تاریخ انتشار : ۱۶ ارديبهشت ۱۳۸۹ - ۰۸:۲۲  ، 
کد خبر : ۱۴۲۱۷۹

بررسى تأثیر سیاست‌هاى آمریکا بر انقلاب‌هاى رنگى

نویسنده: محمدرضا طاهرى کارشناس ارشد حقوق عمومى و مدرس دانشگاه چکیده: با فروپاشى شوروى و برترى طلبى آمریکا و ترویج تئورى جهانى شدن به عنوان عاملى براى تغییر ساختارهاى سیاسى و اجتماعى دولت - کشورها،انقلاب هایى به سبک جدید در مناطق راهبردى چون آسیاى مرکزى و قفقاز به وقوع پیوست که منافع متعددى براى طراحان آن به همراه داشت.انقلاب هاى نرم یا انقلاب هاى رنگى از ماهیتى خاص منطبق بر برخى پیش فرض ها بهره مند مى باشند و از دو علت عمده در بُعد داخلى و خارجى نشأت مى گیرند که جنبش هاى ضدکمونیستى، جنبش هاى دانشجویى، فساد دولتى، ضعف اقتصادى و روند روبه رشد جهانى شدن را از عمده دلایل وقوع این انقلاب ها در سطح آسیاى مرکزى مى توان عنوان کرد. از سویى دیگر سیاست هاى آمریکا به عنوان بازیگر اصلى فرامنطقه اى در خصوص این انقلاب ها یکى از مهم ترین عوامل بیرونى شکل گیرى این انقلاب ها شناخته مى شود. براین اساس پژوهش حاضر بر آن است تا ضمن بررسى دقیق ماهیت و علل چگونگى وقوع انقلاب هاى رنگى، نقش سیاست هاى آمریکا و تأثیر این سیاست ها را بر روى کشورهاى هدف مورد بررسى قرار دهد و بازیگران این سیاست را شناسایى کرده و به تحلیل تأثیرات سیاست گذارى هاى آمریکادر انقلاب هاى رنگى بپردازد. واژگان کلیدى: انقلاب مخملى، آمریکا، سیاست خارجى، جهانى شدن، آسیاى مرکزى. مقدمه: امروزه شاهد دگرگونى هاى بسیارى در عرصه بین الملل هستیم؛ دگرگونى هاى متعددى در حوزه سیاست، اقتصاد، فرهنگ و... که همگى حکایت از دنیاى جدید با دولت هاى جدید دارد. بر این اساس، پس از فروپاشى نظام دو قطبى و فراگیرشدن دموکراسى، رویکردهاى جدیدى به مسائل مختلف و از جمله دولت ونهاد سیاست ایجاد گردید. فروپاشى شوروى در سال 1991 میلادى سبب شد که آسیاى مرکزى و قفقاز از سویى و خاورمیانه به عنوان منطقه استراتژیک ازسوى دیگر، مورد توجه آمریکا و اتحادیه اروپا به عنوان قدرت هاى فرامنطقه اى قرار گیرند. حوادث بعد از 11 سپتامبر و تشکیل ائتلاف جهانى براى مبارزه با تروریسم نیز فرصت جدیدى براى آمریکا فراهم کرد تا در این مناطق حضور عینى ترى داشته باشد. حضور نظامى در گرجستان به بهانه آموزش نیروهاى نظامى این کشور، تلاش براى ایجاد پایگاه هاى نظامى در آذربایجان، حمایت از مخالفین ادواردشوارد نادزه رئیس جمهور وقت گرجستان که در نهایت منجر به وقوع انقلاب مخملى در این کشور و روى کارآمدن میخائیل ساکاشویلى شد،همگى بیانگر تغییر رویکرد آمریکا در منطقه و ایفاى نقشى به مراتب مهم تر نسبت به سایر بازیگران است. بنابراین به اعتقاد بسیارى از نظریه پردازان معاصر، منطقه اورآسیا - که کشورهاى آسیاى مرکزى و قفقاز در مرکز آن قرار گرفته اند - ونیز منطقه خاورمیانه، به دلیل تسلط بر منابع مهم نفتى جهان در خزر و خلیج فارس و همچنین کنترل بر مسیر ارتباطى شرق و غرب، ازاهمیت ویژه اى برخوردار است. در گذشته سلطه اتحاد جماهیر شوروى بر برخى از این مناطق، فضاى مانور چندانى را براى آمریکافراهم نمى ساخت، اما با فروپاشى شوروى و خلأ قدرت به وجود آمده بار دیگر رقابت هاى ژئوپلتیک و بحران ها در این منطقه شدت یافت (که نماد بارز آن را مى توان در شکل دادن غرب به رهبرى آمریکا در انقلاب هاى رنگى دانست.) انقلاب هاى رنگى که در اروپاى شرقى و آسیاى مرکزى و قفقاز به وقوع پیوست سبب جدایى کشورهاى طرفدار رژیم شوروى سابق وپیوستن این کشورها به بلوک غرب گردید. همچنین این انقلاب ها نوعى از دموکراسى را در این گونه کشورها محقق ساخت که از منظر سیاسى واستراتژیک اهداف آمریکا را تأمین مى کرد و از سویى دیگر آمریکا به خاطر موقعیت خاص ژئوپلیتیکى این گونه کشورها سعى در نفوذ به هر بهانه اى در منطقه دارد تا بتواند به اهداف خود دست یابد.

