۱۶ آذر در سال 1332، تقريباً چهار ماه بعد از ۲۸ مرداد اتفاق افتاده؛ يعني بعد از کودتاي ۲۸ مرداد و آن اختناق عجيب‌ـ سرکوب عجيب همه‌ نيروها و سکوت همه‌ـ ناگهان به وسيله‌ دانشجويان در دانشگاه تهران يک انفجار در فضا و در محيط به وجود مي‌آيد. چرا؟ چون نيکسون که آن وقت معاون رئيس‌جمهور آمريکا بود، آمد ايران. به عنوان اعتراض به آمريکا، به عنوان اعتراض به نيکسون که عامل کودتاي ۲۸ مرداد بودند. ۱۶ آذر مال دانشجوي ضد نيکسون است، دانشجوي ضد آمريکاست، دانشجوي ضد سلطه است. (امام خامنه‌اي، 24/9/1387)

بررسي روند تحول در هنر پس از انقلاب اسلامي

 اکبر ادراکي/ در کنار تحول و توسعه مادي که مباحثي، چون توسعه اقتصادي، توسعه علمي و توسعه صنعتي را در بر مي‌گيرد، مسئله پيشرفت در عرصه فرهنگ و هنر نيز يکي از شاخصه‌هايي است که در بررسي عملکرد نظام‌هاي سياسي مطرح است. هنر يگانه ابزاري است كه نه تنها در ذهن و فكر، بلكه در عمق دل و جان آدمي تأثير مي‌گذارد و او را با خود به جهاني كه پيام‌آور آن است، همراه می‌کند.» در اهميت هنر همين بس كه بهترين وسيله ثبت تاريخ و برترين ابزار تبليغ و ارائه آرمان‌هاي بشري و الهي است.
بي‌ترديد، وقوع انقلاب اسلامي نقطه عطفي در رشد و گسترش هنر در ايران بود. انقلاب کمک کرد تا هنر در ايران انتشار يابد؛ به گونه‌ای که مردم بتوانند آن را درک کرده و خواسته‌هاي خود را به آن زبان بيان کنند. به بياني واضح‌تر، با پيروزي انقلاب اسلامي ايران در بهمن ماه سال 1357 شور و التهابي که همه کشور را فراگرفته بود، به عرصه هنر و ادبيات نيز سرايت کرد و شرايطي به وجود آمد كه بسياري از هنرمندان آثار بديعي با موضوع انقلاب اسلامي خلق کردند. به واقع، هنر بزرگ انقلاب اين بود كه توانست هنر را در خدمت حقايق و در خدمت انسان در بياورد و آن را از انحصار خارج كند. 
هنر همواره بايد دردهاي جامعه را بیان کند؛ اما فضاي خفقان دوران پهلوي مانع از آن بود که محصولات هنري هنرمندان از چنين رنگ و لعابي برخوردار باشد. آيت‌الله‌العظمی خامنه‌اي در توصيف اين شرايط مي‌فرمايند: «قبل از انقلاب شعراي خوبي داشتيم؛ شعراي بزرگي داشتيم که در انواع مختلف شعر، در کيفيت‌هاي گوناگون و در درجات مختلف شعر مي‌گفتند؛ لکن آنچه در ميان آن شعرها به درد اين ملّت مي‌خورد، زياد نبود، کم بود؛ چه شعر قديمي‌ـ و به قول آقايان، کلاسيک‌ـ و چه شعرهاي نو.
خب ما در محيط ادبي آن روز بوديم، مي‌ديديم؛ کساني بودند، شعر مي‌گفتند، شعر نو مي‌گفتند، داعيه‌ نوگرايي و نوانديشي هم داشتند، امّا در واقع هيچ خدمتي به پيشرفت کشور و تجدّد واقعي و صحيح کشور نمي‌کردند... شعر در خدمت مفاهيم انقلاب نبود؛ شعر در خدمت مفاهيم آگاهي و بيداري کشور نبود؛ نه اينکه هيچ نبود، کم بود، خيلي کم بود؛ نسبت به آنچه بايد مي‌بود، کم بود؛ آن چيزهايي هم که بود، جوري نبود که عامّه‌ مردم و طبقه‌ محتاجِ راهنمايي و راهبري از آن استفاده کنند.»(20/3/۱۳۹۶)
پس از انقلاب فضا به شدت دگرگون شد و رويکرد مردمي انقلاب و محوريت يافتن مردم در جامعه موجب شد هنر نيز راه جديدي پيش روي خود ببيند و همسو با دغدغه‌ها و آرمان‌هاي توده‌هاي مردم به زايش و خلق آثار هنري مردمي دست بزند. 
