به علت حجم زیاد بولتن و لزوم مناسب نمودن آن برای مطالعه در فضای مجازی، این متن در پایگاه بصیرت در سه بخش منتشر میشود. (بخش دوم)
روزشمار زندگی دکتر منوچهر اقبال
یکی از کسانی که در دوران سلطنت محمدرضا شاه پهلوی نقش مهمی داشت دکتر منوچهر اقبال بود که تقریباً اکثر مقامات مهم کشوری را طی کرد. از معاونت وزارت بهداری تا نخستوزیری و وزارت دربار و نمایندگی مجلس و سناتوری و سفارت و ریاست شرکت نفت و رهبری حزب ملیون را عهده دار بود.(ص332)
دکتر اقبال برای تحصیل طب به اروپا فرستاده شد و یکی از اطبای حاذق و معتبر ایران دررشته امراض عفونی گردید که پس از مراجعت به ایران و هنگام انجام خدمت وظیفه او را یک بار برای معالجه نزد رضاشاه برده بودند و این خاطره را همواره نقل می کرد و می گفت رضاشاه به سرعت معالجه شد و وقتی اطلاع یافته بود به خرج پدرم تحصیل کرده ام گفت مملکت به امثال شماها خیلی احتیاج دارد و همه پدر و مادرها باید سعی کنند فرزندانشان تحصیل کنند.(ص332)
کار مهم اداری اش از معاونت وزارت بهداری آغاز شد و بتدریج ستاره اقبالش درخشید و مقامات مختلف و متنوعی به او سپرده شد که دوستان و معتقدان فراوانی یافت و دوستانش گفتند و نوشتند(مردی که پاک آمد و پاک رفت) ولی دشمنان او می گفتند که خیلی جاه طلب است، از یک مرد پاک و تحصیل کرده ای چون دکتر اقبال توقع نداشتند خود را (چاکر- جان نثار) و امثالهم در پیشگاه شاه معرفی نماید.(ص333)
دکتر اقبال از جمله کسانی بود که در ایران خیلی زود ترقی کرد و در عنفوان جوانی بدون طی مراحل اداری توانسته بود به مقام معاونت وزارت بهداری برسد... همین جریان موجب گردید که وقتی دکتر اقبال نخستوزیر شد سعی داشت کارهای مهم حتی وزارت را به جوانان بسپارد.(صص337-336)
امیرعباس هویدا کراراً به نویسنده میگفت یکی از دلائل احترام زیاد من به شخص دکتر اقبال علاوه بر پاکی و درستی او و طرفداری قلبیاش از مقام سلطنت نقش فعال دکتر اقبال در روی کار آوردن جوانان کشور بود که اگر او این سد را نمی شکست هرگز امثال من امروز در مقام نخست وزیری و سایر کارهای حساس مملکت نبودیم و از این جهت جوانان مملکت به دکتر اقبال مدیون هستند و باید از او قدردانی کنند.(ص337)
در زمان نخستوزیری دکتر اقبال که کشور از ثبات و آرامش و امنیت کامل بهرهمند بود کارهای مهمی صورت گرفت از جمله انعقاد قرارداد نفتی با کمپانی (انی) ایتالیا که 75 درصد از درآمد آن به ایران داده میشد.(ص338)
لایحه اصلاحات ارضی که از طرف دولت اقبال تهیه گردید در مجلس دچار تغییرات مهمی شد و به اجرا نرسید، ولی از همان زمان برنامه اصلاحات ارضی پایه ریزی شد. قانون از کجا آورده ای؟ از قوانینی بود که در زمان دکتر اقبال از مجلس گذشت و سر و صدای فراوان تولید کرد ولی هیچگاه اجرا نشد.(ص338)
در زمان نخستوزیری دکتر اقبال با اشاره شاه فقید دو حزب تشکیل گردید. حزب ملیون به رهبری دکتر اقبال و حزب مردم به رهبری امیراسدالله علم.(ص338)
از جمله کارهای جالب دکتر اقبال مسافرت هیئت دولت به استانها بود که اعتقاد داشت وزرای دولت باید بهتر و بیشتر با مردم و وضع کشور خود آشنا باشند. هرچند وقت یکبار هیئت دولت دستهجمعی به یک استان میرفتند و گروهی روزنامهنگار هم همراه هیئت دولت بود.(ص339)
با برگذاری انتخابات بیستمین دوره قانونگذاری که به صورت حزبی انجام شد تعدادی از نامزدهای نمایندگی دو حزب ملیون و مردم پیروز شدند.(ص341)
پس از 41 ماه نخستوزیری، شاه فقید از دکتر اقبال خواست که از مقام خود کنارهگیری کند... دکتر اقبال در استعفانامه خود نیز به این امر شاه اشاره کرد که (چون اعلیحضرت در جلسه مصاحبه مطبوعاتی روز پنجم شهریور ماه 1339 از جریان انتخابات اظهار عدم رضایت فرمودهاند لذا از مقام نخستوزیری استعفا مینمایم.).(ص343)
از زمانی که دکتر اقبال از نخستوزیری کناره گرفت عدهای از دوستان نزدیک او در صدد برآمدند که جلساتی تشکیل داده تدریجاً علاقمندان به دکتر اقبال را جمع وجور کنند... جبهه یاران متحد هیچگونه فعالیت سیاسی خاصی نداشت. در حقیقت اینها فقط دوستی نزدیک با دکتر اقبال داشتند و در احزاب و سازمانهای مختلف بودند.(ص345)
مخالفین دکتر اقبال به او ایراد می گرفتند که یک استاد برجسته دانشگاه با آن مقام علمی که دارد چرا در نامه ها و تلگرفات خود به شاه از کلمات (جان نثار- چاکر) و امثالهم استفاده می کرد که این از شأن و مقام او می کاست. یکبار موضوع را به دکتر اقبال گفتم. اظهار داشت من این نظر را تأیید می کنم ولی باید بگویم دربار تشریفاتی دارد که اگر با دربار تماس دارید باید آن را رعایت کنید. بوسیدن دست شاه و کلماتی از این نوع جزو تشریفات دربار می باشد.(ص346)
[اقبال] نسبت به شاه وفادار بود و خانواده پهلوی او را از وفادارترین شخصیتها میدانستند. با حزب توده و کمونیستها خیلی مخالف بود و با دادن کارهای مهم به آنها مخالفت میکرد و میگفت اینها موریانهوار پایههای سلطنت را سست خواهند کرد.(ص348)
دکتر اقبال به همان اندازه که به پول و ثروت بیاعتناء بود به شغل و پست و نشان و مدال خیلی علاقه داشت. به همین جهت مشاغل جنبی او خیلی زیاد بود. علاوه بر نشانهای ایران از خیلی ممالک نشان و مدال داشت و در هر سفری هم که به خارج میرفت بر تعداد این نشانها اضافه میشد.(ص349)
دکتر اقبال خیلی مذهبی بود و با دراویش گنابادی رابطه نزدیکی داشت و خود را از آن گروه و سلسله میدانست. او خداپرست بود و توکل عجیبی داشت و در مشکلات از خدا کمک میخواست... همیشه قرآن کوچکی در جیب داشت.(ص349)
سرانجام دکتر اقبال در سن 70 سالگی در حالی که مدیر عامل و رئیس هیئت مدیره شرکت ملی نفت ایران بود به طور ناگهانی با سکته قلبی درگذشت.(ص351)
مقبلالسلطنه پدر دکتر اقبال از شخصیتهای مورد احترام مردم خراسان بود که در دوره چهارم از کاشمر به نمایندگی مجلس انتخاب گردید و عضو نخستین مجلس مؤسسان نیز بوده است.(ص352)
روزشمار زندگی مهندس جعفر شریف امامی
اولین مهندسی که نخستوزیر شد. از جمله کسانی که فاصله شغلی را از راهآهن دولتی ایران تا نخستوزیری و ریاست مجلس سنا و نیابت تولیت بنیاد پهلوی و چند شغل جنبی دیگر به سرعت طی کرد مهندس جعفر شریف امامی فرزند نظامالاسلام است.(ص360)
شریفامامی که در زمان نخستوزیری زاهدی در مجلس سنا با قرارداد نفتی کنسرسیوم مخالفت کرده بود و با حزب ملیون هم نظر موافقی نداشت...(ص360)
وقتی دکتر سجادی وزیر راه شد مهندس شریف امامی را به ریاست راه آهن دولتی ایران منصوب نمود که این دوستی بین آنها چنان الفتی به وجود آورد که همه جا در کنار هم قرار داشتند. در مجلس سنا سالها شریف امامی رئیس و دکتر سجادی نایب رئیس بود.(صص 361-360)
مهندس شریفامامی در حکومت قوام مدیر عامل بنگاه آبیاری شد و در دولت رزمآرا به وزارت راه رسید و در دولت زاهدی مدیر عامل سازمان برنامه و در سال 1333 به سناتوری تهران انتخاب گردید. شریفامامی در مجلس سنا از معدود مخالفین قرارداد نفتی کنسرسیوم و الحاق ایران به پیمان بغداد بود.(ص362)
دردولت دکتر اقبال روابط سیاسی ایران و شوروی خیلی تیره شده بود و رادیوهای تهران و مسکو مرتبا به یکدیگر حمله می کردند. با روی کار آمدن شریف امامی که انتشار یافت طرفدار سیاست مسالمت آمیز می باشد حملات رادیوئی بین دو کشور قطع شد.(ص362 )
هنگام نخستوزیری شریفامامی فرهنگیان به رهبری محمد درخشش تظاهراتی در میدان بهارستان کردند که با تیراندازی مأمورین شهربانی دکتر خانعلی از فرهنگیان به قتل رسید.(ص364)
مهندس شریفامامی در سال 1341 به سمت نیابت تولیت بنیاد پهلوی و در سال 1342 به ریاست مجلس سنا انتخاب گردید. تا این که بار دیگر در بحران سال 1357 فرمان نخستوزیری به نام او صادر گردید. مهندس شریف امامی که بعد از درگذشت دکتر اقبال و امیراسدالله علم نزدیک ترین فرد به شاه بود در ایامی که بحران سراسر کشور را فراگرفت از طرف شاه به نخست وزیری دعوت شد ولی او که ریاست مجلس سنا و بنیاد پهلوی و سایر مشاغل جنبی را بر قبول مسئولیت نخست وزیری ترجیح می داد در اجرای اوامر شاه این مسئولیت را پذیرفت و روز پنجم شهریور ماه 1357 کار نخست وزیری را آغاز کرد.(صص366- 365 )
شریفامامی در بار دوم نخستوزیری خود تصور میکرد با انتسابی که به خانواده روحانیت دارد و با لغو تاریخ شاهنشاهی (که هنگام تصویب آن خود ریاست جلسه مشترک مجلسین را برعهده داشت) و با تعطیل کازینوها (که هنگام تصدی او در بنیاد پهلوی تأسیس شده بود) و... میتواند به اوضاع کشور سر و صورتی بدهد. شریف امامی درست فکر کرده بود ولی مخالفین رژیم و شورشیان و خرابکاران برنامه های دیگری داشتند و می خواستند رژیم را ساقط کنند و با این حرفها و با این اقدامات قانع نمی شدند.(ص366)
رادیو بیبیسی گفت روی کار آمدن شریفامامی برای جلب رضایت مقامات مذهبی میباشد چون او از خانواده روحانیت است و اقدامات او هم نشانه همین امر میباشد.(ص367)
در همان روزهائی که دولت شریفامامی درگیر مشکلات فراوان در داخل و خارج کشور بود و سعی فراوان داشت که بین رژیم و مخالفین پلی بزند و به هر قیمتی شده آرامش را به کشور باز گرداند... مخالفین نیز این کارها را عقب نشینی دولت و شکست رژیم تلقی کرده با تلاش شبانه روزی می کوشیدند که وضع را وخیم و نا به سامان تر نموده و سقوط رژیم را تسریع نمایند.(ص367)
دولت ناگزیر به اعلام حکومت نظامی در 12 شهر ایران از جمله تهران شد که روز 17 شهریور در میدان ژاله در اثر تیراندازی عدهای کشته شده و اقدامات دولت (آشتی ملی) با شکست روبرو گردید و شریفامامی در مجلس شورایملی مورد حملات شدید قرار گرفت.(ص368)
در دولت شریفامامی در اثر اقداماتی که صورت گرفت [امام] خمینی از نجف به پاریس رفت و فعالیت خود را در آنجا توسعه داد و تشکیل حکومت اسلامی را اعلام داشت و اعتصابات در سراسر کشور شروع شد. مخصوصاً اعتصاب در صنعت نفت کشور را فلج کرد که همین جریانات موجب شد شریف امامی عدم موفقیت در کارها را احساس کند.(ص369)
در میدان 25 شهریور با آتش زدن چند ساختمان بزرگ از جمله ساختمان بانکملی وضع شهر به کلی متشنج و نا امن گردیده که وحشت زیادی در مردم تولید کرد... مخالفین به ویژه خرابکاران در وسط خیابان ها با آتش زدن لاستیکها و آتش زدن ساختمانها حتی عبور و مرور را هم مختل کرده بودند.(ص370)
روزشمار زندگی دکتر علی امینی
نوه مظفرالدین شاه قاجار و نخستوزیر محمدرضا شاه. یکی از مهم ترین وقایعی که در دوران سلطنت محمدرضا شاه پهلوی روی داد نخست وزیری دکتر علی امینی بود که شاه هرگز با او نظر موافق نداشت.(ص378)
علاوه بر انتساب علی امینی به خانواده قاجار به علت حمایت خارجیها از او، شاه یک حالت نگرانی از علی امینی داشت و او هم چون این موضوع را می دانست در روزهائی هم که شاه قدرت داشت در صف مخالفین دولت قرار می گرفت که در حقیقت نقش مخالف با شاه را بازی می کرد.(ص378)
وقتی شاه بدیدار کندی در آمریکا رفت و آمادگی خود را برای اصلاحات اعلام داشت، توانست امینی را از صحنه خارج کند ... دکتر امینی روز 26 تیر 1341 پس از چهارده ماه و ده روز نخست وزیری از صحنه سیاست ایران طرد شد. زیرا شاه به هیچوجه به او اعتماد نداشت.(ص386)
دکتر امینی بعد از پیروزی کارتر در انتخابات آمریکا به امید اینکه باردیگر با کمک دموکراتها بتواند به مقام نخست وزیری برسد نغمه مخالف را ساز کرد. واکنش شاه انتشار مطالبی علیه امینی و ارتباط او با بیگانگان و اشغال کرسی صدارت با فشار خارجی ها بود.(ص387)
محمدرضا شاه درباره فشار آمریکائیها و تسلیم شدنش به آنها در رابطه با انتصاب امینی می نویسد: آمریکائیها می خواستند دولت شریف امامی برود و آدم خودشان به جای او نخست وزیر شود. این شخص علی امینی بود.(ص389)
دکتر امینی هنگامی که نخستوزیر بود دکتر ارسنجانی مرحله اول قانون اصلاحات ارضی را در لشت نشاء که املاک آن متعلق به خانواده امینی بود اجرا کرد و پس از کنارهگیری امینی از نخستوزیری بلافاصله مرحله دوم را در لشت نشاء پیاده نمود.(ص390)
امینی در مجلس پانزدهم نماینده تهران شد و بعد در کابینههای منصور و مصدق و علاء و زاهدی سمت وزارت داشت. در دولت زاهدی عاقد قرارداد نفت با کنسرسیوم گردید.(ص392)
در نتیجه برکناری سپهبد زاهدی و تشکیل دولت علاء علم وزیر کشور گردید و امینی وزیر دادگستری شد. در این شغل امینی برای ارکانی همدست ناصر فخرآرائی که میخواست شاه را ترور کند تقاضای عفو کرد. افراد چپی و تودهای مثل نورالدین الموتی و شهاب فردوس را همه کاره دادگستری کرد.(ص392)
مقامات انگلیس سرلشکر ارفع را در مقابل دکتر امینی کاندیدای نخستوزیری کرده بودند. مقامات آمریکائی از تشکیل دو حزب ملیون و مردم ناراضی بودند و برای تشکیل حزب سوم به رهبری امینی کوشش میکردند... بدین سان دولت آمریکا به شاه فشار آورد که اگر با خواستههای آمریکا موافقت نکند با سقوط سلطنت و ریاستجمهوری امینی مواجه خواهد شد.(صص395-394)
امینی که به حمایت از کندی مطمئن بود در خواست اختیارات تام از شاه نمود و معتقد بود که باید کنترل نیروی نظامی را هم در اختیار بگیرد.(ص397)
روزی که سفیر آمریکا در ایران به شاه اطلاع داد که وزارت خارجه کشور متبوعش خواستار نخستوزیری امینی است شاه یکه خورد و اظهار تعجب کرد که چرا آمریکائیها باید روی مردی انگشت بگذارند که وی نسبت به وفاداری او تردید دارد.(ص397)
دکتر امینی از روزی که نخستوزیر شد دست به کارهای جنجالی زیادی زد. نخستین کارش گرفتن فرمان انحلال مجلسین از شاه بود که متن فرمان به صورتی نوشته شد که پس از اصلاح قانون انتخابات دولت اقدام به شروع انتخابات کند که این کار خلاف قانون اساسی است.(ص398)
کار دیگر امینی شروع به اصلاحات ارضی بود که دکتر حسن ارسنجانی وزیر کشاورزی وقت آن را شروع کرد... در این جریان به شدت مالکین و فئودالها را مورد حمله قرار میداد.(ص399)
در 24 آبان سال 1340 هیئت اجرائی جبهه ملی طی بیانیه مبسوطی تحت عنوان (بازگشت استبداد پس از گذشت پنجاه و پنج سال از اعطای مشروطیت) از اجازهای که شاه به دکتر امینی به منظور تصویب قوانین در قالب اختیارات داده بود انتقاد نموده و آن را معارض با قانون اساسی دانسته و یادآور شده که به موجب اصول قانون اساسی کلیه قوانین باید به تصویب پارلمان برسد و سپس توشیح شود.(ص400)
اعلامیه جبهه ملی به مخالفین فرصت داد که در روزنامه و نشریات خود بنویسند اگر قانونگذاری حق پارلمان است چرا وقتی دکتر مصدق از مجلسین تقاضای اختیارات کرد و تصویب شد آن را مورد تأیید قرار دادند... هر دو اقدام خلاف قانون اساسی است و دولت در هیچ شرایطی و به دست هیچکس حق قانونگذاری ندارد.(ص401)
وی قبل از اینکه رژیم جمهوری اسلامی روی کار بیاید از کشور خارج شد. بعد از سقوط رژیم فعالیت سیاسی را در خارج از کشور آغاز نمود و (جبهه نجات ایران) را تشکیل داد.(ص405)
جلد سوم
روزشمار زندگی امیر اسدالله علم
نقش علم دردوران آریامهر. یکی از کسانی که در دوران سلطنت محمدرضا شاه پهلوی نقش بسیار مهمی داشت امیراسدالله علم فرزند شوکتالملک علم (امیر قائنات) بود که در سمتهای مختلف از وکالت و وزارت و نخستوزیری و وزارت دربار همواره در کنار شاه قرار داشت.(ص31)
علم از ثروتمندترین افراد کشور بود که املاک وسیعی در خراسان و سیستان و بلوچستان و فارس داشت و املاک قوامشیرازی را هم در فارس سرپرستی میکرد.(ص42)
اسدالله علم به عنوان وارث شوکتالملک نقش کدخدامنشی را در طول حیات خود ایفا میکرد و قدرت زیادی داشت. او همانطوری که طی دوران صدارت خود مجری طرح آمریکائی (انقلاب سفید) کندی و دموکراتهای آمریکا شد...(ص43)
امیراسدالله علم به علت ارتباط نزدیکی که با شاه داشت توانست دست به کارهائی بزند که شاه سالها بود میخواست به مرحله اجرا بگذارد. مهمترین آنها برنامه اصلاحات ارضی بود که جزو مواد ششگانه انقلاب سفید در روز ششم بهمن سال 1341 به رفراندم گذاشته شد. در نخستین ماههای تشکیل دولت علم تصویبنامهای از هیئت دولت درباره انجمنهای ایالتی و ولایتی گذشت که در آن به بانوان حق رأی داده شد و همچنین ذکر شده بود که مراسم سوگند باید در برابر کتاب آسمانی صورت گیرد... برای اولین بار در دولت علم زنان به نمایندگی مجلس شورای ملی و مجلس سنا انتخاب گردیدند.(ص46)
همین جریانات موجب شد که گروهی از روحانیون به رهبری آیتالله خمینی علیه اقدامات دولت دست به تظاهرات بزنند... که دولت آن را سرکوب کرد و محرکین از جمله [امام] خمینی را بازداشت نمود، نخستوزیر طی مصاحبهای این تحریکات را توطئه خارجیها اعلام داشت.(ص47)
علم مدتها ریاست دانشگاه پهلوی را برعهده داشت تا سرانجام در سال 1348 به وزارت دربار منصوب گردید و زمانی طولانی این سمت را برعهده داشت.(ص47)
وقتی علم درگذشت، سِر دنیس رایت سفیر سابق انگلستان در ایران در روزنامه تایمز چنین نوشت: او از نزدیک ترین دوستان ایرانی من بود. مانند پدرش شوکت الملک دوست واقعی انگلیس بود.(ص48)
امیراسدالله علم هنگام تصدی وزارت دربار خاطرات خود را همه شب یادداشت کرده و آن را به یکی از بانکهای سویس سپرده است. دکتر علینقی عالیخانی وزیر اقتصاد کابینه علم و رئیس سابق دانشگاه تهران همت کرد و این یادداشتها را با دقت تنظیم و منتشر ساخت.(ص49)
علم به شاه یادآور شده بود که در تظاهرات [15 خرداد 1342] باید با گلوله بزنیم اگر موفق شدیم که چه بهتر و گرنه مرا مسئول معرفی کنید. شاه که همواره به ویژه در شرایط سخت گریز از مسئولیت را هنر میدانست به آسانی درخواست علم را پذیرفت.(ص51)
سپهبد خسروانی که در واقعه 15 خرداد رئیس ژاندارمری استان مرکز بود و با قدرت آن را اداره می کرد به نویسنده چنین گفت:حقیقت این است که در جریان 15 خرداد این علم بود که محکم ایستاد و به شهربانی رفت و با تلفن دستور می داد که به هیچوجه نترسید و شورشیان را سرکوب کنید.(ص53)
علم واسطه مستقیم شاه با سفارت انگلیس است و اوست که وزنه سیاستی ایران را باتمام تلاطمی که پیدا کرده بود حفظ مینمود در حالیکه شاه دیگر به علت روابط نزدیکش با آمریکائیها کمتر به سیاست انگلیس توجه داشت و چون علم در این مورد پافشاری میکرد رفته رفته شاه به حرفهای او توجهی نمیکرد.(ص60)
روز شمار زندگی حسنعلی منصور
حسنعلی منصور چگونه نخستوزیر شد؟ بعد از 28 مرداد سال 1332 شاه سعی داشت که از طبقه تحصیلکرده مملکت به خصوص آنهائی که دارای تحصیلات عالی در خارج از کشور بودند برای گردش کارهای کشور استفاده کند و در عین حال هم خود را از نصایح و اندرزهای رجال سابق نجات دهد.(ص75)
حسنعلی منصور برای تکیه زدن بر کرسی نمایندگی به مجلس شورای ملی نیامده بود، بلکه برای آن آمده بود که با تشکیل حزب ایران نوین و فراکسیون پارلمانی در مقام رهبری اکثریت قرار گیرد تا به مقام نخستوزیری برسد و در این کار هم از هر جهت موفق گردید.(ص76)
آمریکائیها و انگلیسها برای تصدی نخستوزیری منصور با اختیارات ویژه موافقت کرده بودند. منصور برنامههای مهمی به سود غرب داشت. تصویب قرارداد کاپیتولاسیون و تبعید[امام] خمینی از آن جمله بود.(ص77)
یاتسویچ در تاریخ 17/7/36 به عنوان دبیر اول سفارت آمریکا وارد تهران شد. مدتی هم وزیر مختار آمریکا در تهران بود... در تهران در رسیدن حسنعلی منصور به نخستوزیری نقش مؤثری داشت و در سال 1342 از کشور خارج گردید.(ص77)
طبق گزارش مورخ 13/11/1342 ساواک... یاتسویچ از کارکنان سفارت آمریکا که از مستأجرین حسنعلی منصور است و با او سروسری دارد علناً گفته بود که من منصور را به نخستوزیری خواهم رساند. همانطوری که دکتر امینی را نخستوزیر ایران کردم.(ص78)
حسنعلی منصور جوانی شیکپوش و تحصیل کرده و خوش بیان و با ادب بود و خیلی پرکار و جدی به نظر میرسید. در جمع و جور کردن جوانان تحصیل کرده کوشش فراوان مینمود خصوصاً اینکه دوست نزدیکی چون امیرعباس هویدا داشت... سرانجام روز 17 اسفند 1342 فرمان نخستوزیری حسنعلی منصور صادر شد.(ص82)
در این کابینه خیلی مشخص بود که نقش اول را حسنعلی منصور و بعداً امیرعباس هویدا برعهده دارند که دو یار دیرین همیشه در سفر و حضر و در مأموریتهای مختلف وزارت خارجه در کنار هم قرار داشتند.(ص83)
در دولت جدید سه وزارتخانه جدید به وجود آمد: (آبادانی و مسکن- آب و برق- اطلاعات)... وقتی دولت منصور به مجلس معرفی شد گروهی از نمایندگان حزب مردم و فراکسیون مستقل و منفردین به مخالفت پرداختند.(ص84)
نخست وزیری منصور با یک سلسله مخالفت ها و درگیری ها شروع شد. افزایش بهای نفت و بنزین در سرمای آن سال موجب گردید که دولت با مخالفت شدید افکار عمومی رو به رو گردد و پس از اقداماتی با اینکه مجلسین افزایش قیمت را تصویب کرده بودند، دولت مجبور شد آن را لغو کند و این عقب نشینی دولت بود.(صص85-84)
از جمله اقدامات دولت منصور که موجب سروصدای فراوان شد پافشاری در تصویب لایحه (اجازه استفاده مستشاران نظامی آمریکا در ایران از مصونیتهای خاص و معافیتهای قرارداد وین) بود که با تأیید فراکسیون پارلمانی حزب ایران نوین به تصویب پارلمان رسید.(ص86)
[امام] خمینی که تازه از زندان آزاد شده و به قم رفته بود در مخالفت با لایحه نطق تندی علیه شاه و دولت منصور کرد که منجر شد از ایران به خارج از کشور تبعید گردد.(ص86)
روز اول بهمن ماه سال 1343 وقتی حسنعلی منصور برای شرکت در جلسه علنی مجلس وارد میدان بهارستان شد، به محض اینکه از اتومبیل خارج گردید مورد اصابت گلوله محمد بخارائی از اعضای فدائیان اسلام قرار گرفت.(ص86)
روز دهم خرداد 1344 حکم دادگاه صادر و بخارائی و هرندی و نیکنژاد و صادق امانی به اعدام ولی مهدی عراقی و هاشم امانی و حبیبالله عسگر اولادی و عباس مدرسی فرد و ابوالفضل حیدری و محمدتقی کلافچی به حبس ابد با اعمال شاقه و محیالدین انواری به 15 سال و حمید ایپکچی به 5 سال زندان محکوم شدند. همکاری انواری و اکبر هاشمیرفسنجانی با گروه مزبور ثابت شده بود ولی درباره هاشمیرفسنجانی مدرکی به دست نیامد.(ص87)
روز شمار زندگی امیرعباس هویدا
کابینه «محلل» و چهارده سال نخستوزیری. پس از درگذشت حسنعلی منصور شاه به سرعت فرمان نخستوزیری امیرعباس هویدا یار دیرین او را که همه جا دوشادوش هم بودند صادر کرد و از7 بهمن 1343 هویدا مأموریت خود را برای تشکیل کابینه آغاز نمود... هویدا در مجلس صریحاً گفت برنامه این دولت همان برنامه دولت قبلی است.(ص114)
هویدا فرزند عینالملک بود که پدرش از سران بهائی به شمار میرفت ولی مادرش شیعه اثنی عشری بود که به کربلا و مکه سفر میکرد و خبر مسافرت او بخصوص در روزنامهها نوشته میشد که به شایعه بهائی بودن هویدا خاتمه داده شود.(ص115)
مردی باهوش و گشاده دست و خوش رفتار بود که از مال دنیا مقدار زیادی پیپ و عصا و یک آپارتمان کوچک و کتاب و کراوات فراوان داشت. آلودگی مالی نداشت. به او اتهام سوء استفاده مالی زده نشد ولی بعضی از نزدیکان و اطرفیانش بدنام بودند و اتهامات مالی فراوان داشتند.(ص117)
امیراسدالله علم که هویدا را در خاطراتش مورد حمله قرار داده به شدت با او مخالف بود و به طوری که مینویسد کراراً نزد شاه از او سعایت میکرده و حتی پیشنهاد نموده که او را از وزارت دربار عزل و هویدا را منصوب کند تا شخص دیگری نخستوزیر گردد که مملکت از دست هویدا خلاص شود.(ص118)
راز بقای هویدا در مدت 13 سال در مقام نخستوزیری علاوه بر اطلاعات و دانش سیاسی او میتوان گفت مردمداری زیاده از حدی بود که میدانست با هر کسی چگونه رفتار کند. به قول معروف او هزاران کلید در دست داشت و خوب آگاه بود که هر قفلی را با چه کلیدی باز کند.(ص124)
وزراء و مقامات دولتی از چند طبقه تشکیل میشدند. گروهی که منتخب شاه بودند و هویدا در مقابل آنها خیلی نرمش داشت و چون میدانست زورش به آنها نمیرسد با آنها خیلی با ملایمت و فروتنی رفتار میکرد... با مربوطین شاه و دربار و ساواک و مقامات مهم مملکتی روش او خیلی ملایم بود.(ص125)
جریان بازداشت هویدا نخستوزیر13 ساله ایران در زمان شاه از جمله مسائلی است که خیلیها میگویند چگونه شاه هنگام اقامت خود در تهران با بازداشت او موافقت کرد که همین امر موجب شد که هویدا به اسارت دار و دسته جمهوری اسلامی درآید.(ص137)
تا قبل از روی کار آمدن کابینه ازهاری هیچ برنامهای برای توقیف هویدا وجود نداشت. شک نیست که شاه هم نمیخواست هویدا در ایران بماند. اما با روی کار آمدن ازهاری فکر توقیف هویدا به میان آمد.(صص141-140)
اعدام هویدا در خیلی از محافل داخلی و خارجی با تأسف فراوان روبرو شد. مخصوصاً در محافل سیاسی و ادبی فرانسه که هویدا دوستان فراوان داشت این اقدام رژیم جمهوری اسلامی و تعداد دیگری از اعدامها که افراد پر ارزشی را از بین بردند با تأسف روبرو شد و گفتند «هویدا انسانی برجسته بود».(ص162)
عینالملک پدر هویدا با کمک سردار اسعد بختیاری به وزارت خارجه راه یافت. وقتی هم انتظام امیرعباس هویدا را به شرکت نفت برد قائممقام مدیرعامل شرکت نفت شد با فواد روحانی و مهندس فرخان همکاری نزدیک داشت و میگفتند آنها باند سه نفره بهائی هستند.(ص165)
روزشمار زندگی دکتر جمشید آموزگار
فضای باز سیاسی و شروع بحران. پس از تأسیس حزب رستاخیز تدریجاً از قدرت هویدا کاسته میشد... رقبای نخستوزیری هویدا که کمو بیش از طرف مخالفین سرسخت او حمایت میشدند در داخل حزب قدرت یافتند. وجود رهبران دو جناح حزب (دکتر جمشید آموزگار- هوشنگ انصاری) که خود را برای نخستوزیری آماده میکردند روز به روز پایههای حکومت هویدا را سستتر میکرد.(ص178)
جمشید آموزگار فرزند حبیبالله آموزگار یک فرهنگی خودساخته بود که از شیراز به تهران آمد و به علت علم و دانش و خدمات فرهنگی توانست به مقام وزارت فرهنگ و سناتوری برسد.(ص179)
حبیبالله آموزگار که خود مدتی در آمریکا به سر برده بود پس از مراجعت تصمیم گرفت هرچهار فرزند خود (جهانگیر- جمشید- کورس و هوشنگ) را برای تکمیل تحصیلات به آمریکا بفرستد که پس از مراجعت به ایران سه تن از فرزندان او به کسوت نخستوزیری و وزارت درآمدند.(ص180)
جمشید آموزگار در دانشگاه تهران در رشتههای مهندسی و حقوق تحصیل کرده است. سپس به آمریکا رفت و در دانشگاههای کرنل و واشنگتن با درجه فوقلیسانس در رشته بهداشت و درجه دکترا در رشته مهندسی هیدرولیک به ایران بازگشت... در دولت علاء هنگامی که دکتر جهانشاه صالح وزیر بهداری بود به سمت معاون وزیر بهداری منصوب گردید و از آنجا در ردیف دولتمردان عصر پهلوی قرار گرفت.(ص181)
پس از تأسیس حزب رستاخیز بدواً رئیس شورای مرکزی و سپس رهبر جناح (پیشرو) گردید. بعداً به عنوان دبیر کل حزب رستاخیز و وزیر مشاور برگزیده شد.(ص182)
جمشید آموزگار همراه وزرای نفتی اوپک در وین به اسارت (کارلوس) و گروه تروریستی او درآمد که رسماً اعلام داشت «آموزگار و زکی یمانی» را خواهد کشت، زیرا از طرف کسانی که مأموریت یافته دستور دارد که در هواپیما جسد آنها را تحویل دهد.(ص183)
مخالفین آموزگار روش تند او را مورد انتقاد قرار میدادند. انتشار یافت که با قطع مقرری آخوندها گروه مخالف رژیم را تقویت کرده است... شاه به او علاقه زیادی داشت و اگر فشار مخالفین و از جمله شریعتمداری و روحانیون دیگر نبود او هم میتوانست سالیان دراز سرکار بماند ولی در زمان او (بدون اینکه دخالتی داشته باشد) مقاله تندی علیه خمینی نوشته شد که موجب تظاهرات در سراسر کشور گردید.(ص184)
شاه قبل از روی کار آمدن کارتر گاهی در صدد برمیآمد به قیافه رژیم آرایش دموکراتیک بدهد و میخواست بگوید که دستگاه انتقاد و اعتراض مختص و وابسته به شاه است. تشکیل کمیسیون شاهنشاهی و انتشار مذاکرات جلسات به همین مقصود بود.(ص193)
در دولت آموزگار در برخوردها دولت قاطعیت خود را از دست داد و با تظاهرات به صورت نیمبند مقابله میکرد... به دنبال آن گروههای سیاسی علنی شدند و دستههای آشوبطلب به تظاهرات خشنی دست زدند که صلاحیت رسیدگی به این جرائم با دادرسی ارتش بود ولی عملاً به دادگستری منتقل شد. رفته رفته آتش زدن بانکها و سینماها شروع شد و آخرین اتفاق شومی که در دولت آموزگار روی داد آتش زدن سینما رکس آبادان بود.(ص194)
فضای باز سیاسی دوره آموزگار مقدمات انقلاب را فراهم کرد. علتش این بود که آموزگار تکنوکرات بود نه مرد سیاسی. در زمینه تخصصی او از عهده برمیآمد ولی در سیاست به خصوص در دوره بحران از این قبیل افراد کاری ساخته نیست.(ص194)
روزشمار زندگی ارتشبد غلامرضا ازهاری
ارتشبد ازهاری و نخستوزیری؛ وقتی دولت شریفامامی استعفا کرد شایع شد که یک دولت قوی نظامی روی کار میآید. خیلیها خوشوقت شدند که شاه تصمیم گرفته شورشیان و خرابکاران را توسط دولت نظامی سرکوب کند. به همین جهت نام ارتشبد اویسی فرماندار نظامی تهران به میان آمد.(ص205)
غلامرضا ازهاری در سال 1291 در شیراز متولد شد. از خانواده متوسطی بود که پس از پایان تحصیلات دبیرستان وارد دانشکده افسری گردید... و برای تکمیل مطالعات نظامی به آمریکا اعزام شد. در مراجعت با درجه سرتیپی در اداره مستشاری با آمریکائیها همکاری میکرد. سپس به فرماندهی لشکر کرمانشاه و معاونت دانشگاه جنگ و ریاست ستاد نیروی زمینی و ریاست دانشگاه جنگ و نمایندگی ایران در سنتو رسید.(ص209)
ارتشبد ازهاری پس از دریافت فرمان نخستوزیری یک کابینه نیمبند نظامی تشکیل داد به این صورت که به چند تن از نظامیان در سطح عالی کشور وزارتخانههائی را واگذار کرد... ولی پس از چند روز مقرر شد که وزرای نظامی که دارای مشاغل مهمی هستند به کارهای خود برسند و وزرای تازهای معرفی شدند.(ص210)
وقتی ازهاری برای معرفی دولت به مجلس آمد با ایراد نطق با بسم الله و استدعا از آیات عظام- و از طرف دیگر با اعلامیههای تند وتیز [امام] خمینی و روحانیون باز هم مردم به خیابانها ریختند و با مسخره کردن (ژنرال چهارستاره) و سکوت نظامیها در خیابان ها وضع به صورتی درآمد که همه می گفتند(آیت الله ازهاری) در مقابل (ارتشبدخمینی) قرار گرفته است.(ص211)
وقتی تشکیل دولت نظامی اعلام شد خیلی از خبرگزاریها گزارش دادند که دولت نظامی آرامش را به کشور باز میگرداند. دولت کارتر اعلام کرد که مدتها منتظر تصمیم سرنوشتساز از طرف شاه بودیم، با این ترتیب از دولت نظامی برای استقرار نظام حمایت خواهیم کرد.(ص212)
در دولت ازهاری دامنه اعتصابات توسعه یافت. نخستین اقدام که از طرف حکومت نظامی صورت گرفت میخواست مقررات ماده 5 را درباره روزنامهها به اجرا درآورد که با اعزام نظامیانی به روزنامهها کارکنان مطبوعات نیز به اعتصابیون پیوستند.(ص219)
تدریجا به علت اعتصاب کارکنان صنعت نفت مضیقه شدیدی در کار مواد سوختی پیدا شد و اجتماع مردم پیت بدست و اتومبیلها در صفهای پمپ بنزین شهر را از صورت عادی خارج ساخت. در میان چنین طوفانی دولت ازهاری به مجلس معرفی شد و نطق های موافق و مخالف ایراد گردید و مخصوصا مخالفین دولت نظامی را به شدت مورد حمله قرار دادند.(صص220-219)
از روزی که مهندس شریفامامی برای بار دوم نخستوزیر شد فشار به دولت برای بازداشت اشخاص شدت یافت. یکی از وزرای کابینه شریفامامی میگفت در دیداری که با آیهالله شریعتمداری صورت گرفت او میگفت برای اینکه اوضاع آرام شود بهتر است هویدا و نصیری و داریوش همایون توقیف گردند. عدهای دیگر به دولت پیشنهاد کردند لازم است تعدادی از افراد بخش خصوصی هم توقیف شوند از قبیل هژیر یزدانی تا قدری افکار عمومی تسکین پیدا کند.(ص223)
در نخستین روزهای تشکیل دولت ازهاری اعلامیهای با امضای (کارکنان بانک مرکزی) انتشار یافت که 175 نفر از مقامات مملکتی و بخش خصوصی حدود دو میلیارد و چهارصد میلیون دلار ارز از کشور خارج ساختهاند.(ص225)
سرانجام ارتشبدازهاری که با امیدفراوان برای پایان بخشیدن به بحران روی کار آمده بود و در روزهای عاشورا و تاسوعا شاهد تظاهرات چند میلیون نفری بر ضد شاه بود و خود را عاجز از ادامه کار میدانست، به طور ناگهانی انتشار یافت که سکته کرده.(ص227)
ارتشبد ازهاری در واشنگتن اقامت گزید. گفته شد هژیر یزدانی در کستاریکا بانکی تشکیل داد و ارتشبدازهاری را به ریاست هیئت مدیره انتخاب کرد که این بانک هم خیلی زود از بین رفت.(ص229)
آخرین حرکت تأمل انگیز شاه در اعتقاد به امرای وفادار ارتش، تصمیم او به خروج از کشور، ظاهراً در زیر فشار انگلستان و آمریکا بود. گفته میشود که وزارت خارجه و سفارت آمریکا چنین تشخیص دادند که منافع آمریکا عزیمت بیدرنگ شاه را به خارج از کشور بعد از تعیین شاپور بختیار به نخستوزیری اقتضا میکند.(ص237)
در این که هرج و مرج اداری، آشفتگی سیاسی و نزاع داخلی در واشنگتن سهم مؤثری در عزیمت نابهنگام شاه از کشور داشت جای سخنی نیست. اما در پاسخ به این پرسش چاره ناپذیر که چه کسی باعث از دست رفتن ایران شد؟ باید گفت که تا اندازهیی در اثر تصمیم خود شاه بود که چنین فرجامی برای کشور فراهم آمد.(ص237)
یک رشته سوء محاسبات و اشتباهات لغزش رژیم را به سراشیب سقوط تسریع کرد. شاه که بین چکش حملات مخالفان و سندان فضای آزاد سیاسی گرفتار شده بود به راهنمائی انگیزههای ناسنجیده راه خطا را برگزید و این راه او را به سوی هلاکت برد. او به جای اینکه یا بطور قاطع مشت آهنین نشان دهد و یا صادقانه دست آشتی به جانب مخالفان دراز کند، موضعی میانه این دو برای خود برگزید که به شکست منتهی شد.(ص238)
روز شمار زندگی شاپور بختیار
محسن خواجهنوری که سالها رئیس فراکسیون پارلمانی حزب ایران نوین بود به نویسنده تلفن کرد و گفت بختیار با من خیلی دوست است، او مردی قوی و با شهامت میباشد که اگر تقویت شود ممکن است بتواند کشور را از بحران نجات دهد. نظر خواجهنوری این بود که ما بختیار را تقویت کنیم. با احترامی که به خواجه نوری داشتم و با صداقت و صمیمیتی که همیشه از او دیده بودم با دوستان پارلمانی صحبت کردم تا به تقویت بختیار بپردازیم.(ص246)
بختیار گفت می دانید در شرایط فعلی قبول پست نخست وزیری ساده نیست ولی رشادت و فداکاری می خواهد. من خود را آماده کردهام و پیشنهاداتی هم داشتهام که مورد قبول اعلیحضرت قرار گرفته که عبارت است از مسافرت اعلیحضرت به خارج از کشور- دادن رأی تمایل از طرف مجلسین- انحلال سازمان امنیت و آزادی زندانیان سیاسی- تقدیم لایحه محاکمه وزراء از سال 1342 تا سال 1357 و پیشنهاد اعدام درباره بعضی از آنها پس از صدور حکم در یک دادگاه ملی.(ص246)
دکتر بختیار گفت اعلیحضرت تمام پیشنهادات مرا قبول کرده اند. درباره اعدام بعضی از وزراء هم ایشان سؤالاتی کردند و گفتم اگر یک دادگاه ملی تشکیل شود و به کارهای نخست وزیران و وزرای بعد از سال 42 و اقدامات آنها که خلاف قانون اساسی بوده رسیدگی شود و نقض قانون اساسی مشخص گردد باید اعدام شوند. از جمله هویدا که 13 سال سرکار بوده و کراراً از طرف او قانون اساسی نقض شده.(ص247)
یکی از مشکلات دکتر بختیار در قبول مسئولیت نخستوزیری درگیری با همرزمان خود در جبهه ملی بود... شدیدترین حملات از طرف دکتر سنجابی هم سنگر قدیم او در حزب ایران میشد.(ص248)
یکی از نزدیکان دکتر بختیار میگفت وقتی فرمان نخست وزیری او صادر گردید مهندس احمد مصدق بدیدارش رفت و ضمن ابراز خوشوقتی گفت پدرم را به خواب دیدم که می گفت تا می توانیم شما را یاری کنیم تا در کاری که پذیرفتهای توفیق حاصل کنید. دکتر بختیار خیلی خوشحال شد و این امر را برای موفقیت خود به فال نیک گرفت.(ص248)
یکی از روزنامه ها نوشت: پس از شرفیابی بختیار یکی از نزدیکان دکتر سنجابی که همه جا با او بود (احمد سلامتیان) مأمور شد بدون این که شورای جبهه ملی تشکیل شود به بی بی سی خبر اخراج بختیار را بدهد. او گفت که شاپور بختیار شخصیت دوم جبهه ملی و یکی از سرسخت ترین مخالفان شاه که نخست وزیری او را پذیرفته از سوی دوستان خود از جبهه ملی طرد شد.(صص249-248)
دکتر صدیقی که خود نخست وزیری را نپذیرفته بود گفت دکتر بختیار دارای دو ویژگی خاص می باشد. یکی شجاعتی است که در این شرایط که همه فکر قهرمان شدن دارند او پا به میدان می گذارد. ویژگی دوم عشق و علاقه ایست که به استقلال ایران دارد. وظیفه ما کمک به اوست.(ص249)
دکتر شاپور بختیار در شرایط بسیار سختی قبول مسئولیت نمود که از یک طرف باید برای رفع بحران اقدام میکرد و از سوی دیگر باید با مخالفین دست و پنجه نرم مینمود.(ص256)
حسین مکی که سالها از سیاست کناره گرفته بود وقتی بختیار نامزد نخستوزیری گردید به شدت علیه او به فعالیت پرداخت. یکی دوبار به نویسنده کتاب تلفن کرد که به دکتر بختیار رأی ندهید. به او و سایر مخالفین بختیار گفتم ما که در فراکسیون وحدت ملی عضویت داریم تصمیم گرفتهایم به بختیار رأی بدهیم. علاوه بر این که شاه به نخست وزیری بختیار ابراز تمایل کرده او را شخصی شجاع و منطقی و مبارز شناخته ام و شاید بتواند دراین شرایط بحرانی کاری انجام دهد.(ص258)
پس از رأی تمایل مجلسین به نخستوزیری دکتر بختیار قرار شد پس از این که هر دو مجلس به دولت رأی اعتماد دادند شاه از کشور برود. در جلسهای که در دفتر دکتر بختیار با حضور دکتر سعید رئیس مجلس- محمد مشیری معاون نخستوزیر و محسن خواجه نوری و نویسنده تشکیل گردید موضوع رأی اعتماد به دولت مطرح شد. چون نخست وزیر معتقد بود که شاه علاقه دارد برای معالجه زودتر از کشورخارج گردد نویسنده پیشنهاد کرد بهترین راه این است که مجلس سنا قبل از مجلس شورای ملی به دولت رأی اعتماد بدهد.(صص263-262)
در آن روزها که نویسنده با عنوان نایب رئیس مجلس همراه هیئت رئیسه هر دو مجلس بدیدار شاه فقید رفته بودم آگاه شدم که شاه میخواست بهر صورتی است به سرعت از ایران خارج گردد... در آن روزها وضع به صورتی بود که هرکس از شاه میخواست در کشور بماند نمیپذیرفت و همه شاهد بودیم که علاقه شاه به سفر بیش از دیگران بود. چنانکه پیشنهاد دکتر صدیقی را که نخستوزیری را میپذیرد به شرطی که شاه در کشور بماند نپذیرفت و پیشنهاد بختیار را که می خواست شاه از کشور برود قبول کرد و آنقدر در این کار عجله داشت که وقتی نمایندگان مجلس شورای ملی به دکتر بختیار رأی اعتماد می دادند شاه در فرودگاه مهرآباد منتظر بود که دکتر بختیار و دکتر سعید با هیلیکوپتر بدیدارش رفتند و مراسم بدرقه صورت گرفت و برای همیشه ایران را که 37 سال بر آن سلطنت کرده بود ترک گفت.(ص266)
اولین لایحه دولت بختیار به مجلس لایحه انحلال ساواک بود که به تصویب رسید. دومین لایحه دولت بختیار محاکمه و مجازات نخستوزیران و وزیران از سال 1342 تا سال 1357 بود منتها کلمه (اعدام) در مجلس سنا تبدیل به حبس ابد شد.(ص267)
روز 22 بهمن ماه 1357 ارتشبد قرهباغی رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران از فرماندهان نظامی دعوت کرد که در ستاد ارتش حضور بهم رسانند. در این جلسه تصمیم به بیطرفی ارتش گرفته شد و همه شرکت کنندگان در جلسه (غیر از ارتشبد شفقت وزیر جنگ) اعلامیه را امضا کردند.(ص269)
پس از این که دکتر شاپور بختیار در فرانسه مقیم گردید با توجه به این که مثل یک شهروند فرانسوی به وضع زندگی در آن کشور مسلط بود گفت وضعی که در ایران روی داده (انقلاب نیست) بلکه (فتنه است) و میخواهد ایران را به 1400 سال قبل برگرداند. او (نهضت مقاومت ملی) را تشکیل داد که شعارش این بود: «ایران هرگز نخواهد مرد».(ص273)
کودتای نوژه از اقدامات گروه بختیار بود که در رژیم جمهوری اسلامی کشف گردید و عدهای دستگیر و اعدام شدند. دکتر بختیار مدتی با دکتر علی امینی برنامه مشترک همکاری برای استقرار رژیم مشروطه سلطنتی را داشتند که دوام زیادی نداشت.(ص273)
وقتی دکتر بختیار در خارج از کشور نهضت مقاومت ملی را تشکیل داد با توجه به تشکیل سازمانهائی در کشورهای مختلف جهان و انتشار دو روزنامه و یک فرستنده رادیوئی و اعزام گروههای مختلف برای مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی گفته شد که بعضی از ایرانیها و چند کشور خارجی حدود یکصد میلیون دلار به بختیار کمک مالی کردهاند که از جمله عربستان بود.(ص276)
دکتر شاپور بختیار با تأسیس نهضت مقاومت ملی در پاریس وقتی برنامه مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی را آغاز کرد از طرف [امام] خمینی محکوم به مرگ گردید.(ص278)
دکتر بختیار که با تمام قوا با رژیم جمهوری اسلامی مبارزه میکرد، مقامات امنیتی فرانسه اطلاع یافتند که جانش از طرف تروریستهای جمهوری اسلامی در معرض خطر قرار دارد. به همین جهت محل اقامتش توسط مأمورین امنیتی فرانسه مراقبت میشد.(ص281)
جلد چهارم
استقرار مشروطیت و سرنوشت نمایندگان مجلس شورای ملی
با استقرار مشروطیت در ایران در زمان سلطنت مظفرالدین شاه یکی از پایگاههای مهم سیاسی در کشور ایران (مجلس شورایملی) شد که در 24 دوره قانونگذاری حدود سه هزار تن در آن عضویت یافتند.(ص42)
نمایندگان مجلس شورایملی در مبارزات خود برای استقرار مشروطیت با محمدعلیشاه قاجار در افتادند و با اینکه شاه مستبد به قرآن قسم خورده بود که حقوق مجلسیان را رعایت کند معهذا به لیاخف افسر روسی دستور داد که مجلس را به توپ ببندد.(ص43)
بعد از خاتمه انتخابات پرونده انتخابی کلیه نمایندگان از وزارت کشور به مجلس شورایملی ارسال میگردید تا اعتبارنامهها را مورد رسیدگی قرار داده و نسبت به رد یا قبول آن اقدام گردد. در مجلس اول هم دکتر مصدق از اصفهان انتخاب شده بود ولی به علت کمی سن اعتبارنامهاش به مجلس نیامد.(ص45)
در نظامنامه اولیه مجلس این طور تصویب شده بود که «هرگاه یکی از اعضای مجلس فوت کند یا استعفا بدهد و بیش از 6 ماه به انتخابات جدید مانده باشد اعضای مجلس یک نفر را از اهل ایالت خودش انتخاب خواهند کرد» بهمین جهت در دورههای اول و دوم چند تن با انتخاب مجلس وکیل شدند.(ص45)
از نکات جالب این که آیت الله بهبهانی و آیت الله طباطبائی و آقا شیخ فضل الله نوری بدون این که انتخاب شوند در جلسات اولیه مجلس شورای ملی شرکت می نمودند. نه تنها در بحث ها و اظهار نظر ها دخالت می کردند بلکه تفوقی هم بر سایر وکلا داشتند.(ص45)
در زمان سلطنت رضاشاه اولین کسی که بدون سلب مصونیت بازداشت گردید تیمورتاش بود که ضمن شغل وزارت دربار سمت نمایندگی مجلس را هم یدک میکشید.(ص46)
پس از شهریور 20 مذاکرات مجلس خیلی هیجانانگیز شده بود و با خیلی از اعتبارنامهها در مجلس مخالفت میشد که مهمترین آن مخالفت دکتر مصدق با اعتبارنامه سیدضیاءالدین طباطبائی بود.(ص46)
در حکومت دکتر مصدق یک لایحه سلب مصونیت به مجلس برده شد که آن هم مربوط به دکتر مظفر بقائی بود در رابطه با ربودن و قتل افشار طوس که موجب سروصدای فراوان شد و با ابستروکسیون نمایندگان و سرانجام با انحلال مجلس با رفراندوم این لایحه به تصویب نرسید.(ص47)
ارباب کیخسرو شاهرخ نماینده زرتشتیان در مجلس شورایملی از نمایندگانی بود که به صداقت و درستی شناخته شده است. در کارهای ساختمانی و عمرانی مجلس نفش سازنده ای داشت. از دوره دوم تا یازدهم یعنی ده دوره نماینده مجلس بود.(ص50)
از بدو مشروطیت تا سال 1342 بانوان ایران در انتخابات هیچ نقشی نداشتند... سرانجام بعد از اجرای برنامه انقلاب سفید نه تنها به بانوان حق رأی داده شد حتی اجازه یافتند که در مبارزات انتخاباتی شرکت کرده به پارلمان راه یابند بهمین جهت تعدادی از آنان در مجلسین سنا و شورای ملی راه یافتند.(صص52-51)
در تاریخ مشروطیت یک بار مجلسین سنا و شورای ملی دچار وضع عجیبی شد. آن هم مجلس شورای ملی در دوره هفدهم بود که انتخاباتش در زمان نخستوزیری دکتر مصدق انجام شد و تعدادی از نمایندگانش استعفا کردند و دکتر مصدق هم با رفراندوم مجلس را منحل ساخت ولی وکلای مخالف دکتر مصدق که از نمایندگی مجلس استعفا نکرده و رفراندم را هم مخالف قانون اساسی میدانستند...(ص53)
ارباب کیخسرو شاهرخ نماینده زرتشتیان ایران سالهای سال کارپرداز مجلس بود که خدمات گرانبهائی در امور ساختمانی انجام داد و مورد وثوق رؤسای وقت و نمایندگان مجلس بود. (ص63)
سوابق تاریخی بهارستان و ساختمان مجلس شورایملی
محوطه کنونی بهارستان در آغاز باغی بود متعلق به میرزاحسین خان سپهسالار قزوینی صدراعظم زمان ناصرالدین شاه که دارای بیرونی و اندرونی برای خانواده او بود. بنای قدیم مجلس در سال 1296 قمری ساخته شد که در اختیار ناصرالدین شاه قرار گرفت.(ص65)
24 دوره قانونگذاری در 72 سال دوران مشروطیت
اولین جلسه مجلس شورایملی در روز 14 مهرماه 1285 شمسی در کاخ گلستان با حضور نمایندگان تهران تشکیل شد که مظفرالدین شاه آن را افتتاح کرد و صنیعالدوله به ریاست و وثوقالدوله و امین الضرب به نیابت ریاست انتخاب گردیدند.(ص67)
در دوم تیرماه 1287 شمسی مجلس به دستور محمدعلیشاه قاجار توسط لیاخف روسی به توپ بسته شد و تا روزی که محمدعلیشاه در مقام سلطنت بود کشور بدون مجلس بود و به سبک زمان ناصرالدین شاه اداره میشد.(ص68)
دوره دوم مجلس در 27 فروردین 1288 شمسی افتتاح گردید. این مجلس مستشاران آمریکائی از جمله مورگان شوستر را برای امور مالی استخدام کرد که دولت روسیه به این امر اعتراض نمودو به دولت ایران اولتیماتوم داد که مجلس زیر بار نرفت ولی صمصامالسلطنه بختیاری صدراعظم وقت تصمیم به انحلال مجلس گرفت.(ص68)
با شروع جنگ جهانی اول و لشکرکشی روسها به خاک ایران گروهی از مقامات و نمایندگان مجلس از تهران مهاجرت کرده و دولت موقت در مهاجرت در کرمانشاه تشکیل شد. تا وقوع کودتا یعنی برای مدت شش سال کشور ما مجلس نداشت و دوره فترت را گذرانید.(ص69)
در زمان سلطنت رضاشاه هر دو سال یک بار انتخابات صورت میگرفت و وکلا با موافقت رضاشاه به مجلس راه مییافتند. در دوره نهم مجلس شورایملی در سال 1312 قرار داد جدید نفت تصویب شد که مدت امتیازنامه برای مدت 60 سال تمدید گردید.(ص69)
فروغی استعفانامه رضاشاه را در این مجلس [مجلس دوازدهم] خواند و محمد رضاشاه پهلوی در این مجلس سوگند یاد کرد که به قانون اساسی وفادار باشد و تأکید کرد کسانی هم که در گذشته مورد تعدی قرار گرفتهاند وضعشان جبران خواهد شد.(ص71)
انتخابات این دوره از مجلس [مجلس دوره چهاردهم] با ادوار گذشته تفاوت فراوان داشت و از آزادترین انتخابات دوران مشروطیت بود. رجال و شخصیتهایی از قبیل دکتر مصدق و مؤتمنالملک و سیدمحمد صادق طباطبائی و سیدضیاءالدین طباطبائی به نمایندگی مجلس انتخاب شدند.(ص71)
مجلس دوره شانزدهم در تاریخ 20 بهمن 1328 با نخستین دوره مجلس سنا توسط محمدرضا شاه پهلوی افتتاح گردید. در این مجلس بود که ماده واحده ملی کردن صنعت نفت به تصویب رسید و همین مجلس بود که به نخستوزیری دکتر مصدق رأی تمایل داد... مجلس شانزدهم از دورههای پرشور مجلس شورایملی ایران بود.(ص72)
سه قانون پرسروصدا از این مجلس [مجلس دوره هفدهم] گذشت که در دوره بعد لغو گردید. یکی مربوط به آزادی خلیل طهماسبی و دیگری اختیارات دکتر مصدق و سومی مصادره اموال قوام.(ص73)
از کارهای مهم این مجلس [مجلس دورهبیست و سوم] تصویب پیشنهاد دولت درباره استقرار نیروهای نظامی ایران در سه جزیره (تنب بزرگ و تنب کوچک و ابوموسی) بود که به حاکمیت ایران در منطقه خلیجفارس افزود و ایران توانست حاکمیت خود را بر سه جزیره متعلق بخود مستقر سازد.(ص75)
روزنامهنگاران و عضویت در مجلسین
از بدو مشروطیت همواره روزنامهنگاران نقش مهمی در مبارزه با استبداد و نشر اندیشههای آزادی و حمایت از اصول دموکراسی داشتهاند بهمین جهت یکی از پایگاههای اصلی آنان مجلس شورایملی بود. بعد از تأسیس مجلس سنا نیز تنی چند در آنجا عضویت یافتهاند.(ص84)
اشعاری طنزآمیز و شوخیهائی با نمایندگان مجلس و سناتورها
در دوران مشروطیت همواره مجلس شورای ملی یک از مراکز مهم سیاسی به شمار می رفت و اکثر اوقات سیاست پیشگان در کمیسیونها و یا جلسات علنی شرکت داشتند . نخست وزیران و وزیران در صندلیهای جلوی مجلس و نمایندگان در کرسیهای خود و روزنامهنگاران در لژ مطبوعات و تماشاچی ها در لژ مخصوص خود قرار میگرفتند.(ص 94)
مجلس بعد از انقلاب سفید
انتخابات دوره بیستویکم در دولت علم و بعد از رفراندم ششم بهمن انجام گرفت . گفته می شد که در آن مجلس مالکین سر شناس گذشته راه نخواهند یافت و مجلس از عناصر روشنفکر و عواملی که در اجرای مواد ششگانه انقلاب سپید نقشی داشته اند تشکیل خواهد شد.(ص107)
روسای مجلس شورای ملی در 24 دوره قانون گذاری
اولین رئیس مجلس شورای ملی ایران صنیعالدوله هدایت و نواب رئیس وثوقالدوله و حاج امینالضرب اّخرین رئیس مجلس شورای ملی ایران دکتر جواد سعید و نواب رئیس دکتر حسین خطیبی و دکتر مصطفی الموتی بودند.(ص112)
در دوره هفدهم که انتخابات آن در زمان دکتر مصدق انجام شد بیش از هر دورهای روسای مجلس تغییر کردند و کشمکش در مورد کرسی ریاست خیلی زیاد بود. دکتر حسن امامی و آیهالله کاشانی و دکتر عبدالله معظمی رئیس شده و کنار رفتند تا این که با رفراندم مجلس منحل گردید.(ص113)
سومین مجلس موسسان در قدرت محمدرضا شاه پهلوی تشکیل گردید و با تغییر مواد قانون اساسی شهبانو فرح ( مادر ولیعهد ) اجازه یافت تا زمانی که ولیعهد به سن قانونی نرسیده عهدهدار مقام نیابت سلطنت گردد. ریاست این مجلس موسسان با مهندس شریفامامی بود.(ص115)
روزشمار زندگی مرتضی قلی هدایت(صنیعالدوله)
مرتضی قلیخانی هدایت ( صنیعالدوله ) اولین رئیس مجلس شورای ملی ایران فرزند علیخان مخبرالدوله میباشد که از نویسندگان بزرگ دوره ناصری بود و چون سرپرستی عباسمیرزا ملکآراء را برعهده داشت ملقب به (لله باشی) گردید.(ص126)
کارخانه نخریسی و ذوب سرب از یادگارهای اوست. در آغاز مشروطیت از آزادیخواهان بود و پس از انتخاب به نمایندگی مجلس اولین رئیس مجلس ایران شد... در اغتشاشات تهران با برادر خود مخبر الملک و چند تن از بستگانش به سفارت انگلیس پناهنده شد.(ص 127)
احتشامالسلطنه مبتکر نظام پارلمانی در ایران
محمودخان علامیر در سال 1237 شمسی در تهران متولد شد . او فرزند علاءالدوله ( امیر نظام ) بود که از درباریان به نام دوران قاجار به شمار میرفت. پس از تحصیلات مقدماتی چون به عضویت وزارت خارجه در آمد به خارج رفت و تربیت فرنگی پیدا کرد . بعد از استقرار مشروطیت کوشش فراوان داشت که مجلس شورای ملی ایران را به سبک مجالس اروپایی در آورد.(ص136)
وقتی احتشامالسلطنه از ریاست مجلس استعفا کرد وکلای مجلس به جای او (محمدخان مخبرالملک) برادر صنیعالدوله و مخبرالسلطنه را به ریاست انتخاب کردند ولی چون هیچ کاری را قبول نمیکرد از قبول ریاستمجلس عذرخواست.(صص146-145)
روزشمار زندگی اسمعیل ممتاز(ممتاز الدوله)
ممتازالدوله تحصیلات ابتدائی را در تبریز گذرانید و زبان فرانسه را به خوبی میدانست و در کادر سیاسی خدمت میکرد ولی چون در اراک بین کاندیداها اختلاف شده بود او را به نمایندگی انتخاب کردند که بعد از استعفای احتشامالسلطنه از ریاست مجلس نمایندگان مجلس با حمایت نمایندگان آذربایجان میرزا اسمعیلخان ممتازالدوله را در فروردین 1287 به ریاست مجلس انتخاب کردند.(ص153)
ممتازالدوله با وجود این که روش ملایمی در سیاست داشت ولی روش محمدعلیشاه طوری بود که او در مقابلش ایستادگی کرد. بدواً از محمدعلیشاه خواست که چند تن از افراد مستبد را که در کنار خود دارد از دربار اخراج کند که معروفترین آنها امیر بهادرجنگ و شاپشال معلم روسی شاه بود.(ص153)
ممتازالدوله بعد از سقوط محمدعلیشاه از آذربایجان به نمایندگی مجلس انتخاب شد. چند بار وزیر گردید. در زمان نخستوزیری وثوقالدوله با قرارداد 1919 به شدت مخالفت کرد که همراه گروهی دیگر از مخالفین به کاشان تبعید گردید. در کودتای 1299 به دستور سیدضیاء به زندان افتاد ولی پس از نخستوزیری قوامالسلطنه بار دیگر به وزارت دعوت شد.(ص156)
روز شمار زندگی صادق صادق(مستشارالدوله)
از جمله کسانی که در استقرار مشروطیت در ایران سهم بسزائی داشت میتوان از صادق صادق (مستشارالدوله) نام برد که در تنظیم قانون اساسی دخالت داشت و از نخستین دوره مجلس شورای ملی از تبریز به نمایندگی مجلس انتخاب شد.(ص160)
مستشارالدوله صادق از رجالی بود که احترام خاصی داشت و همواره در دولت و یا مجلس شورایملی و سرانجام در مجلس سنا یک کرسی در اختیار او بود. در آبان سال 1288 به ریاست مجلس انتخاب شد که جوانترین رئیس مجلس ایران بود.(ص163)
مستشارالدوله صادق هنگامی که محسنخان مشیرالدوله دائی او سفیر ایران در استانبول شد تحت نظر وی در مکتب سلطانی استانبول تحصیل کرد و بعد در سفارت ایران مشغول به خدمت شد. لقب پدرش پس از فوت به او داده شد.(ص164)
نخستین مجلس مؤسسان در سال 1304 برای خلع سلطنت قاجار و استقرار سلطنت در خاندان پهلوی بود که به ریاست مستشارالدوله صادق در محل تکیه دولت تشکیل گردید. دومین مجلس مؤسسان در سال 1328 به ریاست سیدمحمدصادق طباطبائی تشکیل گردید تا با تغییر قانون اساسی حق انحلال مجلسین به شاه داده شود، سومین مجلس مؤسسان در سال 1346 به ریاست مهندس جعفر شریف امامی در محل مجلس سنا تشکیل شد تا مقام (نیابت سلطنت) به شهبانو مادر ولیعهد اعطا شود.(ص164)
روز شمار زندگی حسین پیرنیا(مؤتمن الملک)
مؤتمنالملک(پیرنیا) یا مقتدرترین رئیس مجلس شورای ملی ایران؛ حسین پیرنیا فرزند نصراللهخان مشیرالدوله نائینی است. تحصیلاتش را در پاریس و لندن در رشته حقوق سیاسی و فلسفه و ریاضیات به پایان رسانیده است. همواره در کنار مشروطهخواهان بود و در تنظیم قانون اساسی و نظامنامه داخلی مجلس شرکت داشت.(ص171)
مؤتمنالملک در اداره کردن مجلس اقتدار زیادی از خود نشان داده است. در ماجرای تغییر سلطنت در ایران مؤتمنالملک رئیس مجلس بود که از ریاست مجلس استعفا کرد.(ص172)
کار مهم مؤتمنالملک ایستادگی در مقابل سردار سپه دانسته شد که عدهای را در بهارستان مضروب ساخت و با اسلحه وارد مجلس شد. مؤتمنالملک به او اعتراض میکند.(ص175)
اردشیر زاهدی و هما زاهدی نوههای دختری مؤتمن الملک هستند. اردشیر زاهدی سالها وزیر خارجه و سفیر ایران در آمریکا و انگلستان بود. هما زاهدی سه دوره (22و23و24) از همدان به نمایندگی مجلس انتخاب گردید... هما زاهدی همچنین به عضویت هیئت اجرائی و دفتر سیاسی حزب رستاخیز انتخاب گردید و تا انحلال حزب رستاخیز این سمت را برعهده داشت.(ص182)
روز شمار زندگی سیدمحمد تدین
سیدمحمد تدین مردی خودساخته از معلمی تا ریاست مجلس؛ از جمله مردان «خودساخته»ای که در سیاست ایران خوب درخشید ولی در کوتاه مدت ستاره اقبالش غروب کرد سیدمحمد بیرجندی معروف به تدین بود که به علت علاقه به مشاغل فرهنگی مدرسه تدین را دایر کرد.(ص188)
هنگام تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی چون مؤتمنالملک رئیس مجلس حاضر نبود جلسه را اداره کند از ریاست استعفا کرد و مجلسیان مستوفی الممالک را انتخاب کردند که او هم قبول نکرد ولی تدین در مقام نیابت ریاست جلسات مجلس را اداره کرد.(ص188)
روز 8 تیرماه 1325 قرار بازداشت سیدمحمد تدین وزیر خواربار سابق که از طرف دادستان کل صادر شده بود مورد تأیید هیئت عمومی دیوانعالی کشور قرار گرفت و تدین به زندان رفت. در اردیبهشت ماه سال 1326 محاکمه سیدمحمد تدین به علت اعلام جرم دکتر مصدق درباره مداخله وزیر کشور در امر انتخابات مخصوصاً در بندرعباس و بلوچستان و سوءاستفاده در خرید جو و گندم در آذربایجان، به ریاست شفیع جهانشاهی رئیس دیوان عالی کشور آغاز گردید.(ص195)
سید محمد تدین پس از برائت از اتهامات در نخستین دور انتخابات مجلس سنا از خراسان نامزد سناتوری شد و پس از پایان انتخابات در سال 1328 در مجلس سنا عضویت یافت.(ص198)
روزشمار زندگی حسین دادگر(عدل الملک)
رئیس مجلسی که اعتبارنامهاش رد شد؛ یکی از رؤسای مجلس که زندگی پرفراز و نشیبی داشت حسین دادگر (عدلالملک) میباشد که کار سیاسی را از روزنامهنگاری شروع کرد. در اوایل جوانی عمامه داشت و به کار قضائی پرداخت و به سرعت ترقی کرد. در روزنامه رعد سیدضیاء مقالاتی تحت عنوان (بخوانید و دقت کنید) مینوشت.(ص203)
از مضحکترین کارهائی که در مجلس شورایملی روی داد موضوع صلاحیت عدلالملک دادگر رئیسمجلس شورایملی بود که پس از سالها ریاستمجلس و امضای صدها قانون، به دستور رضاشاه اعتبارنامهاش به اتفاق آراء در مجلس شورایملی رد شد.(ص203)
دادگر را تا آنجا که من شناختم مردی روشنفکر و منصف بود و با اقدامی که رضا شاه علیه او کرده بود هیچگاه صحبتی درباره رضاشاه نمیکرد و از نظریات او در مجلس سنا در امر قانونگزاری استفاده میشد.(ص211)
روزشمار زندگی حسن اسفندیارینوری(حاج محتشم السلطنه)
بعد از شهریور 20 با این که رئیس مجلس بود گاه گاهی مورد حمله بعضی از روزنامه نگاران قرار میگرفت و میگفتند رئیس مجلس دوره دیکتاتوری بوده است.(ص223)
محتشمالسلطنه اسفندیاری در مخالفت با قرارداد 1919 از طرف وثوقالدوله همراه مستشارالدوله صادق- اسمعیل ممتازالدوله- مرتضیخان ممتازالممالک و معین التجار بوشهری و چند تن دیگر توقیف شد که چند تن از آنان به کاشان تبعید شدند.(ص223)
از فرزندان سرشناس حاج محتشمالسلطنه اسفندیاری میتوان فتحاللهنوری اسفندیاری (منتظمالسلطنه) را نام برد که در سوئیس و فرانسه تحصیل کرده و همسرش نیز فرانسوی بود. علاوه بر مشاغل سیاسی و اداری استعداد زیادی در نویسندگی داشت و کتاب سیاسی (رستاخیز ایران) از آثار او میباشد.(ص229)
روز شمار زندگی سیدمحمدصادق طباطبائی(فرزند مشروطیت)
مدیر روزنامه مجلس در مقام ریاست مجلس شورای ملی؛ سیدمحمدصادق طباطبائی از رجال آزادیخواه بود و در کنار پدرش آیتالله سیدمحمدطباطبائی که از روحانیون رشید و مبارز به شمار میرفت برای استقرار مشروطیت با مخالفین مشروطه به خصوص محمدعلیشاه مبارزه میکرد.(ص237)
در اوایل مشروطیت شروع به انتشار روزنامه (مجلس) نمود. این روزنامه مرتب اخبار و وقایع مجلس را چاپ میکرد و ضمناً مقالاتی درباره آزادی و دمکراسی و مبارزه با استبداد در روزنامه مجلس نوشته میشد.(ص237)
سیدمحمد صادق طباطبائی با سردار سپه همکاری نزدیک داشت. او و سلیمانمیرزا اسکندری و میرزاکریمخان رشتی و سرلشگر خدایارخان با سردار سپه هم قسم شدند که در سیاست با یکدیگر همکاری کنند.(ص238)
مدتی سفیر ایران در ترکیه بود. پس از شهریور 20 بار دیگر وارد صحنه سیاست گردید و به مبارزه انتخاباتی پرداخت. در انتخابات دورههای چهاردهم و شانزدهم رئیس انجمن نظارت بر انتخابات تهران بود.(ص238)
پس از خلع محمدعلیشاه و استقرار مشروطیت دوم به وکالت از مشهد انتخاب گردید و حزب (اجتماعیون- اعتدالیون) را تأسیس کرد و از تهران به نمایندگی مجلس انتخاب شد.(ص243)
در دوره چهارم از تهران به نمایندگی مجلس انتخاب شد و (حزب سوسیالیست) را تأسیس نمود. سیدمحمدصادق در سال 1303 با عنوان سفیر ایران به آنکارا اعزام گردید و عبا و عمامه را کنار گذاشت.(ص243)
سیدمحمدصادق طباطبائی همچنین ریاست دومین مجلس مؤسسان را برعهده داشت که حق انحلال مجلسین را به شاه واگذار کرد و قوامالسلطنه جزو معترضین بود.(ص244)
سیدمحمدصادق طباطبائی با وجود کهولت و اعتیاد سیاستمدار هوشیاری بود و نقش مهمی در بازیهای سیاسی داشت چنانکه در بحرانیترین شرایط مملکت تشخیص داد که قوامالسلطنه مرد میدان میباشد... به قوامالسلطنه رأی داد.(ص244)
روزشمار زندگی رضا حکمت(سردار فاخر)
رئیس مقتدر مجلس شورای ملی؛ اغلب کسانی که با کارهای پارلمانی سر وکار داشتهاند معتقدند که مجلس بعد از احتشامالسلطنه و مؤتمنالملک یک رئیس مقتدر دیگر به خود دیده است که او هم سردار فاخر حکمت بود.(ص251)
سردار فاخر حکمت پیشنهاد کرد که انتخابات دوره پانزدهم تا پایان تخلیه نیروهای بیگانه از کشور به تأخیر بیفتد که مورد تصویب مجلس قرار گرفت.(ص251)
وقتی قوام از نخستوزیری برکنار شد نمایندگان مجلس به نخستوزیری سردار فاخر حکمت ابراز تمایل کردند و 73 نفر در جلسه خصوصی به او رأی دادند.(ص252)
دوستی قوامالسلطنه و سردار فاخر حکمت خیلی عمیق بود. بعد از اینکه حزب دموکرات ایران در انتخابات پیروز شد طبق نظر قوام نمایندگان مجلس به ریاست سردار فاخر رأی دادند.(ص257)
روزشمار زندگی دکتر سیدحسن امامی(امام جمعه تهران)
اولین روحانی که به ریاست مجلس انتخاب شد؛ در تمام 24 دوره مجلس شورای ملی در عصر مشروطیت با وجود نفوذ روحانیون به خصوص در دورههای اول و دوم هیچگاه روحانیون در فکر این که به ریاست مجلس برسند نبودند. حتی وقتی مدرس با آن همه نفوذ و اعتبار خواست خود را به کرسی ریاست برساند توفیق نیافت و سرانجام برای مدتی نایبرئیس مجلس شد.(ص264)
انتخاب دکتر سیدحسن امامی از شهرستان مهاباد مورد بحث و گفتگوی فراوان بود. عدهای میگفتند اگر قرار است امام جمعه تهران انتخاب گردد باید از تهران نامزد نمایندگی شود نه از شهرستان مهاباد که از مراکز مهم کردهای متعصب ایران میباشد و اکثراً سنی مذهب هستند.(ص268)
هنگام طرح اعتبارنامه امام جمعه تهران در مجلس دکتر سنجابی و مهندس حسیبی و مهندس زیرکزاده با آن مخالفت کردند...ولی سرانجام اعتبارنامه تصویب شد و امام جمعه نامزد ریاست مجلس گردید.(صص270-269)
هفدهمین دوره مجلس ازادوار مهم پارلمانی ایران است که انتخابات آن در زمان دکتر مصدق انجام شد و پس از افتتاح مجلس دکتر مصدق گفت 80 درصد انتخاب شدگان نمایندگان ملت هستند و بعد خود با رفراندم آن را منحل کرد.(ص272)
دکتر مصدق اعتقاد عجیبی به مهندس حسیبی داشت و در کلیه کارهای نفتی با او مشورت میکرد و حتی بعضی از نزدیکان دکتر مصدق نوشتهاند که گفته است مهندس حسیبی در ردیف اولیاء الله میباشد. ولی معلوم نیست چرا دکتر مصدق در بعضی موارد توجهی به اظهارات این قبیل افراد نزدیک به خود هم نداشته است.(صص273-272)
روزشمار زندگی آیهالله سیدابوالقاسم کاشانی
آیتالله کاشانی یا روحانی سیاست پیشه؛ روحانیون شیعه همواره در کشور ایران نقش مهمی داشتهاند. در هر جریانی قیافه چند روحانی به خصوص آیتالله دیده میشود. واقعه تنباکو و فتوای تحریم آیهالله شیرازی و واقعه مشروطیت و نقش موافق آیهالله طباطبائی و آیهالله بهبهانی و نقش مخالف شیخفضلالله نوری و اعدام او به فتوای روحانیون به عنوان طرفداری از استبداد نمونههایی از نقش روحانیت در سیاست میباشد.(ص282)
آیهالله حاج سیدعبدالکریم حائری، آیهالله سیدابوالحسن اصفهانی، آیهالله حاجآقاحسین بروجردی که از مراجع بزرگ شیعه بودند علناً با رضاشاه در نمیافتادند. رضا شاه میخواست مثل آتاتورک به کلی دین را ازسیاست جدا کند که روحانیون فقط به کار مذهبی پرداخته و دولتمردان کارهای مملکت را اداره کنند.(صص283-282)
آیهالله کاشانی مردی مبارز و سرسخت و کوشا بود. در خانه خود در پامنار همه روزه عده زیادی به دیدار او میرفتند. در هر جریان سیاسی پس از شهریور 20 قیافه او دیده میشد.(ص283)
نقش آیهالله سیدابوالقاسم کاشانی در سیاست ایران وقتی خیلی زیادتر شد که گروه فدائیان اسلام به امر و اشاره کاشانی دست به اقدامات تروریستی میزدند. فدائیان اسلام کسروی، رزمآرا، هژیر، حسنعلی منصور را ترور کردند و قصد ترور علاء و دکتر فاطمی را هم داشتند که توفیق نیافتند. حتی گفته میشد که کاشانی دستور بعضی ترورها مثل ترور رزمآرا را شخصاً داده است.(ص283)
در سال 1914 که پدرش و آیهالله شیرازی حکم جهاد علیه انگلیسها دادند کاشانی به مبارزه با انگلیسها پرداخت ولی پس از پیروزی متفقین در جنگ و تسلط انگلیسها بر عراق و به دنبال کشتارهای زیادی که از جنگ عشایر عراق و انگلیسها برجای مانده بود مورد تعقیب قرار گرفت.(ص284)
پس از ورود متفقین به ایران چون کاشانی در کارهای سیاسی دخالت داشت به اتهام همکاری با آلمانها دستور بازداشت او و عدهای از شخصیتهای مملکتی داده شد ولی کاشانی مخفی گردید...کاشانی مدتی طولانی در زندان متفقین در اختیار انگلیسها بود و مدتی هم در رشت در زندان شوروی ها به سر می برد. چون شوروی ها تصمیم به آزادی او داشتند انگلیسها او را تحویل گرفته به کرمانشاه بردند.(ص285)
در دوره چهاردهم هنگامی که آیهالله کاشانی در زندان و در تبعید از طرف متفقین بود از تهران انتخاب گردید ولی به او اعتبار نامه داده نمیشود.(ص285)
کاشانی پس از مراجعت از تبعید به تهران آمد و در منزل پامنار فعالیت سیاسی خود را مجدداً آغاز کرد.روز 29 تیرماه 1325 سید ابوالقاسم کاشانی که عازم زیارت مشهد بود به دستور قوام السلطنه رئیس دولت بین راه شاهرود و سبزوار بازداشت گردید... پس از واقعه 15 بهمن و ترور شاه بار دیگر کاشانی بازداشت و در خرم آباد (قلعه فلک الافلاک) زندانی گردید. سپس به کرمانشاه و سرانجام به لبنان تبعید شد و شانزده ماه در لبنان بود.(ص286)
آیهالله کاشانی... در جریان روی کار آمدن دکتر مصدق و ملی شدن صنعت نفت خیلی مؤثر بود و در همه جا دوش به دوش مصدق قرار داشت. پس از این که مصدق مسئولیت نخستوزیری را پذیرفت آیهالله هم سهم زیادی در امور مملکتی میخواست.(ص289)
به تدریج بین مصدق و کاشانی اختلاف عمیق شد به نحوی که وقتی دکتر مصدق تقاضا کرد که لایحه اختیارات برای مدت شش ماه تمدید گردد این بار کاشانی در مقام ریاست مجلس نامههای تندی نوشت و این اختیارات را خلاف قانون اساسی اعلام داشت. طرفداران مصدق به فکر افتادند که به دوران ریاست مجلس کاشانی پایان دهند، به همین جهت در یک رأیگیری دکتر معظمی را به ریاست انتخاب نمودند.(ص294)
آیهالله کاشانی برای اولین بار عصر روز هیجدهم اسفند 1331همراه سیدمصطفی کاشانی به مجلس آمد... آیهالله بار دیگر روز 27 فروردین سال 1332 به مجلس آمد و با هیئت رئیسه ملاقات نمود و وکلا از آیهالله دیدن کردند. حائریزاده که به صف مخالفین دکتر مصدق پیوسته بود با عنوان رئیس فراکسیون آزادی برای حفظ امنیت خود از رئیس مجلس تقاضای اسلحه کرده بود که او هم نامه حایریزاده را برای دکتر مصدق فرستاد. هنگام تحصن سپهبد زاهدی هم در مجلس از او دیدن کرد و به کارکنان مجلس دستور داد که از زاهدی مراقبت کنند.(ص295)
حایریزاده در اعتراض به عدم حضور دکتر مصدق در مجلس گفت: قویترین رئیسالوزرائی که داشتیم رضاخان بود که بعداً به سلطنت رسید. ما استیضاحش کردیم خودش به مجلس آمد وقتی جلوی مجلس شلوغ شد خواست از مجلس برود مؤتمنالملک گفت رئیس دولت دارد میرود معلوم میشود که میخواهد استعفا بدهد. رضاخان از دم در برگشت و در مجلس ماند. این آقای دکتر مصدق برای هر کاری سالم هستند فقط برای جواب دادن استیضاح مریض هستند. مرض ایشان مصنوعی است مثل غشها و گریه کردنهایشان.(ص296)
عصر روز پنجشنبه 18 اسفند سال 1331 آیهالله کاشانی به مجلس آمد و ضمن دیدار با وکلای مجلس گفت خدا شاهد است که وضع تشنجآمیز کشور مرا سخت نگران کرده و ناراحت ساخته میترسم خدای نخواسته دشمن کهنهکار بالاخره در تمام نقشههای پلید خود موفق گردد... آیهالله کاشانی با لایحه تمدید اختیارات دکتر مصدق به شدت مخالفت کرد و شرحی هم به هیئت رئیسه مجلس نوشت و هیئت رئیسه مجلس هم به او چنین پاسخ داد: «موضوع اختیارات منافی با اصول قانون اساسی و حق حاکمیت مجلس شورایملی میباشد.»(ص296)
آیهالله کاشانی که در جریان سیتیر میگفت تا دکتر مصدق زنده است هیچکس نباید نخستوزیر شود، وقتی دکتر مصدق دستگیر و در دادگاه نظامی محاکمه میشد مخبر روزنامه اخبار الیوم با ایشان مصاحبه کرده و نظرشان را درباره مصدق پرسید که در پاسخ گفت: «طبق شرع شریفاسلامی مجازات کسی که در فرماندهی و نمایندگی کشورش در جهاد خیانت کند مرگ است.» یعنی کاشانی پس از سقوط مصدق خواستار اعدام او بود.(ص300)
یکی از کسانی که با آیهالله کاشانی رابطه نزدیک داشت نقل میکند که یک روز وقتی بدیدار کاشانی رفتم سید دیگری را که پهلویش نشسته بود به من معرفی کرد و گفت با ایشان آشنا شوید. از روحانیون مبارز و رشید میباشد و نامش آسیدروحالله خمینی است.(ص300)
در سالهای پس از مرداد 1332 به تدریج از نفوذ کاشانی کاسته شد. پس از دستگیری و اعدام نوابصفوی و گروهی از اعضای فدائیان اسلام چون کاشانی مرتب اعلامیه پخش میکرد و به رژیم حمله مینمود بار دیگر در سال 1334 مورد تعقیب قرار گرفت و از طرف دادستانی ارتش احضار شد.(ص301)
فرزند بزرگ او سیدمحمد کاشانی بیش از 90 سال سن دارد. معروف است که بیشتر توصیههای کاشانی به خط او میباشد که خیلی شبیه خط آیهالله بود. گفته میشد آیهالله از بعضی از توصیهها بیخبر بود.(ص310)
یکی از پسرانش مصطفی کاشانی بعد از 28 مرداد 32 به نمایندگی مجلس از طالش انتخاب شد. جوانی شیکپوش و اهل عیاشی و خوشگذرانی بود و در یکی از این مراسم حالش بهم خورد و درگذشت. گفته شد که او را مسموم کردهاند.(ص311)
روزشمار زندگی دکتر عبدالله معظمی
یکی از رؤسای مجلس که به حسن شهرت معروف بود دکتر عبدالله معظمی استاد دانشگاه میباشد... در دوره چهاردهم از گلپایگان به نمایندگی مجلس انتخاب و نایب رئیس مجلس شد. سالها وکیل مجلس بود تا اینکه در دوره هفدهم به ریاست مجلس انتخاب گردید. وقتی در دانشکده حقوق تدریس میکرد نگارنده و همسرم از شاگردان او بودیم. از استادانی بود که کلاس درسش خیلی مفید بود و بین دانشجویان محبوبیت زیادی داشت.(ص316)
وقتی دکتر معظمی در انتخابات ریاست مجلس در مقابل کاشانی قرار گرفت از 67 نفر عده حاضر 47 نفر به کاشانی و ده نفر به دکتر معظمی رأی دادند ولی بعد از مخالفت کاشانی با دکتر مصدق در رأیگیری دکتر معظمی 41 رأی و کاشانی 32 رأی داشت.(ص317)
سپهبد زاهدی که در حکومت دکتر مصدق مورد تعقیب قرار گرفته و در مجلس متحصن شده بود هنگامی که کاشانی رئیس مجلس بود از او به شدت حمایت میکرد. وقتی دکتر معظمی رئیس شد از زاهدی خواست که از مجلس خارج شود و صلاح او را در این دید و سپس با اتومبیل خود سرلشگر زاهدی را به خانهاش فرستاد و با این طرز تحصن 46 روزه زاهدی در مجلس پایان یافت.(ص318)
دکتر عبدالله معظمی هنگامی که مجلس هیئتی را برای خلع ید از تأسیسات شرکت نفت جنوب تعیین کرد با رأی قابل توجهی انتخاب گردید اما نقش مهمی در این کار نداشت.(ص319)
در تاریخ پارلمان ایران سابقه ندارد که نمایندگان مجلس شورایملی با استعفا از سمت نمایندگی راه را برای انحلال مجلس شورایملی آماده کرده باشند که این کار درباره نمایندگان دوره هفدهم صورت گرفت.(ص322)
دکتر معظمی روز یازدهم مرداد ماه 1332 از ریاست و نمایندگی مجلس استعفا کرد و اداره مجلس را به عهده مسئولین اداری سپرد، در حالی که اعضای فراکسیون مخالف در مجلس متحصن بودند و خود را نماینده قانونی دوره هفدهم میدانستند که تعدادشان از 27 نفر تجاوز نمیکرد.(ص323)
دفاع دکتر معظمی از اختیارات دکتر مصدق و رفراندم برای انحلال مجلس از موقعیت او در بین طبقه حقوق دان کاست و او را از صورت یک مرد منطقی و اصولی خارج ساخت. زیرا که انحلال مجلس با رفراندم نه در قانون اساسی پیشبینی شده و نه در تاریخ مشروطیت سابقه داشته است.(ص323)
در نشریات مختلف چنین نوشته شده که بعضی از نزدیکان دکتر مصدق که داعیه ریاست مجلس را داشتند چون احتمال میدادند که اگر اللهیار صالح پایش به مجلس برسد به ریاست انتخاب خواهد شد موجباتی را فراهم ساختند تا او به عنوان سفیر به آمریکا برود و در ایران نباشد.(ص324)
روزشمار زندگی مهندس عبدالله ریاضی
مهندس عبدالله ریاضی که مدت پانزده سال رئیس مجلس شورای ملی بود از مردان خودساختهایست که در سال 1285 شمسی یعنی دو ماه و ده روز قبل از اعلام مشروطیت در ایران در یک خانواده متوسط اصفهانی متولد شد... قبل از ریاست مجلس هرگز به کار سیاسی نپرداخته بود... وقتی برای انتخابات دوره بیستم مجلس شورایملی پس از اجرای برنامه انقلاب سفید میخواستند چهرههای اعضای پارلمان را تغییر دهند نظر شاه این بود که عدهای از استادان دانشگاه را برای نمایندگی مجلسین سنا و شورا نامزد نمایند. بهمین جهت گروهی با دانشگاهیان شروع به مذاکره کردند از جمله با مهندس ریاضی که خود را برای مجلس سنا از تهران نامزد نمایندگی کند.(صص334-333)
مهندس ریاضی در مدت 15 سالی که ریاست مجلس را برعهده داشت به تکمیل ساختمان نیمه تمام مجلس همت گماشت و در نظر داشت مانند کنگره آمریکا برای هر نماینده دفتری در مجلس بسازد که از موکلین خود پذیرائی کنند اما انقلاب به او مهلت نداد.(صص336-335)
با پشتکار و فروتنی و انعطافپذیری فراوانی که داشت توانست مدت 15 سال بر مجلس ریاست کند. مخالفین او میگفتند میخواست مجلس را مثل دانشکده فنی اداره کند و وکلا را مثل شاگردان مدرسه تصور میکرد. بهمین جهت خیلی به اصول آزادی و دمکراسی و استواری اساس مشروطیت و رعایت آئیننامهها توجهی نداشت.(ص336)
مخالفین ریاضی میگفتند مجلس رؤسائی داشته از قبیل مؤتمن الملک که در مقابل سردار سپه با آن قدرت ایستادگی میکردند یا سردار فاخر حکمت که در مقابل تندی شریفامامی نخستوزیر به وکلا، چنان ایستادگی کرد که از نخستوزیری مستعفی شد. او چرا در مقابل هر وزیر و حتی معاونی تا این حد نرمش به خرج میدهد، این روش او مجلس و وکلا را در مقابل دولتها خفیف میسازد.(ص337)
مهندس ریاضی که مراجعه وکلاء را به ادارات درست نمیدانست معتقد بود که امکان دارد بعضیها از این طریق اعمال نفوذ کنند بهمین جهت ترتیبی داده بود که برای انجام کار نمایندگان از هر وزارت خانهای معاون یا یکی از مدیرکلها مرتباً به مجلس بیایند و وکلا مطالب مربوط به حوزه انتخابیه خود را به آنها مراجعه کنند.(ص338)
مهندس ریاضی در سه سال دوره رستاخیز پیدرپی رئیس مجلس بود. پس از این که مهندس شریفامامی نخستوزیر شد و دکتر سجادی به ریاست مجلس سنا انتخاب گردید زمزمهای به گوش میرسید که ممکن است رئیس مجلس شورایملی هم تغییر کند.(ص339)
با قبول مسئولیت فراکسیون وحدت ملی که طرفدار پروپاقرص سلطنت مشروطه و قانون اساسی بود و هم قسم بودیم که تا قدرت داریم از مشروطه سلطنتی حمایت کنیم ولی وقتی از تصمیم شاه برای رفتن از کشور آگاه شدیم یک حالت یأس در بین همه به وجود آمد.(ص346)
روزشمار زندگی دکترجواد سعید
جواد سعید فرزند کاظم سعید قاضی دادگستری که در شهرساری متولد شده بود اجدادش معمم بوده و از عراق به ایران آمده و در ساری مقیم شدند... مدتی فعالیت چپگرائی داشت تا این که گروه مترقی تشکیل گردید و نامزد نمایندگی مجلس از ساری شد که از دوره بیست و یکم تا دوره بیست و چهارم به طور مرتب از ساری انتخاب گردید. دکتر سعید پس از تأسیس حزب ایران نوین از بازیگران اصلی حزب بود و به دنبال همین بازیهای سیاسی توانست به مقام ریاست مجلس شورایملی برسد.(ص354)
مجلس سنا و سرنوشت سناتورها
از هنگام اعلام مشروطیت در ایران درباره تشکیل مجلس سنا بحثهای فراوانی وجود داشت ولی هیچگاه تا پایان سلطنت رضاشاه درباره این شاخه قوه مقننه تصمیمی اتخاذ نگردید.(ص378)
محمدرضا شاه پهلوی به تشکیل مجلس سنا خیلی علاقه نشان میداد و کراراً به دولتها یادآور میشد که برای اجرای این اصل قانون اساسی اقدام کنند و چون نیمی از سناتورها هم منتخب شخص شاه بودند بیش از پیش علاقه شاه به این اصل مشخص میگردید.(ص379)
حکیمالملک در 19 اردیبهشت ماه 1327 لایحه تشکیل مجلس سنا را تقدیم داشت که با اعتراضات زیادی در مجلس روبرو شد و بیش از همه حسین مکی از معترضین بود. در مطبوعات نه تنها این لایحه با استقبال روبرو نگردید بلکه به شدت مورد اعتراض قرار گرفت.(ص379)
چون طبق قانون اساسی تعداد نمایندگان مجلس سنا شصت نفر بود که 30 نفر آن از طرف اعلیحضرت و 30 نفر آن از طرف مردم انتخاب میگردیدند که نصف از تهران و نصف از شهرستانها بود بنا بر این در مورد انتخاب 30 سناتور انتخابی اقدام شد که باید 15 نفر از تهران انتخاب میشدند.(ص380)
مجلس سنا در حقیقت مجلس شیوخ به شمار میرفت، چون هر فردی که واجد شرایط فوق نبود نمیتوانست در انتخابات مجلس سنا شرکت کند بهمین جهت تعداد داوطلبان مثل مجلس شورایملی زیاد نبود. ولی گاهگاهی هم برای این که اشخاص مورد نظر واجد شرایط سناتوری بشوند برای آنها بطور موقت احکامی صادر میشد به عنوان معاون وزارتخانه که جنبه صوری داشت.(ص380)
در دوران سلطنت پهلوی دوم هفت دوره مجلس سنا تشکیل گردید که مرکزی برای شیوخ مملکت شده بود. چون سی تن از سناتورها انتصابی بودند و با فرمان شاه به مجلس سنا میرفتند همواره نخستوزیران و وزرای سابق و امرای ارتش که مورد لطف شاه بودند فرامین خود را دریافت میداشتند.(ص382)
مجلس سنا تا روز 22 بهمن 1357 جلسات خود را تشکیل میداد و در آخرین جلسه خود لایحه تعقیب نخستوزیران و وزراء را که از طرف دولت بختیار تقدیم شده بود تصویب کرد و مجازات اعدام را به حبس ابد تبدیل نمود.(ص391)
روزشمار زندگی سیدحسن تقیزاده
بی تردید یکی از سیاستمداران برجسته ایران سیدحسن تقیزاده بود که مقامات مهمی از قبیل سفارت ایران در انگلستان ، نمایندگی مجلس، وزارت دارایی و سرانجام ریاست مجلس سنا را به عهده داشت.(ص402)
عدهای میگویند تقیزاده یکی از محققین کمنظیر ایران بوده است که در هر رشتهای صاحب تألیفاتی میباشد.ایرج افشار همت کرده آثار و تحقیقات تقیزاده را در چند جلد جمعآوری نموده که در حقیقت مجموعه گرانبهایی به شمار میرود.(ص404)
دکتر مصدق و تقیزاده در میان رجال قرن اخیر ایران دو شخصیت نامدار بودند که نقش مهمی در تاریخ ایران داشتهاند. دکتر مصدق و تقیزاده سالیان دراز مشعلدار آزادی و دموکراسی در ایران بودند و نطقهای مؤثری از آنها دیده میشود.(ص409)
دکتر مصدق و تقیزاده هر دو در مجلس به تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی رأی مخالف داده و مخالف سلطنت رضاشاه بودند ولی بعداً مصدق به تبعید رفت ولی تقیزاده وزیر و سفیر و همه کاره شد.(صص410-409)
تقیزاده بعد از این که محمدعلیشاه فرار کرد جزو هیئت عالی شد و بار دیگر به نمایندگی مجلس انتخاب و از بازیگران مشهور سیاسی ایران گردید.(ص417)
تقیزاده در کنار مصدق و مدرس و حسین علاء در مجلس به خلع قاجار از سلطنت و استقرار سلسله پهلوی رأی مخالف داد ولی معهذا در زمان رضا شاه مصدر کارهای مهمی شد.(ص418)
وقتی تقیزاده سفیر ایران در پاریس بود روزنامههای فرانسه به رضاشاه حمله کردند و شاه ناراحت شد و دستور برکناری تقیزاده صادر گردید که دیگر به ایران نیامد، تا اینکه پس از شهریور 20 به سمت سفیر ایران در انگلستان منصوب شد.(ص419)
در دوران سلطنت محمدرضا شاه چندبار صحبت از نخستوزیری تقیزاده بود که سِر ریدر بولارد سفیر انگلیس در ایران در یادداشتهایش به آن اشاره میکند ولی شاه به او سوءظن داشته و فکر میکرد که انگلیسها تقیزاده را برای ریاستجمهوری ایران در نظر گرفتهاند.(ص425)
روزشمار زندگی دکتر سیدمحمد سجادی
بعد از این که مهندس شریفامامی در سال 1357 برای بار دوم به کاخ نخستوزیری رفت، دکتر محمد سجادی به ریاست مجلس سنا انتخاب گردید... وقتی در اروپا بود داور او را به کار دعوت کرد و تا هنگام سقوط رژیم همواره مصدر کار بوده است.(ص432)
با این که در زمان رضاشاه مشاغل حساسی داشت هرگز مضغوب نشد و هنگام استعفای رضاشاه به اصفهان رفت و اموال و دارائی شاه سابق را به شاه جدید انتقال داد و سند آن را به امضای رضاشاه رسانید. پس از اشغال ایران به زندان متفقین افتاد.(صص433-432)
دکتر محمد سجادی در میان 350 نفری که در عصر پهلوی به وزارت رسیدهاند رکورد تصدی وزارتخانههای مختلف را شکسته و هفت وزارتخانه: راه- بازرگانی و پیشهو هنر- اقتصاد ملی- کار- فرهنگ- دادگستری- دارائی را اداره کرده و چندی هم شهردار تهران و کفیل نخستوزیر و وزیر مشاور بوده است.(ص440)
دکتر سجادی دوبار در زندگی برایش مشکل پیش آمد. یکی در زمان جنگ که متفقین تصور میکردند با آلمانها همکاری دارد و اصرار به توقیف او داشتند که مدتی در زندان متفقین در اراک به سر برد. یکی هم درسال 57 که با سقوط رژیم ناچار شد به مخفیگاه برود و با کمک بستگانش از زندان و اعدم نجات یافت.(ص441) ادامه دارد ...