در سال 1361، زمانیکه گروه کوچکی از جوانان شیعه مذهب جنوب بیروت به رویارویی با ارتش متجاوز اسرائیل که تا قلب لبنان پیش تاخته بود برخاستند کمتر کسی تصور میکرد این گروه کوچک در آینده به تشکیلاتی تبدیل خواهد شد که نه تنها اشغالگران صهیونیست را وادار به فرار خفت بار از لبنان خواهد نمود بلکه نقش تعیین کنندهای در معادلات سیاسی منطقه برعهده خواهد گرفت.
این گروه، در آن شرایط اولین مقاومت عمده در برابر پیشروی سریع ارتش صهیونیستی را صورت دادند. در حالیکه گروههای فلسطینی و گروههای دیگر در برابر نفوذ ارتش اسرائیل مقاومت قابل ملاحظهای نشان ندادند، این گروه شیعه با اسلحه سبک و با شعار «الله اکبر» توانستند راه را بر اسرائیلیها ببندند. این گروه در مصاحبه با خبرنگارانی که جهت اطلاع از هویت آنان به منطقه «خلده» در مدخل ورودی بیروت رفته بودند اعلام کردند از «پیروان امام خمینی» هستند. این گروه که عمدتا از گروههای تشکیل یافته در مساجد بودند منطقه «خلده» و دانشکده علوم بیروت را سنگری برای مقاومت برگزیدند و موفق شدند ضمن وارد آوردن تلفات سنگین به سربازان اسرائیلی، چندین تانک و نفربر را به تصرف درآورده و آنها را در خیابانهای بیروت به تماشای عمومی بگذارند.
مقاومت مبارزان مسلمان در درون بیروت و حومه جنوبی آن معروف به «ضاحیه»، که عمدتا شیعهنشین هستند در برابر تهاجم ارتش اسرائیل به مدت 42 روز ادامه پیدا کرد و این دوره تجارب زیادی برای این رزمندگان دربرداشت. «ضاحیه» در واقع، پس از «خلده» و دانشکده علوم بیروت، سومین پایگاه و جبهه درگیری رزمندگان مقاومت با ارتش صهیونیستی بود و این منطقه، تنها مکانی بود که ارتش اسرائیل نتوانست وارد آنجا شود تا اینکه مجبور به عقبنشینی از بیروت تا منطقه به اصطلاح «کمربند امنیتی» گردید.
اولین اعلامیه رسمی
تشکیلات شیعهای که به مقاومت در برابر هجوم ارتش برخاسته بود و در واقع هسته اولیه تشکیل جنبش حزبالله به شمار میرفت تا مدتها، به صورت گمنام عمل میکرد و هیچ بیانیه رسمی در مورد عملیات نظامی خود علیه ارتش اسرائیل صادر نمیکرد. اشغال بخش وسیعی از خاک لبنان توسط اسرائیل حضور نیروهای چند ملیتی وجود موانع بازدارندهای همچون ارتش لبنان و نیروهای شبهنظامی مسیحی و حضور رقیبی همچون جنبش امل باعث گردیده بود که حزبالله برای اجتناب از ضربهپذیری و نابودی زودرس نه از نظر سیاسی و نه از نظر نظامی اعلام موجودیت نکند و فعالیتهای رزمندگان خود را تحت چتر «جبهه مقاومت ملی» انجام دهد. به همین خاطر بسیاری از گروههای چپگرای لبنان و همچنین جنبش امل بسیاری از موفقیتهای نظامی حزبالله در جنگ با اسرائیل را به نام خود ثبت میکردند.
نمونه بارز این مطلب، موضوع عملیات شهادت طلبانه «احمد قصیر» در سال 1361 علیه مقر فرماندهی نظامی اسرائیل در شهر صور میباشد.
حزبالله تا مدتها هویت آن را اعلام ننمود و مسئولیت آن را برعهده نگرفت. البته این عدم اعلام نقش تعیینکنندهای در لو نرفتن مجموعههای نظامی در جنوب لبنان داشت و اسرائیل را دچار سردرگمی کرده بود به همین خاطر در ماههای اولیه مقاومت نیروهای اسرائیل در مناطق اشغالی به دنبال یافتن نیروهای فلسطینی و چپ بودند و نه فعالان مسلمان زیرا از شکلگیری یک نیروی جدید بیاطلاع بودند.
به تدریج عنوان «مقاومت اسلامی» با هدف قرار گرفتن پایگاههای حزبالله به وسیله هواپیماهای اسرائیل و با استفاده مزدوران اسرائیل از اتومبیلهای بمبگذاری شده در بعلبک به صورت غیررسمی بر سر زبانها افتاد. حمله هوایی اسرائیل به پایگاه حزبالله در بقاع (پایگاه جنتا) در این خصوص، بسیار تاثیرگذار بود زیرا این حمله پس از حملات شهادتطلبانه به نیروهای چند ملیتی و اسرائیل در 1362 صورت گرفت و اسرائیل رسماً اعلام نمود که دلیل این حمله هوایی به جنتا این بوده که «این پادگان محلی برای آموزش و عملیات علیه ارتش اسرائیل بوده و مسئولیت قتل سربازان اسرائیل در صور به عهده آنان است».
بتدریج که تشکیلات و سازماندهی حزبالله و مقاومت (شاخه نظامی آن) قوام لازم را پیدا کرد حزبالله دریافت که باید هویت مقاومت اسلامی را اعلام نماید. کتمان این مسئله دیگر مصلحت نبود چرا که اگر چه مقاومت و حزبالله را از ضربات اسرائیل مصون میداشت اما از نظر دستاوردهای سیاسی این جنبش را در حاشیه قرار میداد و عملا مجال را به گروههای دیگری برای ایفای نقش واگذار میکرد لذا اولین بار به طور رسمییک بیانیه نظامیدر شانزدهم دی ماه 1362 با امضای مقاومت اسلامی منتشر گشت.
اعلام موجودیت مقاومت اسلامی باعث گردید که حزبالله بدون واهمه از لو رفتن، حجم عملیات نظامی در منطقه اشغال شده جنوب لبنان را علیه ارتش اسرائیل گسترش دهد. سرانجام این مرحله از مقاومت با پیروزی توام شد و کابینه رژیم صهیونیستی در 24 دی ماه 1363 تصمیم به عقب نشینی از نواحی مرکزی لبنان گرفت و تا منطقه همجوار مرزهای فلسطین اشغالی ادامه یافت و رژیم صهیونیستی نام منطقه باقیمانده تحت اشغال خود را «کمربند امنیتی» نهاد. در آن زمان «رابین رایت» روزنامهنگار آمریکایی نوشت: در طول تاریخ کشور یهودی، این برای اولین بار بود که دولت یهودی تحت فشار دشمن تن به عقبنشینی داد.»
اوجگیری اقتدار حزبالله
به اذعان خود صهیونیستها حمله نظامیاسرائیل به لبنان در سال 1361 اگر چه باعث اخراج رزمندگان فلسطین از لبنان گردید ولی نیروی عظیمتر و به مراتب خطرناکتر برای اسرائیل را جایگزین آن کرد. ژنرال «اور» از مقامات بلندپایه نظامی اسرائیل در همان زمان در این خصوص گفت: جناح رادیکال شیعه دارد میآید و ما مدتها در شمال با آن درگیر خواهیم بود.
اسحاق رابین وزیر جنگ وقت اسرائیل نیز در این خصوص گفت: حمله نظامی اسرائیل باعث گردید تا نیروی عظیم شیعه ظهور کند و من معتقدم از بین تمام فاجعهها (برای اسرائیل) این خطرناکترین باشد.
در واقع شکست در جنوب لبنان، تنها نگرانی مقامات اسرائیل نبود.
بلکه پیشبینی میکردند که روش مبارزاتی حزبالله بر مسلمانان نوار غزه و کرانه باختری در داخل فلسطین اشغالی نیز تاثیر خواهد گذاشت و این یک پیشبینی درست بود.
معرفی رهبر تشکیلات
با شروع عقب نشینی اسرائیل از شهر صیدا در 27 بهمن ماه 1363 حزبالله در یک گردهمایی رسمی با صدور یک بیانه سرگشاده هویت استراتژی و برنامه ایدئولوژیک خود را برای اولین بار اعلام کرد. در این مراسم که به مناسبت سالگرد شهادت «شیخ راغب حرب» برگزار شد.
«سیدابراهیم الامین» به عنوان سخنگوی رسمی حزبالله متن نامه سرگشاده 48 صفحهای را قرائت کرد که در واقع «مانیفیست سیاسی» حزبالله به شمار میآمد. پس از این مراسم، رهبران حزبالله که تا قبل از آن در بقاع متمرکز بودند به «ضاحیه» در بیروت آمدند و شورای رهبری فعالیت آشکار را آغاز کرد. در آن هنگام به جز سیدحسین موسوی (ابوهشام) بقیه اعضای شورای رهبری حزبالله روحانی و معمم بودند.
در اولین کنگره حزب در سال 1368، 9 نفر از اعضای شورای رهبری از طریق رایگیری و انتخابات عمومی درون کادرهای حزبی انتخاب گردیدند که این 9 نفر عبارت بودند از: شیخ صبحی طفیلی سیدعباس موسوی سیدحسن نصرالله شیخ حسین کورانی شیخ نعیم قاسم شیخ محمد یزبک محمد رعد، «محمد فنیش» و «محمد یاغی». از این میان شیخ صبحی طفیلی دبیرکل انتخاب شد و شیخ تعیم قاسم به قائم مقامی رسید.
در بهار 1370 دومین کنگره حزب برگزار گردید و از تصمیمات مهم این کنگره تقلیل اعضای شورای از 9 نفر به 7 نفر خروج شیخ صبحی طفیلی از شورای حزب و انتخاب سیدعباس موسوی به دبیرکلی جنبش بود.
شهادت سیدعباس موسوی و انتخاب سیدحسن نصرالله
در 27 بهمن 1370 سیدعباس موسوی که تنها چند ماه از انتخابش به سمت دبیرکلی جنبش حزبالله میگذشت به هنگام بازگشت از مراسم سالگرد شهادت «شیخ راغب حرب» هدف حمله تروریستی هلیکوپترهای رژیم صهیونیستی قرار گرفت و به همراه همسر و فرزند خردسالش به شهادت رسید.
شهادت سیدعباس موسوی موجی از احساسات و همدردی با حزبالله را در سراسر لبنان در پی داشت و باعث محبوبیت فراوان این حزب در میان کلیه طوائف مذهبی لبنان شد زیرا این شهادت، صداقت رهبران حزبالله در مبارزه آنان علیه اسرائیل را به اثبات رساند. تشییع پیکر شهید سیدعباس موسوی و خانوادهاش تبدیل به تظاهرات عظیم مردمی در حمایت از حزبالله و در مخالفت با اسرائیل گردید و سرآغاز مشروعیت مردمی جنبش مقاومت اسلامی لبنان شد. در پی شهادت سیدعباس موسوی، بلافاصله شورای رهبری حزب تشکیل جلسه داد و ضمن انتخاب سیدحسن نصرالله به دبیر کلی حزب، مدت دوره شورای رهبری را از 2 سال به 3 سال افزایش داد.
خشم صهیونیستها از پیروزیهای حزبالله
پیروزیهای پی در پی حزبالله، خشم و کینهروز افزون صهیونیستها را درپ ی داشت و رژیم صهیونیستی مترصد فرصتی برای انتقام بود.
در فروردین سال 1375 شیمون پرز نخستوزیر رژیم صهیونیستی به بهانه ضربه زدن به توان نظامی حزبالله ولی با انگیزه رقابتهای انتخاباتی تهاجم گستردهای را به جنوب لبنان آغاز کرد. در این تهاجم وحشیانه که 16 روز به طول انجامید تلفات سنگینی به غیرنظامیان لبنانی وارد شد اما مهمترین فاجعه در روستای «قانا» رخ داد. در 30 فروردین همان سال، اهالی روستا که نتوانسته بودند روستای خود را ترک کنند به یک پایگاه سازمان ملل در نزدیکی این روستا پناه بردند تا از حملات ارتش اسرائیل در امان باشند اما توپخانه ارتش اسرائیل با هدفگیری دقیق محل تجمع آنان، بیش از یکصد نفر را به قتل رساند و همین تعداد را نیز زخمی کرد. این جنایت موجی از نفرت علیه اسرائیل را در جهان برانگیخت به گونهای که کشورهای اروپایی نیز مجبور شدند آنرا محکوم نمایند. در همان زمان، «پطروس غالی» دبیرکل وقت سازمان ملل ادعای اشتباهی بودن حمله از سوی اسرائیل را رد کرد و آنرا تعمدی اعلام نمود. حزبالله نیز در پاسخ صدها موشک به شمال فلسطین اشغالی شلیک کرد.
همزمان با پیروزیهای نظامی، جنبش حزبالله در صحنه سیاسی داخلی نیز به موفقیتهای روزافزونی دست مییافت و بگونهای که پیروزیهای این جنبش در انتخابات پارلمانی و شهرداریهای با شگفتی ناظران مواجه شد. هم اینک این حزب فراکسیون قدرتمندی در پارلمان لبنان دارد.
فرار خفتبار صهیونیستها از جنوب لبنان
خروج صهیونیستها از لبنان در سال 1379 را باید نقطه عطفی در پیدایش حزبالله دانست. این پیروزی، اقتدار نظامی و سیاسی حزبالله را آشکار ساخت.
بدنبال ضربات رزمندگان حزبالله به صهیونیستها در منطقه به اصطلاح «کمربند امنیتی» و وارد شدن تلفات سنگین به نظامیان اسرائیلی کابینه رژیم صهیونیستی در 15 اسفند 1378 رسماً طرح عقبنشینی ارتش این رژیم از جنوب لبنان را تصویب کرد. «ایهود باراک» نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی در نامهای رسمی به کوفی عنان دبیرکل سازمان ملل اعلام کرد که ارتش اسرائیل در 7 ژوئیه 2000 برابر با 17 تیر ماه 1379 به صورت «یکجانبه» خاک لبنان را ترک خواهد کرد. با اینحال ارتش اسرائیل حتی قبل از فراسیدن تاریخ فوق، شروع به تخلیه تدریجی مواضع خود و عقب نشینی کردند تا خروج نهایی آنها به عنوان یک شکست بزرگ و خفت بار تلقی نگردد.
در این زمینه همان هنگام، «معاریو» روزنامه مطرح اسرائیلی از قول یکی از افسران ارشد ارتش این رژیم نوشت: «ما در امتحان لبنان روسیاه شدیم و شکست خوردیم. چرا که همیشه خواستیم با زور مشکلات را حل کنیم ولی ورق برگشت و لبنانیها در جنگ پیروز شدند.
آنان روحیه نیروهای ما را درهم شکستند و افسران عبری که چشم امید به آنان دوخته بودیم، تبدیل به افرادی خشک مغز و شکمگنده شدند که فقط به فکر فرار هستند. جنوب لبنان به ویتنام کوچک و سرزمین اشک تبدیل شده است.»
«آلکس ویشمن» از روزنامهنگاران مشهور بینالمللی نیز نوشت: «نظامیان اسرائیل نمیدانند تجهیزات را چگونه مورد استفاده قرار دهند.
درحالی که افراد حزبالله از کوچکترین ابزارها به بهترین شکل بهرهبرداری کردهاند. به راستی جنگ میان حزبالله و ارتش اسرائیل، تبدیل به جنگ میان افرادی آرمانگرا با سربازانی خسته مایوس بی هدف و ترسو شده است.»
«یهو شفاط مرکابی» محقق معروف یهودی درباره جنگهای اعراب و اسرائیل نیز اینگونه اظهارنظر کرد: «جنگهای اعراب و اسرائیل از سال 1948 (1327) تا 1352 به نفع ما بود و هرچه که خواستیم به دست آوردیم. اما جنگ 1982 (1361) به ضرر ما تمام شد و فقط روحیه شهادت و مقاومت را در نسل جوان لبنان پدید آورد و انتفاضه مردم فلسطین را در پی داشت. سربازان هم که دائما در حال فرار از خدمت هستند.»
نمونه این گفتهها و اظهارنظرها از سران سیاسی و نظامی اسرائیل بسیار زیاد میباشد اما شاید جالبترین مطالب نامهای باشد که یکی از سربازان اسرائیلی چند روز قبل از کشته شدنش در جنوب لبنان خطاب به باراک نوشته است در این نامه که متن آن در روزنامه «معاریو» چاپ شده چنین آمده است: «جناب نخستوزیر، با کمال تاسف خبر کشته شدنم را قبل از پایان جنگ لبنان به اطلاع شما میرسانم. یک رزمنده حزبالله با دقتی فوقالعاده، موشکی از نوع تاو را به طرف سنگری که من در آن نشسته بودم، شلیک کرد و به این ترتیب روحم از بدن جدا شد. حالا دارم همه چیز را میبینم، خاخام دعا میخواند و هم قطارانم به یاد من تیر هوایی شلیک میکنند.
حتی فرماندهام که همیشه با او درگیری داشتم، از من به نیکی یاد کرد: سربازی شجاع، محبوب و دوست داشتنی ما یاد او را همیشه زنده نگه میداریم... چند دقیقه بعد مرا در نزدیکی قبر یکی از دوستانم که دیروز کشته شده بود. دفن کردند. ولی آقای نخستوزیر، یک موضوع هنوز برایم سوالبرانگیز است. چرا من باید میمردم شما همیشه میگفتید ما قویترین ارتش جهان هستیم و هیچ وقت شکست نمیخوریم ولی حالا همه میدانند که ما خیلی وقت است که در جنگ شکست خوردهایم.
ارتش بزرگ اسرائیل با آن همه تیپ زرهی، اسکادران هوایی و ناوچه دریایی در حال عقبنشینی است و آن هم با سرافکندگی و خجالتزدگی، آقای نخستوزیر، شما چطور موضوعی را که سربازان عادی هم آن را میدانستند نفهمیدید. جنگ ما در لبنان نبرد داوود با جالوت بود. اما لبنانیها داوود بودند و ما جالوت. آنان مانند داوود ما را شکست دادند، اما شما فقط گفتید ما در زمان و مکان مناسب به لبنان پاسخ خواهیم داد و انتقام خواهیم گرفت. آخر کدام انتقام، کدام پاسخ دیگر از این حرفها خندهام میگیرد. دشمن ما را تکه تکه کرد ولی شما فقط به تاسیسات برق و پلها حمله کردید، به شهرداری بیروت حمله کردید، یا باغ وحش بیروت را بمباران کردید آخر این هم شد تلافی؟ افراد حزبالله مانند ویت کنگها ما را خرد کردند. اگر یادتان باشد در ویتنام 56 هزار سرباز آمریکایی کشته شدند و آخرش هم شکست خورده فرار کردند. ما هم همین بلا بر سرمان آمد. دلم میخواهد با صدای بلند فریاد بزنم و به شما و تمام نخستوزیران قبلی بگویم: اگر چند سال قبل از جنوب لبنان عقبنشینی میکردید، من و دوستانم که در جنگ کشته شدیم حالا زنده بودیم... اما افسوس که کار از کار گذشته چرا که من دیگر مردهام».