تاریخ انتشار : ۰۵ آذر ۱۳۸۸ - ۱۱:۰۲  ، 
کد خبر : ۱۲۶۳۴۳

رمان‌ها و بازتاب‌های‌ تحولات‌ اجتماعی‌

سردبیری: به علت عدم انتشار کل قسمتها از سوی منبع، خبر حذف گردید. نویسنده: مجتبی حبیبی پیش‌ گفتار: در بخشی‌ که‌ رویکردهای‌ رمان‌ و داستان‌ کوتاه‌ را پیش‌ رو خواهیم‌ داشت‌، انکار ضرورت‌های‌ تبادل‌ فرهنگی‌ منظور نظر نیست‌ بلکه‌ درست‌ عوارض‌ مصرف‌‌گرایی‌ یک طرفه‌ و عواقب‌ زیان‌‌بار آن‌ بررسی‌ می‌شود. در بخش‌های‌ پیشین‌ هنر دینی‌ (البته‌ از دیدگاه‌ مسیحیت‌ تولستوی‌) را مرور کردیم‌. در دامنه‌ای‌ گسترده‌تر و البته‌ با واقع‌‌بینی‌ بیشتر و با نیم‌ قرن‌ فاصله‌ زمانی‌ جدیدتر سطوری‌ از بیان‌ و دیدگاه‌های‌ اندیشمند هنر دینی‌ دیگر "تی‌. اس‌. الیوت‌ " را مرور می‌کنیم‌ که‌ آن‌چه‌ او برای‌ اروپا به‌ عنوان‌ هشدارها و ضرورت‌ها بر می‌شمارد، برای‌ ملت‌ ما و مردمی‌ چون‌ ما با ویژگی‌های‌ فرهنگی‌ غالب‌ نیز حائز اهمیت‌ است‌. دیدگاه‌های‌ الیوت‌ "درباره‌ فرهنگ‌ " بازنگری‌ شده‌ به‌ سال‌ 1968 است‌: ".... اولین‌ فرض‌ مهم‌ این‌ است‌ که‌ هیچ‌ فرهنگی‌ نتوانسته‌ مستقل‌ از یک‌ مذهب‌ پدیدار شود و گسترش‌ یابد. بسته‌ به‌ نظر ناظر، چنین‌ می‌نماید که‌ فرهنگ‌ محصول‌ مذهب‌، یا مذهب‌ محصول‌ فرهنگ‌ است‌. ص‌ 11 " الیوت‌ در توصیف‌ شرایط‌ و رعایت‌ التزام‌ها در سخنرانی‌ بریا آلمانی‌ها و با مخاطب‌ ساختن‌ کل‌ اروپایی‌ها ادامه‌ می‌دهد: "... نیروی‌ عمده‌ در ایجاد فرهنگی‌ مشترک‌ بین‌ ملت‌ هایی‌ که‌ هر یک‌ از آنها دارای‌ فرهنگ‌ متمایز خودش‌ است‌، نیروی‌ مذهب‌ است‌. خواهش‌ می‌کنم‌، در این‌ مرحله‌، به‌ اشتباه‌ درباره‌ منظور من‌ پیش‌‌بینی‌ نکنید. این‌ گفتار مذهبی‌ نیست‌، و من‌ در صدد تبلیغ‌ کسی‌ نیستم‌. فقط‌ حقیقتی‌ را بیان‌ می‌کنم‌. چندان‌ نگران‌ آیین‌ عشاء ربانی‌ مؤمنین‌ مسیحی‌ امروز نیستم‌. در باره‌ ی‌ سنت‌ مشترک‌ مسیحیتی‌ صحبت‌ می‌کنم‌ که‌ اروپا را به‌ این‌ صورت‌ که‌ هست‌ ساخته‌، و درباره‌ عناصر مشترک‌ فرهنگی‌ که‌ این‌ مسیحیت‌ مشترک‌ با خود آورده‌. اگر آسیا فردا به‌ دین‌ مسیحیت‌ بگرود، به‌ موجب‌ این‌ کار بخشی‌ از اروپا نمی‌شود. در مسیحیت‌ است‌ که‌ هنرهای‌ ما تکامل‌ یافته‌ است‌، در مسیحیت‌ است‌ که‌ قوانین‌ اروپا - تا این‌ اواخر - ریشه‌ دوانده‌ است‌. و در برابر پس‌ زمینه‌‌ی‌ مسیحیت‌ است‌ که‌ همه‌ ی‌ اندیشه‌های‌ ما معنی‌ می‌یابد: یک‌ فرد اروپایی‌ ممکن‌ است‌ به‌ کیش‌ مسیحی‌ ایمان‌ نداشته‌ باشد، و با این‌ همه‌ هر آنچه‌ را که‌ می‌گوید، و می‌سازد، و انجام‌ می‌دهد، همه‌ از میراث‌ فرهنگی‌ اروپایی‌‌اش‌ سرچشمه‌ خواهد گرفت‌ و مفاهیم‌ آنها وابسته‌‌ی‌ همین‌ فرهنگ‌ خواهد بود. فقط‌ یک‌ فرهنگ‌ مسیحی‌ می‌توانست‌ یک‌ ولتر یا یک‌ نیچه‌ تحویل‌ دهد. من‌ بر این‌ اعتقاد نیستم‌ که‌ فرهنگ‌ اروپایی‌ می‌تواند پس‌ از نابودی‌ کامل‌ کیش‌ مسیحی‌ به‌ حیات‌ خود ادامه‌ دهد. و من‌، نه‌ فقط‌ به‌ خاطر این‌ که‌ خودم‌ یک‌ مسیحی‌ هستم‌، بلکه‌ به‌ عنوان‌ یک‌ پژوهشگر زیست‌شناس‌ اجتماعی‌، به‌ این‌ مسئله‌ ایمان‌ دارم‌. اگر مسیحیت‌ از دست‌ برود، تمامی‌ فرهنگ‌ ما از دست‌ خواهد رفت‌. آنگاه‌ باید از اول‌ شروع‌ کنیم‌... ص‌ 152 " ... حال‌ بدیهی‌ است‌ که‌ یکی‌ از جنبه‌های‌ وحدت‌ فرهنگی‌ مدت‌ مردمی‌ است‌ که‌ با یکدیگر زندگی‌ می‌کنند. به‌ یک‌ زبان‌ واحد صحبت‌ می‌کنند: چون‌ صحبت‌ به‌ یک‌ زبان‌ واحد به‌ این‌ مفهوم‌ است‌ که‌ تفکر، احساس‌، و عواطف‌ این‌ مردم‌ نسبتاً متفاوت‌ از مردمی‌ است‌ که‌ به‌ زبان‌ دیگری‌ سخن‌ می‌گویند. ولی‌ فرهنگ‌های‌ مردم‌ مختلف‌ بر یکدیگر اثر می‌گذارد: چنین‌ به‌ نظر می‌رسد که‌ در جهان‌ آینده‌ هر قسمت‌ از جهان‌ قسمت‌های‌ دیگر را زیر تأثیری‌ قرار خواهند داد. پیش‌تر اظهار داشته‌ام‌ که‌ فرهنگ‌های‌ کشورهای‌ مختلف‌ اروپا در گذشته‌ از تأثیری‌ که‌ روی‌ یکدیگر گذاشته‌اند نفع‌ بسیار زیادی‌ عایدشان‌ شده‌ است‌. اظهار داشته‌ام‌ که‌ فرهنگ‌ ملی‌ که‌ به‌ اختیار خود را منزوی‌ می‌کند، یا فرهنگ‌ ملی‌ که‌ تحت‌ شرایطی‌ که‌ قادر به‌ نظارت‌ مستمر بر آن‌ نیست‌ از فرهنگ‌های‌ دیگر جدا شده‌ است‌. از این‌ انزوا صدمه‌ می‌بیند. همچنین‌، آن‌ کشوری‌ که‌ پذیرای‌ فرهنگی‌ از خارج‌ می‌شود، بی‌‌آن که‌ چیزی‌ داشته‌ باشد که‌ در عوض‌ بدهد، و کشوری‌ که‌ هدفش‌ اعمال‌ فرهنگ‌اش‌ بر کشور دیگر است‌، بی‌ آنکه‌ بخواهد چیزی‌ در عوض‌ بپذیرد، هر دو از این‌ نبود داد و ستد صدمه‌ خواهند دید... صفحه‌های‌ 151 - 150 " با مروری‌ بر گفته‌های‌ الی (آمریکایی‌ - انگلیسی‌) که‌ جایگاه‌ توجه‌ بر ریشه‌های‌ فرهنگی‌ (ملی‌ - اسلامی‌) را تشریح‌ می‌سازد بازتاب‌های‌ رمان‌‌نویسی‌ در ادبیات‌ معاصرمان‌ را از نظر می‌گذرانیم‌. همان‌ استقلال‌، تقویت‌ تفاهم‌ها، حفظ‌ ویژگی‌ها که‌ الیوت‌ برمی‌شمارد در قطب‌ دیگر جهان‌ - در همسایگی‌ اروپا - برای‌ مسلمانان‌، به‌ ویژه‌ برای‌ ایرانی‌ها نیز محترم‌ شمردنی‌ و عمل‌ کردن‌ به‌ آن‌ است‌. الیوت‌ در بخش‌ دیگری‌ می‌گوید: "... اشاره‌ کردن‌ به‌ خسارتی‌ که‌ در فرآیند گسترش‌ سلطه‌طلبی‌ به‌ فرهنگ‌های‌ محلی‌ وارد شده‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ در حکم‌ ادعانامه‌ی‌ خود امپراتوری‌ نیست‌، آن‌ گونه‌ که‌ مدافعین‌ زوال‌ امپراتوری‌ خیلی‌ زیاد مایلند به‌ آن‌ اشاره‌ کنند. در واقع‌، اغلب‌ همین‌ مخالفین‌ امپراتوری‌ها هستند که‌، به‌ خاطر آزادی‌خواه‌ بودن‌‌شان‌، خشنودترین‌ معتقدین‌ برتری‌ تمدن‌ غربی‌اند، و در همان‌ حال‌ چشمان‌ خود را روی‌ منافعی‌ که‌ توسط‌ امپراتوری‌ها اعطا شده‌ و روی‌ صدمه‌‌ای‌ که‌ از طریق‌ نابودی‌ فرهنگ‌ بومی‌ وارد آمده‌ بسته‌اند. به‌ عقیده‌ چنین‌ هواخواهانی‌، ما کار خوبی‌ می‌کنیم‌ که‌ به‌ تمدن‌ دیگری‌ حمله‌ می‌کنیم‌، افراد آن‌ تمدن‌ را به‌ تمهیدات‌ ابداعی‌ خود، یعنی‌ نظام‌ حکومتی‌، آموزش‌، قانون‌، طب‌ و مالیه‌‌ی‌ خود مجهز می‌سازیم‌، آنها را ترغیب‌ می‌کنیم‌ آداب‌ و رسوم‌ خود را خوار بشمرند و در قبال‌ خرافات‌ مذهبی‌ و صنفی‌، روش‌ روشنگرانه‌ اتخاذ کنند - و بعد آنها را ترک‌ می‌کنیم‌ تا در ته‌ چاهی‌ که‌ برای‌شان‌ کنده‌ایم،‌ دست‌ و پا بزنند. قابل‌ توجه‌ است‌ که‌ شدیدترین‌ انتقاد، یا حمله‌، از سلطه‌طلبی‌ بریتانیا اغلب‌ از نمایندگان‌ جوامعی‌ به‌ گوش‌ می‌رسد که‌ شکل‌ دیگری‌ از گسترش‌ را که‌ منافع‌ مادی‌ به‌ بار می‌آورد و تأثیرات‌ فرهنگ‌ را توسعه‌ می‌دهد گرایش‌ آمریکا به‌ این‌ بوده‌ است‌ که‌ شیوه‌‌ی‌ زندگی‌ اش‌ را عمدتاً در روند تجارت‌ اعمال‌ کند. از طریق‌ پدید آوردن‌ تمایل‌ به‌ کالاهایی‌ که‌ عرضه‌ می‌کند. حتی‌ پست‌ترین‌ مصنوع‌ مادی‌، که‌ محصول‌ و نماد تمدنی‌ خاصی‌ است‌، ناقل‌ فرهنگی‌ است‌ که‌ از آن‌ حاصل‌ شده‌: در اینجا به‌ طور ویژه‌ فقط‌ از آن‌ کالای‌ با نفوذ و اشتعال‌پذیر یعنی‌ نوار فیلم‌ ذکری‌ می‌کنم‌، و بدین‌ سان‌ گسترش‌ اقتصاد آمریکا می‌تواند در عین‌ حال‌، به‌ شیوه‌ ی‌ خود، عامل‌ از هم‌ پاشیدگی‌ فرهنگ‌ هایی‌ باشد که‌ با آنها تماس‌ می‌یابد... صفحه‌ 110 " دوره‌ معروف‌ "بازگشت‌ ادبی‌ " به‌ موازی‌ با وابسته‌ شدن‌ به‌ غرب‌ در تمام‌ زمینه‌ها بوده‌ است‌. جایی‌ که‌ انقطاع‌ فرهنگی‌ بروز می‌کند و در ادامه‌ واردات‌ از خارج‌ به‌ ایران‌ با تلفیق‌ بومی‌ (دو قرن‌ اخیر) به‌ محصولاتی‌ (شبه‌ مدرن‌، شبه‌ روشنفکری‌) منجر می‌گردد.

1 - دهه‌ چهل‌ و پنجاه‌
رمان‌‌نویسی‌ جریان‌ روشنفکری‌ بعد از ظهور و تثبیت‌ جایگاه‌ خود به‌ عنوان‌ بخشی‌ از انتقال‌‌دهندگی‌ تجددگرایی‌ و فرهنگ‌سازی‌ که‌ با پشتوانه‌ عوامل‌ سیاسی‌ (فراماسونرها، احزاب‌ لائیک‌، فرقه‌های‌ بهایی‌، صهیونیستی‌) و دربار با اسلام‌ستیزی‌ همراهی‌ می‌شد. بعد از نسل‌ اول‌ (صادق هدایت‌، بزرگ‌ علوی‌، محمدعلی جمال‌‌زاده‌) از دهه‌ چهل‌ با نسل‌ دوم‌ نویسندگان‌ داستانی‌ گام‌های‌ بلندتری‌ برداشت‌. صادق‌ چوبک‌، بهرام‌ صادقی‌، غلامحسین‌ ساعدی‌، احمد محمود، هوشنگ‌ گلشیری‌، محمود دولت‌‌آبادی‌ و... با داشتن‌ تجربه‌ نسل‌ اول‌ و همچنین‌ بیشتر شدن‌ آثار ترجمه‌ای‌ که‌ عموماً توسط‌ جریان‌ روشنفکری‌ همگون‌ همراهی‌ می‌شود در ترویج‌ ایده‌های‌ غرب‌‌گرایی‌ (اعم‌ از سوسیالیستی‌، ناتورالیستی‌ و سمبلیک‌) شتاب‌ بیشتری‌ در نثر آثارشان‌ تجلی‌ یافت‌.
در حالی‌ که‌ حکومت‌ بعد از کودتای‌ آمریکایی‌ 28 مرداد 1332 آمریکا و دیگر سردمداران‌ امپریالیستی‌ را حاکم‌ هستی‌ جامعه‌ ایرانی‌ گردانده‌ بود، این‌ نویسندگان‌ در آثار خود همچنان‌ به‌ اسلام‌ و سنت‌های‌ فرهنگی‌ مردم‌ ایران‌ می‌تاختند و با بهانه‌ رئالیسم‌ انتقادی‌، طنز، هجو و آموزش‌ هر یک‌ در آثارشان‌ به‌ ادامه‌ تهاجم‌ فرهنگی‌ پای‌ می‌فشردند. نه‌ با حکومت‌ کودتا خود را طرف‌ مقابل‌ می‌یافتند و نه‌ با استقرار استعمار نو در قالب‌ فعالیت‌های‌ اقتصادی‌، نظامی‌، پلیسی‌ و فرهنگی‌ کاری‌ داشتند. گویی‌ امر واجب‌ و فراموش‌‌ناشدنی‌شان‌ حمله‌ به‌ ارزش‌های‌ اخلاقی‌، اسلامی‌ ترجیع‌بند فعالیت‌هایشان‌ بود. تنها تفاوت‌های‌ عمده‌ جملگی‌ کارها، چپ‌ گرایان‌ به‌ بهشت‌ گمشده‌ (هخامنشی‌، ساسانی‌) نمی‌پرداختند و کسانی‌ چون‌ احمد محمود، محمود دولت‌آبادی‌، علی‌‌محمد افغانی‌، علی‌اشرف درویشیان‌، غلامحسین ساعدی‌، رضا براهنی‌ و... در این‌ مورد شاخص‌تر بودند. راست‌‌گرایان‌، کسانی‌ چون‌ صادق چوبک‌، بهرام‌ صادقی‌، هوشنگ گلشیری‌ و... ادامه‌دهنده‌ راه‌ هدایت‌ در شکل‌ و محتوا بودند.
لازم‌ به‌ یادآوری‌ است‌ که‌ از نسل‌ اول،‌ "بزرگ‌ علوی‌ " نیز با رمان‌های‌ پنجاه‌ و سه‌ نفر، ورق‌ پاره‌های‌ زندان‌، چشم‌هایش‌ و... سرمشق‌ چپ‌گرایان‌ محسوب‌ می‌شد که‌ الگوبرداری‌ از کارهای‌ او مورد توجه‌ ادامه‌دهندگان‌ راه‌ او مورد استفاده‌ واقع‌ می‌شد. صادق‌ چوبک‌ به‌ لحاظ‌ تقدم‌ سنی‌ و نوشتاری‌ نسبت‌ به‌ بقیه‌ راست‌گرایان‌ حتی‌ ابراهیم‌ گلستان‌ اولویت‌ داشت‌ و با توانایی‌ ویژه‌ در استفاده‌ از بومی‌نویسی‌ (شیراز و بوشهر و...) و نزدیک ‌شدن‌ به‌ گفتار عامیانه‌ موفق‌تر از بقیه‌ محسوب‌ می‌شد. هنر منحط‌، استفاده‌ از ناتورالیسم‌ جبرگرایانه‌ و سرسپردگی‌ به‌ باستان‌گرایی‌ ویژه‌ صادق‌ هدایت‌، بی‌‌عفتی‌ در نثر و هتاکی‌، کارهای‌ وی‌ را به‌ شدت‌ در زیر مجموعه‌ آثار صادق هدایت‌ قرار می‌دهد تا بزرگ‌ علوی‌ که‌ نگرشی‌ دیگر داشت‌. برای‌ آشنایی‌ بیشتر از این‌ الگوبرداری‌ غرب‌گرایانه،‌ توضیح‌ مختصری‌ درباره‌ ناتورالیسم‌ را مرور می‌کنیم‌.
"ناتورالیسم‌ " به‌ عنوان‌ مکتب‌ ادبی‌ چهارچوبة‌ بسیار تنگ‌تر و محدودتری‌ دارد و به‌ مکتبی‌ اطلاق‌ می‌شود که‌ امیل‌ زولا (1902-1840) و طرفدارانش‌ بنا نهادند و مدعی‌ شدند که‌ هنر و ادبیات‌ باید جنبه‌ علمی‌ داشته‌ باشد و کوشیدند که‌ "روش‌ تجربی‌ " و "جبر علمی‌ " را در ادبیات‌ رواج‌ بدهند. این‌ مکتب‌ قریب‌ ده‌ سال‌ (از 1880 تا 1890) بر ادبیات‌ اروپا حاکم‌ بود و پس‌ از آن‌ نیز، با این‌ که‌ به‌ صورت‌ مکتب‌ ادبی‌ متشکلی‌ باقی‌ نماند، تأثیرش‌ در آثار بسیاری‌ از نویسندگان‌ قرن‌ بیستم‌ آشکار است‌. چنان که‌ می‌توان‌ گفت‌ عده‌ای‌ از نویسندگان‌ معاصر اروپا و آمریکا از آثار پیشوایان‌ نانورالیسم‌ الهام‌ می‌گیرند. امیل زولا معتقد بود که‌ رمان‌نویس‌ در عین‌ حال‌ باید دانشمند باشد و ادعا می‌کرد که‌ خود او نیز "رمان‌ علمی‌ " می‌نویسد. در این‌ ادعا بیشتر به‌ تعبیر ناروائی‌ از روش‌ فلسفی‌ Positicisme (فلسفه‌ تحقیقی‌) متکی‌ بود. بانی‌ این‌ روش‌ فلسفی‌ "اوگوست‌ کنت‌ " و تعمیم‌‌دهنده آن‌ در هنر و ادبیات‌ "هیپولیت‌ تن‌ " بود. "تن‌ " عقیده‌ داشت‌ که‌ هنر و ادبیات‌ به‌ همان‌گونه‌ که‌ زندگی‌ به ‌وسیله‌ علوم‌ طبیعی‌ مورد مطالعه‌ قرار می‌گیرد، باید با قوانین‌ علمی‌ تطبق‌ کند.
انتقاد باید مانند علم‌ داروین‌ و یا کلود برنار، علمی‌ و "پوزیتیو‌ " باشد. او می‌گفت‌: همان‌طور که‌ درباره‌ قوت‌ شیر و یا چالاکی‌ گوزن‌ قضاوت‌ می‌کنیم‌، دربارة‌ اثر یک‌ نویسندة‌ بزرگ‌ نیز باید به‌ همان‌ ترتیب‌ حکم‌ کنیم‌، هر نویسنده‌ تحت‌ تأثیر نژاد خویش‌ و محیطی‌ که‌ در آن‌ متولد شده‌ و زندگی‌ کرده‌ است‌ و تحت‌ تأثیر عوامل‌ دیگر دارای‌ خمیرة‌ اصلی‌ می‌شود. یعنی‌ می‌توان‌ گفت‌ آنچه‌ نویسنده‌ به‌ وجود می‌آورد، به‌ اجبار به‌ عواملی‌ وابسته‌ است‌ و فکر انسان‌ از قوانین‌ نیرومندی‌ که‌ رفتار او را تعیین‌ می‌نماید اطاعت‌ می‌کند. مثل‌ این‌ است‌ که‌ درخت‌ معینی‌ حتماً باید میوة‌ معینی‌ بدهد. امیل‌ زولا و طرفداران‌ او خواستند که‌ رمان‌ها و نمایشنامه‌های‌ خود را به‌ پیروی‌ از این‌ اصل‌ بنویسند.
از این‌ رو، رفتار اشخاص‌ ر ا تابع‌ اراده‌ و تصمیم‌ آنها نمی‌شمردند، بلکه‌ معتقد به‌ جبر (Detetminisme) علمی‌ بودند. می‌گفتند که‌ مطابق‌ قوانین‌ علمی‌ حوادثی‌ که‌ در دنیا اتفاق‌ می‌افتد، تحت‌ تأثیر بعضی‌ علل‌ جبری‌ است‌. مطابق‌ این‌ جبر که‌ اساس‌ علوم‌ فیزیکی‌ است‌، پیوسته‌ از شرایط‌ معینی‌ نتایج‌ معینی‌ به دست‌ می‌آید و در علم‌ برای‌ امکان‌ و تصادف‌ جایی‌ نیست‌. ناتورالیست‌ها این‌ قانون‌ کم‌ ارزش‌ علمی‌ را شامل‌ وضع‌ روحی‌ اشخاص‌ نیز می‌کردند و ادعا داشتند که‌ کیفیات‌ روانی‌ و رفتار اشخاص‌ را در اجتماع‌ شرایط‌ جسمی‌ آنها تعیین‌ می‌کند. می‌گفتند روان‌شناسی‌ ارتباط‌ مستقیم‌ با فیزیولوژی‌ دارد و فکر و هیجان‌، تظاهر طرز ساختمان‌ دماغی‌ و عضوی‌ هر کسی‌ است‌.
در این‌ مورد تأثیر کلود برنارد بر امیل زولا بسیار زیاد بود. "زولا " از اثر کلود برنار تحت‌ عنوان‌ "مقدمه‌ای‌ بر طب‌ تجربی‌ " الهام‌ گرفت‌ و خود در سال‌ 1880 کتابی‌ تحت‌ عنوان‌ "رمان‌ تجربی " نوشت‌ و اصول‌ و عقاید خود را درباره‌ ادبیات‌ بیان‌ کرد. زولا در این‌ کتاب‌، اغلب‌ مطالبی‌ را که‌ کلود برنار در اثر تحقیقی‌ خود نوشته‌ بود تکرار کرده‌ است. زولا اساس‌ نظریه‌ خود را با این‌ جمله‌ بیان‌ می‌کند: "کسی‌ که‌ از روی‌ تجربه‌ کار می‌کند، بازپرس‌ طبیعت‌ است‌. " می‌گوید: "رمان‌ عبارت‌ از گزارش‌ نامة‌ تجارب‌ و آزمایش‌ هاست‌. " بدین‌ ترتیب‌ مقصد است‌ که‌ نویسنده‌ باید تخیل‌ را به‌ کلی‌ کنار بگذارد زیرا: "همان‌ طور که‌ سابقاً می‌گفتند فلان‌ نویسنده‌ دارای‌ تخیل‌ قوی‌ است‌، من‌ می‌خواهم‌ از این‌ پس‌ بگویند که‌ دارای‌ حس‌ واقع‌بینی‌ است‌. چنین‌ تعریفی‌ دربارة‌ نویسنده‌ بزرگ‌تر و درست‌تر خواهد بود. " اولین‌ اثری‌ که‌ "زولا " بر اساس‌ این‌ نظریه تجربی‌ و "جبر علمی‌ " نوشت‌، "ترز راکن‌ " است‌. امیل زولا در مقدمه‌ این‌ کتاب‌ چنین‌ می‌نویسد: "در ترز راکن‌ مشخصات‌ اخلاقی‌ و روحی‌ اشخاص‌ را تشریح‌ نکردم‌ بلکه‌ به‌ تشریح‌ وضع‌ مزاجی‌ آن‌ها پرداختم‌.
عشق‌های‌ قهرمانان‌ من‌ ارضای‌ احتیاجی‌ است‌. قتلی‌ که‌ مرتکب‌ می‌شوند، نتیجه‌ زنای‌ آنهاست‌ و همان‌ طور که‌ گرگ‌ها کشتن‌ گوسفند را گردن‌ می‌نهند آن‌ها هم‌ این‌ نتیجه‌ را می‌پذیرند. و بالاخره‌ چیزی‌ که‌ مجبور شده‌ام‌ آن‌ را پشیمانی‌ بنامم‌، زائیده‌ بی‌نظمی‌ ساده‌ عضوی‌ و سرکشی‌ اعصاب‌ تحریک‌ شده‌ و ناراحت‌ آنهاست‌. " یکی‌ از پیروان‌ و سردمداران‌ ناتورالیسم‌ "آناتول‌ فرانس‌ " است‌ که‌ در تحکیم‌ و گسترش‌ این‌ نظریه‌ رمان‌های‌ زیادی‌ نوشته‌ است‌ که‌ از آن‌ جمله‌ رمان‌ مهم‌ او "جزیزه‌ پنگوئن‌ها " سرمشق‌ بسیاری‌ از نویسندگان‌ کشورهای‌ پیرامونی‌ قرار گرفته‌ است‌. تحلیل‌ محتوایی‌ رمان‌ جزیره‌ پنگوئن‌ها در آثار اغلب‌ رمان‌نویسان‌ شبه‌ روشنفکری‌ ایران‌ مورد بهره‌برداری‌ قرار گرفته‌ است‌. و با نمودهای‌ به‌ اصطلاح‌ افسانه‌ خلقت‌، ستم‌گری‌ نظام‌ آفرینش‌، سست‌ بودن‌ مبانی‌ دینی‌، زاید بودن‌ اخلاق‌ در اجتماع‌ و تقدس‌‌زدایی‌ از هر مقدسی‌ " بازنویسی‌ شده‌ است‌.
آثار صادق‌ هدایت‌، بهرام‌ صادقی‌، صادق‌ چوبک‌، هوشنگ‌ گلشیری‌، غلامحسین‌ ساعدی‌ و... از آبشخور این‌ مکتب‌ فرانسوی‌ بهره‌های‌ سودجویانه ‌و رونویسی‌های‌ ساده‌انگارانه‌ کرده‌اند که‌ در ادامه‌ در آثار اغلب‌شان‌ استناد خواهد شد. ضرورت‌ یک‌ نهضت‌‌گونه‌ سیاسی ـ‌ فرهنگی‌ در دهه‌ آخر قرن‌ نوزدهم‌ نیز وجود دارد و آن‌ این که‌ با توجه‌ به‌ نو بودن‌ این‌ سبک‌ و گسترش‌ یافتن‌ آن‌ در میان‌ روشنفکران‌ اروپایی‌ و به‌ ویژه‌ فرانسوی‌ باعث‌ گردید که‌ آناتول‌ فرانس‌ رمان‌ جزیره پنگوئن‌ها را بنویسد. اصل‌ این‌ موضوع‌ سوءاستفاده‌ جهانی‌ از ماجرایی‌ ساده‌ بود که‌ یک‌ افسر یهودی‌ ارتش‌ فرانسه‌ به‌ جرم‌ جاسوسی‌ برای‌ آلمانی‌ها در سال‌ 1896 دستگیر و زندانی‌ می‌شود. صهیونیست‌هایی‌ که‌ در صدد صدور منشور خود بودند آن‌ ماجرا را در سطح‌ جنجالی‌ اول‌ جهان‌ در مطبوعات‌ خود که‌ تقریباً انحصار مطبوعات‌ اروپا و آمریکا را در دست‌ داشتند به‌ راه‌ انداختند.
یهودیان‌ و فراماسونرها که‌ از انقلاب‌ فرانسه‌ به‌ بعد زمام‌ امور بسیاری‌ را در اختیار داشتند تظاهرات‌ و تهییج‌ افکار عمومی‌ را به‌ راه‌ انداختند. و "هرتسل‌ " بنیان‌گذار صهیونیسم‌ که‌ برای‌ پوشش‌ خبری‌ آن‌ ماجرا از شهر بال‌ سویس‌ به‌ فرانسه‌ رفته‌ بود تا از دادگاه‌ گزارش‌های‌ خبری‌ برای‌ روزنامه‌ها بفرستد بعد از بازگشت‌ و شرایط‌ مطلوب‌ به دست‌ آمده‌ همراه‌ با آژانس‌ یهود اعلام‌ موجودیت‌ "صهیونیسم‌ " را منتشر ساختند. امیل‌ زولا با درج‌ مقاله‌ "من‌ متهم‌ می‌کنم‌ " خطاب‌ به‌ رییس‌ جمهور وقت‌ فرانسه‌ جنجال‌ صهیونیست‌ها و فراماسونرها را برای‌ اهداف‌ آن‌ سازمان‌ها و جهت‌ها به دست‌ گرفت‌ و از این‌ حیث‌ این‌ مکتب‌ با مقوله‌ سیاست‌ و تاریخ‌ نیز گره‌ خورد. رمان‌ "جزیره‌ پنگوئن‌ها " در سال‌ 1908 منتشر شد که‌ با تبلیغات‌ وسیع‌ استعمار و سازمان‌های‌ وابسته‌ به‌ صهیونیسم‌ به‌ زبان‌های‌ مختلف‌ ترجمه‌ گردید که‌ در ایران‌ نیز توسط‌ محمد قاضی‌ مترجم‌ زبردست‌ در دهه‌ چهل‌ ترجمه‌ و چاپ‌ شد و بارها تجدید چاپ‌ گردید. یکی‌ از ویژگی‌های‌ ثابت‌ ناتورالیسم‌، مذهب‌ ستیزی‌ است‌ که‌ تنها حامی‌ پایدار و دائمی‌ آن‌ (صهیونیسم‌) است‌ که‌ از تخریب‌ ادیان‌ اسلام‌ و مسیحی‌ سود می‌برد و عناصر خود را تحت‌ لوای‌ (کمونیسم‌، لیبرالیسم‌، اومانیسم‌، آنارشیسم‌ و لائیسم‌) مدام‌ تقویت‌ کرده‌ به‌ ترویج‌ آموزه‌های‌ این‌ مکتب‌ می‌پردازد.
این‌ امر در حالی‌ است‌ که‌ هواداران‌ این‌ مکاتب‌ فلسفی‌ که‌ روحانیت‌ ادیان‌ بزرگ‌ را به‌ انحاء مختلف‌ متهم‌ به‌ انواع‌ گناه‌ها می‌کنند، جمله‌ای‌ در انتقاد، هجو یا طنز در مورد روحانیت‌ یهودی‌ (خاخام‌ها) تاکنون‌ به‌ کار نبرده‌اند. روحانیتی‌ که‌ در تمامیت‌خواهی‌ خود را فرادست‌ قراردادن‌ نسبت‌ به‌ انسان‌ها نظیری‌ در میان‌ ادیان‌ دیگر ندارد. از آن‌جایی‌ که‌ در بررسی‌ و تحلیل‌ آثار دین‌‌ستیزانه‌ و ضد خلاقی‌ رمان‌نویسان‌ دهه‌ چهل‌ و پنجاه‌ روشنفکری‌ به‌ تکرار این‌ اتهام‌ها (روحانیت‌، سیدها، شیخ‌ها، و متدین‌ها) در آثار مختلف‌ نظر خواهیم‌ داشت‌، ضروری‌ است‌ مختصری‌ از داستان‌ "جزیره‌ پنگوئن‌ها " را مروری‌ داشته‌ باشم.
"سرآغاز داستان‌ از زبان‌ مورخی‌ است‌ که‌ درباره‌ سرگذشت‌ قوم‌ پنگوئن‌ها به‌ تحقیقات‌ تاریخی‌ دست‌ می‌زند. با اساتید نگاهدارنده‌ اسناد تاریخی‌ به‌ گفت‌ وگو می‌نشیند و در میان‌ کتاب‌های‌ تاریخی‌ غور می‌کند و داستان‌ را روایت‌ می‌کند. "سن‌ مائل‌ " کشیش‌ پس‌ از فراغت‌ از کار در صومعه‌ هر روز به‌ گشت‌ و گذار می‌پردازد. او روزی‌ در یکی‌ از گشت‌ و گذارها به‌ جزیره‌ پنگوئن‌ها می‌رسد و آنان‌ را دور خود جمع‌ می‌کند و در مورد تعالیم‌ مسیح‌ به‌ موعظه‌ می‌پردازد و شریعت‌ به‌ آنان‌ می‌آموزد. بعد از چند جلسه‌ آموزش‌ دیدن‌ پیاپی‌ پنگوئن‌ها مسخ‌ شده‌ به‌ شکل‌ انسان‌ درمی‌آیند. بال‌ هایشان‌ به‌ بازوها تبدیل‌ می‌شوند و منقارهای‌شان‌ کوتاه‌ شده‌ دهان‌ می‌شود و پنجه‌ هایشان‌ صاف‌تر و به‌ شکل‌ پای‌ انسان‌ درمی‌آیند. پس‌ از نشست‌های‌ فراوان‌ در میان‌ قدیسین‌ که‌ سن‌ مائل‌ می‌توانست‌ با زنده‌ها و مرده‌ها ارتباط‌ برقرار کند، سرانجام‌ همه‌ به‌ اتفاق‌ آرا کارسن‌ مائل‌ را تأیید می‌کنند.
سن‌ مائل‌ پس‌ از بازگشت‌ به‌ میان‌ قوم‌ پنگوئن‌ها که‌ همانند انسان‌ها زندگی‌ از سر گرفته‌اند توسط‌ کشیشی‌ دیگر که‌ شیطان‌ بر او حلول‌ کرده‌ است‌ برآن‌ می‌شود که‌ زن‌های‌ پنگوئن‌ها را لباس‌ بپوشاند. از میان‌ زنان‌ پنگوئن‌ پوشاندن‌ لباس‌ را به‌ زنی‌ تکلیف‌ می‌کنند که‌ برتر از دیگران‌ نیست‌. همین‌ که‌ زن‌ "اوربروز " لباس‌ بر تن‌ می‌کند، توجه‌ مردان‌ را به‌ خود جلب‌ می‌کند. سن‌ مائل‌ مجبور می‌شود بقیه‌ زن‌ها را نیز لباس‌ بپوشاند. در نتیجه‌ عشق‌ و حسد و مالکیت‌ به‌ وجود می‌آید. همین‌ امر باعث‌ می‌شود که‌ معتکفین‌ زن‌ صومعه‌ هم‌ به‌ وسوسه‌ دچار شده‌ با قایق‌ها و کشتی‌هایشان‌ به‌ دیدار مردها در جزایر دیگر بروند. از میان‌ قوم‌ پنگوئن‌ها که‌ اینک‌ اسم‌ جمهوری‌ "آلکا " دارند، مردی‌ پهلوان‌ در غاری‌ دور از مردم‌ زندگی‌ می‌کند و نامش‌ "کراکن‌ " است‌. او در صدد است‌ بدون‌ انجام‌ کارهای‌ سخت‌ پول‌ و امکانات‌ هنگفت‌ به دست‌ آورد. روزی‌، اوربروز را که‌ در پی‌ هوس‌بازی‌ خود است،‌ در نزدیکی‌ غارش‌ به‌ چنگ‌ می‌آورد و از آن‌ پس‌ آن‌ دو زن‌ و شوهر می‌شوند. در میان‌ مردم‌ شایع‌ می‌شود که‌ اژدهایی‌ ظهور کرده‌ و پنج‌ طفل‌ را و همچنین‌ اوربروز را ربوده‌ است‌.
کراکن‌ و اوربروز در طرح‌ و اجرای‌ نقشه‌شان‌ با هم‌ همکاری‌ دارند، اما اوربروز در پی‌ هوس‌های‌ خود نیز هست‌. بعد از مدتی‌ کسب‌ موفقیت‌، کراکن‌ از ادامه‌ بازی‌ نقش‌ اژدها در می‌ماند. از آن‌ بیم‌ دارد که‌ مردم‌ ترس‌ فروریخته‌ به‌ چنگ‌شان‌ آورده‌ و او را تکه‌ پاره‌ کنند. در جزیره‌ اخبار شایع‌ می‌شود و هر کسی‌ از ظن‌ خود هیبتی‌ برای‌ اژدها برمی‌شمارد. سرانجام‌ کشیش‌ سن‌ مائل‌ مردم‌ را دعوت‌ به‌ آرامش‌ می‌کند و از آن‌ها می‌خواهد با انجام‌ اعمال‌ درست‌ از تکرار ناشکری‌ پرهیز کنند. اژدها همچنان‌ به‌ کار خود ادامه‌ می‌دهد و مردم‌ از کشیش‌ سن‌ مائل‌ تقاضای‌ علاج‌ واقعه‌ را می‌کنند. کشیش‌ برحسب‌ خوانده‌های‌ خود درباره‌ اژدها برآن‌ می‌شود تا دختر باکره‌ای‌ اعلام‌ آمادگی‌ کند و برود اژدها را با شال‌ پشمی‌ خرکش‌ کرده‌ به‌ نزد مردم‌ بیاورد.
کسی‌ از میان‌ دختران‌ باکره‌ حاضر به‌ داوطلبی‌ نمی‌شود. سرانجام‌ طبق‌ توافق‌ پنهانی‌ با کراکن‌، اوربروز می‌پذیرد که‌ نقش‌ دختر باکره‌ را بپذیرد و به‌ نزد اژدهای‌ دروغین‌ کراکن رفته‌ او را با شال‌ پشمین‌ خرکش‌ کرده‌ بیاورد تا خراج‌ سالانه‌ از این‌ عمل‌ نیز عاید زن‌ و شوهر بشود. اوربروز با اجرای‌ نقش‌ دختر باکره‌ شهر با نمایش‌ قابل‌ قبول‌ اژدها را به‌ نزد سن‌ مائل‌ و مردم‌ می‌آورد. خراج‌ سالانه‌ هنگفت‌ نصیب‌شان‌ می‌شود و اوربروز نیز تقدیس‌ می‌شود و نام‌ "باکره‌ مقدس‌ " بر او نهاده‌ می‌شود. اوربروز پنهانی‌ باز هم‌ به‌ هوس‌ بازی‌های‌ خود ادامه‌ می‌دهد و هنگامی‌ که‌ زیبایی‌اش‌ در حال‌ زوال‌پذیری‌ است‌ به‌ صومعه‌ رفته‌ تارک‌ دنیا می‌شود و اموال‌ خود را به‌ کلیسا می‌بخشد.پس‌ از مرگ‌ لقب‌ "سن‌ اوربروز " به‌ او داده‌ شده‌ برایش‌ زیارت‌گاهی‌ باشکوه‌ ساخته‌ می‌شود. از کراکن‌ فرزند پسری‌ که‌ اوربروز زاییده‌ بود، به‌ سلطنت‌ جزیره‌ می‌رسد. سلسه‌ پادشاهی‌ کراکن‌ ادامه‌ می‌یابد.
پس‌ از سال‌های‌ 900 میلادی‌ کشیش‌ "برایان‌ " متقی‌ بعد از کشتارهای‌ متعدد از مردم‌ و برای‌ سرپوش‌ گذاشتن‌ بر روی‌ عملکرد خود، تصمیم‌ می‌گیرد قبر اوربروز باکره‌ را به‌ پایتخت‌ انتقال‌ داده‌، زیارت‌گاهی‌ بزرگ‌ ترتیب‌ بدهد. در دوره‌های‌ بعدی‌ ملکه‌ "کردشا " به‌ رغم‌ هوس‌‌بازی‌های‌ بسیار در دوره‌ جوانی‌، سرانجام‌ در پایان‌ عمر تصمیم‌ می‌گیرد تا به‌ گسترش‌ کتابت‌ انجیل‌ مقدس‌ همت‌ گمارد. هر چه‌ پول‌ لازم‌ است‌ پرداخت‌ می‌کند تا کشیشان‌ همه‌ پوست‌ها را انجیل‌ می‌نویسند و سرانجام‌ به‌ دلیل‌ کمبود پوست‌ حیوانات‌. تصمیم‌ می‌گیرند که‌ هر چه‌ از ادبیات‌ یونان‌ مانده‌ بوده‌، صاف‌ کرده‌ به‌ جای‌ آنها نیز انجیل‌ یوحنا نوشته‌ می‌شود. تنها یک‌ نفر کشیش‌ چهار هزار اثر یونانی‌ را پاک‌ کرده‌ به‌ جای‌ آنها انجیل‌ می‌نویسد. در فصل‌های‌ بعدی‌ رقابت‌ بین‌ "آلکا " و رقیب‌ همسایه‌ و دیرینه‌اش‌ "مارسوئن‌ " جای‌ خود را به‌ جنگ‌ می‌دهد و این‌ بار به‌ دلیل‌ پیشرفت‌ افزارهای‌ جنگی‌ و تجهیز شدن‌ نیروها به‌ توپ‌خانه‌ بیشترین‌ کشتار را از همدیگر می‌کنند. در ادامه‌، کشیش‌ "مارگاتیون‌ " چون‌ نمی‌تواند هنر دوره‌ رنسانس‌ را تحمل‌ کند، دق‌ کرده و‌ می‌میرد.
در فصل‌ ششم‌ "ماربد " تاریخ‌نویس‌ نمی‌تواند از ترنم‌ اشعار ویرژیل‌ "انه‌اید " دست‌ بر دارد. او که‌ کشیش‌ هست‌ شبانه‌ روز دعا می‌کند که‌ ویرژیل‌ به‌ آئین‌ مسیحیت‌ در بهشت‌ باشد. و نه‌ چون‌ قبل‌ از مسیحیت‌ مرده‌ بود، لاجرم‌ در جهنم‌ بماند. کشیش‌ به‌ جهنم‌ و به‌ دیدار ویرژیل‌ می‌رود. هر دو وضع‌ و افکار خود را بیان‌ می‌کنند. ویرژیل‌ مدعی‌ می‌شود که‌ در جهنم‌ جایش‌ خوش‌ است‌ و دعوت‌ برای‌ رفتن‌ به‌ بهشت‌ را رد می‌کند. ویرژیل‌ "دانته‌ " را احمق‌ می‌شمارد که‌ بی‌‌خودی‌ درباره‌ جهنم‌ در اشعارش‌ بدگویی‌ کرده‌ است‌.
در فصل‌ هفتم‌ "اوژیدیوی‌ اولوتیس‌ " کشیش‌ که‌ در صومعه‌ کتاب‌های‌ یونانی‌ هم‌ مطالعه‌ می‌کرد، مورد سوءظن‌ شاگردانش‌ قرار می‌گیرد. چون‌ در آن‌ هنگام‌ در کشور آلکا کسی‌ مجاز به‌ خواندن‌ کتاب‌های‌ یونانی‌ نبود. او را ساحره‌ و جادوگر خطاب‌ می‌کنند و کشیش‌ به‌ ناچار به‌ ایرلند می‌گریزد و به‌ مطالعاتش‌ ادامه‌ می‌دهد. روزی‌ او را در خلوت‌ خود باز یافتند و چون‌ نزدیک‌ شدند دیدند. زنی‌ که‌ مصاحبش‌ است‌، نه‌ تنها زنش‌ نیست‌ که‌ زنی‌ دست‌‌ساز کشیش‌ است‌ و چنگ‌ می‌نوازد. شاگردان‌ متحیر می‌شوند. از کتاب‌ چهارم‌ "از متن‌ جدید " روال‌ داستان‌ به‌ رنسانس‌ و انقلاب‌ کشیده‌ می‌شود. کشورگشایی‌ها در قالب‌ داستان‌ ارائه‌ می‌شود. جنگ‌های‌ کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها شروع‌ شده‌ و همچنان‌ ادامه‌ می‌یابد.
سرانجام‌ در آلکا جمهوری‌ اعلام‌ می‌شود. کشیش‌ جوانی‌ به‌ نام‌ "پرستو " اصول‌ مذهب‌ را انکار می‌کند و عده‌ای‌ هوادارش‌ می‌شوند و آناتول‌ فرانس‌ از زبان‌ یکی‌ از قهرمانان‌ می‌گوید که‌ آنها طرفدار فلسفه‌ شده‌اند و فلسفه‌ همه‌ چیز را برای‌ زندگی‌ می‌خواهد. در این‌ میان‌ "روکن‌ " و زنش‌ آینده‌نگری‌ کرده‌ خمره‌ای‌ را از استخوان‌های‌ سوخته‌ که‌ در خیابان‌ها به‌ فراوانی‌ یافت‌ می‌شوند پر می‌کنند تا بعد از فروکش‌ کردن‌ هیجان‌های‌ اجتماعی‌ آن‌ را استخوان‌ "اوربروز " جلوه‌ بدهند و بگویند فداکارانه‌ آنها را از میان‌ آتش‌ بیرون‌ آورده‌اند.
در فصل‌ دوم‌ و سوم‌ کتاب‌ ازمنه جدید دکتر اونیوبیل سفری‌ به‌ آمریکا می‌کند و ضمن‌ حضور در مجلس‌ آن‌ کشور پی‌ می‌برد که‌ آنها برای‌ پیشرفت‌ صنعتی‌ چه‌ به‌ راحتی‌ با کشورهای‌ دیگر جنگ‌ به‌ راه‌ می‌اندازند. دکتر اونیوبیل‌ با خود گفت‌: "اکنون‌ که‌ ثروت‌ و تمدن‌ نیز به‌ اندازه‌ فقر و بربریت‌ متضمن‌ علل‌ جنگ‌ است‌، اکنون‌ که‌ جنون‌ و شرارت‌ بشر علاج‌ناپذیر است‌. تنها راه‌ چاره‌ در پیش‌ است‌ و بس‌. عاقلی‌ باید تا خروارها بمب‌ و خمپاره‌ در زیرزمین‌ تعبیه‌ کند و این‌ کره‌ کثیف‌ را به‌ یک باره‌ منفجر سازد. آن‌ گاه‌ وقتی‌ که‌ قطعات‌ آن‌ در فضای‌ لایتناهی‌ درمی‌غلتند بهبود غیر محسوس‌ در عالم‌ پیدا خواهد شد و وجدان‌ عمومی‌ که‌ اصلاً وجود ندارد خرسندخواهند گردید. کتاب‌ پنجم‌ از منه‌ جدید - شایتون‌- پیش‌ درآمد داستان‌ اصلی‌ است‌. در این‌ قسمت‌ دسیسه‌‌بازی‌های‌ کشیش‌ "آگادیک‌ " که‌ به شدت‌ در بند بازگرداندن‌ شاهزاده‌ "کروشو " از تبعید و به‌ تخت‌ نشاندن‌ اوست‌ با کشیش‌ شراب‌ ساز دیگر "کرونموز " یکی‌ می‌شوند. کمک‌ مالی‌ او و دیگر هواداران‌ سلطنت‌ توطئه‌های‌ مختلف‌ را ممکن‌ می‌سازد. از آن‌ جمله‌ که‌ تصمیم‌ می‌گیرند برای‌ انهدام‌ جمهوری‌، در یاسالار شایتون‌ را به‌ انقیاد خود درآورده‌ از محبوبیت‌ او علیه‌ جمهوری‌ و به‌ نفع‌ خود و سلطنت‌ استفاده‌ ببرند. شایتون‌ که‌ یکی‌ از شرافتمندان‌ محسوب‌ می‌شود و در زندگی‌ سراسر قهرمانانه‌اش‌ هیچ‌ خللی‌ وجود ندارد به‌ وسیله‌ دختر 26 ساله‌ای‌ به‌ نام‌ "بلانگیس‌ " یهودی‌ فریفته‌ می‌شود. بعد از آن‌ کشیش‌ و دیگر طرفداران‌ سلطنت‌ در خیابان‌ها و مجامع‌ عمومی‌ شعار می‌دهند: "ماشایتون‌ را می‌خواهیم‌ و بس‌ " که‌ در هنگام‌ حمله‌ به‌ مجلس‌ و ریاست‌ جمهوری‌، سلطنت‌طلبان‌ شکست‌ می‌خورند و شایتون‌ به‌ نزد شاهزاده‌ کورشیو فرار می‌کند. کشیش‌ آکادیک‌ و کشیش‌ کورنموز به‌ فعالیت‌های‌ خود ادامه‌ می‌دهند.
در کتاب‌ ششم‌ ازمنه‌ جدید ژنرال‌ "گره‌ ترک‌ "، "دوک‌ دوسکول‌ "، قضیه‌ هشتاد هزار بسته‌ یونجه‌ از صفحه‌ 255 تا 311 به‌ فانتزی‌ دریفوس‌ پرداخته‌ می‌شود. ژنرال‌ برای‌ نجات‌ کشور از دو دستگی‌ جمهوری‌ خواهی‌ و سلطنت‌طلبی‌ با مشارکت‌ کشیشان‌ و نجبا و ارتشیان‌ و سرمایه‌‌داران‌ بزرگ‌ یهودی‌ - مسیحی‌ آن‌ طرح‌ نو- متهم‌کردن‌ سروان‌- "پیروت‌ " به‌ عنوان‌ فروشنده‌ هشتاد هزار بسته‌ یونجه‌ ارتش‌ به‌ کشور رقیب‌- در می‌اندازد. بی‌گناه‌ بودن‌ پیروت‌ (ماتیودریفوس‌) بزرگ‌ترین‌ گناه‌ اوست‌. نویسنده‌ (آناتول ‌فرانس‌) انواع‌ اتهام‌ و اعتراف‌ها (ضمنی‌، سکوت‌، کثرت‌ افکار، افکار مأیوسانه‌ و...) را برمی‌شمارد که‌ برای‌ زندانی ‌کردن‌ پیروت‌ به‌ کار می‌رود. جالب‌ اینجاست‌ که‌ مدعی‌ و فروشنده‌ یونجه‌ به‌ ارتش‌، اصلاً مزرعه‌دار نیست‌. هفتصد نفر از خویشان‌ متهم‌ به‌ آگاهی‌ از اصل‌ ماجرا در دستگاه‌های‌ دولتی‌ نفوذ می‌کنند و تنها این‌ را می‌فهمند که‌ هیچ‌ کس‌ چیزی‌ نمی‌داند.اوراق‌ پرونده‌ این‌ محکوم‌ هر روز بیشتر می‌شود تا آنجا که‌ آسانسور در زیر بار کمرشکن‌ کارتن‌ و دوسیه‌ ناله‌ می‌کند و... کم‌کم‌ عده‌ای‌ به‌ هواداری‌ از متهم‌ قیام‌ می‌کنند.
وزیر جنگ‌ در مورد گناه‌ کار بودن‌ متهم‌ می‌گوید: "ادعا کرده‌اند که‌ ما علیه‌ پیروت‌ اسناد و مدارک‌ در اختیار نداریم‌... بایگانی‌ ما 73 متر مربع‌ زمین‌ را اشغال‌ کرده‌ است‌ و اگر در هر متر مربع‌ حداقل‌ پانصد گرم‌ کاغذ پرونده‌ داشته‌ باشیم‌، روی‌ هم‌ 366000 کیلوگرم‌ اسناد در اختیار داریم‌ " ولی‌ این‌ اسناد چه‌ بود؟ آگهی‌ سالن‌های‌ مد، اوراق‌ روزنامه‌ها، تصویر مدل‌های‌ جدید لباس‌، پاکت‌ عطاری‌ و بقالی‌، اوراق‌ و مراسلات‌ کهنه‌ تجارتی و‌... دفترچه‌ شاگردان‌ مدارس‌، پارچه‌های‌ لفاف‌ و بسته‌بندی‌... در جریان‌ محاکمه‌ پیروت‌ شخصی‌ که‌ از طبقه‌ متوسط‌ به‌ نام‌ (کلمبان‌ برخاسته‌ بود)
"امیل‌ زولا " با نصب‌ پل‌ کاردها در کوچه‌ها و خیابان‌ها به‌ افشاگری‌ پرداخت‌. متهم‌ اصلی‌ ژنرال‌ "مویک‌ " در برابر اعلام‌ جرم‌ هفت‌ صد پیروتی‌ طرفدار پیروت‌ در نامه‌ مشهوری‌ که‌ به‌ آنان‌ نوشت‌ چنین‌ گفت‌: "ای‌ یهودیان‌ کثیف‌ و ملعون‌، شما خدای‌ بزرگ‌ من‌ عیسی‌ مسیح‌ را به‌ دار آویختید و شرم‌ نکردید، حال‌ به‌ سراغ‌ من‌ آمده‌اید، ولی‌ بدانید که‌ من‌ مثل‌ آن‌ حضرت‌ مظلوم‌ و بی‌دست‌ و پا نیستم‌ و گوش‌ هفتصد نفرتان‌ را خواهم‌ برید... "
در جمهوری‌ پنگوئن‌ که‌ بیش‌ از هزار تا هزار و دویست‌ تن‌ پیروتی‌ وجود نداشت‌ ولی‌ ملت‌ چنین‌ تصور می‌کردند که‌ عده‌ ایشان‌ بسیار زیاد است‌ و در همه‌ جا وجود دارند. نصف‌ جمعیت‌ به‌ نصف‌ دیگر ظنین‌ و بدگمان‌ بودند و نفاق‌ و اختلاف‌ آتش‌ به‌ آلکا زد. رهبران‌ سوسیالیست‌ها هم‌ به‌ هواخواهی‌ از پیروت‌ پرداخته‌ بودند. سرانجام‌ آلکا با رشد نفاق‌ها و سوء تفاهم‌ها به‌ شهری‌ مبدل‌ می‌شود که‌ هر روز بمب‌هایی‌ در آن‌ منفجر می‌شوند و مردم‌ همدیگر را تکه‌ پاره‌ می‌کنند. فضای‌ نهایی‌ داستان‌گویی‌ (فردای‌ 11 سپتامبر 2001 نیویورک‌ است‌) فضایی‌ که‌ داستان‌ به‌ پرداخت‌ داستانی‌ آن‌ می‌پردازد، همان‌ است‌ که‌ پس‌ از سوءاستفاده‌ از آن‌ ماجرای‌ سروان‌ دریفوس‌، یهودیانی‌ که‌ کمتر از 2% جمعیت‌ فرانسه‌ را تشکیل‌ می‌دادند به‌ وسیله‌ "کلمانسوها " و "میتران‌ها "ی‌ یهودی‌ به‌ حکومت‌ کل‌ فرانسه‌ می‌رسند و همین‌ فرانسه‌ بود که‌ بعد از شکست‌ امپراتوری‌ عثمانی‌ در فلسطین‌ استقرار یافت‌ و به‌ همراهی‌ انگلیس‌ در تشکیل‌ دولت‌ جعلی‌ اسرائیل‌ دایه‌ مهربان‌تر از مادر شد. این‌ فرانسه‌ تحت‌ حکومت‌ یهودیان‌ بود که‌ تکنولوژی‌ هسته‌ای‌ را در اسرائیل‌ مستقر ساخت‌ و... و باز هم‌ جالب‌ است‌ که‌ چگونه‌ سبک‌ ناتورالیسم‌ در ادبیات‌ و هنر می‌تواند تروریست‌‌پرور باشد که‌ بشر را فنا شده‌ در تعارض‌ خود ارزیابی‌ می‌کند و باز جالب‌ است‌ که‌ رد پای‌ 11 سپتامبر 2001 را با آن‌ تطبیق‌ بدهیم‌ که‌ آناتول‌ فرانس‌ الگویی‌ از آن‌ حوادث‌ را بدست‌ داده‌ است‌ تا هالیورد در سال‌ 2002 فیلم‌ "اره‌ ماهی‌ " یکی‌ از پرخشونت‌ترین‌ فیلم‌ سینمایی‌ را با الهام‌ از "جزیره‌ پنگوئن‌ها " ساخته‌ است‌.
خلاصه‌ داستان‌ جزیره‌ پنگوئن‌ها را مرور کردیم‌ تا نسبت‌ به‌ نمونه‌ کار ناتورالیستی‌ به‌ وسیله‌ یکی‌ از بنیان‌گذاران‌ این‌ مکتب‌ آشنایی‌ پیدا کرده‌ باشیم‌. در صفحه‌های‌ بعدی‌ خواهیم‌ دید که‌ هر یک‌ از نویسندگان‌ ایرانی‌ چگونه‌ قسمت‌های‌ عمده‌ آن‌ را رونویسی‌ کرده‌ و به‌ خورد خواننده‌ ایرانی‌ داده‌اند. در این‌ رمان،‌ کل‌ تاریخ‌ محصول‌ بزه‌کاری‌، شیادی‌، فرصت‌طلبی‌ و تمامیت‌خواهی‌ روحانیت‌ مسیحی‌ از آغاز در جزیره‌ پنگوئن‌ها، جمهوری‌ آلکا و سرانجام‌ تا ماجرای‌ دریفوس‌ در فرانسه‌ اتفاق‌ می‌افتد. نویسنده‌ سعی‌ می‌کند با به‌ اصطلاح‌ روش‌ علمی‌ خود قداست‌ از هر قدیسی‌ بزداید. عشق‌ را محصول‌ عقده‌ها بنامد و نشان‌ بدهد که‌ بشر را از تضادهای‌ خود راه‌ فرجامی‌ نیست‌ مگر این‌ کره‌ خاکی‌ را با بمب‌های‌ قوی‌ از هم‌ بپاشند.
لازم‌ به‌ یادآوری‌ است‌ که‌ فیلسوفان‌ دوره‌ روشنگری‌ همچون شارل دو مونتسکیو، ژان‌ ژاک‌ روسو، کلود برنار، کارل مارکس‌، فردریش انگلس‌، زیگموند فروید و...) تا بعدها که‌ در انقلاب‌ فرانسه‌ فراماسونرها و صهیونیست‌ها با به‌ راه‌ انداختن‌ احزاب‌ کمونیست‌ و آنارشیست‌ جنگ‌ علیه‌ مذهب‌ و مقدسات‌ آئین‌ ادیان‌ بزرگ‌ الهی‌ (اسلام‌ و مسیحیت‌) را مورد تهاجم‌ قرار دادند، در تمامی‌ جریان‌های‌ برخاسته‌ از مدرنیته‌ سه‌ قرن‌ اخیر، یهودیان‌ با انواع‌ خودنمایی‌ها (فیلسوف‌، رهبر حزب‌، روان‌شناس‌، جامعه‌شناس‌، زبان‌شناس‌، اقتصادان‌ و...) تحریکات‌ را رهبری‌ کرده‌اند. نمونه‌ای‌ که‌ در روسیه‌ قرن‌ نوزدهم‌ و اویل‌ قرن‌ بیستم‌ از کشیش‌ "راسپوتین‌ " هیولایی‌ معرفی‌ کردند که‌ با پشتوانه‌ مذهبی‌ که‌ داشته‌ چه‌ها که‌ نکرده‌ تا بالاخره‌ توانستند کل‌ کلیسای‌ ارتدوکس‌ روسی‌ و مسیحیت‌ را مورد اتهام‌ قرار داده‌ با تحریک‌ مردم‌ به‌ انقلاب‌ ضدمذهبی‌ و کمونیستی‌ (انقلاب‌ اکتبر) دسترسی‌ پیدا کنند و حکومت‌ شوروی‌ را به دست‌ یهودیان‌ صهیونیست‌ (از نوزده‌ نفر رهبران‌ بلشویک‌ها به‌ غیر از لنین‌ همه‌ صهیونیست‌ بودند که‌ در صدرشان‌ لئون داو?دوو?چ برونشتین تروتسکی‌ نماینده‌ بانک‌های‌ روچلید قرار داشت‌) بسپارند تا نیمی‌ از اروپا و جهان‌ با عنوان‌ اردوگاه‌ سوسیالیستی‌ به‌ تصرف‌ صهیونیست‌ها درآید. این‌ معادله‌ در شرایطی‌ بود که‌ در قطب‌ مقابل‌ نیز سرمایه‌داران‌ و بانکداران‌ یهودی‌ در آمریکا و فرانسه‌ و... قدرت‌ سیاسی‌ را در اختیار خود گرفته‌ بودند.
2 - آثار داستانی‌ صادق‌ چوبک‌
صادق‌ چوبک‌ متولد 1295 شمسی‌ هجری‌ در یک‌ خانواده‌ مرفه‌ در بوشهر است‌. نخستین‌ اثر چوبک‌ "خیمه ‌شب‌ بازی‌ " در سال‌ 1324 به‌ چاپ‌ رسید. "سنگ‌ صبور " 1345 - "تنگسیر " 1342 مجموعه‌ داستان‌های‌ "انتری‌ که‌ لوطیش‌ مرد " "روز اول‌ قبر " "چراغ‌ آخر " و "ترجمه‌های‌ "غراب‌ " از ادگار آلن‌ پو - آدمک‌ چوبی‌ از کارلو کولودی‌ است‌ که‌ مجموعه‌ آثار وی‌ را شامل‌ می‌شود. چوبک‌ در سال‌ 1379 از دنیا رفت‌. در میان‌ کارهای‌ چوبک‌ دو داستان‌ بلند "سنگ‌ صبور " و "تنگسیر " وجود دارد که‌ پرداختن‌ به‌ این‌ دو اثر نمای‌ کامل‌ آثار او را در اختیار قرار خواهد داد. نخست‌ سنگ‌ صبور را مرور می‌کنیم‌ که‌ در بردارنده‌ کامل‌ دیدگاه‌های‌ وی‌ است‌.
در سنگ‌ صبور چاپ‌ اول‌ 1345 انتشارات‌ جاویدان‌ که‌ در 400 صفحه‌ نگاشته شده‌ است‌، یک‌ داستان‌ به‌ هم‌ پیوسته‌ است‌ که‌ از صفحه‌ 326 نمایشنامه‌ای‌ به‌ آن‌ پیوست‌ گردیده‌ که‌ از نظر کلی‌ مفهومی‌، ادامه‌ داستان‌ می‌تواند باشد. هر چند که‌ می‌توانست‌ جدا هم‌ چاپ‌ بشود. در این‌ داستان‌ شخصیت‌ها عبارتند از: احمدآقا (آسید ملوچ‌)، گوهر و پسرش‌ (کاکل‌ زری‌)، جهان‌ سلطان‌، بلقیس‌، شیخ‌ محمود حکاک‌، دکتر سیف‌القلم‌، میرزا اسدالله‌ و... احمدآقا، بلقیس‌ ، گوهر و جهان‌ سلطان‌ در تک‌ اتاق‌های‌ اجاره‌ای‌ میرزا اسدالله‌ زندگی‌ می‌کنند. احمدآقا معلم‌ بیست‌ و پنج‌ ساله‌ است‌. گوهر با پسرش‌ کاکل‌ زری‌ زندگی‌ می‌کند که‌ گذرانش‌ را از راه‌ "صیغه‌‌روی‌ است‌ " که‌ شیخ‌ محمود حکاک‌ برایش‌ ترتیب‌ می‌دهد. بلقیس‌ زن‌ آبله‌‌رو هم‌ در خانه‌ها نظافت‌ و رخت‌شویی‌ می‌کند و دسترنج‌اش‌ را به‌ خانه‌ می‌آورد تا با شوهر شیره‌ای‌ خود استفاده‌ کنند. جهان‌ سلطان‌ زنی‌ از کمر فلج‌ شده‌ در طویله‌ انداخته‌ شده‌ است‌ و بوی ‌ادرار و مدفوع‌اش‌ تا چند خانه‌ آن‌ طرف‌تر می‌رود گوهر به‌ وی‌ غذا می‌دهد و شبی‌ یک‌ بار زیرش‌ را پاک‌ می‌کند.
محیط‌ جغرافیایی‌ داستان‌ شهر شیراز می‌باشد که در گویش شخصیت‌ها نشان داده می‌شود. همچنین زمان وقوع حوادث‌ داستان‌ نیز سال هزار و سیصد و سیزده‌ شمسی است‌.
شروع‌ داستان‌ از ترس‌ از زلزله‌ با احمد آقا که‌ گاه‌ با عنکبوت‌ تار تنیده‌ بر بالای‌ اتاقش‌ حرف‌ می‌زند و گاه‌ با "من‌ دوم‌ " خود کلنجار می‌رود که‌ شرح‌ وقایع‌ را داستان‌ بنویسد و او تردید دارد، آغاز می‌شود. داستان‌ در بیست‌ و پنج‌ فصل‌ تنظیم‌ شده‌ است.
"گوهر " حدود 18 ساله‌ است‌ که‌ در سیزده‌ سالگی‌ زن‌ حاج‌ اسماعیل‌ شده‌ و بعد از دو سال‌ با زائیدن‌ پسرش‌ "کاکل‌ زری‌ " و در یک‌ سالگی‌ او، از خانه‌ شوهر با بچه‌اش‌ بیرون‌ رانده‌ شده‌ است. دو سال‌ صیغه‌ رمضان‌ حناساب‌ بوده‌ و دو سال‌ است‌ که‌ هر شب‌ صیغه‌ یک‌ نفر از زائران‌ شهرستانی‌ شاه‌چراغ‌ شیراز می‌شود. بلقیس‌ دو سالی‌ است‌ زن‌ "بمون‌علی‌ " است‌ که‌ او هر روز بعد از ظهر به‌ محض‌ برخاستن‌ از خواب‌ راهی‌ شیره‌کش‌ خانه‌ می‌شود و از هر توانی‌ بی‌‌بهره‌ است‌. بلقیس‌ پانزده‌ ساله‌ شوهر کرده‌ است‌ که‌ زن‌ پدرش‌ او را به‌ خاطر آبله‌‌رو بودنش‌ به‌ زور به‌ بمون‌علی‌ داده‌ است‌. جهان‌ سلطان‌ آشپز خانه‌ حاج‌ اسماعیل‌ بوده‌ است‌ و گوهر را از زمانی‌ که‌ همراه‌ مادرش‌ برای‌ کلفتی‌ و نظافت‌ به‌ خانه‌ حاج‌ اسماعیل‌ می‌آمده‌اند، می‌شناخته‌ است‌.
پس‌ از آن‌ گوهر برای‌ چهارمین‌ بار زن‌ حاج‌ اسماعیل‌ انتخاب‌ می‌شود تا بلکه‌ از او فرزندی‌ به دنیا بیاید. زلیخا سوگلی‌ حاج‌ اسماعیل‌ و بقیه‌ هووها با جادو و دشمنی‌ بعد از بچه‌دار شدن‌، پسر او را به‌ (حسین‌ تون‌ تاب‌) حمامی‌ حاج‌ اسماعیل‌ نسبت‌ می‌دهند که‌ پیش‌ از راهی‌ کربلا شدن‌، به‌ هنگام‌ زیارت‌ شاه‌چراغ‌ در اثر فشار جمعیت‌ و برخورد با آنها خون‌ از دو حفره‌ دماغ‌ بچه‌ یک‌ ساله‌ (کاکل‌ زری‌) راه‌ می‌افتد که‌ جمعیت‌ زوّار و خادمین‌ زیارت‌گاه‌ بر سرشان‌ می‌ریزند و می‌گویند: خون‌ آمدن‌ از دو حفره‌ دماغ‌ یعنی‌ حرامزاده‌ بودن‌ بچه‌ و خبر به‌ حاج‌ اسماعیل‌ می‌رسد و پا در میانی‌ جهان‌ سلطان‌ هم‌ منجر به‌ افتادنش‌ از بالاخانه‌ به‌ کف‌ حیاط‌ به‌ وسیله‌ حاج‌ اسماعیل‌ می‌شود. در نتیجه‌ به‌ فلج‌شدن‌ او از کمر ختم‌ می‌شود. وقتی‌ گوهر با بچه‌اش‌ از خانه‌ حاج‌ اسماعیل‌ بیرون‌ می‌آید، جهان‌سلطان‌ را نیز با خود می‌آورد.
داستان‌ سنگ‌ صبور همانند فیلم‌ "راشومون‌ " آکیرو کوروساوا وقایع‌ را از زبان‌ افراد مختلف‌ دخیل‌ در ماجرا روایت‌ می‌کند که‌ در مواردی‌ آنها به‌ تکرار حرف‌های‌ همدیگر می‌پردازند و در مواردی‌ هم‌ وقایع‌ را از دریچه‌ دیدگاه‌ خود روایت‌ می‌کنند. چنان‌چه‌ در مقدمه‌ ناتورالیسم‌ مرور کردیم‌ که‌ این‌ مکتب‌ از آبشخور فلسفه‌ (پوزیتویسم‌) برخوردار است‌ و آن‌ یعنی‌ "عدم‌ قطعیت‌ " از هر دیدگاهی‌ و نسبی‌ بودن‌ امور است‌، روایت‌ امور از دیدگاه‌ همه‌ دست‌اندرکاران‌ اما مستقل‌ از هم‌ در کنار القاء کلی‌ رویداد عدم‌ قطعیت‌ دیدگاه‌ها را نیز ترسیم‌ می‌کند. در داستان‌ ناتورالیستی‌ شخصیتی‌ خوشبخت‌ وجود ندارد. اگر از موقعیت‌ مالی‌ بهره‌مند است‌ عقیم‌ از امور دیگر است‌ همانند حاج‌ اسماعیل‌، شیخ‌ محمود، سیف‌ القلم‌ و اگر نیروی‌ سرزندگی‌ دارد، توارث‌، خشونت‌ محیط‌، ذات‌ حیوانی‌ و وسوسه‌های‌ درونی‌ عاقبت‌ شوم‌ را برایش‌ به‌ ارمغان‌ می‌آورد چنان‌چه گوهر، بلقیس‌، جهان‌ سلطان‌، شوکت‌، نمکی‌ و... از این‌گونه‌ افراد هستند. در داستان‌ سنگ‌ صبور، عنکبوت‌ که‌ بالانشین‌ است‌ و کار می‌کند و حشرات‌ دیگر را در دام‌ سمی‌ خود می‌کشاند، کنایه‌ از آفرینش‌ گرفته‌ شده‌ است‌ و نویسنده‌ با خشم‌ کوری‌ که‌ نسبت‌ به‌ اسلام‌ و مذهب‌ و اخلاق‌ دارد از آن‌ به‌ نام‌ آسید ملوچ‌ نام‌ می‌برد که‌ سهم‌ شیطان‌ را در کائنات‌ و هستی‌ نشان‌ بدهد که‌ در آخر داستان‌ در نمایشنامه‌، شیطان‌ نیروی‌ مثبت‌ نامیده‌ شده‌ است. شیطان‌ "مشیا " و "مشیانه‌ " را بهره‌مند از نیرویی‌ به‌ نام‌ "عشق‌ " ساخت‌ و همان‌ عاصی‌ شدن‌ به‌ درگاه‌ خداوندی‌ را رقم‌ زد.
در فصل‌ اول‌ "احمدآقا " معلم‌ که‌ خود صادق‌ چوبک‌ است‌ بعد از شرح‌ وقایع‌ و موفقیت‌ خود و زلزله‌ و مردن‌ پانصد نفر در جریان‌ زمین‌لرزه‌های‌ چند روز گذشته‌، از گوهر و دیگران‌ به‌ عنوان‌ نفرین‌ شده‌ها یاد می‌کند. او عامل‌ ریشه‌ بدبختی‌ها را در ورود اعراب‌ و مسلمانان‌ به‌ ایران‌ در چهارده‌ قرن‌ پیش‌ مطرح‌ می‌کند. از این‌ منظر نویسنده‌ قهرمان‌ خود را با موضع‌گیری‌ مشخص‌ در جریان‌ امور قرار می‌دهد که‌ با روایت‌های‌ بعدی‌ وی‌ این‌ لجاجت‌ها را با اسلام‌ بیشتر و بیشتر تشریح‌ کند.
در فصل‌ دوم‌ بلقیس‌ ضمن‌ تشریح‌ خود و رنجی‌ که‌ از بابت‌ مرد نبودن‌ بمون‌علی‌ می‌برد و از این‌ که‌ گوهر مورد توجه‌ احمدآقا است‌ و به‌ او به‌ سبب‌ آبله‌رو بودن‌ نگاهی‌ نمی‌کند، حسادت‌های‌ جنون‌آسای‌ خود را برمی‌شمارد.
در فصل‌ سوم، کاکل‌ زری‌ حدود پنج‌ ساله‌ از آمدن‌ هر شب‌ مردها به‌ خانه‌شان‌ و کارهایی‌ که‌ با مادرش‌ می‌کنند، حرف‌ می‌زند. از این‌ که‌ بی‌ پدر است‌، رنج‌ می‌برد و از مادرش‌ شکایت‌ دارد که‌ شب‌ را با مردها می‌گذراند و به‌ او توجهی‌ ندارد.
فصل‌ چهارم‌ را احمدآقا حرف‌ می‌زند که‌ نویسنده‌ است‌ و از این‌ که‌ نمی‌تواند دست‌ به‌ قلم‌ ببرد و داستان‌ آنها را بنویسد متأسف‌ است‌. از سیف‌ القلم‌ دکتر هندی‌ می‌گوید که‌ ضمن ‌دادن‌ کتاب‌ "راسپوتین‌ " و ستایش‌ از آن‌ کتاب‌ به‌ وی‌ پیشنهاد داده‌ است‌ کمیته‌ای‌ تشکیل‌ بدهند تا زن‌های‌ سفلیسی‌ را بکشند. احمدآقا پیشنهاد او را رد می‌کند. از احوال‌ ستم‌پذیر گوهر، جهان‌ سلطان‌ به‌ ویژه‌ گوهر به‌ عنوان‌ قربانی‌ سرنوشت‌ حرف‌ می‌زند.
در فصل‌ پنجم‌ جهان‌ سلطان‌ از حاج‌ اسماعیل‌ ناله‌ می‌کند که‌ چگونه‌ گوهر و بچه‌اش‌ را با تهمت‌ زدن‌ از خانه‌ بیرون‌ کرد. از احمدآقا حرف‌ می‌زند که‌ وقتی‌ گوهر نباشد، نان‌ و آبی‌ به‌ وی‌ می‌دهد و کاکل‌ زری‌ را حمایت‌ می‌کند.
فصل‌ ششم‌ را احمدآقا حرف‌ می‌زند. کفرگویی‌ می‌کند و از زبان‌ عربی‌ که‌ خواسته‌ است‌ زبان‌ فارسی‌ را تکه‌ پاره‌ کرده‌ و ببلعد، داد و بی‌داد می‌کند. باز هم‌ به‌ تکرار سرگذشت‌ گوهر می‌پردازد و از ستمی‌ که‌ گوهر از روی‌ ناچاری‌ به‌ پسرش‌ کاکل‌ زری‌ روا می‌دارد حرف‌ می‌زند. در صفحه‌ 59 در کفرگویی‌هایش‌ ادامه‌ می‌دهد: "ترا ستایش‌ می‌کنم‌ که‌ یکتا گوهر فخر آفرینش‌ مائیم‌. که‌ ما را اندیشه‌ و سخن ‌دادی‌ تا از دیگر جانوران‌ ممتاز شویم‌، که‌ بر تو و آسمان‌هایت‌ بیندیشیم‌. که‌ ترا درود گوئیم‌ و بیم‌ ترا در دل‌ بپرورانیم‌ و مهرت‌ نبینیم‌. که‌ پیوسته‌ چشمه‌ چشمان‌ از ستم‌ بجوشد! " احمدآقا گذشته‌ گوهر را یک بار دیگر از زبان‌ خود او روایت‌ می‌کند.
فصل‌ هفتم‌ را (صفحه‌ 89 ـ 87) کاکل‌ زری‌ روایت‌ می‌کند. کاکل‌ زری‌ از نیامدن‌ دیشب‌ مادرش‌ حرف‌ می‌زند. از این‌ که‌ خواهر و پدر و همبازی‌ ندارد، شکوه‌ می‌کند. تنها از احمدآقا به‌ خوش‌‌نامی‌ حرف‌ می‌زند و دیگر مردها که‌ به‌ خانه‌شان‌ می‌آیند با نام‌ "دیو " یاد می‌کند که‌ مادرش‌ را از وی‌ می‌گیرند.
فصل‌ هشتم‌ از صفحه‌ 90 تا 98 را جهان‌ سلطان‌ حرف‌ می‌زند. تکرار روایت‌ وقایع‌ و از بدجنسی‌های‌ بلقیس‌ گفتن‌ را ادامه‌ می‌دهد. او هم‌ از دیشب‌ نیامدن‌ گوهر ناراحت‌ است‌. تنها اوست‌ که‌ زیرش‌ را پاک‌ می‌کند تا عفونت‌ و کرم‌ها از تن‌اش‌ کمتر بشوند. از شیخ‌ محمود حکاک‌ حرف‌ می‌زند که‌ زیادی‌ برای‌ گوهر مرد زائر به‌ خانه‌ می‌آورد و او را استثمار می‌کند. شیخ‌ محمود بعد از آمدن‌ به‌ اتاق‌ گوهر یک‌ چاپی‌ می‌خورد، پول‌ را از مرد می‌گیرد سهم‌ خود را برمی‌دارد و می‌رود.
احمدآقا فصل‌ نهم‌ را از صفحه‌ 99 تا 114 ادامه‌ می‌دهد. این‌ قسمت‌ از شاهنامه‌ قرائت‌ می‌شود که‌ رستم‌ فرخ‌زاد فرمانده‌ لشگریزد گرد سوم‌ در قادسیه‌ از اوضاع‌ و شرایط‌ جنگی‌ می‌نویسد که‌ لشگریان‌ اسلام‌ به‌ فرماندهی‌ عمر و سعد وقاص‌ آماده‌ اشغال‌ ایران‌ هستند و او باید خود را آماده‌ مرگ‌ کند و بپذیرد که‌ دوران‌ ساسانی‌ به‌ سر آمده‌ است‌. نامه‌ را می‌فرستد و نامه‌ دوم‌ را برای‌ سعد وقاص‌ فرمانده‌ نیروهای‌ اسلام‌ می‌نویسد و تقاضا می‌کند که‌ از میان‌ خودشان‌ فرد دانایی‌ را برای‌ مذاکره‌ بفرستند.
فصل‌ دهم‌ از صفحه‌ 115 تا 120 را بلقیس‌ از عقده‌های‌ خود می‌گوید که‌ چقدر نذر کرده‌ است‌ و شمع‌ در شاه‌‌چراغ‌ روشن‌ کرده‌ است‌ تا گوهر به‌ خانه‌ نیاید بلکه‌ احمدآقا توجهش‌ را به‌ او معطوف‌ کند. از شاه‌‌چراغ‌ رفتن‌ خود خاطره‌ تعریف‌ می‌کند که‌ یک بار آخوند جوانی‌ در گوشی‌ به‌ وی‌ گفته‌ بود که‌ بیاید و در نزد آخوند بزرگ‌تر صیغه‌ بشود که‌ صواب‌ دارد و او گفته‌ بود شوهر دارد. بلقیس‌ از این که‌ به‌ احمدآقا مراجعه‌ کرده‌ و او تحویلش‌ نگرفته‌ است‌، ناراحت‌ است‌.
فصل‌ یازدهم‌ را کاکل‌ زری‌ از سه‌ روز نیامدن‌ گوهر حرف‌ می‌زند که‌ در غیاب‌ مادرش‌ به‌ خانه‌ میرزا اسدالله‌ رفته‌ بوده‌ و در آنجا پلو خورده‌ است‌. با دختر بزرگ‌ او (شوکت‌) بازی‌ کرده‌ است‌ که‌ شوکت‌ با وی‌ از بازی‌هایی‌ که‌ مردها با مادرش‌ می‌کنند، انجام‌ داده‌ است‌.
فصل‌ دوازدهم‌ را از صفحه‌ 130 تا 169 احمدآقا از روی‌ نقاشی‌ها برای‌ عنکبوت‌ تعریف‌ می‌کند که‌ انوشیروان‌ با وزیرش‌ بوذرجمهر درباره‌ کشتارشان‌ از مانویان‌ و مزدکیان‌ حرف‌ می‌زنند. انوشیروان‌ از لذت‌ تجربه‌ای‌ که‌ یک بار در هفده‌ سالگی‌ در مجلس‌ عیش‌ آنها زن‌ و مرد قاطی‌ هم‌ مانوی‌ها برده‌ بوده‌ است‌ تعریف‌ می‌کند که‌ در آن‌ مجلس‌، پدرش‌ هم‌ مادرش‌ را در اختیار دیگر مردان‌ قرار می‌دهد و خود نیز به‌ صف‌ بقیه‌ می‌پیوندد. بوذرجمهر لزوم‌ حفظ‌ دین‌ زرتشت‌ را یادآوری‌ می‌کند و انوشیروان‌ برخلاف‌ رای‌ او از تعادل‌ مذاهب‌ مختلف‌ حرف‌ می‌زند. آنها به‌ نتیجه‌ می‌رسند که‌ در میدان‌ تیسفون‌ زنگی‌ را تعبیه‌ کنند تا مظهر دادگری‌ باشد هر کسی‌ که‌ بخواهد دادخواهی‌ کند، زنگ‌ را به‌ صدا درآورد و شاه‌ مستقیم‌ آن‌ را بشنود. آنها از شایعاتی‌ که‌ مربوط‌ به‌ قناس‌ واقع‌ بودن‌ کاخ‌ تیسفون‌ سر زبان‌ رومی‌ها انداخته‌ بودند که‌ کاخ‌ عقب‌نشینی‌ داشته‌ چون‌ پیرزن‌ صاحب‌ ملک‌ اجازه‌ گسترش‌ زیربنای‌ کاخ‌ را نداده‌ بوده‌ است‌ تعریف‌ می‌کنند، در همین‌ حین‌ سربازی‌ خبر می‌دهد که‌ به‌ بارگاه‌ و حرمسرای‌ انوشیروان‌ حمله‌ شده‌ است‌ و آنها موفق‌ نمی‌شوند. خر لنگ‌ را که‌ زنگ‌ از تماس‌ او به‌ صدا درآمده‌ است‌، وادار به‌ شکایت‌ از صاحبش‌ بکنند. مانوی‌ها و مزدکی‌ها کاخ‌ شاه‌ را به‌ تاراج‌ برده‌اند. احمدآقا در حین‌ صحبت‌ با "عنکبوت‌ " که‌ آن‌ را داخل‌ شیشه‌ انداخته‌ است‌ تا از حیاط‌ پر بو و گند گذشته‌ به‌ کنجی‌ در مسجد برود و پناه‌ بگیرد، به‌ بازجویی‌ آژان‌ می‌افتد و با رسیدن‌ گوهر که‌ پاسبان‌ به‌ دنبال‌ او راه‌ می‌افتد، احمدآقا آزاد می‌شود و به‌ اتاق‌ خود برمی‌گردد. نویسنده در صفحه‌ 135 ضمن‌ محکوم‌ کردن‌ عشق‌ عارفان‌ با الفاظ‌ رکیک‌ و لحنی‌ همانند لحن‌ احمد کسروی‌ می‌نویسد: "این‌ دیگه‌ شیخ‌ صنعونه‌ با دختر ارمنی‌. ریش‌شو نگاه‌ کن‌، قرمساق‌ با این‌ پنج‌ من‌ ریش‌ دین‌ و آخرت‌ رو ول‌ کرده‌ رفته‌ دنبال‌ دختر ترسا. ایمون‌شو به‌ شیطون‌ فروخته‌ به‌ یک‌ غاز، واسه‌ خاطر دختر ارمنی‌ سنگ‌ نیم‌ من‌ قورت‌ داده‌.. "
فصل‌ سیزدهم‌ از صفحه‌ 170 تا 176 بلقیس‌ ادامه‌ روایت‌ را به‌ عهده‌ می‌گیرد. حرف‌های‌ تکراری‌ می‌زند و اضافه‌ می‌کند احمدآقا رفته‌ از شیخ‌ محمود پرسیده‌ که‌ آخرین‌ بار گوهر را به‌ کی‌ داده‌ که‌ برنگشته‌ است‌؟ شیخ‌ محمود در جواب‌ می‌گوید: "با یک‌ هندی‌ رفته‌، من‌ که‌ زن‌ مسلمان‌ به‌ هندی‌ کافر نمی‌دهم‌! "
احمد آقا از صفحه‌ 177 تا 192 درباره‌ نیامدن‌ گوهر با "من‌ دوم‌ " خود حرف‌ می‌زند. از گرفتار بودن‌ خود که‌ کاکل‌ زری‌ و جهان‌سلطان‌ را هم‌ باید مواظبت‌ کند. از گذشته‌ خود حرف‌ می‌زند که‌ پدرش‌ به‌ شیراز رفته‌ بود و پیغام‌ داده‌ بود که‌ زن‌ گرفته‌ است‌ و عموهایش‌ مادرش‌ و بچه‌ها را به‌ انباری‌ منتقل‌ کرده‌ بودند. احمد آقا شیخ‌ محمود حکاک‌ را این‌ بار از نزدیک‌های‌ حرم‌ شاه‌ چراغ‌ پیدا می‌کند که‌ در حال‌ به‌ دام‌ انداختن‌ یک‌ نفر مشتری‌ است‌. با هم‌ بحث‌های‌ اعتقادی‌ می‌کنند احمدآقا او را با (شغل‌ کثیف‌اش‌) توصیف‌ می‌کند و جواب‌های‌ شیخ‌ محمود سفسطه‌گرانه‌ است‌ و احمدآقا را به‌ سوختن‌ در جهنم‌ تهدید می‌کند. این‌ بار شیخ‌ محمود قبول‌ می‌کند که‌ گوهر را به‌ سیف‌القلم‌ هندی‌ که‌ به‌ گفته‌ او شیعه‌ هم‌ هست‌ و یک‌ ماهه‌ صیغه‌ کرده‌ و قرار است‌ خودش‌ هم‌ فردا ظهر مهمان‌ سیف‌القلم باشد‌، داده‌ است‌.
از صفحه‌ 193 تا 198 کاکل‌ زری‌ از چند روزی‌ که‌ در خانه‌ میرزا اسدالله‌ بوده‌ تعریف‌ می‌کند که‌ زن‌ اسدالله‌ او را به‌ دلیل‌ کارهای‌ بد کردن‌ با پسرش‌ (علی‌ آقا) از خانه‌ بیرون‌ کرده‌ است‌ و همه‌جا هم‌ آبرویش‌ را برده‌ است‌ حتی‌ نزد احمد آقا. بلقیس‌ از جهان‌ سلطان‌ حرف‌ می‌زند که‌ باز هم‌ خود را خراب‌ کرده‌ است‌.
در فصل‌ شانزدهم‌ بلقیس‌ از خیالات‌ خود حرف‌ می‌زند و از روزهای‌ آخری‌ جهان‌ سلطان‌ که‌ عمرش‌ به‌ سر رسیده‌ است‌.
فصل‌ هفدهم‌ از صفحه‌ 210 تا 220 را احمدآقا از وضع‌ کاکل‌ زری‌ که‌ به‌ وضع‌ کودکی‌ خود نقب‌ می‌زند و از خاطره‌ پدرش‌ می‌گوید که‌ او هم‌ مثل‌ شیخ‌ محمود یک‌ شیخ‌ بوده‌ است‌. از سیف‌القلم‌ می‌گوید و به‌ کفرگویی‌هایش‌ درباره‌ دین‌ و مذهب‌ ادامه‌ می‌دهد.
در فصل‌ بیستم‌ از صفحه‌ 221 تا 232 احمدآقا از مراجعه‌ خود به‌ خانه‌ شیخ‌ محمود و عجز و التماس‌ زن‌ او حرف‌ می‌زند که‌ زن‌ می‌گوید: "شیخ‌ محمود یک‌ هفته‌ای‌ است‌ به‌ خانه‌ نیامده‌ و حتماً زن‌ سوم‌ گرفته‌ است‌. "
در فصل‌ بیست‌ و دوم‌ از صفحه‌ 233 تا 244 بلقیس‌ از نزدیک ‌شدن‌ به‌ احمد آقا و هم‌خوابی‌ با او حرف‌ می‌زند که‌ در نبود گوهر باید مواظب‌ کاکل‌ زری‌ و بلقیس‌ هم‌ باشد. ادامه‌ را که‌ در حضور کاکل ‌زری‌ هم‌ بوده‌ است‌، کاکل ‌زری‌ از دیده‌هایش‌ تعریف‌ می‌کند.
در فصل‌ بیست‌ و چهارم‌ از صفحه‌ 251 تا 279 سیف‌القلم‌ از خود حرف‌ می‌زند که‌ چگونه‌ با دادن‌ شربت‌ نارنج‌ و ریختن‌ سیانور در آن‌، زن‌های‌ سفلیسی‌ (صیغه‌ای‌ و دوره‌گرد) را کشته‌ است‌. آخرین‌ شکارش‌ زن‌ 16 ساله‌ای‌ به‌ اسم‌ "نمکی‌ " بوده‌ است‌ که‌ کشته‌ می‌شود. او بعد از کشتن‌ زن‌ها، لباس‌های‌ آنها را به‌ بازار کهنه‌فروش‌ها برده و‌ از پول‌ آن‌ها سیانور می‌خریده‌ است‌.
در فصل‌ بیست‌ و پنجم‌ احمدآقا از صفحه‌ 280 تا 283 خبر مرگ‌ کاکل‌ زری‌ را می‌دهد که‌ در آب‌ حوض‌ افتاده‌ و مرده‌ است‌. از کار حیوانی‌ خود با بلقیس‌ شوهردار تعریف‌ می‌کند که‌ این‌ عمل‌ و نفرت‌ داشتن‌ اما مبادرت‌ کردن‌ یعنی‌ همه‌ عشق‌ها و ادبیات‌ مربوطه‌ به‌ آن‌ را شامل‌ می‌شود.
فصل‌ بیست‌ و ششم‌ را بلقیس‌ از آمدن‌ آژان‌ به‌ دم‌ در خانه‌ برای‌ بردن‌ احمد آقا به‌ جلسه‌ شناسایی‌ زنانی‌ که‌ به دست‌ سیف‌القلم‌ مرده‌اند، خبر می‌دهد که‌ او (احمدآقا)گفته‌ بود: "سریع‌ نوشته‌های‌ مرا به‌ اتاق‌ خودت‌ ببر تا مبادا به‌ دست‌ آژان‌ بیفتد که‌ یک‌ وقت‌ بپرسد این‌ مثلاً (آسید ملوچ‌) کیه‌ و... " از صفحه‌ 288 تا صفحه‌ 326 احمدآقا از رفتن‌ به‌ خانه‌ سیف‌‌القلم‌ و دیدن‌ دستگاه‌ محاکمه‌ سیف‌القلم‌ که‌ جسد هشت‌ زن‌ و دو مرد از حیاط‌ خانه‌اش‌ بیرون‌ می‌برده‌اند روایت‌ می‌کند. قاضی‌ از احمدآقا می‌خواهد گوهر را در بین‌ مرده‌ها شناسایی‌ کند. احمدآقا هم‌ با دلیل‌ آوردن‌ این‌ که‌ صورت‌ها مثله‌ شده‌اند، خواهان‌ دیدن‌ خال‌کوبی‌ اطراف‌ ناف‌ جسدها می‌شود که‌ قاضی‌ آن‌ را ضد عفت‌ عمومی‌ می‌نامد و مانع‌ می‌شود. در میان‌ مرده‌ها علاوه‌ بر گوهر و و شوکت‌ و... از دو مرد یکی‌ نیز شیخ‌ محمود حکاک‌ است‌ که‌ سیف‌‌القلم‌ درباره‌ او می‌گوید: "او هم‌ در پخش‌ سفلیس‌ به‌ وسیله‌ زنان‌ مشارکت‌ داشته‌ است‌. " احمدآقا (صادق چوبک‌) در خلال‌ یادآوری‌ صحنه‌ حیاط‌ سیف‌القلم‌ بحث‌ یعقوب‌ لیث‌ صفاری‌ با فرستاده‌ خلیفه‌ بغداد (معتمد) را پیش‌ می‌کشد که‌ گفته‌ بود: "بین‌ من‌ و خلیفه‌ تنها شمشیر حرف‌ خواهد زد. " از وسط‌ داستان‌ و تعریف‌ احمد آقا، نمایش‌نامه‌ آغاز می‌شود که‌ در آن‌ از زروان‌، اهریمن‌، مشیا و مشیانه‌ آفرینش‌ و رانده‌ شدن‌ آدم‌ و حوّا از بهشت‌ با دیدگاه‌ ناتورالیستی‌ را بیان‌ می‌کنند که‌ از روی‌ روایت‌ تحریفی‌ یهودیان‌ است‌ و رویکردی‌ نیز به‌ آموزه‌های‌ زرتشتی‌ "اوستا " دارد.
چنان‌چه‌ در آغاز بحث‌ پیرامون‌ "سنگ‌ صبور " اشاره‌ رفت‌، صادق‌ چوبک‌ در ترجمان‌ ناتورالیستی‌ داستان‌نویسی‌ علاوه‌ بر چشم‌داشت‌ به‌ ناتورالیسم‌، آموزه‌های‌ بومی‌ شده‌ صادق‌ هدایت‌ را نیز به‌ کار برده‌ است‌ که‌ این‌ تقلیدها و نشر ادبیات‌ منحط‌ در همه‌ آثار او از زوایای‌ مختلف‌ به‌ کار رفته‌ است‌. سترونی‌ زندگی‌ در چهره‌ و عملکرد مردم‌ استدلال‌ شده‌ و ادامه‌ را به‌ بهانه‌های‌ مختلف‌ به‌ "بهشت‌ گمشده‌ " دوره‌ ساسانی‌ کشانده‌ و لجوجانه‌ پافشاری‌ کرده‌ است‌. رویدادهای‌ سال‌ هزارو سیصد و سیزده‌ را نتیجه‌ چهارده‌ قرن‌ پیش‌ و با حضور اسلام‌ در ایران‌ مرتبط‌ می‌سازد. این که‌ همه‌ زنان‌ دارای‌ ضمیر و عملکرد شریرانه‌، منحرف‌ و فاسد هستند. مردان‌ یا ضعیف‌النفس‌ چون‌ احمدآقا هستند که‌ به‌ رغم‌ آگاهی‌ از مذهب‌ توانا به‌ تغییر سرنوشت‌ نیستند یا با ظاهر مذهبی‌ همچون‌ شیخ‌ محمود یا سیف‌‌القلم‌ فسادگستر هستند، ریشه‌ در تفکر تقلیدی‌ روشنفکری‌ در جهت‌ تحکیم‌ پایه‌های‌ مذهب‌ستیزی‌ استعماری‌ دارد.
شباهت‌های‌ درونی‌ و بیرونی‌ احمدآقای سنگ‌ صبور با مرد خنرز پنزری‌ در بوف‌ کور بسیار فراوان‌ است‌. همچنین‌ زن‌ اول‌ (لکاته‌) بوف‌ کور جمیع‌ فساد اخلاقی‌ و انحراف‌ جنسی‌ و روانی‌ زن‌ هایی‌ چون‌ گوهر، بلقیس‌، شوکت‌، نمکی‌ و... را داراست‌. عناصر به‌ اصطلاح‌ مذهبی‌ در هر دو رمان‌، مظهر تباهی‌ آدم‌ها، بیکارگی‌شان‌ و توجیه‌گری‌ سست‌ شان‌ به‌ یک‌ اندازه‌ نمایانده‌ شده‌ است‌. طرح‌ مسئله‌ عامل‌ تباهی‌ به‌ زعم‌ چوبک‌ در چهره‌ شیخ‌ محمود یا حاج‌ اسماعیل‌ و بمون‌علی‌، طرح‌ انحرافی‌ استعماری‌ است‌ که‌ به‌ جای‌ نشان ‌دادن‌ استعمار و سلطنت‌ و سلسله‌های‌ قاجار و پهلوی‌، جمعیت‌های‌ فراماسونری‌، بهائی‌ و صهیونیستی‌ که‌ اموال‌ و حیثیت‌ عمومی‌ را به‌ غارت‌ خود و بیگانگان‌ می‌بردند و قراردادهای‌ اسارت‌ بار با بیگانگان‌ به ‌ویژه‌ با انگلیس‌ و روسیه‌ به‌ مردم‌ تحمیل‌ می‌کردند، خود فرهنگ‌گستری‌ تسلیم‌ به‌ استعمار است‌.
احمدآقا از به‌ کار بردن‌ نام‌ آژان‌ مثل‌ بید به‌ خود می‌لرزد اما با تمام‌ راحتی‌ خیال‌ و امنیت‌ هرچه‌ می‌تواند به‌ شیخ‌ محمود می‌گوید و فراتر از آن‌ فرهنگ‌ و دین‌ و ملت‌ را به‌ انواع‌ اتهام‌ها محکوم‌ می‌کند. این‌ زبونی‌ در برابر سلطنت‌ رضاخانی‌ و اربابان‌ انگلیسی‌ و مقابل‌ تهاجم‌ به‌ سنت‌ها و فرهنگ‌ و دین‌ جز به‌ حمایت‌ هیأت‌ حاکمه‌ وقت‌ است‌؟ آیا در برابر گسترش‌ انواع‌ تهاجم‌ فرهنگی‌ تنها نیروی‌ بانفوذ در میان‌ مردم‌، روحانیت‌ در تاریخ‌ و در شرایط‌ دیکتاتوری‌ عنان‌ گسیخته‌ رضاخان‌ به‌ ویژه‌ آیت‌الله‌ سیدحسن‌ مدرس‌ نبود؟ چگونه‌ است‌ که‌ توپ‌خانه‌ تبلیغاتی‌ سیاسی‌ فرهنگی‌ استعمار و رضاخان‌ با روزنامه‌های‌ وقت‌، با شاعران‌ و نویسندگان‌ و بازیگران‌ سیاسی‌، متحدانه‌ علیه‌ روحانیت‌، فرهنگ‌ اسلامی‌ نشانه‌ روی‌ کرده‌اند؟ این‌ که‌ صادق‌ چوبک‌ در داستان‌ بلند "سنگ ‌صبور " از حمایت‌ همه‌جانبه‌ بنگاه‌های‌ نشر که‌ به‌ وسیله‌ دربار و نشریات‌ به‌ آن‌ها پر و بال‌ داده‌ می‌شد، برخوردار است‌.
امر دیگری‌ است‌ اما از نظر ساختارهای‌ داستانی‌، ویژگی‌های‌ ادبیات‌ داستانی‌ در چه‌ جایگاهی‌ است‌، مورد توجه‌ این‌ رویکرد نیست‌. بلکه‌ برآیند آن‌ و امثال‌ آن‌ با توجه‌ به‌ ویژگی‌های‌ تاریخی‌ - سیاسی‌ مورد توجه‌ است‌. ادبیات‌ داستانی‌ اعم‌ از سبک‌، مکتب‌، ساختار و انواع‌ ترفندها به‌ عنوان‌ رسانه‌ برای‌ خواننده‌ و تأثیرگذاری‌ بر روی‌ اندیشه‌ و عاطفه‌ او نوشته‌، چاپ‌ و منتشر می‌شود. با توجه‌ به‌ شرایط‌ سیاسی‌ اجتاعی‌ دوره‌ رضاخان‌ به‌ ویژه‌ در استان‌ فارس‌ و بوشهر که‌ همیشه‌ در برابر قلدری‌های‌ حکومت‌های‌ سیاه‌ سیدضیاء طباطبایی، رضاخان‌ و بعدها محمدرضا دژی‌ مقاوم‌ و غیرقابل‌ هضم‌ بوده‌ نویسنده‌ای‌ به‌ نام‌ صادق‌ چوبک‌ به‌ نمایندگی‌ از سوی‌ انگلیسی‌ها و دستگاه‌ دست‌‌نشانده‌اش‌ بر آن‌ شده‌ است‌ که‌ با سلاح‌ ادبیات‌ داستانی‌ به‌ مقابله‌ با تاریخ‌ برود.
هر کتاب‌ تاریخی‌ صدساله‌ اخیر ورق‌ زده‌ بشود صفحه‌های‌ زیادی‌ به‌ مقاومت‌های‌ مردمی‌ در سیمرم‌، آباده‌ و... اختصاص‌ یافته‌ است‌ که‌ غیرقابل‌ چشم‌‌پوشی‌ است‌ و در چنین‌ شرایطی‌ است‌ که‌ مردم‌ مورد تهاجم‌ مستقیم‌ انگلیسی‌ها با سپاهیان‌ هندی‌شان‌ و قزاق‌های‌ رضاخانی‌ در شیراز متهم‌ به‌ نادانی‌، بی‌‌فرهنگی‌، خرافاتی‌ بودن‌، خوار و زبون‌ بودن‌ شده‌اند. چاپ‌ سنگ‌ صبور در سال‌ 1345 که‌ شرایط‌ اجتماعی‌ سیاسی‌ در ایران‌ با انگیزه‌های‌ ضداستعماری‌ و ملی‌کردن‌ صنعت‌ نفت‌ به‌ صحنه‌ یورش‌های‌ مستقیم‌ به‌ منافع‌ انگلستان‌ و نظامیان‌ آن‌ پیر استعمار توأم‌ بود دارای‌ کارکردی‌ سمی‌، ارتجاعی‌ و منحط‌ بود.
صادق‌ چوبک‌ از اولین‌ مجموعه‌ داستان‌ "خیمه‌ شب‌ بازی‌ " در سال‌ 1324 تا مجموعه‌ داستان‌ "انتری‌ که‌ لوطی‌اش‌ مرد " منتشره‌ در سال‌ 1328، به‌ زشت‌‌نگاری‌ و وقیح‌نویسی‌ جنسی‌ و انحرافات‌ روانی‌ در داستان‌های‌ کوتاه‌ ادامه‌ داده‌، بلندترین‌ کارش‌ "سنگ‌ صبور " را در سال‌ 1345 منتشر می‌کند که‌ به‌ نوعی‌ پایان‌ ماموریت‌، رسالت‌ نویسندگی‌ یا هر عنوانی‌ که‌ می‌تواند برازنده‌اش‌ باشد دست‌ می‌یابد.
صادق‌ چوبک‌ در سال‌ 1342 در فاصله‌ کارهای‌ وقیح‌‌نویسی‌ (پورونوگرافی‌) داستان‌ بلند "تنگسیر " را منتشر می‌کند. داستانی‌ که‌ به‌ شخصیتی‌ تاریخی‌ - داستانی‌ به‌ نام‌ "زار محمد " می‌پردازد که‌ برخلاف‌ مردان‌ تصویر شده‌ در آثار صادق چوبک‌ از قدرت‌ بدنی‌ قوی‌، روانی‌ سالم‌ و اعتقادی‌ پابرجا برخوردار است‌. آیا صادق‌ چوبک‌ در فاصله‌ انتشار داستان‌های‌ قبل‌ از تنگسیر و سپس‌ "سنگ‌ صبور " برای‌ مدت‌ معلوم‌ هم‌زبان‌ و هم‌دل‌ با مردم‌ شده‌ است‌ که‌ در دوره‌ تاریخی‌ پایانی‌ قاجار و بر روی‌ کارآمدن‌ سیدضیاء طباطبایی و رضاخان‌ قلدر آن‌ وقایع‌ روی‌ می‌دهد؟ این‌ پرسش‌ پاسخ‌ تاریخی‌ اجتماعی‌ می‌طلبد که‌ ساواک‌ و هیأت‌ حاکمه‌ به‌ اصطلاح‌ اصلاح‌گرایی‌ به‌ سردستگی‌ علی‌ امینی‌ و در زیر فشار مستقیم‌ و همه‌جانبه‌ استعمار آمریکا برای‌ زدودن‌ آثار احتمالی‌ مثبت‌ حضور طولانی‌ مدت‌ انگلیسی‌ها در تاریخ‌ و اذهان‌ عمومی‌ نوشته‌ و چاپ‌ می‌شود.
شرایطی‌ که‌ در قالب‌ رقابت‌ تنگاتنگ‌ بین‌ محمدرضا و دستگاه‌ محافظه‌کار سلطنتی‌اش‌ از یک‌ سو، و علی‌ امینی‌ و لیبرالیسم‌ آمریکایی‌ برای‌ موجه‌ جلوه‌ دادن‌ شرایط‌ استعماری‌ نو در مقابل‌ استعمار کهنه‌ انگلیس‌ و مقابله‌ با نهضت‌ اسلامی‌ انقلابی‌ به‌ رهبری‌ امام‌ خمینی‌ (ره) ناگزیر از دادن‌ رفرم‌ سیاسی‌ اجتماعی‌ است‌. شرایطی‌ که‌ محمدرضا با عنوان‌ "انقلاب‌ شاه‌ و مردم‌ " گوی‌ سبقت‌ را از علی‌ امینی‌ می‌رباید و خواسته‌های‌ امریکایی‌ها را اجابت‌ می‌کند. داستان‌ بلند "تنگسیر " هم‌سو با مجموعه‌ای‌ از فعالیت‌های‌ ضدانگلیسی‌ انجام‌ می‌شود که‌ در یکی‌ از مهم‌ترین‌ اقدام‌ها از این‌ دست‌ با سرپرستی‌ "غلام‌رضا پهلوی‌ " و ساواک‌، مهره‌ کارکشته‌ای‌ به‌ نام‌ "اسماعیل‌ رائین‌ " در مجموعه‌ چهار جلدی‌ "فراموشخانه‌ و فراماسونری‌ در ایران‌ " در سطحی‌ وسیع‌ با همکاری‌ انتشارات‌ امیرکبیر و امکانات‌ چاپ‌ و نشر ایتالیایی‌ها روانه‌ بازار می‌شود.
در مورد آثار کلی‌ صادق‌ چوبک‌، یکی‌ از روایت‌های‌ منتقد و قصه‌نویسی‌ روشنفکری‌ که‌ ناگزیر از ارائه‌ برخی‌ انتقادها شده‌ است‌، می‌خوانیم‌: "آثار چوبک‌، مثل‌ تونل‌ بزرگ‌ زیرزمینی‌ است‌ که‌ از تهران‌ به‌ بوشهر زده‌ شده‌ است‌ و خواننده‌ در سفر زیرزمینی‌ خود در این‌ ظلمت‌، در این‌ وحشت‌ و در این‌ کثافت‌، چهره خود را منعکس‌ در دیوارهای‌ خیس‌ و چسبناک‌ و عفونت‌ زده‌ می‌بیند " این‌ تعریف‌ خواسته‌ ارباب‌ فرهنگ‌ استعماری‌ از ادبیات‌ روشنفکری‌ بود که‌ در اتحادی‌ همه‌جانبه‌ از منتقد تا نویسنده‌، فیلم‌‌ساز و تاریخ‌نویس‌ علیه‌ مردم‌ خود می‌داشتند. زخمی‌ که‌ عمیق‌تر از زخم‌ دشمن‌ بیگانه‌ بر پیکره‌ ملت‌ می‌نشست،‌ رضا براهنی‌ منتقد، کثافت‌ صادق چوبک‌ را به‌ خواننده‌ هم‌ تعمیم‌ می‌دهد که‌ به‌ نوعی‌ تأیید ضمنی‌ نوشته‌های‌ صادق چوبک‌ است‌.
در مقدمه‌ بحث‌ ناتورالیسم‌ و ادعاهای‌ امیل‌ زولا تجسم‌ عینی‌ در رمان‌ "جزیره‌ پنگوئن‌ها " مرور کردیم‌ که‌ تأکید یک‌ سویه‌ بر برخی‌ عقده‌های‌ روانی‌ به‌ عاریت‌ گرفته‌ شده‌ از "فرویدیسم‌ " (ناتورالیسم‌ مدیون‌ تعبیرهای‌ فروید است‌) و تعبیر دست‌ و پا زدن‌ بشر در سرنوشتی‌ محتوم‌ که‌ هر از گاه‌ به‌ قداست‌هایی‌ نزدیک‌ و یا از آن‌ دور می‌شود در فرهنگ‌ و آموزه‌های‌ وارداتی‌ روشنفکری‌ پیرو غرب‌گرایی‌ در دهه‌های‌ گذشته‌ در کارهای‌ همسوی‌ شاعرانی‌، چون‌ ایرج‌ میرزا، فروغ‌ فرخزاد، فریدون‌ توللی‌ و... و نویسندگانی‌ چون‌ محمدعلی جمال‌زاده‌، صادق هدایت‌ و صادق چوبک‌ هم‌زمان‌ و یا متوالی‌ منتشر شده‌ است‌. صادق‌ چوبک‌ در سنگ‌ صبور بعد از نشان‌ دادن‌ منجلاب‌ پر تعفن‌ آدم‌هایی چون احمدآقا، گوهر، بلقیس‌، کاکل‌ زری‌ و...، کسی‌ را در مقام‌ مدعی‌ و به‌ اصطلاح‌ آفت‌زدا معرفی‌ می‌کند که‌ شیادی‌ هندی‌ است‌ و از روی‌ کتاب‌ "راسپوتین‌ " (کشیش‌ جانی‌ که‌ به‌ روایت‌ صهیونیست‌ها هزاران‌ نفر را در روسیه‌ از دهه‌های‌ پایانی‌ قرن‌ نوزدهم‌ تا پایان‌ جنگ‌ جهانی‌ اول‌ به‌ کشتن‌ داد) اقدام‌ به‌ کشتن‌ آدم‌ها کرده‌ است‌. یعنی‌ آفت‌‌زدا خود پرآفت‌تر از دیگران‌ است‌.
در صفحه‌ 322 می‌نویسد: "... مستنطق‌: این‌ زن‌ که‌ خودت‌ می‌گویی‌ فاحشه‌ نبوده‌، او را عقد کرده‌ بودی‌، پس‌ چرا او را کشتی‌؟
(گوهر)ـ سیف‌ القلم‌: فرق‌ نمی‌کند، خانم‌ لقا برای‌ من‌ زن‌ می‌آورد تومانی‌ سه‌ قران‌ می‌گرفت‌. شیخ‌ محمود هم‌ این‌ زن‌ را برایم‌ آورد و همین‌ قدرها گرفت‌ و گفت‌ کارش‌ همین‌ است‌. من‌ دشمن‌ سوزاک‌ و کوفتم‌. صیغه‌ و فاحشه‌ با هم‌ فرقی‌ ندارد "
شیخ‌ محمود از در کوچه‌ می‌آید تو و دو تا دستک‌ عبایش‌ را قایم‌ می‌تکاند: "خوش‌ به‌ حال‌ شما زنده‌ها. مرگ‌ گنده‌، مرگ‌ شومه‌، مرگ‌ لجنه‌، مرگ‌ گهه‌، هیچ‌ خبری‌ اونجا نیس‌، غیر سرما و تاریکی‌ و حسرت‌ زنده‌ها خوردن‌ چیز دیگه‌ای‌ نیس‌. هر چی‌ بود دیگه‌ تموم‌ شد. (اشاره‌ به‌ سیف‌‌القلم‌) این‌ خدانشناس‌ مرا بی‌‌جهت‌ فنا کرد. من‌ گناهی‌ نداشتم‌. "
در صفحه‌ 325 و در سطور پایانی‌ می‌نویسد: "گوهر به‌ شکل‌ و لباس‌ تابلو مریم‌ و عیسی‌ کار رافائل‌ کاکل‌ زری‌ را در بغل‌ گرفته‌ با شتاب‌ وارد می‌شود. خشمگین‌ و آشفته‌ است‌: "از خودش‌ و جو نوراش‌ فرار کردیم‌ و عطاش‌ رو به‌ لقاش‌ بخشیدیم‌. یه‌ بوئی‌ می‌داد که‌ آدم‌ اُقش‌ می‌نشس‌. آدمم‌ داره‌ از عقب‌ می‌آد. حالا یه‌ سوراخی‌ می‌جوییم‌ که‌ تویش‌ قایم‌ بشیم‌. خودش‌ هم‌ دنبالمونه‌. ولمون‌ نمی‌کنه‌. اینقده‌ بمون‌ گشنگی‌ داد که‌ نزدیک‌ بود بمیریم‌. تازه‌ وخیتم‌ یه‌ میوه‌ بوگند و از باغش‌ چیدیم‌ این‌ الم‌ شنگه‌ روسرمون‌ درآورد و بیرونمون‌ کرد. "
در سطور پایانی‌ که‌ دنباله‌ آن‌ را نمایش‌ پی‌ می‌گیرد گوهر به‌ مریم‌ (ع‌) تشبیه‌ شده‌ و کاکل‌ زری‌ به‌ عیسی‌ مسیح‌ و خلاصه‌ نمایشنامه‌ای‌ که‌ چوبک‌ در ادامه‌ می‌آورد از زبان‌ گوهر جاری‌ می‌شود. موارد فراوان‌ تشابه‌ها نیز بین‌ "سنگ‌ صبور " و "بوف‌ کور " وجود دارد که‌ اهم‌ آن‌ "قتل‌و ریز شدن‌ لکاته‌ " در بوف کور و "با سیانور کشته‌ شدن‌ گوهر " درسنگ‌ صبور دیده‌ می‌شود. مواردی‌ که‌ در بحث‌ بوف‌ کور و یادداشت‌های‌ زیرزمینی‌ داستایوفسکی‌ و "سلوک‌ " محمود دولت‌آبادی‌ به‌ آن‌ پرداخته‌ شد.           ادامه دارد...

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات