«ایمان» یک امر تکلیفی نیست، «حب» هم یک امرِ تکلیفی نیست، یعنی اینطور نیست که بگوییم باید چیزی را دوست بدارید یا باید به چیزی ایمان بیاورید. برای همین «جَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ»؛ یقین دارد، ولی انکار میکند و به آن ایمان نیاورده است. گاهی منافق یقین دارد اما ایمان ندارد، چون حتی یقین که بالاترین علم است، نمیتواند ایمان درست کند. ایمان از کجا بهوجود میآید؟ ایمان یک حالتِ نفسانی است! یکی از مهمترین جاهایی که ایمان از آنجا بهوجود میآید «حب» است که خود آن حب هم بهزور نیست. میشود کاری کرد که محبت ایجاد شود، اما خودِ آن حب با زور نیست. آنوقت همه دین هم در همان محبت است. آن بچهای که فلان فوتبالیست را دوست دارد و ساعت خود را کوک میکند که نیمه شب بلند شود تا بازی او را دنبال کند، با «قَالَ رَسُولُ الله» این کار را نمیکند. دوست دارد که وقت خود را با او صرف کند، با خیال او زندگی میکند، کارتی که عکس آن فوتبالیست روی آن است را در جیب خود نگه میدارد، گفتوگوی این شخص از اوست، چرا؟ چون یک جمال و یک تفوقی در او دیده است. بنابراین بهسرعت اگر یک با جمالتری و کسی که با تفوق بیشتری باشد پیدا کند، نفر اول را به نفر دوم میفروشد. وقتی به یک بُعد نگاه میکند، یک جمالی میبیند، یک توجهی میبیند، یک نوع تفوقی میبیند، وقتی اینطور باشد، خیلی طبیعی است که جمال بیشتر و تفوق بالاتر، حتما سبب رها کردن این شخص و بهسراغ آن شخص رفتن، خواهد شد. این امر کاملاً طبیعی است، اصلاً نباید غیر از این باشد، مگر اینکه یک موضوع دیگری درمیان باشد. بنابراین یکی از کارهایی که اهلبیت(ع) خیلی انجام دادهاند، این بود که امیرالمؤمنین(ع)را مدح کردهاند، مدحِ امیرالمؤمنین(ع) یعنی بیان جمال و تفوق او؛ اگر کسی این جمال و تفوق را بیابد، او را دوست میدارد و چون مانند و رقیب ندارد و محدود به زمان و مکان و مرزی هم نیست، محدود به دنیا و برزخ نیست، هیچ کسی سکه طلایی که در دست دارد را با سکه نقره عوض نمیکند، چون میداند طلا بر نقره تفوق دارد، مگر با یک سکه با ارزشتری عوض کند. اینکه ما در روایات این همه مدح اهل بیت(ع) داریم و اینقدر ما را به گفتن توصیه کردهاند، «مَنْ ذَكَرَ فَضِيلَةً مِنْ فَضَائِلِهِ مُقِراً بِهَا»؛ کسیکه فضیلتی از فضائل او را بیان کند، در حالیکه خودش باور دارد، «غَفَرَ اَللهُ لَهُ مَا تَقَدمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخرَ»؛ خدا گناهان گذشته او را میآمرزد و هم بعضی از آن گناهان گذشته که پیامد و امتداد دارد، از آن پیامدها و امتدادها نیز میگذرد، «وَ لَوْ وَافَى اَلْقِيَامَةَ بِذُنُوبِ اَلثقَلَيْنِ»؛ ولو وقتی وارد محشر میشود، بار گناهان او محشر را پُر کند. این روایات فراوان است که به ذکر فضائل تشویق میکنند. خود این روایات میگویند بیان کن، وقتی کسی مدام میگوید، وقتی آن زیبایی را میبیند بهمرور باور میکند، آن زیبایی اثر وجودی است، با او ارتباط میگیرد، چون بالاتر از جمال و تفوق او وجود ندارد، این امر هم تکرار میشود. بعد پیشنهاد میکند و میگوید بنویسید، «مَنْ كَتَبَ فَضِيلَةً مِنْ فَضَائِلِه.»