عبدالباری عطوان، سردبیر روزنامه رأی‌الیوم، اعلام کرد: سفر بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی به مسقط پایتخت سلطان‌نشین عمان مقدمه‌ای بر تلاش آمریکا برای تشکیل ناتوی عربی در منطقه است. آنچه تلاش می‌شود در منطقه تشکیل شود ائتلاف عربی یا ناتوی عربی به فرماندهی آمریکاست که محور آن شش کشور شورای همکاری خلیج (فارس) به اضافه اردن و مصرند، تلاش‌های جدیدی که در روز‌های اخیر در منطقه رخ داد؛ از جمله دیدار بنیامین نتانیاهو از مسقط، با هدف زمینه‌سازی برای ناتوی عربی بوده است.

صبح صادق زمینه‌ها و اهداف سفر نتانیاهو به عمان را بررسی می‌کند


 هادی محمدی/ سفر سه روزه ابومازن به پادشاهی عمان از دوشنبه دو هفته پیش شروع شد و روز پنج‌شنبه، یک روز پس از ابومازن، نتانیاهو وارد مسقط شد تا همراه با همسر و سه مقام ارشد اطلاعاتی و دیپلماتیک مذاکرات ۱۲ ساعته در پادشاهی عمان را به اجرا بگذارد. بیانیه مشترک این سفر بر تبادل نظر درباره روند سازش در فلسطین و مباحث مربوط به ثبات منطقه‌ای تأکید کرد که مصاحبه یوسف‌بن‌علوی وزیر خارجه عمان، نکات مهمی از این سفر را روشن کرد. وی تأکید کرد، سفر نتانیاهو بنا به درخواست خودش بوده تا دیدگاه‌های خود را به پادشاه منتقل کند و ابومازن نیز بر اساس همین تمایل با پادشاه دیدار داشته است.
بن‌علوی در ادامه افزود، نقش میانجیگر در موضوع فلسطین ندارد و صرفاً تسهیل‌کننده بین طرف‌ها در فلسطین و یمن می‌باشد و طرح صلحی را در فلسطین دنبال نمی‌کند.» بن‌علوی بلافاصله در سفر به رام‌الله با ابومازن دیدار کرد که درباره محتوای این سفر، اطلاعات چندانی منتشر نشده است.
این رخداد سیاسی از سوی مطبوعات و نویسندگان امنیتی رژیم صهیونیستی و به موازات مواضع رسمی نتانیاهو، برخلاف مواضع یوسف‌بن‌علوی، با پرداختن به گمانه‌زنی‌های گوناگون از موضوعات مورد بحث در دیدار نتانیاهو از مسقط، به یک فضای مبهم دامن زد و تلاش شد، پیام و مأموریت اصلی در این سفر را فعال‌سازی نقش عمان برای مذاکرات غیر مستقیم بین رژیم صهیونیستی و ایران عنوان کنند. آنچه قابل توجه است اینکه، رسانه‌های اصلاح‌طلب داخلی و برخی روشنفکران با تحلیل‌های نمایشی و سیر‌ک‌گونه، این سفر را نوعی اخطار به ایران از سوی رژیم صهیونیستی قلمداد کردند که با جدیت به دنبال برخورد مستقیم با ایران است. این تحلیلگران با تکرار سایه جنگ اسرائیلی، آنقدر به توان نظامی رژیم صهیونیستی برای حمله به ایران تکیه و اعتماد دارند که مقامات نظامی و امنیتی این رژیم، این باور را نداشته و سال‌هاست که به عنوان آرزو به آن می‌اندیشند. برای نمونه یوسی میلمان تحلیلگر روزنامه معاریو می‌نویسد، اگرچه در مسقط درباره ایران گفت‌وگو شده، ولی تصور میانجی‌گری بین ایران و رژیم صهیونیستی از سوی عمان، ناممکن است!
با این مقدمه باید به این پرسش پاسخ داد که محتوا، هدف یا اهداف و کارکرد سفر نتانیاهو به مسقط چه بوده و با چه راهبردی دنبال شده است؟ روشن است که این سفر نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی را باید با توجه به مؤلفه‌ها، رویدادها و شرایط ویژه منطقه‌ای و بین‌المللی و طرح‌ها و راهبردهای رژیم صهیونیستی و بازیگران اصلی در منطقه  تحلیل و تفسیر کرد.

زمینه‌های سفر نتانیاهو
 به مسقط
۱ـ مذاکرات امنیتی و سیاسی بین نتانیاهو و ابومازن مدتی است که با چالش جدی روبه‌رو است و طرح معامله قرن ترامپ نیز، به شدت بر این مذاکرات تأثیر منفی گذاشته، به نحوی که ابومازن، ادامه مذاکره با نتانیاهو را بی‌فایده دانسته و جایگاه میانجی‌گری آمریکا را نیز زیر سؤال برده و از روسیه درخواست ایفای نقش فعال‌تر در مذاکرات سازش دارد.
۲ـ مصر، اردن و عربستان، سه کشور اصلی در موضوعات فلسطین بوده و با ابومازن و دولت خودگردان در تعامل هستند، ولی جایگاه و دیدگاه‌های متفاوتی در مسئله مذاکرات سازش و معامله قرن، رخدادهای امنیتی و مدیریت رویکردهای ابومازن دارند. در این بین عربستان و شخص بن‌سلمان با تکیه بر دیپلماسی رشوه و توان مالی از مصر و اردن، شرایط برتری دارد. از نظر صهیونیست‌ها، مصر فقط برای مدیریت تحولات امنیتی و درگیری‌‌های نظامی باید نقش‌آفرینی کند و اردن به عنوان حیاط خلوت امنیتی رژیم صهیونیستی نباید فراتر از مطالبات امنیتی برای محاصره کرانه باختری، نقش‌آفرینی کند. در این میان ابومازن، ساف و جنبش فتح در بن‌بست جدی به سر برده و در بین اغلب مقامات خودگردان سخن از لغو توافق اُسلو مطرح است و اردن به دنبال لغو برخی پیوست‌های توافق‌سازش «وادی عربه» است.
۳ـ قتل فجیع خاشقجی توسط بن‌سلمان، تمامی سامانه و برنامه‌ریزی آمریکا و رژیم صهیونیستی را چه در موضوعات مربوط به معامله قرن و چه در پرونده‌های منطقه‌ای و به ویژه یمن، با چالش جدی روبه‌رو کرده و آمریکا و اروپا از اینکه باید هزینه حمایت از بن‌سلمان و شکست‌های او را تحمل کنند در تردید جدی هستند. نقش عربستان در فلسطین و فشار به ابومازن برای تمکین در مقابل خواسته‌های نتانیاهو کم‌رنگ شده و نیازمند یک اهرم جدید است.
۴ـ نتانیاهو به دلیل پرونده‌های فساد مالی و مشکلات سیاسی در درون حکومت ائتلافی در آستانه انحلال پارلمان و انتخابات پارلمانی جدید به سر می‌برد و نیازمند مانورهای سیاسی و کارت‌های داخلی و خارجی است تا شرایط خود را در داخل سرزمین‌های اشغالی به عنوان یک گزینه ضروری و موفق نشان دهد. نتانیاهو در پرونده سوریه نه تنها به اهداف راهبردی دست نیافته، بلکه موازنه قدرت مقاومت و ایران به واقعیتی تبدیل شده که مؤلفه‌های راهبردی صهیونیست‌ها را با چالش روبه‌رو کرده و اقدامات خودشیفته نتانیاهو در سرنگونی هوایپمای ایلوشین روسیه، حوزه مانور نظامی صهیونیست‌ها را محدودتر کرده است.
اصرار صهیونیست‌ها و به ویژه نتانیاهو برای استمرار حملات نمادین نظامی به سوریه و اهداف ایرانی و مقاومت، نگرانی آمریکا مبنی بر اینکه، نیروها و پایگاه‌های آمریکایی در عراق و سوریه، هدف تلافی اقدامات ایران باشند، به شکل علنی به مقامات صهیونیستی عنوان شده که اوضاع آنها را برای ماجراجویی با چالش بیشتر روبه‌رو کرده است و باید برای آن راه‌حلی داشته باشند.
5ـ پرونده یمن با شکست در عملیات ساحل غربی و از هم پاشیدگی استان‌های جنوبی و افزایش روزافزون مخالفت با امارات و سعودی و آمریکا و اختلاف اهداف و رویکرد امارات و سعودی از یک سو و توانمندی‌های جدید پهپادی و موشکی با دقت بالا که مراکز اقتصادی، نفتی، نظامی و سیاسی سعودی و امارات را با خطر جدی روبه‌رو کرده، برای رژیم صهیونیستی و آمریکا غیر قابل استمرار است. حاصل شرایط فعلی در یمن یا استمرار جنگ تحمیلی، صهیونیست‌ها، آمریکایی‌ها و غرب را با وضعیتی مواجه کرده که باید همراه بن‌سلمان در باتلاق یمن فرو رفته و هزینه‌های غیر قابل تحمل پرداخت کنند. به همین دلیل اولویت فوری آمریکا، غرب و صهیونیست‌ها بر توقف فوری جنگ در یمن قرار گرفته و نیازمند همراهی انصارالله و دولت موقت یمن و در نهایت ایران می‌باشند که پادشاهی عمان از جایگاه ویژه‌ای با جایگاه بی‌طرفی در آن برخوردار است.
6ـ بنا به اعتراف رسانه‌های مشهور و برخی نخبگان آمریکایی و موج وسیعی در رسانه‌ها یا دستگاه‌های رسمی اروپایی، موضوع قتل خاشقجی، نقطه اوج قابل تحمل برای ترامپ و اروپاست که قربانی اصلی آن بن‌سلمان است، ولی صهیونیست‌ها با از دست دادن بن‌سلمان، بسیاری از مزیت‌های محاسبه شده در نقش‌آفرینی وی را از دست خواهند داد. معامله قرن، عادی‌سازی مناسبات با صهیونیست‌ها، ناتوی عربی، حمایت علنی غرب از بن‌سلمان در سیاست‌های منطقه‌ای و به ویژه ادامه جنگ در یمن برای اهداف استراتژیک صهیونیست‌ها و غرب با چالش و شرایط ویژه روبه‌رو خواهد شد.
7ـ مواضع سینوسی ترامپ در قبال قتل خاشقجی ناشی از کارکردهای لابی صهیونیستی و سعودی برای ادامه حمایت از عربستان و بن‌سلمان از یک سو و هزینه‌های سیاسی و حیثیتی ترامپ در آستانه انتخابات کنگره است، ولی ناچار است سیاست «یکی به نعل و یکی به میخ» را ادامه دهد.

اولویت‌ها و اقدامات 
غربی‌ـ  صهیونیستی
لذا؛ اولویت‌های غربی و صهیونیستی در محورهای زیر قرار گرفته و مجموعه‌ای ترکیبی از اقدامات را به اجرا می‌گذارد:
الف‌ـ خبرسازی‌های گوناگون برای تحت‌الشعاع قرار دادن موضوع قتل خاشقجی و جایگزین شدن موضوعات دیگر از طریق یک فشار دیپلماتیک به ایران در اروپا و اتهام تروریسم، سفر منطقه‌ای مقامات صهیونیستی به امارات، بحرین و پادشاهی عمان و برجسته کردن موج عادی‌سازی مناسبات با رژیم صهیونیستی، سرپل جدید مذاکراتی با ایران، سایه جنگ، طرح مجدد تهدید روسی و چینی برای آمریکا.
ب‌ـ تلاش برای تحقق اهداف جنگ و تجاوز به یمن و جدا کردن خود از شراکت در جنایات یمن از طریق طرح توقف جنگ طی 30 روز و آغاز مذاکرات در سوئد.
ج‌ـ تلاش برای القای این مفهوم که مسقط به پل مذاکراتی و ارتباطی با ایران تبدیل شده و از بی‌طرفی در یمن خارج شده است.
دـ تلاش پنهان برای زمینه‌های جابه‌جایی قدرت در عربستان و بهره‌مندی از ظرفیت‌های آن در اجرای معامله قرن، با توجه به اینکه هیچ یک از کشورهای عربی برای نجات معامله قرن قادر به نقش‌آفرینی نیستند.
هـ‌ ـ تلاش برای نشان دادن ابتکار عمل سیاسی، دیپلماتیک و رسانه‌ای موفق از سوی نتانیاهو و بهره‌مندی از کارکردهای آن در محیط داخلی سرزمین‌های اشغالی و انتخابات پیش رو.
و‌ـ اعمال فشار سنگین رسانه‌ای، سیاسی و دیپلماتیک به ایران تا در وضعیت انفعال در تعاملات اروپایی، برجام تحریم‌ها، مسائل منطقه‌ای و به ویژه یمن قرار گرفته و از نقش مؤثر و فعال آن در تحولات یا بهره‌مندی از استحقاق‌های مرتبط با تحولات جلوگیری به عمل آید.
زـ از نظر رژیم صهیونیستی، روابط پادشاهی عمان و انصارالله و دولت موقت بر کفه هم‌پیمانان رژیم صهیونیستی در ریاض و امارات اثر گذاشته و در کنار شکست و بن‌بست فعلی متجاوزان در یمن، موازنه قدرت ضد صهیونیستی در مهم‌ترین آبراه و تنگه منطقه‌ای را به زیان آنها بر هم خواهد زد؛ لذا طرح ترامپ برای توقف جنگ در یمن که به طور حتم با حمایت و اندیشه صهیونیستی همراه است باید از سوی عمان مورد حمایت قرار گرفته و انصارالله تحت فشار قرار گیرد.

اهداف اصلی سفر نتانیاهو
پس باید این‌گونه نتیجه گرفت که عوامل اصلی و اهداف اصلی نتانیاهو در سفر به مسقط در محورهای زیر قابل جمع‌بندی است:
1ـ بهره‌های سیاسی و تبلیغاتی در محیط داخلی سرزمین‌های اشغالی و انتخابات زودهنگام از سوی نتانیاهو.
2ـ به‌کارگیری ظرفیت‌های پادشاهی عمان برای فشار به ابومازن و جنبش فتح و ساف برای پذیرش محتوای معامله قرن یا مذاکرات تاکتیکی و امنیتی، در غیاب نقش‌آفرینی عربستان.
3ـ فضاسازی سنگین درباره آغاز عادی‌سازی مناسبات رژیم اشغالگر قدس و چند کشور عربی حاشیه خلیج‌فارس.
بیان این نکته ضروری است که تمامی کشورهای عربی حاشیه خلیج‌فارس از گذشته دارای روابط پنهان یا تدریجاً آشکار با صهیونیست‌ها بوده و در چارچوب راهبردهای آمریکایی، خدمات خود را به صهیونیست‌ها ارائه کرده‌اند و رفت‌وآمدهای فعلی، بر ظرفیت‌های راهبردی رژیم صهیونیستی نخواهد افزود و تنها بهره آن رسانه‌ای است.
4ـ فعال کردن طرح آمریکا در یمن و درخواست از پادشاهی عمان برای وادار کردن انصارالله و ایران به پذیرش این طرح آمریکایی‌ـ صهیونیستی یا تشویق ایران به همراهی با طرح یاد شده از طریق سفیر ایران در مسقط یا سفر معاون نخست‌وزیر پادشاهی عمان به تهران که قرار است با دعوت آقای جهانگیری انجام گیرد.
5ـ رژیم صهیونیستی برای انتقال پیام به ایران یا سوریه به پادشاهی عمان نیاز ندارد، ولی برای رفع نگرانی خود و آمریکایی‌ها در عراق و سوریه، خواستار مدیریت سقف تنش با ایران است.

نتیجه
در جمع‌بندی نهایی می‌توان تأکید کرد که رژیم صهیونیستی و نتانیاهو در سفر به پادشاهی عمان در یک استراتژی ابهام رفتاری، چند هدف فرعی و اصلی را مد نظر قرار داده است.
اولویت درجه یک آنها پرونده یمن است تا از یک خسارت راهبردی جلوگیری کرده و آن را در یک مدیریت و طرح آمریکایی مهار کنند. اولویت دوم آنها فشار به ابومازن برای ادامه همکاری‌های تاکتیکی‌ـ امنیتی و توافق آتش‌بس در غزه است تا از ادامه تظاهرات در این منطقه ممانعت به عمل آورده و از بروز جنگ با غزه جلوگیری کنند؛ چراکه وزیر دادگستری این رژیم نیز طی روزهای گذشته اعلام کرده است که «باید قدرت حماس و مقاومت از سوی اسرائیل مورد اعتراف قرار گیرد؛ زیرا رژیم صهیونیستی با وضعیت جدیدی روبه‌رو است.» لذا باید از نگرانی‌های امنیتی خود در داخل فلسطین یا محیط منطقه‌ای
 بکاهند.
اولویت سوم نتانیاهو بهره‌های سیاسی در محیط داخلی رژیم صهیونیستی و انتخابات زودهنگام پارلمانی است که نتانیاهو شرایط مناسبی ندارد و باید تصویری مؤثر و موفق از خود به نمایش بگذارد. اولویت نهایی نتانیاهو در این سفر با فضاسازی خبری و سیاسی، موضوع رسوایی قتل خاشقجی را به حاشیه برده و تا حد امکان از سقوط بن‌سلمان جلوگیری کرده یا این جراحی در ساختار قدرت سعودی را در فضای آرام‌تری
 برگزار کنند.
موضوعاتی مانند آغاز موج جدید عادی‌‌سازی روابط یا مذاکرات پنهان با ایران مضحک و احمقانه است و عمدتاً برای فریب افکار عمومی و نشان دادن اوضاع برتر و تحت کنترل رژیم صهیونیستی است، در حالی که نتانیاهو،‌ رژیم صهیونیستی و آمریکا و غرب و شرکای آنها اوضاع مناسبی نداشته و برای مدیریت بحران‌ها و چالش‌های خود تصویری وارونه و معکوس را در تلاش سیاسی و رسانه‌ای از خود نشان می‌دهند.
حاصل تلاش‌های فوق در بخش فلسطینی با توجه به انگیزه‌های محدود پادشاهی عمان و هزینه‌های فراوان آن برای آنها،‌ قابل توجه نخواهد بود. در پرونده یمن نیز طرح آمریکایی به خودی خود یک اعلام شکست در تجاوز نظامی است و طرح آنها قابلیت حیات ندارد و نماینده دبیر کل باید بر طرح مذاکرات یمنی- یمنی تکیه کند.
حذف بن‌سلمان با تمامی تدابیر صهیونیستی و ترامپ، نه تنها دارای پس‌لرزه‌های داخلی و منطقه‌ای و به زیان آنها خواهد بود؛ بلکه بر هزینه‌های رسوایی قتل خاشقجی خواهد افزود.


 محمدرضا بلوردی
کارشناس مسائل غرب آسیا
پس از گذشت پنج ماه از برگزاری انتخابات پارلمانی در عراق، معرفی رؤسای قوای سه‌گانه این کشور در حالی صورت گرفته است که هماهنگی بین رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر آینده این کشور می‌تواند امیدواری‌هایی را برای مرحله آینده این کشور به وجود آورد. در واقع، پس از سقوط صدام، در 15 سال گذشته هیچ‌گاه رابطه بین رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر عراق در بهترین حالت خود قرار نداشته و همیشه با فراز و فرودهایی همراه بوده است و حتی گاهی تنش‌هایی هم بین دو طرف ایجاد شده که پیامدهای منفی بر سطح عملکرد دولت و حتی پارلمان این کشور داشته است. در دوره جدید که تا اواخر سال 2022 ادامه خواهد داشت، امیدواری‌هایی برای آینده سیاسی عراق به وجود آمده است که تا حد زیادی ناشی از شخصیتی است که برهم صالح، رئیس جمهور جدید و عادل عبدالمهدی، نخست‌وزیر جدید دارند. از جمله اینکه هر دو تصور درستی از روند دولت‌سازی در عراق و اصلاحات مورد نیاز این کشور دارند. همچنین هر دو از قدیم‌الایام روابط مناسبی با یکدیگر داشته‌اند و اکنون پس از مشکلات سیاسی عدیده‌ای که کشور عراق داشته است، با رأی قابل توجه پارلمان و نوعی اجماع ملی درباره لزوم اجرای اصلاحات و تغییرات واقعی به این جایگاه رسیده‌اند. 
در چنین شرایطی، مجموعه‌ای از عوامل وجود دارد که سبب می‌شود فضای مناسبی برای موفقیت دولت آینده عراق به وجود آید که می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
نخست‌وزیر و رئیس‌جمهور جدید مورد حمایت ملی گسترده‌ای هستند و از نظر منطقه‌ای و بین‌المللی هم انتخاب آنها با استقبال مواجه شده است؛ امری که عملی شدن آن تأثیر قابل توجهی بر آینده عراق خواهد داشت.
برهم‌ صالح رأی اکثریت اعضای پارلمان را به دست آورده است و در سوی دیگر عادل عبد‌المهدی بیشتر از اینکه همانند نخست‌وزیران قبلی نماینده فراکسیون پیروز انتخابات باشد، نماینده همه فراکسیون‌های پارلمان به حساب می‌آید و از آزادی عمل بیشتری برای معرفی اعضای کابینه خود برخوردار است.
هماهنگی موجود بین رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر می‌تواند عاملی مهم در جهت تصویب و اجرای سریع قوانین مهم برای کشور باشد؛ به ویژه اگر این هماهنگی با محمد الحلبوسی، رئیس میانه‌روی پارلمان عراق هم صورت گیرد. 
شرایطی که رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر جدید در آن روی کار آمده‌اند، نسبت به چهار سال گذشته کاملاً متفاوت است؛ بیشتر چالش‌های امنیتی از بین رفته، گروه تروریستی داعش فروپاشیده است و افزایش قیمت نفت می‌تواند اوضاع اقتصادی بهتری برای عراق در جهت بهبود سطح خدمات رقم بزند.
رویکردهای رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر جدید می‌تواند به توازن داخلی و نیز توازن در روابط خارجی عراق منجر شود که نتیجه آن فراهم شدن ثبات، امنیت و آرامش نسبی برای کشوری است که با توجه به وضعیت ملتهب منطقه کاملاً به آن نیازمند است. 
حمایت از رهبران جدید در عراق می‌تواند به روی کارآمدن تیمی منجر شود که فراتر از برنامه‌ها و دیدگاه‌های محدود حزبی عمل ‌کند و سبب شود فساد اداری و مالی گسترده موجود در عراق و باندبازی‌های گروهی و حزبی از بین برود و به وضعیت بدون برنامه موجود پایان داده شود.
البته، آنچه گفته شد به معنای آن نیست که رهبران جدید عراق در آینده هیچ مشکلی نخواهند نداشت؛ بلکه برعکس مشکلات و موانع بیشتری پیش روی آنها وجود خواهد داشت؛ از همین رو باید تلاش مداوم خود را به کار گیرند و با سعی و صبر، در مقابل این موانع و مشکلات پیروز شوند.



نوید کمالی
کارشناس روابط بین‌الملل 
طی روزهای گذشته، مقامات و رسانه‌های دانمارکی از کشف توطئه ترور یکی از رهبران گروه تروریستی الاحوازیه در این کشور خبر دادند. بر اساس اظهارات مقامات دانمارکی، عوامل وابسته به ایران تلاش کرده‌اند پس از شناسایی سرکرده شاخه دانمارکی گروهک الاحوازیه، وی را به قتل برسانند که با مداخله سرویس اطلاعاتی دانمارک این نقشه با شکست روبه‌رو شده است!
رئیس سازمان اطلاعات دانمارک به صراحت در اظهار نظر رسانه‌ای خود اعلام کرده است: «هدف این حمله کشتن رهبر شاخه دانمارکی جنبش مبارزه عربی برای آزادی اهواز، یک گروه اپوزیسیون ایرانی بوده است.»
این اقدام دانمارک در حالی صورت می‌گیرد که مدتی پیش کشور فرانسه نیز در ماجرایی مشابه کشورمان را به تلاش برای بمب‌گذاری نشست گروهک منافقین در حومه پاریس متهم کرد!
همه این وقایع در حالی صورت می‌گیرد که به صورت طبیعی و منطقی هیچ کشوری مایل نیست در شرایطی که ذره‌بین نظارت کشورهای بهانه‌جویی، از جمله آمریکا هر لحظه به دنبال کشف یک بهانه برای تحمیل تحریم‌های بیشتر علیه ملتش است، با طراحی یا اجرای این‌گونه توطئه‌های هالیوودی زمینه‌ فضاسازی بیشتر علیه خود را مهیا کند!
برای درک چرایی این داستان‌سرایی‌های سرویس‌های اطلاعاتی غرب باید توجه داشته باشیم که در ادبیات بین‌المللی این دست اقدامات با عنوان حقوقی حمایت از تروریسم یا «sponsoring terrorism» الصاق می‌شود و به صورت مستقیم کشور ما را به تأمین مالی تروریسم متهم می‌کند! حال این پرسش مطرح می‌شود که متهم کردن کشور ما به تأمین مالی تروریسم چه منفعتی برای دشمنان دارد که در شرایط فعلی در تلاش برای برجسته‌سازی آن علیه کشورمان هستند؟
برای پاسخ به این پرسش باید توجه داشته باشیم که طی روزهای آینده دور جدید اعمال تحریم‌های اقتصادی آمریکا علیه کشورمان عملیاتی می‌شود و اتحادیه اروپا در نقش حامی حفظ برجام در تلاش است با ایجاد یک سازوکار ویژه اقتصادی (SVP) افزون بر تشویق کشورمان به حفظ برجام، تعامل اقتصادی با کشورمان را نیز ادامه دهد.
با این حال، اتحادیه اروپا اجرای تمام و کمال این بسته را به دریافت تأییدیه از FATF مشروط کرده است که اصل مبنایی آن نیز مبارزه با پول‌شویی و تأمین مالی تروریسم (AML/CFT) است.
طبیعتاً بدخواهان ایران در تلاشند به هر نحو ممکن مانع از دریافت تأییدیه از این نهاد نظارتی شوند تا در پی آن افزون بر تحمیل شدن محدودیت‌های شدید بانکی علیه کشورمان، اتحادیه اروپا نیز از اجرای سازوکار  ویژه مالی به ظن تلاش کشورمان برای تأمین مالی تروریسم چشم‌پوشی کند. در نتیجه، حوادث اخیر دانمارک و ماجراهای دنباله‌دار فرانسه را می‌توان در چارچوب سیاست ایران‌هراسی و سندسازی علیه کشورمان تحلیل کرد که اجرای آن بر عهده سازمان منافقین گذاشته شده است.
جالب اینکه پیشتر روزنامه «ساندی اکسپرس» نزدیک به جریان‌های ضد ایرانی برای پیشبرد طرح ایران‌هراسی خود در اروپا در گزارش 14 اکتبر مدعی شده بود ایران در پی گسترش عملیات‌های تروریستی در خاک اروپاست! با دقت در حوادث اخیر درمی‌یابیم، پای سازمان منافقین در هر دو ماجرا در میان است که این مسئله نشئت گرفته از حضور نیروهای فراری سازمان نفاق در قلب اروپا و خاک آلبانی است که امروزه به دلیل حمایت‌های مالی سرویس استخبارات عربستان (GIP) قادر به طرح‌ریزی و اجرای عملیات‌های روانی ضد ایرانی هستند و  به دنبال آن هستند که همزمان با اعمال تحریم‌های جدید آمریکا با راه‌اندازی موجی از عملیات‌های تروریستی در خاک اروپا افکار عمومی قاره سبز را علیه کشورمان بشورانند.


   اکبر معصومی/ بررسی نتایج انتخابات دو سال گذشته در برخی کشورهای جهان نشان می‌دهد، پیروان لیبرال دموکراسی کمترین پیروزی‌ها را کسب کرده‌اند. در آلمان حزب حاکم دموکرات مسیحی(طرفدار آنگلا مرکل) یک شکست تاریخی را تجربه کرد و حزب راست افراطی به نام «آلترناتیو برای آلمان» توانست با ۱۳ درصد آرا به یک پیروزی تاریخی دست یابد. همچنین پیروزی بولسونارو، نظامی ‌کهنه‌کار در برزیل که به ترامپ این کشور معروف است و تفکرات راست افراطی دارد، حاکی از روز‌های افول لیبرال ‌دموکراسی در جشن پوپولیسم است. بنابراین پیروزی ترامپ در ایالات متحده آمریکا و حمایت او از طیف راستگراها در اتحادیه اروپا و سرکار آمدن ملی‌گرا در مجارستان، لهستان، اتریش، ایتالیا و... خطر افول لیبرالیسم را به صدا درآورده است. آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، پس از شکست‌های پیاپی حزبش در انتخابات‌های ایالتی آلمان گفته که در کنگره حزب دموکرات مسیحی در ماه دسامبر دیگر نامزد رهبری این حزب نخواهد بود و در انتخابات پارلمانی ۲۰۲۰ آلمان هم به طور کلی از سیاست کنار می‌رود. خروج ایالات متحده آمریکا از پیمان‌های چندجانبه در جامعه بین‌المللی هم نشان می‌دهد، جامعه غرب دیگر تمایل آنچنانی به تفکرات قبلی خود ندارد و بیشتر به سمت ملی‌گرایی در حال حرکت است؛ از این رو با توجه به اینکه ساختمان جامعه بین‌الملل پس از جنگ جهانی با نقشه لیبرال دموکراسی طراحی و ساخته شده بود، هم اکنون در حال فروپاشیدن است و با چند زلزله سیاسی دیگر از بین خواهد رفت. در وضعیت فعلی دو عامل ‌سبب سرپا نگه داشتن این تفکر شده است: 
1ـ کشورهای جهان سوم که زمانی مستعمره مدعیان امروز دموکراسی بودند، تصور می‌کنند تنها راه پیشرفت گرایش به سمت لیبرال دموکراسی است و همه برنامه‌ریزی آنها در این جهت است. وقتی برخی کشورهای مسلمان با تصور پیشرفت به سمت لیبرالیسم تمایل پیدا می‌کنند، به طور قطعی در افول دموکراسی مانع ایجاد کرده یا روند افول لیبرال دموکراسی را کند خواهند کرد و این به معنای آن است که این تفکر به دست پیروان دیگر که بیشترین ضربه از آن دیده‌اند، حفظ می‌شود. از سوی دیگر، باید گفت پیشرفت زمانی اتفاق خواهد افتاد که برنامه توسعه بر مبنای فرهنگ و موقعیت ژئوپلیتیک یک کشور طراحی و اجرا شود. اتفاقی که در برخی از کشورهای جنوب شرق آسیا رخ داده است. بنابراین پیاده‌سازی مدلی غیر همسو با فرهنگ و موقعیت جغرافیایی خود، نه تنها سبب توسعه نخواهد شد؛ بلکه عاملی در وابستگی بیشتر به کشورهای غربی خواهد بود.
2ـ کشورهای غربی زمانی از لیبرال دموکراسی حمایت خواهند کرد که منافع آنها در این زمینه تأمین شود؛ از این رو گرایش افراد جامعه غربی به سمت ملی‌گرایی نشان می‌دهد، جامعه غربی نتوانسته است نیاز خود را که برگرفته از نیاز مادی و معنوی است، برآورده کند. آمار خشونت، طلاق و... همگی برگرفته از ناکارآمدی مدل لیبرال دموکراسی است. در پایان باید گفت، دولتمردان کشورمان که پیشرفت و توسعه را در نگاه به بیرون و در مکتب لیبرالی می‌بینند، به شدت در حال اشتباه هستند و تجربه 40 ساله انقلاب اسلامی نشان می‌دهد هرگاه گرایش به چنین تفکری در کشور بوده است، نه تنها پیشرفت و توسعه اتفاق نیفتاده است؛ بلکه ضربات جبران‌ناپذیری بر منافع کشورمان وارد کرده که برجام نمونه بارزی در این زمینه است.