روشنگری و زمینههای پیشرفت شرقشناسی:
در قرن هفدهم در زمان لویی چهاردهم، مکتب خردگرایی فرانسوی جهانبینی غالب بود که در اکثر کشورهای اروپایی منتشر شد و نهضت "روشنگری" را بهوجود آورد. از جمله افکار دوره "روشنگری" افکار سینگ، دکارت، هابز، لاک، هیوم و ولتر بود که تجربه و دریافتهای حسی را تنها سرچشمههای دریافت ادراک بشر میشناختند و میخواستند توفیقهای علوم در جهان مادی را با زبان فلسفی بیان کنند. "مدارا" (Toleranz) یکی از ویژگیهای اصلی عصر "روشنگری" بود. بر مبنای این اصل، اروپاییها، که حدود ده قرن تصویری غلط و مغرضانه از اسلام ارائه داده بودند، کوشش کردند برای بررسی و گفتوگو درباره اسلام، ابتدا عقاید و اعتقادات مسلمانان را مشتاقانه و بدون غرض و پیشداوری مطالعه کنند.
در قرن هیجدهم، کمکم اروپاییان سعی کردند از تعصبات قبلی چشم بپوشند تا زمینه برای تحمّل و "مدارا" و شنیدن عقاید دیگران مهیّا شود. در آلمان نیز، روشنفکران و آزادیخواهان متفکری مثل لایبنیتس و کانت، سعی کردند به نهضت روشنگری مساعدت کنند. عصر روشنگری توانست زمینه خوبی برای شرقشناسی مهیّا کند تا جهانگردان و شرقشناسان اروپایی بتوانند برای مطالعه و تحقیق به شرق به خصوص شرق اسلامی سفر کنند و نتایج تحقیقات خود را به ارمغان آورند؛ زیرا در این زمان دیگر اروپا، شرق را در سرزمین جهل و ظلمت نمیدید.
روابط ایران و آلمان:
بررسیهای تاریخی نشان داده است که اولین روابط ایرانیان و قوم ژرمن در زمان شاهان اشکانی پدید آمد و یک نوع رابطه مبتنی بر اتحاد بدون عهدنامه میان ایران و آلمان تا عهد ساسانیها ادامه داشت، ولی به طور مستند روابط ایران و آلمان تاریخ پانصدساله دارد.
روز 20 اکتبر 1600.م تاریخ آغاز روابط سیاسی بین ایران و آلمان است. حسینعلی بیک بیات و آنتونی شرلی، سفیران شاهعباس اول، در شهر پراک به حضور امپراتور آلمان رسیدند و دعوت پادشاه صفوی به ایجاد اتحادی با آلمان بر ضد دولت عثمانی را اعلام نمودند. بهاینترتیب روابط دو کشور گسترش یافت و هر دو بر ضد دشمن مشترک، یعنی امپراتوری عثمانی، عمل میکردند.
نام آلمان اولینبار در نامهای که شاه اسماعیل اول در تاریخ 11 سپتامبر 1523 به کارل پنجم، امپراتور آلمان فرستاد، آورده شده و در آن پادشاه صفوی تمایل خود را به اتحاد با آلمان علیه عثمانی ابراز داشته است. این نامه اولین سند باقی مانده از روابط دو کشور میباشد.
بههرحال، در دوره صفویه، به خصوص در زمان شاهعباس اول، روابط این دو کشور با اعزام هیأتهای سفارت گسترش پیدا کرد و آلمانیها توانستند با زبان، فرهنگ و تمدن ایران آشنایی پیدا کنند و در حقیقت به ایرانشناسی اقدام نمایند.
هانس شیلت برگر (Hans Schiltberger) متولد 1380 در شهر مونیخ، بعد از سالها زندگی در شرق و سیزده سال اسارت در دولت عثمانی در سال 1427 به آلمان برگشت و سیاحتنامه خود را به نام "سفر شیلت برگر به سرزمین کفار" نوشت. هرچند این کتاب از نظر اطلاعات ضعیف است، ولی اولین سفرنامهای به شمار میرود که درباره ایران در آلمان نوشته شده است.
آدم اولئاریوس (Adam Olearius)، منشی و مشاور سفیر فریدریش سوم که بعداً نیز با آموختن زبان فارسی به ایرانشناسی گروید، در سال 1636.م با هیأتی به ایران سفر کرد. او بیشتر دانشمند بود تا جهانگرد. وی بعد از مراجعت به آلمان، "گلستان" سعدی را به زبان آلمانی برگرداند. ده سال بعد که دوباره به ایران بازگشت، "یادداشتهای تازه درباره سفر شرق" را نوشت. در سال 1654.م نیز ترجمه "گلستان" سعدی را با توضیحاتی به چاپ رساند. با استقبال مردم و چاپهای متعدد این کتاب، وی به ترجمه "بوستان" سعدی همّت گماشت.[19] او خدمات گرانبهایی در زمینه معرفی فرهنگ ایرانی و ادب فارسی به مردم آلمان انجام داده است.
یوهان گوتلیپ ورم در سال 1717.م به ایران سفر کرد و بعد از مراجعت به آلمان سفرنامه خود را که شامل معرفی "عصر صفوی" بود، منتشر ساخت. بعد از پیروزی نظامی نادرشاه در هند و آسیای صغیر، توجه آلمانیها بر ایران متمرکز شد و کتب بسیاری درباره تاریخ گذشته ایران و جنگهای نادرشاه منتشر ساختند. اولین کتابی که در این دوره ترجمه و چاپ شد، کتاب "درّه نادری" اثر میرزامهدیخان، دبیر نادرشاه، است.
چند سال بعد، انگلبرت کمپفر (1651ــ1716.م)، بزرگترین ایرانشناس عصر صفوی، در سال 1712.م کتابی درباره ایران به زبان آلمانی چاپ کرد که شامل تحقیقات او در مورد کتیبههای تختجمشید میباشد. وی برای اولینبار در این کتاب از "خط میخی" سخن به میان آورده است. بعداً نیز در نتیجه سفری که به اصفهان کرده بود، نقشه این شهر را دقیقاً کشید و با تفسیر لاتین به چاپ رساند. وی کتابی نیز به نام "ویژگی بیگانگان" نوشت. فریدریش وال نیز برای اولینبار در سال 1791 قسمتی از حافظ را به زبان آلمانی منتشر ساخت. او در سالهای 1684 و 1685.م درباره اوضاع طبیعی، سازمان اداری و وضع زندگی مردم ایران تحقیق نمود و نتایج تحقیقاتش را به زبان لاتین منتشر ساخت.
کارستن نیبور، محقق آلمانی، بعد از سفر خود به شرق در سال 1765.م وارد بوشهر شد و از شیراز و جزیره خارک بازدید کرد. در سال 1774.م سفرنامه خود را درباره ایران و کشورهای عربی منتشر ساخت که در آن 24 تصویر از ایران مشاهده میشود. او بعد از مشاهده تختجمشید و تحقیق درباره آن پی برد که کتیبههای آن به سه زبان است و رونوشتی از آنها برداشت.
هاینریش فن پوزر نیز در سال 1621.م به ایران آمد و سفرنامه خود را به لاتین نوشت که بعد از مرگ وی به زبان آلمانی ترجمه و منتشر شد (1675). او از جذابیت پلهای اصفهان و طبیعت خوانسار و ساختمانهای گلپایگان یاد کرد. پاوْل فلمینگ (1640ــ1609)، شاعر آلمانی که در سال 1633 با اولئاریوس در یک گروه تجاری 34 نفری به ایران سفر کرد، گزارش سفر خود در ایران و اصفهان را از شدت شوق به شعر درآورد:
اینک ایران آزاد با آغوش باز به استقبال ما میآید
تا دردهای ما را با شادی ایزدی خود تسکین دهد
آتش سرور و شادی بر فروزد و ما را به سوی اصفهان هدایت کند.[20]
بنابراین بسیار واضح است که قرن هیجدهم، آغاز تکوین و تثبیت مکتب ایرانشناسی آلمان بوده است، ولی در این زمان هنوز حوزههای مطالعاتی ایران مشخص نشده بود و فقط چند ایرانشناس مهم به نامهای کارستن و آیشهورن در مورد ایران مشغول مطالعه بودند. در این قرن، هرمان بروکماس متن کامل حافظ را ترجمه و در سال 1860 چاپ کرد. یوهان فولرز نیز فرهنگی فارسی به لاتین را چاپ کرد (1876). روکرت نیز شاهنامه فردوسی را ترجمه و چاپ کرد (1895).
اوایل قرن نوزدهم، روابط تجاری و بازرگانی میان ایران و آلمان به خاطر وجود نمایشگاهها در آلمان گسترش پیدا کرد. در سال 1842.م بنا به تقاضای دولت ایران، میان ایران و اداره گمرک آلمان همکاری تجاری منعقد شد، ولی اجرای آن بعداً انجام پذیرفت.[21]
نخستین تماس دیپلماتیک میان ایران و آلمان در سال 1857.م اتفاق افتاد. در این سال، پیمان بازرگانی و مودّت توسط فرخخان امینالملک، سفیر ایران در فرانسه و کارل فرانس فن هاتس فلد ویلدنبورگ به نمایندگی از پروس و اتحادیه گمرکی آلمان به امضا رسید. در سال 1860.م نیز هیأتی از پروس عازم ایران گردید و به حضور ناصرالدینشاه رسید. در آوریل 1873.م، ناصرالدینشاه برای اولینبار به اروپا سفر کرد، ولی هدف سیاسی نداشت. ولی یک قراردادی تجاری و یک پیشنویس مودّت تجاری و دریانوردی میان دو کشور ایران و آلمان به امضا رسید. ناصرالدینشاه فکر میکرد که آلمان تنها کشور اروپایی است که قصد مداخله در امور داخلی ایران را ندارد و بدیندلیل مشاوران آلمانی برای کار در ایران مناسب هستند. آلمانیها هنگام رفت و آمد به ایران، با آداب و رسوم و فرهنگ و تمدن ایران بیشتر آشنا شدند و روابط فرهنگی میان این دو کشور بهتر شد و ایرانشناسان آلمانی بیشتر به تحقیق درباره ایرانشناسی اشتیاق پیدا کردند و از این زمان به بعد در آلمان، ایرانشناسی و اسلامشناسی بسیار گسترش پیدا کرد.[22]
ایرانشناسی در آلمان و کشورهای آلمانیزبان:
ایرانشناسی در کشورهای آلمانیزبان، برخلاف اکثر دانشگاههای کشورهای دیگر، در رشتهای از رشتههای دانشگاهی متمرکز نیست. بنابراین برای بازبینی یا بازسازی تاریخ مطالعات ایرانشناسی در این کشورها باید در رشتههای مطالعاتی و دانشگاهی متعددی کاوش کرد.
1ــ زبانشناسی و فقهاللغه ایرانی: تنها رشته دانشگاهی در حوزه زبان آلمانی که نام "ایران" را با خود دارد، رشته زبانشناسی و فقهاللغه میباشد.
مطالعات جدید ایرانی در زبان آلمانی از اوایل قرن نوزدهم، یعنی وقتی که فریدریش گروته فند (Friedrich Grote Fend) مؤسس مکتب ایرانشناسی در اروپا در قرن نوزدهم رمز نوشتههای خط میخی کتیبههای بیستون کرمانشاه را کشف کرد و تاریخ هخامنشی، ساسانیان و اشکانی را به اروپاییان شناساند، باب شد. توجه به زبانشناسی و فقهاللغه ایرانی میان روشنفکران و متفکران آلمانی ناشی از روابط و پیوندهای نزدیک آن با زبانشناسی هندواروپایی میباشد. برخلاف آنچه در مورد قدرتهای استعماری فرانسه و انگلیس مشهود بود، در آلمان توجه عمومی به این رشته، ناشی از انگیزههای اقتصادی و میل به سلطه مستقیم نبود، بلکه انگیزه سیاسی توجه به موضوعات ایرانی مبنای ذهنی و مرامی داشت. رکن "آریایی" در آلمان، تأثیر مهمّی در انگیزش مطالعات و تحقیقات ایرانی داشت. مانفرد مایرهوف، کارل هوفمان، هلموت هومباخ از این نوع ایرانشناسان میباشند. در دانشگاه هومبولد، مانفرد لورنتس که از شاگردان پروفسور یونکر است، استاد فعلی زبان فارسی این دانشگاه میباشد.
یونکر و پروفسور بزرگ علوی فرهنگ فارسی به آلمانی کاملی نوشتهاند (این کتاب در ایران نیز چاپ شده است). بزرگ علوی با نوشتن کتاب تاریخ و تطور ادبیات نوین ایران (1964) خدمت بزرگی به ادبیات ایران در آلمان کرده است. فریتس ولف کتاب "کشفالغات" شاهنامه فردوسی را نوشت و اوستا را به آلمانی ترجمه کرد. کریستیان بارتولومه نیز کتاب جامع "واژه پارسی قدیم" را نوشت. کریستف بورگل، مانفرد هرمان و فرامرز بهزاد نیز داستانهای کوتاه پنجاه سال اخیر ایران را ترجمه کردهاند.
زبان و ادبیات فارسی در سه دانشگاه مهم آلمان، یعنی دانشگاه هامبورگ، دانشگاه برلین و دانشگاه گوتینگن (
اسلامشناسی نیز به عنوان یک رشته مطالعاتی منظم از بطن شرقشناسی سربرآورد، اما بخشهایی از زبانشناسی عربی، فارسی و ترکی و سؤالهای ماهیتاً دینی اسلامی و تاریخ و ادبیات خاورمیانه را در خود داشت. در قرن بیستم، روششناسی تحقیق درباره اسلام به کمک رشتههای علوم سیاسی و تاریخ و انسانشناسی فرهنگی و اجتماعی توسعه یافت و رهیافتها و مفاهیم بسیار متنوع و بدیعی در مطالعات اسلامی در رشتههای اسلامشناسی دانشگاههای آلمانی مطرح شد.
در آلمان، اسلامشناسی همواره بر مدار منابع و زبان عربی استوار بوده است. اما در اتریش، گرایش شرقشناسان به زبان ترکی بود تا اینکه هامر پورگشتال (Hammer Purgstall) تحولی در ادبیات اسلامی و ایرانی ایجاد کرد و بیشتر از یکصد جلد کتاب در مورد شرق نوشت که مهمترین آنها عبارتاند از: نظام حکومتی و اداری دولت در امپراتوری عثمانی، تاریخ امپراتوری عثمانی، تاریخ سخنوری در ایران، ترجمه گلشن راز، ترجمه دیوان حافظ. البته زبان عربی جایگاه خاص خود را در مطالعات شرقشناسی دارد.
شایان ذکر است که به تاریخ ایران در حال حاضر توجه چندانی نشده است. مسأله دیگری که در خور ذکر است، این است که بسیاری از اسلامشناسان که در تحقیق درباره ایران مشارکت جستهاند، توجه خاصی به مسائل ایران ندارند و هنوز مطالعه درباره زبانها و تاریخ و فرهنگ ایران دوره اسلامی به عنوان یک رشته مشخص تحقیقاتی، مبانی واضح و منظمی نیافته است. انقلاب اسلامی ایران در سال 1979.م باعث شد اسلامشناسان بیشتر به مسائل مسلمانان توجه کنند.
2ــ زبان، تاریخ و فرهنگ ایران دوره اسلامی: در نیمه اول قرن بیستم، مشهورترین شرقشناسان و اسلامشناسانی که به امر زبانشناسی اقدام کردند، هانس شِدِر (Hans Schهder) (1896ــ1957)، ولفگنگ لنتس (Wolfgang Lentz) و والتر هاینتس (Walter Heinz) بودهاند. حوزه تحقیقاتی شِدِر، تاریخ عمومی و بررسی تطبیقی تمدنها بود و درباره سهم ایران در تطوّر تمدن بشر نیز تحقیق میکرد. لِنتس بیشتر مشتاق تحقیق در زبانشناسی ایرانی بود و در زمینه اوضاع و احوال اجتماعی ــ فرهنگی مردم ایران نیز پژوهش مینمود. هاینتس نیز راه جدیدی را در مطالعه تاریخی ایران اواخر قرون وسطی باز کرد و کتاب "ظهور ایران به عنوان یک دولت ملّی در قرن پانزدهم" را نوشت. هانس رومر (Hans Rهmmer) و برتولد اشپولر (Berthold Spuler) نیز با او همکاری میکردند. آنها از استادان اسلامشناسی بودند.
حوزه اصلی تحقیقات اشپولر، قرون اولیه اسلامی بود و حوزه اصلی تحقیقات رومر، سلسلههای بعد از مغول تا سقوط صفویه. اشپولر و رومر چشمانداز تاریخی را وسیله گسترش دامنه مطالعات اسلامی میشمردند. پروفسور برت گئورگ فراگنر (Bert Georg Fragner) نیز از استادان مشهور اسلامشناسی و ایرانشناسی آلمان میباشد و اداره مطالعات ایرانی دانشگاه برلین بر عهده اوست. آثار او عبارتاند از: ادبیات فارسی، منبع تاریخ جدید ایران، قدرت روسیه و اسلام، از الهیّون دولتی تا دولت دینی.
3ــ مکتب تاریخی هاینتس، رومر و اشپولر: اشپولر با کتاب خود به نام "تاریخ ایران در نخستین قرون اسلامی" خدمت بزرگی به اسلامشناسی کرده است (این کتاب توسط مرحوم پروفسور فلاطوری و خانم مریم میراحمدی به فارسی ترجمه و چاپ شده است). رومر نیز تحقیقات ارزندهای بر روی تاریخ ایران انجام داده است.
تأکید خاص مکتب تاریخی این سه دانشمند، بر روی نهادهاست. این نگرش باعث شده است با ارزشترین آثار محققان و متخصصان ایرانشناس آلمانی درباره تاریخ میانه و اوایل عصر جدید ایران فراهم آید. دستهای دیگر از آثار مهم و ارزنده ایرانشناسان و اسلامشناسان آلمانیزبان عبارت است از: "مبانی و طرز اخذ مالیات در ایران" اثر هاینتس، "مکاتبات و رسائل دیوانی دوره تیموریان" اثر رومر، "حکومت و تشکیلات دیوانی در عهد سلاجقه و خوارزمشاهیان" اثر هُورست، ترجمه "نامه نامی خواندمیر" اثر گ. هرمان، "دیوانهای رسائل در کشورهای اسلامی" اثر بوسه، "فرماننامههای صفویان" اثر شیمکورت، "اسناد اردبیل در دوران پیش از مغول" اثر مونیکا گرونه، "اسناد و گزارشهای سیاسی دوره مغول" اثر گوتفرید هرمان.
ایرانشناسان آلمانی، آثار بسیار مهمی در زمینه اسناد و گزارشهای فارسی و مطالعات تحلیلی و استنتاجی درباره نهادها و تشکیلات دیوانی، به ویژه در عصر صفوی، داشتهاند.
4ــ مطالعات اسلامی: مشهورترین چهره در زمینه مطالعات اسلامی در آلمان، هلموت ریتر (1971ــ1892.م) میباشد. او تحقیق در زبانشناسی و تجزیه و تحلیل علمی اسلام را از لوازم ضروری مهم فرهنگ سنّتی اسلام میدانست. اثر عظیم او، "دریای جان" است که تحقیقی درباره تعابیر ادبی و دینی حوزههای عرفانی عطار میباشد (این کتاب به فارسی نیز ترجمه شده است).
فریتس مایر (1988ــ1912.م) نیز از استادان بنام اسلامشناسی و عرفان اسلامی است که در کشور سوئیس در دانشگاه بال (Ball) تدریس میکرد. او آثار ارزشمندی در مورد رباعیهای مهستی شاعر و ابوسعید ابوالخیر عارف خراسانی دارد. بعضی از آثار او به قرار زیر میباشند: "زندگانی ولد پدر مولوی"، "خراسان و پایان عرفان کلاسیک". ویلهلم هاینتس، محقق اتریشی استاد دانشگاه وورسبوگ (Würzburg)، در مورد سبک هندی و شعر کهن فارسی تحقیق بسیار کرده است.
یوهان کریستُف بورگل، محقق آلمانی و استاد دانشگاه زوریخ، با تحلیلها و ترجمههای ادبی خود پیوندهایی میان ادبیات قدیم و جدید برقرار کرده است. رودولف گِلپکه، محقق سوئیسی، اِبرهارد کروگر، دانشمند آلمانی، و گوتفرید هرمان نیز از استادان دانشگاههای آلمانیزبان میباشند که در ادبیات ایران و اسلام کار کردهاند.
5ــ دین، مذهب و تاریخ علم: محققان آلمانی در زمینه عرفان، ادبیات و اسلامشناسی بسیار فعالیت کردهاند. یکی از محققان صاحب نام آلمانی که روی عرفان ایرانی کار کرده است، ریچارد گراملیش میباشد که کتابی در سه جلد در مورد طریقههای درویشی شیعی در ایران منتشر کرده است که هیچ متخصصی بینیاز از این کتاب نیست.
یکی دیگر از دانشمندان اسلامشناس که ایرانی است، مرحوم پروفسور فلاطوری، استاد دانشگاه کلن، میباشد که آثار گرانبهایی از خود به جای گذاشته است مثل: "الهیّات شیعی"، "اشتباهات اصطلاحات اسلامی در دروس مدارس آلمان"، "اسلام در گفتوگو"، "فهرست کتابهای کتابخانه آکادمی علوم اسلامی (بخش شیعه) شهر کلن". دیگری هرالد لوشنر، استاد حقوق دانشگاه ارلانگن (Erlangen)، میباشد که درباره اصول شیعه امامیه تحقیق کرده است.
متأسفانه توجه اسلامشناسان به فقه اسلامی، به خصوص فقه شیعه، بسیار کم است که باید در اینباره تحقیق شود. حتی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و آثار آن در جهان، اسلامشناسان آلمانی آنطور که در خور آن است به پژوهش در خصوص مسائل اسلامی و فقهی به طور علمی برنخاستهاند و به جز چند کتاب و مقاله از جمله رسالات تحقیقی درباره اسلام بعد از انقلاب اسلامی، رساله یورگن یاکوبیس درباره ذهنیت تاریخی شهید مطهری، "اسلامی کردن کتابها و برنامههای درسی ایران بعد از انقلاب اسلامی" و نیز رساله دکترای خانم زیلویا تکنباخ درباره قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، کتابی در این زمینه منتشر نساختهاند.
6ــ علوم سیاسی و تاریخ معاصر ایران: حدود چهل سال است که منطقه خاور نزدیک و میانه به صورت زمینهای برای مطالعات رشتههای علوم سیاسی دانشگاههای آلمانیزبان درآمده است. رویکرد مطالعات اسلامی در آلمان با در نظر گرفتن مناسبات اقتصادی و بازرگانی آلمان با ایران تناسب صحیحی نداشته است. روشنفکران آلمانی از 1960.م به بعد نظر منتقدانهای نسبت به ایران داشتهاند. این گرایش باعث شد کتب بسیاری در مورد وضعیت سیاسی و اقتصادی در ایران انتشار یابد. البته کتابهای علمی ــ تحقیقی دراینباره اندک است. از جمله کتب مهمی که دراینباره نوشته شده است. "ایران" اثر اولریش گِرِکه، "ما و ایران" اثر فریدریش کوخواسر میباشد. در خور ذکر است که هیچکدام از مؤسسات تحقیقاتی علوم سیاسی در آلمان برنامه منظمی برای تحقیق در امور ایران نداشتهاند. با این حال به طور انفرادی کتبی به طبع رسیده است؛ مثل ترجمه "حکومت اسلامی" آیتالله خمینی. کتاب "ایران و بحران" نیز حاصل مقالات دو کنفرانس بینالمللی درباره انقلاب اسلامی ایران میباشد. رساله دیگری نیز درباره جنگ ایران و عراق نوشته شده است. کتاب "دین و سیاست در ایران" نیز حاصل زحمات دو روزنامهنگار بوده است.
دانشمندان علوم سیاسی توجه چندانی به ایران بعد از جنگ جهانی مبذول نکردهاند. احمد مهراد، کارشناس علوم سیاسی در آلمان درباره اوضاع و احوال ایران بعد از جنگ اول جهانی تحقیقات منظمی انجام داده و ضمناً در مورد مناسبات ایران و آلمان نیز بررسیهای علمیای کرده است.
تنها مؤسسه تحقیقاتی آلمان که بدون ارتباط با هیچ دانشگاهی، به مسائل ایران امروز توجه میکند و در این زمینه پژوهش مینماید، "موسسه شرقی آلمان" در هامبورگ است که زیر نظر پروفسور ادو اشتینباخ (Udo Steinbach) اداره میشود و فصلنامهای به نام "شرق" منتشر میکند. موسسه "کانون معنویت ایران" نیز به مدیریت دکتر علی رهبر سالهاست که در شهر بن در زمینه اسلامشناسی فعالیت میکند و فصلنامه "ایرانزمین" را منتشر میسازد.
7ــ علوم اجتماعی و انسانشناسی و جغرافیا: تحقیقاتی که در زمینه علوم اجتماعی در مورد آلمان انجام میشود، سازمانیافته نیست، حتی در چارچوبی علمی و دانشگاهی ارائه نمیشود، بلکه اتفاقی و بدون برنامه و صرفاً انفرادی است. با وجود این، خانم سوزان سرخوش رساله خود را درباره بررسی و تجزیه و تحلیل مفهوم "طریقه تولید آسیایی" در قرن نوزدهم نوشت. کورت گروسینگ نیز تحقیقاتی در مورد "اقتدار، اقتصاد و جامعه مقطّع در تاریخ اجتماعی ایران" عرضه کرد.
در حوزه جغرافیا نیز بسیار کم کار شده است، با اینکه جغرافیای ایران زمینه خوبی برای تحقیق بوده است. مشهورترین محقق در این حوزه مطالعاتی، اِکارت اهلرز (Eckard Ehlers) میباشد. او کتابها و رسالههای بیشماری در مورد جغرافیای ایران دارد که مهمترین آن، که از مراجع مهم حوزه جغرافیای ایران به شمار میرود، کتاب "وجوه و جنبههای جغرافیای ایران" میباشد. زگر (Seger) نیز درباره ساختار شهری و به ویژه بازار تهران تحقیقاتی انجام داده است.
8ــ هنر و باستانشناسی: هنر ایرانی ــ اسلامی در هیچ یک از دانشگاهها یا مؤسسات تحقیقاتی آلمانیزبان موضوع درسی یا مطالعاتی نبوده، بلکه فقط در موزهها، این موضوع مطرح است و آن هم زیر مجموعهای از هنر اسلامی میباشد. کلاوس بریش و باربارا فینستر از جمله متخصصان هنر ایرانی هستند. شایان ذکر است که خانم پروفسور شیمل سالها استاد هنر اسلامی و در نتیجه هنر ایرانی در دانشگاه هاروارد بوده است. کتابهای "خوشنویسی و فرهنگ اسلامی"، "گل و ستاره"، "باغ و گل در فرهنگ اسلامی" از آثار او میباشند (این کتب به فارسی ترجمه شدهاند). فریدریش زاره نیز در مورد سفالکاری و هنر کاشیکاری ایران تحقیق نموده و کتابهای "یادگارهای هنر معماری ایران" و "صنایع ساختمانی ایران" را منتشر ساخته است.
تحقیقات باستانشناسی آلمان بیشتر دوره قبل از اسلام را دربرگرفته است. کلایس از باستانشناسان ایرانشناس آلمانی است که مجله "گزارشات باستانشناسی ایران" را مرتباً منتشر میسازد. کتابی نیز درباره "راههای کاروانرو ایران" دارد. هاینتس گائوبه نیز باستانشناس و ایرانشناسی است که باستانشناسی و تاریخ هنر را با روشها و رهیافتهای زبانشناختی و تاریخی درهم آمیخته است. ارنست هرتسفلد نیز تحقیقات بسیار وسیعی در مورد تختجمشید کرده است.[23]
نتیجه
1ــ مطالعه شرقشناسی و جستجوی اهداف شرقشناسان بهخاطر کمبود منابع در دسترس و وجود دیدگاههای مختلف، و تأثیرپذیری آنها از سیاستهای اصلی کشورشان بسیار مشکل است و باید برای آن، سمینارها و کنگرههای دوطرفه برگزار گردد.
2ــ مطالعه شرقشناسی به طور کلی ضمن تحقیق در آثار شرقی، منافع بسیاری از نظر اقتصادی و فرهنگی و سلطه بر شرق داشته است.
3ــ شرقشناسی باعث شناخت و حفظ و نگهداری و انتشار بسیاری از کتب خطی شرقی شد.
4ــ شرقشناسی ابزاری برای نفوذ در فرهنگ و ملتهای شرق بوده است.
5ــ روح تعصب مسیحی ــ یهودی و اندیشههای کلیسایی، که با روح اسلام ناسازگار میباشد، در نهاد اندیشه شرقشناسی نهفته بوده است تا استعمار بتواند با چنین ابزارهایی سلطه همیشگی خود را میان کشورهای آسیایی و افریقایی حفظ کند.
6ــ شرقشناسی در نتیجه آشنایی غرب با تمدن اسلامی کمک بزرگی به پیشرفت علم و دانش، و در نتیجه پیدایش عصر روشنگری و رنسانس کرد.
7ــ دیدگاه شرقشناسان به مرور زمان نسبت به اسلام رو به بهبود بوده است تا آنجا که عدهای از شرقشناسان منصف دین اسلام را به عنوان یک دین واقعی به رسمیت شمرده و حتی پیشداوریها و دیدگاههای غلط غربیها را تصحیح کرده و امروز گفتوگوی میان ادیان را مطرح کردهاند.
8ــ سابقه شرقشناسی و روابط میان ایران و آلمان به دوران بسیار دور میرسد.
9ــ ویژگی شرقشناسی آلمان، نداشتن هیچگونه مستعمره و تحقیق در زبانشناسی، فقهالغه، باستانشناسی و هنر و ارائه نتایج تحقیقات علمیشان به جامعه میباشد. ضمناً رکن "آریایی" در آلمان تأثیر مهمی در انگیزش مطالعات و تحقیقات ایرانی داشته است.
10ــ آلمانیها در ترجمه ادبیات شرق، امانت را رعایت کرده و گلچین خوبی از آثار شرق ارائه دادهاند.
11ــ شرقشناسان آلمانی بیشتر از کشورهای دیگر غربی به ایرانشناسی و اسلامشناسی دست زده و دیدگاه معتدلتری نسبت به دین اسلام دارند.
12ــ کشور آلمان بهخاطر وجود بیش از سه میلیون مسلمان در آنجا، اشتیاق بیشتری به مطالعه و شناخت اسلام دارد، چون بیشتر اندیشمندان آن با صلح از طریق شناخت یکدیگر و گفتوگو موافق هستند.
13ــ رویکرد مطالعات اسلامی در آلمان با میزان مناسبات بازرگانی و اقتصادی این کشور با ایران تناسب صحیحی نداشته است.
14ــ مسلمانان برای پاسداری از مرزهای عقیدتی اسلام و اثبات حقانیت آن، لازم است درباره این پدیده تاریخی از ابعاد مختلف تحقیق کنند تا از صدمه احتمالی آنها بتوانند جلوگیری نمایند و بهخصوص بتوانند از پیشرفت تهاجم فرهنگی بکاهند.
15ــ شرقیها بهخصوص مسلمانان باید برای دفاع و حفظ فرهنگ خود، اندیشه و فرهنگ غرب را خوب بشناسند تا بتوانند به نحو احسن برای پیشبرد اهداف خود از آن استفاده کنند.