الف. ماهیت انقلاب‌هاى رنگى
انقلاب رنگى نوعى انقلاب نرم و بدون خشونت است که منجر به تغییر در هنجارهاى ارزشى یک جامعه مى گردد و ساختارهاى اجتماعى و سیاسى آن جامعه را تغییر مى دهد.1
انقلاب هاى رنگى، انقلاب هایى هستند که در جوامع بعد از کمونیسم در مرکز و شرق اروپا رخ داده اند و احتمال گسترش آنها به مکان هاى دیگر از قبیل خاورمیانه نیز وجود دارد. در یک نگاه گذرا شرکت کنندگان در این انقلاب ها اغلب مقاومت غیرخشونت آمیز براى اعتراض علیه حکومتى که انحصارطلب یا اقتدارطلب است به راه مى اندازند و از دموکراسى و لیبرالیسم حمایت مى کنند. آنها معمولاً نام رنگ یا گُل خاصى را به عنوان نمادشان انتخاب مى کنند، همچنین در این اعتراضات، سازمان هاى غیرحکومتى و خصوصاً سازمان هاى فعال دانشجویى در سازمان دادن به مقاومت غیرخشونت آمیز نقش چشمگیرى دارند. با دقت در نمونه هاى عملى این انقلاب ها مشخص مى گردد که هرکدام از این اعتراضات علیه اشخاصى بود که در انتخابات تقلب کرده بودند و به نوعى نیز در افکار عمومى اقتدارطلب نام مى گرفتند به عنوان نمونه:
- انقلاب بولدوزر در سال 2000 میلادى که منجر به شکست اسلوبودان میلوسویچ گردید. این تظاهرات به عنوان اولین نمونه ازانقلابات صلح آمیز شناخته مى گردد ولى به رغم همه شباهت ها با انقلاب هاى رنگى، به دلیل استفاده نکردن از هیچ رنگ یا گل خاصى به عنوان نماد خود، به اسم انقلاب مخملى مطرح نشد.
- انقلاب گل سرخ در گرجستان به دنبال منازعاتى در انتخاب قانون گذارى گرجستان در سال 2003 رخ داد که منجر به سقوط ادواردشوارد نادزه شد و میخائیل ساکاشوویلى بعد از انتخابات جدید که در مارس 2004 برگزار شد جایگزین او گردید. انقلاب گل سرخ به وسیله جنبش مقاومت شهرى2 حمایت مى شد.
- انقلاب نارنجى در اوکراین به خاطر منازعه در دور دوم انتخابات ریاست جمهورى بود.
- انقلاب لاله اى قرقیزستان نسبت به انقلاب هاى مشابه اش خنثى تر بود. این انقلاب در پارلمان قرقیزستان در 2005 رخ داد. این انقلاب نسبت به دیگر انقلاب ها شکننده تر هم بود و در همان زمان تظاهرکنندگان در مناطق مختلف رنگ هاى مختلفى را براى اعتراضشان نشان دادند. این انقلاب توسط Kelkel حمایت گردید.
با نگاهى به انقلابهاى مخملى در گرجستان، قرقیزستان و اوکراین و تطبیق آن ها با دیگر انقلاب هاى اروپاى شرقى تفاوت هاى ویژه اى خودنمایى مى کند.
نخستین تفاوت کلى در عدم مطابقت روند توسعه و رسیدن به اهداف مى باشد. در کشورهاى اروپاى شرقى انقلاب هاى مخملى به طورکلى طبق روند کلاسیک اصول تکوین و اهداف مشخص شده و اجراى دگرگونى هاى ریشه اى توسعه یافته اند که مهم ترین هدف آنها به عنوان نمونه نه تنها تعویض رژیم اوکراین بلکه تغییرات عمیق و جامع مدل توسعه دولتى و اجتماعى بوده است.
براین اساس تحولاتى که در کشورهاى مذکور پس از شوروى صورت گرفته است را صرفاً باید به عنوان شکل ویژه کودتاى سیاسى دولتى با بهره بردارى وسیع برخى عناصر انقلابى ارزشیابى کرد. در واقع در گرجستان، قرقیزستان و اوکراین نیز مانند تحولات گذشته درصربستان اشکال کاملاً جدید تغییر رژیم سیاسى مطرح شده است. در این کشورها ضدیت شدید در داخل سیستم (نخبگان و ضدنخبگان)با مشارکت فعال عوامل خارجى به پیکربندى چالش هاى جامعه تبدیل شده است که هیچ گونه توجیه ایدئولوژیکى به ویژه ایدئولوژى روندسنتى انقلاب ها در آن وجود ندارد. بنابراین بدون هیچ شک و شبهه اى این تحولات را مى توان نتیجه تجمع پتانسیل اعتراضات طولانى مربوط به تأثیر متقابل در نظام حکومتى و مشکلات اقتصادى و... دانست که براساس تفکر اجتماعى این دول و تنظیم مناسبات نخبه اى آنها صورت گرفته است.3
ب. علل شکل گیرى انقلاب هاى رنگى
علل شکل گیرى انقلاب هاى رنگى را مى توان از دو بُعد داخلى و خارجى ارزیابى کرد:
1. بعد داخلى
در سال هاى اخیر تحولات سیاسى در کشورهاى سابق اتحاد جماهیر شوروى از شتاب و عمق بیشترى برخوردار شده است.
وقوع انقلاب هاى مخملى غیرخشونت بار در گرجستان، اوکراین و قرقیزستان، براى رهبران جمهورى هاى عضو CIS بسیارهشداردهنده بوده است.
اغلب این رهبران که همان نخبگان دوران کمونیسم هستند در شرایط پس از فروپاشى در برابر فرآیند عمومى گسترش دموکراسى مقاومت هاى سازمان یافته اى انجام دادند. جنگ داخلى تاجیکستان براى رهبران برجا مانده از دوران کمونیسم در جمهورى هاى عضوجامعه کشورهاى مستقل مشترک المنافع زمینه مناسب را براى مقاومت در برابر فرآیند دموکراسى خواهى مهیا ساخت که این امرتحت تأثیر تغییرات پرشتاب در آسیاى مرکزى و قفقاز و دیگر مناطق پیشین اتحاد جماهیر شوروى، تقاضاى بهره مندى از گسترش دموکراسى و آزادى، ارتقاى زندگى مادى و معنوى، مبارزه با فقر و فساد و تبعیض و نابرابرى را در پى داشت. در پاسخ به این تقاضارهبران اقتدارگراى منطقه آسیاى مرکزى که مدل آزادسازى اقتصادى همراه با حفظ فضاى سیاسى بسته را مطلوب مى دانستندمقاومت هایى را شکل دادند.
شکل گیرى انقلاب هاى رنگى را مى توان از دو بُعد داخلى و خارجى ارزیابى کرد:
بر این اساس اگر بخواهیم به طور اجمالى به علل درونى انقلاب هاى رنگى اشاره کنیم با توجه به موارد آزادى خواهانه روى داده شد درآسیاى مرکزى آنها را این گونه فهرست مى کنیم:
1. جنبش هاى ضدکمونیستى و آزادى خواهانه که بعد از فروپاشى شوروى در بسیارى از کشورهاى بر جا مانده از شوروى سابق پیگیرى گردید.
2. جنبش هاى دانشجویى که فعال ترین نقش را در این گونه کشورها به عهده گرفتند.
3. بحران عمیق در آگاهى اجتماعى؛ در آغاز دهه نود کمتر کسى بر این موضوع فکر مى کرد که مردمى که در شرایط ویژه رژیم شوروى بزرگ شده و تربیت یافته اند به طور گسترده از جهت روانى و آداب و رسوم، آمادگى تغییرات ریشه اى در شرایط زندگى را داشته باشند. زیرا شکست ایدئولوژى شوروى و بازنگرى ریشه اى ارزش هاى مطرح شده سبب نابسامانى ها و تغییر تفکر قشرهاى گوناگون مردم در کشورهاى یادشده گردیده است.
4. ضعف گفت وگو بین حکومت و مردم؛ در اکثر کشورهاى مشترک المنافع مکانیزم گفت وگو بین حکومت و مردم تنظیم نشده ومکانیزم گفت وگو بین فرمانروایان و فرمانبران به نحو دقیقى تبیین نشده بود.4
5 . فساد دولتى نیز یکى از دلایل اصلى وقوع انقلاب هاى رنگى است اغلب جمهورى هاى شوروى سابق به نوعى دچار فساد دولتى چه به لحاظ سیاسى و چه به لحاظ اقتصادى مى باشند. این مسئله در وهله نخست ناشى از فقدان نهادها و سازوکارهاى نظارت عمومى و در وهله دوم ناشى از ناکارآمدى بروکراتیک مى باشد.
6 . ناکارآمدى اقتصادى؛ ظرفیت هاى محدود اقتصادى در کنار سیاست گذارى هاى نادرست و عدم توسل به یک نظام اقتصادى مشخص و ضعف در امور اجرایى نشان مى دهد که اغلب کشورهایى که دچار انقلابات مخملى گردیده اند با مشکلات اقتصادى دامنه دارى مواجه بوده اند.
در اغلب این کشورها مبارزه با تمرکزگرایى اقتصادى به عنوان نمادى از نظام اشتراکى صورت گرفت اما نسبت به انحصارگرایى وانحصارزدگى اقتصادى غفلت ورزیدند که این امر چرخه ناکارآمدى را به ضرر عامه مردم تشدید کرد.
7. ساختار سیاسى دولت ملى و وجود دولت هاى اقتدارگرا که این امر به خصوص در انقلابات گرجستان و اوکراین و قرقیزستان که سیاست ملى در آنها ضعف عمده اى داشت خود را بیشتر نمایان کرد.5
2. بعد خارجى
یک دلیل کلى و کلان براى نشان دادن علت یا علل سقوط دولت هاى اقتدارگراى کمونیست در آسیاى مرکزى و قفقاز، ظهور وگسترش عاملى به نام جهانى شدن "Global. " است. مفهوم جهانى شدن که از دهه 1960 وارد ادبیات سیاسى گردید پس از پایان جنگ سرددر ابعاد وسیع و متنوع به کار رفت. از مختصات بارز جهانى شدن، افزون بر سرعت، کیفیت تعاملات اقتصادى، سیاسى، فرهنگى،اجتماعى و امنیتى است که دستخوش تحول اساسى گردیده است.6
به گفته آنتونى گیدنز "Antoni Gidens. " جهانى شدن را مى توان به مثابه افزایش وتقویت روابط اجتماعى در گستره جهانى تعریف کرد که مناطق جغرافیایى دور از هم را به گونه اى به یکدیگر ارتباط مى دهد که رویدادهاى واقع شده در یک نقطه بر اتفاقات مناطق دیگر اثر مى گذارد.7
جهانى شدن فاصله گرفتن از نظام مبتنى بر کشورها و گرایش به سوى مجموعه اى چند لایه متشکل از نهادهاى پدیدآورنده نظم ومقررات است به گونه اى که هیچ نقطه اى در روى زمین مستقل دانسته نمى شود. عرصه سیاسى در جهان حاضر فاقد یک مرکز فرماندهى وکنترل از آن نوعى است که در زمان نظام وستفالى وجود داشت. علاوه بر آن امروزه نوآورى ها و طرح هاى گسترده اى در تدوین سیاست ها ومقررات در خارج از نهادهاى وابسته به بخش دولتى یعنى در حوزه بازار و نهادهاى جامعه مدنى یافت مى شود. البته باید این نکته را دریافت که جهانى شدن در نگاه اول سبب سقوط و ناکامى بسیارى از دموکراسى ها خواهد بود و البته بسیارى از نهادهاى جهانى در حال حاضر هم غیردموکراتیک است. راه رسیدن به دموکراسى در دوران جهانى شدن، در وهله اول دموکرات تر کردن نهادهاى جهانى و دیگر تقویت همین نهادهاى عصر جهانى شدن است تا بتوانند دموکراسى هایى را که در سراسر جهان ایجاد کرده اند از آن حمایت کنند.8
جهانى شدن در حال حاضر مکمل نظام بین المللى است. از سویى دیگر جهانى شدن را باید به عنوان یکى از عواملى درک کرد که سبب پایان یافتن دوران جنگ سرد مى گردد. بنابراین در حاشیه قرار گرفتن اتحاد شوروى از روند جهانى شدن سبب شد ضعف هاى آن نشان داده شود. بر همین اساس جهانى شدن را باید عنصر استمرار نظم در دوران جنگ سرد و نظم در دوران پس از جنگ سرد دانست و نظم دوم را نمى توان نظم کاملاً جدیدى تلقى کرد. همچنین این نکته را هم باید در نظر گرفت که جهانى شدن شامل چرخشى از یک سیاست کاملاً دولت محور به سوى شکل جدید و پیچیده اى از سیاست جهانى چند لایه اى است که در آینده اى نه چندان دور بایستى شاهد شکل گیرى یک حکومت و نهاد جهانى باشیم.9
به هر تقدیر در حوزه جهانى شدن یکى از مهم ترین تغییرات در حوزه بین المللى را مى توان تردید نسبت به تمایز میان داخل و خارج که از اصول اصلى رژیم هاى اقتداگراست دانست. به گمان بسیارى ازاندیشمندان اکنون در مواجهه با سیستم حاکمیت داخلى رژیم ها، حوزه هاى جدیدى سر برآورده اند که آن را نمى توان در هیچ یک ازقالب هاى ملى ایدئولوژیکى و گفتمانى محصور ساخت. سیستم حاکمیت جهانى یکى از این حوزه هاست که از طریق آن مردم ازشهروندى چندگانه برخوردار مى شوند. از این منظر آنان اگرچه شهروند مستقیم جوامع سیاسى خود محسوب مى شوند اما نوعى سیاست کلى در سطح فرد و جهان از نوع کلان آنها را تحت تأثیر قرار مى دهد.10
از سویى دیگر عواملى مثل حقوق بشر، تغییر در روابط شهروندى و حاکمان و همسویى اپوزوسیون داخلى با خارج و ایجاد شبکه اى پیچیده از رفتار میان داخل و خارج همگى از عوامل تضعیف حکومت هاى اقتدارطلب خواهد بود.11
بنابراین جهانى شدن و قدرت آن را در افول رژیم هاى اقتدارطلبى همچون کشورهاى آسیاى مرکزى و سقوط آنان را به هیچ وجه نباید دست کم گرفت. جهانى شدن وموتور محرکه آن که همانا آزادى خواهى در سطح جهان است باعث تغییرات گسترده در تمامى ابعاد و شئون زندگى مردم گردیده است وبه مرور زمان همان طور که سبب سقوط شوروى شد سبب از هم گسیختگى رژیم هاى اقتدارطلب هم خواهد گردید.
بنابراین به نظر مى رسد که در بررسى علل وقوع انقلاب هاى رنگى در این جمهورى ها مى توان به تضعیف پیوندهاى منسجم ساختارهاى سیاسى موجود با لایه هاى اجتماعى توجه نمود. این مطلب تعبیرى دیگر از همان ضعف روند دولت سازى در این جمهورى هاست. در گذشته نظام هاى سیاسى منطقه از طریق احزاب کمونیست در این مناطق با جامعه در حال تعامل و کنش و واکنش بوده است در حالى که در روند دولت سازى در دوره پس از فروپاشى شوروى سیستم جایگزین مناسبى براى این منظور پیش بینى نگردیده است.
به هر حال محققین امر در خصوص عوامل خارجى انقلاب هاى رنگى عقاید متفاوتى دارند. برخى تفکر توطئه را مطرح مى سازند که به منزله منابع مالى و فن آورى و سایر منابع غربى است. عده اى نیز کمک هاى غربى را حاکى از تمایل راستین آنان براى ارتقاى دموکراسى مى دانند در این بخش از بُعد ژئوپلتیک احتمال انقلاب هاى رنگى به این پدیده توجه مى شود. انقلاب هاى رنگى به منزله تداوم منطقى انقلاب هاى مخملى به عمل آمده در اروپاى مرکزى طى ده هاى 1980 و 1990 تلقى مى شود. الکساندر کاکیا اندیشمندسیاسى گرجستان و رهبر سیاسى آن کشور این پرسش را مطرح مى سازد که انقلاب در فضاى پس از شوروى به چه معناست؟ وى درپاسخ مى گوید:
(عملیاتى است در مقیاس بزرگ به منظور راندن روسیه از فضاى پس از شوروى)
همچنین وى بر این باور است که آمریکا از هیچ گونه تلاشى براى شکل دادن به سیستم هاى سیاسى به سبک آمریکایى در قلمروپس از شوروى خوددارى نخواهد کرد به همین خاطر است که آمریکا با کمک هاى مالى بسیار تلاش دارد که به سیستم سیاسى حاکم دراین منطقه در جهت تأمین منافع سیاسى خود شکل دهد.
به عنوان نمونه تحولاتى که در ژوئن 2005 و ماه هاى قبل از انتخابات پارلمانى آذربایجان شکل گرفت کاملاً شبیه به تحولاتى بود که در گرجستان و اوکراین به وقوع پیوسته بود و سفراى آمریکا علاوه بر ارتباطات نزدیکى که با مخالفین برقرار کرده بودند، کمک هاى مالى نیز به آنها اعطا کرده بودند که گفته مى شود بالغ بر 20 میلیون دلار بوده است و کنگره مبلغ 7 میلیون دلار را براى انتخابات پارلمانى آذربایجان اختصاص داد و همزمان فشارهاى سیاسى سنگین بر دولت آذربایجان وارد مى آورد تا کمیسیون مرکزى انتخابات را به نفع مخالفین تعدیل نماید12
براین اساس رویکردى که دولت آمریکا در بهره بردارى موقت از همکارى با سیاستمداران کشورهاى منطقه داشت ثابت نمود که ازنظر واشنگتن هر کدام از این رهبران زمان مصرف محدودى دارند که پس از انقضاء و حصول اهداف مورد نظر باید توسط نیروهاى ناشناخته و مورد اعتماد جایگزین گردند. به هر صورت آمریکا براى آن که بتواند برترى هژمونى خود را در عرصه جهانى پیدا کند، بعد ازفروپاشى شوروى و یا حتى قبل از آن با تأسیس نهادها و سازمان هاى بین المللى سعى کرد هژمون خود را از طریق گوناگون و باشیوه هاى مختلف در سراسر جهان بسط دهد. یکى از پایه هاى هژمونى، پذیرش تفکر آن در سطح جهانى است که آمریکا با خلاءقدرتى که امروزه به خاطر فروپاشى شوروى و گسترش جهانى دموکراسى ایجاد شده، سعى در ترویج بیش از پیش تفکر خود دارد و ازطرفى با بسط بیشتر نفوذ سیاسى و گسترده تر و عمیق تر کردن نظم جهانى به توسعه هژمونى خود در عرصه بین المللى مبادرت مى ورزد که در ذیل به تشریح تأثیر این سیاست ها خواهیم پرداخت.
ج. تأثیر سیاست خارجى آمریکا بر انقلاب هاى رنگى
همان طور که اشاره شد فروپاشى اتحاد شوروى ساختار دو قطبى سیاست جهانى را اساساً دگرگون ساخت و مناطق جدید امنیتى،سیاسى و اقتصادى را بوجود آورد. خلاء ایجاد شده در حوزه آسیاى مرکزى سبب شد ایالات متحده به تدریج وارد حیاط خلوت روسیه شود. این حوادث به همراه جهانى شدن اقتصاد، فراملى شدن فناورى اطلاعات، ابعاد و قلمرو ژئوپلتیک منطقه را به نحو عمده اى تغییرداد. براین اساس نقش ژئوپلتیکى آمریکا پس از جنگ سرد و نگاه و تفسیر آن نسبت به نظم جهانى، نظام اقتصاد آزاد و فراملى، اهمیت فوق العاده اى پیدا کرد13
در شرایط کنونى در حالى که آمریکا از نظر نظامى از سایر کشورها پیش جسته است اما از نظر اقتصادى، توزیع قدرت در جهان پس از جنگ سرد چندقطبى است. در قرن 21 قدرت در امور بین الملل تنها مبتنى بر قدرت نظامى و تسلیحاتى گسترده نیست بلکه قدرت عمدتاً بر پویایى اقتصادى - فنى، ترویج ابداعات فناورى در حوزه هاى گوناگون و عرضه جهانى و محدود منابع مهمى چون نفت و گازتکیه دارد. از سوى دیگر طى فاصله زمانى میان فروپاشى شوروى و حادثه 11 سپتامبر جهت گیرى سیاست خارجى آمریکا دچار تغییرو تحول عمده گشت. حادثه 11 سپتامبر و مبارزه با تروریسم حوزه نظامى آمریکا در منطقه قفقاز و آسیاى مرکزى را به دنبال داشت.آمریکا به دنبال تک قطبى شدن جهانى، از یک طرف به منظور جلوگیرى از قدرت یافتن مجدد روسیه به عنوان یک رقیب و از طرف دیگر به دلیل اختلاف با جمهورى اسلامى ایران و ایجاد تغییراتى در استراتژى هاى سیاسى و نظامى ایران و کنترل خیزش هاى اسلامى و تسلط بر منابع انرژى و بازارهاى منطقه درصدد برآمد تا سلطه خود را بر کشورهاى آسیاى مرکزى اعمال کند.
از سویى دیگر پشتیبانى آمریکا از فرآیند تغییر رژیم ها در سه کشور اوکراین، قرقیزستان و گرجستان را نمى توان الزاماً کوشش درجهت کسب منافع بیشتر تعریف و تفسیر کرد. در واقع آنچه براى آمریکایى ها در این زمینه اهمیت بیشترى دارد علاوه بر جنبه هاى پرستیژى حمایت از دموکراسى اولاً جایگزینى مجموعه اى از رژیم هاى بى ثبات و ناکارآمد با رژیم هایى است که از لعاب دموکراتیک برخوردار باشند و ثانیاً ایجاد الگویى از تغییرات سیاسى که مى توانسته در سایر نقاط جهان به عنوان یک سرمشق مورد توجه قرارگیرد14
به طور کلى رویکردهاى متفاوتى در میان محافل سیاسى و تحلیل گران در خصوص انقلاب هاى رنگى وجود دارد. برخى رویکردهاتنها عوامل داخلى را باعث وقوع انقلابات رنگى مى داند و برخى دیگر بازیگران خارجى را باعث این انقلاب ها مى داند و برخى قائل به تلفیقى از این دو نظریه مى باشند.
1. نقش آمریکا در وقوع انقلاب هاى رنگى
آمریکا براى پیاده کردن اهدافى که پیش از این به آن پرداختیم یکى از راه ها را برپایى پروژه انقلاب هاى رنگى دانست و به نوعى درمراحل نخستین هم موفق عمل نمود، هر چند در کشورهایى چون ازبکستان و بلاروس توفیقى نیافت. البته در این زمان نباید سیاست هاى روسیه و مخصوصاً همین کشورها در محدودکردن آزادى هاى اساسى مردم در شکل نگرفتن انقلاب هاى رنگى را در نظرنگرفت.
حمایت صریح و آشکار آمریکا در این انقلاب ها به ابزارهاى مختلف در راستاى فرآیند جهانى شدن به منظور نائل شدن به اهداف وآرمان ها و منافع خود از ویژگى هاى برجسته این فرآیند است. ادامه و استمرار این حرکت و موج جدید در سطح منطقه آسیاى مرکزى وقفقاز جنوبى و حتى در سطح فرامنطقه اى مى تواند معادلات و مناسبات و سیاست هاى منطقه اى و جهانى را تغییر داده و متأثر از خودنماید. در اصل براى آمریکا مهم است تا نظم نوین جهانى را یعنى حاکمیت خود بر تصمیم گیرى هاى جهانى و به دست گرفتن سرنوشت سیاسى همه کشورها را به آرامى به پیش ببرد. در این راه آنها شروع به صدور انقلاب کرده که انقلاب هاى رنگى بهترین گواه آن است.15
جهت بیان حمایت هاى آمریکائیان لازم است ذکر گردد که مقامات آمریکایى و به ویژه مقامات غیردولتى این کشور قبل از بحران ودر خلال انقلاب ها با موضع گیرى و حمایت و حتى اعزام هیأت هاى بلند پایه سیاسى، نظامى و اقتصادى به این کشورها با هجمه اى گسترده در بالاترین سطح وارد صحنه شده و از مخالفین دولت وقت و سپس از دولت و زمامداران جدید پشتیبانى نمودند.16 قبل ازانتخابات اوکراین جرج بوش پدر، کیسینجر، "Kissinger " آلبرایت، "Albraight. " رامسفلد، "Ramsfield. " سناتور جان مک کین "John Mckean. " و ریچارد هالبورگ "Hollborg. " مسافرانى بودند که به کِیف رفتند و مسافرین مشابهى هم قبلاً به تفلیس یا باکو سفر کرده بودند و یا سفر وزیر دفاع و وزیر امور خارجه وقت آمریکا به تفلیس پس از پیروزى انقلاب زرد از دیگر نمونه هاست که مقامات آمریکایى هیچ ابایى از بیان حمایت هاى آشکار خود نداشتند. آمریکا دراوکراین با برپایى وب سایت هاى گوناگون و به کارگیرى مشاوره هاى مختلف، تلاش بسیارى را در جهت سرنگونى دولت آن کشور به انجام رساند.17
برخى تحلیل گران بر این باورند که موضوع جانشینى رهبران منطقه براى آمریکا پس از حوادث 11 سپتامبر اهمیت فوق العاده اى یافته است. به این ترتیب که با توجه به حوادث پیش آمده، آمریکا اعتماد خویش به تأمین درازمدت اهداف و منافعش از طریق رژیم هاى غیردموکراتیک را از دست داده است این موضوع به طور طبیعى در چهارچوب یک بازى بزرگ و طراحى براى کل منطقه قابل تحلیل است. از سویى دیگر این کشور تلاش مى نماید که از تکیه به اشخاص و رهبران محدود، به سوى تعامل با نسل جدیدى از رهبران که در فضاى دموکراتیک و با آرزوهاى متفاوت تربیت یافته اند تغییر جهت دهد که به این ترتیب نسبت به تأمین منافع این کشور وهمچنین حفظ ثبات در منطقه اطمینان بیشترى یابد18
از سوى دیگر گرچه آمریکا به نامزدهاى انتخاباتى یا احزاب سیاسى کمک فاحشى نکرده اما کمک هاى تشویق کننده براى پیشبرددموکراسى در طول دهه گذشته در وقوع این رویدادها بى تأثیر نبوده است.
در انتخابات اوکراین، ماه ها پیش از برگزارى انتخابات، دولت واشنگتن و برخى دولت هاى اروپایى به طور خصوصى یا علنى به مقامات اوکراین گوشزد مى کردند که نحوه برگزارى انتخابات ریاست جمهورى آزمونى براى تعهد اوکراین به دموکراتیک شدن تلقى مى گردد. آمریکا کمک هاى مالى در اختیار گروه هاى فعال جامعه مدنى براى آموزش رأى دهندگان اوکراینى و تشویق آنها به رأى دادن قرار داد. براساس ارقام رسمى دولت آمریکا مبلغ 18 میلیون دلار به فعالیت هاى مربوط به این انتخابات کمک کرده است19
سناى آمریکا در 30 تیرماه 84 ، بودجه سال 2006 وزارت خارجه آمریکا که بالغ بر 32 میلیارد دلار بود را تصویب نمود. این بودجه شامل 565 میلیون دلار کمک به کشورهاى آسیاى مرکزى و قفقاز و اختصاص 70 میلیون دلار براى گرجستان با هدف ترویج دموکراسى وانجام اصلاحات اقتصادى بود. از این مبلغ 95 میلیون دلار براى اوکراین، 75 میلیون دلار براى ارمنستان، 35 میلیون دلار براى آذربایجان و 15 میلیون دلار براى بلاروس اختصاص یافت.20
با توجه به اظهارات بوش، دولت آمریکا در زمان وى کمک هاى مالى را براى حمایت از برنامه هاى دموکراتیک در جهان اختصاص داده است. بر این اساس نهادى را با نام (سپاه واکنش سریع) جهت شرکت در انقلابات ایجاد کردند. نمایندگان دیپلماتیک و کارکنان سازمان غیرنظامى در سپاه واکنش سریع عضویت مى یافتند. بوش در سخنانى گفت:
(قفقاز و آسیاى مرکزى در آستانه تحولات بزرگ سیاسى قرار گرفته اند، مردم آسیاى میانه تشنه آزادى بودند و آنها به آزادى نائل مى گردند.)
وى افزود:
(دولت آمریکاباتمام امکانات خود ازدولت هاى دموکراتیک دردوران انتقال پشتیبانى مى کند.)21
2. بازیگران غیردولتى
امروزه علاوه بر کشورها که همگى به عنوان بازیگر اصلى در صحنه بین الملل نقش ایفا مى کنند بازیگران دیگرى چون ملت ها،سازمان هاى بین الدولى غیردولتى از جمله بازیگران در صحنه بین المللى هستند و این روند نشانگر آن است که بازیگران در صحنه بین المللى از بازیگران دولتى به سمت بازیگران غیردولتى سوق یافته است که در اینجا به نقش برخى از آنها اشاره مى کنیم:
2 - 1. بنیاد سوروس
بنیاد سوروس بنیاد بسیار گسترده اى است که در بسیارى از کشورهاى جهان فعال است و فعالیت هاى آن به نام حمایت از اصلاحات و دموکراسى و کمک به گروه هاى فعال لیبرال در طیفى از کشورها نظیر روسیه، فنلاند، بلاروس و... موجب گردید که دولت هاى فوق الذکر مانع فعالیت آنها شوند و نمایندگان آن را از کشورهایشان اخراج نمایند. بنیاد سوروس(Soros Foundation) به نام اصلى بنیاد جامعه باز (osi - open society institue) متعلق به جرج سوروس است. هدف این موسسه آن طور که خود عنوان مى کند ایجاد و حفظ ساختارها و نهادهاى جامعه باز است. همچنین خود این مؤسسه در رسانه هاى غربى فعالیت بنیاد مذکور را از کمک انسان دوستانه گرفته تا بهداشت عمومى و رعایت حقوق بشر و اصلاحات اقتصادى عنوان مى کند ولى عده اى به سبب دست داشتن این مؤسسه در انقلاب هاى رنگى هدف این مؤسسه را براندازى نرم و خاموش در کشورهاى مختلف مى دانند.سوروس در بیش از 30 کشور جهان از جمله آذربایجان، ارمنستان، ازبکستان، اوکراین، تاجیکستان، گرجستان، قزاقستان و مولداوى و... داراى نمایندگى هاى فعال است. بنیاد سوروس با فعال کردن مراکز مطالعاتى در کشورهاى مختلف و سپس با ارزیابى مخالفان دولت مرکزى و حمایت از مطبوعات مخالف دولت، زمینه را براى انقلابى آرام و به شکست کشاندن دولت و یا حکومت فراهم نموده است.عمده ترین فعالیت این بنیاد در حوزه کشورهاى آسیایى میانه و قفقاز است. بنیاد سوروس در انقلاب مخملى گرجستان Revolution Rozبا صرف 20 میلیون دلار به حمایت از مخالفان ادوارد شوارد نادزه برخاست. فعالیت بنیاد سوروس در گرجستان تا آنجاادامه یافت که پس از استعفاى نادزه و تشکیل دولت جدید چهار نفر از اعضاى دولت جدید گرجستان یعنى وزراى آموزش و پرورش،دادگسترى، دارایى و ورزش جوانان وابسته به بنیاد جورج سوروس بودند و قبلاً کارمند دفتر وى محسوب مى شدند. پس از وقوع این انقلاب جرج سوروس با اعلام رضایت از این مسأله تصریح کرد که در سایر کشورهاى آسیاى میانه از این اقدامات حمایت خواهد کرد.
از سوى دیگر همراهان انقلاب هاى رنگى از قبیل (Equal praqem portal) ادعا مى کنند که این بنیاد و دولت آمریکا از حامیان جدى انقلاب هاى رنگى در خدمت منافع غرب هستند. البته این حامیان درباره نقش این گروه اغراق مى کنند. در معدود حمایت هاى علنى و آشکار بنیاد سوروس و جامعه باز به احزاب مخالفت دولت گرجستان در انتخابات 2003 مجلس همین بس که ادوارد شوارد نادزه در بحبوحه بحران و شاید 10 روز قبل از استعفاى خود در واکنش به اقدامات این بنیاد ضمن هشدار به مسئولین این بنیاد گفت:
(حمایت این بنیاد از احزاب مخالف و کمک هاى مالى به آنها مداخله مستقیم در امور داخلى کشور محسوب مى شود و مسئولین این بنیاد درمقام و جایگاهى نیستند که در انتخابات گرجستان و فرآیند آن قضاوت کنند.)
همچنین شوارد نادزه در آن زمان این بنیاد را تهدید به اخراج از کشور کرد. وى چند روز قبل از استعفا و سقوط دولت خود اعلام کردکه یک سازمان غیردولتى 3 میلیون دلار از دولت آمریکا براى عقیم گذاشتن این انتخابات دریافت کرده که او دستور بررسى این موضوع را داد ولى فرصت بررسى حاصل نشد.
شوارد نادزه پس از استعفا علناً اعلام کرد که بنیاد سوروس به عنوان مقصر اصلى است. وى افزود که:
(من شوکه شدم که چطور یک سازمان غیردولتى تا این حد مى تواند در امور داخلى یک کشور مداخله کند.)22
جرج سوروس که به عنوان حامى آشکار و پنهان انقلاب گل سرخ در جهان شناخته مى شود در اولین سالگرد این انقلاب که به گرجستان سفر کرده بود در ارزیابى خود گفت:
(من به چگونگى فعالیت مؤسسه جامعه باز در گرجستان افتخار مى کنم چون این اقدامات زمینه را براى انقلاب گل سرخ در جامعه گرجستان آماده کرد در خصوص نقش شخصى من در انجام این انقلاب به نوعى بزرگنمایى شده و من و مؤسسه در به وجود آوردن این انقلاب نقشى نداشتیم،بلکه انقلاب برخاسته از درون جامعه گرجى بود)23
به هر تقدیر مخالفین انقلاب هاى رنگى بر نفوذ و دخالت بنیاد سوروس یا دولت آمریکا در جهت حمایت و حتى طراحى انقلاب به خاطر منافع غرب تردیدى ندارند. پس از پیروزى انقلاب نارنجى در اوکراین، بسیارى از کشورهاى آسیاى مرکزى علیه مؤسسات تحت نظر این بنیاد به نام جامعه باز برخاستند.
2 - 2. سازمان ها و جنبش هاى مدنى و غیردولتى آمریکایى
آمریکا پس از فروپاشى شوروى از فرصت بوجود آمده استفاده نمود و تلاش کرد با اولویت بندى نسبت به کشورهایى که آسان ترمى توانند در جُرگه اقمار غرب قرار بگیرند اهداف خود را با کمک نیروهاى داخلى پى ریزى کرد. سایت ویکى پدیا به نقل از گاردین ضمن اشاره به مؤسسات آمریکایى حامى انقلاب هاى رنگى نوشته است که این مؤسسات از بودجه فدرال براى اهداف خود سود مى جستند.این مؤسسات عبارتند از: مؤسسه USAID، حمایت از ساختارهاى اینترنتى freenet، مؤسسه وقف ملى براى دموکراسى، انستیتودموکراتیک ملى، انستیتو جمهورى خواه بین المللى وابسته به حزب جمهورى خواه، مؤسسه جمهورى بین المللى، بنیاد ملى براى دموکراسى متعلق به مادلین آلبرایت، خانه آزادى متعلق به جیمز دولسى حامى جنگ جهانى چهارم که به طور مستقیم در حمایت ازانقلاب هاى رنگى دخیل بوده اند24
از سویى دیگر سفر مقامات سیاسى و ارشد سابق آمریکا قبل از برگزارى انتخابات به این کشورها و بررسى اوضاع و سازماندهى وهدایت امور از دیگر شیوه ها بود. روزنامه گاردین در مقاله اى در 26 نوامبر 2006 و با نویسندگى Zantraynx و پس از انقلاب نارنجى اوکراین ضمن اشاره به همکارى ها و کمک هاى دولت آمریکا و سازمان ها و نهادهاى غیردولتى دموکراتیک آمریکا در این انقلاب هامى نویسد:
(اگرچه برنده انقلاب نارنجى اوکراینى ها هستند ولى کارزار مربوط یک دست پخت آمریکایى است).
2 - 3. جنبش هاى دانشجویى
یکى دیگر از بازیگران مؤثر که در وقوع انقلاب هاى رنگى نقشى اساسى ایفا نمودند جنبش هاى دانشجویى و مدنى بود که با حمایت فکرى و مالى سازمان ها و بنیادهاى غربى به ویژه بنیاد سوروس تأسیس شدند. اولین نوع این جنبش ها جنبش (آتوپر) "Atopr. "به معنى مقاومت بود که در صربستان و در دانشگاه بلگراد در اکتبر 98 تأسیس شد و مبارزات خود را علیه میلوسویچ در خلال جنگ کوزو آغازکرد. بسیارى از اعضاى این سازمان توسط پلیس دستگیر شده و یا مورد ضرب و شتم قرار گرفتند ولى با مقاومت به فعالیت هاى خودادامه دادند تا به پیروزى دست یابند. اعضا و سران این سازمان جنبش هاى مشابهى را در کشورهاى دیگر به راه انداختند به عنوان نمونه: جنبش (کمارا) "Kmara. " به معناى (کافى است)، در گرجستان، جنبش (پورا) "pora. " به معناى (زمان آن فرارسیده) دراوکراین را آموزش دادند و یا در حال آموزش جنبش هایى با نام (زبر)گZeber. "در بلاروس، (یوخ) "Yokh " به معناى (نه) در آذربایجان،(کلکل) "Kel Kel. "به معناى (مقاومت و درخشش خوبى ها) در قرقیزستان هستند.25
کمک هاى مالى - تدارکاتى و آموزشى بنیادسوروس و یا دیگر نهادهاى دموکراتیک آمریکایى در اختیار سازمان هاى کوچک ولى فعّال فوق علیه دولت وقت قرار مى گرفت ووظایف پیشبرد تبلیغات انتخابات مخالفین و مهم تر آن سازماندهى تظاهرات و حرکت هاى مردمى را به عهده داشتند26
2 - 4. تأسیس شبکه هاى تلویزیونى - ماهواره اى آمریکایى
تأسیس یک شبکه تلویزیونى سراسرى مجهز به اکیپ هاى مشاوران تبلیغاتى و سیاسى خارجى براى مخالفین از دیگر شیوه هاى طراحان این انقلاب ها بود. به عنوان نمونه شبکه تلویزیونى روستاوى با کمک و حمایت هاى آمریکا و بنیاد سوروس تأسیس و به عنوان یکى دیگر از اهرم هاى مخالفین و ابزارهاى آمریکا براى پیشبرد اهدافش به کار گرفته شد که در خلال بحران پارلمانى و به دلیل فعالیت شبانه روزى و پوشش خبرى بسیار وسیع از فعالیت ها و سیاست هاى احزاب مخالف و همچنین تظاهرات و اعتراضات مردمى توانست تأثیربه سزایى در حمایت هاى مردمى ایفا نماید. رئیس شبکه روستاوى پس از پیروزى انقلاب گل سرخ شخصاً اعلام کرد که این شبکه تلویزیونى نقشى اصلى را در سقوط دولت شوارد نادزه ایفا کرده است.
د. آینده انقلاب‌هاى رنگى
جرج بوش رئیس جمهور پیشین آمریکا طى سخنرانى در دانشکده نظامى - دریایى آمریکا در آناپولى واقع در ایالت مریلند گفت:
(انقلاب سال هاى گذشته در برخى کشورها از جمله گرجستان و اوکراین، تازه اول کار است. دنیاى آزاد در حال رژه رفتن است و طى 18 ماه گذشته شاهد وقوع انقلاب رزدر گرجستان، انقلاب نارنجى در اوکراین، انقلاب ارغوانى در عراق و انقلاب سرو در لبنان بوده ایم. در تمام آسیاى مرکزى و خاورمیانه ما شاهد روى کارآمدن نسل جدیدى از رهبران سیاسى هستیم. ما به خوبى مى دانیم که تنها نیروهایى که قادر به رویارویى باتروریسم هستند همین نیروها هستند.)27
لذا پس از اجراى موفقیت آمیز مدل گرجى در اوکراین صدور انقلاب مخملى یعنى تغییر دولت هاى حاکم بر برخى کشورها از طریق انتخابات و تظاهرات مسالمت آمیز و جایگزینى آنها بوسیله دولت هاى جدید و تابع و طرفدار غرب در دستور کار دولتهاى غربى و بویژه آمریکا قرار گرفت. به تعبیر یکى از مفسران این عملیات یعنى مهندسى دموکراسى از طریق صندوق هاى رأى و نافرمانى مدنى اکنون چنان ساده و آسان مى نماید که روش هاى به کار گرفته شده براى انجام آن به الگویى براى برنده شدن در دیگر انتخابات تبدیل شده است.28
به هر تقدیر انتخابات تا به حال مهم ترین و به عبارتى ساده ترین ابزار مدنى جهت وقوع این انقلاب ها بوده است و بازیگران خارجى وحتى داخلى با استفاده از این ابزار مهم و توسل به آن بدون هیچ شائبه اى از دخالت در امور کشورها، آن را مستمسک خود قرار مى دهندو بر طبق اهداف خود با آن عمل مى کنند.
کشورهاى غربى به ویژه آمریکا تلاش مى کنند که با هر اتفاقى غیردموکراتیک آن را دستاویزى علیه آن کشور به عنوان نقض حقوق بشر قرار دهند و از آن استفاده کافى ببرند. آگاهان سیاسى، وقوع انقلاب هاى رنگى در این منطقه و مناطقى با این شرایط را دور از ذهن نمى دانند و به همین دلیل نظام سیاسى حاکم با بصیرت بایستى پیش بینى تمامى این حوادث را در صحنه سیاسى انجام دهند[2]
به هر تقدیر انتخابات تا به حال مهم ترین و به عبارتى ساده ترین ابزار مدنى جهت وقوع این انقلاب ها بوده است و بازیگران خارجى وحتى داخلى با استفاده از این ابزار مهم و توسل به آن بدون هیچ شائبه اى از دخالت در امور کشورها، آن را مستمسک خود قرار مى دهندو بر طبق اهداف خود با آن عمل مى کنند.
کشورهاى غربى به ویژه آمریکا تلاش مى کنند که با هر اتفاقى غیردموکراتیک آن را دستاویزى علیه آن کشور به عنوان نقض حقوق بشر قرار دهند و از آن استفاده کافى ببرند. آگاهان سیاسى، وقوع انقلاب هاى رنگى در این منطقه و مناطقى با این شرایط را دور از ذهن نمى دانند و به همین دلیل نظام سیاسى حاکم با بصیرت بایستى پیش بینى تمامى این حوادث را در صحنه سیاسى انجام دهند. 

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات