تاریخ انتشار : ۳۰ مهر ۱۳۸۸ - ۰۹:۳۶  ، 
کد خبر : ۱۱۴۸۶۳

تغییرات در عربستان سعودی؛ چالش‌ها و موانع (بخش دوم و پایانی)


محسن زاهدی موحد ـ کارشناس مرکز مطالعات خاورمیانه و خلیج‌فارس
مسائل اجتماعی و فرهنگی

تناقض ها در زمینه اجتماعی نیز کمتر از تناقضات در صحنه سیاسی عربستان سعودی نیست و در حقیقت می توان گفت که در بسیاری موارد بازتاب آن می باشد. حاکمیت سعودی در حالی غرب را به عنوان هم پیمان و حامی سیاسی خود پذیرفته که طی دهه های متوالی هیچ تلاشی براتی تغییر روابط اجتماعی درون جامعه خویش با مقتدایش صورت نداده و آن را خلاف مصلحت خود دانسته است و غرب نیز براساس منافع خود این اصل را پذیرفته و از آن حمایت نموده است.
روشن است که الگوی دمکراسی غربی برای عربستان قابل پذیرش و اجرا نبوده است ولی عربستان برخلاف بسیاری کشورهای عرب از جمله مصر قطر امارات و اردن سعی در حفظ الگوی اجتماعی خود داشته و در این زمینه نیز باتوجه به امتیاز مهم اقتصادی خود (اگر چه دراین زمینه ها با انتقادهای گاه و بیگاه و نه چندان جدی غرب مواجه شده) مورد اغماض غرب قرار گرفته است. اما در این مورد نیز انفجار اطلاعات و انقلاب رسانه ای دهه اخیر مشکلات شدیدی برای جامعه عربستان سعودی پدید آورده که بی تدبیری رهبران این کشور بر شدت این مشکلات افزوده است.
در این کشور زنان هنوز از حقوق اولیه اجتماعی همچون هویت مستقل و حقوق ابتدایی محروم هستند تبلیغات ماهواره هایی که با بودجه مستقیم و غیر مستقیم دولت سعودی تامین می شود (برای ارضای هم پیمانان غربی) برنامه ها و فیلمهایی را پخش می کنند که هیچ تناسبی با شیوه زندگی مردم عربستان سعودی ندارد. پخش روز برنامه های اجتماعی تلویزیون های غربی که جزئیات زندگی بی بندوبار غربی را تجزیه و تحلیل می نماید و یا فیلمهای رمانتیک غربی و سریال هایی که به لحاظ بی بندوباری کلامی و تصویری حتی در غرب نیز مورد انتقاد می باشند در جامعه بسته عربستان سعودی اگر انفجاری ساکت را در پی نداشته باشد به از هم گسیختگی فکری و اجتماعی منجر می شود و این چیزی است که این جامعه اکنون در حال تجربه آن است.
برخلاف تفکر خام امریکایی به نظر نمی رسد پخش سریالی از زندگی دانشجویی در امریکا با حواشی آن در جامعه ای که ابتدایی ترین حقوق انسانی و اسلامی مورد تعرض گروه های تندرو ریشه دار در حاکمیت قرار دارد کمکی به تثبیت حکومت هم پیمان این کشور (در حوزه امنیتی و سیاسی) بنماید.
در این شرایط نسل جوان عربستان سعودی که از شیوه زندگی خود منزجر است و عموما الگوی غربی را نیز مناسب شیوه تفکر و حیات خود نمی بیند بدنبال الگوهای جدید اجتماعی خواهد بود که تلفیقی از حقوق انسانی و اسلامی و زندگی مدرن را در برداشته باشد. در دسترس نبودن چنین الگویی (نظام سعودی هیچ گاه اجازه طرح ایده های نو در این زمینه را نداده است) سبب پدید آمدن هرج و مرجی اجتماعی و فرهنگی است که از درون آن طیفهای متضاد از القاعده گرفته تا فاسدترین الگوهای غربی بیرون می آید.
درج برخی اخبار در رسانه های تحت نفوذ عربستان سعودی علیرغم محدودیتهای رسانه ای و خبری در این کشور در زمینه اوضاع سیاسی و اجتماعی آن نمایان گر گوشه ای از زوایای پنهان این معضلات می باشد و حتی در لابلای گزارشات شبکه العربیه و یا سایتهای وابسته به سعودی چون ایلاف نیز اکنون گزارشات بیشتری در مورد افزایش معضلات فرهنگی و اجتماعی و از جمله ناهنجاری های خانوادگی ناشی از فقر فرهنگی یافت می شود و بعضا اخبار جالب توجهی در این زمینه ها از دیوار سانسور خبری عبور می کند. البته با آزادی نسبی و غیر قابل کنترل ارتباطات تضادها و تناقضات موجود عیان تر شده و این خود بر مشکلات سیستم بسته سعودی می افزاید. تعداد و بلاگ نویسان سعودی که در جهت آزادی های بیشتر اجتماعی و فرهنگی قلم می زنند بخصوص در میان بانوان سعودی به شدت در حال افزایش است و همچنین تعداد بانوانی که با خروج از سعودی و یا حتی در داخل آن کشور به نوشتن خاطرات رمان و داستان هایی در امور ممنوعه اقدام می ورزند نیز قابل توجه است. باید توجه داشت که این نوشته ها و افکار که از طریق اینترنت بسرعت و به راحتی در دسترس می باشد در جامعه به شدت بسته عربستان سعودی که دهه های متوالی تحت تسلط فکری و فرهنگی عالمان وهابی قرار داشته است تاثیری شگرف و ویران کننده دارد.
حرکات آشکار قانون شکنانه بعضی از زنان و جوانان سعودی که در مواردی در برخورد با نیروهای دولتی حتی منجر به مرگ ایشان نیز شده است نشانه هایی از این ویرانی را در خود دارد. از جمله نکات مهمی که در این وقایع وجود دارد بی اعتمادی عمومی به نهادهای رسمی و نیز روح عصیان موجود در جامعه می باشد ولی نکته جالب توجه اظهار نظرهای ثبت شده در حاشیه اخبار مذکور در سایتهای خبری عرب و از جمله العربیه است (از داخل سعودی) که به شکلی روشن نشان دهنده سرگردانی فکری و تناقضات اجتماعی موجود می باشد.
از سوی دیگر همچنان شاهد یارگیری وسیع گروه های سلفی در سعودی هستیم و این کشور همچنان بزرگترین منبع تغذیه گروه های تندرو اسلامی در ابعاد سیاسی و فرهنگی می باشد. تربیت انسان ها برای انفجار خود در میان زائرین بی گناه و کشتار شیعیان تنها یکی از نمادها و نتایج این بن بست فکری و تناقضات موجود است. ولی شواهد موجود نشان می دهد که تداوم این روند بزودی نتایج مهم تر و متفاوتی در درون جامعه سعودی و تزلزل در پایه های اجتماعی آن را در پی خواهد داشت. در حقیقت ناهنجاریها در سیاست های فرهنگی اقتصادی و اجتماعی سعودی این کشور را بسیار آسیب پذیر نموده و بنیان های جامعه را متزلزل نموده است.
برخورد مقامات عربستان سعودی در مورد مذهب بیشترین فشار را بر این کشور در شرایط انفجار اطلاعات فراهم نموده است.
نظام سعودی که از آغاز حاصل اتحاد دولتمردان هم پیمان با غرب و علمای وهابی بوده است به گونه ای وام دار این مفتیان تندرو بوده که در تمامی این دوران نظرات مذهبی ایشان را بر هر مصلحتی مقدم دیده و اولویت داده است.
حاصل این اتحاد سیاسی کاملا سختگیرانه در تمامی شئون مذهبی و اجتماعی بوده است که تنها فشار آن متوجه اقلیت شیعه نبوده و حتی نارضایتی پیروان دیگر مذاهب اهل سنت را در پی داشته است. شاید به همین دلیل است که ملک عبدالله در تغییرات اخیر خود و در اقدامی دیر هنگام بر حضور پررنگتر مذاهب اهل سنت در شئون مذهبی تاکید می نماید.
اما واقعیت آن است که حتی تحولات بزرگ سال های اخیر در سطح بین المللی و منطقه ای و نیز انفجار اطلاعات هنوز نتوانسته است بر اندیشه متحجر مفتیان تندرو شکافی بیفکند و همچنان شاهد فتاوی عجیب ایشان در زمینه های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی هستیم که غالبا با کمک دولتمردان حامی ایشان جنبه اجرایی نیز می یابند اکنون همه و از جمله غربیان واقفند که اندیشه های طالبان از درون این شالوده بیرون می آید و زائیده این بستر است اما دولتمردان سعودی همچنان در تناقض مدارا و یا برخورد با این ریشه های پیوند خورده با اساس حاکمیت خویش متحیرند. از سوی دیگر جامعه سعودی و نسل جوان این کشور به شدت نیازمند نگاهی نو به مذهب می باشند. کم شدن کنترل بر رسانه ها سبب ایجاد سوالات و شبهه های بسیاری در مورد اندیشه های کهنه شده که عالمان تندرو قادر به پاسخگویی به آن نمی باشند. تحولات منطقه ای و تغییرات در عراق (و تقویت موج تبلیغی شیعی در جهان عرب) نیز این نیاز را تقویت نموده است.
نسل جدید عربستان سعودی نیازمند یافتن ارتباط معقولی بین حفظ ارزش های واقعی و اصیل اسلام با ملزومات زندگی مدرن است تا از پریشانی کنونی نجات یافته و خود را در برزخ پذیرش بی چون و چرای غرب (با همه تفاوت های فرهنگی و اجتماعی) و یا تمسک به افکار سلفی و بی اعتنایی به همه مظاهر تمدن بشری نبیند. در حقیقت جریانات تندرو مذهبی در سعودی در همه این موارد یعنی پاسخگویی به نیازهای داخلی اعم از سیاسی و فرهنگی و مذهبی و نیز همپایی باتحولات جهانی فرومانده اند و به نظر می رسد دولتمردان نیز بدلیل عدم ایجاد آلترناتیو مناسب در طول زمان و عدم اجازه رشد به جریانات معتدل مذهبی در جایگزینی ایشان (علیرغم احساس نیاز و نیز فشارهای خارجی) درمانده اند و حتی برای اجتناب از تزلزل بیشتر بعضا چاره ای جز تمسک به این دو ندارند که این خود به معنای تشدید تضادی دیگر در حاکمیت است.
از سوی دیگر باید توجه داشت که درگیریهای درون قدرت سبب می شود که همواره دولتمردان و یا گروه مهمی از ایشان خود را ناچار به هم پیمانی با طیف مفتیان تندرو ببینند.
مشکلات سیاست خارجی
روشن است که سیاست خارجی سعودی نیز متاثر از عوامل برشمرده بوده و حاوی مجموعه ای از تناقض ها است که مهمترین آن تنظیم رابطه با هم پیمانان و حامیان غربی این رژیم می باشد.نظام سعودی در دهه های گذشته همواره سیاست خارجی خود را با پشتوانه دو عامل مهم هم پیمانی با غرب و نیز ثروت بادآورده نفتی برنامه ریزی نموده است به گونه ای که تضعیف هر یک از عوامل مذکور موجب تزلزل در ارکان این سیاست می باشد.
هم پیمانان غربی : نظام سعودی بنابر ساختار سیاسی که در دهه های گذشته و با نظارت غرب تدوین شده است اصولا امکانی برای تداوم حیات خود بدون تداوم حمایت غرب و هم پیمانی با آمریکا نمی بیند. اما تداوم این هم پیمانی نیز متاثر از شرایط جهانی و منطقه ای به سوی بحرانی پیش می رود که حل آن از دیدگاه دو طرف راه های متفاوتی دارد.
علت اصلی این تفاوت دیدگاه تفاوتی است که در تامین منافع دو طرف وجود دارد. در حالی که مهمترین مسئله در دیدگاه حاکمان سعودی حفظ این رژیم می باشد که تنها با حفظ وضع موجود قابل تداوم است دیدگاه غربی به منافع بلند مدت خود در منطقه و حفظ کنترل خود بر منابع نفتی می اندیشد و در این راستا اگر چه خود را در کوتاه مدت نیازمند نظام سعودی می بیند ولی حفظ و تداوم بلند مدت این منافع را تنها با تغییر وضع موجود و ایجاد اصلاحات کنترل شده در نظام سعودی ممکن می بیند.
غرب ایجاد یک سیستم باثبات در سعودی را درنظر دارد تا منافع بلندمدت خود را تامین نماید و ایجاد این سیستم باثبات در شرایط کنونی سعودی و تناقضات برشمرده آن (که از دیدگاه غرب نیز پنهان نیست) ناممکن می نماید.
فشار وارده بر حاکمان سعودی برای ایجاد تغییرات مورد نظر غرب در همین جهت است اما مشکل غرب در این است که این تغییرات را تنها از دیدگاه منافع خود می بیند و چندان اعتنایی به مشکلات اجرای آن در عربستان سعودی ندارد. از دیدگاه غرب دیدگاه تندرو مذهبی در میان روحانیون سعودی زادگاه اصلی القاعده بشمار می رود و به همین دلیل باید بسرعت از سوی حاکمیت طرد و مورد تصفیه قرار گیرد. همچنین آنچه که در دستگاه های رسانه ای موجب تحریک افکار عمومی جهان نسبت به تندروی در عربستان سعودی شده است باید حذف شود.
از دیدگاه غرب ایجاد ثبات بیشتر در موضوع جانشینی از طریق ایجاد یک دمکراسی هدایت شده و کاملا تحت کنترل یک ضرورت به شمار می رود. از این طریق اولا ثباتی نسبی در حاکمیت فراهم می شود که موضوعی حیاتی برای منافع ایشان است و از سوی دیگر امکان محاسبه شرایط و محاسبه نحوه سرمایه گذاری بر روی اشخاص و نهادها برای غرب بهتر فراهم شده و امکان تاثیر گذاری سیستماتیک و هدایت امور در جهت منافع درازمدت غرب با تحریک کمتر افکار عمومی فراهم می شود. در حالی که این امر تاکنون بدلیل ماهیت و ساختار داخلی سعودی با وضوح بیشتری صورت پذیرفته و در نتیجه هزینه سنگینی را به غرب تحمیل می نماید.
به نظر می رسد طرح شورای جانشینی در سعودی و نیز تغییرات اخیر ملک عبدالله در مناصب حکومتی نیز با چنین دیدگاهی در ارتباط بوده و تحت فشارهای وارده در این جهت شکل گرفته است.
اما در این مورد نیز علاوه بر تناقضات موجود در ساختار سعودی تناقص در اهداف و مطامع غرب نیز مشکل ساز می نماید. اول اینکه در این پروسه غرب تنها به اهداف خود می نگرد و به موانع مقابل نظام سعودی از جمله مقاومت شاهزادگان سعودی و نیز علمای با نفوذ وهابی کم توجه است. غرب در جهت منافع خود و نیز تحلیل شرایط منطقه ای به دنبال شتاب در اصلاحات موردنظر خود است در حالی که ساختار خشک حاکمیت در سعودی در مقابل همین اندازه از تغییرات نیز مقاومت نشان داده و احتمال بروز تشنجات دور از ذهن نمی باشد. در کشوری که هنوز معضل رانندگی بانوان حل نشده است فشار برای انتصاب مسئولین عالی رتبه زن در دستگاه حکومتی علاوه بر اینکه مورد مقاومت شدید در دستگاه خود ساخته (غرب) مذهبی و حکومتی قرار می گیرد از سوی افکار عمومی نیز تنها به عنوان حرکتی فریب آمیز و بدتر از آن نشانه ای از ترس و عقب نشینی حاکمان تلقی می گردد که در فرهنگ سیاسی عرب زهری مهلک برای حاکمیت می باشد.
به نظر می رسد در اینجا تاریخ تکرار شده و غرب همان اشتباهی را که در مورد بعضی از رژیم های سرنگون شده مورد حمایت خود داشته تکرار می کند. غرب برای حفظ این سیستم سیاسی وابسته به خود (که تداوم آن را برای حفظ منافعش اجتناب ناپذیر می داند) تحرکاتی را به عنوان تعدیل بر این سیستم تحمیل می نماید که بسیار بیشتر از ظرفیت تحمل سیستم و بسیار کمتر از توقعات افکار عمومی سعودی می باشد.
به نظر می رسد نتیجه چنین وضعیتی تنها فروپاشی سیستم باشد. از سوی دیگر نظام سیاسی موجود نیز که پایگاه اجتماعی خود را سست می بیند علیرغم اطلاع از مخاطرات موجود تنها چاره را حفظ هم پیمانی با غرب و پوشش حمایت غرب از طریق اجرای منویات آن می بیند. نظام سعودی اصولا تداوم حاکمیت خود را بدون حمایت غرب ناممکن میداند و به همین دلیل علیرغم نارضایتی از شبهه اصلاحات تحمیلی غرب چاره ای به غیر از اجرای آن نمی بیند و این موضوع به تناقضات درونی این رژیم دامن می زند و از جمله امتداد جریانات تندرو این کشور در سیاست خارجی (القاعده و جریانات تندروسنی در منطقه) را دربرمی گیرد.
جهان عرب
اگرچه سعودی همواره سعی داشته به عنوان رهبر جهان عرب شناخته شده و عمل نماید و در این راه از ثروت منفی خود بهره زیادی گرفته است ولی در سال های اخیر و با تغییرات صورت گرفته در آرایش سیاسی منطقه این حربه از کارآیی کمتری برخوردار شده و به دلیل نبود پشتوانه نظری و میدانی و نیز عدم وجود سیاستمداران قوی برای طراحی و اجرای سیاست خارجی سعودی این رژیم در این صحنه نیز به شدت تضعیف و با عدم کارایی روبرو می باشد.
نگاهی به افول موقعیت سعودی در حوزه کشورهای عرب شمال آفریقا(از جمله برخورد تحقیرآمیز لیبی با این کشور) تضعیف نقش آن در اتحادیه عرب (برگزاری اجلاس سران عرب در دمشق) و عدم دستیابی به حداقل اهداف این کشور در عراق لبنان و فلسطین در تحولات سال های اخیر نمونه هایی از این عدم کارایی می باشد.
برخورد بی منطق سعودی با مسائل لبنان و نیز رفتار لجوجانه این کشور با سوریه طی سال های اخیر بارها این کشور را وادار به عقب نشینی تاکتیکی و از سر ضعیف نموده که با توجه به فرهنگ سیاسی جهان عرب معنایی جز زوال قدرت نمی یابد. همچنین این کشور از ایفای نقش در دیگر صحنه های مهم جهان عرب از جمله موضوعات سودان و دارفور نیز عاجز بوده است. حمله به عراق از سوی هم پیمانان غربی این کشور و ناتوانی عربستان سعودی از مقابله با تبعات منفی آن بر مسائل سعودی و جهان عرب و نیز ناتوانی این کشور در ایفای نقشی موثر در صحنه لبنان و فلسطین (بدون کمک سوریه) و خصوصا تحرک حزب الله در صحنه لبنان (پیروزی در جنگ 33 روزه با اسرائیل) که کاملا خارج از چارچوب تمایلات سعودی و در مقابل آن بوده (با توجه به تاثیر آن بر افکار عمومی جهان عرب) در این کاهش نفوذ موثر بوده است. اگرچه عربستان سعی در بازیابی نقش خود دارد و از دو عامل ذکر شده (حمایت غرب و اهرم مالی) خود بهره می گیرد ولی باید متذکر شد که اهرم مالی با توجه به اهمیت موارد مذکور کارایی گذشته را ندارد (خصوصا با توجه به کاهش قدرت مالی سعودی و افزایش مشکلات اقتصادی این کشور) و حمایت غرب نیز بیش از گذشته مشروط به اجرای منویات آن می باشد به گونه ای که سعودی برای حفظ این حمایت به صورتی روزافزون ناچار به ایفای نقش بیشتر در بازی طراحی شده از سوی غرب برای منطقه می باشد.
نتیجه
عوامل و معضلات حاکم بر صحنه داخلی و خارجی سعودی شرایطی را بر این کشور تحمیل نموده که به نظر می رسد بر اساس آن نظام سعودی برای تداوم حیات خود راهی را به غیر از تداوم مشی کنونی نمی بیند. تناقضات موجود در سیاست های داخلی و خارجی این کشور حاصل ساختار ناهمگون آن با عصر کنونی و نیازهای آن می باشد و به نظر می رسد در چنین شرایطی اقدامات اصلاحی سطحی خصوصا اگر براساس فشارهای بیرونی طراحی شده باشد تنها بی ثباتی را در درازمدت به ارمغان خواهد آورد. رهایی از این دور باطل نیازمند اراده مستقل دولتمردان مستقل و قوی و نیز پشتوانه نظری مناسبی می باشد که دورنمایی از آن به چشم می خورد.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات