تاریخ انتشار : ۱۶ ارديبهشت ۱۳۸۹ - ۰۸:۰۸  ، 
کد خبر : ۱۳۸۱۰۱

امام خمینی(ره) و نقد نظریه جدایی قرآن، عرفان و برهان (بخش اول)

احمد ضرابی مقدمه: شیوه نوشتاری این مقاله، بناگذاری بر نقل عین فرمایشات حضرت امام خمینی(ره) بدون تحلیل و تفسیر است تا نسبت ناروای «تفکیکی بودن» آن بزرگوار به شهادت نص و صراحت جملات و کلمات ایشان بدون نیاز به شرح و توضیح بر همگان معلوم گردد. اگرچه نویسنده بر این باور است که افکار و اندیشه های فلسفی و عرفانی امام در سالیان پردرخشش زندگانی آن حضرت در حوزه های علمیه و کرسی درس فلسفه و تفسیر عرفانی ایشان از «سوره مبارکه حمد» و آثار برجسته ای چون «مصباح الهدایه» برای اهل علم و سخنرانی های عرفانی ایشان و تصریح بر عرفان «ابن عربی» برای معرفی معنویت اسلام در خطاب به گورباچف برای عامه مردم جای تردید باقی نمی گذارد که اندیشه «جدایی قرآن از عرفان و برهان» وصله ناچسبی به ساحت قدسی آن عارف والامقام است؛ اما علی رغم این وضوح، پاسخ کسانی که شبهه در مقابل بداهت کرده اند، ارائه عین گفتار ایشان در بازگو نمودن حقایق است. از این نظر، نویسنده بنابر کم گویی و اکتفا به متن سخنان حضرت امام دارد. امید آنکه در دفاع از ساحت قدسی ایشان که دفاع از حریم اسلام و معارف ناب اسلام عزیز است موثر افتد و مقبول درگاه الهی واقع گردد. اینک مطلب را با هم از نظر می گذرانیم:

ظهور اندیشه تفکیک؛ جدایی قرآن، عرفان و برهان
امام خمینی پرچمدار عرفان و حکمت اسلام با اشراف و اطلاع کامل و درک صحیح از جهان اسلام با آنچنان جامعیتی وارد صحنه دفاع از اسلام گردید که به حق می توان گفت در طول تاریخ اسلام هیچ شخصیتی بعد از معصومین(ع) به این اندازه تاثیرگذار نبوده است. این تنها اندیشه های سیاسی امام نبود که با نهضتی عظیم از افشاگری ها و مقاومت ها، پرده از دسیسه های دشمنان اسلام برداشت و ملت مسلمان ایران را از آینده نکبت باری که برایش رقم زده بودند، رهانید، بلکه اندیشه های فلسفی و عرفانی و تفسیری و اخلاقی امام، نهضتی بزرگتر در دل انقلاب بود تا شخصیت معنوی او الگویی برای مسلمانان در جهان اسلام قرار گیرد و پاسخی به نیازمندیهای اعتقادی و معنوی انسان معاصر باشد.
در این برهه و در حوزه معارف دینی، اخباری گری نیز از سر نیک خواهی و به قصد خدمت به دین از گذشته های نه چندان دور دوباره قدم به عرصه ظهور نهاد. ولی دفاع بد او از اسلام و قرآن نه تنها به نفع دینداری تمام نشد بلکه ضربه محکمی بر حیات عقلانی و ذوق عرفانی مسلمانان وارد آورد. انکار حجیت احکام عقل نظری و عرفان عملی، مانع و تحدید بزرگی بر سر راه کسانی شد که در گشودن گره های اعتقادی و قلبی خود از اندیشه های امام و صاحبان فکر و اندیشه مدد می جستند. اما در عین حال فضای حکمت خیز و معارف پرور آثار و مقالات معرفتی و دینی رجال استخوان داری چون امام، علامه طباطبائی و دیگر عالمان درد آشنا سبب شد این نحله فکری نتواند آنطور که می خواهد ایفای نقش کند.
تفکر اخباری گری در دنیای اسلام با ادعای تباین و بیگانگی آموزه های «وحیانی، عقلی و عرفانی» بار دیگر قوت گرفت و تحت عنوان اندیشه تفکیک- که بعدها نام گرفت- نیتی جز بیان معارف اصیل اهل بیت در دل نداشت. خصوصاً که پیشاپیش آنها شخصیت های پاک نهاد و عالی مقامی چون مرحوم آیت الله میرزا مهدی اصفهانی، شیخ مجتبی قزوینی، میرزاجواد آقاتهرانی و میرزا حسنعلی مروارید (قدست اسرارهم) قرار گرفتند.
آموزه های شریعت، در نگاه این بزرگان، آنچنان با اندیشه های فلسفی و عرفانی در تناقض و تباین است که راهی جز فلسفه ستیزی و عرفان گریزی نمی یابند. به گونه ای که معارف ناب دینی در نگاه آنان، از خطر امتزاج و در آمیختن با اندیشه های باطل، محفوظ نمی ماند مگر با پرهیز از قدم نهادن در حوزه عرفان و فلسفه. حاصل باور طرفداران این طرز تفکر، جستجوی ایمان راستین و معرفت ناب، بدون همراهی و موافقت عقل و شهود قلبی است، زیرا که می پندارند، بازشناسی معارف وحیانی و الهی از غیر آن تنها با انقطاع کامل از دستاوردهای ادراک بشری ممکن خواهد بود. عمده پیام معرفتی این اندیشه، محدود، متزلزل و غیرقابل اعتماد خواندن معارف بشری و تردید جدی در صحت و اعتبار تمامی روش ها و دستاوردهای فلسفی و عرفانی است.
برخی دیگر از مدافعان این نظریه، که به عنوان معتقدان نسل دوم و سوم آن مطرح هستند، قضیه را تا به این حد جدی نمی دانند و در باب معارف بشری چنین نگاه بی باکانه و مطلق انگارانه ای را گران و ناصواب می شمرند. ولیکن در حقیقت از مخالفین فلسفه و عرفان اسلامی قلمداد می شوند.
در اندیشه این گروه، در حوزه فهم کتاب و سنت نباید از دستاوردهای علوم فلسفه و عرفان استفاده شود تا خلوص و بی شائبه بودن تفسیر و قرآن و روایات محفوظ بماند. به عبارتی مدعی عدم خلط بین شهود عرفانی و مطالب فلسفی در تفسیر و فهم کتاب و سنت هستند1.
این همان دیدگاهی است که اخیراً «نظریه تفکیک» نامیده می شود و عمده دغدغه آنان این است که دخالت دادن شهود عرفانی و مطالب فلسفی در تفسیر و فهم کتاب و سنت به تاویل آیات و روایات می انجامد و فیلسوف و عارف سعی می کند قرآن را به گونه ای تاویل کند که با مطالب خود سازگار افتد در نتیجه به تاویل ناصواب و ناموجه از کتاب و سنت گرفتار می آید.
باید گفت که همه رجال بزرگ شیعه در دفاع از حریم دین و معارف اهل بیت(ع) و برگرفتن عقاید خود از متن آیات و روایات با یکدیگر مشترکند؛ در مرام همه آنها افتراء به دین و هر تر و خشکی را به نام دین بر سر سفره اندیشه مردم نشاندن، گناهی است بسیار عظیم و نابخشودنی. همه بزرگان از پیشداوری ها و اظهارنظرها و توجیهات دورادور و موضع گیری های شخصی پرهیز داشته اند، با این همه، هرگز این خصیصه های مشترک و خویها و خصلتهای پاک علوی، مانع از تفاوت نگاه این فرهیختگان در اتخاذ روشهای مختلف کلامی، فلسفی و عرفانی، نبوده است.
از این رو هر پژوهشگری می تواند به روشنی نتیجه بگیرد: ریشه این تفاوتها، در عمق برداشت، شناخت، و ساحل فهم این مردان بزرگ نهفته است. نه اصل ایمان، اعتقاد و حسن نیت آنها.
براساس این دریافت می باید عالمان شیعه، نویسندگان دانشمند و مبتکران مسلمانی که مبانی و اصول خود را از سرچشمه زلال وحی وام می گیرند مانند اسلاف خویش که دوره ای از جاهلیت را شکستند و عصر دیگری از دینداری را آغاز نمودند، برای زدودن ابهام ها و حفظ روح وحدت و برادری و هموار نمودن راه هدایت، بر ضرورت اجتهاد در حوزه معارف و عقاید انگشت تاکید نهند و با قاطعیت همانگونه که در علم فقه و اصول، به راحتی اختلاف نظر مبتنی بر اجتهاد را می پذیرند و مخالف خود را به خروج از مذهب اهل بیت(ع) متهم نمی کنند بلکه حداکثر با استناد به ادله فقهی و اصولی، به ابطال نظر او می پردازند، در حوزه معارف و اعتقادات نیز اختلاف آراء مبتنی بر اجتهاد را - با همان شرایط حصول ملکه استنباط فقهی و احکام اصول فقه و سایر علوم مرتبط به آن - پذیرا باشند.
وقتی محدث بزرگ شیخ صدوق با استفاده از آیات و روایات، رساله ای در اعتقادات نوشت، برخی آراء آن توسط شیخ مفید مورد نقد قرار گرفت و همین روش در زمان سیدمرتضی، شیخ طوسی و سایر شاگردان مکتب اهل بیت(ع) نسبت به یکدیگر ادامه یافت. سرانجام صبغه عقلی و فلسفی مکتب کلامی شیعه به دست توانای خواجه نصیرالدین طوسی با تألیف کتاب تجریدالاعتقاد ارائه گردید.
اینگونه نبود که عالم شیعی سلیقه و برداشت خود از دین را عین دین تلقی کند و درصدد تلقین و تحمیل آن به دیگران برآید و با استبداد علیه دیگر اندیشه ها از حربه تکفیر و تفسیق مدد جوید و بر هر اندیشه ای که در دایره فکری او نمی گنجد، خط بطلان بکشد و آن را به خروج از دین و ارتداد متهم گرداند.
قرآن، عرفان و برهان از هم جدایی ندارند.
در مقابل اندیشه تفکیک قرآن، عرفان و برهان، بیان این حقیقت که قرآن وعرفان و برهان از یکدیگر جدایی ندارند در دو جنبه سلبی و اثباتی، موضوع بحث های فراوانی است. در جنبه سلبی خود هر تفکری که قرآن را به گونه ای عاری از برهان و عرفان تعریف کند مردود می شمارد. و در جنبه اثباتی درصدد است برهان و عرفان را راهی برای رسیدن به حقیقت قرآن معرفی کند. در هر یک از این دو جنبه حضرت امام مطالب بسیاری را که قسمت عمده آن در پرده برداری از جلوه های برهانی و عرفانی قرآن و لطایف و اسرار آن می باشد طی درسها و سخنرانی های خود مطرح نموده اند که دانش پژوهان می توانند این مباحث را به طور مفصل در کتاب «معرفت شهودی از منظر امام خمینی» دنبال نمایند. از آنجایی که شیوه حضرت امام در مواجهه با نظرات مخالفین بیشتر به صورت موعظه و نصیحت می باشد؛ در اینجا به برخی از مواعظ و نصایح عرفانی امام پیرامون «پیوند قرآن، عرفان و برهان» اشاره می گردد.
شاید بتوان گفت اولین نصیحت از نصایح خیرخواهانه امام به این جریان فکری، با تذکر این نکته آغاز می شود؛ که اگر مطلبی برای آنها قابل فهم نیست بدون دلیل و حجت شرعی درصدد نفی آن نباشند و آنرا در مقابل قرآن و سنت قلمداد نکنند؛ «و از امور مهمه ای که تنبه به آن لازم است، و اخوان مؤمنین خصوصاً اهل علم - کثر الله امثالهم- باید در نظر داشته باشند، آن است که اگر کلامی از بعض علمای نفس و اهل معرفت دیدند یا شنیدند، به مجرد آنکه به گوش آنها آشنا نیست یا مبنی بر اصطلاحی است که آنها را از آن حظی نیست، بدون حجت شرعیه رمی به فساد و بطلان نکنند و از اهل آن توهین و تحقیر ننمایند؛ و گمان نکنند هر کس اسم از مراتب نفس و مقامات اولیا و عرفا و تجلیات حق و عشق و محبت و امثال اینها که در اصطلاحات اهل معرفت رایج است برد، صوفی است یا مروج دعاوی صوفیه است، یا بافنده از پیش خود است، و بر طبق آن برهان عقلی یا حجتی شرعی ندارد؛ به جان دوست قسم که کلمات نوع آنها شرح بیانات قرآن و حدیث است2.»
حضرت امام با بیان این مطلب که اگر کسی بدون برهان مطلبی را انکار کند، از فطرت انسانی خارج شده است؛ ریشه و سبب اصلی انکار را چنین توضیح می دهد؛
«همان طور که اثبات یک چیزی محتاج به برهان است، اگر گفتیم: «نه» آن هم برهان می خواهد یک وقت می گویی: «نمی دانم» یک وقت انکار می کنی. قلوبی هست که اینها جحود دارند، اصلا وضع قلبشان جوری شده است که انکاری هستند، همه چیز را انکار می کنند، از باب این که نمی توانند ادراک کنند و از فطرت انسان هم خارج شده اند، که انسان باید یک چیزی را اگر قبول می کند، با برهان قبول بکند و اگر رد هم می کند، به برهان رد بکند، والا باید بگوید: «خوب، من نمی دانم»، «ممکن است باشد» «کل ماقرع سمعک» این را احتمال بده صحیح باشد: «ذره فی بقعه الامکان3»، بگو این که ممکن است احتمال دارد باشد، یا نباشد؛ اما انکار چرا؟ ما که دستمان به ماورای این عالم نمی رسد آن قدر که از این عالم معلوم شده، یک چیز ناقصی معلوم شده ]از[ همه این مسائل بعدها مسائل دیگر پیدا می شود؛...»4
وقتی بشر نتوانسته است عالم طبیعتی را که در آن زندگی می کند، درک کند، چگونه می تواند تواناییها و اسرار قلب اولیاء الهی را انکار کند و بگوید این حرفها را عرفا بافته اند و آن را درمقابل کتاب وسنت قلمداد کرده و سپس به جدایی معارف عرفا و حکما از کتاب و سنت قلم فرسایی کند.
حضرت امام در این باره می گوید:
«اما همین حقایقی که او اسمش را بافندگی می گذارد، همان است که قرآن و سنت دارد، چرا باید انکار کند آدم. این یک مرتبه کفر است- البته نه کفر شرعی-یک مرتبه کفر این است که انسان چیزی را که پیش او مجهول است انکار بکند.
همه مصیبتهای بشر هم از این است که واقعیات را (که) نمی تواند ادراک کند، جحود می کند؛ نمی تواند برسد به آن که اولیای خدا رسیده اند جحود می کند. کفر جحودی بدترین اقسام کفر است. باید اول قدم این باشد که چیزی را که واقع شده است، و در کتاب و سنت هست، اولیا هم می گویند، عرفا هم به اندازه ادراکشان می گویند، فلاسفه همه به اندازه ادراکشان می گویند، انسان جحود نکند و ادراک (نکرده) نگوید خبری نیست و آن مردک که می گوید: تا من خدا را زیر این چاقویی که دارم تشریح می کنم، نیابم اعتقاد (پیدا) نمی کنم، یک چنین قلب، جحودی است که خدا را هم می خواهد زیر کارد تشریح ببیند.»5
برخی از اهل ایمان اگر در قرآن و سنت مطلبی را می بینند که برایشان قابل درک نیست، نمی گویند درست نیست. اما اگر همین مطلب را از غیرکتاب و سنت بشنوند، انکار می کنند و این انکار موجب محرومیت انسان است.
البته این توجه لازم است که فلاسفه، زبان خاص خود را دارند، زبان عرفا و اصطلاحات آنها هم خاص خود آنها است، فقها هم اصطلاحات مخصوص به خود دارند. شعرا هم همین طور و باید دید کدامیک از این زبان ها به زبان اهل عصمت و زبان وحی نزدیکتر است.
حضرت امام درباره مطابقت تغییراتی که در ادعیه ائمه آمده با تغییراتی که در لسان عرفا متداول است، می گوید: «درمناجات شعبانیه که به حسب روایت، مناجات همه ائمه بوده و همه ائمه آن را می خواندند، آمده است: «الهی هب لی کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمه و تصیر اروحنا معلقه بعز قدسک و دنبال آن این است الهی واجعلنی ممن نادیته فاجابک ولا حظته فصعق لجلالک»...
تصل الی معدن العظمه و تصیر ارواحنا معلقه بعز قدسک این یعنی چه؟ یعنی آویزان بشوم به او؟ این «صعق الجلال» که قرآن هم برای موسی می گوید: غیر آن فنای است که اینها (عرفا) می گویند؟ مرتبه به مرتبه بالا رفته تا آن جا که «ابصار قلوب» خرق کند همه حجابها را، و بعد به معدن عظمت واصل شود. «معدن العظمه» چیست؟ این وصول چیست؟ غیر آن وصولی است که آنها (عرفا) می گویند؟ آن وصول هم همین است: «فتصل الی معدن العظمه» «معدن العظمه» غیر حق تعالی چیز دیگر می تواند باشد؟ معدن عظمت اوست که همه عظمتها باید از او گرفته بشود. معدنش آن جاست. «فتصل» وصول پیدا بکند الی معدن العظمه و تصیر ارواحنا معلقه بعز قدسک حالا که رسید، ارواح معلق بشود، «بعز قدسک» این همان معنایی است که عرفا می گویند.
یک نفر آدم که اطراف قضیه را توجه کرده، نمی تواند بگوید: «علت و معلول است. ضیق تعبیر است نمی شود تعبیر کرد از آن به علت و معلول، به اثر و موثر. خالق و مخلوق هم یک بیان روی مذاق عامه است، بهتر از آن تعبیرات است لکن تجلی بهتر است و بازهم نزدیکتر به آن معنایی است که هیچ نمی شود از آن تعبیر کرد6.»
از جمله مسائل دیگر در نگاه عرفا و حکما موضوع سریان حیات و شعور و اراده در جمیع موجودات عالم است. امام با اشاره به مستندات قرآنی و روایی درباره مطابقت مسلک اهل برهان و عرفان با احادیث شریفه و قرآن کریم می فرمایند:
«هریک از موجودات دارای علم و حیات و شعور است، بلکه تمام موجودات دارای معرفت به مقام مقدس حق جل و علا هستند، چنانچه وحی به اعضا و جوارح و بقاع ارض به کتمان و اطاعت آنها فرمان الهی را، و تسبیح تمام موجودات، که در قرآن شریف نص بدان شده و احادیث شریفه مشحون به ذکر آن است، خود دلیل بر علم و ادراک و حیات آنها، بلکه دلیل بر ربط خاص بین خالق و مخلوق است که احدی از آن مطلع نیست جز ذات مقدس حق تعالی و من ارتضی من عباده. و این خود یکی از معارف است که قرآن کریم و احادیث ائمه معصومین گوشزد بنی الانسان فرمودند، و موافق با برهان حکمای اشراق و ذوق اصحاب عرفان و مشاهدات ارباب سلوک و ریاضت است7.»
«... چنانچه پیش اصحاب معرفت مبرهن و در اخبار اهل بیت عصمت وارد است که از برای معاصی در عالم برزخ و قیامت صورتهایی است به مناسبت آنها، که در آن عالم دارای حیات و اراده هستند و انسان از روی شعور و اراده عذاب و آزار می نمایند، چنانچه آتش جهنم نیز از روی شعور و اراده انسان را می سوزاند، زیرا که آن نشئه نشئه حیات است. پس در آن عالم صورتهایی نتیجه اعمال حسنه یا قبیحه ماست که با ما محشور می گردد و در احادیث شریفه و قرآن کریم تصریحا و تلویحا ذکر این مطلب بسیار شده. و مطابق است با مسلک حکمای اشراق و ذوق و مشاهدات اهل سلوک و عرفان8.
اما درپاسخ به این سؤال؛ که آیا با این بیانی که گذشت، باید قائل شویم که هیچ تفاوتی میان معارفی که حکما و عرفای الهی ارائه می دهند با آموزه های قرآنی و روایی وجود ندارد؟ چه خوب است نظریه پردازان تفکیک به دقت به این جملات توجه کنند. و آنرا مکرر و با تاملی تنبه آور بخوانند!
حضرت امام می فرمایند:
«فرق بین ماثورات از انبیاء و کتب حکما فقط در اصطلاحات و اجمال و تفصیل است، نه چنانچه فرق بین فقه و اخبار راجعه به فقه در اصطلاحات و اجمال و تفصیل است، نه در معنی. لیکن مصیبت در آن است که در لباس اهل علم بعضی از جاهلان پیداشده در قرون اخیر که ندیده و نسنجیده و از کتاب و سنت عاری و بری بوده، مجرد جهل خود را دلیل بطلان علم به مبدأ و معاد دانسته، برای رواج بازار خود نظر در معارف را، که غایت مقصد انبیاء و اولیاء سلام الله علیهم، است و سرتا پای کتاب خدا و اخبار اهل بیت، سلام الله علیهم، مشحون از آن است، حرام شمرده و هر ناسزایی و تهمتی را از اهل آن دریغ ندانسته و قلوب بندگان خدا را از علم به مبدأ و معاد منصرف کرده و اسباب تفرقه کلمه و شتاب جمعیت مسلمین گردیده، و از او اگر سؤال شود که این همه تکفیر و تفسیق برای چیست، متشبث شود به حدیث لاتتفکروا فی ذات الله» 9این بیچاره جاهل از دو جهت در اشتباه و جهالت است: یکی آنکه گمان کرده حکماء تفکر در ذات می کنند، با آنکه آنها تفکر در ذات را و اکتناه آن را ممتنع می دانند، و این خود یکی از مسائل مبرهنه آن علم است. و دیگر آنکه معنی حدیث را ندانسته، گمان کرده مطلقا راجع به ذات مقدس نباید اسمی برده شود.»10
همه عرفا را رد نکنید
حضرت امام پس از تطبیق مواردی از کتاب و سنت با تعابیر عرفا و حکما از باب نصیحت می گویند: «من نمی خواهم بگویم همه (درست گفته اند) من می خواهم بگویم این طور نیست که همه (غلط گفته باشند) من وقتی تایید می کنم از روحانیون، نه این که می خواهم بگویم که روحانیون همه این طورند من اشکالم این است که همه را رد نکنید، نه این که همه را قبول کنید، همه را رد نکنید، این جا هم همین است حرفم این است که گمان نکنید هرکس یک مطلب عرفانی گفت، یک حرف عرفانی زد او کافر است.ببینید که چه می گوید اول آدم بفهمد مطلبی که این آدم می گوید چیست؟ این همان قضیه انگور و عنب و اوزوم است؛ اسلام فقط عبارت از احکام فرعیه نیست؛ اینها فرعند، اساس، چیز دیگر است، نباید ما اصل را فدای فرع بکنیم.»11
امام برای بیان شیوع این اختلافات در میان علماء اسلام جریان مرحوم آقاشیخ محمد بهاری را مثال می زند که اسم یک کسی در نزد ایشان برده شده، گفت: «عادل کافری است» گفتم: «خوب، عادل است یعنی چه؟ گفت: «اما عادل است، برای این که روی موازین عمل می کند؛ هیچ معصیت نمی کند. اما کافر است برای این که آن خدایی که او می پسندد، خدا نیست؛ آن که او می پرستد اصلا خدا نیست) 12
 نکته ای که «تفکیکیان» به منظور جدایی حوزه قرآن از عرفان و برهان بر آن بسیار پافشاری می کنند؛ اعتقاد به یونانی بودن معارف حکما و عرفای اسلامی است. (مکتب تفکیک ص 74- ابواب الهدی ص 3)
اما حضرت امام با این اعتقاد که قرآن؛ نور هدایت و مصباح المنیر راه عرفان و ایمان است 13 (و روایات و ادعیه صادره از اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، سرچشمه عرفان و شهودند، 14 به رفع این شبهه می پردازند. و آن را در نتیجه بی اطلاعی آنها هم بر کتب عرفا و حکما و هم معارف قرآن و سنت می دانند.
«هرکس رجوع کند به معارفی که در ادیان عالم و نزد فلاسفه بزرگ هر دین رایج است و مقایسه کند در معارف مبدا و معاد با معارفی که در دین حنیف اسلام و نزد حکمای بزرگ اسلامی و عرفا شامخ این ملت است، درست تصدیق می کند که این معارف از نور معارف قرآن شریف و احادیث نبی ختمی و اهل بیت او علیهم السلام است که از سرچشمه نور قرآن استفاده و اصطلاح نموده اند. آن وقت می فهمد که حکمت و عرفان اسلامی از یونان و یونانیین نیست، بلکه اصلا شباهت به آن ندارد. بلی، بعضی از حکمای اسلام به منوال حکمت یونانی مشی نموده، مثل شیخ الرئیس، ولی حکمت شیخ در بازار اهل معرفت در باب معرفه الربوبیه و مبدا و معاد رونقی ندارد و در پیشگاه اهل معرفت ارزشی از برای آن نیست.
بالجمله، فلسفه امروز حکمای اسلام را و معارف جلیله اهل معرفت را به حکمت یونان نسبت دادن، از بی اطلاعی بر کتب قوم است- مثل کتب فیلسوف عظیم الشأن اسلامی، صدرالمتالهین قدس سره و استاد عظیم الشأنش محقق داماد قدس سره، و تلمیذ بزرگوار او، فیض کاشانی قدس سره، و تلمیذ عظیم الشأن فیض، عارف جلیل ایمانی، قاضی سعید قمی قدس سره و نیز از بی اطلاعی به معارف صحیفه الهیه و احادیث معصومین سلام الله علیهم است؛ پس، هر حکمتی را به یونان نسبت داده و حکمای اسلامی را تابع حکمت یونان انگاشته اند.» 15
 مسئله عقل گریزی و همچنین کنار زدن علوم فلسفی و عرفانی در نزد عارفان از جمله شبهات مطرح شده از طرف این گروه است که به منظور همراه کردن نظر عرفا با نظر خود در رد معارف عقلی به کار می بندند. (الهیات الهی و الهیات بشری ص 784)
ممکن است گفته شود که توهم عقل گریزی و یا حجاب خواندن علوم فلسفی و عرفانی در عرفان اسلامی گذشته از رفتار عملی برخی عرفا که از مباحث عقلی اعراض می نموده اند در سخن و گفتار تعدادی دیگر از آنها بگونه ای طرح شده است که جای هیچ شکی برای خواننده باقی نمی گذارد که مقصود از آن تخطئه فلسفه و عرفان بوده است. از جمله آنها دیوان اشعار امام خمینی و همچنین نامه های عرفانی است که عقل گریزی به روشنی در آن دیده می شود:
 دیوانه شدم، ز عقل بیزار شدم
خواهان تو را به عقل، کاری نبود16
از قیل و قال مدرسه ام حاصلی نشد
جز حرف دلخراش پس از آن همه خروش
«چنان به عمق اصطلاحات و اعتبارات فرو رفتم و به جای رفع حجب به جمع کتب پرداختم که گویی در کون و مکان خبری نیست جز یک مشت ورق پاره که به اسم علوم انسانی و معارف الهی و حقایق فلسفی طالب را که به فطرت الله مفطور است از مقصد بازداشته و در حجاب اکبر فرو برده. اسفار اربعه با طول و عرضش از سفر به سوی دوست بازم داشت نه از فتوحات فتحی حاصل و نه از فصوص الحکم حکمتی دست داد، چه رسد به غیر آنها که خود داستان غم انگیز دارد.» (صحیفه امام ج 20- 165.
نامه اخلاقی به خانم فاطمه طباطبایی (پرهیز از استغراق در اصطلاحات).
دراین قسمت بی مناسبت نیست که دیدگاه حضرت امام را در پاسخ به توهم ایجاد شده که باعث برداشت ناصواب از کلام عرفا شده و در نهایت به تفکری انحرافی (عرفان گریزی- فلسفه گریزی- الهیات الهی و الهیات بشری- محمدرضا حکیمی. ص 784) می انجامد، بطور مختصر مرور کنیم.
«شب گذشته اسماء کتب عرفانی را پرسیدی، دخترم!» «در رفع حجب کوش نه در جمع کتب». گیرم کتب عرفانی و فلسفی را از بازار به منزل و از محلی به محلی انتقال دادی یا آنکه نفس خود را انبار الفاظ و اصطلاحات کردی و درمجالس و محافل آنچه در چنته داشتی عرضه کردی و حضار را فریفته معلومات خود کردی و با فریب شیطانی و نفس اماره خبیثتر از شیطان محموله خود را سنگین تر کردی و با لعبه ابلیس مجلس آرا شدی و خدای نخواسته غرور علم و عرفان به سراغت آمد که خواهد آمد، آیا با این محموله های بسیار به حجب افزودی یا از حجب کاستی؟ خداوند- عزوجل- برای بیداری علما آیه شریفه مثل الذین حملوا التوربه را آورده تا بدانند انباشتن علوم- گرچه علم شرایع و توحید باشد- از حجب نمی کاهد، بلکه افزایش دهد و از حجب صغار او را به حجب کبار می کشاند. نمی گویم از علم و عرفان و فلسفه بگریز و با جهل عمر بگذران، که این انحراف است، می گویم کوشش و مجاهده کن که انگیزه الهی و برای دوست باشد.»17
و در جایی دیگر می فرمایند: «من نیز چندان عقیده به علم فقط ندارم و علمی که ایمان نیاورد حجاب اکبر می دانم، ولی تا ورود در حجاب نباشد خرق آن نشود. علوم بذر مشاهدات است. گو که ممکن است گاهی بی حجاب اصطلاحات و علوم به مقاماتی رسید، ولی این از غیر طریق عادی و خلاف سنت طبیعی است، و نادر اتفاق می افتد، پس طریق خداخواهی و خداجویی به آن است که انسان در ابتدای امر وقتش را [صرف] مذاکره حق کند و علم بالله و اسماء و صفات آن ذات مقدس را از راه معمولی آن در خدمت مشایخ آن علم تحصیل کند، و پس از آن، به ریاضات علمی و عملی معارف را وارد قلب کند که البته نتیجه از آن حاصل خواهد شد. و اگر اهل اصطلاحات نیست، نتیجه حاصل تواند کرد از تذکر محبوب و اشتغال قلب و حال به آن ذات مقدس. البته این اشتغال قلبی و توجه باطنی اسباب هدایت او شود و حق تعالی از او دستگیری فرماید، و پرده ای از حجابها برای او بالا رود و از این انکارهای عامیانه قدری تنزل کند، و شاید با عنایات خاصه حق تعالی راهی به معارف پیدا کند. انه ولی النعم.»18         ادامه دارد...

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات