای هر انسانی است که در سایه‌ آن می‌تواند با اعتماد‌به‌نفس و اراده، برای تحقق اهداف متعالی زندگی خود قدم بردارد. در واقع، چه در سطح فردی و چه در سطح اجتماعی و ملی، اگر سلسله مراتب نیازهای مازلو را معیار قرار دهیم، مسائلی چون تأمین و احساس عزت در رأس این سلسله مراتب و در زمره‌ نیاز انسان‌ها به خودشکوفایی قلمداد می‌شود. بنابراین، عزت جزو نیازهای متعالی هر انسان و بلکه هر ملتی است. اما مسئله اساسی در این زمینه، چگونگی تأمین عزت در سطح فردی و ملی است. 
همان‌گونه که به طور تلویحی گفته شد، عزت انسان‌ها، چه در سطح ملی و چه در سطح فردی، در گرو توجه به دو عامل مهم است؛ 1ـ تأمین نیازهای فیزیولوژیکی انسان‌ها، مانند نیاز به خوراک، پوشاک، مسکن، رفاهیات و... و 2ـ تأمین نیازهای خاص انسانی، مانند احساس شخصیت، احترام، عظمت و... . بر اساس این، در سطح ملی احساس عزت زمانی تأمین می‌شود که در کنار فراهم بودن نیازهای معیشتی افراد، آنها احساس احترام، وقار، شخصیت، کرامت و... نیز داشته باشند؛‌ چه به لحاظ بین‌المللی و چه داخلی. بنابراین، تلاش برای تأمین رفاهیات و حل مشکلات معیشتی، اگر منافی با شخصیت، کرامت و وقار ملی باشد، منافی عزت است. اکنون سؤالی که پیش می‌آید، این است که با توجه به وابستگی‌های متقابل کشورها، چگونه یک کشور می‌تواند، هم ارزش‌های انسانی، مانند عزت ملی را تأمین کند و هم در تأمین رفاه و معیشت مردمان آن مشکلی ایجاد نشود؟ واقعیت این است که در نظام بین‌الملل در بسیاری از موارد این دو مانعه‌الجمع فرض شده‌اند؛ یعنی سردمداران مستکبر این نظام تلاش می‌کنند تأمین یکی از این دو را به ضرر و بلکه حذف دیگری رقم بزنند. اما در این میان، تنها کشورهایی می‌توانند در تأمین همزمان این دو موفق باشند که قدرت و اقتدار خود را به جای گره زدن به نیروهای خارجی، در گرو شکوفایی استعداد و ظرفیت‌های داخلی خود و اتکای به آنها تعریف کرده باشند. 
این قضیه برای ایران اهمیت مضاعف دارد؛ چراکه اولاً، ایرانیان همواره مردمانی عزت‌مدار بوده‌اند و ثانیاً، در برهه‌ کنونی دشمنان ملت ایران تلاش می‌کنند با بهره‌برداری از مشکلات اقتصادی در ایران، عزت ملی را خدشه‌دار کنند. حال آنکه با روی آوردن به درون و اعتماد و به کارگیری ظرفیت‌های بی‌شمار داخلی در کنار تلاش برای رفع تضییقات ظالمانه‌ خارجی می‌توان به عزتی خدشه‌ناپذیر دست یافت.

ابوالحسن سلطانی‌زاده/ در چهل سالگی انقلاب اسلامی، که دشمنان و بدخواهان نمی‌خواهند شاهد جشن تولد چهل سالگی انقلاب باشند، این سؤال مطرح است که امروز به طور مشخص خط و نقطه درگیری کجاست؟
به عبارت دیگر، براساس جمله راهبردی رهبر معظم انقلاب مبنی بر اینکه «مهم این است که در هر دوره‌ای طراحی و نقشه دشمن در عرصه‌های مختلف را بفهمیم و بر اساس آن پیشگیری، دفاع خوب و یا حمله پیشدستانه داشته باشیم.»، باید کجا و کدام نقطه و صحنه را رصد و ارزیابی کنیم تا در این مقطع حساس و سرنوشت‌ساز به وظیفه حراست و پاسداری از انقلاب عمل کرده باشیم؟ 
با توجه به اینکه دشمنان انقلاب یک جنگ تمام‌عیار را علیه کشورمان به راه انداخته‌اند و از نقاط ضعف موجود در داخل هم بهره‌برداری می‌کنند، برخی از زمینه‌ها و ظرفیت‌های داخلی که به گونه‌ای در این خط درگیری کمک کار دشمن در هجمه نرم علیه نظام هستند،‌ عبارتند از:
1ـ مشکلات ناشی از مسائل اقتصادی، بیکاری، تورم و گرانی؛ به تعبیر رهبر معظم انقلاب، این مشکلات زخم‌هایی هستند که مگس (یعنی دشمن) بر روی این زخم‌ها می‌نشیند و باید این زخم‌ها را مرتفع ساخت. این زخم‌ها با اهتمام و جدیت در پردازش به اقتصاد مقاومتی به عنوان یگانه راه علاج کشور در مقابل تحریم‌های هوشمند و فلج‌کننده دشمن قابل التیام است که متأسفانه مورد غفلت واقع شده است. 
2ـ شبکه‌های اجتماعی و پیام‌رسان‌های مجازی؛ یکی دیگر از زمینه‌های سرمایه‌گذاری جنگ نرم دشمن علیه جمهوری اسلامی شبکه‌های اجتماعی هستند که در سایه غفلت مسئولان و بی‌توجهی به هشدارهای رهبر معظم انقلاب، امروز پیام‌رسان بیگانه‌ای، چون تلگرام با داشتن نزدیک به 45 میلیون کاربر، کشور را با یک‌سری تهدیدات فرهنگی، امنیتی و اقتصادی روبه‌رو کرده است. امروز دشمنان از این طراحی بیرونی و البته ظرفیت‌سازی داخلی به شکل‌های مختلف در القای ناامیدی و ناکارآمدی و خلق حوادث نقطه‌ای با فراخوان‌های مجازی استفاده می‌کنند. 
3ـ ارتجاع و رجعت؛ از منظر رهبر معظم انقلاب یکی از مهم‌ترین خطرها و آفت‌های همه انقلاب‌ها که باید هشدار داد، ارتجاع است. ارتجاع یعنی حرکت انقلابی ملت در یک جاهایی سست و متوقف شود و بعد برگردد. امام خامنه‌ای در این باره می‌فرمایند: «در ارتجاع همان آدم‌های انقلابی سابق سر کارند، اما خط و راه را عوض کرده‌اند.» 
گفتنی است، از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون همواره با ریزش‌ها و البته رویش‌هایی مواجه بوده‌ایم. در ریزش‌ها با انقلابیون خسته، فرسوده و پشیمان مواجه هستیم که به دلایل متعدد از ادامه مسیر رسیدن و فتح قله عزت جا مانده‌اند و در راه مانده یا از قطار انقلاب خود را پیاده کرده‌اند. متأسفانه، این ظرفیت‌های موجه دیروز و خسته و پشیمان امروز خواسته یا ناخواسته در مسیر نفوذ قرار گرفته و به جای پاسخگویی، اپوزیسیون می‌شوند یا به کناری رفته و کنج عزلت می‌گزینند و دیندار سکولار می‌شوند. رهبر معظم انقلاب در این زمینه می‌فرمایند: «ما امروز متأسفانه در داخل کشور با یک جریان شبه سکولار مواجه هستیم که مرعوب دشمن است و درک درستی از دشمن و تهدیدات دشمن نداشته و دچار خطای ادراکی شده و زاویه‌دار با مبانی انقلاب حرکت می‌کند. کسانی که در درون جبهه انقلاب حضور دارند، اما دیگر به ایدئولوژی انقلابی اعتقادی ندارند و بر این باورند که دوره انقلابی‌گری به سرآمده و نباید در گذشته متوقف ماند، این غیر انقلابی‌های امروز چون خودشان استحاله شده‌اند، می‌خواهند انقلاب را استحاله کنند، می‌خواهند انقلاب را طوری تفسیر و توجیه کنند که با وضع جدیدشان مطابق باشد، انقلاب را تمام شده و از جهانی شدن و تعامل و همسویی با جهان می‌گویند؛ ولی غرض اصلی‌شان عقب‌نشینی از انقلابی‌گری است.»


  اکبر معصومی/ با اجرایی شدن توافقنامه هسته‌ای (برجام) رفت و آمدهای مقامات اروپایی به کشور شدت گرفت. تصور بر این بود که تحرک اقتصادی با جذب سرمایه‌گذار خارجی شتاب خواهد گرفت، در حالی که به جز توافق بر روی کاغذ اتفاق چندانی در اقتصاد کشورمان رخ نداد، به طوری که حضور بی‌نتیجه اروپایی‌ها در کشور و تأمین نکردن منافع کشور سبب تذکر و هشدار رهبر معظم انقلاب به مقامات دولتی شد. سیاست‌های دوگانه اتحادیه اروپا، به ویژه سه کشور مطرح آن نسبت به جمهوری اسلامی ایران سبب بی‌اعتمادی به اروپایی‌ها شده است. در واقع، پس از رسمیت یافتن اتحادیه اروپا در سال1992، این اتحادیه همواره دنباله‌رو سیاست‌های ظالمانه آمریکا در قبال ایران بوده است و سیاست مشترکی را  با ایالات متحده اتخاذ کرده که مصادیقی از این سیاست‌های تبعی را می‌توان به صورت زیر برشمرد:
1‌ـ موضوع حقوق بشر؛ اتحادیه اروپا به نوعی سیاست آمریکا را در زمینه حقوق بشر دنبال می‌کند. در طول نزدیک به سه دهه اخیر، اتحادیه اروپا همواره موتور محرکه تهیه پیش‌نویس و بسیج همه امکانات برای تصویب قطعنامه‌های حقوق بشری علیه ایران در کمیسیون حقوق بشر و مجمع عمومی سازمان ملل بوده است. رفتار دوگانه اتحادیه اروپا در قبال حقوق بشر به گونه‌ای است که با وجود آنکه آمریکا در جریان به اصطلاح مبارزه با تروریسم دست به اقدامات ضد حقوق بشری می‌زند؛ رفتار خشن با زندانیان گوانتانامو و ابوغریب داشته و عملیات‌های مخفی سیا در اروپا و نقاط دیگر جهان را طراحی کرده است، ولی هرگز پیگیری‌های خاصی از سوی اروپا برای محکوم کردن رفتار آمریکایی‌ها صورت نگرفته است. همین موضع‌گیری‌های اتحادیه اروپا در قبال کشورمان در بحث حقوق بشر، موجب جریان‌سازی منفی علیه ایران شده و به نوعی بی‌اعتمادی مردم کشورمان به اروپا را نیز در برداشته است.
2‌ـ مشارکت در حملات سایبری؛ برخی از کشورهای عضو اتحادیه اروپا در برنامه‌ریزی حملات سایبری علیه کشورمان نقش داشته‌ و با آمریکایی‌ها در این زمینه همکاری کرده‌اند. برای نمونه می‌توان به نقش آلمان در حمله بدافزار رایانه‌ای استاکس‌نت علیه برنامه‌های هسته‌ای کشورمان اشاره کرد. 
3‌ـ حمایت از گروه‌های تروریستی؛ خارج کردن نام گروهک تروریستی منافقین از فهرست گروه‌های تروریستی تنها نمونه کوچکی از حمایت این اتحادیه از گروه‌های تروریستی است.
4‌ـ همراهی اتحادیه اروپا با آمریکا در حمایت از امنیت رژیم صهیونیستی: موضوع امنیت رژیم صهیونیستی از اختلاف‌نظرهای عمده ایران با اتحادیه اروپا است. کشورهای اتحادیه اروپا به دلایل متعددی چون پیوند منافع تجاری و سیاسی، تأثیرپذیری از لابی‌های صهیونیستی در جهان غرب و همراهی با سیاست‌های آمریکا از امنیت رژیم صهیونیستی در برابر هر تهدیدی حمایت می‌کنند. در چنین شرایطی حمایت جمهوری ایران از گروه‌های جهادی فلسطینی و حزب‌الله لبنان به منزله تقابل با سیاست‌های مورد نظر اروپا تلقی شده و سبب اختلاف‌نظر شدید بین ایران و اروپا شده است. حمایت اتحادیه اروپا از امنیت رژیم صهیونیستی تا حد زیادی موجب بدبینی اتحادیه اروپا به برنامه‌های موشکی جمهوری اسلامی ایران نیز شده است. اتحادیه اروپا در دوران پسابرجام برنامه‌های موشکی جمهوری را تهدیدی علیه منطقه و جهان بین‌الملل دانسته و هم‌صدا با آمریکا در حال فشار آوردن بر جمهوری اسلامی ایران از راه‌های مختلف هستند. که این امر نیز به نوعی اعتماد به اروپا را در مجامع بین‌المللی و منطقه‌ای با تردید روبه‌رو کرده است. با توجه به مباحث مطرح شده و سابقه منفی این اتحادیه در رفتار با جمهوری اسلامی ایران و همچنین وابستگی آن از نظر امنیتی و حجم بالای تجارت اتحادیه اروپا با آمریکا، به نظر منطقی نیست که اعضای اتحادیه اروپا پس از خروج آمریکا از برجام به تنهایی بتوانند به تعهدات برجامی جامعه بین‌المللی در قبال جمهوری اسلامی ایران را عمل کنند، با توجه به اینکه رئیس سیاست خارجی این اتحادیه هم اعلام کرد که نمی‌تواند تضمین بدهد؛ لذا ایران نباید این توافقنامه را با اروپا ادامه دهد.