نویسنده: گریگوری ویل پرت
مترجم: علی مفرح
نتیجه این مخالفت تند و تیز کنفدراسیون کارگران و فدراسیون کارفرماها علیه دولت به این جا کشید که هر دو سازمان روز 10 دسامبر 2001 اعلام "اعتصاب عمومی " کردند. این اعتصاب از موفقیت نسبی برخوردار بود. ولی رسانهها و بخش خصوصی با پشت در نگهداشتن کارمندان خود در آن روز به "اعتصاب " جلوه بزرگتر از اندازه دادند.
ولی این فقط مجموعه 49 قانون مصوبه نبود که برای این مناقشه آتش فراهم کرد. عامل خطیر دیگر این بود که اقتصاد کشور، بلافاصله پس از حمله تروریستی 11 سپتامبر در آمریکا، به ناگهان جنب و جوش خود را از دست داد. حمله 11 سپتامبر چاشنی رکود جهانی را آتش زد و به همراه آن، قیمت نفت نیز کاهش یافت. این ضربه دوگانه- قیمت پائین نفت به همراه رکورد اقتصادی جهانی- دولت را واداشت بودجه خود را تعدیل کند و در تمام زمینه ها به میزان حداقل 10% کاهش دهد. تاثیر این ضربهها به فوریت نمودار شد. میزان بیکاری، که در عرض سالهای 2000 و 2001 به طور مستمر کاهش می یافت، شروع به بالا رفتن کرد.
در عین حال، تشدید مجادله لفظی مابین چاوز و گروه مخالف به درجات بالاتری اوج گرفت. رکود اقتصادی، قوانین 49 گانه و مجادله شدید چاوز به قول او علیه "اپوزیسیون کثیف " و "الیگارش متعفن "، ابزاری به دست اپوزیسیون داد تا با کمک فوقالعاده رسانههای جمعیِ خصوصی از محبوبیت چاوز بکاهد. آمار گرفته شده از نظرات مردم - که اگرچه میتواند روند محبوبیت چاوز را نشان دهد ولی چون نمیتواند به کنه نظرات قلبی اهالی مناطق فقیرنشین دست یابد قابل اعتماد نیست - نشان میدادند که میزان محبوبیت چاوز در فاصله بین ژوئن 2001 تا ژانویه 2002 از حدود 60 الی 70 درصد به 30 الی 40 درصد سقوط کرد.
این بود علت اینکه اپوزیسیون باور کرد که میتواند چاوز را پیش از پایان دوره ریاست جمهوریاش شکست دهد. لذا، سه تلاش مشخص بین ژانویه 2003 تا اوت 2004 صورت گرفت.
اولین تلاش برای عزل چاوز
اولین آنها اقدام به کودتا در آوریل 2003 بود که چاشنی انفجاری آن را مقاومت مدیریت صنعت نفت در مقابل تلاش چاوز برای در اختیار گرفتن آن صنعت دولتی کشید. ولی، نقش اساسی را در این اقدام، بخش ناراضی ارتش ایفا کرد که به علل مختلف ایدئولویکی و فرصتطلبانه، به این باور رسیده بود که میتواند از شر چاوز راحت شود. ناکام ماندن این کوتاه نمادی شد برای تمام شکستهای بعدی اپوزیسیون برای عزل چاوز از مقام ریاست جمهوری. اپوزیسیون بطور مستمر محبوبیت رئیس جمهور را دست کم میگرفت و این ادعای مداوم رسانههای جمعی را باور میکرد که حیات حکومت چاوز فقط به موئی بند است.
