امام خامنه‌اي: آن مرحوم يگانه زمان در وعظ و تبليغ منبري و داراي حق عظيمي بر اصحاب اين حرفه مقدس بودند و خدمات بزرگ ايشان در راه تبليغ دين فراموش ناشدني است.(27/9/1377) ما در دوران جواني و نوجواني هرگز نديده بوديم که منبري از جيبش کاغذ در بياورد، حديث را از رو بخواند؛ اين را بد مي‌دانستند. [اما] مرحوم آقاي فلسفي (رضوان‌الله‌عليه) اين سنت غلط را شکست؛ از جيبش کاغذ درآورد، روايت را از رو خواند. خب، ايشان واعظ درجه‌ يک کشور بود.(۳/۳/۱۳۹۰)

مروري بر روند توسعه صنعت کشتيراني در جمهوري اسلامي ایران

 اکبر ادراکي/  تسلط بر درياها و توسعه صنعت کشتيراني يکي از شاخصه‌هاي اقتصادي مهمي است که مي‌تواند در توسعه صنايع ديگر نيز مؤثر باشد. در ابتداي دهه ۱۳۴۰ خورشيدي، افزايش حجم واردات کالا به ايران و ورود و خروج بي‌رويه کشتي‌هاي خارجي در بنادر داخلي، موجب بروز حساسيت در کشور شد. به این ترتيب، انديشه تأسيس يک شرکت مستقل کشتيراني در محافل بانکي و بازرگاني کشور قوت گرفت و برخي از مسئولان را به مطالعه و بررسي طرح تأسيس نخستين شرکت کشتيراني ايراني واداشت.
به ويژه اينکه نياز به حمل‌ونقل دريايي منظم و ملاحظاتي، چون موقعيت جغرافيايي خاص ايران، داشتن مرزهاي طولاني آبي، دسترسي به آب‌هاي گرم و حساسيت حياتي حمل‌ونقل کالا از طريق دريا نيز بر اهميت اين موضع افزود. بر اساس اين، شبکه بانکي و سازمان برنامه و بودجه مطالعاتی در اين زمينه انجام داد.
نتيجه اين مطالعات که از سال ۱۳۴۰ آغاز شده بود، در اولين اجلاس مجمع عمومي مؤسسان در مرداد ۱۳۴۶ تصويب شد و شرکتي با نام شرکت «کشتيراني ملي آريا» فعاليت خود را از همان زمان آغاز کرد. فعاليت کشتيراني آريا در سال ۱۳۴۷ با دو فروند کشتي کوچک، با ظرفيت‌هاي هزار و يک هزار و ۵۵۰ تن در حوزه خليج‌فارس و چهار فروند کشتي اقيانوس‌پيما با نام‌هاي آرياسپ، آريافر، آرياناز و آرياگام با ظرفيت ۶۱ هزار و ۲۵۲ تن در مسير خليج‌فارس‌ـ اروپا، خليج‌فارس‌ـ آسيا و خليج‌فارس‌ـ آمريکا و بالعکس شروع شد. تا پايان سال ۱۳۵۶ تعداد کشتي‌هاي ناوگان آريا به ۴۲ فروند و به ظرفيت کل ۵۲۵ هزار تن افزايش يافت.
با وقوع انقلاب ۱۳۵۷ ايران و تغيير ساختار اقتصادي و سياسي کشور در ۱۵ دي ماه ۱۳۵۸، شرکت کشتيراني آريا، به شرکت کشتيراني جمهوري اسلامي ايران تغيير نام داد و به‌ منزله يکي از شرکت‌هاي وابسته به وزارت بازرگاني به فعاليت تجاري خود ادامه داد. در آغاز جنگ ايران و عراق، حدود ۱۶ فروند از ناوگان اين شرکت از قبيل آريابوم، آرياجهان، آرياشاد و آريااميد مورد اصابت قرار گرفت و خسارات عمده‌اي به ناوگان عملياتي اين شرکت وارد شد.
در حال حاضر، گروه کشتيراني جمهوري اسلامي ايران با حدود نيم قرن فعاليت درخشان در صنعت جهاني حمل‌ونقل دريايي و با داشتن شبکه بين‌المللي مطمئن و توانايي ارائه خدمات متنوع حمل‌ونقل، سريع و فراتر از انتظارات مشتريان، به مثابه يک شريک جهاني شايسته براي صاحبان کالا و مشتريان خود شناخته مي‌شود.
به گفته مديرعامل کشتيراني جمهوري اسلامي ايران در دوران پيش از انقلاب هيچ فعاليتي در درياي خزر نداشتيم؛ اين در حالي است که هم اکنون يک سوم جابه‌جايي کالاها در اين دريا از طریق ناوگان کشتيراني ايران انجام مي‌شود. 
در زمان پيروزي انقلاب، 42 فروند کشتي در ناوگان کشتيراني بود. پس از پیروزی انقلاب اسلامي به دليل تحريم‌ها، ناامني‌ها و بحران‌ها ضرورت داشتن يک کشتيراني قوي براي کشور بيش از پيش احساس شد. اين نياز به ویژه پس از جنگ تحميلي خيلي احساس شد. با توجه به اينکه 90 درصد تجارت کشور از خليج فارس و بنادر جنوبي انجام مي‌شد و اين مناطق به دليل جنگ تحميلي ناامن بود؛ داشتن کشتيراني مستقل و در اختيار کشور ضروری بود؛ به همين دلیل کشتيراني توسعه بسيار زيادي در دوران پس از پيروزي انقلاب داشت.
گفتنی است، پيش از انقلاب ظرفيت ناوگان کشتيراني 520 هزار تن بود؛ اما هم اکنون ناوگان ملي کشتيراني 160 فروند کشتي با ظرفيت حدود 6 ميليون تن (رشد بيش از 1000 درصدي) در اختيار دارد. در همین راستا، مدیر عامل کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران می‌گوید، «يک سري فعاليت‌ها در حوزه کشتيراني انجام شده که در دوران پیش از انقلاب وجود نداشته است؛ برای نمونه ما در گذشته هيچ فعاليتي در درياي خزر نداشتيم؛ اما الآن ناوگان خوبي در اين دريا داريم و هم اکنون 24 فروند کشتي در آنجا فعالیت می‌کند. حدود يک سوم جابه‌جايي کالا در درياي خزر از طریق ناوگان ايراني انجام مي‌شود.»
پیش از انقلاب 80 درصد نيروهاي اين بخش خارجي بودند؛ اما در حال حاضر وابستگي به نيروهاي خارجي کمتر از 15 درصد است و 85 درصد کشتي‌ها را ايراني‌ها اداره می‌کنند.
گروه کشتيراني جمهوري اسلامي ايران اقدام به سازماندهي ساختار شرکت بر مبناي هلدينگ کرده و به منزله بزرگ‌ترين هلدينگ حمل‌ونقل کشور با بهره‌مندي از شبکه گسترده دفاتر نمايندگي در سراسر جهان، توانايي ارائه کليه خدمات حمل‌ونقل دريايي به طيف وسيعي از مشتريان را دارد. اکنون شرکت هلدينگ همه عمليات تخصصي از مديريت فني شناورها گرفته تا عمليات بازرگاني آنها را به بازوهاي تخصصي خود واگذار کرده است.
گفتنی است، شرکت ملي نفتکش ايران در ميان شرکت‌هاي فعال جهان در عرصه حمل‌ونقل دريايي به عنوان شرکت برتر کشتيراني جهان در جشنواره بين‌المللي «سي تريد» در سال 2010 ميلادي معرفي و زورق بلورين ويژه جشنواره به اين شرکت اعطا شد. 
دريافت تنديس براي بهترين آموزش‌هاي دريايي جهاني در سال 2010، دريافت تنديس چهره شاخص مديريت کشتيراني در سطح جهان در سال 2010، تنديس خبرسازترين شرکت کشتيراني در زمينه توسعه ناوگان ملي در سال 2009 و تنديس برترين شرکت صاحب ناوگان جهاني در سال 2010 ميلادي نیز از ديگر افتخارهاي شرکت ملي نفتکش ايران است.
هم‌اکنون شرکت ملي نفتکش ايران که وظيفه حمل نفت خام صادراتي ايران به بنادر گوناگون جهان و به موازات آن توزيع فرآورده‌هاي نفتي متعلق به شرکت ملي نفت ايران در بنادر و جزاير خليج‌فارس را به عهده دارد، داراي بزرگ‌ترين ناوگان نفتکش در منطقه خاورميانه و چهارمين ناوگان نفتکش در جهان است. همچنين کشتيراني ايران در رده‌بندي بين‌المللي سال 1395 در رتبه 22 جهان قرار گرفت. 
برخي ديگر از افتخارات سازمان کشتيراني جمهوري اسلامي را مي‌توان به این شرح برشمرد: ۱ـ موفقيت در اجراي سامانة مديريت و کيفيت در سطح جهاني؛ ۲ـ دريافت جايزه Diamond Eye از سوي انجمن مشاوره مديريت Other Ways در پاريس در سال 1386؛ ۳ـ دريافت جايزه بين‌المللي کيفيت و گواهينامه کنوانسيون 2007 نيويورک در سال 1386؛ ۴ـ دريافت جايزه بين‌المللي دبي در بخش‌هاي مديريت و مالکيت در سال 1384؛ ۵ـ دريافت جايزه ستاره طلايي و گواهينامه شايستگي مديريت در هلند در سال 1383؛ ۶ـ دريافت جايزه Diamond Eye ويژه کيفيت و برتري در برلين در سال 1383؛ ۷ـ دريافت جايزه فعاليت‌هاي برتر سال 2004 ميلادي؛ ۸ـ دريافت جايزه بين‌المللي Sea Trade در بخش‌هاي تجهيزات جديد و فناوري در صنعت کشتيراني و حمل‌ونقل دريايي، ابتکار در عمليات کشتي‌ها، حفاظت از محيط زيست دريايي و جوي، ايمني و دريا، حمل محموله‌های فله و سرمايه انساني؛ ۹ـ خودکفايي کامل در زمينه تربيت و آموزش کادر مجرب دريانوردي، تجاري و قطع وابستگي به کشورهاي خارجي از طريق ايجاد مؤسسه آموزشي در سطح استانداردهاي بين‌المللي و همکاري مؤثر در تأسيس، راه‌اندازي و ادارة مراکز گوناگون؛ ۱۰ـ شکستن رکورد حمل محموله‌های بين‌المللي از سوی ناوگان اقيانوس‌پيما؛ ۱۱ـ کسب مقام اول در بخش حمل کانتينر از آسيا به منطقه خليج‌فارس بين 18 خط بزرگ؛ ۱۲ـ کسب مقام دوم در جهان در بخش توسعه ناوگان از سوي مؤسسه تحقيقاتي BRS فرانسه؛ ۱۳ـ دريافت هفتمين جايزه طلايي هزاره جديد ويژه حمل‌ونقل بين‌المللي در اسپانيا؛ ۱۴ـ دريافت جايزه طلا و گواهينامه بين‌المللي کيفيت BID سوئيس؛ ۱۵ـ کسب رتبه برتر در حوزه ارائه خدمات ترانزيتي.


 مهدي دنگچي/ روز هشتم مهر ماه سال 1338 مصادف با سالروز تولد امام زمان(عج) در تهران ديده به جهان هستي گشود. در پنج سالگي وارد دبستان شد و تا کلاس اول راهنمايي را، چون ديگر همسن و سالانش به درس و بازي گذراند و در اين ايام بود که يکي از معلمانش وی را با مسائل سياسي زمان خود آشنا کرد و به ماهيت دستگاه جابر پهلوي پي برد.
از آن پس، قسمتي از وقت خود را به پژوهش و جست‌وجو درباره نهضت اسلامي مردم، به رهبري امام(ره) و ظلم و فساد دستگاه حاکم اختصاص داد و پس از مدتي، خود دست به کار شد و به کار تهيه و توزيع اعلاميه و شعارنويسي روی آورد. در سال 1355 وارد کلاس‌هاي تفسير قرآن شهيد شرافت شد و در کلاس‌هاي درس آقاي مهذب و آقاي کاظمي که از استادان اصول عقايد و قرآن به شمار مي‌رفتند، شرکت کرد. وي در کنار ادامه تحصيلات کلاسيک به يادگيري دروس حوزوي نيز همت گماشت و طي مدت کوتاهي دروس مقدماتي را به اتمام رسانده و به تحصيل فقه و فلسفه همت گمارد.
پس از اخذ مدرک ديپلم رياضي، در کنکور ورودي دانشگاه‌ها شرکت کرد و در دانشکده انرژي اتمي قبول شده، تحصيلات عالي خود را در اين دانشگاه آغاز کرد. در همين ايام با ورود به گروه‌هاي اسلامي مبارز، به فعاليت‌هاي ضد رژيم خود وسعت بخشيد و به جبهه مبارز مسلحانه گام نهاد. وي مدتي بعد به کميته استقبال از حضرت امام(ره) پيوست و پس از آن نيز تا روز 22 بهمن، در خيابان تهران نو و پادگان نيروي هوايي، به صورت شبانه‌روزي حضور پيدا کرد و به طور مسلحانه با آخرين عوامل رژيم پهلوي مقابله کرد.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي با فرمان تشکيل جهاد سازندگي راهي سيستان‌وبلوچستان شد و در آنجا به شغل معلمي مشغول شد. با تشکيل سپاه پاسداران، غلامعلي جزء اولين کساني بود که به اين نهاد انقلابي پيوست و فرماندهي سپاه خيابان خردمند را برعهده گرفت. در همين حال، به تدريس در مدارس تهران مشغول بود. مدتي هم مسئوليت حفاظت از جان شهيد مطهري را برعهده داشت و در زمان حيات او و پس از شهادتش، سه بار مورد سوء قصد گروه‌هاي چپ قرار گرفت.
با شروع غائله کردستان از طريق لشکر 27 محمد رسول‌الله(ص) به آنجا رفت و فرماندهي منطقه را پذيرفت. در پاکسازي شهر سنندج و شکستن محاصره باشگاه افسران نقش عمده‌اي را ايفا کرد. پس از آن به بانه شتافت و محاصره آنجا را نيز به ياري رزمندگان اسلام شکست. 
سال 1360 طرح عمليات بازي دراز را ارائه داد و هدايت عمليات را برعهده گرفت. براي مدتي نيز فرمانده منطقه سرپل‌ذهاب بود. چند ماه بعد همراه نيروهاي گردان نه سپاه دوباره به منطقه اعزام شدند و عمليات دوم بازي دراز نيز انجام شد. آخرين عمليات پيچک، مطلع‌الفجر بود که با سمت فرمانده اطلاعات و عمليات سپاه غرب در آن حضور يافت. او در نوک پيکان گردان وارد نبرد عليه دشمن شد و در منطقه قاسم‌آباد واقع در ارتفاعات «برآفتاب» با نيروهاي دشمن تن به تن درگير شد. نزديک ظهر روز بيستم آذر ماه سال 1360 بر اثر اصابت گلوله به گلو و سينه‌اش در 22 سالگي به درجه رفيع شهادت نايل آمد. در وصيت‌نامه شهيد پيچک آمده است: «جنازه مرا بر روي مين‌ها بيندازيد تا منافقين فکر نکنند ما در راه خدا از جنازه‌مان دريغ داريم.»



علی تن، معاون مرکز هنرهاي تجسمي ايران درباره وضعیت هنرهای تجسمی در ایران می‌گوید: «در دوران ستمشاهي در ايران تنها 10 آموزشکده هنر وجود داشت که اين تعداد در چهار دهه پس از انقلاب اسلامي به 376 آموزشگاه و آموزشکده رسيده است؛ در واقع تعداد آموزشگاه‌ها پس از انقلاب نسبت به دوره پیش از آن 31 برابر شده است.
اکنون تعداد رشته‌هاي هنرهاي تجسمي نسبت به پیش از انقلاب اسلامي هفت برابر شده که اين نشان از اهميت و توجه جمهوري اسلامي ايران به رشته هنر دارد.
به این ترتیب که تعداد دانشجويان رشته‌هاي هنرهاي تجسمي در سال‌هاي 1348 تا سال 1355 فقط 3 هزار و 655 نفر بود که اين رقم در سال 1388 تا سال 1395 به بيش از 114 هزار نفر افزايش يافته است، در حالي که پیش از انقلاب اکثر استادان خارجي بودند، اما امروز با توجه به رشد 30 برابري تعداد دانشجويان اين افتخار وجود دارد که حتي يک استاد خارجي در عرصه هنرهاي تجسمي به کار گرفته نشده است.»
وي با اشاره به فعاليت نيمه‌تعطيل نگارخانه‌ها در دوران پهلوي گفت: «30 نگارخانه موجود پیش از انقلاب يا متعلق به سفارتخانه‌ها خارجي بودند که اهداف فرهنگي آنها را پياده مي‌کردند، يا به صورت نيمه‌تعطيل کار مي‌کردند، اما پس از انقلاب اسلامي 500 نگارخانه در کشور ساخته شد که بر اين اساس ايران رتبه نهم را در میان نگارخانه‌های جهان دارد.»
وي با اشاره به دستاوردهاي انقلاب در بخش خصوصي هنرهاي تجسمي گفت: «پس از انقلاب اسلامي 2100 آموزشگاه خصوصي تأسيس شد که اين نشان از رشد 37 برابری نسبت به پیش از انقلاب دارد.
پیش از انقلاب تنها  257 عنوان کتاب در حوزه هنرهاي تجسمي به چاپ رسيد، در حالي که پس از انقلاب از سال 1370 تا سال 1396، 45 هزار عنوان کتاب در اين حوزه چاپ و منتشر شد. چاپ 18 هزار عنوان مقاله علمي هنرهاي تجسمي در نشريات معتبر جهاني از ديگر دستاوردهاي انقلاب اسلامي است.»

اصحاب انقلاب‌ـ ۲۸

 سید مهدی حسینی/ از مجموعه‌ اصحاب و یاران امام در نهضت و انقلاب اشخاصی بودند که از آنها به رابط یا رابطین نام برده می‌شد. آنها با جریان‌های متصل به قیام امام خمینی(ره) در وقت لازم، اقدام بموقع داشتند. برخی از طریق مراجع تقلید و علمای طراز اول، برخی از ناحیه هیئت‌های مذهبی، گروهی از هیئت‌های مؤتلفه اسلامی، عده‌ای از طریق دانشگاه‌ها، جمعی از دستگاه‌های دولتی و... که جملگی به نوعی کمک‌کار انقلاب اسلامی بودند. البته از برخی از آنها تحت عنوان یاران گمنام امام یاد کردیم و آنها را به بحث گذاشتیم. آنچه از ناحیه عملکرد گروه‌های رابطین مهم است اینکه؛ نقطه‌نظرات و تصمیمات امام به سرعت از سوی آنها عملیاتی و اجرایی می‌شد، به خصوص در تنظیم اعلامیه‌ها و برگزاری راه‌پیمایی‌ها و حرکات اعتراضی که نقشی تعیین‌کننده و سرنوشت‌ساز داشتند. در اینجا فقط به ذکر یک نمونه به مناسبت اولین سالگرد قیام ۱۵ خرداد در سال ۱۳۴۳ از زبان شهید حاج‌مهدی عراقی اشاره می‌شود که نکات مهمی دربردارد. وی می‌گوید: «قرار شده بود حاج‌آقا [امام] یک اعلامیه به مناسبت ۱۵ خرداد صادر کنند. سه روز یا چهار روز به ۱۵ خرداد مانده بود. حاج‌آقا فرستاد عقب یکی دو تا از بچه‌ها، وقتی رفتند آنجا، گفت که یک چیزی من نوشته‌ام پیش مصطفی است، بروید ببینید، ما رفتیم دیدم دو تا اعلامیه نوشته شده، یکی از آنها خیلی تند است و یکی از آنها هم نسبتاً سطح آن پایین‌تر است و بعد گفتند که من این اعلامیه را نوشتم دادم بردند و آقایان هیچ کدام حاضر نشده‌اند امضا بکنند. دومی را هم نوشته‌ام باز هم حاضر نشده‌اند، نمی‌دانم چکار کنم.
پیشنهاد شد آن موقع به حاج‌آقا که اگر آقایان مشهد، یعنی آقایان میلانی و حاج‌آقا حسن امضا بکنند، نظر شما تأمین است؟ حالا آقایان اینجا هم امضا نکردند، نکردند. ایشان گفتند فرصت کم داریم، حداقل این اعلامیه باید دو روز یا یک روز قبل از ۱۵ خرداد پخش بشود. آن افرادی که آنجا بودند گفتند از این جهت شما خیال‌تان راحت باشد، ما جوری برنامه را تنظیم می‌کنیم که حداقل یک روز یا دو روز قبل از ۱۵ خرداد اعلامیه به دست مردم برسد، حاج‌آقا خوشحال شد، فوراً یک کاغذ و قلم خواستند و یک نامه برای آقای میلانی نوشتند و یک نامه هم برای حاج‌آقا حسن، گفتند اگر که آقای میلانی امضا کرد آن وقت ببرید برای حاج‌آقا حسن که امضا کند. اگر امضا نکرد برگردید بیاورید من همان اعلامیه را تکی امضا می‌کنم، گفتیم باشد. ما اعلامیه را گرفتیم و آمدیم شبانه، اولین کاری که کردیم دادیم حروف‌چینی کردند؛ یعنی یک کپی از روی آن برداشتیم، بعد هم دادیم چاپخانه حروف آن را چیدند. فقط منتظر امضا شد. فردا صبح دو تا برادران را فرستادیم رفتند مشهد و قرار شد یکی از آنها با همان هواپیمایی که می‌رود، برگردد. یکی هم با ترن[قطار] بیاید، در ضمن تلفنی هم با ما تماس بگیرند که ببینیم چی شد، اینها رفتند و اعلامیه‌ها را داده بودند به آقای میلانی و امضا کرده بود، بعد هم داده بودند به حاج‌حسن آقا، او هم امضا کرده بود و فوراً از روی آن فتو[کپی] برداشته بودند. تلفن هم شد... ما فهمیدیم که کار تمام شده، نزدیک دو و نیم بود، آن کسی که با طیاره[هواپیما] رفته بود، رسید. پنج ساعت تقریباً رفت و برگشت او طول کشید. به مجرد اینکه رسید، ما نامه را برداشتیم و رفتیم قم. آقای میلانی دو تا نامه نوشته بود؛ یکی برای آقای خمینی و یکی هم برای شریعتمداری. ما فوراً نامه را گذاشتیم جلوی آقا با امضا!...
تقریباً ساعت یازده و نیم بود که حاج‌آقا به من اینجور فرمودند؛ از این ساعت مواظب خودت باش. چون شریعتمداری امضا نکرده، از این در که می‌خواهی بروی بیرون احتمال خطر هست برای تو تا تهران...
ما اعلامیه را گرفتیم و آمدیم بیرون... ساعت دو بعد از نیمه شب رسیدیم چاپخانه تا صبح تقریباً ساعت ۶ اعلامیه‌ را از چاپخانه‌ خارج کردیم... تقریباً سه و سه و نیم بعدازظهر رسیدیم قم، ماشین را جایی پارک کردیم و رفتیم منزل آقا... چند تا از بچه‌طلبه‌ها را آقا به همراه آقا مصطفی فرستاد و ما اعلامیه‌ها را تحویل آنها دادیم، قریب ۳۰ هزار اعلامیه برای آقا آورده بودیم که ایشان هم بفرستند برای شهرستان‌ها.

 يونس نيکبخت/ خبر تروري ديگر اين بار در دانشکده الهيات دانشگاه تهران در صدر اخبار روزنامه‌هاي عصر ۲۷ آذرماه ۱۳۵۸ قرار گرفت. دکتر محمد مفتح، رئيس دانشکده الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران، عضو جامعه روحانيت مبارز تهران و سرپرست کميته انقلاب اسلامي منطقه چهار در ساعت ۸:۴۵ صبح آن روز با گلوله يکي از اعضاي گروه فرقان به نام «کمال ياسيني» مضروب و به سرعت به بيمارستان اميراعلم منتقل شد؛ اما پس از چند ساعت به شهادت رسيد. روزنامه‌هاي «کيهان» و «اطلاعات» در اين روز با تيتري مشابه در صفحات نخست خود با فونت درشت نوشتند: «دکتر مفتح ترور شد.»
کمال ياسيني، از اعضاي گروه فرقان که ضارب اصلي شهيد مفتح بود، بعدها در اعترافات خود در دادگاه انقلاب، ماجراي مواجهه با شهيد مفتح و فرار وي از صحنه را اين‌گونه روايت کرده است: «من ديگر حواسم به پاسدار نبود، حواسم به اين بود که کلت را دربياورم. کلت را درآوردم و ديدم که دکتر فرار کرد و ما حدس مي‌زديم که دکتر فرار کند چون ما کلت داشتيم... قبلاً هم ديده بوديم که دکتر هميشه وقتي مي‌آيد دانشکده به محل کارش مي‌رود، پس ديگر طبق عادت اگر فرار بکند هم به طرف محل کارش فرار مي‌کند؛ يعني ناخودآگاه دست خودش نيست که بخواهد به طرف ديگري فرار کند... و من خودم را آماده اين مسئله کرده بودم. اسلحه را درآوردم که ديدم آن پاسدار که افتاد، حسن [يکي از ضاربان] دنبال دکتر دويد، يک تير ديگر زد ولي دکتر هيچ طور نشد و حسن هم ديگر تيراندازي نکرد. من تا آن موقع شليک نکرده بودم که بلافاصله ديدم دکتر باز فرار مي‌کند. اين‌دفعه دوباره دو تير ديگر زدم؛ يعني مرتب شليک مي‌کردم باز ديدم نه فرار کرد، دنبال دکتر دويدم. دکتر از پله‌ها رفت بالا، باز هم تير زدم باز ديدم نه رفت طرف قسمتي که مي‌رود طرف سلف ‌سرويس و در را باز کرد رفت تو که من هم بلافاصله در را باز کردم بروم تو، ديدم يک دختري هست که او هم مي‌خواهد بيايد، دختر را با دستم کنار زدم، پريدم در آن محوطه ديدم دکتر ايستاده کيفش هم دستش است و مرتب داد مي‌زند. من اسلحه را گرفتم طرف سر دکتر، يک شليک کردم که ديدم دکتر بي‌اختيار افتاد زمين. فهميدم که تير به سرش خورده و افتاده، البته ديگر معطل نشدم که ببينم چه شده... آمدم بيرون که ديدم راننده از طرف ماشين به طرف خيابان تيراندازي مي‌کند، فهميدم که راننده... به طرف حسن تيراندازي مي‌کند... بلافاصله پريدم بيرون به طرف خيابان و يک تير هم من به راننده زدم. البته قبل از اينکه من بزنم گويا ممد[محمد] هم در جواب راننده شليک کرده[بود] که يکي از تيرهايي که ممد شليک کرده بود به سر راننده خورده بود و راننده آنجا کشته شده بود که اين را ما بعدا فهميديم... .»
يکي از نکات تأمل‌برانگیز در شرحي که روزنامه‌هاي آن روز از ترور شهيد مفتح داده‌اند، مسئله خونسردي مهاجمان از زبان شاهدان است: «من در اتوبوس شرکت واحد بودم. وقتي که روبه‌روي دانشکده الهيات رسيدم چشمم به يک موتور کوچک که احتمالاً ياماها بود، افتاد. در همان لحظه صداي تير بلند شد و ديدم که سه نفر جوان عرض خيابان را با سرعت مي‌پيمايند و در همان حال تيراندازي مي‌کنند. يک نفر ديگر را هم ديدم که با کلت پشت يک اتومبيل که کنار در دانشکده پارک شده بود، موضع گرفته و به طرف سه نفر تيراندازي مي‌کند؛ ولي تيراندازي او زياد طول نکشيد، زيرا بلافاصله ديدم که سرش خونين شد و به روي زمين افتاد. در همين حال اتوبوس ايستاد و به اتفاق بقيه مردم دور او جمع شديم. دو تير به سرش خورده بود و در دم شهيد شده بود. در اين هنگام سه نفر جوان خونسرد و آرام سوار موتور شدند و از کوچه خيابان ميرعماد متواري شدند.» نکته‌اي که شاهد ديگري نيز آن را تأييد مي‌کند: «... آنها خيلي خونسرد عمل مي‌کردند و خيلي راحت از محل حادثه فرار کردند.»
در بيمارستان چه گذشت؟
همان‌طور که اشاره شد، پيکر خونين استاد بلافاصله به بيمارستان منتقل شد. روزنامه «کيهان» در شماره ۲۸ آذر ۱۳۵۸ از زبان يکي از پرستاران بيمارستان اميراعلم نوشت: «من موقعي که پيکر مجروح دکتر مفتح را از اتومبيل خارج کردند، آنجا بودم و مشاهده کردم گلوله‌اي از ناحيه پيشاني وارد سر او شده بود و استخوان سر را از هم متلاشي نموده بود. بلافاصله دکتر را به اتاق عمل برديم و سپس از تيم‌هاي جراحي بيمارستان سينا و دانشگاه تهران کمک خواستيم.»
بر اساس گزارش روزنامه «اطلاعات» از زبان شاهدان عيني، سه گلوله به دکتر مفتح اصابت کرده بود که دو گلوله به شانه و يکي به سر ایشان بود. دکتر ثقه‌الاسلام، رئيس بيمارستان اميراعلم در شرح ماجرا براي خبرنگار کيهان، گلوله‌هاي اصابت‌کرده به پيکر شهيد مفتح را شش عدد ذکر مي‌کند: «ساعت حدود ۹:۲۰ يا ۹:۳۰ بود که آقاي مفتح را آوردند؛ چون اتاق عمل آماده بود ايشان را فوري به اتاق عمل منتقل کرديم و آقاي دکتر اسلام‌دوست مشغول عمل شدند و در همان حال از آقايان پزشکان و جراحان مغز دانشگاه تهران کمک خواستيم و آنها خيلي سريع با تمام تجهيزات و امکانات، خود را به اينجا رساندند. ابتدا فشار خون دکتر مفتح خوب بود؛ اما متأسفانه به علت کاري بودن ضربه‌اي که به مغز ايشان وارد آمده بود، رفته‌رفته فشار خون ايشان پايين رفت و علايم حيات کم شد تا اينکه در حدود ساعت ۱۲ با همه کوشش‌هايي که آقايان اطبا انجام دادند، معالجات مؤثر واقع نشد و دکتر مفتح به رحمت ايزدي پيوست. البته شش گلوله به ايشان اصابت کرده بود که يکي از اين گلوله‌ها به مغزشان خورده بود و همين گلوله باعث مرگ دکتر مفتح شد و ايشان به شهادت رسيد.»
پيکر دکتر مفتح و دو نفر از پاسدارانش به نام‌هاي «اصغر نعمتي» و «جواد بهمني» در ساعت ۹ صبح روز چهارشنبه ۲۸ آذر ۱۳۵۸ تشييع شد و سيل مشايعت‌کنندگان پيکر اين چهره انقلابي را با اين شعارها راهي خانه ابدي کردند: «معلم عزيزم، معلم عزيزم به پا خيز کلاس درس آماده است/ مفتح مفتح منزل نو مبارک/ شهادت، شهادت، تنها ره سعادت/ تسليت تسليت به رهبر انقلاب/ شهيدان زنده‌اند الله‌اکبر، به خون آغشته‌اند الله‌اکبر/ اي رهبرم خميني آماده جهادم/ عمال آمريکا را به خاک و خون مي‌کشيم/ ريشه‌کن مي‌کنيم دشمن انقلاب/ مرگ بر کارتر»

 مرتضي دخيلي/ با شدت گرفتن و پیچیده شدن جنگ، نیاز به حضور همه‌جانبه مردم در جبهه‌ها بیش از پیش احساس شد. در این وضعیت بود که حضرت امام(ره) در دیدار با وزیر کشور و استانداران از ضرورت حضور همه اقشار در جنگ و وجوب کفایی آن سخن گفتند و فرمودند: «ما الآن هم در حال جنگ هستيم. جنگ ما تمام نشده است، جنگ ما هست. هميشه بين اسلام و غير اسلام جنگ است. ما بايد توجه بکنيم به اينکه اين کاري را که همه‏مان الآن قيام برايش کرديم و آن جمهوري اسلامي است و ابقاي جمهوري اسلامي، بايد دفاع از آن بکنيم. همۀ مردم موظفند در دفاع از اين جمهوري اسلامي. امروز که در سرحدات ما جنگ است و آنها مي‏گويند ما خارج شديم از کشور اسلامي به کلي و گاهي هم از باب نفهمي، اقرار مي‏کنند که نه، ما وارد هستيم در آنجا، به طور کنايه اقرار مي‏کنند، ما الآن در آنجا به دفاع مشغوليم و مشغول دفاع از اسلام، دفاع از حيثيت مسلمين، دفاع از نواميس مسلمين هستيم. و مادامي که در آنجا احتياج است بر افراد؛ تمام افراد؛ تمام، بي‏استثنا، آنهايي که مي‏توانند، قدرت دارند، براي آنها لازم است که احتياج سرحدات را از حيث افراد و از حيث چيزهايي که احتياج دارد آنجا، بر او تأمين کنند. البته يک واجب عيني نيست، يک واجب کفايي است. مادامي که احتياج هست، بر همه واجب است. اگر يک دسته‏اي رفتند و کار را انجام دادند؛ يعني، محتاج ديگر نبودند، از ديگران ساقط است، ولي مادامي که احتياج است، به تمام افراد عيناً واجب است، لکن يک دسته‏اي اگر کار را انجام دادند، از ديگران ساقط مي‏شود. امروز هم باز احتياج هست. باز کشور ما محتاج به افراد جانباز، افراد سلحشور، افراد فداکار براي اسلام است. ما الآن در همان مرزي که هستيم و در همان مقداري که وارد در خاک عراق شده‏ايم براي دفاع از اسلام و دفاع از مملکت اسلامي، بايد ما اين کار را به اتمام برسانيم. و مادامي که آنها به شرايط ما عمل نکرده‏اند، جنگ ما باقي است.» (17/5/1361)