نویسنده: گریس هال سل
ترجمه: خسرو اسدی
نبرد هارمجدّون
از سال 1980 این عادت در من پیدا شده است که هر یکشنبه، برنامه «ساعت بشارت انجیل کهن» فال ول را در تلویزیون بگیرم.
برای آنکه مطالب بیشتری درباره خداشناسی هارمجدون فال ول بدانم و دریابم که پیروانش تا چه اندازه مانند خودش فکر میکنند، در سال 1983 در گشت مسافرتی به سرپرستی او به سرزمین قدس، نامنویسی کردم.
من یکی از 630 نفر مسیحیای بودم که از نیویورک به تلآویو پرواز کردیم. در آنجا ما را به گروههای حدود 50 نفری تقسیم کردند. به هر یک از گروهها یک اتوبوس و یک راهنمای اسرائیلی اختصاص داده شده بود. ما پس از یک استراحت شبانه با اتوبوسهایمان به راه افتادیم.
حالا در این سفر کوتاه، شما هم با من همراه شوید: برای اینکه به دره مجدو برویم از تلآویو حدود 55 مایل به طرف شمال سفر میکنیم. به محلی میرسیم که در 20 مایلی جنوب - جنوب شرقی حیفا، قرار دارد و فاصله آن از دریای مدیترانه حدود 15 مایل است. پس از پیاده شدن از اتوبوس با «کلاید»، یک مدیر اجرایی بازرگانی بازنشسته از مینیاپولیس، که سالهای آخر دهه 60سالگی خود را میگذراند، همگام میشوم. کلاید فارغالتحصیل کالج است و در جنگ دوم جهانی، در ارتش آمریکا با درجه سروانی، در آفریقای شمالی و اروپا، خدمت کرده و به خاطر فرماندهی هوشمندانه سربازانش و شجاعت شخصیاش در زیر آتش دشمن به گرفتن نشان افتخار مفتخر شده است. قدی دارد در حدود 6 پا و هیکلی مناسب که آن را نتیجه خدمتش در ارتش میداند.
همسر کلاید 2 سال پیش درگذشته است و به همین جهت در این سفر تنهاست. سر و وضعش تمیز و مرتب است. با شلواری پشمی، پیراهنی سفید، کراوات مناسب و کت کشمیر؛ سری دارد پرمو که تنها بخشی از آن خاکستری شده است.
فاصله کوتاهی تا یک تل یا پشته کوچک، پیاده طی میکنیم. این تپهای است مصنوعی که از لایههای مختلف یا برجا مانده از گیاهان و جانوران یا جامعههای باستانی کهن پوشیده شده است.
کلاید توضیح میدهد: «زمانی در اینجا یک شهر قدیمی کنعانی قرار داشته است» و اضافه میکند که ما در لبه جنوبی فضای بزرگ گسترده و هموار دشت اسدرالون قرار داریم که در کتاب مقدس «دره جزرال» هم گفته شده است.
در زمانهای قدیم مجدو شهر بسیار مهمی بود. این شهر در محل تقاطع 2 جاده مهم استراتژیک نظامی و کاروانرو قرار داشت.
کلاید، این کهنهسرباز تاریخدان میگوید: «جاده ماریس، یعنی جاده باستانی ساحلی، که مصر را از راه مجدو به دمشق و مشرق مربوط میساخت، از این دره میگذشت».
میگویم: «پس با این توصیف، این محل همیشه میدان جنگ بوده است؟»
کلاید پاسخ میدهد: «بله، برخی از تاریخنویسان اعتقاد دارند که در اینجا بیش از هر جای دیگر در جهان، جنگ روی داده است. فاتحان کهن همیشه میگفتند، هر فرماندهی که مجدو را داشته باشد، در برابر همه مهاجمان پایداری میکند».
«شما در صحیفه یوشع بن نون (باب 12، آیه 21) میخوانید که چگونه یوشع و اسرائیلیان در اینجا کنعانیان را شکست دادند. و در «کتاب داوران» باب چهارم و پنجم میخوانید که 2 قرن پس از آن نیروهای اسرائیلی تحت فرماندهی دبوره و باراق، در نبردی بر سیسرا سردار کنعانیان چیره شدند».
«و بعد چنانکه میدانیم، شاه سلیمان این شهر را مستحکم کرد و به مرکزی برای اسبها و ارابههایش بدل کرد.حتی طی سالهای عمر من هم در اینجا نبردهای مهمی داشتهایم. نزدیک به پایان نخستین جنگ جهانی، در سال 1918، ژنرال انگلیسی آلن بی، درست در همین جا در مجدّو، به پیروزی قاطعی بر ترکها دست یافت».
همه عضوهای گروه ما، به پیادهروی خود تا یک نقطه مناسب ادامه میدهیم و سپس در نقطهای که بر همه دره جزرال که به سوی شمال غربی تا دوردست اشراف دارد، غرق تماشا میشویم.
کلاید با صدای هیجانزدهای میگوید: «و سرانجام، حالا دارم میدان آخرین نبرد بزرگ را تماشا میکنم!»
میپرسم: اما آخر شما از کجا میدانید که نبرد نهایی در اینجا روی خواهد داد؟
- «شما همین اسم - یعنی مجدّو - را بگیرید، کلمه عبری هار، یعنی کوه را به آن اضافه کنید. این 2 کلمه به شما هارمجدّو را میدهد، که ما هارمجدّون ترجمه میکنیم».
در حالی که او صحبت میکند، من میکوشم استدلال او را با جستوجوی هار یا کوه دنبال کنم؛ اما کوهی پیدا نمیکنم. با وجود این، چون دره روبهروی خودمان را میتوانیم ببینیم، پس نقطه مناسبی که روی آن ایستادهایم، بهآسانی میتواند هار (کوه) تلقی شود. اما با همه اینها، آیا هارمجدّو - که کلمه کلمه به معنی کوه مجدو است - به یک محل دلالت میکند یا یک رویداد؟
کلاید کمی با بیحوصلگی پاسخ میدهد: «نه، نه، این میدان نبردی است که همه ملتها در آن درگیر میشوند. این آخرین نبرد میان نیروهای نیکی و نیکوکاری به رهبری مسیح و نیروهای شیطانی به رهبری دجال خواهد بود».
من مانند میلیونها مردم دیگر، سخن کلاید را باور میکنم. من همیشه چیزهایی درباره هارمجدّون شنیده بودم اما با همه شنیدنهای این واژه اشتقاق آن را نمیدانستم. پرسیدم که آیا درباره این واژه هارمجدّون مطالب زیادی خواندهاید؟
- «میدانید، واژه هارمجدّون تنها یک بار در انجیل آمده است؛ یعنی درست همان که در کتاب مکاشفه یوحنا باب شانزدهم، آیه 16 آمده است؛ و سپس این آیه مختصر را نقل میکند: «و ایشان را به موضعی که آن را در عبرانی هارمجدّون میخوانند، فراهم آوردند».
از آنجا که این واژه در زندگی ما نقش چنین بااهمیتی دارد، امیدوارم بتوانم اشتقاق آن را پیدا کنم، من آنچه را که کلاید گفت تکرار میکنم: در کتاب عهد عتیق، هیچ ذکری از این واژه نشده است. در کتاب عهد جدید هم تنها یک مورد، یعنی در باب مکاشفه که گاهی مکاشفات یا مکاشفه یوحنای قدیس هم گفته میشود، آمده است. اما من هنوز سردرگم هستم، در حالی که در مکاشفه از «محلی» به نام هارمجدّون صحبت میکند، کلاید اصرار دارد که هارمجدّون معنی یک نبرد را میرساند.
کلاید میگوید: «یوحنای پیشگو کتاب مکاشفه را نوشته است؛ و چنانکه میدانیم ما از همین اثر یوحناست که بیشترین اطلاعات خودمان را از آخرین روزهایی که داریم میگذرانیم، به دست میآوریم. او تصویر کاملی از آخرین نبردی که باید درست در همین محل صورت بگیرد به دست داده است. به یاد دارید که او در پیشگویی خود از این نبرد بزرگ، مینویسد:
«و بلدان امتها خراب شد... و هر جزیره گریخت و کوهها نایاب گشت». و بعد میافزاید: «خداوند همه چیز را درباره آینده میداند. هیچ چیز را از او گریزی نیست. خداوند از همان آغاز میداند چه کسی به هاویه خواهد رفت و چه کسی دقیقا نخواهد رفت. هنگامی که خداوند قانون را نازل کرد، دقیقا میدانست کدام انسان قادر به رعایت آن نخواهد بود».
من به خودم جرات داده، میپرسم: «خداوند از پیش میداند؟ و از پیش مقرر کرده است؟»
- «شما باید به خاطر داشته باشید که این از پیش دانستن، تعیینکننده همه چیز نیست. اما آنچه که خداوند میداند، فراتر از هر حدس و گمانی است. آنچه خداوند میداند، با یقین کامل صددرصد میداند و او همه چیز را میداند».
«در کتاب مکاشفه، خداوند با بهکار گرفتن یوحنا، توصیف کاملی از آنچه که این جنگ آخرالزمان خواهد بود، به ما میدهد».
او ادامه میدهد:«یک ارتش 200 میلیونی شرقی طی یک سال به سمت غرب به حرکت درمیآید. این ارتش به حرکت درمیآید و در تغییر مکان خود پرجمعیتترین ناحیههای جهان را پیش از رسیدن به رودخانه فرات، ویران خواهد کرد».
«باب 16 مکاشفه به ما میگوید که رودخانه فرات خشک خواهد شد و این به پادشاهان مشرق زمین، مشرقیان، اجازه خواهد داد که سرزمین اسرائیل را درنوردند».
تکرار کردم: پادشاه مشرق زمین؟ و ذهن من به سوی سرزمینهای جهان که در مشرق رود فرات قرار دارند، به پرواز درمیآید. هیچ پادشاهی که امروز در آن ناحیه حکمروایی داشته باشد به ذهنم خطور نمیکند. در زمان ما، شاه ایران آخرین پادشاه مشرق رود فرات بود. امروز دیگر هیچ شاهی در آنجا نیست اما در زمان یوحنا چنین شاهانی وجود داشتند پس گفتم آیا این نمایانگر آن نیست که یوحنا این سخنان را درباره زمان خودش گفته است و نه زمان ما؟
کلاید گفت:«نه، نه، شما میتوانید پادشاهان را به معنی رهبران یا سران دولتها بگیرید».
کلاید که در همه جا طرفدار جدی تعبیر کلمه به کلمه کتاب مقدس است، در این مورد، خود کلمه کتاب مقدس را قبول ندارد(!)
حرف او را قطع نمیکنم و او به نقل خود ادامه میدهد: «این پادشاهان - یا رهبران - همه ربع مسکون، بزرگترین ارتش تاریخ جهان را درست به اینجا، به مجدّو میآورند». با چشمان فراخ شده سخن میگوید و چهرهاش وقتی از فرشتهای حرف میزند که پیاله خود را بر نهر عظیم فرات ریخت و آبش خشکید تا راه ارتش بزرگ پادشاهانی که از مشرق آفتاب میآیند از بستر آن باز شود، برق و درخشندگی ناشی از پیشبینی به خود میگیرد.
اما وقتی سازمان دادن یک ارتش خوب، ارتشی بسیار کوچکتر از همه ارتشهای مشرق زمین تا این اندازه دشوار باشد، چگونه یک رهبر یا گروهی از رهبران میتوانند موفق به بسیج کردن یک ارتش 200 میلیون نفری شوند؟
کلاید میگوید: «خب، روشن است، این رهبران هدفهای ژئوپلیتیک دارند و ارواح شیطانی آنان را به پیش میرانند».
پرسیدم: ارواح شیطانی؟
- «در اینباره، اینها همان ارواح شیطانی فرشتگان به خاکافتادهای هستند که از شیطان در عصیانش در برابر خداوند، پشتیبانی کردند. پس از اینکه این ارواح شیطانی بر ذهن رهبران جهان مسلط شدند، این رهبران و ارتشهای جهان، نادانسته به پیادگان آنها تبدیل میشوند».
به نظرم همه چیز دارد بخوبی جفت و جور میشود. برای اینکه مطمئن شوم همه چیز را بدرستی فهمیدهام، گفتم: آیا این دجال است که این ارواح شیطانی را در ذهن رهبران جهان جای میدهد؟ و کلاید تصدیق کرد.
کلاید علاوه بر ارواح شیطانی از «وحش» مکاشفه یوحنا هم صحبت کرد و توضیح داد: «وحش، یعنی اینکه اتحاد نیرومندی از ملتهای اروپایی و گروهی از ملتها که در آخرین روزها به پا خواهند خاست، به وجود خواهد آمد. حالا ما میدانیم داریم در عهد آخرالزمان زندگی میکنیم. زیرا پیدایش اتحاد نیرومند ملتهای اروپایی را دیدهایم و این همان چیزی است که ما جامعه اقتصادی اروپا یا بازار مشترک مینامیم. با مطالعه این پیشگویی، ما میتوانیم به چشم ببینیم که خداوند همه این رویدادها را از پیش خبر داده است.
«همه آنچه که روی دادنش را در جهان امروز میخوانیم، به روشنی نشانگر این است که این پیشگویی بزودی روی خواهد داد.
و در این نبرد آخرالزمان - که با مطالعه زکریای نبی و همین مکاشفه از آن آگاه میشویم - نیروهای ملتهای سرتاسر زمین در زیر فرمان دجال، برضد خداوند ما عیسی مسیح و قدیسان پرافتخارش خواهند جنگید و چنانکه میدانیم، مسیح در این خونینترین نبرد تاریخ، آن میلیونها را از میان خواهد برد و دجال را به قتل خواهد رسانید».
کلاید برای اینکه نکتهاش را اثبات کند، آیه هشتم از باب دوم تسالونیکیان (کتاب عهد جدید) را از بر خواند: «آنگاه آن بیدین - که کلاید اضافه میکند، منظور از بیدین همان دجال است - ظاهر خواهد شد که عیسی خداوند، او را به نفس دهان خود هلاک خواهد کرد و به تجلی ظهور خویش او را نابود خواهد ساخت». من برای کلاید تفسیر کردم که احتمال ندارد مسیحیان جز درباره بهشت و جهنم، این اندازه اندیشه و کلام را به هارمجدّون اختصاص داده باشند. هنگامی که کلاید و من، گرم گفتوگو هستیم، دیگر کسان گروه ما، با نشستن روی سنگها یا علفها، غرق اندیشه درباره این دره دارای مزرعههای گندم و جو و باغهای میوه شدهاند. در حالی که این دره تا این اندازه ساکت و آرام تا این اندازه صلحآمیز به نظر میرسد، رفتار و گفتار کلاید نشانگر آن است که زیر و رو شدن همه جهان در یک انفجار بزرگ، ناگزیر به نظر میرسد. او از جزئیات توصیف خودش درباره این آتشسوزی بزرگ، سخت مطمئن به نظر میرسد.
با این همه، این جنگ قرار است در همین میدان برابر ما روی دهد درهای که چنان کوچک است که در یک مزرعه نبراسکا جای میگیرد و اگر در یک ایلخی پرورش گاو تگزاس قرار داشته باشد، در آن گم میشود. در حالی که به سوی این دره کوچک آرام پوشیده از مزرعههای با سنگچین از هم جدا شده اشاره میکردم، به کلاید گفتم که اینجا برای یک چنین جنگ عظیمی، بیش از اندازه کوچک به نظر میرسد.
خیلی جدی گفت: «نه، تانکهای خیلی زیادی را میتوان در اینجا جای داد».
تکرار کردم، تانکها و همه ارتشهای روی زمین؟
- «بله، همه اینها را. اما باید به خاطر داشته باشید که این بزرگترین نبردی خواهد بود که تاکنون روی داده است. چندین میلیون نفر، همین جا خواهند مرد».
پرسیدم: «و یک جنگ هستهای همین جا، در مجدّو شروع خواهد شد و همه دنیا را ویران خواهد کرد؟»
پاسخ داد: «بله، شما این را در باب سی و هشتم و سی و نهم صحیفه حزقیال نبی میخوانید. در این 2 باب یک جنگ هستهای توصیف شده است. سپس میگوید: «بارانهای سیلآسا و تگرگ سخت آتش و گوگرد، تکانهای سختی در زمین پدید خواهند آورد، کوهها سرنگون خواهد شد و صخرهها خواهد افتاد و جمیع حصارهای زمین منهدم خواهد شد، رویارو «در برابر هر گونه وحشت». امکان ندارد حزقیال نبی، به چیز دیگری جز مبادله سلاحهای تاکتیکی هستهای، اشاره کرده باشد».
اطمینان و یقین کلاید، احساس واقعبینی مرا متزلزل میکند. با این حال میدانم، او چیزی را میگوید، که میلیونها آمریکایی، دقیقا به آن باور دارند.
پرسیدم: «آیا تصور کلاید از مسیح، شبیه یک ژنرال 5 ستارهای است که ارتشها را رهبری میکند و آیا کلام کتاب مقدس را چنان تعبیر میکند که مسیح به عنوان سر فرمانده آن، نیروهایی را که بر ضد او متحد شدهاند، با به کار بردن سلاحهای هستهای نابود خواهد کرد؟»
پاسخ داد: بله، در واقع میتوانیم انتظار داشته باشیم که مسیح، ضربه نخست را وارد کند. او سلاح نوینی را برای نخستین بار به کار خواهد برد و این سلاح، همان اثرهایی را خواهد داشت که بر اثر یک بمب نوترونی ایجاد میشود. شما میتوانید این مطلب را در آیه دوازدهم باب چهاردهم کتاب زکریای نبی بخوانید که میگوید:
«گوشت ایشان در حالتی که بر پاهای خود ایستادهاند، کاهیده خواهد شد و چشمانشان در حدقه گداخته خواهد شد و زبان ایشان در دهانشان کاهیده خواهد شد».
میپرسم: منظور حرف کلاید این است که آیا خود مسیح ضربه نخست را خواهد زد؟ کلاید پیش از دادن پاسخ، همه قد 6پایی خودش را روی پاهایش راست میکند و با صدای قوی و سخت صمیمی خود میگوید:
«بله، عیسی مسیح به این زمین بازمیگردد تا حکومت الهی را در آن برقرار کند؛ و این کار را از ستاد خود در اورشلیم خواهدکرد».
- و بر سر یهودیانی که در اسرائیل زندگی میکنند، چه خواهد آمد؟
کلاید گفت: «دو سوم یهودیانی که در اینجا زندگی میکنند، کشته خواهند شد. این مطلب را میتوانید در آیههای هشتم و نهم باب سیزدهم کتاب زکریای نبی بخوانید.امروز در حدود 13 میلیون و نیم یهودی در جهان است. به این ترتیب، خداوند به ما میگوید که 9 میلیون یهودی در این نبرد، کشته خواهند شد. آنقدر خون جاری خواهد شد که خداوند آن را به چرخشت شرابگیری که خون آنان را میگیرد، تشبیه میکند. تا مسافت 200 مایل، خون تا به دهانه اسبان، بالا خواهد آمد».
پرسیدم چرا کلاید تصور میکند که خداوند خواستار آن است که یک رشته از عقوبتها را نازل گرداند تا بیشتر مردمان جهان را بکشد و بخش اعظم تمدن ما را نابود کند؟
کلاید گفت: «خداوند، این کار را بیشتر به خاطر امت قدیمیاش، یهودیان میکند، خداوند دوران 7ساله آزمایش سخت را مقرر کرده است تا یهودیان تصفیه شوند، تا وادارشان کند، روشنایی را ببینند و مسیح را به عنوان نجات دهنده خود بشناسند».
اعتراف میکنم که تعبیرهای او، مرا سخت گرفتار شبهه کرده است. چرا خداوند باید یهودیان را یعنی برگزیدهترین در میان همه امتها را برگزیده باشد، تنها برای اینکه - بنا بر واژه همراه با حسن تعبیر کلاید- «آنان را تصفیه» کند؟
- «آیا نمیبینید که خداوند میخواهد آنان در برابر تنها پسرش، خداوندگار ما عیسی مسیح به سجده درآیند؟»
سپس کلاید توضیح میدهد که خداوند پس از نابود کردن دو سوم این امت، سرزمین اسرائیل را نجات خواهد داد. یعنی اینکه خود شخصا وارد نبرد هارمجدّون خواهد شد. و خداوند همه آن چیزهایی را که برای نابودی کسانی که مصمم به آزادی اسرائیل هستند، نیازمند است، در اختیار دارد».
در ذهن من این نکته شروع به جا افتادن میکند که کلاید، اسرائیل را دوست دارد اما علاقهای به یهودیان ندارد. به نظر میرسد که هیچ احساس تاسفی برای آن یهودیان یا دیگرانی که میگوید کشته میشوند، در او نیست. «7 ماه طول خواهد کشید تا یهودیان زنده اسرائیل بتوانند همه سربازان کشته شده را دفن کنند» و به عنوان دلیل، آیه دوازدهم باب سی و نهم کتاب حزقیال نبی را نقل میکند: «و خاندان اسرائیل مدت 7 ماه ایشان را دفن خواهند کرد تا زمین از وجودشان پاک شود».
با پذیرش احتمال خطر تکرار سخنم، دوباره پرسیدم، چرا خداوند رحمان باید بخواهد ما سلاحهای هستهای به کار ببریم؟
پاسخ داد: «به خاطر داشته باشید، انسان دانش خود و چگونگی ایجاد کردن این قدرت ویرانگر را از خداوند کسب کرده است. انرژی هستهای برای خداوند چیز تازهای نیست و تهدید یک همهسوزی هستهای، قادر متعال را غافلگیر نخواهد کرد. خداوند در همه اوقات میداند چند ماهی در دریاها و چند ستاره در آسمانها و چند دانه شن در ساحلهای دریاها وجود دارد. او خداوند عالم و قادر متعال است. آنچه که او بخواهد، خواهد شد. هیچ انسان یا امتی نمیتواند از تحقق اراده خداوندی جلوگیری کند». و کلاید با لبخندی مرموز با این سخنان، حرف خود را به پایان برد: «هنگامی که مسیح دوباره به زمین بازگردد، از آسمانها به ارض اورشلیم نزول خواهد کرد. ملاحظه کنید، همه تاریخ مربوط و متمرکز است بر امت اسرائیل که تخم چشم و برگزیده خداوند دوباره زمام تاریخ بشر را به دست خود میگیرد».
پایان نزدیک است
طی گشت در سرزمین مقدس، من سخنان کلاید را روی نوار ضبط صوت ضبط کردم و وقتی بعدها به آن گوش دادم، آن را بسیار همانند سخنان جری فال ول و بسیاری از کشیشان معتبر انجیلی پروتستان تلویزیونی دیدم که میگویند: خدا بیهیچ نرمشی از پیش چنین مقرر کرده است؛ و بنا به سخن کلاید، خداوند زمام تاریخ بشر را خود به دست میگیرد.
پس از بازگشتم از سفر کوتاه 1983، به تحقیق پرداختم که دیگر کشیشان پروتستان انجیلی بنیادگرا در موضوع هارمجدّون، چه میگویند. در سال 1970، بیلی گراهام هشدار داد که «جهان اکنون به سرعت دارد به سوی جنگ آخرالزمان هارمجدّون خود نزدیک میشود» و «نسل کنونی جوان ما، شاید آخرین نسل در تاریخ باشد».
گراهام در فرصت دیگری گفت: «اکنون بسیاری از مردم میپرسند، این آخرین جنگ آخرالزمان در کجاست؟ ما چه اندازه به آن نزدیکیم؟ خب، محل این جنگ در غرب رودخانه اردن است، در دشت جزرال، میان جلیله و سامریه. ناپلئون وقتی این جایگاه سترگ را دید، گفت: «این میدان بزرگترین نبرد جهان است» زیرا انجیل به ما آموزش میدهد که جنگ بزرگ آخرالزمان، این بزرگترین جنگ تاریخ؛ در این بخش جهان روی خواهد داد: یعنی در خاورمیانه!»
س.س.کریب، رئیس پیشین انجمن کشیشان پروتستان انجیلی در سال 1977 نوشت: «مسیح، میلیونها نظامی گرد آمده توسط دیکتاتور شیطانصفت، دجال را به سختی تار و مار خواهد کرد».
هال لیندسی، نویسنده یک کتاب پرفروش، همه تاریخ را - یعنی تاریخ خاورمیانه و همه جهان را - به کمک قرائت کتاب مقدس تعبیر میکند. او در کتاب خود به نام «زمین، سیاره بزرگ مرحوم» میگوید: دولت اسرائیل، خط مرزی میان رویدادهای عمده کنونی و آینده است.
لیندسی میگوید: «پیش از اینکه یهودیان تشکیل یک ملت بدهند، هیچ چیز درست سر جایش نبود. تنها حالا که این اتفاق افتاده است، تحقق همهگونه علائم پیشگوییهای نبوی، دارد سر جای خودش قرار میگیرد. زیرا برخی فضاهای قدرت سیاسی باید نخست پدید میآمد و اکنون بنابر الگوی پیشگوییهای نبوی، کانون همه جهان در خاورمیانه و بویژه در سرزمین اسرائیل امروزی متمرکز شده است. همه ملتهای جهان بر اثر آنچه در آنجا میگذرد به رنج و عذاب خواهند افتاد و در آن درگیر خواهند شد. حالا میتوانیم ببینیم چگونه آنچه در این زمانها روی میدهد، مانند همین اتفاقهایی که روزنامهها مینویسند، درست با الگوی پیشگوییهای نبوی جور درمیآید. ناخدای پیشین یک قایق رودخانهای که تولد دوباره یافته است و طلبه سمینارهای مذهبی لیندسی شده، 4 سرانجام را برای مرحوم سیاره بزرگ زمین پیشگویی کرده است که همگی دربردارنده پیشگوییهای نبوی کتاب مقدس هستند و در همه آنها اسرائیل نقش اساسی را ایفا میکند. من لیندسی را در سال 1985 در یک گردهمایی دعای صبحانه برای اسرائیل، ملاقات کردم. او به عنوان ناظر و کارپرداز تحقق پیشگوییهای نبوی، نسبت به بسیاری از پیشینیان و حتی رقیبان خود، برتری درخور ملاحظهای دارد. او از زمره واعظان سنتی برحذردارنده از آتش دوزخ و لعنت ابدی نیست. لیندسی با صدای کم و آرام و قیافهای روشنفکرنما، آدمی است تقریبا 50 ساله با سری پر از مو و سبیلهای تیره. وی در شگرد جا زدن خود به عنوان کارشناس رویدادهای تاریخ عمومی جهان به استادی رسیده است. ظاهر آدمی دلسوز و در غم دیگران و علاقهمند به آنان را دارد. او در محفلهای وعظ و خطابه و حوزههای مذهبی - که در آنها مدت 8 سال به عنوان عضو هیات علمی «جنگ صلیبی دانشجویان در راه مسیح» کار کرده است - به عنوان سخنران و مبلغ شناخته شده پیشگوییهای مکاشفهای انبیا، محبوبیت دارد. لیندسی در برداشت خود از کتاب مکاشفات، به گفته خودش «روش استقرایی و استنباطی» دارد. او میکوشد آنچه را که خداوند از خلال دانش فنی و مجموعه واژگان محدود یوحنای رسول میخواهد بگوید، استنباط و نتیجهگیری کند. به عنوان مثال، یوحنای رسول، در مکاشفه یا رویای خود، ملخهایی را با دم عقرب دیده بود. لیندسی حدس میزند که اینها هلیکوپترهای کبرا هستند که از دم خودشان یک نوع گاز فلج کننده اعصاب پخش میکنند.
لیندسی با قطعیت اظهار میکند: نسلی که از 1948 به این سو به دنیا آمده است، شاهد عینی دومین ظهور مسیح خواهد بود. اما پیش از آن رویداد، ما باید هم جنگ «یاجوج و ماجوج» را ببینیم و هم نبرد هارمجدّون را. کشتار همهسوزی بدینگونه آغاز خواهد شد: همه عربها به اضافه کنفدراسیون روسیه به اسرائیل هجوم خواهند برد.
رستگار شدگان «ربوده» خواهند شد
در گشت سال 1983 که به سرپرستی فال ول تشکیل شده بود، من به کلاید که ظاهرا بخشهای زیادی از کتاب عهد عتیق و عهد جدید را از بر کرده بود، گفتم که درباره چگونگی پایان یافتن حالت جذبه و ربودگی، دچار معما شدهام. کتاب مقدس در این باره چه میگوید؟
کلاید گفت که اصطلاح فرو شدن به حالت جذبه و خلسه در کتاب مقدس یافت نمیشود اما به معنای از خود بیخود شدن و ربوده شدن است؛ و به صحنهای که در رساله اول پولس رسول به تسالونیکیان، باب چهارم، آیههای 16 و 17 آمده است، اشاره دارد: «زیرا خود خداوند با صدا و به آواز رئیس فرشتگان و با صور خدا از آسمان نازل خواهد شد و مردگان در مسیح اول خواهند برخاست. آنگاه ما که زنده و باقی باشیم با ایشان در ابرها ربوده خواهیم شد تا خداوند را در ملکوت استقبال کنیم و این چنین همیشه با خداوند خواهیم بود».
از کلاید پرسیدم: پس مسیح خواهد آمد و رستگاران را در هنگام ربودگی و از خود بیخودی، در خواهد یافت؟
- همین طور است.
و آیا او برای دومین بار ظهور خواهد کرد - یا با در نظر گرفتن ظهور او در 2000 سال پیش - این ظهور او برای سومین بار خواهد بود تا با دجال، در نبرد هارمجدون، جنگ کند؟
کلاید گفت: «بله، همین طور است».
از آنجا که کلاید در این باره مطمئن به نظر میرسید، گفتم آیا ممکن است که نبوت یعنی پیشگوییهای انبیا هم داخل مقوله «تاریخ از پیش نوشته» باشد؟
کلاید توضیح داد: «شما باید درک کنید که نبوت تا همین آخرها کتاب بستهای بود. زیرا خداوند به دانیال نبی تعلیم داده بود، که آن کتاب را تا آخرالزمان مهر کند. و شما این نکته را در کتاب دانیال نبی باب 12، آیه 4 میبینید».
پرسیدم آیا کلاید باور میکند امروز هم انبیایی باشند که مکاشفههای خود را مستقیما از خداوند بگیرند؟
گفت: «نه لزوما اما مردمانی داریم مانند هال لیندسی و جری فال ول که در کلام نبوت بینش خاصی پیدا کردهاند».
برای کلاید نقل کردم که یکبار در زمان کودکی خودم وقتی از مدرسه به خانم برگشتم و مادرم را پیدا نکردم، ترسیدم که مبادا ربوده شده باشد و من در این جهان او را برای همیشه از دست داده باشم.
کلاید گفت: «این اتفاق در هر زمانی ممکن است روی بدهد. به باور من، این رویداد بعدی است و میلیونها نفر ربوده خواهند شد. به عنوان نمونه وقتی در فلوریدا با همسایهای که هنوز به نجات بخش بودن عیسی مسیح اعتراف نکرده بود گلف بازی میکردم، به او شهادت دادم که مسیح میتواند او را از لعنت ابدی نجات دهد. به او اخطار کردم که ما داریم به آخرالزمان نزدیک میشویم». ما در سرود اول کلیسا میخوانیم: «فرزندان! این ساعت آخر است و همانطور که شنیدید دجال دارد میآید. به همین ترتیب دجالهای بسیاری آمدهاند، بنابراین ما میدانیم که این ساعت آخر است. و بعد ما البته کلام خود مسیح را در مکاشفه یوحنا باب 22 آیه 20 داریم که میگوید: «بلی، بزودی میآیم».
پرسیدم که کلاید دقیقا انتظار دارد که ربودگی چگونه صورت بگیرد؟ یعنی مسیح در میان بازماندگان چگونه گزینش و انتخاب خواهد کرد؟
کلاید، در حالی که گویی به صحنهای در آینده خیره شده باشد، گفت: من داشتم با دوستم که نجات پیدا نکرده بود رانندگی میکردم، یکهو ربودگی رخ داد. من به هوا بلند شدم و از ماشین بیرون افتادم، گویی ماشین دیوانهوار از کنترل خارج شده بود و دوستم در این سانحه کشته شد. سپس کلاید جملهای را گفت که همیشه دوست دارد تکرار کند: «از فکر اینکه با نجات دهنده خود روبهرو شوم شاد میشوم».
- و آن دوستی که با او گلف بازی میکردید چه شد؟ پس از اینکه ربوده شدید و در حالی که در امنیت کامل منتظر نبرد آخرالزمان بودید، آیا هنوز هم نگران او هستید؟
گفت: «نه، نیازی نیست که نگران باشم. رنج و عذاب دوستان و کسان مورد عشق و علاقهای که در جهنم به سر میبردند، کاملا از خاطره رستگارشدگان بهشتی زدوده میشود».
کلاید، پیشتر به من گفته بود که زنش 2 سال پیش مرده است. از او پرسیدم: آیا زنش و دیگر کسان خانوادهاش رستگار شدهاند؟
- نه، و این مرا عذاب میدهد. نه زنم پیش از مرگ نجات پیدا کرده بود، نه پسرم و بچههایش، هیچ کدام از آنها رستگاری پیدا نکردهاند. آنان از اعتراف به مسیح خودداری کردند. من به بهشت میروم؛ از گفتن این حرف نفرت دارم اما آنان را در آنجا نخواهم دید و بخوبی میدانم برای کسانی که در برابر خداوندگار ما سجده نکردهاند، چه عاقبتی ذخیره شده است. ما این را از کتاب زکریای نبی، باب چهاردهم آیه 12 میدانیم که «گوشت (بدکاران) در حالتی که بر پای خود ایستادهاند، کاهیده خواهد گشت».
کلاید با صدای آرامی از انتقام و غضب الهی صحبت میکرد. مطمئن به نظر میرسید که خداوند به بیشتر مردگان و زندگان کنونی- یعنی همه کسانی که تجدید حیات نیافتهاند - مجازاتی را خواهد چشانید که هرگز آرامش هلاکت را در پی نخواهند داشت.
کلاید در زندگی هر روزهاش، آدمی است نرم سخن، باهوش، مهربان، در کار شغلی خودش هم بسیار موفق بوده است. اما تعهد او نسبت به جهان دیگر است. جهان ربودگی و رستگاری. به نظر او جهان ربودگی، یک امر واقعی است نه یک رویای مکاشفه ای. از نظر عاطفی او در دنیای مکاشفهای خود وجود خارجی دارد؛ زیرا برایش افسون کنندهتر است و انرژی لازم جهت تحمل سختیها و فرداها را برایش تامین میکند.
من از این تعجب نمیتوانم خودداری کنم که کلاید چگونه فراموش میکند، درست همانطور که در انجیل کسی ممکن است خداوند را خدای انتقام و کینه ببیند، میتواند به خدای عشق و محبت هم برسد؟ مسیح در پیامهای خود ما را فرا میخواند که سلاح را از خود دور کنیم و تسلیم بشویم و مانند کودکان کوچک باشیم و نه 7بار، بلکه 7 مرتبه 7بار ببخشاییم. ما همچنان قدمزنان به بحث خود درباره یک موضوع گیجکننده دیگر که با اینکه تا آنوقت به چندین وعظ در موضوع ربودگی گوش داده بودم، هرگز برایم روشن نشده بود، ادامه دادیم. مسیحیان تجدید حیات یافته، دقیقا تا چه مدت با مسیح در آن ملکوت اعلا در بهشت خواهند ماند؟
کلاید گفت: «هر وقت مسیح به زمین بازگردد، ما هم باز خواهیم گشت. در زمان جنگ بزرگ جهانی، هنگامی که او بازگردد، همه بدکاران را به هلاکت خواهد رساند؛ و درستکارانی که باقی خواهند ماند، یهودیان باقی مانده و نیکوکاران جز یهودی و جز مسیحی به درون سلطنت هزار ساله مسیح فرا خوانده خواهند شد. یعنی زمانی که مسیح به عنوان پادشاه پادشاهان به مدت هزار سال در زمین حکمرانی خواهد کرد؛ در آن وقت، ما با او خواهیم بود. در پایان هزار سال، زمین کنونی و آسمان کنونی ویران میشوند و زمین و آسمان تازهای خلق خواهد شد؛ و در آن زمین تازه، شهر آسمانی اورشلیم تازهای ساخته خواهد شد، که همه نجات یافتگان همه دور آنها در آن خواهند زیست. آن وقت ابدیت آغاز میشود و پس از آن دنباله حوادث دیگر وجود نخواهد داشت. به این ترتیب ربودگی کلیسا در این رشته رویدادها نخستین رویداد خواهد بود. و این رویداد در هر لحظه ممکن است اتفاق بیفتد».
به کلاید گفتم، من نگران جاهای دوردست کره زمین هستم که مردمشان حتی اسمی هم از عیسی مسیح نشنیدهاند. به همین علت، آیا آنها سزاوار فروافتادن در جهنم ابدی هستند؟
کلاید گفت: «حالا ما دیگر رادیوی موج کوتاه داریم و در همه گوشههای دنیا میتوانیم پیامهای مسیح را بگیریم. به این ترتیب مردمان بسیار زیادی، فرصتهای فراوانی دارند که از گناهان خودشان توبه کنند و عیسی مسیح را به عنوان نجات دهنده خودشان بپذیرند».
بعد، کلاید و من درباره تفاوت مسیح در 2 دین یهودی و مسیحی به بحث پرداختیم.
و کلاید داستان «یک یهودی و یک مسیحی را نقل کرد که نشسته بودند و در این باره بحث میکردند و منتظر بودند. و هردو در این نکته توافق داشتند که مساله عمده در ذهنشان عبارت از این است: آیا مسیح پیش از این در جهان بوده است»؟
سپس گفت: «من میگویم که ما دارای سرنوشت مشترکی هستیم: یهودیان امروز در انتظار آمدن مسیح هستند؛ ما مسیحیان در انتظار بازگشت مسیح هستیم. به این ترتیب، وقتی مسیح واقعا ظهور کند، بهعنوان مسیحی که در انتظارش بودیم، باز خواهیمش شناخت».
اما من باور ندارم که هیچ روحانی یهودی، یا یهودی دینداری چنین حرفی بزند یا چنین احساسی داشته باشد. کسانی که به دین یهود ایمان دارند، از این عقیده کلاید که همه یهودیان را در نظام اعتقادی خودش به صورت یک گروه دارای اسم بیمسمّا به حساب میآورد؛ و در طرح خود از بهشت و دوزخ و نجات خودش آنها را در نهایت موجوداتی بیاهمیت و هیچ کاره، در نظر میگیرد، متغیر و خشمناک میشوند.
کلاید از پیچیدگیهای زندگی تصور سادهلوحانهای دارد؛ مانند جنگ اتمی، آلوده شدن محیط زیست ما، انفجار جمعیت، گسترده شدن قحطی و گرسنگی، کسری موازنه پرداختهای جهانی، مالیاتهای بیشتر و امنیت کمتر و از اینگونه موارد.
برای کلاید، فال ول، لیندسی و میلیونها مردم مانند آنها، مساله تنها یک جواب دارد: «با مسیح، به راه راست برو و روح خداوند در قلب تو تجلی خواهد کرد»؛ و بعد، پیش از آنکه تهدید ویران شدن جهان صورت بگیرد، تو به عنوان یک نفر رستگار شده، از زمین به ملکوت اعلا برده میشوی. به نظر کلاید، نیازی نیست که انسان برای از میان بردن آلودگی محیط زیست شهرهای خودمان یا قحطی و گرسنگی همه گیر در هندوستان و آفریقا کاری بکند. ما نباید نگران گسترش یافتن سلاحهای اتمی در دنیا باشیم. نیازی نیست سعی کنیم از جنگ میان عربها و اسرائیل جلوگیری کنیم؛ بلکه به جای همه اینها باید دعا کنیم این جنگ دربگیرد و همه دنیا را در کام خود بکشد زیرا این، بخشی از طرحهای آسمانی است.
من سخن فال ول را که استدلال میکرد چرا جنگ آخرالزمان هستهای او را نگران نمیکند، شنیدهام.
او گفت: «میدونین چرا من از این بابت هیچ نگران نیستم؟ برای اینکه این جنگ، اینجا پیش نمیآد». البته منظورش این که در خاک آمریکا پیش نمیآید!
ریگان: برای یک هارمجدون واقعی مسلح شویم
آیا رونالد ریگان با همان نظام اعتقادی کلاید، جری فال ول، جیمی سواگارت و دیگر هواخواهان مشیت الهی بزرگ شده است؟ آندرولانگ از واشنگتن دی سی که بررسی ژرفانگری درباره ریگان و خداشناسی هارمجدون کرده است، به این پرسش پاسخ مثبت میدهد. اگر ریگان در دوران ریاست جمهوری خودش هواخواه مشیت الهی نبوده باشد، پیش از آن بوده است.
لانگ، مدیر تحقیقات انستیتو کریستیک که یک مرکز پژوهشی خالی از تعصب مسیحیان، یهودیان و مسلمانان است، میگوید: «مطالبی که ریگان سال 1970 ابراز کرد و برای نخستین بار در سال 1985 افشا شد، ثابت میکند، او هواخواه مشیت الهی، یعنی معتقد به ایدئولوژی هارمجدون بوده است». این انستیتو در سال 1984، یک کنفرانس مطبوعاتی در موضوع ریگان و هارمجدون ترتیب داد که عنوانهای درشت مطبوعات مهم سراسر آمریکا را به خود اختصاص داد.
لانگ در آن کنفرانس مطبوعاتی اظهار داشت: او و دیگران در انستیتو کریستیک میخواستند درباره ریگان و موضوع خداشناسی هارمجدون به تحقیق پردازند زیرا این امکان که یک رئیسجمهور شخصا اعتقاد داشته باشد، خداوند از پیش یک جنگ هستهای را مقرر فرموده است، یک رشته پرسشهای دلهره آوری را مطرح میسازد: در چنین صورتی، یک رئیسجمهور هواخواه مشیت الهی، آیا براستی، به عملی بودن گفتوگوها درباره تسلیحات، اعتقاد خواهد داشت؟ در یک بحران هستهای آیا او از روی سنجیدگی و عاقلانه عمل خواهد کرد؟ یا اینکه در عمل یا بیصبری دکمه (آغاز جنگ هستهای) را فشار خواهد داد؛ و در نتیجه شاید در ذهن خودش خیال میکند که دارد به تحقق اراده خداوند که در کتاب مقدس نقشههایی را برای آخرالزمان مقرر فرموده است کمک میکند؟
لانگ که در بررسی خود درباره ریگان و هارمجدون از کمک و همکاری لاری جونز، نویسنده و پژوهشگر نیویورکی و فارغالتحصیل دانشگاه کلمبیا برخوردار بود، توضیح داد: «یک هواخواه مشیت الهی، معتقد به خداشناسی هارمجدون، آدم بنیادگرایی است که کتاب مقدس را همانند یک سالنامه مطالعه و آینده را پیشگویی میکند. هواخواهان مشیت الهی مانند جری فال ول، هال لیندسی، پت رابرتسون و دیگر رهبران دست راستی مسیحی اعتقاد دارند، که کتاب مقدس، دومین ظهور نزدیک عیسی مسیح را، پس از یک جنگ هستهای سراسری، بروز فلاکتهای طبیعی، سقوط و فروپاشی اقتصادی و اغتشاشها و بهم ریختگیهای اجتماعی پیشگویی کرده است. اینان اعتقاد دارند، این رویدادها، باید پیش از دومین ظهور عیسی مسیح اتفاق بیفتند و معتقد هستند، طرح همه اینها در کتاب مقدس ریخته شده است. مسیحیان تجدید حیات یافته، پیش از آخرین دوران 7 ساله تاریخ، در وضع جسمانی خود، از صفحه زمین به ملکوت آسمان برده خواهند شد و با مسیح در آسمان محشور خواهند بود. آنان از آن بالا و در امنیت کامل، شاهد و ناظر جنگهای هستهای و بحرانهای اقتصادی و آزمایشهای سخت خداوندی خواهند بود. در پایان این دوران آزمایش سخت خداوندی، این مسیحیان تجدید حیات یافته، به همراه فرمانده عالی خود عیسی مسیح، بازخواهند گشت تا در نبرد هارمجدون شرکت کنند، دشمنان خدا را نابود کنند و سپس هزار سال بر زمین حکومت کنند».
آیا ریگان به این مطلب اعتقاد دارد؟
3 منبع این قضیه را روشن میکند: نخست دوران کودکی او و نفوذ عمیق مادرش نل ریگان که سخت به کتاب مقدس معتقد بود. باب سلوسر، مدیر اجرایی شبکه سخن پراکنی مسیحی در کتاب زندگینامه ریگان به نام «شناخت درونی ریگان» (وردبوکس، 1984) میگوید که این مادر «به تحقق یافتن اراده خداوندی، شاید تا حد از پیش معلوم بودن سرنوشت، معتقد بود». سلوسر در یک سخنرانی رادیویی زیر عنوان «رونالد ریگان و نبوت هارمجدون» که توسط خبرنگار رادیوی دبلیو.بی.ای.آی. به نام جو کواومو کارگردانی شده بود و در پاییز 1984 از ایستگاههای رادیویی عمومی پخش شد، چنین توضیح داد: «نل، مادر رونالد ریگان بر او در همه زمینهها، بویژه در پرورش روحی ریگان جوان، نفوذ عمیقی داشت. این مادر که یکی از پیروان مسیح شمرده میشد با اخلاص و اعتقاد کامل در مراسم مذهبی شرکت میکرد. وی زن بسیار پرهیزکار و کتاب مقدس خوانی بود. در نتیجه، طبیعی که بدرستی یک زندگی مسیحی نامیده میشود، قرار داشت».
سلوسر در برنامه کواومو گفت: «ریگان، به علت پرهیزکاری بیش از حد بارها دچار زحمت شد». سلوسر گفت:«ریگان، این پرهیزکاری خودش را به صورتی مردانه، از نوع گری کوپر و به صورت وسترن درآورد». او به جای گفتن جمله«خداوند بر من آشکار ساخت»، میگفت: «نخستین مشاورم بر من آشکار ساخت». البته کسانی که ریگان را میشناختند، میدانستند که منظورش از نخستین مشاور خداوند است، سلوسر چنین نتیجهگیری کرد: «به این ترتیب، شما میدانید که او در همه سالهای زندگی خود همچنان زیر تاثیر آموزش و تلقینی قرار دارد که در آغاز زندگی خود، از مادرش فراگرفته بود».
ریگان، به نفوذ بسیار زیاد تلقین و آموزش ابتدای زندگیاش اقرار دارد. ریگان به ویلیام رز، نویسنده مقاله مجله «زندگی مسیحی» در ماه مه 1968 چنین گفت: «میدانید، من با انجیل بزرگ شدهام. من در جلسات درس روزهای یکشنبه مدتهای دراز، درس انجیل میدادم». ریگان در درسهای یکشنبههای نخستین کلیسای مسیحی شهر دیکسون، در ایالت ایلی نویز، وقتی شاگرد دبیرستان بود، درس انجیل میداد. ریگان در مصاحبهای که در سال 1980 با جیم باکر، کشیش انجیلی پروتستان داشت، باز درباره این آموزش و تلقین دوران کودکی و نوجوانی خود چنین گفت: «من خوشبخت بودم زیرا مادری داشتم که ایمان بزرگی را در روحم کاشت. این ایمان، بسیار بزرگتر از آن چیزی بود که در موقعی که مادرم این کار را میکرد، حتی تصورش را میتوانستم بکنم». ریگان علاوه بر مادر معتقد به انجیلش، تحت تاثیر دوستان نزدیکش هم قرار داشت که بسیاری از آنان هواخواهان پر و پا قرص مشیت الهی بودند و اعتقاد داشتند خداوند امت برگزیده خود را هم مورد لطف خاص خود قرار میدهد و هم مجازات میکند. ریگان در مقالهای در مجله زندگی مسیحی، در سال 1968 نوشت که در دوران کوتاهی که در همان سال در بیمارستان بستری بودم، کشیش پروتستان شهر بل ایر و بازیکن مشهور سابق فوتبال دان موماو و کشیش انجیلی بیلی گراهام به عیادتم آمدند و سپس این داستان را نقل کرد: «ما درباره این مطلب گفتوگو میکردیم که چه مقدار از پیشگوییها درباره دومین ظهور مسیح، در این زمان بخصوص، تحقق پیدا کردهاند. گراهام به من گفت رهبران جهان که انجیل را مطالعه میکنند، یا آن را مطالعه کردهاند، چگونه به همین نتیجه رسیدهاند که ظاهرا هرگز در تاریخ طی یک دوران زمانی چنین کوتاهی این همه پیشگوییها راست درنیامدهاند. پس از این گفتوگو من از «دان» خواستم که نوشتارهای بیشتری درباره این پیشگوییها برایم بفرستد تا خودم بتوانم آنها را با متن کتاب مقدس مقایسه بکنم».
ریگان به عنوان فرماندار یکی از بزرگترین ایالتهای آمریکا از جهت وسعت و جمعیت، کارهای اجرایی بسیار زیادی داشت؛ با این همه، وقت بسیار فرماندار را به این کار اختصاص داد که پیشگوییهای انبیا و آخرالزمان را مطالعه کند. از قرار، تحقیق خود او در انجیل، او را دستکم تا حدودی به این نتیجه رساند تا این نظر مذهبی را بپذیرد که خداوند از پیش مقرر کرده است که میلیونها نفر از مردمانی که امروز در قید حیات هستند در نبرد آخرالزمان که هارمجدون نامیده میشود، کشته شوند.
در 20 سپتامبر 1970 در هنگام کارزار تبلیغاتی برای دومین دوره فرمانداری ریگان، خواننده هالیوود، پت بون و همسرش شرلی و نیز 2 نفر از کشیشان انجیلی بانفوذ و مردم پسند، یعنی جورج اوتیس و هاوالد بردسن، در خانه ریگان در شهر ساکرامنتو از او دیدن کردند. در این دیدار، گفتوگوی درازی درباره پیشگوییهای انبیا و علائم و نشانههای زمان پیش آمد. از جمله آنچه که بردسن با عنوان «ظهور روح القدس» توصیف کرده است. اوتیس، این ملاقات را در کتاب خودش به نام «حادثه بزرگ» و «دیداری با یک شاه» نامگذاری کرده است و سلوسر همین دیدار را در کتاب خودش به نام «شناخت درونی ریگان» نقل کرده است.
هم سلوسر و هم اوتیس چنین نقل کردهاند: «در پایان این گفتوگو، همه حاضران همراه با فرماندار ریگان، دست به دعا برداشتیم». اوتیس زیر تاثیر این حالت روحی قرار گرفته بود و ظاهرا ریگان هم همین وضع را داشت. اوتیس ارتقای رتبه ریگان را به ریاست جمهوری پیشگویی کرد و دستان ریگان از پیشگویی اوتیس به لرزه درآمد.
در 29 ژوئن 1971 فرماندار ریگان از بیلی گراهام تقاضا کرد یک سخنرانی روحانی برای دولت ایالتی و هر دو مجلس قانونگذاری ایالت کالیفرنیا ایراد کند. گراهام در سخنرانی خود اظهار داشت که تنها راه جلوگیری از کمونیسم، «اجرا شدن طرح کتاب مقدس است. کتاب مقدس میگوید که انسان خود را از زحمت و مرارتی به زحمت و مرارت دیگر و از قضاوتی به قضاوت دیگر میاندازد و روزی فرا میرسد که خداوند در تاریخ انسان مداخله میکند و مسیح باز میگردد».
به دنبال آن سخنرانی، ریگان ضیافت ناهاری به افتخار گراهام برپا کرد. حاضران در این ضیافت عبارت بودند از اعضای کابینه ریگان و کارکنان آن و همچنین رئیس جنگجویان جنگ صلیبی گراهام در شهر ساکرامنتو و راوی این داستان والت هانسون. همین هانسون برای خبرنگار رادیو دبلیو.بی.ای.آی. نیویورک، یعنی جوکواومو، نقل کرد که طی ناهار، گراهام و ریگان سرگرم گفتوگو درباره دومین ظهور خداوند ما، عیسی مسیح شدند و ریگان از گراهان پرسید: «خب، آیا شما معتقد هستید که عیسی مسیح بزودی میآید؟ در این صورت علامتها و نشانههایی که بر آمدن او دلالت میکنند، کدامند»؟
گراهام پاسخ داد: «این علامتها و نشانهها... نشانگر آنند که عیسی مسیح، درست در آستانه در است. مسیح در هر زمانی ممکن است ظهور کند». و سخن پراکنی کواومو، بنا به گزارش هانسون، چنین بود: «فرماندار ریگان سخت تحت تاثیر این نکته قرار گرفت و با آن موافق بود».
بنا بر اظهار نظر هرب الینگ وود، منشی قضایی فرماندار در همان برنامه رادیویی کواومو زیر عنوان «رونالد ریگان و پیشگوییهای هارمجدون» در سال 1971، ریگان کتابهای پرخواننده بسیاری را در موضوع هارمجدون مطالعه کرد. از جمله این کتابها، کتاب لیندسی به نام «زمین، ستاره بزرگ مرحوم» بود که در آن سال، مکرر در مکرر مورد بحث قرار گرفت. الینگ وود که خود یکی از معتقدان پر و پا قرص پرستش اسرائیل و از جمله نبرد آخرالزمان است، گفت که او و فرماندار ریگان اغلب با هم مینشینند و درباره پیشگوییهای کتاب مقدس به بحث و گفتوگو میپردازند. الینگ وود که خود مراسم دعای روزانه کارکنان اداره فرمانداری در دوران فرمانداری ریگان را اداره میکرد؛ که منحصرا برای ریگان دعا میکردند، گفت: ریگان همیشه متن کتاب مقدس را نقل یا به شیوههای مختلفی به آن اشاره میکرد.
ریگان اغلب درباره پیشگوییهای انبیا صحبت میکرد. شواهد سال 1971 دلالت دارند بر اینکه دستکم در این سال، ریگان از هواخواهان مشیت الهی یا معتقد به پرستش اسرائیل و ایدئولوژی هارمجدون بوده است. جیمس میلز، رئیس موقت پیشین مجلس سنای ایالت کالیفرنیا برای مجله «ساندیهگومگزین» این رویداد را گزارش کرده است: «نخستین سال دوره دوم فرمانداری ریگان و همچنین نخستین سال انتخاب میلز، به عنوان رئیس مجلس سنای ایالتی بود. این 2 نفر در ضیافتی که به افتخار میلز و با شرکت فعالان انتخاباتی هر دو، در ساکرامنتو تشکیل شده بود در کنار یکدیگر نشسته بودند. ریگان با مهارت اعجابانگیز و شادی و خندهرویی مسریاش، داشت لطیفه مشغول کنندهای درباره باربی اولد فیلد، اتومبیلران مسابقهای، تعریف میکرد. اما وقتی سرپیشخدمت 2 کاسه بزرگ شعله ور را در برابر فرماندار ریگان و میلز روی میز گذاشت، ریگان رویش را به سوی میلز کرد و «ناگهان» از او پرسید: «آیا تاکنون 2 باب 38 و 39 کتاب حزقیال نبی را خواندهاید؟»
میلز، فرماندار را مطمئن کرد که با بزرگ شدن در یک خانواده پروتستان تعمیدی معتقد به انجیل، بابهای مختلف کتاب حزقیال نبی را که درباره یاجوج و ماجوج (که هواخواهان مشیت الهی میگویند همین روسها هستند) صحبت میکند، بارها خوانده و بحث کرده است و همین طور دیگر بابهای مربوط به آخرالزمان را در بابهای شانزدهم و نوزدهم مکاشفه یوحنا. ریگان گفت: «این نبی خشمگین عهد قدیم، حزقیال است که بهتر از هر کسی، قتل عمدی را که عصر ما را به ویرانی خواهد کشید، پیشگویی کرده». در این لحظه ریگان با «خشم تندی» درباره کمونیست شدن لیبی صحبت کرد و مصرانه اظهار عقیده کرد که «این، علامت آن است که زمان فرا رسیدن هارمجدون دور نیست».
میلز سپس به یاد ریگان آورد که اتیوپی هم در میان نیروهای شیطانی خواهد بود و اضافه کرد: «اما برای من قابل درک نیست که چطور هایله سلاسی، این شیر یهودا، رام دست یک عده کمونیست بشود و با امت برگزیده خدا به جنگ برخیزد».
ریگان گفت: «نه، قبول دارم که هنوز همه چیز در جای خودش قرار نگرفته است اما تنها آن یکی مانده که باید انجام بشود. سرخها باید اتیوپی را بگیرند».
میلز گفت که احتمال نمیدهد چنین حادثهای پیش بیاید.
ریگان اصرار داشت: «اما من احتمال میدهم، این امر ناگزیر است. لازم است که پیشگویی این نبی، درباره اتیوپی تحقق پیدا کند و ملت اتیوپی هم یکی از امتهای بیخدا بشود که دست خود را بر ضداسرائیل بلند میکنند». (3 سال پیش از این گفتوگو در میان این 2 نفر، میلز در مقاله خودش نوشت که کمونیستها هایله سلاسی را از سلطنت خلع کردند و شاید ریگان از تحقق پیدا کردن آشکار پیشگویی انبیا درباره ظهور مسیح خوشحال بشود).
میلز درباره آن ضیافت شام سال 1971 نوشت که ریگان درباره وقوع یک هارمجدون هستهای آینده «مانند واعظی که برای یک دانشجوی شکاک صحبت میکند» حرف زد. ریگان به میلز گفته بود: «همه پیشگوییهای دیگر که باید پیش از هارمجدون تحقق پیدا کنند، عملی شدهاند. در باب 38 کتاب حزقیال آمده است که خداوند فرزندان اسرائیل را از بلاد کفر، که در آنها متفرق بودند، گرد آوری میکند و آنان را دوباره به ارض موعود میآورد. این رویداد، پس از تقریبا 2هزار سال، دارد تحقق پیدا میکند. نخستین بار است که همه چیز برای تحقق هارمجدون و دومین ظهور مسیح، در جای خودش قرار گرفته است». وقتی میلز به ریگان یادآوری کرد که «تنها چیزی که در کتاب مقدس درباره بازگشت مسیح از همه چیز صریحتر و واضحتر تصریح میشود، این است که هیچ کس نمیداند که این رویداد چه وقت روی خواهد داد»، ریگان با بالا بردن لحن صدایش، پاسخ داد: «همه چیز دارد در جای خودش قرار میگیرد. حالا دیگر زیاد طول نمیکشد. حزقیال میگوید باران سیل آسا و تگرگ سخت آتش و گوگرد، بر فوجهای دشمنان امت خداوند خواهد بارید. معنی این، حتما باید این باشد که با سلاحهای هستهای نابود میشوند. حالا این سلاحها وجود دارند اما در گذشته هرگز وجود نداشتند».
ریگان ادامه داد: «حزقیال میگوید یاجوج، یعنی امتی که نیروهای تاریکی را علیه اسرائیل رهبری خواهد کرد، از شمال خواهد آمد. نسلهای بسیار علمای کتاب مقدس مرتب گفتهاند که یاجوج باید روسها باشند. کدام امت قدرتمند دیگری در شمال اسرائیل وجود دارد؟ هیچ. اما این پیشگویی، پیش از انقلاب روسیه، وقتی که روسیه یک کشور مسیحی بود، هیچ معنی پیدا نمیکرد. اما حالا معنی پیدا کرده است. حالا که روسیه کمونیست و بیخدا شده، حالا که روسیه بر ضدخدا بلند شده، معنی پیدا کرده است. حالا دیگر کاملا با توصیف قوم یاجوج جور درمیآید».
میلز نتوانست از این سخن ریگان، فکر او را بدرستی بخواند. از این رو بیفاصله پس از شام، یادداشتهای مفصلی از آنچه فرماندار ریگان گفته بود، برداشت. و آن یادداشتها که در سال 1971 برداشته شده بود، پایه مقاله سال 1985 او را تشکیل داد. ریگان در سال 1976طی یک مصاحبه ضبط شده با جورج اوتیس خبرنگار کالیفرنیایی که پیشتر از او یاد شد و ارتقای او را به ریاست جمهوری پیشگویی کرده بود درباره نبرد هارمجدون به بحث پرداخت. اوتیس در کتاب خودش به نام شبح هاجرمینویسد او (ریگان) در انتظار جنگ یاجوج و ماجوج است (که آن را به تهاجم شوروی به اسرائیل «در آینده نزدیک» تعبیر میکند). او در مصاحبه از ریگان میپرسد آیا ریگان تصور میکند که او هم «ربوده» خواهد شد و در آن دوران «آزمایش سخت» و وحشتناک نبرد نهایی نجات خواهد یافت؟ نجاتی که به موجب خداشناسی هواخواهان مشیت الهی تنها درباره کسانی که تجدید حیات یافته باشند، عملی خواهد شد.
اوتیس پرسید: آیا ریگان تجدید حیات پیدا کرده است؟
ریگان گفت: «بله، من هیچ وقتی را در زندگیام نمیتوانم به یاد بیاورم که به یاد خدا نبوده باشم و با امید کامل، خدا را شکر میکنم؛ همانطور که اغلب میکنم. با این حال، بله، باید با تجربه خودم به این اعتقاد رسیده باشم که یکبار چیزی پیش آمد که رابطه تازهای - اما نه بر اثر احتیاج - میان من و خداوند برقرار شد» و ریگان نتیجه گرفت «باید بگویم، به معنایی که من میفهمم باید بگویم بله. من تجربهای داشتهام که باید آن را به عنوان پیدا کردن یک حیات دوباره توصیف کرد». فرماندار ریگان درباره هارمجدون با کشیش انجیلی کالیفرنیایی، هارلد بردسن هم صحبت کرده است. در فرصتی بردسن همراه با پت بودن و جورج اوتیس در خانه ریگان با او دیدار کرده بودند که طی آن فرماندار ریگان با تیک زدن در کنار تک تک سطور پیشگوییهای کتاب مقدس «موجب خشنودی و حتی تا حدودی شگفتی» بردسن و دیگر دیدارکنندگان شده بود. بردسن این گفته ریگان را نقل میکند که «ابتدا یهودیانی که به خدا ایمان نداشته باشند به همه گوشه و کنارهای جهان پراکنده میشوند. اما وقتی این 2 اتفاق افتاد، خدا آنها را به کلی فراموش نمیکند. پیش از بازگشت پسر خدا، او آنها را دوباره در اسرائیل گرد هم میآورد. حتی جزئیات وسایل حمل و نقل آنها به اسرائیل هم در پیشگویی انبیا آمده است. او گفت که بعضی از یهودیان با کشتی برمیگردند و دیگران به صورت کبوتر به لانه باز میگردند. به عبارت دیگر آنها با کشتی یا هواپیما میگردند و طی یک روز، امتی دوباره به دنیا خواهد آمد...
او (ریگان) این واقعیت را نقل کرد که امتهای جز یهودی و جز مسیحی تا زمانی که زمان آن امتها به سرآید در اورشلیم راه خواهند رفت و این پیشگویی در سال 1967 که اورشلیم دوباره به زیر پرچم اسرائیل درآمد، تحقق پیدا کرد».
بردسن ادامه میدهد «آنچه مرا بویژه زیر تاثیر قرار داد، این واقعیت بود که دیدم ریگان از نظر روحی به طور خارق العادهای رشد پیدا کرده است. مثال خوب این رشد، آگاهی کامل او - از نظر مبحث آخرت و رستاخیز - نسبت به رویدادهای در حال وقوع و تواناییاش در گفتن این بود که این گردهمایی دوباره در همان روز سال 1948 پیش آمد که اسرائیل از نو به عنوان یک ملت تشکیل شد».
و بردسن سخن خود را اینگونه به پایان میبرد: «این احساس در من ایجاد شد که ریگان کاملا از هدف خداوند در خاورمیانه آگاه است و به همین دلیل دورانی را که ما حالا در آن زندگی میکنیم دارای اهمیت بخصوصی میداند زیرا رویدادهایی که در کتاب مقدس پیشگویی شدهاند، همگی در این دوران دارند تحقق پیدا میکنند». ریگان در سال 1980 به عنوان یکی از نامزدهای ریاست جمهوری باز هم درباره هارمجدون صحبت میکرد. او در مصاحبه با روحانی انجیلی جیم باکر از شبکه تلویزیونی پی.تی.ال. گفت: «ممکن است ما همان نسلی باشیم که هارمجدون را میبیند». نویسنده انجیلی، داگ وید که در آن مصاحبه حضور داشته است گزارش داد، بارها این جمله را از ریگان شنیده است که شاید آخرالزمان نزدیک باشد. در ضیافت شامی که در خانه ریگان در پالیسید در کالیفرنیا در ساحل اقیانوس آرام تشکیل شده بود و خانواده وید هم در آن حضور داشتند گفتوگو به موضوع اتحاد شوروی و پیشگوییهای کتاب مقدس چرخید. در میان این بحث، از قراری که وید نقل میکند ریگان به میهمانان خود اعلام کرد: «شاید ما نسلی باشیم که هارمجدون را میبیند».
و این نکته، یک موضوع اتفاقی نبود. وید میگوید: ریگان پیشگوییهای کتاب مقدس و بحثهای آن را درباره آخرت و پایان کار جهان «از موضوعهای پیش پا افتاده میداند» و اضافه میکند در مصاحبهای که حضور داشته است از او (یعنی ریگان) شنیده است که همین نسل، شاید نسلی باشد که هارمجدون را میبیند. کاملا امکان دارد که این همان نسل باشد.
در همان سال 1980 ریگان باز به عنوان نامزد ریاست جمهوری، تفسیر مکاشفهآمیز دیگری کرد. چنانکه ویلیام سافایر، مقاله نویس در نیویورک تایمز گزارش میدهد، ریگان در ضمن سخنرانی برای گروهی از رهبران یهودی چنین گفت: «اسرائیل تنها کشور دموکراسی پایدار است که ما میتوانیم به آن به عنوان محلی که در آن هارمجدون ممکن است پیش بیاید، تکیه کنیم».
رابرت شیر، خبرنگار، در مصاحبه مارس 1981 خود با جری فال ول فاش کرد که رئیسجمهور ریگان گفته است، ویرانی دنیای ما حقیقتا ممکن است «بزودی زود» اتفاق بیفتد. فال ول به شیر این کلام ریگان را گفته بود که «تاریخ دارد به نقطه اوج خود میرسد» و اضافه کرده بود گمان نمیکند که ما حتی 50 سال هم با آن فاصله داشته باشیم و در برابر این سوال شیر از
فال ول که پرسیده بوده: آیا ریگان هم با این حرف او موافق بوده است یا نه؟ فال ول پاسخ داده بود: «بله، او هم با این حرف موافق است. من گاهی اوقات اعتقاد پیدا میکنم که ما حالا به سرعت داریم به هارمجدون میرسیم».
2 سال بعد ریگان ترتیبی داد تا فال ول در جلسه شورای امنیت ملی شرکت کند و با کارکنان عالیرتبه دولت آمریکا درباره نقشههای جنگ هستهای با روسیه به بحث بپردازد. همچنین از قراری که هال لیندسی میگوید، ریگان تصویب کرد که نویسنده هواخواه مشیت الهی کتاب «زمین، ستاره بزرگ مرحوم» درباره یک جنگ هستهای با روسیه برای استراتژیپردازان پنتاگون سخنرانی کند. در یکی از روزهای اکتبر 1983 ریگان فاش کرد که هارمجدون همچنان ذهن او را اشغال کرده است. رئیسجمهور ریگان در ضمن گفتوگوی تلفنی خود با تام داین از کمیته روابط عمومی آمریکا و اسرائیل، یعنی نیرومندترین گروه هواخواه اسرائیل در کنگره آمریکا، این حرف را زده است. از قرار گزارش داین، رئیسجمهور گفته است:
«میدانید، من به انبیای کهن شما در عهد قدیم برمیگردم، به علامتهایی که هارمجدون را پیشگویی کردهاند و همیشه در این شگفتی هستم که آیا ما همان نسلی نیستیم که ناظر آن پیشامد خواهیم بود؟ من نمیدانم شما این آخرها به هیچکدام از آن پیشگوییها توجه کردهاید یا نه؟ اما حرف مرا باور کنید؛ این پیشگوییها به یقین زمانهایی را توصیف میکنند که ما در آن بسر میبریم».
ریگان در 3 نوبت در سالهای 1982، 1983 و 1984 برای بنگاههای سخن پراکنی مذهبی ملی (N.R.B) که اکثریت بسیار بالای آن را هواخواهان مشیت الهی تشکیل میدهند و معتقد به نزدیک شدن یک جنگ هستهای هستند، سخنرانی کرد.
ریگان در سال 1982 در حالی که اعضای N.R.B برایش کف میزدند، چنین گفت: «شاید این حادثه دیرتر از آنچه ما فکر میکنیم، روی بدهد». به نظر آنان جنگ آخرالزمان هارمجدون، خود پیش درآمد و مژده دهنده دومین ظهور مسیح خواهد بود.
ریگان در خطابه سال 1983 خود به N.R.B اهمیت کتاب مقدس را در زندگی خود، چنین توصیف کرد: «در میان 2 ورقه مقوایی که این کتاب منحصر به فرد را در میان گرفتهاند، پاسخ همه پرسشها و همه مسالههایی که امروز در برابر ما قرار گرفتهاند، وجود دارد».
او در سخنرانی سال 1984 خود برای 4هزار نماینده N.R.B موافقت خود را با کسانی که میگویند «بهتر است انسان بمیرد اما سرخ نباشد» ابراز داشت. او برای آشکار ساختن احساس خود در اینباره داستانی را نقل کرد: وقتی در پیش صحنه یک گردهمایی مذهبی در لس آنجلس حضور داشتم که پت بون خواننده، سخنران برجسته آن بود. 2 دختر بون هم که در آن موقع دخترکان کوچکی بودند، حضور داشتند. بون گفت: «با اینکه 2 دختر را در روی زمین بیش از هر چیز دوست میدارد، ترجیح میدهد که ایندو همین حالا با اعتقاد به خداوند بمیرند اما در یک رژیم کمونیستی بزرگ نشوند». ریگان در همین سخنرانی سال 1984 خود برای نمایندگان N.R.B، بون را برای گفتن چنین جمله سنگینی بر ضدشیطان کمونیستی مورد تحسین قرار داد و گفت: «تا وقتی بون این حرف را نزده بود من به او کم بها میدادم». بسیاری از هواخواهان پر و پا قرص مشیت الهی، روسیه را شیطانی و امپراتوری شیطان میدانند. ریگان این کلام را در 8 مارس 1983 ایراد کرده است: «آنها (اتحاد شوروی) کانون شیطان در دنیای مدرن کنونی هستند». او باز ضمن سخنرانی برای انجمن مسیحیان پروتستان چنین گفت: «اعتقاد من این است که کمونیسم، فصل غمانگیز و عجیب دیگری از تاریخ بشر است که حتی حالا آخرین صفحه هایش دارد نوشته میشود». جیمس میلز در مقاله پیش گفتهاش در سان دیه گو مگزین مینویسد: کاربرد اصطلاح «امپراتوری شیطان» درباره شوروی توسط ریگان، تنها لفاظی و بازی با کلمات نبود که برای خوشایند بنیادگرایان مذهبی و سیاسی ابراز شده باشد، بلکه بیشتر اظهار عقیدهای بود که «از عقیدهای که آن شب در سال 1971 ابزار کرده بود، برمیخاست». میلز در مقاله خود نوشت که ریگان در مقام ریاست جمهوری «همیشه تعهد خود را نسبت به انجام وظایفش در تحقق اراده خداوندی درست همانند هر متدین معتقد عالی مقام دیگری ابراز میدارد» و افزود: ریگان بویژه انجام این تعهد را که درصدد باشد تا قدرت نظامی ایالات متحده و متفقان آن را بالا ببرد، همواره احساس میکند. میلز چنین ادامه میدهد: «درست است که حزقیال نبی پیروزی ارتش اسرائیل و متفقان آن را در جنگ وحشتناکی بر ضدنیروهای تاریکی پیشگویی کرده است؛ اما مسیحیان محافظه کاری مانند رئیسجمهور ما نباید این تفنن گرایی روحی را بر خود هموار کنند و این پیروزی را مسلم فرض کنند. قدرتمندتر کردن نیروهای بر حق برای اینکه در این مهمترین جنگ پیروز بشوند در چشم اینگونه آدمها، خود به تحقق رسانیدن پیشگوییهای خدایی است و آن را مبتنی بر اراده خداوندی درباره آخرت و آمدن درباره مسیح برای سلطنت هزار سالهاش میدانند».«اگر ریگان هنوز هم به آنچه در سال 1971 به من گفت، اعتقاد داشته باشد - که هنوز اعتقاد داشتن یا نداشتن او خود موضوع بحث و گفتوگوی بسیاری از مقالهنویسان مطبوعات در سالهای اخیر بوده است - من هیچ تردید ندارم که او حالا مسؤولیتهای خودش را به عنوان رهبر دنیای غرب تلقی میکند و به نظر من چنین میرسد که او هنگام بیشتر تصمیمگیریهای سیاسی خودش زیر نفوذ این احساس است».
میلز باز ادامه میدهد: «طرز تلقی او درباره هزینههای نظامی و ناشنوایی او در برابر هرگونه خلع سلاح هستهای به یقین زیر نفوذ این بینش مکاشفهای قرار دارد». زیرا «هارمجدون آنگونه که در کتابهای حزقیالنبی و مکاشفه یوحنا پیشگویی شده است، ممکن نیست در یک دنیای خلع سلاح شده تحقق پیدا کند. هر کس که معتقد باشد این پیشگوییها باید تحقق پیدا کنند، نمیتواند عملی شدن خلع سلاح را بپذیرد، چون این بر خلاف طرح خداوندی و کلام اوست».
میلز در ادامه سخن خود میگوید: «سیاستهای داخلی و پولی رئیسجمهور هم با تعبیرهای مو به موی پیشگوییهای کتاب مقدس همخوانی دارد» چون «اگر دنیا بزودی به آخر برسد، دیگر دلیلی ندارد که درباره بازپرداخت بدهیهای ملی کاری بکنیم».
«پشتیبانی او از محافظهکاران نوینی مانند جیمس وات در زمینه حفاظت محیط زیست هم - اگر بدینگونه به موضوع نگریسته شود - معنی پیدا میکند؛ چون اصولا چرا باید در بند حفظ محیط زیست بود؟ چرا باید وقت و پول را بیهوده صرف حفاظت این چیزها برای نسل آینده بکنیم در حالی که همه چیز - از جمله این چیزها - سرانجام در یک آتش سوزی همه جاگیر در آخرت خاکستر خواهد شد؟»
«تحقق پذیرفتن بازگشت مسیح به زمین» به عنوان یک هدف سیاسی هرگز رقابت تامین هزینههای وسایل و لوازمی مانند تراکتورهای آبی - خاکی را برنمیتابد. بنابراین نتیجه میگیریم که همه برنامههای داخلی بویژه آنهایی که مستلزم سرمایه گذاری هستند باید کنار گذاشته شوند تا همه پولها صرف تامین مالی افزایش و تکمیل سلاحهای هستهای بشود، تا اینکه با راندن هلاکت آتشین بر سر دشمنان شیطانی خداوند و امت او ممکن شود».یکی از برجستهترین اندیشههایی که توسط جیمس میلز در مقالهاش ابراز شده این است که «هارمجدون در دنیایی که خلع سلاح شده باشد نمیتواند تحقق پذیرد». با اینکه همه ملتها دارند سلاحهای بیشتر و بیشتری میسازند - اما هیچ کدام بیشتر و سریعتر از ایالات متحده سلاح نمیسازند - امروز بنا بر کتاب «میدانهای نبرد هستهای» اثر ویلیام ام. آرکین و ریچارد دبلیو. فیلد هاوس، ایالات متحد دارای 670 جنگافزار هستهای در 40 ایالت است که جمع کلاهکهای آنها به 14599 بالغ میشود. آلمان میزبان 3396 جنگافزار هستهای آمریکایی است؛ انگلیس 1268، ایتالیا 549، ترکیه 489، یونان 164، کره جنوبی 151، هلند 81 و بلژیک 25.
چنانکه وزیر سابق دفاع، کلارک کلیفرد در 14 اوت 1985 در باشگاه ملی مطبوعات در واشنگتن دی.سی. اظهار کرد: «امروز قدرت ویرانگری نیروهای هستهای جهان یک میلیون بار نیرومندتر از قدرت بمبی است که ما بر هیروشیما افکندیم؛ با این همه، ما چه میکنیم؟ باز هم داریم سلاحهای بیشتری میسازیم».