دومین اقدام برای عزل چاوز
پس از یک دوران آرامش ناپایدار، بار دیگر اپوزیسیون فکر کرد که میتواند چاوز را عزل کند و این بار با تعطیل کردن نامحدود صنعت بسیار مهم نفت کشور در اوایل دسامبر 2002. با اینکه اپوزیسیون این اقدام را "اعتصاب عمومی " نامید ولی این حرکت عملاً مجموعهای از راه ندادن کارگران به درون تاسیسات نفت، اعتصاب مدیریت و پرسنل اداری و اخلال و کارشکنی عمومی در صنعت نفت بود. بعلاوه، عمدتاً فروشگاههای مواد غذائی زنجیرهای آمریکائی و پاساژ و مراکز خرید بزرگ بود که به مدت دو ماه فعالیت خود را تعطیل کردند. مابقی کشور کمابیش به طور نرمال در این مدت به کار خود ادامه میدادند، به استثناء کمبود مواد غذائی و مواد سوختی در سراسر کشور که اکثراً بخاطر این بود که مراکز توزیع این مواد فعالیت خود را تعطیل کرده بودند.
در نهایت، بار دیگر این عملیات به علت دستکم گرفتن حمایت مردم از چاوز شکست خورد. بعبارت دیگر، در حالیکه بیش از نیمی از پرسنل صنعت نفت، به علت عدم حضور در سر کار، اخراج شدند، دولت توانست صنعت نفت را به کمک کارگران بازنشسته، پیمانکاران خارجی و ارتش از نو راهاندازی کند. مطابق ارقام دولتی، صنعت نفت اکنون در سطح نرمال به کار مشغول است و 1/3 میلیون بشکه نفت در روز تولید میکند. لکن، اپوزیسیون تا به امروز مدعی آن است که از زمانی که تعطیلی صنعت نفت پایان یافته تولید، این صنعت از 6/2 میلیون بشکه در روز فراتر نرفته است.
سومین اقدام برای عزل چاوز
سومین و فرضاً آخرین تلاش اپوزیسیون برای عزل چاوز در این دوره از ریاستجمهوری او، رفراندوم فراخوان در اوت 2004 بود. اپوزیسیون پس از قبول شکست در دو اقدام غیرقانونی متوالی، وادار شد که از تنها شیوه دموکراتیک و قانونی موجود برای خلاص شدن از شر چاوز استفاده کند. در پایان اقدام برای تعطیل کردن صنعت نفت در تاریخ 2 فوریه 2002، اپوزیسیون دست به سازمان دادن انواع مختلفی از رفراندوم علیه چاوز زد. ولی این اقدامات متعاقباً یا توسط دیوان کشور مردود اعلام شد و یا اینکه خود اپوزیسیون آن را رها کرد. چرا که عمدتاً یا شیوه نادرستی در تدوین و تحریر دادخواست و طومار به کار رفته بود و یا اینکه زمان برای جمعآوری امضاء مناسب نبود. توافق برای استفاده از شیوهای به دقت قانونی برای طی بحران سیاسی و ونزوئلا با امضاء موافقتنامهای مابین دولت و اپوزیسیون در ماه مه 2003 رسمیت یافت. سازمان کشورهای آمریکایی(OAS) و مرکز کارتر {رئیسجمهوری سابق آمریکاـم} رسیدن به این توافق را تسهیل کردند.
منازعه فراوانی به دنبال این توافق صورت گرفت. چرا که اواسط دوره ریاستجمهوری چاوز، در تاریخ 19 اوت 2003، نه شورای انتخاباتی موظفی وجود داشت و نه قوانینی لازم برای اجرای رفراندوم فراخوان آماده بود. بالاخره هنگامی که هم شورای انتخاباتی و هم قوانین لازم برای رفراندوم آماده گردید، هم اپوزیسیون و هم نیروهای طرفدار دولت دست به جمعآوری طومار برای اهداف متضاد خود زدند. اپوزیسیون شروع به جمعآوری طومار برای فراخوان علیه رئیسجمهور چاوز و طرفداران چاوز در مجلس شدند و طرفداران چاوز علیه قانونگزاران مخالف چاوز امضاء جمع میکردند. جمعآوری امضاء در اواخر نوامبر و اوایل دسامبر صورت گرفت و هر دو طرف مدعی پیروزی بودند. لکن، پس از یک روند طولانی بررسی امضاها و پس از چند چالش در دیوان کشور، بالاخره شورای انتخاباتی حکم کرد که حدود یک میلیون از 1/3 میلیون امضاهایی که اپوزیسیون ارائه داده باید توسط شخص امضاءکنندگان تایید شود. علت این امر این بود که اطلاعات شناسنامهای مربوط به 10 نفر از امضاءکنندگان به نظر میرسید که با یک دست خط در طومارها نوشته شده و میشد نتیجه گرفت که یک نفر به جای این ده نفر طومار را امضاء کرده است.
بالاخره، وقتی که قرار شد امضاءکنندگان امضاء خود را تأیید کنند، امضاءهای کافی برای اجرای رفراندوم فراخوان علیه چاوز معتبر شناخته شد. 5/2 میلیون امضاء معتبر اعلام گردید و این رقم کمی بیشتر از 4/2 میلیون (20% حائزین شرایط رای دادن) امضاء مورد نیاز بود. ولی طومارهائی که علیه وکلای مجلس جمعآوری شده بودند تایید نگردیدند. فقط 9 نفر از 36 نفر وکلای طرفدار اپوزیسیون مجبور شدند در رفراندوم فراخوان مجدداً مورد تایید یا تکذیب رایدهندگان قرار گیرند. هیچ یک از 30 طوماری که برای فراخوان نمایندگان طرفدار چاوز جمعآوری شده بود، برای ورود به رفراندوم معتبر شناخته نشد.
مرحله سوم: از سال 2004 تا سال 2006 / پیروزی در رفراندوم و عمیقتر شدن روند جنبش بولیواری
بالاخره، در 15 اوت رفراندوم فراخوان علیه ریاستجمهور چاوز انجام شد. این حدوداً یک سال پس از آن بود که اپوزیسیون تبلیغات خود را برای رفراندوم آغاز کرده بود و فقط چهار روز به پایان ضربالاجل ( 19 اوت) قانونی باقیمانده بود و چنانچه اختیارات ریاستجمهوری از او سلب میگردید، آن گاه معاون ریاستجمهوری در دوران باقیمانده جای رئیسجمهور را میگرفت. تبلیغاتی که به انجام رفراندوم منتهی شد یک تناقص آشکار داشت: اپوزیسیون به ندرت دست به تبلیغ و فعالیت زد. در حالی که چاوز و طرفداران او به طور خستگی ناپذیر تبلیغ و فعالیت کردند.
نظرسنجیها نشان میداد که چاوز به طور مستمر نظر افراد بیشتری را به طرف خود جلب میکند، تا جائی که یک هفته پیش از اجرای رفراندوم، اغلب نظرسنجیهایی که انتشار یافت (بسیاری از مراکز نظرسنجی طرفدار اپوزیسیون نتایج خود را اعلام نکردند چون بسیار خجالتآور بود) نشان میدادند که چاوز با اختلاف 11 الی 25 درصد برنده خواهد شد. این در حالی بود که هر دو طرف مناقشه توانستند واقعاً تعداد تحسین برانگیزی از مردم را در اجتماع و تظاهرات نهائی خود که هر یک به صدها هزار نفر میرسید به طرفداری از اهداف خود بسیج کند.
روز اخذ رای، هر دو طرف تلاش فراوانی کردند تا همه افراد طرفدار خود را به رای دادن تشویق کنند. نتیجه این شد که مردم از ساعت 3 صبح در مقابل مراکز اخذ رای که قرار بود ساعت 6 در را باز کنند شروع به صف کشیدن کردند. لکن اغلب به سبب مسائل فنی و تدارکاتی، بیشتر این مراکز تا ساعت 10 درهای خود را باز نکرده بودند. صفها در سراسر کشور، هم در باریوهای فقیرنشین و هم در محلات طبقات میانی و بالائی بسیار طولانی بودند و مردم باید ده ساعت در صفها منتظر میماندند. مدت رایگیری چندین بار تمدید شد و برخی از مراکز رایگیری تا ساعت 3 صبح هنوز درهای خود را نبسته بودند. چرا که شورای انتخاباتی مقرر کرده بود که مراکز رایگیری مادامی که کسی در صفها هست باید باز باشند. رایگیری علیرغم انتظار طولانی مردم در صفها، کمابیش، آرام و بیحادثه انجام شد.
تنها نا به سامانی در رایگیری این بود که اپوزیسیون تهدید خود را عملی ساخت و آمار مربوط به نظرسنجی خود را پیش از پایان رایگیری انتشار داد. اپوزیسیون این کار را رسما انجام نداد، بلکه از طریق رواج شایعه و نیز توسط بنگاه نظرسنجی "پن، شوئن و برلند " (Penn, Schoen & Berland) انجام داد. این شرکت از قانون ونزوئلا تخطی کرد و با ارسال یک اعلامیه مطبوعاتی به رسانههای خبری در آمریکا، ادعا نمود که اپوزیسیون با کسب 59% آراء برنده رفراندوم خواهد بود. بعدها، این اعلامیه مطبوعاتی به مهمترین "سند " اپوزیسیون در اثبات این ادعا که در انتخابات تقلب صورت گرفته است، تبدیل شد.
زمان کوتاهی پس از ساعت 4 صبح 6 اوت، "فرانسیسکو کاراس کوئرو "، رئیس شورای انتخاباتی، اعلام کرد که نتایج اولیه رفراندوم نشان میدهد که چاوز با کسب 58% در مقابل 42% پیروز انتخابات است. بالافاصله پس از اعلام کاراس کوئرو، رهبران اپوزیسیون یک کنفرانس مطبوعاتی تشکیل داده و در آن اعلام کردند که بدون هیچ شکی در انتخابات تقلب صورت گرفته است. آنان هیچ گونه سندی برای ادعای خود عرضه نکردند. جز این که اعلام داشتند نسبت به وقوع این امر کاملاً متقاعد میباشند.
آن روز تمام کشور با نگرانی منتظر بود ببینند که ناظران بینالمللی درباره این رفراندوم چه میگویند. آیا آنها نظر شورای انتخاباتی را تایید میکنند و یا اینکه طرف اپوزیسیون را میگیرند؟ در ساعات بعد از ظهر روز 16 اوت، بالاخره آنها نظر خود را اعلام کردند و گفتند که با این نظر شورای انتخاباتی موافقند که چاوز در رفراندوم پیروز شده است. همان گونه که انتظار میرفت. طرفداران چاوز این پیروزی را با راه انداختن کارناوالهای متعدد خودرو و مهیمانی و پایکوبی در باریوها جشن گرفتند. اپوزیسیون اما بسیار خشمناک بود. آنها نمیتوانستند به خود بقبولانند که نتیجه اعلام شده از جانب آنان و باور آنها نسبت به اینکه چاوز محبوبیتی در کشور ندارد، ممکن است نادرست باشد.
چاوز، در نطق آشتیجویانه پیروزی خود گفت که "ونزوئلانی هائی که رای "آرای " -به نفع فراخوان- دادهاند نباید به هیچ وجه احساس شکست کنند ". او از اپوزیسیون دعوت کرد که "با ما هم قدم شوید برای اتحاد ملی، جهت متحد شدن تمام اهالی ونزوئلا، تا جمهوری پنجم را واقعیت بخشیم و به پروژهای که قانون اساسی بولیواری حاوی آن است لباس واقعیت بپوشانیم. " او به سخن خود ادامه داد و اعلام نمود که حالا مرحله جدید از حکومت او آغاز میشود. "از امروز تا دسامبر 2006 مرحله جدیدی از انقلاب بولیواری آغاز میشود و هدف از آن استمرار بخشیدن به مأموریت اجتماعی جنبش مبارزه با بیعدالتی، محرومیت و فقر است. من از همه مردم، منجمله اپوزیسیون، دعوت میکنم که با کار برای ساختن ونزوئلا، آن را به کشوری عدالتگستر، تحت حکومت قانون و عدالت اجتماعی مبدل سازند. "
چرا چاوز پیروز شد؟
در حالی که مسائل بسیاری مطمئناً در سالهای 2002 تا 2004 وجود داشت -منجمله کاهش شدید 6 ساله در تولید ناخالص داخلی( GDP) به تعداد حدوداً 20 درصددـ ونزوئلائیهایی که به چاوز رأی دادند میخواستند اپوزیسیون را برای این رکود سرزنش کنند. بعلاوه، با وجودی که این فقرا بودند که در عرض این دو سال از کاهش درآمد خود صدمه دیده بودند، ولی شاخصهای متعدد دیگری وجود داشتند دال بر اینکه شرایط زندگی آنها دستخوش اصلاح و بهبودی شده بود.
اولاً، بسیاری از مردمی که در باریوها زندگی میکنند مستمراً گزارش میدهند که امید آنها به آینده و احساس اینکه مورد توجه دولت قرار دارند به نحو فوقالعادهای افزایش یافته است. بخش عظیمی از این امید از برنامه تقسیم زمین شهری سرچشمه میگیرد. این برنامه به مردم این امید را میبخشید که از سطحی از امنیت مالی برخوردار باشند و به جهت سرمایهگذاریای که در ناحیه و منزل خود کردهاند مورد تشویق قرار گیرد. حدوداً نیمی از جمعیت 24 میلیونی ونزوئلا در نهایت از این برنامه سود خواهند برد.
منابع دیگری که موجب این امید هستند سال گذشته با آغاز برنامههای زیر به وجود آمدند: معرفی برنامههای جدید اجتماعی متعدد معروف به "مأموریتها " که عبارتند از برنامه مواظبتهای پزشکی، مبارزه با بیسوادی و آموزش بزرگسالان، ایجاد سوپرمارکتهای متعدد برای فروش کالاهای یارانهای، آموزشهای فنی برای فراهم نمودن زمینه اشتغال افراد و عرضه بورس تحصیلی به فقرا برای تحصیلات دانشگاهی.
شاخصهائی که نشان میدهند این برنامهها بر تغییر نظر و وضع مردم مؤثر بودهاند را میتوان در نظرسنجیهای مختلف مشاهده کرد. نظرسنجیها نشان میدهند که بیش از 60 درصد مردم ( عمدتا از میان مردم فقیر) از این برنامهها حمایت میکنند. بعلاوه شاخصهای متعددی راجع به کیفیت زندگی وجود دارد، مانند میزان مرگ و میر نوزادان که ما بین سال های 1998 تا 2002 از 8/18 در هر هزار نوازد به 2/17 در هر هزار نزول کرده است. عمر قابل انتظار افراد در همین مدت از 8/72 سال به 7/73 سال صعود کرده است. قابل ذکر است که سال 2002 یکی از بحرانی ترین سال های ریاست جمهوری چاوز بوده است، لذا می توان انتظار داشت که این ارقام برای سال 2004 افزایش یابند.(2)
شاخص جالب دیگری را می توان در "لاتینو بارومتر " (Latinobarometer) پیدا کرد. این شاخص عبارت است از مطالعه ای سالیانه که با پشتیبانی "بانک توسعه اینتر امریکن " (Interamerican Development Bank)، بانک جهانی و کشورهای مختلف آمریکایی لاتین انجام می گیرد. طبق این مطالعه، میزان حمایت از دموکراسی تقریبا در کلیه کشورهای آمریکای لاتین یا کاهش یافته و یا ثابت مانده است. تنها کشوری که در آن افزایش چشمگیری در حمایت مردم از دمکراسی به چشم میخورد، ونزوئلا است. این کشور با حمایت 74 درصد مردم آن از دموکراسی در رده دوم کشورهای آمریکایی لاتین قرار دارد. میزان این افزایش تنها در دوران ریاست جمهوری چاوز بیش از 14 درصد بوده است. این نرخ افزایش حدود چهار برابر بیشتر از کشور بعدی، یعنی هندوراس است که 4 درصد افزایش در حمایت از دموکراسی در دوره مشابه در آن به چشم می خورد.
مطمئنا یک چنین افزایشی را می توان به عوامل مختلفی نسبت داد و نه لزوما به اینکه مردم ونزوئلا چه قدر نسبت به داشتن دموکراسی ونزوئلائی خوشحال میباشند. لکن، تحلیلگران موسسه "لاتینو بارومتر " بر آنند که "تغییراتی که دولت چاوز در فرهنگ سیاسی ونزوئلا ایجاد کرده، شاهدی بر این امر است که ونزوئلا کشوری در آمریکای لاتین است که در آن افراد کمتری معتقدند که کشور توسط عده ای قلیل هدایت می شود. در این کشور اغلب مردم بر این باورند که کشور در جهت تامین منافع مردم اداره می شود. " به عبارت دیگر، تنها 51 درصد مردم ونزوئلا این حرف را تائید می کنند که این کشور به نفع قدرتمندان اداره می شود، در حالی که در پرو 85 درصد مردم به این امر اعتقاد دارند.
بعلاوه، در مورد راضی بودن مردم ونزوئلا از دموکراسی، این کشور فقط پایین تر از اروگوئه و کاستاریکا قرار می گیرد. 42 درصد مردم ونزوئلا بر آنند که از دموکراسی حاکم در آن کشور راضی هستند، در حالی که این رقم در مورد اروگوئه 45 درصد و در مورد کوستاریکا 48 درصد می باشد. مضافا اینکه ونزوئلا بیشترین افزایش در رضایت داشتن از دموکراسی را در دوران ریاست جمهوری چاوز تجربه کرده است. در این دوران میزان رضایت مردم از 35 درصد به 42 درصد در عرض 5 سال افزایش یافته است.
چه عواملی در این افزایش رضایت از دموکراسی و افزایش حمایت از مردم سالاری موثر بوده است؟ پاسخ این سوال تقریبا به نحو محتومی به سیاست های دولت چاوز مربوط می شود. این دولت "دموکراسی مشارکتی " را ترویج کرده که برای بسیاری از مردم این کشور، به خصوص فقرا، این امکان را فراهم می آورد که احساس کنند که جزئی از دموکراسی ونزوئلا هستند؛ بسیار بسیار پیش از آنچه که در گذشته بوده اند. به عبارت دیگر درست بر عکس آنچه که اپوزیسیون ادعا میکند حکومت چاوز عملا فرصت مشارکت دموکراتیک در امور ونزوئلا را توسط قانون اساسی جدید مصوب سال 1999 فراهم نموده است. به عنوان مثال، علاوه بر انجام رفراندوم های مختلف، به جامعه مدنی اجازه داده تا در نامزد نمودن افراد مختلف در انتخابات قضاوت و سایر مناصب مختلف رسمی، نقش اساسی ایفا نمایند. مجالس مردمی محلی از منزل قانونی برخوردارند، بنابراین می توانند مقامات محلی را به پاسخگویی در مقابل اعمالشان وادار نمایند. همچنین شوراهای برنامهریزی دولت محلی، با الگو برداری از مدل موجود در "پورتو آلگرو " در برزیل، نقش اساسی در شکل دادن به دولت محلی ایفا می کنند. این اقدامات و دیگر سیاست ها به مردم معمولی ونزوئلا این احساس را داده که شرکت و سهم بیشتری در دولت خود دارند.
در هنگام انجام رفراندوم، این احساسِ سهم بیشتر در دولت، باعث شد که فقرا به تعدادی بسیار بیشتر از قبل به رای دادن روی بیاورند. لکن، رای دهندگان اپوزیسیون احساس می کردند که در این رفراندوم مساله مهمی مطرح است. بسیاری از آنان به شدت بر این باور بودند که چاوز مشغول هدایت آنان به سوی استقرار "کمونیسم کاستروئی " است. نتیجه این بود که در روز رفراندوم هر دو گروه به شکل تودهای به سوی مراکز رای گیری هجوم بردند. به زبان آمار، با حضور 70 درصد مردم پای صندوقها، تعداد آراء درصد کسانی که برای رای دادن قبلا ثبت نام کرده بودند ممکن نبود به اوج تاریخی آن برسد. ولی باید در نظر داشت که کسانی که قبلا برای رای دادن ثبت نام کرده بودند به اوج تاریخی خود، یعنی 53 درصد از کل جمعیت کشور (یا حدود 87 درصد جمعیت حائز شرایط رای دادن) رسید. به عبارت دیگر، در مقایسه با آخرین انتخابات ریاست جمهوری که در آن 3/6 میلیون رای دادند، میزان شرکت در رفراندوم به زبان اعداد خام 55 درصد افزایش یافته به 8/9 میلیون رای در عرض فقط 4 سال رسیده بود.
در نتیجه، صفها برای رای دادن در روز 15 اوت به شدت طولانی بوده، بر ظرفیت مراکز رایگیری فشار آورد و باعث انتظار کشیدن مردم در صفها به مدت ده ساعت شد. با اینکه آمار حضور رای دهندگان در رفراندوم به تفکیک گروه های اجتماعی و سایر عملیات جمعیت شناسی هنوز منتشر نشده است، ولی با اطمینان می توان گفت که بیشتر مقدار افزایش در حضور مردم از باریوها، یعنی فقیرترین نواحی شهرها، سرچشمه می گرفت. از لحاظ تاریخی، درست مانند کلیه دموکراسیهای دنیا، میزان حضور صاحبان رای با میزان تحصیلات و درآمد ارتباط و همبستگی دارد. طبقات بالا و افراد تحصیل کرده، بسیار بیشتر از فقرا رای می دهند. لکن، فقرای ونزوئلا احساس کردند که مسائل بسیار مهمی در این رفراندوم مطرح است و بسیاری از آنان اظهار داشتند که این نخستین بار در زندگی شان است که رای می دهند. به عبارت دیگر، آنها حتی در وقتی چاوز در سال 1998 برای اولین بار انتخاب می شد و نه در انتخاب مجدد او در سال 2000، رای نداده بودند.
با توجه به اینکه چاوز هنگامی که در 1998 انتخاب شد و سپس در سال 2000 مجددا انتخاب شد از محبوبیت عظیمی در میان طبقه متوسط برخوردار بود و با توجه به اینکه در آن سالها اغلب رای دهندگان از طبقات متوسط بودند، به جرات می توان گفت که چاوز اساسا توسط طبقه متوسط انتخاب شد. لکن، در سال 2004، حمایت طبقاتی از چاوز به میزان تعیین کننده ای از جانب فقرا ابراز شد. به این ترتیب تفویض اختیارات ریاست جمهوری به او مجددا در تاریخ 15 اوت توسط فقرا که اکثریت عظیم جمعیت کشور - بین 65 درصد تا 75 درصد جمعیت که منوط به منبع مطالعاتی می باشد- را تشکیل می دهد، تائید شد و نه توسط طبقه متوسط.
پروژه بولیواری
فقرای ونزوئلا دقیقا چه چیزی در چاوز می بینند؟ او چه کاری کرده است که آنها این چنین در حمایت از او هیجان زده اند؟ این پروژه بولیواری واقعا درباره چه موضوعی یا موضوعاتی می باشد؟ ایدئولوژی انقلاب بولیواری چاوز، که می گوید متکی بر تعالیم و سرمشق های تاریخی به جا مانده از "سیمون بولیوار " (1854- 1769)، قهرمان استقلال ونزوئلا، معلم او "سیمون رودریگز " (1830 - 1769)، و مبارز جنبش کسب حقوق دهقانان "ازکوئیل زامورا " (1860- 1817) می باشد، چهار جوهره اصلی دارد:
- تقسیم مجدد ثروت
- ضدیت با مکتب نولیبرالیسم
- دموکراسی مشارکتی
- و به حساب آوردن همه مردم.
یکم، تقسیم مجدد و ثروت است که به موجب آن دولت ابزار و واسطه ای است برای تقسیم ثروت نفتی کشور به نفع فقرا، عمدتا به شکل اجرای برنامه های مختلف اجتماعی که قبلا ذکر شد و نیز به شیوه اجرایی اصلاحات ارضی در شهر و روستا.
دوم، پروژه بولیواری ضد مکتب نئو لیبرالیسم است. به عبارت دیگر، سیاست های اقتصادی پروژه بولیواری مخالف اصول و مرام تجارت آزاد، خصوصی سازی، سخت گیری های دولتی، و آزاد سازی و پرهیز از نظارتهای دولتی است. لذا سیاست های بولیوار ضد حمایت از منافع شرکتها و کسب و کارهای بزرگ و مخالف ترجیح دادن منافع آنها بر منافع شهروندان معمولی می باشد. در واقع سیاست های اقتصادی حکومت چاوز تاکید دارند بر "توسعه بومی و داخلی کشور "؛ توسعه ای که منطبق است بر تنوع بخشیدن به تولید اقتصاد ملی، به خصوص با حمایت از کسب و کارها و شرکت های کوچک و تعاونی. به علاوه، این سیاست ملازم است با مفهوم توسعه بومی کشور و تاکید بر آموزش برای فقرا. وجه دیگر این سیاست ضد نولیبرالیسم، متحد و یکپارچه کردن اقتصادی و سیاسی آمریکای لاتین است، به نحوی که آمریکای جنوبی آمادگی بهتری داشته باشد تا بتواند هم از لحاظ اقتصادی و هم از نظر سیاسی با آمریکای شمالی مقابله نماید. پیگیری متحد کردن آمریکایی لاتین همراه گردیده با مخالفت شدید با سیاست خارجی آمریکا.
سوم، پروژه بولیواری تاکید دارد بر دموکراسی مشارکتی به همراه دمرکراسی سنتی وکالتی. جنبه مشارکتی پروژه بولیواری تاکنون اشکال مختلف بسیاری را به خود گرفته است، مانند مواد مندرج در قانون اساسی درباره فراندوم، اتخاذ شیوه های مختلف برای شرکت شهروندان در نامزد کردن افراد برای مشاغل دولتی، مانند کرسی قضاوت، افزایش دموکراسی محلی، و یا به شکل شوراهای برنامه ریزی دولتی در نواحی مختلف. در این شوراها شهروندان معمولی نقش فعالی در شکل دادن به حکومت محلی و نظارت بر آن ایفا می کنند.
چهارم، پروژه چاوز تاکید دارد بر به حساب آوردن کلیه کسانی که قبلا کنار گذارده شده بودند، مانند فقرا، بومیان، ونزوئلیاییهای آفریقاییتبار و زنان. اقدامات اجرایی در جهت به حساب آوردن این بخش از مردم عبارت است از برنامه های پیش گفته درباره تقسیم مجدد ثروت و درآمد، به همراه اجرای برنامه اقدام برای جبران مافات، که به موجب آن فقرا، زنان و بومیان ونزوئلا به هنگام دریافت وام های بانکی، توزیع مسکن و یا برنامه های آموزشی و تحقیقات، اولویتهایی نسبت به آنها اعمال می شود.
اینکه پروژه بولیواری دقیقا چگونه اجرا شده است و طول سال های ریاست جمهوری چاوز تغییرات زیادی کرده است، از سیاست مبهم "راه سوم " در تقابل با سیاست های کلینتون و تونی بلر گرفته تا مفهوم نسبتا رادیکال "سوسیالیسم قرن 21 " که یک سره ضد نظام سرمایه داری است.