«بعد از انقلاب آن روال به‌هم خورد؛ جواناني پيدا شدند، افراد صاحب‌همّتي پيدا شدند. همين جوان‌هايي که بعد بحمدالله جايگاه‌هاي شعري بالاتري هم پيدا کردند‌ـ مثل مرحوم حسيني، مثل همين مرحوم قيصر امين‌پور يا آقاي علي معلّم و بعضي‌هاي ديگر که اينها آن جوان‌هاي اوّل کار انقلاب بودند‌ـ حقيقتاً خدمت کردند؛ يعني انقلاب را وارد يک مقوله‌ جديدي کردند. امثال اينها واقعاً خدمت کردند؛ تعداد محدودي بودند لکن روزبه‌روز اين دايره وسيع‌تر شد.(همان)
با شکل‌گيري دوران جديد و تحولات سياسي‌ـ اجتماعي شاهد شکل‌گيري هنر انقلاب اسلامي، به مثابه سبکِ خاصي از هنر هستيم که در دهه اول انقلاب شكوهمند اسلامي ايران و در دامن ارزش‌ها و باورهاي اسلامي که انقلاب را به ثمر رساند و نيز با الهام از مضامين فرهنگي، سياسي و اجتماعي ايران، در آن دوره خاص شکل گرفت.
هنر انقلاب از منظرهاي گوناگونی، مانند سير تاريخي، ساختار بصري، عملكرد، مشخصات و شيوه اجرا و... قابل بررسي است. تعهد، اخلاق‌مداري، واقع‌گرايي، توجه به آرمان‌ها، ارزش‌ها و اصول والاي ديني و اسلامي، در خدمت حقايق بودن، دفاع از آرمان‌ها و اصول انقلاب اسلامي، فراهم کردن زمينه رشد و هنر مبتني بر معرفت اسلامي، ترويج فضايل اخلاقي‌ـ انقلابي و... را مي‌توان از ويژگي‌ها و خصوصيات اصلي هنر انقلاب برشمرد. 
هنرمندان، نويسندگان و مخاطبان هنر انقلاب، به جاي داستان‌هاي افسانه‌اي و موهوم و سوژه‌هاي سبك و مبتذل هنري، سراغ سوژه‌هاي واقعي از وقايع انقلاب، جبهه و جنگ و زندگي شخصيت‌هاي اسلامي و فرماندهان بزرگ و ائمه و اصحاب آنان و سمبل‌هاي مقاومت در ميان آزادگان و جانبازان و شهداي والامقام رفتند. به عبارتي ديگر، گرايش به مفاهيم ارزشي و فرهنگ ديني در اين عرصه، بسيار بالنده‌تر شد.
در اين دوران، جمعي از هنرمندان جوان و متعهد در حرکتی خودجوش و با شور و اشتياق انقلابي به دنبال ايجاد و احياي نهضت فرهنگي اسلام و يک هويت‌سازي جديد مطابق با الگوي انقلاب بودند که «حوزه انديشه و هنر اسلامي» يکي از نمونه‌هاي بارز اين تولد تازه هنري در بستر فرهنگ انقلاب اسلامي است. از ابتداي دهه 1360 با پيوستن به سازمان تبليغات اسلامي، اين نهاد به «حوزه هنري» تغيير نام داد. 
هنرمنداني چون شهيد مرتضي آويني، مرحوم قيصر امين‌پور، مرحوم طاهره صفارزاده، مرحوم ابوالفضل عالي، مرحوم سيدحسن حسيني، محمد کاسبي، رسول ملاقلي‌پور، فرج‌الله سلحشور، سيدعلي ميرفتاح، حسين خسروجردي، احمد عزيزي، مهرداد اوستا، سپيده کاشاني، سلمان هراتي، سيدعلي ميرفتاح عزيزالله زيادي، محمدرضا آقاسي و... از فعالان سابق حوزه هنري بوده‌اند. 
البته در اين عرصه با مقاومت جريان‌هاي غيرانقلابي و ضد انقلابي مواجه هستيم که همچنان از هنر براي هنر سخن مي‌گويند؛ اما در حقيقت باورهاي سبک زندگي غربي را رواج مي‌دهند. تقابل جمهوري اسلامي با غرب و استکبار جهاني که در عرصه فرهنگ خود را در قالب تهاجم فرهنگي عيان کرده است، اقدامي هدفمند و جهت‌دار است که هويت ايرانی‌ـ اسلامي ملت ايران را از طريق ابزارهاي فرهنگي که مهم‌ترين آن هنر به شمار می‌آید، هدف قرار داده است. اين شبيخون فرهنگي که با حمايت دستگاه‌هاي امنيتي‌ـ اطلاعاتي استکبار همراه بوده و از شگردهاي امنيتي، چون نفوذ و جاسوسي نيز بهره جسته است، در طول اين سال‌ها تلاش کرده است در عرصه هنر ابتذال، اباحه‌گري و فرهنگ و سبک زندگي غربي را گسترش دهد و متأسفانه به دلایل متعددي نيز موفقيت‌هايي را کسب کرده است، به گونه‌ای که امروز شاهد توليد محصولاتي هستيم که نوعي ارتجاع به گذشته و واپس‌گرايي هنري به حساب مي‌آيد. 
امروز اين آفت يکي از چالش‌ها و معضلات مهمي است که در عرصه هنر ايجاد شده و تقابل جدي ميان جريان انقلابي که خود را متعهد به فرهنگ اسلامي‌ـ ايراني، هويت ملي، آموزه‌هاي اخلاقي و ارزش‌هاي انقلابي مي‌داند و جريان غيرانقلابي غرب‌گرا در جريان است که گاه در قالب يک رخداد نيز اخبار آن انتشار مي‌يابد.
به نظر می‌رسد، جمع‌بندي سال‌ها پيش رهبر معظم انقلاب اسلامي از تحليل وضعيت هنر در جمهوري اسلامي همچنان امروز نيز پابرجا باشد. معظم‌له در جلسه پرسش و پاسخي که با جوانان در بهمن ماه سال 1377 داشتند، در پاسخ به پرسشی فرمودند: «اما اينکه شما مي‌‏پرسيد من نظرم نسبت به وضع کنوني هنر چيست، بايد بگويم که اگر امروز را با قبل از انقلاب مقايسه کنيد، ما خيلي وضع‌مان خوب است و برجستگي هم داريم. امّا اگر با آنچه که بايد باشيم مقايسه کنيم، نه؛ عقبيم. من صريحاً اعتقاد دارم که عقبيم. ما هنوز در زمينة قصّه‏نويسي، در زمينة شعر و در زمينة هنرهاي نمايشي، يعني سينما و تئاتر، کاستي‌هاي زيادي داريم. کارهاي نشدة فراواني داريم و انسان ناشي‌گري‌هاي متعدّدي را مشاهده مي‌‏کند.»



 مهدي دنگچي/ کيومرث صابري‌فومني از جمله هنرمندان و طنزپردازان معاصر است که در سال 1320 در صومعه‌سرا چشم به جهان گشود. ‎‏پس از دريافت ديپلم کشاورزي از دانشسراي ساري در‏‎ ‎‏دبستان‌هاي فومنات مشغول تدریس شد. سپس به تهران آمد و ضمن تدريس در ‏‎‎‏دبيرستان‌هاي تهران، در دانشگاه تحصيل کرد و به دريافت‏‎ ‎‏ليسانس علوم سياسي و فوق ليسانس ادبيات تطبيقي از دانشگاه تهران موفق شد. پس از پيروزي انقلاب به مدير کلي دفتر آموزش و بازرگاني و حرفه‌اي وزارت‏‎ ‎‏آموزش و پرورش رسيد و پس از آن در دولت شهيد رجايي، مشاور نخست‌وزير شد. ‏
‏‏صابري از جمله طنز‌پردازان بزرگ ايران معاصر است که پس از انقلاب فرهنگي در روزنامه «اطلاعات» زير عنوان «‏‏دو کلمه حرف حساب»‏‏ شروع به نوشتن کرد و پس از آن نشريه «‏‏گل‌آقا»‏‏ را تأسيس کرد که مورد توجه خاص و عام قرار گرفت. نوشته‌هاي طنزآميز و اديبانه صابري از جمله نمونه‌هاي طنز فاخر در ادبيات معاصر ايران است که طراوت خود را همچنان حفظ کرده است. ‏
مرحوم صابري در خاطراتش گفته است: «‏‏در مورد طنز، من يک نوع جمله چپلکي کار کردن دارم. مي‌دانيد امام نگارش‌شان با شفاهي‌شان فرق مي‌کرد. وقتي من در سال 1363 شروع کردم به طنزنويسي دو سه تا از برادران روحاني بعد از مدتي آمدند، ‏‎گفتند: گاهي يک جملاتي را تو مي‌نويسي که يادآور حرف امام است، ‎‏کلماتي هم که به کار مي‌بري مثل «لهذا، هکذا، فلذا، فلذاست که» اين را ‎‏يک مقدار احتياط کن. من از طريق آقاي دعايي به احمد آقا پيغام دادم. ‎‏احمد آقا گفت: ابدا چنين چيزي نيست اگر بوده باشد هم، امام خوش‌شان مي‌آيد، يک موردي هم هست که احمد آقا همان موقع به آقاي دعايي گفته بود که پيش امام بوديم و خانمم آمد، گفت: آقا ببين گل‌آقا چی ‎‏نوشته است؟! و من فکر مي‌کنم که به شما نوشته است. ‎‏گفت: امام خواندند و گفتند: «احتمالاً با من است» و خنديدند. 
‏‏يک بار هم احمد آقا به من گفت: تو توي خانه ما خيلي طرفدار ‏‎داري ضمن اينکه همه پاسدارهاي بيت گل‌آقا خوان هستند، خانم من هم از خوانندگان گل‌آقا است و دو کلمه حرف حسابت را مي‌آورد براي امام مي‌خواند.» 
‏‏کيومرث صابري يازدهم ارديبهشت 1383 به ديار باقي شتافتند. ‏رهبر معظم انقلاب اسلامي به مناسبت فوت ايشان پيام تسليتي صادر کردند و در آن نوشتند: «با تأسف فراوان خبر درگذشت هنرمند طنزپرداز و مبتکر مرحوم آقاي کيومرث صابري را دريافت کردم. اين ضايعه‌اي در عرصه هنر و غم بزرگي براي دوستان و معاشران او و کساني است که با سلامت نفس و پاکدامني سياسي او آشنا بودند. او يار ديرين شهيد رجايي و طرفدار وفادار هميشگي انقلاب و نظام اسلامي بود. هنر برجسته او در سال‌هاي دفاع مقدس همواره در خدمت کشور قرار داشت و او تا آخرين روز عمر خود هرگز قلم و قريحه سرشار خود را جز در راه ايمان و باور خود به‌کار نگرفت.»



 حسین معینی/ امان‌الله خان در افغانستان، رضاخان در ايران و آتاترك در تركيه، مهره‌هاي ترويج فرهنگ سكولار و اشاعة غرب‌گرايي هستند. امان‌الله‌ خان 10 سال، آتاترك 18 سال و رضاخان 20 سال بر كشورهاي‌شان حكومت كردند. حداقل هشت سال از اين سال‌ها حكومت‌شان همزمان بود (1307ـ1299) که در اين مدت، اقدامات فرهنگي فراواني به موازات يكديگر در كشورهاي خود انجام دادند.
مهم‌ترين اقدامات فرهنگي امان‌الله ‌خان در افغانستان عبارت بود از: دایر كردن مدارس مختلط در كشور، برداشتن تدريجي حجاب از سر زنان، استخدام مستشاران اروپايي، استخدام معلمان فرانسوي و آلماني، اعزام دانشجويان افغان به اروپا و اعزام دسته بزرگي از دوشيزگان به تركيه.
مهم‌ترين اقدامات فرهنگي آتاترك در تركيه عبارت بود از: الغای خلافت، انحلال وزارت شريعت و دادگاه‌هاي مذهبي، تغيير تعطيلات رسمي هفته از «پنج‌شنبه بعد از ظهر و روز جمعه» به «شنبه بعد از ظهر و روز يك‌شنبه»، ممنوع كردن استفاده از روبند و چادر زنان و عمامه‌هاي سنتي تركان عثماني موسوم به «فينه»، رايج كردن تقويم ميلادي به جاي تقويم اسلامي، تغيير دادن الفباي تركي به حروف لاتين و معرفي رسمي حكومت تركيه به عنوان «لائيك».
مهم‌ترين اقدامات فرهنگي رضاخان در ايران عبارت بودند از: تلاش براي جدايي دين از سياست، جلوگيري از شعائر مذهبي به بهانه مبارزه با خرافات، كشف حجاب و مبارزه با پوشش اسلامي زنان، تأسيس مدارس مختلط، مبارزه با روحانيت به بهانة لزوم اجراي قانون لباس‌هاي متحد‌الشكل، محدود كردن فعاليت حوزه‌هاي علميه و بستن بسياري از مدارس علوم ديني، ترويج فرهنگ باستان‌گرايي با هدف تضعيف فرهنگ اسلامي.
با همه این اوصاف، تركيه به دليل مجاورت با اروپا سريع‌تر از ايران و افغانستان شاهد مظاهر فرهنگ غرب بود؛ از اين رو رضاشاه و امان‌الله‌ خان، بيش از آنكه بر روحيات آتاترك تأثيرگذار باشند، از او تأثيرپذير بودند.
امان‌الله‌ خان در سال 1306 سفري طولاني و شش ماهه به ايتاليا، هلند، بلژيك، فرانسه، سوئيس، آلمان، لهستان، روسيه، مصر و تركيه انجام داد. 
او در همه اين مناطق الگوهاي فرهنگي كشورها را به خاطر سپرد و تلاش كرد حتي‌المقدور آنها را در افغانستان به نام «اصلاحات» به اجرا درآورد. امان‌الله خان در ادامه اين سفر روز 16 خرداد 1307 همراه با همسرش ملكه ثريا، از طريق روسيه وارد بندر انزلي شد و تيمورتاش، وزير دربار و جمعي از مقامات مملكتي از وی استقبال کردند. روز 19 خرداد، امان‌الله خان به تهران آمد و به ديدار رضاشاه شتافت. عصر همان روز به درخواست خودش در خيابان‌هاي تهران به صورت ناشناس تردد کرد و در ميدان توپخانه و خيابان لاله‌زار به قدم زدن مشغول شد و با مردم گفت‌وگو كرد؛ رفتاری كه خوشايند رضاشاه نبود. امان‌الله خان در روزهاي اقامت خود در تهران از مؤسسات فرهنگي و نظامي كشور و همچنين از «بلديه»، بازديد به عمل آورد و در مهمانی‌های متعددي شركت كرد.
در يكي از مهمانی‌ها كه رضاشاه به افتخار امان‌الله‌ خان در كاخ گلستان ترتيب داده بود، مباحثه جالبي ميان پادشاه افغانستان و سفير مصر رخ داد كه خواندن آن خالي از لطف نيست.
سفير مصر همراه با بسياري ديگر از سفراي كشورهاي اسلامي به اين مراسم دعوت شده بود. امان‌الله خان كه سفرش به ايران متعاقب سفر به مصر صورت گرفته بود، در يكي از راهروها دكتر حسن نشأت پاشا، سفير مصر را ديد و از او پرسيد: 
ـ چرا شما مصري‌ها برخلاف نصيحتي كه كردم، هنوز فينه بر سر مي‌گذاريد؟
ـ ملت مصر قوميت خود را با حفظ آداب و رسوم پدران خود نگاهباني مي‌كند.
ـ ولي هيچ‌گاه فينه شعار مسلمانان نبوده و پيامبر اسلام(ص) هم فينه بر سر نمي‌گذاشت.
ـ هيچ‌يك از مصري‌ها نمي‌گويند فينه نشانه اسلام است. فينه بر سر گذاردن مانند نوع لباس، بخشي از عادات و رسوم ماست.
ـ تمدن فعلي اقتضا مي‌كند كه شما فينه را دور بيندازيد.
ـ اكنون كه اسمي از اسلام برديد، اميدوارم كه لطف فرموده به عرايضم گوش كنيد. خداوند عز وجل مؤمنان را به اين نكته متوجه فرموده است كه ترقي به تغيير لباس نيست، بايد طرز فكر و اخلاق را عوض كرد و فرموده: «ان‌ الله لايغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم».
اين مذاكرات مدتي طول كشيد و همه به انتظار امان‌الله ‌خان ايستاده بودند كه زودتر گفت‌وگوي خود را تمام كند و به اتاق غذاخوري برود. رضاشاه هم كه از اين مباحثه خسته و كسل شده بود، خواست به نحوي مهمان خود را متوجه كند، بر روي يكي از صندلي‌ها نشست؛ به گونه‌ای كه همه دريافتند شاه كسل شده است.
امان‌‌الله‌ خان كه متوجه قضيه شده بود، به سفير مصر گفت: «مثل اينكه اعلي‌حضرت خسته شده‌اند و مي‌خواهند به سالن غذاخوري بروند، متأسفم كه بيش از اين فرصت ندارم. گفت‌وگو را به همين جا ختم مي‌كنم و فردا احمدشيرخان، رئيس مجلس ملي را به ملاقات شما مي‌فرستم كه مذاكرات را در اين زمينه دنبال كند.»
امان‌الله‌ خان روز 31 خرداد 1307 از طريق خراسان به كشورش افغانستان بازگشت و تلاش كرد روند غرب‌گرايي در كشور را كه از پیش از سفر دوره‌اي خود آغاز كرده بود، با شدت بيشتري از سر بگيرد. بسياري از اقدامات امان‌الله ‌خان غيرعقلاني و با زور صورت مي‌گرفت؛ از جمله اينكه يك روز اعضاي مجلس ملي افغانستان را كه از رؤسا و بزرگان قبايل و ايلات و عشاير تشكيل مي‌شود، به خارج شهر دعوت كرده و در آنجا امر كرده بود ريش‌هاي‌شان را بتراشند و لباس خود را با كت و شلوار فرنگي كه خود او از خارج آورده بود، عوض كنند. آن وقت اجازه داده بود به شهر مراجعت كرده، در مجلس حاضر شوند.
زمان زيادي از پايان سفر امان‌الله ‌خان و بازگشت وي به كشورش نگذشته بود كه اخبار مربوط به قيام در نقاط متعدد افغانستان را دريافت كرد. اين قيام‌ها چنان ابعاد بيشتري يافت كه ظرف چهار ماه به سراسر افغانستان كشيده شد. قيام از قبايل گوناگون آغاز و به تدريج از حمايت روحانيون نيز برخوردار شد. علل اصلي اين ناآرامي‌ها آن‌گونه كه بعدها فاش شد، مخالفت جامعه با اقدامات فرهنگي و سياسي امان‌الله‌ خان در كشور بود كه به نام اصلاحات انجام مي‌شد و ارزش‌هاي اسلامي و سنتي افغانستان را هدف قرار داده بود. در مرحلة بعد علماي ديني شمال افغانستان به تكفير امان‌الله ‌خان دست زدند و آشكارا به مقابله با وي برخاستند که سرانجام به کناره‌گيري وي از حکومت در دي ماه 1307 انجاميد.


 مرتضي دخيلي/ با ورود قواي ايران به خاک عراق تحولي اساسي در اعطاي کمک‌هاي کشورهاي عربي به عراق رخ داد. پس از حمله رژیم صهیونیستی به لبنان، اجلاس سران کشورهاي عربي در 15 شهريور 1361 با حضور 20 پادشاه و رئيس‌جمهور در شهر فاس عربستان برگزار شد. در اين اجلاس ايران براي اعراب خطر بزرگي جلوه داده شد و دو تصميم اساسي اتخاذ شد. که يکي حمايت‌هاي علني‌تر و واگذاري کمک‌هاي بيشتر مالي به عراق و ديگري تلاش براي به رسميت شناختن رژیم صهیونیستی بود. 
کشورهاي عربي حاضر شدند رژیم صهیونیستی را تحمل کرده و از صدام حسين حمايت‌هاي سياسي، تبليغاتي و مالي انجام دهند. سران عرب در اين نشست، براي رژیم صهیونیستی درخواست صلح کردند و از سازمان ملل خواستند امنيت این رژیم را تأمین کند! اين اقدام کشورهاي عربي از اشغال لبنان به دست رژیم اشغالگر قدس هم بدتر بود. امام خمینی(ره) نیز به بند هفتم قطعنامه کنفرانس فاس اعتراض کردند.برخی کشورهاي عربي از اين زمان به بعد، افزون بر کمک‌هاي فراوان مالي بلاعوض، وام‌هاي سخاوتمندانه‌اي را نيز در جهت توسعه توان جنگي عراق در اختيار آن کشور قرار دادند و عملاً خود را در حمايت از عراق وارد جنگ اعلام نشده با ايران کردند. همچنین، اين کشورها فشار بر ايران را افزايش دادند؛ از جمله کويت تعدادي از دانشجويان ايراني را از کشور خودش اخراج کرد.



پس از اجراي عمليات والفجر ۸، نيروهاي مستقر در منطقه فاو، به پشتيباني و تدارکات نیاز داشتند. جايي که وجود رودخانه اروند با عرض حدود ۹۰۰ متر، کار تدارکات‌رساني با قايق را بسيار کند و دشوار کرده بود. هنگام فتح فاو همه ادوات، نيروها و ماشين‌آلات از ساحل اروندکنار به ساحل فاو با قايق منتقل مي‌شد؛ به گونه‌ای که بزرگ‌ترين وسيله‌اي که با قايق‌ها امکان جابه‌جايي داشت، يک وانت‌بار بود. در اين ميان، احتمال حمله عراقي‌ها و واژگوني قايق‌ها نيز وجود داشت.
در اينجا بود که براي عبور سريع از اروندرود، مهندسان پشتيباني جهاد از تجربه کاري خود در مناطق محروم استفاده کردند. آنها در برخي مناطق ديده بودند يک شناور متصل به دو طناب به نام جرس يا کلک از عرض رودخانه عبور مي‌کند. به اين صورت که يک نفر روي جرس مي‌ايستاد و با کشيدن طناب، جرس را همراه افراد و ابزارهايي که روي آن بود، از يک سوي رودخانه به سوي ديگر مي‌برد. به اين ترتيب، مهندسان مکانيک و ماشين‌آلات با ‌توجه به وضعیت منطقه جنگي براي حل مشکل عبور از اروند، پل خضر را طراحي کردند.
اين پل از يک صفحه بزرگ شناور به نام «دوبه» تشکيل شده بود. در دو سوي پل، دو سيم بکسل قوي به موازات يکديگر در عرض رودخانه کشيده مي‌شد و در ساحل به شمع‌هاي از پیش نصب شده محکم شده بود. سيم بکسل سومي هم وجود داشت که دور چرخ يک تراکتور پيچيده شده بود و در حقيقت نيروي پيش‌برنده پل خضر بود که روي دوبه قرار داشت. با استفاده از اين پل توانستند ماشين‌آلات و تدارکات سنگين را به رزمندگاني که در فاو بودند، برسانند. پس از پل خضر، براي تسهيل رفت‌وآمد به فاو، پل عظيم بعثت روي اروندرود احداث شد. 
ارزان بودن قطعات، قابليت نصب سريع اجزاي پل خضر و پيچيده نبودن کار با آن، از مزيت‌هاي اين پل‌ها در پشتيباني از جبهه فاو به شمار می‌آمد؛ به گونه‌ای که هواپيماهاي عراقي هيچ‌گاه نتوانستند به اين پل متحرک حمله کنند. در کل چهار پل خضر در عمليات والفجر 8 روي رودخانه خروشان اروند ساخته شد که با استفاده از آن کاميون‌هاي پر از بار همراه ماشين‌آلات سنگين، مانند لودر و بولدوزر به شهر فاو حمل مي‌شد.


اصحاب انقلاب‌ـ ۲۷


 سید مهدی حسینی/ در مباحث پیشین درباره اهمیت هیئت‌های مذهبی بحث شد و درباره نقش تأثیرگذار آنها در روند پیشبرد نهضت امام خمینی(ره) و مبارزه با رژیم شاه و نهضت آگاهی‌بخشی به جامعه به اختصار گفته شد. اشاره شد، رؤسای هیئت‌ها به فرمان امام متحد و مؤتلف شدند و تحت نام هیئت‌های مؤتلفه اسلامی اعلام موجودیت کردند و اعضای اصلی رؤسای هیئت‌ها افرادی متدین و علاقه‌مند به دین، مرجعیت و مرام و مسلک عاشورایی بودند و در عمل هم از یاران باوفا و اصحاب پا به رکاب مبارزه در نهضت امام خمینی(ره) به شمار می‌آمدند که روزهای سختی را در زندگی‌شان تحمل کردند. این افراد شاخص سه گروه بودند که در مجموعه بازار تهران و در طول مبارزات سیاسی فعال بودند و با امام خمینی(ره) ارتباط مستقیم داشتند. اعضای هر سه گروه عبارت بودند از:
گروه مسجد شیخ‌علی متشکل از آقایان؛ حاج‌صادق امانی، ‌سیداسدالله لاجوردی، حاج‌عبدالله مهدیان،‌ محمدصادق اسلامی،‌ حاج‌عباس مدرسی‌فر، حاج‌تقی خاموشی، حاج‌حسین رحمانی و... 
گروه مسجد امین‌الدوله بازار دروازه حضرتی آقایان؛ حاج‌مهدی عراقی، حاج‌مهدی شفیق، حاج‌ابوالفضل توکلی،‌ حاج‌سیدمحمود محتشمی‌پور، حاج‌احمد شهاب، حاج‌مهدی استاد، حاج‌حبیب‌الله عسگراولادی مسلمان، حاج‌مهدی احمد، حاج‌هاشم امانی و غیره.
و گروه اصفهانی‌ها شامل حاج‌مهدی بهادران،‌ حاج‌سید علاء‌الدین میرمحمدصادقی، حاج‌محمد میرفندرسکی، عزت‌الله خلیلی، حاج‌حسن‌پور بختیار، ‌حاج‌محمدمتین و غیره این گروه‌ها با محوریت امام به هم وصل شدند و هیئت‌های مؤتلفه به عنوان یک تشکل اسلامی مشغول فعالیت شدند. البته از این پس نام حاج‌مهدی عراقی بیش از دیگران مطرح می‌شود. به دلیل اینکه او از سوابق مبارزاتی از دوران آیت‌الله کاشانی و نواب‌صفوی برخوردار بود و در عرصه مبارزه از تجربیات بیشتر برخوردار بود و موضوعات را با جدیت دنبال می‌کرد. چهره نامدار و مبارز دیگر از این مجموعه حاج‌صادق امانی بود که رابطه خیلی خوبی با مراجع تقلید و مردم متدین بازار داشت و معمولاً اعلامیه‌های امام را ایشان دریافت و چاپ و توزیع می‌کرد. اما پس از ائتلاف این سه گروه با هدف تسهیل ارتباط با امام خمینی(ره) از طریق شورای روحانیت مورد تأیید امام که اعضای آن عبارت بودند از: استاد شهید مرتضی مطهری،‌ شهید دکتر بهشتی، مرحوم محی‌الدین انواری و شیخ‌احمد مولائی اقدام می‌کردند. گویا هیئت‌های مؤتلفه در اصل هیئت‌های 10 نفره بودند، ‌هر یک از اعضای سازمان مرکزی، ‌عده‌ای را دور خود جمع می‌کردند و یک حوزه‌ای را تشکیل می‌دادند. هر عضو حوزه در صورت امکان می‌بایست اداره یک حوزه 10 نفره دیگر را در دست می‌گرفت و به این ترتیب این مجموعه را گسترش دادند. 
در تاریخ مبارزات و گروه‌های مبارز دیگر عملکرد هیئت‌های مؤتلفه از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بود که البته در مباحث بعدی درباره آن بحث خواهد شد. اما درباره نقش آنها در نهضت امام خمینی(ره) در خاطرات اعضای مبارزین گروه به طور مبسوط بحث شده است. در این مختصر فقط به ذکر دو خاطره کوتاه اکتفا می‌شود. سعید امانی در این باره می‌گوید: «جمعیت مؤتلفه اسلامی با برنامه‌ریزی صحیح و توجهی که حضرت امام به آن داشت توانست در زمینه‌های مختلف سیاسی، ‌اجتماعی و اقتصادی موفق شود، از جمله برنامه‌های جمعیت، ‌شرکت در راه‌پیمایی‌ها، ‌پخش اعلامیه و تشکیل مجالس بود. نقش بازار در این حرکت‌ها بسیار تعیین‌کننده بود،‌ چون هر وقت ما می‌خواستیم بازار تعطیل شود و بازاری‌ها در مراسم ما شرکت‌کنند، با استفاده از عواملی که در بازار داشتیم عمل می‌کردیم، این عوامل در هر منطقه معین شده بودند، آنها نوعاً افرادی بودند که بین مردم شهرت و نفوذ معنوی داشتند و مردم حرف آنها را قبول می‌کردند. وقتی به رابطین اطلاع می‌دادیم که مثلاً‌ جریان از این قرار است و فردا باید بازار بسته شود، باید مردم جمع شوند، ‌باید این شعارها داده شود و... آنها ترتیب همه کارها را به شکل صحیح و حساب شده می‌دادند. مثلاً ‌اگر برنامه‌ای بود به این ده نفر تلفن می‌کردیم. آنها هر کدام به بیست نفر دیگر که می‌توانستند در زمینه‌هایی مؤثر باشند خبر می‌دادند؛ یعنی ارتباط بسیار تنگاتنگ بین مردم و هیئت مؤتلفه به وجود آمده بود و کارها با هماهنگی پیش می‌رفت.»