تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱۳۹۱ - ۱۲:۰۲  ، 
کد خبر : ۱۱۹۲۸۲

گفت‌وگو با حمید هوشنگی جانشین رئیس ستاد تبلیغات جنگ(بخش نخست)

سهام‌الدین فراهانی مقدمه: نمی‌شود کسی در دهه 60 کار خبری کرده باشد و با حمید هوشنگی آشنا نباشد. هم دنیای خبر به بزرگی و گستردگی امروز نبود و هم تحرک خبری هوشنگی را آن روزها کمتر کسی داشت. در خبرگزاری جمهوری اسلامی، معاون خبری بود و در ستاد تبلیغات جنگ جانشین دکتر کمال خرازی، رئیس ستاد. بچه های آن روز خبرگزاری او را موتور سازمان می نامیدند. تند و تیز بود و هنوز هم آثار آن را در کلام و رفتارش می توانی شاهد باشی، اما در توانایی حرفه ای اش کسی تردید نداشت. از نخستین و بهترین شاگردان دکتر کاظم معتمدنژاد و دکتر نعیم بدیعی است. روزنامه نگاری خوانده و هم در رادیو و تلویزیون کار کرده، هم در مطبوعات و در پایان، 12 سال در خبرگزاری جمهوری اسلامی.در سال 1359 در مقام مدیر خبر در خبرگزاری پارس شروع به کار کرد، در اواخر جنگ به لندن رفت و مسئولیت دفتر خبرگزاری جمهوری اسلامی در لندن را عهده دار شد. تاریخ ایران را خوب می داند، نگاه تیزبینی دارد، در تحلیل اخبار تواناست، انگلیسی را به سهولت صحبت می کند و می نویسد و همه اینها از او خبرنگاری بین المللی ساخته بود که در اواخر جنگ چهره او را در کانال های تلویزیون های اروپایی می نشاند تا از حقوق حقه مردم ایران با توانایی دفاع کند. هر کس با هوشنگی کار کرده، با خشنودی از آموخته هایش از ایشان سخن می‌گوید. او یک دنیا اطلاعات و خاطره است و به سهولت نمی توان او را تخلیه کرد. ما کوشیدیم برای ارج نهادن به همکاران مان در روزهای سخت جنگ تحمیلی با حمید هوشنگی درباره روزهای نخست جنگ در خبرگزاری جمهوری اسلامی و ستاد تبلیغات جنگ گفت وگو کنیم. او با دریغ و تاسف سال هاست که کار خبری را بوسیده و به کناری نهاده است. هوشنگی، تاجر موفقی است، اما هنوز با دقت اخبار را دنبال می کند و یاران و دوستان خبرنگارش را نیز فراموش نکرده است.

* بخش اطلاع رسانی و تبلیغات، بخش مهمی از جنگ محسوب می شود. یک بخش هایی در حوزه جنگ بخصوص در حوزه اطلاعات و اخبار جنگ بوده اند که همیشه نقششان پنهان مانده است و یا به عمد کوشیده اند پنهانش کنند. یکی خبرگزاری جمهوری اسلامی و دیگری ستاد تبلیغات جنگ که البته ظاهرا این دو را به نوعی می توان یک ارگان به شمار آورد.رئیس هر دوی اینها آقای دکتر کمال خرازی بود و این موجب می شد که این دو رابطه خیلی تنگاتنگی با هم داشته باشند تا آنجایی که شنیده ام، ستاد تبلیغات جنگ کار خودش را با یک میز در خبرگزاری آغاز کرد.
جناب آقای هوشنگی شما سمت های مختلفی از جمله مدیر خبر، معاون خبری خبرگزاری را داشته اید و از ساعات اولیه شکل گیری ستاد در آن نقش داشته اید و خلاصه اینکه در آن فضای خبری خیلی مسئولیت سنگین و بااهمیتی را برعهده داشتید. اولین بخش سوالم این است که: تاریخچه شکل گیری ستاد تبلیغات جنگ و رابطه اش با خبرگزاری را شرح دهید، چون شما در این باره اطلاعاتی دارید که در اختیار کس دیگری نیست و نگاه ویژه شما در این مورد برای ما مهم است.
