دکتر سیامک باقریچوکامی/ نظریههای جنبشهای اجتماعی با خاستگاه غالباً آمریکایی از سال 1960 میلادی توجه نظریهپردازان بسیاری را به خود جلب کرده است. ایدههای این نظریهپردازان به صورت مستقیم و غیر مستقیم مورد بهرهبرداری بازیگران جنگ نرم قرار گرفته است. دو نمونه از آنها به شرح زیر است.
نظريه اسملسر
و عوامل بروز جنبشهای اجتماعی
«نيل اسملسر» یک جامعهشناس آمریکایی است که در نظریه خود بر شش عامل اساسی مؤثر که سبب بروز و ظهور جنبشهای اجتماعی میشود، تأکید دارد.( قاسمی، 1386، ص 65) این عوامل عبارتند از:
یکـ زمينه ساختاري: ساختار جامعه بايد به گونهاي باشد كه شكل خاصي از رفتار جمعي در آن به وقوع بپيوندد. در واقع، زمينه ساختاري به شرايط كلي اجتماعي گفته ميشود كه مشوق يا مانع تشكيل انواع مختلف جنبشهاي اجتماعي است.
دوـ فشار ساختاري: این عامل زمینههای ساختاری را فعال ميکند. نوسانات بازار، جنگ و منازعات گروههاي اجتماعي از اين قبيل هستند؛ زیرا فشار ساختاري به تنشهايي گفته ميشود كه سبب ايجاد منافع متعارض در درون جامعه میشود. براي نمونه بحران اقتصادي در جامعه، افراد را دچار ناراحتيهاي روحي کرده و آنها را با يكديگر در سرپيچي از نظم حاكم متحد ميكند؛ لذا تنش ساختاري هنگامي اتفاق مىافتد كه ساختار اجتماعي و شرايط موجود، نيازها و انتظارات افراد را محقق نکند و نوعي نارضايتي در ميان جمع منتشر شده باشد.
سهـ رشد عقايد تعميم يافته و باور همگاني شده: پیش از اينكه راهحلي دسته جمعي براي يك مسئله پيدا شود، نخست همه بايد به این باور برسند كه وضع موجود غیر قابل قبول است. از نظر اسملسر این اعتقادات ناشی از فشارهای ساختاری است و ممکن است سالها در بطن جامعه وجود داشته باشد.
چهارـ عوامل شتابدهنده: عوامل شتابدهنده همان حوادث و رويدادهایی است که افراد را به واكنش جمعي برمیانگيزاند. اين رويداد خاص اغلب با شايعه و مبالغه به صورت برجسته جلوه ميكند تا زمینه ورود مستقیم كساني كه در جنبش شركت ميكنند، را فراهم کند.
پنجـ بسيج مردم به عمل جمعي: این عامل ناظر بر گروههاي هماهنگساز یا رهبری است که سازماندهي و بسیج جنبش اجتماعی را بر عهده دارد. هنگامي كه رويداد شتابدهنده رخ داد، گروه براي اقدام، بسيج ميشود. رهبران به پيش مىآيند و مسيري را براي حركت معين مىكنند، يا هنجاري نوظهور را به وجود آورده تا افراد را تحریک به انجام رفتاری مشترک کنند.
ششـ فقدان کنترل اجتماعی قوی: این عامل مربوط به پاسخ قدرت حاکم سياسي در برابر جنبش است. در این رابطه مسئولان و مقامات، ممکن است با مداخله و تعديل زمينه ساختاري و فشار، كه انگيزه ظهور جنبش را ايجاد كرده است، به جنبش پاسخ دهند. یا اینکه جنبش با واكنش پليس و نيروهاي مسلح روبهرو شود. چگونگي هدايت و كنترل اجتماعي از سوی نخبگان جامعه مشخص ميكند كه آيا جنبشي كه شروع شده تداوم میيابد، يا اینکه چگونه موفق خواهد شد؟ اگر قدرتمندان جامعه، مصمم به مقابله باشند و پليس منظم و كارآ و كنترل اجتماعي دقيق و نظارت بر رسانهها همهجانبه باشد، جنبش در نطفه مهار خواهد شد، در غير اين صورت امكان دارد جنبش شكل ديگري به خود بگيرد. در هر صورت در مرحله نهايي، چگونگي هدايت كنترل اجتماعي، عامل تعيينكننده به راه افتادن و تداوم يا عدم تداوم جنبش به شمار ميرود.( اسملسر، 1380، ص 26ـ 20)
یافتههای نظری اسملسر به اشکال مختلف در راهبردهای براندازانه بازیگران جنگ نرم قابل جستوجو است. به کارگیری برخی از این یافتهها در تحولات سیاسی لهستان، چکسلواکی و اوکراین قابل مشاهده بود.
نظریه تورن
و اصول سهگانه جنبشهای اجتماعی
نظریه آلن تورن، جامعهشناس فرانسوي توجه بسیاری از نظریهپردازان جنگ نرم و بازیگران داخلی و خارجی نبرد نرم را به خود جلب کرده است. او در پايان زمستان 1380 به دعوت عطاءالله مهاجراني به تهران آمد و معتقد بود: «ايران، مكان ايدهآلي براي دانشجويان و جنبشهاي دانشجويي به خصوص جنبش دانشجويي دختران است، چون اين جنبش نظرگاه خاصي در مورد يك مشكل اجتماعي دارد؛ تحصيلكردهاند، مدرن فكر ميكنند، تفكراتشان شكلي جهاني دارد و در پي ايجاد نهادهاي سياسي جديد هستند. به اعتقاد من شما ميتوانيد نخستين كشوري در جهان باشيد كه انقلابي برپايه حمايت از حقوق زنان به وجود ميآورد؛ چرا كه برحسب آنچه ديدهام ايران از معدود كشورهايي است كه مسئله زنان در كانون مسائل آن قرار دارد. همچنین ابراز کرد که راه تجدّد ايران از مرزهاي تركيه عبور ميكند. تركيه براي ما آزمايشگاه است. آزمايشگاه خوبيها و بديهاي تجدّد و چالشها و برونرفتهاي روشنفكران ديني از آن.»(فضلینژاد، همان، ص 61ـ 48)
با توجه به اینکه بخشی از مبانی سیاسیـ اجتماعی جنگ نرم بر پایه جامعه مدنی و جنبشهای اجتماعی است و بازیگران جنگ نرم نیز به این نظریهها ازجمله نظریه تورن توجه دارند، آگاهی از نظریه جامعه مدنی یا جنبشهای اجتماعی آلن تورن گشایشدهنده فهم رفتار بازیگران جنگ نرم خواهد بود. تورن معتقد است که موجودیت جنبشهای اجتماعی بر اصول سهگانه زیر مبتنی است:
یکـ اصل ضدیت یا مخالفت: اصل «ضدیت یا مخالفت» در اندیشه آلن تورن اشاره به عناصری دارد كه افراد جامعه با آنها مخالفند، همین عناصر زمینههای ساختاری را برای تشكیل جنبشهای اجتماعی و در نهایت هویتیابی این جنبشها فراهم میكند. به همین دلیل از نظر وی بیشتر جنبشهاي اجتماعي اهداف خود را با وضع موجود در تعارض ميبينند و هميشه با وضع موجود مخالفند.
دوـ اصل هويت: به اعتقاد تورن لازمه جنبشهای اجتماعي داشتن هويتي مشخص است. هویت جنبش نیز جمع جبری عناصری است كه جنبش در مخالفت با آنها شكل گرفته است.
سهـ اصل همگانی یا عموميت: از نظر تورن جنبشهای اجتماعي با توسل به ایدهها یا ارزشهاي برتر آغاز به فعالیت میکنند. ایدهها و آرمانهای برتری مانند منافع ملي، آزادي، رفاه و خوشبختي جمعي، حقوق انساني، سلامت همگاني و... عوامل اصلی کنش اجتماعی هستند. به بیان دیگر، جنبشهای اجتماعی معمولاً برای معرفی «هویت» خویش به اهداف و آرمانهایی چنگ میزنند كه از زمره ارزشهای مطلق و مورد قبول همگان است، همانند آزادی، استقلال، عدالت، برادری و برابری كه آلن تورن برای تشریح این فرآیند از مفهوم «همگانی بودن» سود میجوید.( روشه، 1376، ص 131)
یکی از دلایلی که سبب میشود بازیگران جنگ نرم به نظریه تورن توجه ویژهای داشته باشند، تمرکز نظریه وی بر تحول است. وي به جنبشهاي اجتماعي به مثابه کنشگران اجتماعي مينگرد که تحول را ايجاد ميکنند. به این ترتیب، جنبشها به سه گروه جنبشهاي تاريخي، جنبشهاي اجتماعي و جنبشهاي فرهنگي تقسيم ميشوند.