تاریخ انتشار : ۲۱ آبان ۱۳۸۸ - ۱۰:۰۱  ، 
کد خبر : ۱۲۴۰۹۳
یک گزارش تاریخی:

روایتی از اعزام اولین گروه قوای محمد رسول‌الله به سوریه


نیروهاى اعزامى، صبح روز بیستم خرداد 1361، یعنى یک روز پیش از عزیمت به سوریه، به فرمان احمد متوسلیان در پادگان امام حسین(ع) گرد آمدند.
سعید قاسمى، مسوول وقت واحد اطلاعات عملیات تیپ 27 مى‏گوید:
"...هیچ وقت فراموش نمى‏کنم، قریب به هزار نفر بودیم ؛ حدود هشتصد نفر از نیروهاى کادر سپاه و مابقى، بچه‏هاى تکاور تیپ 58 ذوالفقار ارتش بودند که در محوطه زمین صبحگاه پادگان امام حسین(ع) صف کشیده بودند.
در مقابل ما و روى جایگاه، علاوه بر حاج احمد و حاج همت، تیمسار ظهیرنژاد و تعدادى از فرماندهان محترم ارتش جمهورى اسلامى ایران هم حضور داشتند؛ اصحابى که دیگر گمان نکنم احدى بتواند مثل و مانند آنها در یک جا گردآورى کند.
حاج احمد در جمع این رزمندگان، سخنرانى هیجان‏انگیزى ایراد کرد. پشت میکروفن، با چهره‏اى برافروخته و لحنى حماسى گفت:
برادران! این راه راهى بى‏بازگشت است! کسى که با ما مى‏آید باید تا آخر همراه ما باشد. اگر در آنجا عملیاتى انجام بدهیم، ممکن است حتى جنازه هیچ یک از شهداى ما به ایران بر نگردد. تنها دالان هوایى تهران به دمشق، از فراز ترکیه مى‏گذرد و این کشور به علت عضویت در پیمان نظامى ناتو و روابط گرمى که با اسراییلى‏ها دارد، به محض اطلاع از حضور قواى نظامى جمهورى اسلامى ایران در دمشق، قطعا این تنها دالان هوایى را هم به روى هواپیماهاى ما خواهد بست. شاید ما اولین و آخرین مجموعه رزمندگانى باشیم که به سوریه خواهیم رفت ؛ بنابراین برادرانى با ما بیایند که تا آخر پاى کار خواهند بود.
حاج احمد با حرف هایش آب پاکى را روى دست همه ریخت. جواب سخنان او را بچه‏ها با وصیتنامه‏هایى که از جیب بلوز فرمشان بیرون کشیدند و به سویش گرفتند، دادند. همه اشک شوق مى‏ریختند،پادگان از فریادهاى "یا حسین " بچه‏هاى سپاهى و ارتشى به لرزه درآمده بود. حتى به چشم‏هاى احمد، همت و تیمسار ظهیر نژاد هم اشک نشسته بود.
پس از وداع با نیروها قرار شد که فرداى آن روز، حاج احمد خود به همراه اولین هواپیماى حامل تعدادى از نیروهاى اعزامى، راهى سوریه شود. "
"...ماجراى سفر هم خیلى عجیب بود. هزار نفر نیرو را سوار یک هواپیماى جمبوجت کردند. از فرط تراکم مسافر، در هواپیما را به زور توانستند ببندند.توى آن دالان داخل هواپیما، این هزار نفر داشتند از سر و کول هم بالا مى‏رفتند. ما با حاج احمد یک گوشه‏اى نشسته بودیم. حاجى چفیه سفیدى به گردن داشت و یک دست لباس خاکى بسیجى پوشیده بود. پاچه شلوار را گتر کرده بود و به جاى پوتین هم از این کتانى‏هاى چینى سفید به پا داشت. حاجى از من پرسید: بگو بدانم چه احساسى دارى؟ باتوجه به این که این سفر در حکم ورود به وادى جدید در زندگى ماست، آیا آمادگى دارى؟
گفتم: بالاخره سرنوشت است دیگر. هر چه پیش آید خوش آید.
بعد حاجى دست کرد توى جیب پیراهنش، کتاب دعاى کوچکى را درآورد و در آن شلوغى و ازدحام بچه‏ها نشست و زیارت عاشورا خواند .اصلاً انگار توى خلسه رفته باشد، دعا مى‏خواند و کار به کار کسى نداشت.
پس از فرود هواپیما در فرودگاه بین‏المللى دمشق، با باز شدن در هواپیما، حاج احمد متوسلیان، اولین کسى بود وارد شد و به استقبال بچه‏ها آمد. ما ابتدا یک گزارش مختصرى به حاج احمد دادیم مبنى بر اینکه چه تعداد از بچه‏ها را آورده‏ایم و چقدر تجهیزات به همراه داریم .بعد من به حاجى گفتم: حاج آقا! من از بین تجهیزاتى که توى عملیات بیت‏المقدس از ارتش عراق غنیمت گرفته بودیم، گل آن را سوا کرده‏ام و برداشته‏ام آورده‏ام.