** ما کمتر از سه ماه بود که در خبرگزاری مستقر شده بودیم. آقای دکتر خرازی از چند نفر از دوستانشان از جمله بنده دعوت کردند که شروع به کار کنیم. در واقع تازه شروع به کار کرده بودیم که ستاد تبلیغات جنگ به ما تحمیل شد، همانگونه که جنگ به ما تحمیل شد، چون ما مطلقا آمادگی کار خبری ـ تبلیغاتی جنگ را نداشتیم.
خوب البته از 14 یا 15 شهریور که عراق بمباران های منطقه ای را شروع کرده بود، سروصدای جنگ از همان موقع شروع شد و در 31 شهریور به ما تحمیل شد.
ما در حال آموزش نیروهایی بودیم که از حداقل توانایی حرفه ای برخوردار بودند، یکباره با جنگی روبرو شدیم که بایستی پوشش داده می شد. هیچ سازمانی در مملکت و در آن زمان این آمادگی را نداشت که اداره خبری و تبلیغاتی جنگ را برعهده بگیرد.
تصور می کنم علی رغم تمام این صحبت ها باز هم به لحاظ بافتی که در خبرگزاری بود و کارکنان توانایی که مانده بودند ما از همه قابل تر بودیم. به دلیل اینکه رادیو - تلویزیون به شدت درگیر کار روزمره خودش بود و روزنامه ها و واحد مرکزی خبر هم هر کدام مسائل خودشان را داشتند، البته منظورم به لحاظ حرفه ای است.
* یعنی آقای خرازی به این خاطر برای ریاست ستاد تبلیغات جنگ انتخاب شد که مسئولیت یک نهاد منسجم را برعهده گیرد؟
** بله، به رغم تصوری که ما از خبرگزاری آن زمان داریم و اینکه خیلی آماده نبودیم و جنگ نیز غیرمترقبه بود، اما منسجم ترین سازمان خبری در کشور، خبرگزاری پارس بود و البته اعتمادی که به آقای دکتر خرازی در رده بالای حکومتی وجود داشت، این اطمینان را به آنها می داد که او لایق ترین فرد برای این امر است. البته ما مشکلات دیگری هم داشتیم. به علت اینکه آقای خرازی از دوستان آقای دکتر ابراهیم یزدی بودند و ما را به نهضت آزادی منسوب کردند و به همین سبب با مخالفت های زیادی هم روبرو می شدیم.
با این وجود ما منسجم ترین سازمان خبری را در اختیار داشتیم و حرفه ای هم عمل می کردیم. تصور می کنم.
* روزی که جنگ شروع شد، خبرگزاری در چه وضعیتی بود؟
** کلاس های آموزشی که زمان آن روزی دو الی سه ساعت و در حال برگزاری بود که در روز 31 شهریور با جنگ ایران و عراق مواجه شدیم.
ساعت 1:30 بعدازظهر بود که از طبقه پنجم ساختمان خبرگزاری دیدیم اطراف فرودگاه مهرآباد سروصدای سنگین انفجار می آید. از چند شهرستان تلفن هایی داشتیم که در کرمانشاه و چند جای دیگر که آن وقت باختران نام گرفته بود، بمباران شده است. با اینکه می گویم منسجم ترین سازمان خبری را داشتیم، اما ما حتی ماشین های آماده ای برای پوشش های خبری داخل شهر نداشتیم، جز چند ماشین فرسوده.
دو سه روز بعد از آنکه جنگ شروع شد، دکتر خرازی به جبهه رفت. تا برگشتن ایشان، فقط وظیفه پوشش خبری را برعهده داشتیم، نه وظیفه ای دیگر و طبیعی بود که در آن زمینه حداکثر نیروهایمان را به کار می‌گرفتیم. در دفاتر خبرگزاری در اهواز و کرمانشاه دو عضو حرفه ای خبرگزاری را داشتیم.
آقای احمدی در کرمانشاه که شنیدم مرحوم شده است، اما کاملا حرفه ای بود. با سنی در حدود 50 سال بسیار صاحب تجربه بود و ارتباطات بسیار وسیعی در سطح استان داشت. خیلی راحت خبرهای منطقه غرب را پوشش می داد و نیز در آبادان که آقای حسن هانی زاده خبرنگار زبده ما بود. بعد از آنکه آقای خرازی از جبهه بازگشتند،. به مدت شش، هفت روز به جبهه رفتم. رفتن ما به جبهه زمانی بود که عراقی ها تا دب حردان پیش آمده بودند. ما خیلی سریع بچه هایی را که حتی آمادگی کافی هم نداشتند، به شهرستان ها فرستادیم تا به کمک نیروهای موجود بشتابند. وقتی برگشتیم، اتاق اخبار جنگ را تشکیل دادیم.
* در خبرگزاری؟
** بله، خبرگزاری پارس آن زمان.
* تشکیل این اتاق ارتباطی با ستاد تبلیغات جنگ داشت؟
** بله، اولین قدم ایجاد ستاد تبلیغات جنگ، ایجاد اتاق اخبار جنگ در خبرگزاری بود و در خبرگزاری شیفت بندی شد و خانم ها و آقایانی که در خبرگزاری فعالیت می کردند، با علاقه اکثرا داوطلب این کار شدند.
* ستاد تبلیغات جنگ چگونه شکل گرفت؟
** بعد از آنکه اتاق اخبار جنگ را تشکیل دادیم، تمام نیروها را توانسته بودیم به خوبی گردهم آوریم. من آن زمان مدیر اخبار بودم، خبرگزاری هنوز معاون نداشت. به لحاظ حضور دائمی نیروهای رده بالای خبرگزاری در اتاق اخبار جنگ، بچه ها بسیار علاقه مند بودند که کار کنند و ما طوری هماهنگ می کردیم که برای اخبار نیمه شب رادیو و هفت بامداد همیشه اخبار تازه داشتیم. این چیزی بود که واحد مرکزی خبر نمی توانست داشته باشد. واحد مرکزی به صورت کاملا اداری اداره می شد.
* یعنی چطور؟
** شکل کارمندی داشت. دقیقا ساعت هشت شب تعطیل می شد و شیفت شب نداشتند و خیلی علاقه ای نشان نمی داد که اخبار جدی و دقیقی را از جبهه ها بگیرد و ضمنا نیروی مجرب لازم را هم در اختیار نداشتند و مسئولیت هم نمی توانستند بپذیرند. اخبار جنگ، اخبار شوخی نبود، اگر اشتباه می شد، کلی گرفتاری پیش می آمد. روحیه بچه ها در جبهه برای ما خیلی مهم بود و به دست آوردن حمایت ها و بسیج مردمی برای ما خیلی اهمیت داشت. من فکر می کنم اتاق اخبار جنگ توانست در زمینه ایجاد ستاد تبلیغات جنگ آن اعتبار لازم را به خبرگزاری بدهد.
خودم که اکثرا به خبرگزاری می رفتم و حضور داشتم، ولی دوستانی که مسئولیت گروه های مختلف خبری را داشتند، پنج صبح تا 6:30 صبح با مسئولان در جبهه های مختلف تماس می گرفتند و البته این جبهه ها هنوز به آن صورت مسئول خاصی هم نداشتند. یکی با فرماندار اهواز تماس می گرفت، یکی فرمانده سپاه، دیگری ارتش، شهرداری و... و حتی ما مسئولی تعیین کرده بودیم که با بیمارستان های اهواز تماس بگیرد و اخبار را جمع آوری کند.
* همه این اقدامات در تهران انجام می‌شد؟
** بله همه در تهران انجام می شد. البته با کمک دفاترمان در شهرستان ها. این دفاتر بعضی شان 24 ساعته نبودند، اما وقتی به اشکالی برمی خوردیم هر طوری بود خبرنگارمان را پیدا می کردیم و مشکل را برطرف می‌کردیم.
* با این توضیحات شما تیم خیلی حرفه ای بودید و یکی از دلایل مهم واگذاری مسئولیت ستاد به آقای خرازی توانایی ها و تیم منسجم او بوده است؟
** قطعا همین طور است، حرفه ای بودن و توانایی های ما نکاتی است که به راحتی نمی توان از کنار آنها گذشت، بچه ها در خبرگزاری در ساعت 5 و 6 صبح اخبار را جمع آوری می کردند و برای رادیو تلویزیون مخابره می شد. پخش این اخبار در ساعت 7 رقبا را منفعل می کرد. این کار را 10 تا 11 شب هم تکرار می کردیم و یک بخش خبری جدید هم آنجا باز شد.
از طرف دیگر منابع خبری؛ در شهرستان ها می دیدند که ساعت 5 صبح با آنها تماس گرفته می شد، آنها خبرشان را می دادند و خبر ساعت 7 پخش می شود. و به همین سبب بود که به توانایی بچه های خبرگزاری اعتماد کردند. این باعث شد که بچه ها جا بیفتند و این جا افتادن به آنها انگیزه داد تا بیشتر کار کنند. چون روزی 24 ساعت کار شوخی نبود. خیلی از بچه های ما روزی 4 یا 5 ساعت بیشتر نمی خوابیدند. اگر آن زمان به تحریریه خبرگزاری می آمدید می دیدید که ما میزهای زیادی در بخش شهرستان ها چیده بودیم و بالای سر آنها اسم استان ها و شهرهای مختلف را نصب کرده بودیم. ایلام، کرمانشاه، ارومیه، البته در شهرستان ها هم نیروهای توانایی داشتیم مثلا در ارومیه همکار توانایی به نام آقای حسین زاده داشتیم.
ما به عنوان مسئولان خبرگزاری دائما در تماس با بخش های مختلف خبرگزاری در استان ها و شهرستان ها بودیم. چیزی که قبل از انقلاب اصلا سابقه نداشت. یک روز آقای خرازی با من تماس گرفتند و گفتند که خبرگزاری مسئولیت جدیدی بر عهده گرفته است: جمع آوری، تدوین و رساندن اخبار به کانال های پخش خبر به صورت ستادی که نامش را همان طور که اشاره کردید «ستاد تبلیغات شورایعالی دفاع» گذاشته بودند. آقای خرازی هم به عنوان مسئول این ستاد برگزیده شده بودند. من هاج و واج مانده بودم.
* چرا هاج و واج؟
** برای اینکه ما اصلا این قدر توانایی نداشتیم. ما تازه در حال آموزش نیروهایمان بودیم. ما به خاطر این مسئولیت جدید ناگزیر بودیم که با بچه های رادیو و تلویزیون و مطبوعات جلسات مداومی داشته باشیم. علی رغم اینکه همه ما به یک معنی انقلابی شناخته می شدیم، بین خودمان فاصله های خاصی را احساس می‌کردیم.
* خوب به بحث برگردیم. ظاهرا شما چندان از قبول مسئولیت ستاد تبلیغات جنگ راضی نبودید؟
** بله، اما در عین حال میدان جنگ را عرصه مناسبی برای آموزش بچه ها تلقی می کردیم. تعامل همزمان با مطبوعات و رادیو و تلویزیون کار و مسئولیت ما را سخت کرده بود. دشورای هایی نیز به وجود آورده بود. گاهی توصیه های دوستانه ما را برنمی تابیدند و این همیشه من را نگران می کرد. و انگار ما همیشه موظف بودیم تا در اقناع آنها بکوشیم.
* یعنی به شما اقتدار کافی در این زمینه داده نشده بود؟
** اقتدار بود اما باید در کنار آن پذیرش هم باشد. در کار خبر نمی شود کسی را با حکم، مدیر و سردبیر کرد. بایستی توانایی لازم را داشته باشد و طرف مقابل نیز او را بپذیرد. اما بعد از مدت کوتاهی آقای خرازی کارهای ستادی را آغاز کرد از تلویزیون و مدیران مطبوعات دعوت به عمل آورد. آنهایی که اصلا حاضر نبودند زیربار فرماندهی به یک معنا و یا هماهنگی با خبرگزاری و ستاد بروند ناگزیر بودند تا خودشان را هماهنگ نشان دهند.
شاید چون در این جریانات امکانات برتر را به مدیر عامل ما داده بودند بایستی به دقت عمل می کردیم تا آن رقابت های حرفه ای تحریک نشود. البته در خیلی جاها ما این رقابت ها را به دوستی تبدیل کردیم و خیلی هم برایمان مفید واقع شد.
در این میان ما هر روز ناچار بودیم که به رادیو و تلویزیون برویم. آنجا جایی نبود که ما مسئولیتی داشته باشیم ولی به لحاظ ستاد تبلیغات ما باید می رفتیم و در پخش خبر که مهم ترین بخش رادیو و تلویزیون بود اعمال نظر می کردیم. تصور کنید اگر این کارها درست انجام نمی شد چقدر می توانست تشنج زا باشد که دو سه بار هم این اتفاق افتاد. آقای خرازی که به متانت، صبر و حوصله معروف بود چندباری درگیر شدند.
* مورد آن را دقیقا در خاطر دارید؟
** بله، یک مورد آن آقای عبدالله نوری بود. در مورد جریان اصفهان که عکس امام را پاره کردند. ما نمی گذاشتیم که خبر آن پخش شود چون نگران بودیم که روحیه جنگی را کم کند، اما ایشان به عنوان مدیر اخبار تلویزیون آن را در اخبار گنجاندند.
* بعد از آنکه ستاد شکل گرفت و آن دعوت از مطبوعات و رادیو و تلویزیون صورت گرفت، نظام کاری شما چگونه شد؟
** ما یک جلسه سردبیران مطبوعات را راه انداختیم. جلسه مشترکی با معاونت فرهنگی وزارت ارشاد داشتیم و بعد هم با مدیر واحد مرکزی خبر و مدیر اخبار رادیو و تلویزیون که فکر می کنم آقای محمد حسن زورق بود. آقای محمد اسلامی از روزنامه انقلاب اسلامی می آمد، از روزنامه کیهان آقای شهریار روحانی، آقای میرحسین موسوی از جمهوری اسلامی و گاهی هم آقای آقازاده معاون ایشان اگر اشتباه نکنم. از روزنامه میزان هم آقای عبدالعلی بازرگان.
* از روزنامه اطلاعات چه کسی می‌آید؟
** فکر می کنم خود آقای دعایی می آمد و البته گاهی هم آقای جلال رفیع می‌آمد.
* این جلسات چه زمانی و چگونه تشکیل می شد؟
** هفته ای یکبار دوشنبه ها بعدازظهر تشکیل می شد. این جلسات را ما حداقل هفته ای یکبار داشتیم اگر بنابر ضرورت ها دو تا سه تا نمی شد.
* این جلسات بعدها تعطیل شد یا ادامه یافت؟
** جلسات به یک شکل دیگری خیلی گسترده تر شد. و در نهایت شورایی به نام شورای سیاستگذاری ستاد تبلیغات جنگ تشکیل شد.
* پس اولین کار شما برگزاری این جلسات بود. بعد از آن شما برای کنترل و پخش اخبار عملیات رزمندگان شورایی در رادیو و تلویزیون ایجاد کردید. اگر امکان دارد کمی در مورد این شورا برای ما بگویید.
** بعد از آنکه ستاد تبلیغات جنگ راه اندازی شد، ناگزیر کنترل اخبار رادیو و تلویزیون در حیطه اختیارات ستاد قرار گرفت. ناچار بودیم ساعت 5 صبح به رادیو و تلویزیون برویم و اخبار را کنترل کنیم.
مسئولیت نهایی پخش اخبار جنگ با خود من بود. ولی یک تیم خبری بسیار خوب که شامل سه نفر یعنی آقایان هادی نژاد حسینیان وزیر بعدی صنایع سنگین، احمد عزیزی قائم مقام بعدی وزارت خارجه ومحسن سازگارا معاون بعدی وزارت صنایع سنگین بود، از 12 شب تا 6 صبح که اخبار می رسید، در رادیو و تلویزیون مستقر می شدند اینها اخبار را بررسی و انتخاب می کردند انتخاب نهایی با مشورت هر یک از این عزیزان که هرکدام در شیفت خودش بود با کمک بنده انجام می گرفت و اخبار به صورت یک بسته خبری ساعت شش و نیم و بعد یک ربع به هفت در اختیار اتاق اخبار قرار می گرفت.
* این کار برای ساعت 2 بعدازظهر و شب هم تکرار می‌شد؟
** بله، دقیقا بود. البته این را باید بگویم که آن زمان به دلیل اینکه فقط 3 شبکه داشتیم می توانستیم از پس این همه مسئولیت برآییم، وگرنه معلوم نبود بتوانیم این امور را رتق و فتق کنیم.
* آیا مطبوعات هم موظف بودند اخبارشان را برای شما بفرستند تا از نظراتتان مطلع شوند؟
** عمدتا در مواقع عملیات این کار را انجام می‌دادند.
* منظورم این است اگر آنان «خبر» داشتند، با شما تماس می گرفتند؟
** بله، البته نود درصد اخبار آنها از رادیو و تلویزیون و خبرگزاری بود اما اگر خودشان خبر داشتند به شورا می فرستادند تا آنها نظر دهند. ما معمولا در ساعت 10 صبح با سردبیران مطبوعات تماس تلفنی داشتیم. ما سعی می کردیم منابع خبری را که پیدا کرده بودیم بین مطبوعات تقسیم کنیم. ساعت سه بعدازظهر بعد از آنکه اخبار رادیو پخش می شد، تازه باید به ستاد مشترک ارتش می رفتیم.
کار نوشتن اطلاعیه و آن نظم و دیسیپلین که بچه های نظامی داشتند و حساسیت هایی که داشتند شروع می شد. آنها مایل بودند ضعف های نظامی مطرح نشود و برعکس، ما مایل بودیم برخی مشکلات مطرح شود، چون فکر می کردیم با مطرح شدن آنها مردم راحت تر بسیج می شوند و جنگ یک تنه از عهده ارتش برنمی آید. آنها به قول خودشان حمیت قسمتی داشتند و ما حمیت حرفه ای داشتیم خلاصه چالش ما با شرکای خبری مان تازه بعدازظهر به ارتش کشیده می شد، این اطلاعیه باید این گونه نوشته شود... این طور نوشته نشود...
* شما موظف به هماهنگی با ارتش بودید؟
** نه، آنها موظف به همکاری و هماهنگی با ما بودند. ولی ما خیلی مایل نبودیم تسلط خودمان را عنوان کنیم. برای اینکه خیلی خوشایند نبود و آنها هم اکثرا نیروهای کارآمدی بودند که با مطرح شدن اینها باعث به وجود آمدن حسادت هایی می شدیم که طبعا چهره خوشی نداشت.
به این ترتیب ما در خیلی از موارد به لحاظ حرفه ای کوتاه نمی آمدیم اما به لحاظ ادب کوتاه می آمدیم. خیلی جاها آنها را در جریان مسائل قرار می دادیم. روزهای اول جنگ گاهی اوقات روزی دو یا سه اطلاعیه نوشته می شد. اگر اینها را با اطلاعیه هایی که یک ماه بعد از تشکیل ستاد تبلیغات جنگ منتشر می شد، مقایسه بکنید، ظرافت های حرفه ای خبری را در آنها خواهید دید. قبل از آن یک اطلاعیه خشک نظامی بود. بعداز حدود ساعت شش که کارمان در ستاد مشترک ارتش تمام می شد دوباره به اتاق اخبار جنگ برمی گشتیم. کارهای آنجا را سروسامان می دادیم و ساعت هفت به رادیوتلویزیون می رفتیم و عموما به اتفاق دکتر خرازی.
* بنابراین شما در اولین گام سیاست های کلان اطلاعات و اخبار جنگ را در جلسات دوشنبه تان هماهنگ می کردی. دوم اینکه اخبار عملیات ها و به طور کلی جنگ را نظم بخشیدید. اما مورد سومی هست و آن نظارت بر دیگر جنبه های اخبار جنگ است. یعنی اخباری که تاثیر نامناسب داشت؛ که شما یک مورد آن را در مورد اصفهان اشاره کردید. فکر می کنم با این تفاسیر نگاه شما عمدتا مبتنی براین امر بود که برخی اخبار تاثیر سوء بر رزمندگان نگذارد. دیگر اینکه از چه زمانی به این نتیجه رسیدید که اخباری منتشر کنید که اطلاعاتی به عراق ندهد. مثلا اخبار اقتصادی، که می توانست افتتاح کارخانه ای در جایی اطلاعاتی به عراق بدهد؟
** ما در اوایل جنگ به این لحاظ که دشمن تبلیغ می کرد که اقتصاد ایران را نابود کردیم، با مشورت آقای زورق یک بخش اقتصادی را راه انداختیم که رادیو تلویزیون سعی می کرد در روز، دو، سه خبر اقتصادی از فعالیت های اقتصادی واحدهای مختلف مملکت را ارائه دهد. و اتفاقا خیلی هم روی آن تاکید داشتیم، چون فکر می کردیم لزوما اخبار جنگ به معنی دقیق کلمه فقط خود اخبار جنگ را پوشش نمی دهد، به همین دلیل توانایی ها در اداره امور تولیدی، چه در بخش صنایع و چه کشاورزی را خیلی بزرگ می‌کردیم.
یعنی شاید اینها بیش از حد بزرگنمایی می شد و این باعث تقویت روحیه می شد. وقتی یک رزمنده در جبهه می شنید که برای یک کمباین یک قطعه ساخته اند، می توانست اطمینان پیدا کند که اگر جنگ تداوم پیدا کند پشتش خالی نمی شود. البته بعداز چند سال به این نکته پی بردیم یک سری اخبار اقتصادی که خیلی دقیق است را نبایستی گفت به علت اینکه به دشمن این توانایی را می دهد تا آنها را منهدم کند و سعی می کردیم پوشش خبری آنها را محدود کنیم.
* نظارت بر بخش اخبار سیاسی که می توانست تاثیر نامناسب بگذارد چگونه بود؟
** این مشکل ترین قسمت کار ما بود چون بعضی از جناح های رسانه ای در جریان جنگ، تسویه حساب های سیاسی می کردند، همواره اینگونه فکر می کردیم که جنگ در شرایطی می تواند پیش رود که چنین تفرقه هایی نداشته باشیم. برخی فکر می کردند این تفرقه ها بایستی اتفاق بیفتد تا قضیه شان روشن شود. ما به چنین چیزی باور نداشتیم ما تصور می کردیم باید اینها را به عنوان پشتوانه های جنگ هدایت کنیم به جای اینکه با هم دعوا کنند و حداقل فعلا دعوایشان را متوقف کنیم. سعی می کردیم به چیزهایی که می توانست دعواها را بارور کند بها ندهیم و سعی کنیم زمینه های مشترکی که بین نیروهای مختلف وجود داشت را تقویت کنیم.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات