تاریخ انتشار : ۰۵ آذر ۱۳۸۸ - ۰۸:۵۳  ، 
کد خبر : ۱۲۴۹۳۵

ظهور فرقه‌های ضاله با ادعای مسلمانی


به گزارش خبرگزاری فارس، این نوشتار به بررسی وقایع‎نگاری بابیت و بهاییت، سهم صهیونیسم در مدیریت جریان بهاییت، میزان پایگاه آن‎ها در میان مردم دنیا، شرایط امروز بابیان و بهاییان و بهاییت و ترویج فرهنگ آمریکایی می‌پردازد.
امروز با توجه به حساسیت ایرانیان نسبت به بهاییت و با وجود آنکه بسیار بدان پرداخته شده، همچنان ضرورت بازپردازی به آنها احساس می‎شود. از آن روست ‎که اکثر قریب به اتفاق فرقه‎های انحرافی امروزین ادعای الهی بودن ندارند، اما بابیان و بهاییان با به‎ کار بردن لفظ دیانت، ادعای الهی بودن فرقه خود را دارند که متأسفانه در موارد گوناگونی زمینه انحراف خداباوران را پیش کشیده‎اند.
این در حالی است که فرقه‎هایی همچون شیطان‎پرستان و نظایر آن اعضای خود را از میان آن‎ها که فاقد ایمان مذهبی هستند، جذب می‎کنند. نکته‌ دیگر آنکه بابیت و همچنین بهاییت خود را ادامه طبیعی مذاهب آسمانی دانسته و با ادعای نفی خاتمیت پیامبر اسلام به میدان آمده‎اند و این انکار با چسباندن خود به دین اسلام و با فرض پذیرش آن صورت می‎گیرد. با این تمهید، ابتدا اسلام به‎ عنوان مذهبی الهی پذیرفته شده و سپس با نفی خاتمیت آن، آماج حمله قرار می‎گیرد و سرانجام آنکه بهاییت فرزند حرام‎زاده‎ای است که از دل کلامی خرافی و خشک‎اندیشانه برخی علما بیرون آمده و زادگاهش نیز ایران است.
همچنین بیگانگان اندک زمانی بعد با پر و بال دادن به آن، در بسط و گسترش آن کوشیدند و در لطمه‎زدن به اسلام و ایران، از بابیت و بهاییت به‎ عنوان یکی از ابزارهای مهم برای تفرقه‎افکنی، بهره‎های بسیاری بردند.
حقیقت آن‎که بی‎پایگی و بی‎مایگی ادعای رهبران این جریان به حدی است که نیازی به رویکرد تند و تیز و احیاناً به ‎کار بردن فحش و فضیحت در رویارویی با روش و منش متقلبانه این فرقه نیست، آنچنان که این روزها بسیار شاهد آن بوده‎ایم، کافی است آنچه در این میان گذشته به ‎درستی روایت شده و بابیت و بهاییت را آن ‎گونه که هست، پیش روی مخاطب قرار داد. آن‎گاه خود به سادگی باطل بودن چنین ادعاهایی را درخواهد یافت.
بهاییان ادعا می‎کنند که 7 ‎میلیون پیرو دارند، اما همواره در کار خود اغراق و غلو کرده‎اند. حتی اگر ما این رقم را بپذیریم از هر هزار نفر از مردم دنیا یک نفر بهایی است که در مقایسه با دین اسلام که هر پنج نفر در دنیا یک نفر مسلمان است، رقم ناچیزی به‎حساب می‎آید. یعنی اینکه بهاییت برخلاف ادعای رهبران آن هنوز نتوانسته جایگاهی در دنیا پیدا کند.
سهم صهیونیسم در مدیریت جریان بهاییت
یکی از اختلافاتی که بین نظرات محققان حوزه بابیت و بهاییت، به‎ویژه در سال‎های پس از انقلاب شاهد هستیم، میزان تأثیر استعمار در شکل‌گیری این فرقه است. برخی معتقدند که این فرقه از همان آغاز حاصل یک طرح استعماری بوده، یعنی از همان روزگاری که شیخ احمد احسایی، نظرات خود را مطرح کرد، تحت هدایت و تأثیر استعمار بوده است، اما آیا واقعا این فرقه از لحظه نخست یک طرح استعماری بوده یا این‎که از دل شرایط بیرون آمده و با موج‎سواری بیگانگان روبه‎رو شده است؟
دلایل قانع‎کننده‎ای وجود ندارد که بتوان گفت این فرقه از ابتدا استعماری بوده است. یعنی از روزگاری که پرنس داگلورکی به ایران آمده، طلبه شده به کربلا و نجف رفته و باقی قضایا، یک برنامه‎ریزی از پیش مشخص وجود داشته است. برخی معتقدند چون کمپانی ساسون در بوشهر به‎ کار تهیه و انتقال تریاک به چین اشتغال داشته و در همان برهه، علی‎محمد شیرازی هم در بوشهر بوده، در این میان ارتباطاتی شکل گرفته که حاصل یک طرح استعماری بوده است، اما این صرفا یک ادعاست که دلایل محکمی برای اثبات آن وجود ندارد. البته یک ایده است که می‎تواند مورد توجه و تحقیق قرار بگیرد.
در کلام فقه شیعه، بحث شیخی‎گری که توسط شیخ احمد احسایی مطرح شد، این فرصت را برای علی‎محمد شیرازی به‎ وجود آورد که بتواند ادعاهای خود را مطرح کند و ادعای او مبانی خود را از مسئله رکن رابعی می‎گرفت که در شیخیه مطرح شده بود. در واقع، جریان استعمار مخصوصا روسیه، هنگامی که احساس کردند، فرصتی ایجاد شده که می‎توان روی آن برنامه‎ریزی کرد و در راستای منافع خود بهره گرفت، روی آن کار کردند که البته مدتی هم از چنگ روسیه هم قاپیده شد.
شرایطی که زمینه را برای طرح چنین ادعایی مهیا ساخت
شیخیه نظریه‎ای را ارایه می‎کند به ‎عنوان «رکن رابع» یعنی رابطه میان امام و خلق. علی‎محمد شیرازی که در مکتب شیخ عابد دوره مکتب خود را گذرانده و بعد هم جزو شاگردان سیدکاظم رشتی در می‎آید، متأثر از اندیشه شیخیه، چنین ادعایی در او تبلور پیدا می‎کند. او شخصیت متلون‌المزاجی دارد و شدیداً شیفته مطرح شدن است. مطالعه زندگی او دقیقا چنین مسائلی را روشن می‎کند.
شخصیتی است با یک‎سری مشکلات روانی، مثل روان‎پریشی که علایم آن در او دیده می‎شود. اغلب روان‎شناسانی که زندگی او را مورد مطالعه قرار داده‎اند، بر این باورند که او از یک نوع روان‎پریشی از نوع وخیم آن رنج می‎برده است. یک‎چنین شخصیتی از فرصت پیش‎ آمده استفاده می‎کند و بعد از مرگ سید‌کاظم رشتی که زمینه را برای طرح ادعای خود مناسب می‎بیند، اظهار بابیت یا برخورداری از همان مقام رکن رابعی می‎کند. این، مسئله چندان غریبی نیست. در زندگی اکثر مدعیان چنین مسایلی را می‎توان مشاهده کرد.
در منابعی که در بررسی و تحلیل این فرقه وجود دارد، تصاویر متضادی از آغازگران مکتب شیخیه ارایه شده است؛ به‎ ویژه در مورد خود شیخ احمد احسایی. بالاخره شیخ چگونه شخصیتی بود و مراتب علمی‎اش در چه حدی قرار داشت؟
اگر بخواهیم تصویری واقع‎گرایانه از شیخ احمد احسایی نشان بدهیم، باید بگوییم که از نظر علمی، وجاهتش در حد یک عالم متوسط است، نه یک مجتهد برجسته و مبرز. او هم ادعاهای مختلفی مطرح کرده که نشان از تمایل به خودنمایی دارد؛ مثل ادعای اتصال به منابع غیبی که در آن برهه خاص مطرح می‎شود. رفتار او با حکومت هم دال بر این مسئله است. در حالی‎ که هیچ ‎یک از علما در آن زمان رابطه مساعدی با حکومت نداشتند؛ به‎ جز شیخ احمد احسایی. او چنان به حکومت نزدیک می‎شود که شخص فتحعلی ‎شاه با او ارتباطات نزدیکی برقرار کرده و او را به دربار دعوت می‎کند و مدتی هم در دربار به‎سر می‎برد.
شیخ احمد احسایی در زمینه فقهی دیدگاه خاصی ارائه نداده، در اصول هم همین‎گونه است. در مسایل کلامی نکاتی را مطرح می‎کند که مبنای درستی ندارد و در زمینه فلسفه هم امتیازی برای او نمی‎توان قایل شد. به‎نظر می‎رسد اگر که در برهه‎ای برخی نظر مثبتی به او داشته‎اند، به خاطر تظاهراتی بوده که در زهد و پارسایی داشته است.
