به علت حجم زیاد بولتن و لزوم مناسب نمودن آن برای مطالعه در فضای مجازی، این متن در پایگاه بصیرت در شش بخش منتشر میشود. (بخش اول)
زندگینامه
مهدی محسنیانراد در سال 1324 در مشهد به دنیا آمد. وی پس از اتمام دوران تحصیلات متوسطه در تهران، لیسانس خود را در سال 1350 در رشته روزنامهنگاری و رادیو اخذ کرد و سپس تحصیلاتش را با گرایش تحقیق در ارتباط جمعی در مدرسه عالی تلویزیون و سینما ادامه که منجر به اخذ مدرک کارشناسی ارشد در سال 1356 شد. محسنیانراد ادامه تحصیلات دانشگاهی خود را از اواسط دهه 60 پی گرفت و در سال69 موفق به اخذ مدرک دکتری جامعهشناسی از دانشگاه آزاد گردید. وی در طول سالهای پیش از انقلاب مشاغلی را از قبیل سرپرستی روابط عمومی و آموزش بیمه ایران، عضویت در هیئت علمی دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی و نیز سرپرستی مرکز تحقیقات این دانشکده برعهده داشت و پس از انقلاب مسئولیتهایی را همچون سرپرستی روابط عمومی و امور بینالملل سازمان پژوهشهای علمی و صنعتی ایران، سرپرستی گروه آموزش خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران، عضویت افتخاری هیئت علمی گروه مطالعات فرهنگی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی و عضویت هیئت علمی دانشکده فرهنگ و ارتباطات دانشکده امام صادق (ع) عهدهدار گردیده است. علاوه بر این، عضویت در کمیته ملی ارتباطات در یونسکو، عضویت در شورای مرکز تحقیقات رسانهها، عضویت در انجمن بینالمللی تحقیق در ارتباطات جمعی و مشاورت علمی فصلنامه علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی را نیز باید بر کارنامه فعالیتهای علمی و اجرایی ایشان افزود.
از دکتر محسنیانراد تاکنون کتابهای متعددی به چاپ رسیده است که علاوه بر کتاب حاضر میتوان به کتابهای ارتباطشناسی: (میان فردی، گروهی و جمعی)- 1369، روشهای مصاحبه خبری- 1372، تحلیل محتوای چهل سال متون آموزش روزنامهنگاری- 1377، انقلاب، مطبوعات و ارزشها (مقایسه انقلاب اسلامی و مشروطیت)- 1375، ارتباط جمعی و توسعه روستایی- 1375، روزنامهنگاران ایران و آموزش روزنامهنگاری در ایران- 1373، فهرستگان ارتباطات- 1373 و ارتباطات انسانی- 1356 اشاره کرد. از سوی دیگر فعالیتهای پژوهشی دکتر محسنیانراد در طول سالیان گذشته منجر به تشویقها و اهدای جوایز و مدالهای علمی گوناگون به وی گردیده است که از جمله میتوان به اهدای لوحتقدیر از وزارت علوم، تحقیقات و فناوری به مناسبت انتخاب وی به عنوان پژوهشگر نمونه سال 1381 دانشگاه امام صادق، اهدای جایزه و لوح تقدیر از سوی رئیس دانشگاه امام صادق به وی به عنوان پژوهشگر نمونه شانزده سال فعالیت این دانشگاه و نیز اهدای جایزه و لوح تقدیر از سوی ریاست جمهوری به وی در سالهای 1375 و 1377 به عنوان پژوهشگر نمونه سال یاد کرد. انجام پروژههای تحقیقاتی متعدد، چاپ تعداد زیادی مقاله در زمینه علوم ارتباطات در مجلات علمی داخلی و خارجی و نیز شرکت در سمینارهای بینالمللی مختلف، بخش دیگری از فعالیتهای علمی و پژوهشی دکتر محسنیانراد را تشکیل میدهد. وی هماکنون در دانشگاههای امام صادق و علامه طباطبایی به تدریس و تحقیق اشتغال دارد.
----------------------------------------------
جلد اول
1.کهکشان شفاهی
فصل اول: آغاز ارتباط
همان انسان ایرانی, قرون متمادی قبل از فرارسیدن دوران هخامنشیان توانست معبدی را بنا کند که بتواند در آنجا با ارتباطات گروهی وسیع و عمیق خود مراسم نیایش بر پا کند. معبدی که هم اکنون نیز بزرگترین نمونه آن در جهان است. همو,مجسمه کوچکی از مادر و فرزندی ساخت که دو هزار سال پس از [توجه فرمایید به پس از] میلاد مسیح, وقتی اسپانیاییها چند هفتهای در یکی از موزههایشان میزبان آن شدند و خواستند تماشایش کنند, مجبور شدند که آن را از پشت یک ذره بین بسیار بزرگ نگاه کنند.(ص6)
ما نمیدانیم که نئاندرتالها, کرومانیونها را چه مینامیدهاند ولی میتوانیم حدس بزنیم که واژه «دیو» در افسانهها و اسطورههای ایرانی, نامی است که کرومانیونها به نئاندرتالها داده بودند.(ص8)
دقیقترین توصیف از انسان نئاندرتال ساکن ایران، در کتاب مروجالذهب و معادن الجوهر آمده است. مسعودی, مؤلف این کتاب, در فصل مربوط به ذکر گفتار اعراب درباره غول و ظهور غول و آنچه مربوط به این باب است, نوشته: ...از بعضی فلاسفه نقل کردهاند که غول حیوانی است کمیاب که از جنس حیوانات است؛ اما خلقت ناقص دارد و طبیعت بر آن تسلط نداشته و چون منفرد به وجود آمده, وحشی شده و رو به بیابانها نهاده و شکل آن مانند انسان و بهایم است(مسعودی, 1353, ص 511).(ص9)
بسط یک یا چند حس با ابزارهای مکانیکی ارتباطی مانند نوشتار آوایی میتواند چرخشی را در منظر همه حواس انسان ایجاد و ترکیب کند یا نسبت جدیدی از اجزای موجود بیافریند و یک موزاییک تازه با امکان ایجاد شکل های جدید نمایان کند... بر اساس آنچه مک لوهان میگوید, نئاندرتالها به شیوهای ارتباط برقرار میکردند که در آن, حس بینایی بسط مییافت؛ نه شنوایی. «ایلین سگال» درباره مرز تواناییهای انسان نئاندرتال مینویسد: او قادر به ادای کلمات نبود. زبانش به این کار عادت نداشت؛ ولی سایر اندامها و به ویژه دستهایش از عهده این کار بر میآمدند. به جای این که بگوید پاره کن, با دستهایش عمل پاره کردن را نمایش میداد.(ص10)
سخنگو شدن انسان سبب شد که به جای حس بینایی, حس شنوایی بسط یابد.(ص12)
پیکرنگارهها یا دیوارنگارهها, یکی از تولیدات ارتباطی مهم عصری از حیات انسان است.(ص13)
اما از آغاز دهه 1350, به کوشش پژوهشگران غالباً ایرانی, کشف اولین سنگنگارهها در ایران آغاز شد؛ به گونهای که اکنون گزارشهای متعددی از آنها جمعآوری شده و به همت دکتر مرتضی فرهادی- کاشف سنگنگارههای تیمره- مراکز آنها در یک نقشه جامع از ایران چاپ شده است... بزرگترین مجموعه کشف شده, مربوط به منطقه تیمره تاریخی است که مشتمل بر حدود سی هزار تکنگاره, چندنگاره و تابلوهای پرنگاره میشود که در میان آنها برخی از نمادها و نشانههای قراردادی نیز تکرار شده است.(ص14)
گفته شد که سوای تصاویر, حدود 40 نشانه نیز در سنگنگارههای موجود در ایران دیده شده که در میان آنها, بارزترین علامت که بیش از همه علایم دیگر تکرار گشته, دایرهای با زایدهای نامنظم و به ندرت نظم یافته است.(صص18-17)
زرتشت- پیغمبر ایرانی- میگوید که ایرانیان از سرزمینی که «ایرانویچ» نام داشت, به سبب سرمای سخت و پیدا آمدن ارواح اهریمنی کوچ کردند و به سرزمین ایران آمدند (بهار, 1369, ج1,ص3) گیرشمن, پنج هزار سال پیش از میلاد مسیح را زمانی میداند که انسان پیش از تاریخ ساکن ایران, از ارتفاعات به پایین آمد و در دشت ساکن شد. او قدیمترین محل سکونت بشری در دشت را منطقه سیلک میداند که اکنون تپه آن در یکی از محلات داخل شهر کاشان است؛... [کشفیات اخیر باستانشناسان ایرانی بر روی تپه سیلک, حاکی از آن است که این تپه در اصل یک زیگورات و نوعی معبد هرم شکل بوده است] گیرشمن, زیباترین قطعه بازمانده از انسان هفت هزار سال پیش ساکن فلات ایران را تصویری حک شده بر روی یک دسته چاقو میداند که انسانی از آن عهد را نشان میدهد که شبکلاهی بر سر نهاده و لنگ یا کمربندی به دور کمر خود بسته است. گیرشمن این اثر را یکی از قدیمترین تصاویری میداند که از انسان مشرق زمین باقی مانده است.(گیرشمن،1372، ص12) اکثر محققان و مورخان معتقدند که در حدود چهار هزار سال پیش از میلاد مسیح, سکنه ایران از قبایل شکارچی و گلهدار تشکیل میشد.(صص20-19)
یکی از کشفیات بسیار مهم و جالب در منطقه کویر لوت, پاکت گونههایی سفالین به صورت گویهایی گلی است که ایرانیِ چهار هزار سال قبل از میلاد, اطلاعات عددی را به صورت اجسام ریز و درشت, درون آن قرار میداده, روزنه آن را با گل پر میکرده و پس از پختن در کوره برای مخاطب ارسال میکرده است.(ص20)
شماندت قدیمیترین مجموعه کشف شده نشانههای حجمی را مربوط به حدود 7500 تا 8000 سال قبل از میلاد میداند و دایرهالمعارف ارتباطات, با چاپ نقشه تمام صفحهای از قسمتی از خاورمیانه که بیشترین سهم آن را نقشه ایران تشکیل داده (Barnouw,1989,p.300) پراکندگی نشانههای حجمی را مربوط به مناطقی از ایران مانند تپه گنجدره, شوش, چغازنبیل و نقاط دیگری در فاصله ایران, ترکیه تا سوریه دانسته است.(ص23)
پیر آمیه, در کتاب تاریخ عیلام, در مورد پیشینه مهر مینویسد: در طول تمام ادوار قدیم, عیلامیها و سومریها, مهرهای استوانهای را به کار میبرده اند.(ص26)
مهرهای باستانی را به سه دسته تقسیم کردهاند. دسته سوم, بیشترین کاربرد را در تکثیر ابزاری پیام بر عهده داشته است: 1 - مهرهای مخروط شکل که ابتداییترین طبقه مهر را تشکیل میدهد. بر قاعده مسطح مخروط, علامت مشخصه را حفر مینمودند و بر رأس مخروط, سوراخی برای گذراندن ریسمان تعبیه میکردند. جنس این گونه مهرها از گل رُس بوده و در 3500 قبل از میلاد مسیح به کار میرفته است. 2- مهرهای گنبد شکل که بر بدنه آن سوراخی تعبیه میکردهاند و اغلب با سنگ ساخته میشده است؛ ضمن آنکه از مس نیز استفاده میکردند. 3- مهرهای لولهای یا استوانهای که آنها را لول [یا سیلندر] مینامند. جنس این گونه مهرها غالباً از سنگ معمولی یا از عقیق و مرمر و سنگهای قیمتی بوده و استعمال آن در عصر هخامنشی [و قبل از آن در دوره عیلامیها] رواج داشته است.(ص27)
در منطقه شهداد, مهری کشف شده به ارتفاع 8/3 متر و قطر 3/2 سانتیمتر, مربوط به هزاره سوم قبل از میلاد که بر روی آن تصویر الهه روییدنیها و الهه حیوانات حک شده است.(ص28)
همزمان با دستیابی عیلامیها به فلزاتی چون مس و برنز و اختراع مفرغ, صنایع فلزکاری در میان آنان بسیار پیشرفت کرد. این پیشرفت را میتوان در مجسمه برنزی 1750 کیلویی «نیپرآزو» به خوبی مشاهده کرد.(ص29)
گیرشمن توجه چندانی به مجسمههای باستانی ایران ننموده و بیشتر به نقاشیهای ظروف پرداخته است. او فلات ایران را زادگاه اصلی ظروف منقوش میداند. او معتقد است که در هیچ یک از ظروف سفالین نواحی دیگر مربوط به آن روزگار دیرین, نشانهای از چنان رئالیسم قوی که با این سرعت به مرحله بکارگیری سبک تخیلی رسیده باشد, به جا نمانده است... به احتمال قوی, منطقه شهداد, مدفن اسنادی است که میتوانسته پیدایش خط را به ایران مرتبط کند.(ص31)
در هزار ساله سوم قبل از میلاد, به کارگیری خطوط تصویری (Pictographique) به واسطه روابطی که در میان دو تمدن بزرگ شرق و غرب یعنی «موهنجودارو» و «هاراپا» از یک طرف [Mohenjo-daro ], و عیلام و سومر از طرف دیگر برقرار بوده, رواج داشته است. بنابراین, بعید به نظر میرسد که در فاصله بین این دو سرزمین, اجتماعات دیگری با تمدنهای پیشرفته وجود نداشته باشد.(حاکمی, 1/1352,صص83-79)... آنچه مسلم است, این که عیلامیها مطالب خود را با خط میخی [بیش از] 300 حرفی مینوشتهاند (راشد محصل, 1380, ص20).(ص32)
ساعت 2 بعدازظهر روز پنج شنبه 23 بهمن سال 1382 است. در این زمان دکتر «هالی پیتمن»- استاد هنر باستان دانشگاه پنسیلوانیا- و «اکرم غلامی»- باستانشناس ایرانی- ضمن کاوش در محوطه تاریخی جیرفت موفق شدند در ترانشه پنج در 30 کیلومتری این شهر تاریخی, اثر یک مهر دو در سه سانتی متری را که روی آن آثار خطی ناشناخته به صورت عمودی و افقی دیده میشود, کشف کنند. دکتر یوسف مجیدزاده, سرپرست هیأت کاوش در محوطه تاریخی جیرفت, سه ماه بعد اعلام کرد که خط کشف شده, یک خط نویافته است که از هیچ خط دیگری تأثیر نگرفته است.(ص33)
گفته شده که اگر تئوریهای یوسفزاده و همکارانش به اثبات برسد و مشخص شود که تمدن هلیلرود ایران از تمدن بینالنهرین کهنتر است و به ویژه اینکه ثابت شود که ساکنان حاشیه هلیلرود کهنترین مخترعین خط در تاریخ بشر بودهاند, کشف مذکور میتواند بزرگترین رویداد باستان شناسی در یک قرن اخیر به شمار رود(مجیدزاده, 31/2/1383, ص9)(ص34)
اطلاعات ما درباره آیینها و مناسک دینی ایرانیان پیش از عیلامیها, کم و مبهم است.(ص36)
سرچشمه کشف زیارتگاه عظیم چغازنبیل به حضور هیئت باستانشناسان فرانسوی در 30 کیلومتری آنجا برمیگردد. فرانسویها از طریق یک زن و شوهر فرانسوی- مهندس مارسل دیولافوا و همسرش ژان دیولافوا- به اعتبار قرارداد انحصاریای که دولت فرانسه با ناصرالدین شاه به امضا رسانده بود, طی سالهای 1884 تا 1886 کاوشهای مفصلی در شوش انجام دادند و اشیای بسیاری را کشف و به فرانسه حمل کردند. همین امر سبب شد که شوش مورد توجه باستانشناسان فرانسوی قرار گیرد.(ص37)
بعدها 5257 آجر کتیبهدار دیگر نیز پیدا شد. متن نوشته بر روی بیشتر آجرها از طریق حکاکی با فشار ایجاد شده بود... و برخی نیز دستنوشته بود این نوشتهها همگی به خط میخی عیلامی است... براساس اسناد اکدی, کشور عیلام, نوعی «ممالک متحده» بوده است. هر ایالت زیر نظر یک حاکم بوده و حکام زیر نظر نماینده پادشاه قرار داشتند.(ص40)
دکتر کورش صفوی, زبان شناس برجسته ایرانی... در مورد خط عیلامی می توان گفت که خط مذکور مادر خطوط باستانی ایران بوده است.(ص41)
اونتاش- گال گاهی خود را بیشتر معرفی میکند. در جایی میگوید: «من اونتاش- گال, پسر هوبانومنا, شاه انزان و شوش, در کمال سلامت هستم و عمری طولانی به دست آوردهام»(استو, 1375,ص24) (ص43)
اونتاش- گال, چغازنبیل را «روشنایی جهان» مینامیده است. در یکی از کتیبههای اجری, پس از معرفی خود میگوید: «...روشنایی جهان را ساختم و به خدای گال و خدای اینشوشیناک, رب این مکان مقدس هدیه کردم...».(ص44)
اکنون باستانشناسان اتفاق نظر دارند که زیگورات چغازنبیل بزرگترین نیایشگاه برج مانندی است که تاکنون شناخته شده است (اقتداری, 1375,ص159) و عجیب است که میتوان توصیف مشابه آن را در تورات نیز دید.»(ص45)
گفته شده که آنجا باید مرکز مذهبی ایالات متحده حکومت عیلام بوده و اصلاً میبایست همه خدایانی که مورد پرستش تمام ساکنان حدود امپراتوری و تحت حمایت و سرپرستی اینشوشیناک, خدای شول و گال, ربالنوع بزرگ بودهاند در آنجا جمع شوند... به نظر میرسد که بزرگترین هدف و نقشه حکومت اونتاش گال این بوده است که گروههای مختلف آیینها و مذاهب را به دور هم گرد آورد.(اقتداری, 1375, ص172)... از نیایشگاه چغازنبیل مجسمههای بسیاری پیدا شده که بیشتر آنها را باستانشناسان فرانسوی از ایران خارج کردهاند.(ص47)
به نظر میرسد محل چغازنبیل برای تمامی ساکنان آن روزگار, محلی شناخته شده بوده است. گیرشمن میگوید که آن محل, از سه هزار سال قبل از احداث نیایشگاه نیز مسکونی بوده است... باستانشناسان در مجموع 127 مهر پیدا کردند که 125 مهر آن استوانهای بوده است.(ص52)
حداقل در 9 مهر کتیبهدار آمده است: «ای خداوند بزرگ, رحم کن» بر روی 14 مهر از 127مهر چنین جملههایی حک شده است: «این خداوند است که زندگی را عطا میکند. حفظ آن با شاه است»(پورادا, 1375, صص172- 173) (صص54-53)
[سنتی به نام] بَرسَم عبارت بوده است از چند شاخه گیاه و شاخههای درختان مقدس [مهر شماره 3] که آنها را دسته کرده, در برابر صورت گرفته در مقابل آتش به عبادت میپرداختهاند(ناس, 1382, ص452). (ص56)
طواف بزرگ را میتوان مهمترین مراسم چغازنبیل دانست, به ویژه آنکه باستانشناسان توانستهاند به برخی از جزئیات آن دست یابند و نقشه مسیر حرکت زائران را نیز ترسیم کنند.(ص58)
به هر حال در روز طواف بزرگ, انبوه زنان و مردان طوافگزار عیلامی, سوار بر قایق, پس از حدود 3 کیلومتر حرکت بر روی آب به محلی میرسیدهاند که «بیت اکتیو» نام داشته است... بیت اکتیو واژهای عیلامی به مفهوم «خانه جشنها»ست که اکنون فقط قسمتی دیوارههای آن که محل پیاده شدن از قایقها بوده, باقی مانده است.(ص62)
اونتاش- گال در سی و پنجمین سال سلطنت خود و در حالی که 1400 سال از سلطنت عیلامیها میگذشته از این جهان رفت (گیرشمن, 1373, ج2, پیش درآمد). آن سال, 1240 قبل از میلاد بود.(ص64)
این اتفاق در سال 668 قبل از میلاد افتاد. جنگجویی مقتدر و مخوف به نام آشور بانیپال به تخت سلطنت امپراتوری سرزمین آشور [کشور سوریه امروزی] نشست.(ص64)
منشیان آشور بانیپال در سالنامه 639 قبل از میلاد به نقل از او مینویسند: «چهارده شهر به اضافه قصبههای کوچک بیشمارشان را در دوازده بخش عیلام فتح کردم. خانههای آنان را ویران کردم و به آتش سوزاندم و تبدیل به زباله و ویرانه کردم و بیشمار از جنگجویان آنها را کشتم»(گیرشمن, 1373, ج1, ص19)... آشور بانیپال 36 سال سلطنت کرد. تاریخ, نام او را به عنوان منقرض کننده دولت عیلام ثبت کرده است, ضمن اینکه او را آخرین پادشاه بزرگ آشور نیز میشناسند (مصاحب, 1345, ص159)... یکی از این رازها را میتوان در پاراگرافی دید که گیرشمن به طور گذرا از آن عبور کرده و فقط به کشف تکه سفالی اشاره کرده که روی ضخامت لعاب آن از چاپ استفاده شده است. او مینویسد: «در اطراف دروازه شمال غربی زیگورات, قطعه سفالی به دست آمده که نشانههای روی آن به جای آنکه با یک وسیله نوک تیز حک شوند, در ضخامت لعاب چاپ [!] شدهاند»(استو, 1375, ص153). (ص65)
سوای زیگورات چغازنبیل و زیگورات عظیم هنوز ناشناخته گتوند و جیرفت, آثار زیگورات دیگری باقی مانده که اگر زیگورات باشد، بسیار کهنتر از هر دو است. این زیگورات، همان تپه سیلک در شهر کاشان است که اولین مرحله حفاری آن از سال 1933 از سوی هیئت باستانشناسان موزه لوور آغاز شد. سرپرستی این هیئت را نیز گیرشمن به عهده داشت... گیرشمن در کشفیات خود از تپه سیلک به این نتیجه رسید که وجود تصویر انسان بر روی اشیاء در ایران، به مراتب قدیمتر از یونان است(مصاحب، 1345، ص1415). اگر عیلامیها بزرگترین زیگورات جهان را ساختهاند، یکی از کوچکترین مجسمههای باستانی نیز کار آنهاست؛... تماشاگران برای دیدن این مجسمه 6500 ساله که نمادی از الهه باروری است، مجبور بودند که آن را از پشت ذرهبین بزرگی که نصب شده بود، تماشا کنند؛ زیرا آن قدر کوچک بود که بدون ذرهبین، تشخیص مادر و فرزند امکانپذیر نبود (پائیس، 6/9/1382، ص3) (ص70)
مکلوهان، کهکشان شفاهی را بسیار طولانی میبیند و آن را تا کهکشان دوم امتداد میدهد و عصر دوم را کهکشان گوتنبرگ مینامد و معتقد است که دوران حضور مستقل در کهکشان گوتنبرگ پنج قرن به طول انجامید تا انسان با دستیابی به فنآوری رادیو به کهکشان بعدی یعنی کهکشان مارکنی رفت. من در این کتاب کوشش کردهام نشان دهم که کهکشان شفاهی را نباید تا کهکشان گوتنبرگ امتداد داد.(ص71)
من برای نامگذاری کهکشان واقع در میان کهکشان شفاهی تا گوتنبرگ، به شیوه مک لوهان که از نامهای گوتنبرگ و مارکنی استفاده کرده، از ترکیب اسامی دو انسان ایرانی مطرح و مؤثر در این زمینه استفاده کرده، واژه «دارمانی» را که حاصل جمع داریوش و مانی است، ساختهام.(ص72)
2. کهکشان دارمانی
فصل دوم: انتقال پیام
سال 1883، ساموئل گرینویلر بنجامین، سیاح آمریکایی که در ایران به سر میبرده، آثار باقیمانده این خاکریزها را از نزدیک دیده و فرضیه استفاده از آنها برای مخابره خبر را به نقل از دانشمندان ایرانی آن عصر مطرح کرده است.(ص78)
از این خاکریزهها فقط برای مخابره خبر حمله دشمن استفاده نمیشده؛ اتفاقی که هر چند سال یک بار ممکن بود روی دهد، بلکه خاکریزها همراه با برجهایی که در نقاطی خارج از دشت ساخته شده بوده، یک خطر تلگراف پیش از میلاد مسیح بوده که در یک شبکه اطلاعرسانی چند هزار کیلومتری، موضوعاتی به مراتب متنوعتر از خبر حمله را مخابره میکرده است.(صص79-78)
منابع یونان باستان نیز نظام اطلاعرسانی نوری داریوش را توصیف کردهاند: آتش از منتهیالیه [سرزمین] شاهنشاهی تا شوش و اکباتان پیدرپی افروخته میشد. این سازماندهی چنان کامل بود که شاه بزرگ از هر چیز تازهای که در آسیا روی میداد، همان روز مطلع میشد... یونانیان برای این فن، نام پیرستیک ( Pyrsetique ) را انتخاب کرده بودند (بریان، 1381، صص582 و 591)[در زبان انگلیسی «Pyre» را به توده هیزم نیز میگویند]. منابع میگویند این برجها از دو مبدأ، یکی ایستگاه شوش و دیگری ایستگاه همدان به اطراف کشور و با فاصلههای منظم در مناطقی که تپههای طبیعی وجود داشت، کشیده شده بود و در نقاط دیگر که کوه و تلهای طبیعی یافت نمیشد، از برج استفاده میکردند.(ایرانشهر، 1343، ص1503) (ص84)
خواهیم دید که در دوره داریوش، نخستین خط الفبایی 36 حرفی جهان ابداع شد و اگر به سخن «ویسهوفر» توجه کنیم که از اصطلاح «مجموعه سیستم» استفاده کرده، ابداع چنین علایمی را نباید ادعایی غیرممکن فرض کنیم.(ص86)
مشهورترین آنها، برج واقع در نقش رستم است که... عدهای آن بنای 12 متری چهارگوش را جایگاه آتش مقدس دانستهاند، در حالی که فاقد رخنهای جهت روشن ماندن و هوا گرفتن آتش است. این بنا که مربوط به دوران داریوش بزرگ است، به احتمال زیاد از ایستگاههای مرکزی دریافت و ارسال خبر در تخت جمشید محسوب میشده است (مظلومزاده، 2/1381، ص97) (ص88)
بسیاری از برجها در طول تاریخ تخریب شده و از سنگهای آن برای بناهای محلی استفاده کردهاند. نویسنده مقاله معتقد است که سهم عمدهای از آنها به دنبال سنت ساسانیان در انهدام آثار باقی مانده از پارتیان منهدم شده است و قطعاً بخشی از آنها در اثر مرور زمان نابود شده است آنچنان که آن تعدادی نیز که باقی مانده، حاصل باورهای مردم است که برخی آنها را امامزاده میدانند، مانند محل آتش خبر در کوه رحمت...(ص89)
شاید بتوان گمان کرد که اختراع و راهاندازی شبکه ارتباطی برجهای نوری، باید همزمان با اختراع خط 36 حرفی میخی- که به خط میخی فارسی باستان مشهور است- به جای خط 300 حرفی عیلامی بوده باشد، به ویژه اینکه میدانیم هماکنون نیز مخابره پیام با شیوه تلگرافی مورس به مدد یک خط 36 حرفی به مراتب آسانتر و عملیتر از خطی 300 حرفی است.(ص93)
شواهدی در دست است که نشان میدهد استفاده از برجهای اطلاعرسانی، پس از سقوط هخامنشیان نیز ادامه داشته است. از برجهای باقیمانده از دوران اشکانیان میتوان به برج نور آباد اشاره کرد... کاربرد برجهای خبررسانی داریوش را میتوان در دوران خلفای عباسی نیز مشاهده کرد. حتی به نظر میرسد که در آن دوران، خطوط جدیدی نیز در مسیر مکه تا بغداد احداث شده بوده است.(ص96)
آثار این برجها تا اوایل دهه 1330 شمسی در حومه تهران نیز گزارش شده است... این فرضیه مطرح است که تپههای مذکور احتمالاً باقیمانده برجهای خبررسانی دوران هخامنشی هستند... علاوه بر این، آثار برجهای مذکور را در قسمتی از خاک افغانستان که در دوران داریوش بخشی از سرزمین ایران بوده نیز مشاهده شده است... گزارش شده که در ارتفاعات منطقه روستای قره قوزی، در 15 کیلومتری شهر کلاله در استان گلستان، مجموعهای بسیار عجیب، مرکب از صدها مناره سنگی وجود دارد که همگی آنها بر قلهها و خطالرأس کوهها قرار دارند؛ به طوری که وقتی کنار یکی ایستادهای، مناره بعدی در دوردست به وضوح دیده میشود طول بعضی از آنها بیش از 2/5 متر است.(صص98-97)
متأسفانه ابداع بسیار مهم ایرانیانِ عصر داریوش هخامنشی در ایجاد خط تلگراف نوری، در جهان معاصر ارتباطات چندان شناخته شده نیست.(ص98)
محمد داندامایف، مورخ وابسته فرهنگستان شوروی سابق، در اثر مشهور خود «ایران در دوران نخستین پادشاهان هخامنشی» که از تحقیقات برجسته در مورد بیستون محسوب میشود، درباره کوه مذکور مینویسد که طبق حفریات باستانشناسی، دهها هزار سال قبل از میلاد مسیح، کوه بیستون، مکانی مقدس بوده است.(ص100)
منابع تاریخی نوشتهاند که در گذشتههای دور، بیستون در کنار راهی قرار داشت که از کارکمیش در مصر شروع میشد و پس از عبور از بابل در بینالنهرین به کناره دیواره کوه بیستون رسیده، پس از عبور از همدان، تا دره کابل و از آنجا در امتداد رود سند، تا دره سند ادامه داشت(گلزاری، 1357، ص317). (ص102)
روزنامه سنگی بیستون، یک مقاله مفصل را به سه زبان عیلامی [بنابراین گروهی از خوانندگان این روزنامه سنگی، قادر به خواندن کتیبههای آجری نیایشگاه چغازنبیل نیز بوده و از سرنوشت آنجا که مربوط به 700 سال قبل بوده است اطلاع داشتهاند.]، پارسی و بابلی حروفچینی یا- شاید بهتر است بگوییم- میخچینی کرده است.(ص104)
پیر بریان، استاد و مورخ برجسته دانشگاه تولوز فرانسه مینویسد: آنچه در یادمان بیستون، از هر چیز دیگری جدیدتر است، مکتوب شدن زبانپارسی (آریا) برای نخستین بار است و امروزه در این نکته اتفاق نظر وجود دارد که این کار، ابتکار بزرگ داریوش است؛ به طوری که تمام جانشینان او نیز در این مورد از او سرمشق گرفتند.(ص105)
کتیبه بیستون که فقط بخش پارسی آن از 4600 کلمه در 420 سطر تشکیل شده، یکی از کهنترین عملیات پروپاگاندا است.(ص107)
داندامایف میپرسد: چرا داریوش اصرار دارد که ما بدانیم پسر ویشتاسب و نوه آرشامای هخامنشی است؟ قبل از او چنین رسمی نبود... کورش در کتیبههای بابل به هیچ وجه به اصل و نسب خود اشاره نمیکند؛ ولی داریوش مکرر میگوید که او ایرانی است، پسر ایرانی است، آریایی است و اصل و نسب آریایی دارد (داندامایف، 1381، ص83). (ص108)
بریان، درباره جهتدار و تبلیغاتی بودن متن کتیبه بیستون مینویسد: داریوش که پیش از هر چیز خواهان مشروعیت بخشیدن به قدرت خویش بوده، طبعاً کتیبه بیستون را به تجلیل از حرکت شخصی خود، آنگونه که میخواست به آیندگان انتقال یابد، تنظیم کرده است(بریان، ص1381،ص97) کتیبه پنج ستونی فارسی از 76 پاراگراف تشکیل شده که به جز پاراگراف اول که داریوش خود را معرفی میکند، تمامی 75 پاراگراف بعدی با جمله داریوش شاه میگوید آغاز میشود. این آغازهای تکراری سبب شده که مرز سطرها و پاراگرافها، کاملاً جدا از هم دیده شود و این همان خصلتی است که مکلوهان آن را خروج از کهکشان شفاهی و ورود به کهکشان گوتنبرگ دانسته و آن را در آثار شکسپیر دیده است.(ص108)
به نظر میرسد هنگامی که داریوش متن سنگنبشتهها را برای خواندن آیندگان تنظیم میکرده، برایش اهمیت داشته که ما بدانیم خداوند او را در موفقیتهایش یاری رسانده است.(ص109)
تمرکز بر موضوعات به ظاهر حاشیهای، پیروی از خط مشیهای ارایه شده جووت و مکلوهان در توجه به زمینه تاریخی- اجتماعی و حاشیه فرهنگی برای هر یک از ابزارها و شیوههای ارتباطی از جمله پروپاگانداست.(ص110)
متن روزنامه سنگی به وضوح نشان میدهد که داریوش «دروغ» را مصیبت بزرگی برای جامعه خود میداند. محورقرار گرفتن دروغ در این کتیبه، نقشی است که دروغ در ایجاد یک آشفتگی سهمگین، آن هم در حد سقوط هخامنشیان، ایفا کرده است. به روایت کتیبه، دو واقعه پشت سر هم چنین بوده: 1- قتل بردیا یکی از دو پسر کورش به فرمان برادر کمبوجیه در خفا؛ 2- کودتا و ایفای نقش بردیای دروغین از سوی یک روحانی مجوس.(صص114-113)
به نظر من، داریوش نه تنها تمایلی برای پنهان کردن برادرکشی کمبوجیه نداشته، بلکه مایل بوده از هر نوع کاریزماسازی برای او اجتناب کند و به این دلیل در روزنامه سنگی در بزرگداشت یاد و خاطره فرزند کورش هیچ اقدامی نکرده است... به همین ترتیب، در میان مجسمهها و تصاویر زیاد موجود در پازارگاد و پرسپولیس، هیچ یادبودی از کمبوجیه به چشم نمیخورد، و اگر هم بوده، احتمالاً محو و نابود شده، در حالی که مقبرهها و مجسمهها و تصاویر سایر پادشاهان هخامنشی تا اواخر وجود امپراتوری محفوظ مانده بود(داندامایف، 1381، ص221). (ص114)
دکتر پازارگاد معتقد است که تا قبل از زرتشت، دین ایرانیان، با دین آریاییهای مهاجر به هند مشابه بوده است؛ دینی که منابع گوناگون، آن را «مذهب آرین» (پازارگاد، 1350، ص10) و «مجوس» (دورانت، 1365) نیز گفتهاند... بنابراین میتوان حدس زد که گئوماتا، روحانی مجوس، میتوانسته یکی از روحانیون غیر زرتشتی حاضر در دربار باشد که به هر دلیل از راز قتل بردیا به دست کمبوجیه مطلع شده و از آن همچون ابزاری برای اعتلای دین خود استفاده کرده است. این فرضیه با نظر ویل دورانت نیز منطبق است.(صص116-115)
این نکته را میتوان در پاراگراف 16 ستون اول روزنامه سنگی بیستون نیز خواند. خبر به نقل از داریوش میگوید: من پرستشگاههایی را که گئومات مغ ویران کرده بود، مرمت کردم(گلزاری، 1357، ص345). (ص116)
اینکه چگونه ممکن است فردی با هر قدر شباهت بتواند به جای بردیا، در مقام شاه ایفای نقش کند، برای ما که در عصری زندگی میکنیم که دوربین رسانهها، همه چیز را کنترل میکنند، افسانه مینماید... در واقع، راز گئوماتا از این روی به خوبی محفوظ ماند که در پارس، شاهان از دیگران روی میپوشاندند (بریان، 1381، ص154). آنچه مسلم است، این است که کودتا هنگامی رخ داد که کمبوجیه در مصر بود... اصولاً نگاه ویل دورانت به کمبوجیه، شاید تحت تأثیر هرودوت، نگاهی بسیار منفی است. او کمبوجیه را «نیمه دیوانه» با یک خصلت ژنتیکی «بیرحمی» معرفی کرده...(صص117-116)
پیر بریان که برای نگارش اثر دو هزار صفحهای خود درباره امپراتوری هخامنشی به اسناد بسیاری از جمله پاپیروسهای مصر باستان و اسناد دست اول یونانی مراجعه کرده، با ارایه اسناد تازه کشف شده خود (کتاب بریان، اولین بار در فرانسه در 1995 منتشر شد)، برخلاف ویل دورانت، تصویر مثبتی از مدت حضور کمبوجیه در مصر ارایه میدهد. او پس از ترجمه نوشتههای روی تابوت آپیس که در سراپیوم مصر کشف شده مینویسد: بدین ترتیب، تصویر دیگری از کمبوجیه، متفاوت با تصویر هرودوت پدیدار میشود: تصویر فاتحی که برای استوار کردن جا و مرتبه خود در شعائر و مناسک مصریان تلاش کرده است، تصویر شاهی هخامنشی که خواسته است در مقام فرعون، خود را با اعمال و اعتقادهایی که در دراز مدت در ذهن مصریان جای داشته، تطبیق دهد... گیرشمن نیز نظری مشابه داشته و گفته است که به نظر میرسد کمبوجیه در سالهای اقامت در مصر، همچون جانشین فراعنه رفتار کرده و به خدایان مصر احترام گذارده و برای اداره امور مصر و در واقع مستعمره جدید، یکی از مقامهای عالیرتبه مصری را مامور اداره مستعمره کرده و دستور داده که اصلاحاتی نیز به نفع مردم انجام شود (گیرشمن، 1372، ص148). (صص119-118)
در 29 ماه می 525 قبل از میلاد، کمبوجیه، فرعون مصر شناخته شد. او بیست و هفتمین سلسله فراعنه مصر را تشکیل داد... در همین دوران بود که ملاقاتی میان فیثاغورث، فیلسوف و ریاضیدان یونانی، با کمبوجیه به وقوع پیوست.(ص120)
در آخر سال 524 یا در ابتدای سال 523 قبل از میلاد، کمبوجیه در موقع اردوکشی به حبشه دچار شکست شد و به ممفیس- پایتخت اداری مصر- بازگشت و شورشی را که در مصر علیه حکومت ایران برپا شده بود، فرونشاند (داندامایف، 1381، ص159). (ص121)
هرودوت به نمونهای از شیوه زندگی کمبوجیه و توجه او به کتابهای تاریخی اشاره میکند: خواب از پادشاه برفت و امر فرمود که کتاب گزارش وقایع تاریخی را بیاورند تا آن را در حضور پادشاه بخوانند... آن شب، روایتی مربوط به دوران اخشورش برای شاه خوانده شد (بریان، 1381، ص472). (ص121)
ادامه ماجرا را بریان اینگونه توضیح میدهد: دریافت خبر شورشی که بر ضد قدرت کمبوجیه در پارس روی داده بود، سبب شد که شاه در بهار 522 قبل از میلاد، مصر را شتابان ترک گوید.(ص122)
به نظر من، مجموعه این وقایع ممکن است داریوش را برای مقابله با کندی حرکت پیام که عامل اصلی تأخیر در اطلاع از کودتا و شروع یک بحران طولانی و سنگین بوده برانگیخته باشد؛ انگیزههایی که باعث شد داریوش را آغازگر ورود به کهکشانی بدانم که یکی از مهمترین ویژگیهای آن، دستیابی به شیوهای برای انتقال بسیار سریع پیام در یک مسیر چند هزار کیلومتری است. همه روایتها از جمله روزنامه سنگی، حاکی از این است که هفت نفر از جمله داریوش تصمیم گرفتند که علیه گئوماتا اقدام و او را از جایی که غصب کرده بود، سرنگون کنند.(ص122)
در کنار تمام این روایات که از داریوش چهرهای مثبت میسازد، یک فرضیه کمطرفدار نیز وجود دارد حاکی از آنکه بردیا در هنگام مرگ کمبوجیه زنده بوده و بعدها به دستور داریوش به قتل رسیده است... در این مورد، بریان مینویسد: نسلهاست که مورخان این پرسش راطرح کردهاند که آیا گئوماتا غاصبی است که داریوش او را «مغ» خوانده است یا گئوماتایی وجود ندارد و داریوش که میخواسته سرنگون کردن بردیا، پسر کورش، را پنهان کند، آن را ابداع کرده است(بریان، 1381، ص154). اما باید دانست که علاوه بر خبر مندرج در کتیبه بیستون، واقعه مزبور را «حزقیل»، هرودوت، کتزی یا کتزیاس (Ctesias)، «پومپی تروگ» (Pompey Trogi)، «افلاطون» و «پولیئن» (Polyaen) نیز در روایات خود به انحای گوناگون ذکر کردهاند (اندامایف، 1381، ص160). فیثاغورث نیز که از نزدیک با داریوش ملاقات کرده، به این واقعه پرداخته است.(صص124-123)
اما میدانیم که ماجرا به این سرعت فیصله پیدا نکرد. اگرچه بردیای دروغین اعدام شد و داریوش به سلطنت رسید، اما طی دو سال بعد، هنوز داریوش درگیر عواقب آن ماجرا بود؛ زیرا از یک سو برقراری مجدد پرداخت مالیات که به دستور بردیای دروغین تا بیش از دو سال دیگر نیز مشمول بخشودگی بود، موجب عدم رضایت مردم شد و از طرف دیگر، در آن هشت ماه حکومت بردیای دروغین، فرمانداران ایالات دیگر تغییر کرده بودند که با مرگ بردیای دروغین سر به شورش برداشتند (گیرشمن، 1372، ص151)... براساس مطالعات و محاسبات دو تن از مورخان (کینگ و تامپسون)، جنگهای داریوش برای سرکوب یاغیان، از 29 سپتامبر 522 تا دهم مارس 520 ق.م طول کشیده است (گلزاری، 1357، ص333). (صص125-124)
گیرشمن نیز انگیزه حجاری بیستون را ایجاد یک بنای یادبود ماندگار از واقعه غلبه بر فتنه بردیای دروغین میداند.(ص126)
سؤال این است که چرا به جای کوه بیستون، منطقهای در اطراف پایتختهایی چون پاسارگاد یا شوش انتخاب نشد؟ او ترجیح میداده تابلوی تبلیغاتی خود را در کنار یک اتوبان پر رفت و آمد تمام اقوام نصب کند؛ ضمن آنکه آن را در ارتفاعی قرار دهد که در آینده نیز نتوانند به آن آسیبی برسانند.(ص127)
محاسبات باستانشناسان و مورخان حاکی از این است که کندن کتیبه مذکور از 27 نوامبر سال 521 قبل از میلاد آغاز گشته و تا مارس 518 (حدود 2 سال و 3 ماه) ادامه داشته است...(ص129)
کلیه شکافها و سوراخهای کتبیبه و نقوش، برای استحکام و دوام با سرب مذاب پر شده است... در آخر ستون چهارم کتیبه بیستون، داریوش میگوید: «این کتیبه را به تمام کشورها فرستادم». در واقع برای اینکه همه اتباع امپراتوری بتوانند از مضمون آن اطلاع حاصل کنند، از متن مزبور نسخ متعدد تهیه شده و آن را در قلمرو سلطنتی انتشار دادهاند.(ص130)
ویل دورانت مینویسد: شاید داریوش که مذهب زردشت را پذیرفت، چنان میپنداشت که این دین میتواند الهامبخش ملت و مایه تقویت بنیان حکومت وی باشد. به همین جهت، از همان زمان که به تخت سلطنت نشست، به جنگ با کاهنان مجوس و برانداختن آداب پرستش قدیم پرداخت و دین زردشتی را دین رسمی دولتی قرار داد (دورانت، 1365، ج1، ص423). (ص133)
او برای اینکه شاهزاده نبودن خود را جبران کند و به نوعی به کورش و کمبوجیه متصل شود، یا به قول داندامایف، برای آنکه به سلطنت خود صورت قانونی بدهد، دختر کورش «آتوسا» را به همسری خود برمیگزیند و با سایر محارم حرمسرای کمبوجیه و محارم بازمانده از بردیای مقتول نیز ازدواج میکند (داندامایف، 1381، ص245). (صص134-133)
امپراتوری هخامنشی، از حیث وسعت خاک قلمرو، بزرگترین سلطنتی بود که تا آن زمان در جهان به وجود آمده بود و 46 قوم و نژاد مختلف با زبانها و آیین و رسوم قوانین گوناگون در حوزه این امپراتوری میزیستند. این امپراتوری، اولین و کهنترین فدراسیون بزرگ جهانی در تاریخ است. حدود این امپراتوری از شمال تا دریاچه آرال، از جنوب تا اقیانوس هند و بحر احمر و قسمتی از مصر تا صحرای لیبی، از غرب تا دریای مدیترانه و جزایر دریای اژه و از شرق تا دره سند و چین بوده است (آبادانی، 1347، ص74). داریوش پس از ختم غائله بردیای دروغین، کشور را به بیست ایالت تقسیم کرد که هندوستان و مصر فعلی هر کدام یک ایالت از این 20 ایالت بودند.(ص135)
رامستد، مورخ سده اول میلادی، در مورد پاسارگاد، شهری که تختجمشید در آن بنا شده و مشهورترین پایتخت هخامنشیان است، مینویسد: در آن زمان، شهری در زیر آفتاب به ثروت پرسپولیس نبود... از لوحی که باستانشناسان فرانسوی در تخت جمشید به دست آوردهاند و حاوی مراحل ساخت آنجاست، به خوبی میتوان ارتباطات میان فرهنگی (intercultural communication) گسترده دوران داریوش را که تحت تأثیر جادههای طولانی و آباد آغاز کهکشان دوم بود، دید. در این لوح، داریوش پس از طلب کمک از خداوند میگوید: این کاخی است که من در شوش بنا کردهام.(ص138)
سوای آنچه اکنون در خرابههای تختجمشید باقی مانده، کاشیهای رنگین و مصور بسیار نفیسی نیز از آنجا و همچنین شوش به دست آمده که متأسفانه کاشفان آنها را از ایران خارج کردهاند و اکنون نمونههای زیبای آنها در موزه لوور پاریس نگهداری میشود.(ص140)
آثار باقیمانده از شهری باستانی که در حفاریهای سال 1379 به دست آمد، تصویری اولیه از زیست مردمان دوره هخامنشیان عرضه کرد. اگر تختجمشید، شوش و پاسارگاد را نه شهر، بلکه «کاخ شهر» محسوب کنیم، این شهر که به دهانه غلامان معروف است، تنها شهر کامل باقیمانده از دوران هخامنشیان است؛ شهری که در دو کیلومتری روستای قلعهنو، از توابع شهرستان زهک زابل در استان سیستان و بلوچستان، کشف شده است.(ص141)
آثار اولیه این شهر را اولین بار در سال 1339 باستانشناسان اعزامی از دانشگاه شرقشناسی ناپل و دانشگاه رم کشف کردند.(ص142)
میتوان گفت که در دوره داریوش، مهمترین عنصر گریز از مرکز، تنوع بسیار زیاد زبان در ایالتها بوده است؛ اما در کنار این تنوع، مهمترین عنصر تمرکزگرا و یکپارچهساز، به کارگیری پول مشترک بوده است... در موزه بریتانیا، سکهای منسوب به کورش هخامنشی وجود دارد؛ اما چون این انتساب قطعیت ندارد، مورخین آغاز ضرب سکه در ایران را به داریوش نسبت میدهند. در دوره داریوش، سکه «دریک» که نام آن اقتباس شده از نام دارا یا داریوش است؛ با تصویر داریوش بر روی آن در تمام سرزمین وسیع آن دوره ایران و در کلیه متصرفات ایران آن زمان و حتی در آن سوی مرزهای ایران به عنوان سکه استاندارد استفاده میشده است... ضرب سکه از سوی داریوش، در سال 517 پیش از میلاد آغاز شد؛ سکهای که قرار بود در سراسر امپراتوری دارای اعتبار باشد.(ص143)
در مورد تنوع زبان به مثابه یکی از عناصر گریز از مرکز، هخامنشیان تعصبات قومگرایانه را کنار گذاشته و زبانی را که جدا از زبان پایتختنشینان و مربوط به ساکنان سرزمین آرام [نامی که در تورات که به سوریه و بینالنهرین داده شده است] بود، یعنی آرامی را به منزله زبان رسمی کشور، انتخاب کردند و آن را پذیرفتند و سوای این پذیرش عامل انتقال آن به سرزمین هند شدند.(ص144)
ویل دورانت در ادامه میافزاید: از لغت فرسِ [زبان فارسی] قدیم، دو شاخه زند- یعنی زبان زند اوستا- و شاخه پهلوی بیرون آمد. از همین شاخه است که زبان فارسی کنونی برخاسته است (دورانت، 1365، ج1، صص414-413). (ص145)
در مورد نظام آموزشی در دوران داریوش، ویل دورانت مینویسد که پسران طبقات پایین اجتماع، دردسر درس خواندن نداشتند و تنها سه چیز را میآموختند اسبسواری، تیراندازی و راستگویی.(صص146)
ادعا میشود که در دوران داریوش نوعی روزنامه بر روی الواح گلی منتشر میشده است. در این مورد، کتاب «گاهشماری چند در اطلاع رسانی و ارتباطات» بدون ذکر مأخذ مینویسد: نشر روزنامه در ایران، از زمان داریوش کبیر آغاز شد.(ص146)
وسعت سرزمین ایران بزرگ در دوران داریوش ایجاب میکرد که راهها نیز گسترش یابد. در واقع کارکرد مداوم برجهای انتقال پیامنوری، وابسته به وجود راه برای تأمین نیازهای تدارکاتی مأموران مخابره پیام بوده؛ ضمن آنکه بدون راهها، امکان انتقال پیامهای مکتوب مفصلتر از پیامهای نوری فراهم نمیشده است.(ص147)
تا قبل از شکلگیری امپراتوری هخامنشیان، در فلات ایران، حکومتهای ناحیهای متعددی تشیکل شده بود. این حکومتها، کم و بیش دارای جنبهها و ویژگیهای یک حکومت قبیلهای، و در شکل تکاملیافتهتر، دولتهای متشکل و متمرکز بودهاند. بیگمان، از میان مهمترین و شایان توجهترین این حکومتها، تمدنهای عیلام و ماد هستند که هر یک اهمیت بسزایی در زمینه بسط و گسترش تمدن و فرهنگ دنیای قدیم داشتهاند(نوذری، 1376، ص24). (ص147)
به هر حال، در حدود 750 سال قبل از میلاد، پارسیان که از دیرباز در ساحل شرقی دجله و در مشرق شوشتر مستقر شده بودند، تحت رهبری هخامنش، با استفاده از ضعف عیلامیها، حکومت هخامنشیان را تشکیل دادند. در این ایام، مادها هنوز مقتدر بودند. به همین مناسبت، کمبوجیه اول با دختر پادشاه ماد ازدواج کرد که فرزند آنها همان کورش کبیر است(راوندی، 1354، ج1، ص380)... یکی از ویژگیهای کورش، میل به برقراری ارتباطات با آیندگان بود. در این ارتباط، پیامهایی فرستاده که دور از نخوت معمول فرعونگونه آن دوران است.(ص148)
مورخان، کورش را بنیانگذار پست در ایران میدانند. نقل است که به دستور او، میان پاسارگاد و دریای اژه، 111 ایستگاه اسبی دایر شد تا رابطهای منظم و پیوندی دایمی بین پایتخت و متصرفات ایران پایدار ماند... به نظر میرسد که داریوش نظام پستی دوران کورش را بهبود بخشید... از این وسیله سریعتر هم نوعی وسیله مخابراتی با علایم و آتش ترتیب داده بودند(اولسن، بیتا، ص28). (ص149)
وجود پیکهای سریع دوره داریوش را در بعضی از الواح تختجمشید نیز میتوان یافت. در این الواح، ابداع مذکور را پیردزیش (pirradazis) نامیدهاند... به این ترتیب میتوان ادعا کرد که هخامنشیها مخترع پست و چاپار بودهاند. این طریقه را ابتدا مصریها و بعد رومیها از ایران اقتباس کردند. سپس در تمام مغرب زمین در طول قرنهای متمادی معمول گردید (آبادانی، 1347،ص74). (ص150)
گیرشمن میگوید: در دوران داریوش، مفتشانی که گوشهای شاه نامیده میشدند، کاملاً مستقل بودند و در صورت لزوم میتوانستند از نیروی سپاهیان استفاده کنند. آنان در ایالات شاهنشاهی گردش میکردند و ناگهان خود را به عمال نشان میدادند و اعمال آنان را رسیدگی میکردند (گیرشمن، 1372، ص156). (ص151)
ساخت و کارکرد پیش گفته، همراه با سیستم راهها، چاپارخانهها و برجهای انتقال پیام سریع میتوانست جلوی تکرار فاجعه بردیای دروغین را برای حکومت داریوش بگیرد.(ص151)
طولانیترین جاده احداث شده در ایرانِ عهد داریوش، 2 هزار و 683 کیلومتر طول و جاده «شاهی» نام داشت. این راه از شوش شروع میشد و از دجله در پایین «آربل» عبور میکرد و از «حران» میگذشت و در «ساردس» ختم میشد و تا «افس» (کنار دریا) امتداد مییافت (یزدانی، 1378، ص12). راه شاهی شامل صد و یازده ایستگاه یا منزل بود.(صص152-151)
اگر کسی میخواسته از کوروشاته در منتهیالیه شمال شرقی کشور به ساردس در منتهی الیه شمال غربی سفر کند، باید 4720 کیلومتر را طی میکرده است که این مقدار در عصر حاضر مسافتی است معادل حدود تهران تا پاریس. اگر روایتهای مربوط به سرعت حرکت در دوران هخامنشیان را در نظر بگیریم، این فاصله با کاروانها حدود پنج ماه و با پیکهای شاهی حدود 13 روز طول میکشیده است. میتوان تجسم کرد که انتقال پیامهای نوری ظرف چند ساعت انجام میشده است. با افزودن طول راههای کوتاهتر به راه شرقی- غربی، مجموع طول راههای اصلی عصر هخامنشیان در حدود 6443 کیلومتر میشود.(ص152)
حتی گفته میشود بخشهایی از جاده شاهی، با آمیختن قیر داغ و ماسه، از نوعی آسفالت اولیه پوشیده شده بوده است (کیهانیزاده، 3/1382، ص24) (ص155)
ویل دورانت در باره راههای عصر داریوش مینویسد: مهندسان پارسی به فرمان داریوش اول، شاهراههایی ساختند که پایتختها را به یکدیگر مربوط میکرد. راه دیگری نیز بود که از کوههای افغانستان میگذشت و پارس را به هندوستان میپیوست... هرودت، از معماری یونانی به نام «ماندروکلس» یاد میکند که به دستور داریوش پل شناوری را برای بوسفور طراحی کرد.(ص156)
در مورد راههای آبی عصر هخامنشیان، هرودوت توصیف نسبتاً دقیقی از کشتیها یا قایقهایی که در دوران او در فرات در رفت و آمد بودند، ارایه داده است.(ص157)
پیر بریان هنگام توصیف حجم عظیم اسناد کشف شده از تخت جمشید، آنها را نماینده وجود «کاغذبازی» در تشکیلات اداری به منظور کنترل تولید و ذخایر [اطلاعات] دانسته است. او در توضیح چرخه بوروکراسی مذکور مینویسد: مسئولیت هرکس به روشنی معین بود؛ به خصوص از آن روی که بر هر لوحی دو مهر میخورد: مهر مأموری که محموله را داده و مهر کسی که آن را برای توزیع دریافت کرده بود... در میان چند هزار لوح گلی کشف شده در تخت جمشید، 580 لوح دارای علامت مهر است و 86 مهر نوشته دارند (بریان، 1381، ص659). (صص158-157)
یکی از مهمترین آرشیوهای باقی مانده از دوران داریوش، مجموعه الواح گلی کشف شده در تختجمشید است که منبع اطلاعاتی مهمی محسوب میشود؛ اما به علت حجم آنها، هنوز همگی این الواح خوانده نشده است.(ص159)
در الواح استحکامات، به دبیرانی اشاره شده است که با روش خاصی بر پوست مینوشتند. کشف بخشی از مکاتبه انجام شده بر روی پوست، این نکته را مورد تأیید قرار میدهد.(ص160)
استفاده از پاپیروس برای نگارش، به نیمه هزاره چهارم قبل از میلاد میرسد و منشأ آن گیاه پاپیروس بوده که در باتلاقهای دلتای رود نیل به وفور میروییده است.(ص162)
ما میدانیم که در دوره هخامنشیان، مصر به مدت 190 سال یکی از ساتراپهای ایران یا- به عبارتی- از مستعمرات ایران بوده است. بنابراین بیشک پاپیروس تولیدی با امتیازات جالبی که داشته، در حد گستردهای در ایران مورد استفاده قرار میگرفته است. اگر حریق سهمگین تختجمشید و شرایط آب و هوایی ایران، بسیاری از اسناد را نابود کرده، شرایط اقلیمی مصر اجازه داده که آثاری از اسناد پاپیروسی مربوط به حکومت داریوش در مصر باقی بماند.(ص163)
در صفحات پیش، به نقش اوجاهورس نت، فرمانده یونانیتبار ناوگان دریایی آخرین فرعون مصر و مشاور سابق کمبوجیه در آن کشور، اشاره شد. اسناد حاکی از این است که این فرد مصری، همراه با کمبوجیه عازم ایران بوده و پس از مرگ کمبوجیه با سپاهیان تا پاسارگاد میآید؛ اما پس از مدتی از سوی داریوش مأمور خدمت در دره نیل میشود (بریان، 1381، ص83). به تازگی نوشتهای ار اوجاهورس نت به دست آمده که بیان کننده نقش او در دوران داریوش است.(صص164-163)
اوجاهورس نت، پس از بازگشت به مصر، مؤسسهای را برای آموزش پزشکی تأسیس کرد.(ص164)
همچنین درِ چوبی کوچکی از پرستشگاه هرموپولیس (Hermopolis) یافت شده که این نوشتهها بر آن است: «خدای کامل، سرور دو سرزمین، داریوش. شاه مصر علیا و سفلا، داریوش پاینده باد خدای کامل. فرمانروای دو سرزمین، داریوش، تا ابد زنده بماناد (بریان، 1381،ص750). در مصر، آثاری کشف شده که نام داریوش بر آنهاست؛ مانند سنگ استوانهای ستونی که به تازگی در پرستشگاه ناحیهای در مصر به نام الکعب کشف شده است.(ص164)
پیر بریان، از اسناد باقی مانده از مصر باستان و گزارشهای مورخان یونان باستان نتیجه میگیرد که در آن دوران، کمبوجیه با صفت مرتد و داریوش، متقی و خداپرست معرفی شده است.(ص165)
بریان معتقد است که داریوش در ذهن مردم مصر، شکلی از قداست یافته بود.(ص166)
او همچنین پس از ارایه اسنادی دیگر، چنین نتیجهگیری میکند که نقوش مذکور، حاکی از روابط ممتاز خدایان با داریوش به عنوان فرعون مصر است و این فقط خاص داریوش است (بریان، 1381، ص747). او در جایی دیگر مینویسد: منابع کلاسیک، در تمام موارد، تصویری فرعونی از داریوش به دست میدهند که برخلاف کمبوجیه به رسوم رعایای مصری خود بسیار احترام میگذارد (بریان،1381، ص748). (صص167-166)
میتوان گفت که یکی از مهمترین انگیزههای داریوش از حفر کانال برای اتصال بحر احمر به دریای مدیترانه، همان نگاه ارزشی او به موضوع افزایش توان جابهجایی انسان بوده است... باستانشناسان، در سمت غرب و در فاصله 33 کیلومتریِ ترعه سوئز فعلی، کتیبهای از جنس سنگ سماق از زیر خاک بیرون آوردند که در یک طرف آن به خط میخی پارسی و در طرف دیگر همان مطلب به خط مصر باستان حک شده است.(ص168)
اسنادی در مورد ارتباطات سازمانی در مصر کشف شده که نشان میدهد در سال 519 ق.م، داریوش نامهای به خشثرپاون خود در مصر فرستاده و دستور داده که فرزانگان مصری، از سلاله کاهنان، جنگجویان و دبیران را گرد آورد و به آنان مأموریت دهد که تمام قوانینی را که تا چهل و چهارمین سال سلطنت احمس، یعنی تا آستانه فتح مصر به دست هخامنشیان، در آن سرزمین اجرا میشده، گردآوری کنند. براساس متنی که در پشت «وقایعنامه دموتی» نوشته شده، این کمیسیون به مدت شانزده سال (519-503ق.م) کارکرد و نتیجه کار خود را در نسخ آرامی و دموتی ارایه داد.(ص168)
دیودوروس سیسیلی، در مورد اقدامات داریوش در زمینه قانونگذاری در مصر مینویسد: داریوش، ششمین قانونگذار مصر تلقی میشود. او که از رفتار سلف خود کمبوجیه که معابد مصری را ملوث کرده بود، بیزار بود، کوشید با ادیان مصری رفتار ملایم و محترمانهای را در پیش گیرد.(ص168)
اسنادی دیگر میگوید که فرماندار ایرانی مصر در سال 454 پیش از میلاد با صدور دستوری ورود یونانیان را به مصر ممنوع کرد.(ص169)
در مصر، مهری کشف شده که نام یک کشتیران مصری به نام «پتی سیس» برآن حک شده است. این مهر، نمادی از آمیختگی سنن مصری و پارسی است؛ زیرا در آن تصویر اهورامزدا به شکل کالبدی که بالهای افقی از آن بیرون زده است، دیده میشود (بریان، 1381، ص758). (ص169)
مردمان پس از داریوش، به تدریج نحوه خواندن آن خط ابداعیِ بینظیر 36 حرفی را کاملاً فراموش کردند و در نتیجه، محتوای روزنامه سنگی، به خلاف تمام تدابیر داریوش، در هالهای از ابهام فرو رفت. علت اصلی فراموشی مردم این بود که خط مذکور، خط مردم نبود. از همان ابتدا، خط مأمورانی بود که وظیفه تحریر را به عهده داشتند و همین نکته میتوانست یکی از دلایل فراموشی سریع آن در مقاطع تاریخی بعد شود.(صص171-170)
از دوران باستان، درباره معنای نقش برجسته بیستون، تفسیرهای نادرست یا داستانپردازیهایی صورت پذیرفته است.(ص171)
سرانجام، در سال 1835، یک افسر انگلیسی مقیم ایران، کارگشایش راز کتیبه بیستون را آغاز کرد. هنری کرزیک راولینسون (H.Rawlinson) [نام او در متون ترجمه شده به فارسی، با دیکتههای مختلف نوشته شده است] در آن سال به سمت مشاور نظامی به استخدام دولت ایران درآمد (گلزاری، 1357، ص330). (ص173)
راولینسون توانست با پیگیری دوازده ساله خود، رونوشتبرداری از کتیبه بیستون را کامل کند (داندامایف، 1381، صص37-34)... سِرهنری راولینسون با کشف این خط توانست کلید خواندن خطوط بابلی و آشوری را نیز به دست آورد.(ص174)
سال 1903، یکی از باستانشناسان دانشگاه کلمبیا به کمک اهالی محل توانست از صخرهها صعود کند و اولین عکسبرداری از کتیبه را انجام دهد... یک سال بعد، با حمایت موزه بریتانیا، باستانشناسان به ایران سفر کردند... این کار چند هفته به طول انجامید و محصول آن، کتابی بود که در 1907 با نام «کتیبهها و مجسمههای داریوش بزرگ» در انگلستان منتشر شد.(صص175-174)
راولینسون، پس از خروج از ایران، ارتباطش را با باستانشناسان و آثار آنها ادامه داد و سرانجام در سال 1846 موفق شد متن کامل کتیبه بیستون را منتشر کند و تاریخچه جامعی درباره خط فارسی باستان نیز بر آن بیفزاید (راشد محصل، 1380، ص 28).(ص176)
در طول تاریخ به کتیبه بسیار عظیم اما لخت مجاور کتیبه بیستون، نام «فرهادتراش» را دادهاند. فرهاد تراش، فراتراش یا تخت فرهاد، دیواره حجاری شده عظیمی به طول 180 و بلندی 33 متر (5940 متر مربع) است. اگر هرکس که آن را صیقل داده و آماده حجاری کرده، میتوانست آن را تمام کند، میتوانست مدعی شود که بزرگترین کتیبه سنگی جهان را ساخته است.(ص180)
دو مهندس مکانیک همراه با یک مهندس عمران، پس از شنیدن تعبیرهای من درباره این کتیبه، کنجکاوِ کشف راز شیوه احداث آن بنا شدند... آنها به این نتیجه رسیدند که چنان اثری نمیتواند حاصل ابزارهای ساده دستی باشد. مطالعات و گفتگوهای آنها منتهی به آن شد که فرضیهای مطرح کنند مبنی بر اینکه عمیات صیقلسازی آن کتیبه عظیم، با آن نظم و شیارهای دایره مانند سه متری، باید با نوعی ابزار بزرگ ساینده و چرخشی اولیه ایجاد شده باشد.(صص182-181)
علت طرح فرضیه امکان به کارگیری چرخ دندههای بزرگ در ماشین مذکور، وجود دستگاههای عظیمی است که تا چندی پیش در دره نیل به کار میرفته و کارشناسان معتقدند که مصریها این فنآوری را از ایرانیان آموختهاند.(ص182)
اگر سال 515 قبل از میلاد را سال آغاز احداث کتیبه بیستون بدانیم، همان سالی است که داریوش به سوی اروپا لشکرکشی کرد، از بوسفور به کمک پلی که از کنار هم قرار گرفتن کشتیها ایجاد شده بود، عبور کرد و تراکیه (ناحیهای در شمال یونان قدیم که امروزه قسمتی از آن را خاک بلغارستان تشکیل میدهد) را متصرف شد. آنگاه از دانوب نیز گذشت و در تعقیب سکاها تا رود دن [یا دون] در قلب روسیه امروز نیز رفت (پازارگاد، 1350،ص27). (ص183)
طی 10 سال (490 تا 500 قبل از میلاد)، شورشهای جدیدی در نقاط گوناگون امپراتوری به وقوع پیوست. همانگونه که قبلاً گفته شد داریوش سال 490 قبل از میلاد، سپاه خود را برای تسخیر نهایی یونان اعزام کرد. این سپاه در 30 کیلومتری آتن، در دشت ماراتون، با از دست دادن چهار هزار نفر شکست خورد و به کشتیهای خود سوار شده، به ایران بازگشت. سال 485 قبل از میلاد، داریوش، بنیانگذار کهکشان دارمانی درگذشت (پازارگاد، 1350، ص27). (صص185-184)
داریوش از همسر اولش، قبل از آنکه به سلطنت برسد، سه فرزند داشت. پس از رسیدن به پادشاهی، باآتوسا، دختر کورش، ازدواج کرد. آتوسا نیز سرنوشت عجیبی داشت. او طبق سنت آن دوران، همسر برادر تا جدارش، کمبوجیه، شد. پس از کودتای گئوماتا، به اجبار به همسری او درآمد و با پیروزی داریوش بر کودتاچیان، همسر پادشاه جدید، داریوش، شد. داریوش از آتوسا صاحب سه فرزند شد و تحت نفوذ او، خشیارشا را که ارشد اولادش از ازدواج دوم بود، به جانشینی خود برگزید(مصاحب، 1345، ص54 و 898)... دایرهالمعارف مصاحب مینویسد که خشیارشا پس از سرکوب شورشها درصدد تلافی شکست پدر در ماراتون برآمد و از 483 قبل از میلاد هّم خود را صرف تهیه مقدمات لشکرکشی کرد.(ص185)
در آن لشکرکشی با وجود تدابیر قبلی در همان ابتدا 400 کشتی نیروی دریایی ایران در اثر طوفان شدید در ساحل سپیاس نابود شد، اما ارتش ایران توانست آتن را فتح کند و خشیارشا در آنجا مستقر شد. خیلی زود نبرد اصلی در دریا و در سالامیس به وقوع پیوست که طی آن نیروی دریایی ایران شکست خورد و سرنوشت قطعی جنگ به نفع یونان پایان یافت(مصاحب، 1345،ص898). (ص186)
بیشک پس از مرگ داریوش، نظام ارسال و دریافت پیام بینظیر او، همچنان مشغول خدمترسانی به بازماندگانش بوده است. برای مثال، سال 480 قبل از میلاد، خشایارشا هنگام بازگشت از لشکرکشی به اروپا، از طریق همسرش مطلع شد که نخستوزیر او «ماهان» با صدور یک فرمان، توطئهای را برای کشتار اتباع یهودی امپراتوری ایران طراحی کرده است. خشایارشا، همان شب، دستور لغو آن را صادر کرد. دستور جدید، کمتر از سه روز، به سراسر امپراتوری که از هند تا دانوب و از چراگاههای آسیای میانه تا لیبی گسترده بود، رسید. چنین سرعتی در انتقال گسترده و سراسری پیام با وسایل آن زمان، رکوردی بیسابقه است(کیهانی زاده، 15/11/1381، ص24)... به نظر میرسد که بازماندگان داریوش، علاوه بر سیستم انتقال نوری پیام، از شیوه انتقال ابداعی دیگری نیز استفاده میکردند که میتوان آن را انتقال علایم صوتی دانست.(ص188)
حدود 150 سال پس از داریوش بزرگ، اسکندر یونانی به سرزمین ایران حمله کرد. در آن زمان نیز پادشاهی در دست مردی همنام با داریوش بود که او را داریوش سوم مینامند. شواهد حاکی از آن است که در خلال پیشروی اسکندر به ایران، مکاتبات مستمری میان اسکندر و داریوش سوم برقرار بوده است.(ص189)
جنگ و گریز داریوش سوم با اسکندر، احتمالاً تا 327 قبل از میلاد (یعنی به مدت هفت سال) ادامه داشت.(ص190)
گیرشمن میگوید: سلوکیان که جانشین هخامنشیان گردیدند، بخش اعظم اصول تشکیلات خود را از ایشان اقتباس کردند (گیرشمن، 1372،ص25). به این ترتیب، یونانیها نیز با جزئیات شیوه اداره نظام انتقال پیام هخامنشی آشنا شدند. اسکندر و جانشینانش، بسیاری از منابع اطلاعاتی و نظامهای ارتباطات سازمانی ایران را به یونان منتقل کردند.(ص191)
پارتها در هشتاد و دومین سال حمله اسکندر به ایران، سلوکیهای جانشین اسکندر را سرنگون کرده، سلسله 475 ساله اشکانی را تأسیس کردند (پازارگاد، 1350، صص40-39). (ص193)
اشکانیان، نظر به اینکه با سلوکیها در جنگ بودند، برای جلب یونانیان مقیم ایران، خود را «هلنوفیل» یعنی دوستدار یونان خواندند و در روی اغلب سکههای خویش این کلمه را نقش کردند. زبان دوره اشکانی، همان زبان پهلوی بود که خط آن از راست به چپ نوشته میشد. [اما عجیب است که] تاکنون از اشکانیان 475 ساله، هیچ گونه کتیبهای به دست نیامده است (پازارگاد، 1350، ص42). (صص194-193)
رومیان از این زمان تا دو سال بعد که در جنگ با سپاه اردوان شکست خوردند حتی استخوانهای پادشاهان دفن شده اشکانی را از خاک بیرون کشیدند [بنابراین، همین دوره میتواند زمان نابود کردن کتیبههای احتمالی اشکانی باشد].(ص195)
فصل سوم: تکثیر پیام
واقعاً مانی کیست؟... میدانیم که کهنترین روایت فارسی درباره مانی، مربوط به ابنندیم است. در ارزیابی نوشتههای ابنندیم درباره مانی گفته شده که روایتهای او بیواسطه از منابع فارسی میانه استخراج و دور از تعصب تنظیم شده است (اسماعیلپور، 1375، ص41). او مانی را به گونهای معرفی میکند که میتواند ترکیبی از فرضیه دوم و سوم باشد. به طور خلاصه میتوان میگفت که مانی پیامبری بوده که نخستین وحی در دوازده سالگی بر او نازل و به او گفته شده که پاک بماند و 12 سال بعد وحی آمد که خروج کند و به دعوت مردم به کیش خود بپردازد؛ اما ابنندیم در ادامه میافزاید: مانی میپنداشت که او فارقلیط است که عیسی علیهالسلام به او بشارت داده است. مانی، مذهب خود را از مجوسیگری و مسیحیت بیرون آورد و همچنین خطی که کتابهای دینی را بدان مینوشت، از سریانی و فارسی گرفته بود (ابن ندیم، 1379، صص17-16). (صص200-199)
شواهد تاریخی میگوید: وقتی مانی در 24 سالگی دعوت خود را آغاز کرد، آخرین سال حکومت اردشیر، بنیانگذار ساسانیان بود... منابع تاریخی میگویند: شاپور در سال 242 میلادی، مذهب مانی را جایگزین دین زرتشتی خود کرد. در آن موقع، مانی احتمالاً 27 ساله بود. تاریخ نمیداند که شاه چرا و چه موقع به مانویت پشت کرد؛ اما این مسلم است که سال 271 میلادی، هنگامی که از این جهان میرفت، زرتشتی بود و مانی را از کشور تبعید کرده بود (پازارگاد، 1350، ص57). (ص200)
شواهد حاکی از این است که مانی، هیئتهایی را به نقاط گوناگون جهان آن روز اعزام میکرد. هر هیئت متشکل از دبیران و کتابنگاران، منشیان (نویسندگان) و به احتمال قریب به یقین نقاشان بوده است.(ص201)
بنابراین باید تصور کنیم که مانی، نوعی ماشین انسانی تکثیر کتاب با خط ساده را سازمان داده بوده است.(ص203)
شواهد حاکی از این است که نسخهای از کتاب ارژنگ، در قرن پنجم هجری در غزنه وجود داشته؛ به طوری که ابوالمعالی در کتاب فارسی خود به آن اشاره کرده است(تقیزاده، 1379، ص49). (ص205)
من تصور میکنم که میتوان مانی را مخترع اولین شیوه چاپ نیز دانست. او برای چنین کاری، اصل اول اختراع یعنی «نیاز» را داشته است؛ نیاز به آنکه متون آیینی خود را بتواند در تیراژ بالا و با خط خوش تکثیر و توزیع کند.(صص207-206)
مُهری از مانی کشف شده که از جنس کوارتز است که سنگی بلور مانند و شفاف است که در طبیعت یافت میشود... وسط مهری که به آن اشاره شد، تصویر مردی است با ریش و گیسوان بلند که با توجه به نوشته اطراف دایره، احتمالاً تصویر مانی است که با مردی جوان در حال گفتوگو است و پشت سر او، جوان دیگری ایستاده که متوجه این گفتوگوست. اطراف دایره به خط سریانی نوشته شده «مانی، حواری مسیح»... کیفیت ساخت مهر در دوران ساسانیان، یعنی زمانی که مانی میزیست بسیار ارتقاء یافته بود.(ص207)
اسناد دیگری در دست است که نشان میدهد بازماندگان مانی در قرون بعد از او بیشک به فن چاپ دسترسی داشتهاند. در این مورد جرجی زیدان مینویسد: اختراع چاپ، مدیون کوششهای مانویان ترکستان چین است... هدف مانویان از به کارگیری این فن، انتشار آثار تبلیغات مذهبی بوده است. بعدها این هنر از پادشاهی ختن به شرق دور منتقل گردید.(صص209-208)
گفته میشود به دستور پادشاه چین، هونگ دونگ، طی سالهای 1011 تا 1014، کار ساخت کلیشههای چوبی شروع شد و کار اتمام آن 20 سال به درازا کشید. (راسخنیا، 1380، ص73)؛ در حالی که شواهد ارایه شده از سوی جرجی زیدان، مربوط به 300 سال قبل از کلیشههای چوبی دوره هونگ دانگ است.(صص210-209)
ایرانیان با تئاتر یونانی آشنا بودهاند، بنابراین، احتمال آنکه خود نیز تئاتری مشابه تئاتر یونان برپا میداشتهاند نمیتواند، دور از ذهن باشد.(ص211)
تقیزاده در مورد عبادات مانویان مینویسد: تکالیف دین مانویان بر دو قسم بوده: یکی برای سماعین یعنی عامه مؤمنان و دیگری برای خواص یعنی صدیقان و مجتبائیان یا برگزیدگان. برای سماعین ده نفی وجود داشته که اینها است: نپرستیدن بت، دروغ نگفتن، بخل نکردن، نکشتن، زنا نکردن، دزدی نکردن، اجتناب از تعلیم فریب و بهانهجویی و خودداری از سحر و احتراز از شک در دین و از مسامحه در اعمال مذهبی. به علاوه هر روز چهار نماز داشتند (در مقابل هفت نماز برای برگزیدگان)...(ص213)
فرانسوا دکره، محقق مانی شناس فرانسوی که تحقیقات متعددی درباره مانی انجام داده و از او پنج کتاب درباره مانی طی سالهای 1970 تا 1995 به زبان فرانسه منتشر شده است گزارشهایی از اسناد کشف شده درباره مانی ارائه داده است. او مینویسد: «در کاوشهایی که از پایان قرن نوزدهم آغاز شد و تا پایان جنگ جهانی اول در منطقه تورفان ادامه یافت، متنها و پارهمتنهایی مرتبط با مانویت کشف شد.(ص214)
پس از کشفیات «تورفان» در سال 1930، ترجمه نامههای مانی به زبان قبطی در منطقه دیگری از مصر به نام نارموتیس کشف شد، اما متأسفانه در بمبارانهای جنگ جهانی دوم از بین رفت.(ص215)
ویدن گرن، در بررسی کتابهای کشف شده مینویسد: وجه بارز و مختص مانویها در ارایه کتابهایشان، ارتباط بسیار نزدیک بین نوشته و تصویر است... حروف آغازین [هر پاراگراف] بزرگتر و مخصوصاً با یک شکل هنری نوشته میشد... نوشتههای کتب قرون ششم تا نهم پیروان مانی، معمولاً به رنگ سیاه و با مرکب هندی که بیشک کیفیت مرغوبی داشته و قرنها در برابر رطوبت و آب مقاومت میکرده، نوشته میشد.(ص216)
در ترکستان چین، در شهری به نام خوچو که از شهرهای مجاور تورفان است، یک معبد مانوی کشف شد (اسماعیلپور، 1375، ص271). (ص217)
براساس اطلاعات مندرج درالفهرست ابنندیم، مانی هفت کتاب نوشته: یکی به پارسی (پهلوی) و شش دیگر به زبان سریانی... ابنندیم علاوه بر اسامی کتابها، صورتی شامل هفتاد و شش عنوان از نامههای مانی را ارایه داده است و این همان است که در بمباران برلین نابود شد.(صص218-217)
گرن حدس میزند که سوای این آثار میبایست کتابی درباره زندگینامه مانی نیز وجود میداشته که فقط اشاراتی به آن در دست است(ویدن گرن، 1376، صص109-102). (ص218)
شاید گرایش بهرام به کیش پدر، شاید سعایت روحانیون، شاید خصلت دیرینه دیکتاتوری در حاکمان ایران و شاید رنجش از ناتوانی مانی در درمان یکی از درباریان و شاید شایدهای دیگر سبب شد که غضب شاه، دامان مانی احتمالاً 56 ساله را بگیرد... دفاع مانی به جایی نرسید. شاه فرمان اعدام مانی را صادر کرد و مانی به صلیب کشیده شد (دکره، 1380،ص149). (ص219)
شاید به خاطر همین قتلعامها، کتاب سوزانهای گسترده از سوی حکومت و نابود کردن کتاب از سوی آنانی که امکان مهاجرت را نداشتند و کتابها یا مدارک جرم خود در چشم حاکم مستبد را نابود کردند، بود که اکنون هیچ گونه سند عینی در ایران برای اثبات حضور چاپ در عهد مانی در دست نداریم.(ص220)
فرانسوا دکره مینویسد: ما نمیدانیم چه بر سر جمعیتهای مانوی آمده. فقط میتوان پذیرفت که بساط مانویت در قرن سیزدهم میلادی از ترکستان چین برچیده شد (دکره، 1380، ص158). گروهی از مانویان به مصر گریختند و در نتیجه مانویت از آن سرزمین به شمال آفریقا و اسپانیا کشیده شد. همچنین عدهای نیز از طریق سوریه و ترکیه به یونان، ایتالیا و فرانسه رفتند(ویدن گرن، 1376، ص156). گفتم یکی از فرضیات تبیینکننده علت اعدام مانی، میتواند سعایت روحانیان زرتشتی مقیم دربار ساسانی بر علیه او باشد. تاریخ میگوید شاهان ساسانی دین زرتشتی را ترویج و احترام میکردند و به زودی جایگاه نفوذ روحانیون زرتشتی به آنجا رسید که کلیه امور اجتماعی و فرهنگی و روابط مردم با یکدیگر تابع دستورهای مذهبی و اجازه مغان شد(پازارگاد، 1350،ص50). (ص221)
در دوره ساسانیان یکی از سنتهای رایج، ثبت رویدادهای مهم بوده که قطعاً پیش از آنکه هدف، تکثیر پیام باشد، آرشیو آن مد نظر بوده است. از نمونههای بارز آن تاریخچه سلطنت اردشیر، بنیانگذار سلسله ساسانیان است که با عنوان «کارنامک اردشیر پاپکان» تدوین شده است.(ص224)
گفته میشود که در دربار ساسانی، روزنامهای شبیه «اکتادیورنا (Acta-Diurna) رویدادهای روز» که در دهه 50 قبل از میلاد در روم منتشر میشد تهیه و میان مقامات روحانی و نظامی توزیع میگردید(کیهانیزاده، 30/10/1374، ص24). (ص225)
گفته شده که بنیانگذار سلسله ساسانیان، برای جبران تأثیر حمله اسکندر به کتابهای مربوط به دوران هخامنشیان، دستور تکثیر دستی نسخ نایاب را داد.. ابن [این] رسم در سرزمینهای رقیب (مانند روم باستان و یونان باستان) نیز متداول بوده است... شواهد دیگری نیز وجود دارد که نشان میدهد حتی به دنبال هر یورش و آسیب ذخایر کتاب، دوباره نسخهبرداری و در واقع تکثیر دستی کتاب آغاز میشد و این یکی از مهمترین پدیدههای عصر کهکشان دارمانی است.(ص226)
گیرشمن معتقد است که در عهد ساسانی، داستانها و ادبیات ملی و عمومی که تا آن موقع از نسلی به نسل دیگر و به صورت روایات شفاهی منتقل میشد، به منظور قرائت درباریان و اشراف تحریر و تبدیل به ادبیات مکتوب گردید (گیرشمن، 1372، ص405). جنس ورقی که بر روی آن مینوشتند ابریشم، چرم و کاغذ بود.(ص227)
نوشتههایی که از زبان پهلوی بازمانده به دو خط «کشته دبیره» و «آم دبیره» تقسیم میشود که خط اول برای نوشتن اسناد و سکه و مهر و سنگ نبشته و مانند آنها به کار میرفته و خط دوم برای نوشتن مطالب عمومی دیگر «ایرانشهر، 1342،ص758). (ص228)
میتوان تمام اقدامات فرهنگی زیر را ویژه استفاده طبقات خاص دانست که برجستهترین آن، تأسیس دانشگاه جندیشاپور بوده است که شاپور اول (272-240م) در استخر تأسیس کرد و هم اوست که نخستین کتابخانه بزرگ را تأسیس کرد.(ص228)
رواج آیین مزدک،تقریباً در میانه دوره 410 ساله حکومت ساسانیان و هنگامی که از به صلیب کشیدن مانی بیش از دو قرن گذشته بود، آغاز شد... مزدکیان در تبلیغ و دفاع از اندیشههای عجیب خود میگفتند که حسد، کینه، خشم، و نیاز و آزمندی، مایههای اصلی گمراهی مردم و منحرف شدن آنها از راه راست است. پس باید علت این پنج چیز را دریافت و آن را برطرف کرد تا «دین بهی» در جهان برقرار شود و اختلاف از میان برخیزد. آنها میگفتند که آنچه مایه حسد، عداوت، غضب، طمع و نیاز است، مال و زن است و معتقد بودند که اگر این دو به نحو یکسان میان مردم پخش شود، مایههای شر از میان مردم رخت برخواهدبست(مصاحب،1374،ص2756-2755). (ص230)
در دوران پیش از اشکانیان نیز، چینیها به ایران سفر میکردهاند، آن چنان که آنها در حدود قرن دوم پیش از میلاد، بذر انگور و یونجه را از ایران به چین بردند(پیرنیا،1370،ص 81) و در واقع آنها آغازگران راه ابریشم بودند.(ص231)
سیماتسین (Sematsien) تاریخنویس چینی که مورخان غربی او را هرودوت نام دادهاند(متوفی به سال 83 پیش از میلاد) از خود یک دوره تاریخ به جا گذارده و درباره «راه ابریشم» نوشته است...(ص232)
مورخان ترکیب شرایط اجتماعی مردم و وضعیت قباد اول را به عنوان عوامل روی آوردن مردم و شخص قباد به آیین مزدک مطرح کردهاند.(ص233)
قباد این بار 30 سال سلطنت کرد و در بیست و دومین سال سلطنت دوبارهاش، در یک برنامه از قبل طراحی شده، به کمک فرزندش که بعدها او را انوشیروان عادل نامیدند، انبوه میهمانان مزدکی خود را یک باغ وسیع قتلعام کرد.(ص233)
وقتی خسرو انوشیروان به سلطنت رسید، از حضور آیین مزدک در ایران 45 سال گذشته بود و پیروی بخشی از جامعه از آیین مذکور در آن 45 سال، پیامدهای پیچیدهای به وجود آورده بود که باید فکری برای آن میشد. تصمیمات بعدی نشان میداد که یافتن راهحل برای مشکلات مذکور، باید حاصل کار عده ای از اندیشمندان و روحانیان زرتشتی بوده باشد.(ص234)
تجسم سطح وسیع امکانات اداری و حجم گسترده انواع ارتباطات و عملیات ثبت و ذخیره اطلاعات، برای اجرای طرحی با آن عظمت، میتوانسته تحول سنگین نظام اداری و شکل گیری نظام بوروکراتیک و متمرکز در دست روحانیان و معابد زردشتی را در سراسر کشور به دنبال داشته باشد.(ص235)
در زمان ساسانیان، مسیحیت از غرب و بودائیسم از شرق وارد ایران شد و دین یهود نیز از دیر باز و از زمان کورش وجود داشت و با آن مدارا میشد... از نمونههای مصالح سیاسی میتوان به این اقدام پادشاهان ساسانی اشاره کرد که برای مقابله با مسیحیت روم شرقی، شکلگیری انشعابی از مسیحیت به نام نستوری را در میان ارمنیها تشویق کردند تا از طریق چنین انشعاب مذهبی، ارمنستان تبدیل به یک کشور دست نشانده و حایل بین دو قدرت ایران و روم شود(بازارگاد،1350،صص52-50)... اما به نظر می رسد که ارتباطات میان فرهنگی ایران و روم، به ویژه در حوزه دین به نفع مانویت و مسیحیت و به زیان زرتشتی ها بوده است.(ص236)
رویکرد مسیحیان به مانویان، به خلاف رویکرد آنان به زرتشتیان، در ابتدا بسیار مثبت بود... مهاجرت مانویان به غرب و نیاز آنها به بقا سبب شد که مانویت خود را در مسیحیت غرق کند؛ به گونهای که حتی عدهای آن رابه یک تعبیر شاخهای از مسیحیت میدانند؛ مسیحیتی که از همان قرون اولیه، در بینالنهرین جایگاهی به دست آورده بود...(ص237)
اگر چه گروهی از مورخان مسیحی، مانی را یک حواری بزرگ نامیدهاند(دکره،1380،ص140) اما شواهدی در دست است که نشان میدهد گاهی روحانیان مسیحی از مناسک غیر مسیحی مانویان حیران میشدند.(ص238)
به هر حال، مانی هر که بوده، او را میتوان تواناترین سازمان دهنده پروپاگاندا و تبلیغات مسلکی و همچنین بزرگترین سازمان دهنده تکثیر مکتوب پیام تا آن دوران دانست.(ص239)
امین معلوف، شرقشناس و محقق حیات مانی، با نگاهی به قتلعامهای بعدی پیروان مانی و همچنین کتاب سوزان گسترده و نابودی آثار او، در یک جمعبندی مینویسد:«حال سؤال این است که چه چیز در اعتقاد مانی آن قدر خطرناک بوده که حتی از خاطرهها نیز میبایست محو میشده است؟»(معلوف،1376،ص318). شاید همین اصرار بر محو شخص مانی از خاطرهها سبب شد که دستاوردهای او از جمله نخستین تجربهها برای«چاپ» نیز از خاطرهها محو شود. اما این فراموشی سبب نمیشود که اکنون سهم مانی را در شکلگیری کهکشان «دار» یوش «مانی» فراموش کنیم.(ص240)
فصل چهارم: اقناع حقیقی
کسانی که اولین بار وارد مسجدالحرام میشوند و نگاهشان به کعبه میافتد، به حالتی از ارتباط با خود (Self Communication) میرسند که نظیر ندارد... پس از آن، هنگامی که همه ذهنها متمرکز بر یک حوزه شد، رفتارهای مشابه حجاج بروز میکند.(ص245)
شاید بتوان گفت که مهمترین ویژگی فضای ارتباطی حج، زمینه (Context) آن است... شرایط و فضای ارتباطی حج، چه از نظر سختزمینه ارتباطی و چه نرمزمینه ارتباطی، نوع خاصی از ارتباطات گروهی را به افراد تحمیل می کند... مهمترین خصلت گروه، شکلگیری وضعیتی به نام «پیوند» است که در اثر استمرار کنشهای متقابل اجتماعی به وجود میآید و سبب نوعی هماهنگی میان گروه میشود، به نظر من زائران حج، شاید به دلیل ارتباط مشترکی که قبل از سفر مکه، با قرآن داشتهاند و هماهنگی که در خلال مراسم دارند، به آن ویژگی «پیوند» دست مییابند.(ص246)
در حج، عملاً ممکن است مسلمانانی از 150 کشور شرکت داشته باشند که این تکثر کشورها، تنوع در فرهنگها، اقوام و زبانها را نیز به دنبال دارد. از آن سو، همه کسانی که در حج شرکت میکنند، در گام اول، به نوعی«وحدت نمادین» مثل وحدت در لباس دست مییابند... سرانجام مرحله اصلی وحدت به وقوع میپیوندد؛ وحدت تفکر.(ص247)
قرآن از همان آغاز، خود را رسانهای جهانی اعلام میکند. در آیه یکم سوره 25، نزول فرقان (کتاب جداسازنده حق از باطل) را وسیله هشدار دهندهای برای همه جهانیان معرفی میکند و در آیه 107 سوره 21، خطاب به پیامبر میگوید: ما تو را نفرستادیم مگر رحمتی برای همه جهانیان.»(صص249-248)
با هجرت پیامبر اسلام از مکه به مدینه- جایی که اکنون نیز در آنجا آرمیده- ستاد تبلیغات دینی او تشکیل شد؛ ستادی که عملکرد آن با شیوه سازمان یافته مانویان چند قرن پیش کاملاً متفاوت بود. این تفاوت را آیتالله مطهری اینگونه توصیف میکند که عوامل تبلیغ اسلام، توده مردم بودهاند و نه یک دستگاه طویل و عریض تبلیغاتی. تودههای مردم صرفاً تحت تأثیر انگیزه وجدانی، بدون آن که بخواهند وظیفهای را که از طرف یک سازمان روحانی یا غیر روحانی به آنان محول شده، انجام دهند، به نشر و ترویج اسلام میپرداختهاند.(مطهری، 1362، ص366). (ص251)
این مسلم است که در سال 628 میلادی، یکی از فرزندان خسرو پرویز، یعنی قباد دوم، معروف به شیرویه به سلطنت رسید. او با هراکلیوس، امپراتور روم، صلحنامهای را امضا کرد و صلیب مقدس را پس از 13 سال که در ایران نگهداری میشد، به رومیان پس داد... یکی از ویرانگرترین اعمال قباد دوم در هفت یا هشت ماه حکومتش، برادرکشی وی به سال 628 م بود. وی برای حفظ موقعیت خویش، همه شانزده برادرش را کشت.(ص256)
پس از مرگ قباد دوم، با نبود مشروعیت و وراثی که بر تخت بنشیند- به علت قتل آن 16 یا 18 وارث تاج و تخت- وضعیتی آشفته پیش آمد که تا سلطنت اردشیر سوم ادامه پیدا کرد. شاه به هنگام جلوس بر تخت، تنها یک کودک [7 ساله] بود... جرجی زیدان مینویسد: پس از مرگ قباد دوم، بین اقوام دور و نزدیک شاه، چنان رقابت و هرج و مرجی در گرفت که در مدت فقط چهار سال، نُه پادشاه زن و مرد، هر کدام به دنبال یک کودتا، پادشاهی ایران رنجور و زخمخورده را به دست گرفتند و در چنین هرج و مرجی بود که سپاهیان اسلام به ایران نزدیک شدند(زیدان، 1336، ص38). (ص257)
دکتر تورج دریایی، از طریق مطالعه طولانی بر روی سکههای ساسانیان که در موزه سکهشناسی ایالات متحده آمریکا موجود است متوجه شده که در سالهای پایانی حکومت ساسانیان، وضعیت به گونهای شده بود که در مواقعی، چند پادشاه به طور همزمان اما هر کدام در چند ایالت حکومت میکردند و حتی گاه همزمان در یک ایالت به نام خود سکه ضرب میکردند(دریایی، 1381، ص57). تاریخ میگوید: وضع اخلاقی و اجتماعی ایرانیان پیش از اسلام، به منتهای فسادرسیده بود.(ص258)
در آغاز سال 633 م. (12 قمری)، وقتی که فقط یک سال از رحلت پیامبر گرامی اسلام گذشته بود، اعراب مسلمان به سرکردگی «مثنی بن حارثه» اولین پیشروی نظامی به سوی قلمرو ساسانیان در بینالنهرین را آغاز کردند.(ص259)
جنگ قادسیه، در آغاز سال 637 میلادی شروع شد. جنگ فقط سه تا چهار روز طول کشید... در چهارمین روز نبرد، باد شدیدی برخاست و ابری از شن و ریگ را به طرف سلحشوران ایرانی برانگیخت. اعراب، این پدیده را کمکی از سوی خداوند شمردند؛ کمکی که پیروزی اعراب را مسلم کرد و در همان روز، درفش بزرگ دولت ایران به دست اعراب افتاد(پتروشفسکی، 1354، صص41-40). (ص261)
سال سیام قمری (650 میلادی) شاهنشاهی ساسانیان سقوط کرد و تاریخ ایران به مدت 184 سال با تاریخ اعراب گره خورد.(ص262)
«پرچم بستن» یا نصیحت کردن سپاهیان، قبل از حمله، از سنت سالهای اولیه اسلام بود.(ص263)
منابع تاریخی مینویسند که در حمله اعراب به ایران، گرچه فرماندهی سپاه با سعد بود، سلمان به عنوان راهنما، ناظر و همچنین مسئول عملیات دعوت مردم به اسلام، در پیشاپیش سپاه قرار داشت. پس از فتح مداین، شهر به سلمان سپرده شد. مردم میدیدند که او در جایی بسیار کوچک و حقیر اقامت کرده و کاخ عظیم مداین به مسجد تبدیل شده است(محمدی اشتهاردی، 1371، ص109). (صص268-267)
اصفهان، از جمله اولین شهرها بود که به تصرف سپاهیان اسلام و اعراب در آمد. طبری در کتاب تاریخ الرسل و الملوک این واقعه را در سال 21 قمری گزارش میدهد و مینویسد که عمر، خلیفه دوم، «عبدالله بنعتبان» را با ارسال پرچمی مأمور فتح اصفهان کرد.(ص268)
بررسیها حاکی از این است که اولین سکههای عرب- ساسانی به دست آمده در فارس، تاریخ 20 قمری را دارد. بنابراین میتوان گفت که تنها پس از مرگ یزدگرد سوم، نوشتههای عربی بر سکهها ظاهر شدند... پتروشفسکی نشان میدهد که مسلمان شدن ایرانیان کاملاً تدریجی و بدون فشار بود.(صص269-268)
توماس آرنولد نیز معتقد است که دین اسلام با استقبال وسیع همراه با علاقه از طرف اهل حرفه و صنعت شهرنشین و کشاورزان که براساس دین زرتشت، شغل آنان موجب ناپاکی آنان بود، پذیرفته شد... میدانیم که در دوره خلفای راشدین، در سرزمینهای اسلامی، پیروان ادیان دیگر، با پرداخت جزیه میتوانستند آزادانه فعالیتهای دینی خود را ادامه دهند... در چنین شرایطی از آزادی عقیده و بیان، فرصت شناخت اختیاری اسلام برای زرتشتیان کنجکاو فراهم میشد.(ص270)
به نظر منع آزادی انتخاب دین در نیمه اول سده نخست قمری، شباهتهای محتوایی میان قرآن و اعتقادات و باورهای زرتشتیان، همراه با رفتار بسیار مسالمتآمیز حکام جدید، از دلایل مهم رویآوری گسترده ایرانیان به اسلام بود.(ص271)
سِر توماس آرنولد، محقق تاریخ گسترش اسلام، معتقد است که موفقیت اسلام، مرهون خصوصیات و مزایای ذاتی و برتری معنوی خود اسلام به موازات شرایط نامساعد دینی مردمی که اسلام در بین آنان گسترش یافت، بوده است؛ نه زور یا عوامل غیر مسالمتآمیز (آرنولد، 1353، ص11). (ص272)
یکی از داستانهایی که در باب مسلمان شدن اختیاری ثبت شده، داستان نفیسه است که مقبره او از مقابر فوقالعاده محترم در قاهره است. این قبر متعلق به نفیسه- نوه دختری حضرت علی (ع)- است.(ص273)
پس از خلفای راشدین، اوضاع تغییر کرد؛ به طوری که شورشهای پراکندهای علیه وضع خراج از سوی ایرانیان صورت گرفت(دریایی، 1381، ص66). (ص273)
دکتر زیگفرید هونکه، مورخ آلمانی، در اثبات این که اسلام اولیه در کشور گشاییهای خود رفتاری بسیار انسانی با کشورهای مغلوب داشته و اجازه میداده که ماندگان به غیر اسلام، بدون مزاحمت، به اعمال مذهبی خود بپردازند، ابتدا به آیه «لا اکراه فی الدین» از قرآن مقدس اشاره میکند...(ص274)
نولدکه به نقل از طبری مینویسد که در زمان ساسانیان، مالیاتی سرانه به نام «گزیت» رایج بوده و میافزاید: هرکه سالش به بیست نرسیده یا از پنجاه گذشته بود، از دادن گزیت معاف بود... و این همان است که عُمَر بن خطاب پس از گشودن شهرهای ایران، آن را کار بست و از اهل ذمه نیز به همان اندازه گزیت گرفت(نولدکه، 1358، ص368)... به نظر میرسد که مقدار و شیوه دریافت مالیات از مسلمانان و غیر مسلمانان در قرون اولیه اسلام، به گونهای بوده که غیر مسلمانان نیز آن را عادلانه میدیدند.(ص275)
میتوان گفت که در عهد خلفای راشدین که فقط 30 سال طول کشید، در مناطقی که سپاه اسلام تسخیر میکرد، مردم به نرمی اما به سرعت به برداشتی اقناعی از اسلام دست مییافتند؛ در حالی که بعدها، به ویژه در دوران خلفای بنیامیه، دیگر تکرار نشد.(ص276)
توضیح جرجی زیدان درباره واژه «توقیع»، حاکی از این است که در دوران خلفا رسم بوده که مقامها در انتها و جدا از نامه، چیزی مینوشتند که به یک تعبیر نقش امضا را داشت و توقیع نامیده میشد... به تدریج، سوای توقیعنویسی، استفاده از مهر نیز به تقلید ساسانیان رایج شد.(ص277)
خلفا، نام خود را معمولاً روی مُهر نمینگاشتند؛ بلکه پارهای پند و اندرز در آن درج میشد... یکی از نشانههای مهم خلافت، خطبهای بود که طی آن، خلیفه وقت را هنگام نماز روی منبر دعا میکردند.(ص278)
در واقع در قرون اولیه قمری، مسجد یک مکان مقدس مذهبی به مفهوم دقیق کلمه نبود؛ بلکه در مسجدهای آن روزگار، غیر از عبادت، بسیاری فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی دیگر نیز صورت میگرفت. تنها پس از مسلمان شدن مغولان، از قرن 9 و 10 قمری به بعد، مسجد فقط به صورت عبادتگاه درآمد و همه گونه فعالیتهای غیر دینی در آن ممنوع شد... احتمالاً در قرن اول هجری، کسانی که بر بالای منبر میرفتند، همان لباسی را بر تن داشتند که بین همگان رایج بود؛ اما گویا از قرن دوم هجری، این وضع تغییر کرد. ابنخلکان مینویسد: نخستین کسی که لباس روحانیون را به این صورت درآورد (پوشیدن طیلسان که دامن و آستینهای بلند داشت و بر سر گذاردن عمامه یا تحتالحنک)، ابویوسف قاضی در نیمه دوم قرن دوم قمری بود.(ص280)
هونکه، مورخ آلمانی، در مورد فعالیتهای آموزشی در مساجد مینویسد: دانشمندان اسلامی در مساجد به ستونها تکیه میدادند و شاگردان گرداگرد آنان اجتماع میکردند... او میافزاید که دانشمندان زن نیز در مساجد (حوزههای علمیه) رسماً به تدریس مشغول بوده و مستمعین مرد و زن که طالب علم بودهاند، در آنجا مشاهده میشدهاند(هونکه، 1361، ج2، ص293)... به نظر میرسد که از همان قرن اول قمری، مساجدی که در ایران ساخته میشده، دارای مناره بوده است؛ به ویژه آنکه معماران ایرانی، با فنآوری ساخت برج انتقال پیامهای نوری آشنا بودند.(ص282)
ابناثیر نیز به وضوح استفاده از منارهها برای ارسال تلگرافی اخبار را به همان شیوهای که در آغاز کهکشان دارمانی دیدیم، گزارش میکند. این نشان میدهد که تا 1300 سال پس از ابداع برجهای انتقال پیام، فنآوری و نرمافزار استفاده از آن هنوز در فرهنگ باقی بوده است... قدیمترین مناره مسجد در ایران، بنا به اظهار گیرشمن، در گوشه شمال شرقی مسجد شوش بنا شده و احتمالاً هم عصر نخستین منارههای جهان اسلام بوده است(عباسی، 8/1351،ص66)...(ص283)
وجود تسبیح در دست مردان مسلمان، امری رایج بود. آنها در مساجد دیده میشدند که با تسبیح، ذکر خداوند را شمارش میکنند. زیگفرید هونکه معتقد است که تسبیح و به دنبال آن، دعا کردن با تسبیح از هندوستان به جوامع اسلامی راه یافت و از طریق اسلام به کلیسای کاتولیک روم رفت(هونکه، 1362، ج2،ص91). (ص284)
معاویه، نخستین خلیفهای است که سادگی و دموکراسی را کنار گذاشت و برای خود تخت طلا و آبنوس و عاج ساخت؛ به طوری که حتی در این نوع تجملات، از پادشاهان ایران و روم نیز جلو افتاد... معاویه، نخستین حاکم مسلمان بود که طی بخشنامهای به همه عمال خود اطلاع داد که برای عرب حق تقدم قایل شوند(مطهری، 1362، ص358)... یکی از اقدامات نیمه اول قرن نخست هجری، ضرب سکههای قدیم ساسانی و رومی رایج در سرزمینهای اسلامی اما با آیات قرآن بود.(ص286)
ماجرای از رواج انداختن سکههای طلای رومی در سرزمینهای اسلامی، مربوط به یک نبرد پروپاگاندایی میان دولت مسیحی روم با دولت اموی مسلمان در استفاده از نوعی برچسب تبلیغاتی آغاز شد.(ص287)
استفاده از طراز که ماجرای نبرد پروپاگاندایی را سبب شد نیز رسمی بود که خلفای اموی از دربار ساسانیان تقلید کردند. طراز، علامتی بود که در دوران ساسانیان بر روی لباس نظامیان نیز نصب میشد. برای انجام این کار، در کارگاههایی خاص، تار و پود منسوجی را با نخ رنگین یا حتی رشتههای طلا به هم میبافتند و روی لباس نصب میکردند.(ص288)
بعدها رسم شد که حذف طراز از لباس مأموران و پرچم، به مفهوم خروج از اقتدار فرمانروا باشد. چنان که مأمون عباسی، پس از اطلاع از عهدشکنی برادرش امین دستور داد طراز خلافت وی را از پرچمها و لباسهای رسمی در خراسان براندازند(زیدان، 1336، صص139-137). (ص289)
یکی از شگردهای بنیامیه در اثبات حقانیت اعمال خود، جعل حدیث بود. این کار چنان با افراط همراه شد که جرجی زیدان، دوره بنیامیه را دوران جعل نامیده است.(ص289)
با شروع قومگرایی اعراب در مناطق تحتاشغال، آنها حتی مسلمانان غیر عرب را از خود جدا دانستند و نو مسلمانان را «موالی» نامیدند. به تدریج، طبق مقررات، موالیان میبایست در مجالس عرب برپای میایستادند و اگر یکی از موالی، عربی را در راه پیاده میدید و خود براسب سوار بود، وظیفه داشت اسب خویش را به او واگذار کند و در رکابش پیاده گام بردارد(یوسفی، 1368،صص17-14). (ص292)
در دوران خلفای عباسی، اشرافیت به اوج رسید. آنها در مرکز ایران اقامت کردند و کارهای مملکتی را به دست اشراف ایرانی سپردند و مانند شاهنشاهان ایران، دستگاه درباری خود را با جلال و عظمت تشکیل دادند(زیدان، 1336،ج5، ص185-180). (ص293)
در دوره امویه، حتی وصول مالیات از راهبان و ساکنان دیرها نیز که از ظهور اسلام از پرداخت جزیه معاف شده بودند، آغاز شد.(ص294)
داستانی از یک اعدامی داریم که مترجم کتاب کلیه و دمنه بود و حجاج او را در جوانی دچار نقص عضو کرد و حاکم دیگری از حکام خلیفه عباسی در سال 142 قمری وی را به قتل رساند. او از اهالی فیروزآباد فارس و نام اصلیاش روزبه بود که به دلیل تسلط به هر دو زبان پهلوی و عربی، با شغل مترجمی در دربار حجاج ابن یوسف مشغول کار شد و از جمله آثاری که ترجمه کرد، کتب کلیله و دمنه بود. این اثر را در زمان انوشیروان ساسانی، برزویه طبیب، از زبان سانسکریت به زبان پهلوی ترجمه کرد و ضمناً مطالبی نیز بر آن افزوده شده بود.(ص294)
کتاب کلیله و دمنه از نمونههای نادر در حوزه ارتباطات در جهان است. اثری است کهن که توانسته در عالم خیال، گفتگوهای جانوران با یکدیگر را نقل کند.(ص295)
امویان، ایرانیان را خوار میداشتند و آزار میرساندند. از این رو، ایرانیان بر امویان میشوریدند. آنان نیز با سختی ایرانیان را از پا در میآوردند، شهرهایشان را با منجنیق میکوفتند و مردم شهرها را کشتار میکردند؛ تا آنجا که بسیاری از خاندانهای کهنسال ایرانی که به استخر پناه برده، بودند، نابود گشتند(زیدان، 1336، ج4، ص156). پس از خلفای راشدین، تمامی توصیههای قرآن در احترام به ادیان دیگر به کنار گذارده شد.(ص297)
تقریباً در صدمین سال سلطه بنیامیه بر جهان اسلام، یک سازمان تبلیغاتی منسجم و با برنامه که سهم عمدهای از عملیات آن در ایران عمل می کرد،توانست از نیروی تبلیغات برای سقوط حکومت صد ساله آنان استفاده کند.(ص299)
بازماندگان عباس- عموی پیامبر- به جای قیام مسلحانه به ارتباطات روی آوردند و کار خود را به شیوهای خاص، از سال 100 قمری، آغاز کردند. مغز متفکر این طرح، محمد، یکی از نوادگان عباس بود. او نقش یک متخصص هوشمند تبلیغات را به عهده گرفت و با چند تدبیر که مهمترین آن، استفاده از قاعده «انتقال» transfer بود، توانست پروپاگانداری خود را به جلو ببرد... او برای اجرای طرحهای خود، از یکی از موالیان ایرانی- بعدها مشهور به ابومسلم خراسانی- استفاده کرد؛ مردی که تاریخ او را ایفاگر نقش اصلی سقوط امویان و انتقال قدرت از آنان به نوادگان عموی پیامبر گرامی اسلام (عباسیان) میداند. تاریخ میگوید: وقتی محمد، نخستین امام عباسی، مبلغان خود را به اطراف فرستاد... به ایشان سفارش کرد که در دعوت خود، نام شخص معینی را برای خلافت نبرند؛ بلکه دعوتشان مبتنی بر رأی به خاندان محمد (الرضا من آل محمد) یا رأی به خاندان فرستاده خداوند (الرضا من آل رسولالله) باشد... دعوت به رضا یا دعوت به نام آل محمد یا آل رسولالله یا بنیهاشم، دعوتی کلی بود؛ هم شامل علویان میشد و هم میتوانست به سود عباسیان باشد.(ص301)
مقر نوه عموی پیامبر (امام عباسی)، «حمیمه»، نزدیک دمشق بود که اگرچه نزدیک پایتخت محسوب میشد، چون در کنار مسیر کاروانها و در محل تلاقی حاجیان قرار داشت، مبلغان و همراهان او میتوانستند خود را در لابهلای کاروانهای حج که از نقاط گوناگون، از جمله خراسان میآمدند استتار کنند و بدون شناسایی از سوی مأموران، خود را به نزد امام عباسی رسانند و پس از آگاهی از دستورهای جدید تبلیغاتی بازگردند.(ص302)
مرکز دیگری که از لحاظ تبلیغات اهمیت داشت، شهر کوفه بود. این شهر و حوالی آن اغلب شاهد رفتوآمد گروهی از فرستادگان بود که در لباس حاجیان و تاجران، به طور ناشناس، از کوفه میگذشتند و به حمیمه رهسپار میشدند.(ص303)
امام عباسی که از راه دور و از طریق گزارشگران و مبلغان خود، اوضاع خراسان را به دقت زیر نظر داشت، در سال 128 قمری، در شرایطی که قبایل عرب ساکن خراسان بر سر قدرت در کشمکش با یکدیگر بودند، ابومسلم را که آزموده و شایستهاش یافته بود، مأمور خراسان و سرکرده شیعیان آن سامان کرد.(ص304)
تاریخ اظهار دعوت عباسی و قیام علنی ابومسلم را روز اول شوال (عیدفطر) سال 129 قمری (پانزدهم ژوئن 747 میلادی) میشمرند. به این ترتیب، عملکرد تبلیغاتی ابومسلم، در بستر مناسبی که در خراسان وجود داشت، نتیجه داد و حاصل دعوت آشکار، پیوستن انبوهی از مردمان منطقه به گروه مسلکی او بود؛ آنچنان که نوشتهاند فقط در یک شب، ساکنان شصت قریه از دهکدههای حوالی مرو به او پیوستند.(ص306)
پیشروی ابومسلم و سرداران او، در ماههای بعد ادامه یافت. رجب سال 131 قمری، اصفهان فتح شد. محرم 132، عبور از فرات انجام شد. وقتی کوفه فتح شد، زمان سقوط بنیامیه فرارسید. در آن موقع، چندی از قتل محمد، امام عباسی، نماینده عباسیان گذشته بود و ابوالعباس جانشینی او را برعهده داشت. اما زمان سقوط رسمی خلافت بنیامیه و آغاز خلافت بنیعباس، روز جمعه، دوازدهم ربیعالآخر سال 132 قمری بود که ابوالعباس بر بالای منبر رفت و در حالی که عموی او سه پله پایینتر ایستاده بود، به عنوان خلیفه تازه جهان اسلام معرفی شد.(ص308)
وقتی خلافت به دست عباسیان افتاد، ابومسلم با آنان بیعت کرد و به سمت والی خراسان منصوب شد(یوسفی، 1368، ص124). طرفداران ابومسلم را «شعوبیه» مینامیدند. آنان در واقع مسلمانانی مخالف تعصبات نژادی و زبانی بودند؛ اما در کنار آنها، مسلمانان متعصب و حتی متقیانی که بر تعصبات قومی و در نتیجه نفرت از شعوبیه بود را افزودند.(ص308)
ابومسلم، به فرمان دومین خلیفه عباسی، به ضرب شمشیرهای پیاپی به قتل رسید؛ به گونهای که جسدش بر اثر ضربات شمشیر پاره پاره شده بود و ناچار او را در بساطی پیچیدند و به دستور خلیفه در دجله انداختند. وقتی ابومسلم به قتل رسید، 37 ساله بود. آن روز، پنج روز مانده به آخر شعبان 137 قمری بود.(ص310)
از شواهد پیداست که، درباره ابومسلم دو کتاب به رشته تحریر درآمده است: یکی، «اخبار ابیمسلم صاحبالدعوه» نوشته «عبدالله مرزبانی محمد بن عمران» که بیش از صد ورق بوده و به قول یاقوت حموی ظاهراً از میان رفته است. دیگری، «ابومسلمنامه» اثر طاهر طرسوسی است (علایی حسینی، 1375، ص31)... تعدد نسخههای خطی کتاب ابومسلمنامه در کتابخانههای این سو و آن سوی جهان، نشانه استقبال زیاد از این کتاب از سوی عامه مردم در کهکشان دارمانی است.(ص311)
بیست و دو سال پس از قتل ابومسلم، واقعه بسیار مهم دیگری اتفاق افتاد که به تعبیری با موضوع ابومسلم پیوستگی داشت و آن خروج مردی در آغاز خلافت سومین خلیفه عباسی بود که او نیز با شیوه تبلیغاتی شگفتانگیزی، شورش خود را بنا نهاد. تاریخ، او را نقابدار یا المقنع مینامد؛ زیرا همواره نقابی سبز بر چهره داشت.(ص312)
شروع کار مقنع، سال 159 قمری و پایان سرگذشت پر ماجرای او سال 161 قمری بود(یوسفی، 1368، صص174-173)... 64 سال پس از قتل ابومسلم، مدعی دیگری با رویکرد دینی اما این بار در آذربایجان شروع به تبلیغ کرد که او را «بابک خرمی» یا «بابک خرمدین» مینامند.(ص313)
بنیانگذار این فرقه، فردی به نام جاویدان بن سهل بوده است؛ اما نقشی که جانشین او- بابک خرمدین- در توسعه این فرقه داشت، بیش از بنیانگذار آن بود. وی در سال 200 قمری در آذربایجان قیام کرد و بر بعضی از قلعههای نظامی آن منطقه دست یافت(مصاحب، 1345، ص358، 672 و 891).(ص314) ادامه دارد ...