حاج احمد گفت: بسیار خوب، البته مسوولین در تهران به ما قول داده‏اند که اگر راه هوایى بسته نباشد، کمک مى‏کنند که ما بتوانیم تجهیزات بیشترى را به دمشق بیاوریم.
گفتم: على اى حال، بنده از آنجا که احتمال مى‏دادم راه هوایى بسته شود، دست به نقد، با کمک بچه‏ها مقادیرى از تجهیزات تیپ را توى هفت - هشت صندوق بزرگ بار هواپیما کردیم و به اینجا آوردیم.
بعد حاجى کنار کابین خلبان ایستاد و رو به بچه‏ها شروع به صحبت کرد. بچه‏ها تا حاج احمد را دیدند، از شدت شوق بى‏اختیار شروع کردند به گریه کردن. اصلاً یک حال و هواى عجیبى توى هواپیما برقرار شده بود. حاجى با یک بلندگوى دستى، اول به بچه‏ها خوشامد گفت و بعد ادامه داد: برادرهاى خوبم، بدانند اولین جایى که مى‏رویم، زیارت حرم مطهر حضرت زینب(س) بعد از زیارت هم به اقامتگاهى که موقتا برایتان حاضر شده خواهیم رفت. بقیه صحبت‏ها بماند براى وقت دیگر...
حاج احمد با هماهنگى ارتش سوریه، یک سرى ماشین نفربر "ریو " به فرودگاه آورده بود.
نیروها را سوار همین نفربرها به دمشق آوردند. در طول مسیر فرودگاه تا دمشق، مردم با حیرت و تعجب در دو طرف خیابان‏ها تجمع کرده بودند و اشک مى‏ریختند. نیروهاى رزمنده از داخل نفربرها شعار مى‏دادند، شعارهایى مثل "الموت لامریکا، الموت لاسراییل، الله اکبر، لااله الاالله "
جالب‏تر از همه این که وقتى نیروهاى ایرانى شعار مى‏دادند "حزبنا، حزب‏الله "، مردم در جواب فریاد مى‏زدند: "قائدنا روح‏الله "
در آنجا کاروان قواى محمد رسول‏الله(ص) به حرم حضرت زینب سلام‏الله علیه رسید. سعید قاسمى مى‏گوید:
"وقتى به حرم رسیدیم، چنان غوغایى به پا شد که در وصف نمى‏گنجد. به جرأت مى‏توانم بگویم که تا به آن روز خانم زینب(س) چنین زوارى به خود ندیده بود. روى پیشانى همه بچه‏ها، سربندهاى سبزرنگى که روى آن اسم عملیات فتح خرمشهر، الى بیت‏المقدس، نقش بسته بود به چشم مى‏خورد.
انبوهى از پرچم‏هاى سر به فلک کشیده سبز و سرخ با شعارهاى "محمد رسول‏الله(ص) " و "نصر من الله و فتح قریب " جلال و شکوه عجیبى را در این گروه اعزامى به نمایش گذاشته بود.
مردم به هم مى‏گفتند: این لشکر محمد(ص) است که آمده تا اسراییل غاصب را تار و مار کند. دست‏هاى بچه‏هاى ما را مى‏گرفتند و به سر بچه‏هاى کوچکشان مى‏کشیدند تا آنها را با دست سپاهیان خمینى تبرک کنند. عبارات این پیشانى‏بندها را که روى آنها نوشته بود الى بیت‏المقدس (به سوى قدس) که مى‏دیدند، هاى‏هاى گریه مى‏کردند.
اینها را از ما مى‏گرفتند و روى چشم خودشان و بچه‏هایشان مى‏کشیدند. تمام قنادى‏هاى آن حوالى، همه روى سر بچه‏ها نقل مى‏ریختند و در بین بچه‏ها و مردم شیرینى پخش مى‏کردند.افغانى‏هاى آواره مقیم دمشق دسته دسته غریبانه آنجا گریه مى‏کردند... "
"...ادم نمى‏رود مردم آن روز با چه اشتیاقى به طرف بچه‏ها هجوم مى‏آوردند و با گریه و زارى با ما صحبت مى‏کردند. توى حرف‏هایشان، واژه "انتقام " از همه بیشتر شنیده مى‏شد. یک جا پیرزنى از بین جمعیت اشک‏ریزان به طرف حاج احمد آمد و با گریه به زبان عربى مطلبى را خطاب به حاجى گفت. حاج احمد رو کرد به مترجم و از او پرسید: این خانم چه مى‏گوید؟مترجم ما همینطور که گریه مى‏کرد، جواب داد: او مى‏گوید ما تنها امیدمان به لشکر محمد(ص) است فقط لشکر محمد(ص) است که مى‏تواند ما را نجات دهد.
حاج احمد، بعد از شنیدن این حرف‏ها به شدت تکان خورد و به گریه افتاد. باورم نمى‏شد فرماندهى مثل حاجى با آن همه اقتدار، این طور منقلب بشود و اشک بریزد. دیدن اشک‏هاى حاجى برایم خیلى عجیب بود. او که تعجب مرا دیده بود، به من گفت: "برادر سعید ببین ببین این صحنه‏ها را...مى‏بینى این مردم چه مى‏گویند؟! "
ویژه نامه فارس در هفته دفاع مقدس - 1387

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات