تئاتر ایران در دهههای گذشته، فراز و فرودهای بسیاری را پشت سر گذاشته است. اما آنچه امروز بیش از هر زمان دیگری به چشم میآید، انباشت بحرانهایی است که نه از جنس خلاقیت هنرمندانه بلکه محصول تصمیمات اشتباه مدیریتی است. «ایوب آقاخانی» کارگردان و بازیگر باسابقه تئاتر و تلویزیون، در گفتوگویی صریح و بیپرده، پرده از عمق این آسیبها برداشته است؛ سخنانی که انعکاس زخمهای عمیق یک هنر شریف و مظلوم است.
آنچه امروز بهوضوح قابل مشاهده است، گسست کامل میان نهادهای فرهنگی و بدنه واقعی تئاتر کشور است. ریلگذاریهای غلط، بیتوجهی مزمن به نیازهای زیرساختی و حذف تدریجی حمایتهای واقعی از تولید آثار نمایشی، تئاتر را به ورطه فلاکت کشاندهاند. آقاخانی با صراحت اعلام میکند که مشکل از جایی آغاز شد که مدیران ناتوان، بیهویت و بیلیاقت، بهجای تدبیر، تئاتر را رها کردند. نهتنها مسیر را اشتباه رفتند، بلکه وقتی از اشتباه بودن آن آگاه شدند، همچنان مصرانه به حرکت در همان مسیر ادامه دادند.
در چنین موقعیتی، ورود سلبریتیها، اینفلوئنسرها، و افرادی خارج از دایره حرفهای تئاتر به صحنه، تنها یک علامت ظاهری از یک بیماری عمیقتر است. بهگفته آقاخانی، این تقصیر آن چهرههایی که دعوت به بازی شدهاند، نیست بلکه مسئولیت اصلی متوجه مدیرانی است که فضا را برای چنین ابتذالی مهیا کردهاند. این اتفاق، حاصل نبود حمایت واقعی و جایگزینی منطق گیشهمحور بهجای دغدغههای هنری است؛ جایی که هنرمند پیشکسوت، نه بهخاطر شایستگی هنری، بلکه بهخاطر بازگشت سرمایه بهدنبال جذب چهره شناخته شده میشود.
اما این بحران تنها به عرصه اقتصاد یا چهرهمحوری محدود نمیشود. شاید عمیقترین بحران امروز تئاتر، «تنهایی» آن باشد. هنری که در دهه هفتاد ساختار داشت، امید داشت و میتوانست جوانان را جذب کند، امروز در انزوای کامل دستوپا میزند. دانشگاهها دیگر موتور تولید نیروهای مشتاق نیستند، بلکه آینهای از ناامیدیاند. نسلی که قرار بود فردای تئاتر را بسازد، حالا تنها به زنده ماندن فکر میکند، نه شکوفایی؛ و این ناامیدی، آنگونه که آقاخانی میگوید، از خشم هم سوزانندهتر است.
اگر در دهه هفتاد تئاتر معنا و آینده داشت، امروز حتی خاطره آن دوران هم در حال فراموشی است. مدیرانی که باید اصلاحگر باشند، ترجیح دادند سکوت کنند و رضایت مدیران بالادستی را بهجای خواست جامعه هنری ترجیح دهند. تئاتر به حاشیه رانده شد، و برگزاری جشنوارهها و مراسم نمادین، نتوانست جای خالی حمایت عملی را پُر کند. آقاخانی با صراحت ۹۰ درصد تقصیر وضعیت فعلی را متوجه سیاستگذاران فرهنگی میداند. او تأکید دارد که هنوز برای اصلاح دیر نشده، اما این اصلاح نیاز به درک عمیق ارزش تئاتر در جامعهای متمدن دارد؛ فهمی که متأسفانه تاکنون در بدنه مدیریتی ما نهادینه نشده است.
در پایان باید گفت؛ تئاتر ایران هنوز زنده است، و این تنها بهدلیل ایستادگی بدنه هنرمند آن است. اما تا کی میتوان تنها ایستاد؟ آیا وقت آن نرسیده که بهجای صرفاً برگزاری آیینها و شعارهای تشریفاتی، نگاه ساختاری، عمیق و صادقانهای به جایگاه این هنر انداخته شود؟ آینده تئاتر، بیش از هر چیز، در گرو بازگشت به مسیر خردمندانه، شجاعانه و مسئولانهای است که از دل آن، دوباره امید زاده شود.