استعمار و زمینه‌سازی پیدایش بابیت و بهاییت
تحولات ایران در سال‌‎های حکومت قاجار، نشان از ضعف، سستی و وابستگی حکام قاجار به بیگانگان از یک‌سو و از طرفی آشکار شدن قدرت مسلمانان و علمای اسلام دارد.
استعمارگران غربی برای مقابله با این پدیده، ابتدا به دنبال جایگزینی مسیحیت وابسته به جای اسلام بودند. اما به‎زودی دریافتند مسلمانان در برابر مسیونر‎های مسیحی مقاومت چشمگیری از خود نشان می‌دهند. بنابراین با استفاده از دین و مذهب موجود در میان مسلمانان به فرقه‌سازی با هدف پیگیری سیاست‎های فرهنگی گفته شده پرداختند.
در این زمینه، اهدافی چون ابداع فرقه‌‎های مذهبی جدید، احیای فرقه‌‎های مرده و ضعیف و تشدید اختلاف بین فرقه‌‌های موجود دنبال می‌شد.
آنان در دو بعد مسیر تخریب و نابودی اسلام را طی کردند. بعد اول، ایجاد انحراف عقیدتی در باور‎های اعتقادی مسلمانان بود و در بعد دوم ایجاد تفرقه و درگیری بین مسلمانان مدنظر قرار داشت. بدین ترتیب، تأسیس فرقه‌‎های بهاییت و وهابیت در میان شیعه و سنی برای شکستن سد اعتقادی آنان و ایجاد تفرقه و درگیری بین آنان صورت گرفت. از طرفی، عد‎ه‌ای از مسلمانان به خیال مبارزه با استعمارگران به رویارویی با گروه‌‌های وابسته به قدرت‌‎های سلطه‌گر پرداختند، غافل از آنکه درگیری و سکوت در برابر این فرقه‌ها، همه در راستای اهداف استعمارگران قرار می‎گرفت. غرب ‌برای رسیدن به هدف‌‎های فوق از هر وسیله استفاده کرد، به گونه‌ای که مقطعی خاص از تاریخ کشور‎های اسلامی را می‎توان مقطع فرقه‌سازی مذهبی و تشدید درگیری‌‎های فرقه‌ای به حساب آورد.
تأسیس فرقه‌هایی چون شیخیه، بابیه، وهابیه و بهاییه و ظهور ده‎ها «مهدی» ساختگی در کشور‎های مختلف، بازسازی و تقویت فرقه‌‎های مرده مثل جارودیه، ناووسیه، زیدیه، واقفیه، باقریه، اسماعیلیه، محمدیه، جوازیه و ... نیز گوشه‌ای از اقدامات غربی‌ها بود. یکی از راه‎های دامن زدن به اختلافات، سوء استفاده از اعتقادات و باور‎های مسلمانان در مسئله مهدویت بود. اعتقاد به «مهدویت» در میان مسلمانان و بسیاری از ادیان الهی از دیرباز وجود داشته و همه ادیان الهی وعده ظهور مصلح و موعود نجات‌بخش را به پیروان خود داده‌اند. همین امر بود که از سده‌‌های اولیه پس از ظهور اسلام، جریانات ناسالم و قدرت‌طلب همزمان با فروپاشی خاندان ستمکار و غاصب اموی از آن به‌عنوان دستاویزی مردم پسند استفاده کردند.
شاید بتوان اولین سوءاستفاده از اعتقادات و باور‎های مردم به ‎ظهور موعود و منجی را به خاندان عباسی نسبت داد.
آنان برای رسیدن به قدرت، شعار «رضا من آل محمد (ص)» را سر ‌دادند و مدعی شدند می‌خواهند حکومت غصب شده را به خاندان آل محمد (ص) باز گردانند.
اما پس از مدتی بعد از تسلط بر جامعه اسلامی و سرکوب مدعیان حکومت، اسامی هادی و مهدی را روی فرزندان خود گذاشته و مردم را به ظهور آنان و حکومت عدل آنان وعده دادند؛‌ در حالی‌که ظلم و ستم آنان روی جنایتکاران اموی به جز یزید ابن معاویه را سفید می‌کرد. برای مثال فردی مثل «محمدابن نصیر نمیری» که فردی جاه‌طلب و مقام پرست بود، در زمان ولایت امام علی‌النقی (ع) و امام حسن عسگری(ع) در دوران خلافت «المقتدر بالله» دعوی نیابت امام عصر را کرد و سپس مدعی شد که امام علی‌النقی (ع) خدا و او پیامبر مبعوث اوست.
گروه «جارودیه» و محمدبن عبدالله ‎بن ‌حسین (ع) خود را همان مهدی غایب نام برد و گروه دیگری به نام «ناووسیه» حضرت امام صادق (ع) را هنوز زنده و مهدی می‌پنداشتند و «فرقه زیدیه»، به زیدبن امام سجاد(ع) به عنوان مهدی موعود اعتقاد داشتند.
«واقفیه» گروه دیگری بودند که امام کاظم(ع) را زنده و غایب می‌دانستند و معتقد بودند که او ظهور کرده و دنیا را پر از عدل و داد می‌کند.
به ترتیب، فرقه «باقریه» نیز امام باقر (ع) را مهدی موعود می‌دانست، و «اسماعیلیه»، اسماعیل فرزند امام صادق (ع) را مهدی موعود تصور می‎کرد و فرقه «محمدیه» به حضرت محمدبن علی (فرزند امام هادی) به عنوان مهدی موعود، دل بسته بودند.
«جوازیه» فرقه‌ دیگری بودند که حضرت حجت‎بن‎الحسن (عج) را دارای فرزندی دانسته و او را مهدی موعود می‌خواندند و یا «ابن مقفع خراسانی» که شعبده‌باز و ساحر بود و به‌دلیل زشتی صورت همیشه نقاب می‌زد نیز خود را مهدی می‎خواند و حتی دعوی پیامبری کرد.
در سده‌‎های اخیر هم می‌توان از «ابومحمد عبدالله مهدی» و «محمد احمد سودانی» نام برد که ادعای مهدویت کردند و اکثرا با نام اسلام علیه اسلام حرکت کردند.
بهاییت و ترویج فرهنگ آمریکایی
اسناد و مدارک تاریخی حکایت از آن دارد که بهاییان در ترویج فرهنگ و نظام تعلیم و تربیت آمریکایی در کشورمان پیشگام بوده‎اند. به تقاضای مدرسه تربیت و برای گسترش روابط بیشتر بین ایران و آمریکا، در ژانویه 1909 انجمن تربیتی ایران و آمریکا رسماً اعلام وجود کرده و به‎ خواست حمایت از آمریکا پرداخت. مؤسسان این انجمن یک معلم آمریکایی را برای تعلیم کودکان راهی ایران کردند. با هزینه انجمن، توسط سیدنی اسپراگ آمریکایی در سال 1910 کمیته‎ای در تهران تشکیل شد تا مسئولیت اداره مدرسه تربیت و انجمن تربیتی ایران و آمریکا را به ‎عهده گیرد. اسپراگ در نامه‎ای ضمن اعلام این خبر، از باشگاهی به ‎نام محفل تربیت سخن می‎گوید که اعضایش با جمع‎آوری 600 دلار توانسته‎اند گام نخست را برای تأسیس یک مدرسه دخترانه بردارند و در ادامه، اعزام خانم معلم آمریکایی را یادآور می‎شود. یکی از اعضای هیأت رییسه انجمن تربیتی ایران و آمریکا، میرزا احمدخان سهراب اصفهانی، از سران شاخص بهاییت و از همراهان عباس افندی در سفر آمریکا بود. سهراب پس از مرگ شوقی افندی، انشعابی در فرقه ایجاد کرد که در آمریکا به‎عنوان سهرابیان شهرت و طرفدارانی دارد. سهراب در نامه‎ای که به‎ عنوان انجمن ایران و آمریکا، در سی‎ام ژوئن 1910 برای وکلای مجلس شورای ایران فرستاد، یکی از ابزارهای پیشرفت و توسعه را گسترش تعلیمات شمرده و مدعی بود که این امر تنها زمانی تحقق می‎یابد که ایرانیان جوانانشان را برای تحصیل راهی آمریکا کنند.
اعضای انجمن تا آن تاریخ مبالغی را برای پیشبرد اهدافشان به ایران فرستادند و از این راه گروهی از دانش‌آموزان مدرسه تربیت را زیر پوشش عده‎ای از آمریکاییان قرار دادند. نتیجه این سیاست، یعنی استخدام جوانان تربیت شده در مدارس بهایی، در ادارات جدیدالتأسیس، افزایش و رواج تمایلات غرب‎گرایانه در کشور بود.
بابیت به روایت تاریخ
بابیت یا آنچه پس از ادعای علی‌محمد باب با عنوان یک فرقه انحرافی ظهور و بروز پیدا کرد و به عنوان یک حرکت به اصطلاح مذهبی با ابعاد اجتماعی در تاریخ دوره قاجار اتفاقات پرفراز و نشیب و بعضا خونینی را به دنبال داشت، آبشخور فکری و عقیدتی خود را از دیدگاه‌های شیخیه می‌گرفت. به ویژه پس از درگذشت سیدکاظم رشتی که با پر و بال دادن به ادعاهای استادش (شیخ احمد احسایی) زمینه را از هر جهت برای سوء استفاده علی‌محمد باب فراهم ساخته بود.
گوشه‎هایی از احکام بابیت
باب، تعلیم و تربیت و تدریس علوم را جز آموزش آنچه در بیان آمده و یا دیگر آثار خودش منع کرده و به بابیان توصیه می‎کند که هر نوشته یا کتابی را که از خود او نباشد یا درباره او نوشته نشده باشد را محو و نابود سازند.
باب، خراب کردن جمیع بقاع و مزارهای گذشتگان، از انبیاء و مرسلین و اوصیای آنها و همچنین خانه کعبه و قبر پیامبر (ص) و قبور سایر ائمه و مشاهیر اسلام را واجب شمرده و حکم داد به‎جای آن 19 زیارتگاه تازه تأسیس شود که در آن‎ها نام او را یاد کنند و هرکس داخل آن‎ها شد، در امان باشد!
باب، حج بیت‎الله الحرام را منع کرد و گفت: هرکس استطاعت داشت، به شیراز رفته و خانه‎ای که او در آن متولد شده حج کند و همچنین دستور داده خانه محل ولادتش را به بارگاهی با 95 درب بدل کنند. امناء او خانه‎هایی با پنج در داشته باشند و مردم عادی خانه‎هایی با یک در.
باب نامگذاری روزهای هفته را تغییر داده و به ترتیب از شنبه تا جمعه را استقلال، جلال، جمال، کمال، فضال، عدال و استجلال می‎خواند.
در تقویم بابیان، هر ماه 19 روز و هر سال 19 ماه است. او روزه را 19 روز قرار داده از طلوع تا غروب خورشید و زمان آن هم 19 روز قبل از تحویل خورشید به برج حمل تعیین کرد. بر پیروانش واجب کرده مجموعه آثارش را در 19 جلد تنظیم کرده و از آن زیادتر نسازند. هر بابی نیز اجازه دارد تنها 19 کتاب در خانه داشته باشد. در غیر این ‎صورت برای هر جلد کتاب باید 19 مثقال طلا به باب و یا امنای او بپردازد.
او ازدواج را بر رضایت طرفین قرار داده و صیغه‎ای عقدی تازه برای خود ساخته، طلاق تنها به‎دست مرد صورت می‎گیرد و یک سال اجتناب زن و مرد از هم حکم طلاق دارد. حداقل مهریه 19 مثقال طلا و حداکثر آن 95 مثقال طلا برای روستاییان همین مقدار نقره تعیین کرده است. افزایش مهریه از این مقدار باید مضربی از عدد 19 باشد.
باب حکم به رفع حجاب داده و در بیان آنها آمده است «کسانی که در میان پیروان ما پرورش یابند، چه مرد باشند و چه زن حلال است به یکدیگر نگاه کنند و سخن گویند.» و همچنین «بیان به مردان مؤمن اجازه می‌دهد که به زنان نگاه کنند و به زنان هم اذن داده که اگر تمایل دارند به مردان مورد علاقه خود نگاه کنند.»
باب، زاد و ولد را بسیار مهم می‎داند و از همین‎ رو بر بابیان ازدواج واجب است و حتی در بیان باب به زنانی که شوهرانشان عقیم هستند، اجازه داده که با مردان بیگانه رابطه داشته باشند تا صاحب بچه شوند!
باب، نوشیدن مسکرات و مشروبات الکلی، توتون و تریاک را حرام قرار داده و همچنین خوردن داروهای طبی را نیز حرام دانسته است. او گوش دادن به موسیقی و تراشیدن ریش را حلال کرده است.
باب، آنچه را که در دین اسلام نجس شمرده می‎شود را پاک و طاهر کرده است و به‎عنوان مثال هم نمونه‌هایی مثل فضله موش، فضله پرستو، فضله خفاش و منی انسان را عنوان می‌کند.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات