بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
اولاً به همهى برادران عزیز خوشآمد عرض مىکنم. بحمداللَّه همه جمعند؛ فعالان و سیاستسازان و سیاستگذاران و فعالان عرصهى اقتصادى. من هم عرایض خودم را بدون مقدمه شروع مىکنم.
در اولِ خرداد سال 1384 سیاستهاى کلى اصل 44 - به استثناى بند «ج» این سیاستها - ابلاغ شد. در حدود یک سال بعد، یعنى 11/4/85، بند «ج» این سیاستها هم - که مربوط به واگذارى بنگاههاى اقتصادىِ دولتى به بخش خصوصى و تعاونى است - ابلاغ شد. فرداى آن روز هم در پاسخ به نامهى رئیس جمهور محترم، مجوز واگذارى درصدى از سهام بنگاههاى بند «ج» به مجموعهاى که به عنوان «سهام عدالت» قرار شد بین گروههایى از جامه تقسیم بشود، ابلاغ شد.
از آخرین ابلاغ ما - یعنى 12/4/85 - تا امروز، ماههاى زیادى مىگذرد و از تاریخ اول ابلاغ، یعنى اول خرداد 84 تا امروز، یک سال و نیم بیشتر مىگذرد. پیشرفتها در این باب رضایتبخش نیست. این را من صریحاً به رؤساى محترم سه قوه در یکى دو ماه قبل از این، گفتم؛ به شما هم که مسئولان ردههاى مختلف پیشرفت این کار در بخشهاى مختلف هستید، عرض مىکنم. حالا چرا این پیشرفتها خوب نیست؟ یا به خاطر اینکه توجه لازم به اهمیت این سیاستها و آنچه که در پس زمینهى ابلاغ این سیاستها دیده شده بود - یعنى یک تحول عظیم اقتصادى در کشور و ابعاد آن - نشده؛ یا به خاطر اینکه از مسئله، برداشتهاى مختلفى هست. افراد هر کدامى در دستگاههاى مختلف یا حتى در یک دستگاه، از بندهاى مختلف این سیاستها و از مقاصد آنها و از نتیجهاى که باید بر اجراى آن سیاستها عاید بشود، متفقالقول نیستند؛ درک واحدى و برداشت واحدى ندارند.
این جلسه براى این است که هم اهمیت این کار از نظر ما به شما برادران عزیز صریحاً گفته بشود؛ هم درک و برداشت مشترکى به وجود بیاید و سلائق گوناگون، راه را بر این اقدام بسیار مهم و ضرورى و حیاتى نبندد.
برادران! نتیجهى این جلسهى ما، باید این باشد که ما در نگرشهایمان در مسئلهى اقتصاد کشور، در رفتارهامان و در ساختارهاى تشکیلاتى و اداریمان، قوانینمان و قواعد موضوعهمان، نقشها و سهمهایى که هر کدام از دستگاهها دارند، باید تغییراتى بدهیم و بر اساس این سیاستگذارى و این سیاستها، آیندهى خودمان را شکل بدهیم. این جزو وظایف حتمىِ همهى دستگاههاى کشور است. بودجه بر اساس این سیاستها بایستى تنظیم و تصویب بشود؛ باید فعالیتهاى اقتصادىِ بیرون از بودجه، بر اساس این سیاستها تنظیم بشود. در این زمینه هم مجلس، هم دولت، هم قوهى قضائیه وظائف بسیار مهمى دارند، که باید انجام بدهند.
در درجهى اول ما یک تبیینى بکنیم؛ انگیزههاى این سیاستها را عرض بکنیم. ما وقتى به وضع خودمان نگاه مىکنیم، مىبینیم تحولاتى که از انقلاب اسلامى در کشور ما ناشى شد، تحولات بسیار عظیم و عمیقى است؛ در زمینههاى فرهنگى، در زمینههاى سیاسى، در زمینههاى اجتماعى، در اثبات هویت ملى، این تحولات، تحولات 180 درجهاى است و بسیار هم عمیق است. با این حرفها و گفتها و مطالبى که دشمنان ما یکجور، بعضى از دوستانِ بىتوجه ما یکجور بیان مىکنند، آنچه که به دست آمده، خدشهدار هم نمىشود؛ خیلى عظیمتر از این حرفهاست. لکن صریحاً عرض مىکنم تحولاتى که در زمینهى اقتصادى انجام گرفته، متناسب با تحولات در بخشهاى دیگر نیست. ما باید مىتوانستیم یک الگوى موفقى از اقتصاد به دنیا عرضه کنیم.
به طور خلاصه باید ما هم کارآمدى در جهت رشد رونق اقتصاد، هم کارآمدى در جهت تأمین عدالت را به دنیا نشان مىدادیم. البته کارهایى را که شده و مىدانیم، نمىخواهیم انکار کنیم؛ کارهاى بسیار مهمى انجام گرفته، لکن به آن سطحى که باید مىرسیدیم، قطعاً نرسیدهایم و این براى ما دردناک است.
ما وقتى به صورت کلان به زمینهى اقتصاد اسلامى نگاه مىکنیم، دو تا پایهى اصلى مشاهده مىکنیم. هر روش اقتصادى، هر توصیه و نسخهى اقتصادى که این دو پایه را بتواند تأمین کند، معتبر است. هر نسخهاى هر چه هم مستند به منابع علىالظاهر دینى باشد و نتواند این دو را تأمین کند، اسلامى نیست. یکى از آن دو پایه عبارت است از «افزایش ثروت ملى». کشور اسلامى باید کشور ثروتمندى باشد؛ کشور فقیرى نباید باشد؛ باید بتواند با ثروت خود، با قدرت اقتصادى خود، اهداف والاى خودش را در سطح بینالمللى پیش ببرد. پایه دوم، «توزیع عادلانه و رفع محرومیت در درون جامعهى اسلامى» است. این دو تا باید تأمین بشود. و اولى، شرط دومى است. اگر تولید ثروت نشود؛ اگر ارزش افزوده در کشور بالا نرود، ما نمىتوانیم محرومیت را برطرف کنیم؛ نخواهیم توانست فقر را برطرف کنیم. بنابراین هر دو تا لازم است. شما که متفکر اقتصادى هستید و پایبند به مبانى اسلامى، طرحتان را بیاورید؛ باید این دو تا در آن طرح تأمین بشود. اگر این دو در آن طرح تأمین نشد، آن طرح اختلال دارد؛ ایراد دارد.
براى اینکه بتوانیم کشور را از لحاظ ثروت ملى به حد استغناء و بىنیازى برسانیم، باید سرمایهگذارى و فعالیت اقتصادى و تولید ثروت در معرض انتخاب همهى آحاد فعال کشور قرار بگیرد؛ یعنى همه باید بتوانند در این زمینه فعالیت کنند. دولت باید از آن حمایت کند؛ قانون باید از آن حمایت کند. خیل عظیم نیروهاى جوان و تحصیلکرده و مدیران مجرب و لایق - که بحمداللَّه در کشور ما هر دو، هم جوانان تحصیلکرده و هم مدیران لایق زیادند - باید بتوانند پروژههاى بزرگ و فعالیتهاى کارآفرین و ثروتآفرین کشور را به دست بگیرند؛ اجرا کنند و پیش ببرند؛ باید بتوانند. کشور از لحاظ منابع مادى و از لحاظ منابع انسانى قوى است. تا این جاى مطلب، فکر نمىکنم کسى بتواند نظر مخالفى را با اتکاء به دیدگاههاى اسلامى مطرح کند.
نویسندگان قانون اساسى و اصل 44، هم هوشمند بودند، هم منصف؛ به نظر بنده. ما با بیشتر اینها از نزدیک کار کرده بودیم. در محصول کار هم که همین اصل 44، اصل 43 و اینهاست، کاملاً پیداست که اینها هم مردمان هوشمندى بودند، هم مردمان باانصافى بودند. اینها آن چیزى را که از نظرشان به شکل کلى درست هم هست، خط میانهى بین اقتصاد سرمایهدارى و اقتصاد سوسیالیسم شناخته بودند و این را در قالب آن سه محور اصلى مالکیت، در اصل 44 ریختند. مالکیتهاى اختصاصى دولتى، مالکیت تعاونى، و مالکیت بخش خصوصى؛ اینها را تقسیمبندى کردند. بعد، در ذیلش براى این، دو سه تا شرط قرار دادند. یکى از شرطها این است که این تقسیمبندى با این مصادیق - که مصادیق را ذکر کردم - باید موجب رشد و توسعهى اقتصاد بشود؛ باید مایهى زیان نباشد. یعنى اگر یک روزى مسئولان کشور تشخیص دادند که این تقسیمبندى، مایهى زیان است؛ موجب رشد اقتصادى نیست، این قانون دیگر در آن روز، بدین شکل اعتبار ندارد و به شکلى که منطبق بر مصلحت باشد، انطباق دارد. این، هوشمندى و انصاف آنها را مىرساند.
ما در دههى اول انقلاب به خاطر مسائل دفاع مقدس و جنگ و گرفتاریهاى گوناگون و محاصرات عجیب و غریب اقتصادى و غیره، اقداماتى را کردیم که به مالکیت گستردهى دولت منتهى شد؛ بیش از آن مقدارى که در این اصل قانون اساسى ذکر شده بود. البته همان وقتها هم در بسیارى از اینها جاى حرف بود. من خودم در بخش عمدهى آن دوره رئیس جمهور بودم و با مسئولان اقتصادى دولت و با رئیس دولت و مسئولان اقتصادى مباحثات فراوانى داشتیم، لکن بههرحال ضرورتها بر آنها و بر کشور این مسائل را تحمیل کرد و مالکیت دولتى به شکلى فراتر از آنچه که در اصل 44 دیده شده بود، گسترش پیدا کرد، اما در دههى دوم و سوم، یعنى بعد از جنگ تا امروز، ما نباید با گسترش شرکتهاى دولتى غیرضرورى - که چند هزار شرکت دولتى وجود دارد که تعداد مهمى از اینها حقیقتاً غیرضرورى بودند - موافقت مىکردیم؛ یعنى تشکیل آنها به وسیلهى دولت، یا واگذار نکردنِ بنگاههاى ذیل اصل 44 به مردم، عمل موافق مصلحت نبود.
یکى از وظائفى که ما در اصل 44 و بر اساس قانونى که در شوراى انقلاب تصویب کرده بودیم، مسلم بود، این بود که بنگاههاى غیر مشمول صدر اصل 44 را کلاً به مردم واگذار کنند. آنجا هم ما یک مصوبه و یک قانونى داشتیم که بند «الف» و «ب» و «ج» و «د» داشت. بند «ج» شرکتها و بنگاههایى بود که از رژیم گذشته به دولت مقروض بودند. مقرر شده بود که اینها قرضشان را که دادند، شرکت به آنها داده شود، اما این کار را نکردند. من الان یادم هست که در اول ریاست جمهورى، گمان مىکنم که با استناد به قانون اساسى، به آن هیئتى که شرکتهاى بند «ج» را به عناوین مشمول بند «ب» متصل مىکردند - بند «ب» یک تعداد شرکت بود که باید در اختیار دولت قرار مىگرفت - اعتراض کردم.
اگر ضرورتهایى هم این کار را در آن دوره ایجاب مىکرد، نباید دیگر این کارها در دورهى بعد از جنگ، در دههى دوم و سوم، انجام مىگرفت؛ نباید بیخود شرکت تولید مىشد؛ نباید از واگذارى شرکتهاى دولتى به مردم، در آن بخشى که قانون اساسى تصریح به آن کرده بود، کوتاهى مىشد؛ باید مىدادیم. باید مالکیت دولت را روزبهروز کمتر مىکردیم. اینطور نشد، بلکه بیشتر و گستردهتر شد! و خیلى از درآمدهایى که باید در خدمت تولید، در خدمت گردش صحیح پول در جامعه قرار مىگرفت، صرف کارهاى غیرلازم شد؛ فعالیتهاى اسرافآمیز، ساختمانسازیهاى بیخودى. و حتماً به اقتصاد کشور لطمه خورد. بههرحال، این کار در این دو دهه نباید انجام مىگرفت. واقعیت وضع کنونى این است: گسترهى عظیم مالکیتهاى دولتى، بعضاً برخلاف همان متن موجود اصل 44، و بسیارى هم برخلاف این شرطى که در ذیل اصل 44 آمده.
سند چشمانداز هدفهایى را معین کرده، که ما دیدیم با این وضعیت، ما به سند چشمانداز و اهداف آن، نخواهیم رسید. سرمایهگذاریهایى باید انجام بگیرد که طبق محاسباتى که کردهاند، رشد آنها باید حدود دوازده درصد در سال باشد. این، خیلى رقم بالایى مىشود. فقط در بخش نفت محاسبه کردند که در طول ده سال آینده، 170 میلیارد دلار باید سرمایهگذارى کنیم؛ یعنى سالى 17 میلیارد. دولت قادر است این سرمایهگذارى را انجام بدهد؟ اینها خارج از توان دولت است. علاوهى بر همهى اینها، دولت وظائف سنگینى در حوزههاى راهبردى، در فعالیتهاى جدید، سرمایهگذاریهاى فراوان در زمینهى فناوریهاى پیشرفته دارد. کارهایى که بخش خصوصى به طور طبیعى انجام نمىدهد، اینها را باید دولت انجام بدهد و آیندهى کشور متوقف به اینهاست؛ مثل همین مسئلهى هستهاى.
از طرفى، عین همین نگرانیها در بخش مربوط به عدالت - مسئلهى رفع فقر و محرومیت - هم وجود دارد. همینطور نگرانىها هست، که قبلاً اشاره کردم. البته امروز شما به تبلیغات خارجیها که نگاه کنید - چه تبلیغات علنىشان، چه آنچه که در محاورات سیاسى و دیپلماسى دوجانبه بیان مىکنند، که شاید این گفتگوها در اختیار بعضى از شماها باشد - مىبینید مىخواهند مسئولیت این وضع را به گردن دولت کنونى بیندازند. این، غلط است؛ این طور نیست، بلکه در طول سالها بتدریج به وجود آمده؛ کسى هم سوءنیت نداشته است. روش، روش درستى نبود و به اینجا منتهى شد.
اینها بر روى هم موجب شد که ما مسئلهى سیاستهاى ابلاغى اصل 44 را مد نظر قرار بدهیم. البته از آن وقتى که بنده به مجمع تشخیص مصلحت - سال 78 به نظرم یا 77 بود - گفتم که روى این مسئله کار بکنند، تا سال 83 که آمد و تا سال 84 که ما ابلاغ کردیم، چند سال طول کشید. سیاستهاى ابلاغى اصل 44 - این پنج بندى که ما در این سیاستها قرار دادهایم - خلاصهاش این است: بند «الف»، بند «ب»، بند «ج»، بند «د»، بند «ه». بعضى از این بندها مثل بند «الف» یا بند «د» به دو بخش تقسیم مىشود. خلاصهى این سیاستها عبارت است از آزاد شدن دولت از فعالیتهاى اقتصادى غیرضرور، باز شدن راه براى حضور حقیقى سرمایهگذار در عرصهى اقتصاد کشور، تکیه بر تعاون - شرکتهاى تعاونى - و چتر گسترده شرکتهاى تعاونى بر روى اقشار ضعیف مردم، پرداختن دولت به آداب و قواعد نقش حاکمیتى، سیاستگذاریهاى اجرائى و ایفاى نقش حاکمیتى و صرف چگونگى مصرف درآمدهاى ناشى از این واگذارى در بخشهایى که ذکر شده، و بعد، الزامات دولت در امر واگذارى. این، خلاصهى سیاستهاى ابلاغى اصل 44 است.
وقتى مسألهى سهام عدالت مطرح شد، ما از این کار استقبال کردیم؛ احساس کردیم اینکه حداقل دو دهک پائین جامعه را از یک سهمى در یک سرمایهى مشغول کار و مشغول تولید و درآمدزا برخوردار کنیم، یک فرصت بسیار مهمى است. گفتیم این سهام را با تخفیف و با امهال بدهند.
البته این سیاستها اینطور که من شرح دادم، واضح است که به معناى چوب حراج زدن بر ثروت دولت نیست؛ به هیچوجه ما مایل نیستیم و اجازه نمىدهیم که ثروتهاى دولت که مال مردم است، چوب حراج زده شود و از بین برود؛ نه، این تبدیل این موجودى کمبازده و بىاثر یا کماثر به یک موجودى پراثر و پیشبرندهى اقتصاد کشور است و البته در کنار این، سوق دادن ثروتهاى عمومى، یعنى بیتالمال، به سمت اقشار محروم است. در بخشهاى مختلف، برخى از ابهامات را در ذهنها وارد کردند، یا وارد مىکنند. بعضى هم با خود من مطرح کردند و گفتند شما با ابلاغ این سیاستها موجب مىشوید که افرادى داراى ثروتهاى بزرگ و سنگین بشوند؛ با این فعالیتهاى اقتصادى یک عده ثروتمند مىشوند. من در جواب آنها گفتهام و حالا هم مىگویم که ثروتمند شدن از راه قانونى و مشروع، از نظر اسلام هیچ اشکالى ندارد. ما هیچ وقت نگفتیم که اگر کسى فعالیت قانونى و مشروع بکند و ثروتى به دست بیاورد، از نظر شرع نامطلوب است. هیچکس این را نگفته و نمىگوید؛ افرادى که دین را مىشناسند و قرآن را مىشناسند.
دو چیز را با هم نباید مخلوط کرد. یکى، تولید ثروت است. کسى فعالیت کند به شکل صحیحى و ثروت تولید کند. یکى، نحوهى تولید و نحوهى استفاده است. بخش اول قضیه، چیز مطلوبى است؛ چون هر ثروتى که در جامعه تولید مىشود، به معناى ثروتمند شدن مجموع جامعه است. بخش دوم که بخش حساس است، این است که چگونگى تولید مورد توجه قرار بگیرد؛ از راههاى غیرقانونى، با استفادهى از تقلبات و تخلفات نباشد؛ مصرف او، مصرف نامطلوبى از نظر شرع نباشد؛ بتواند مثل خونى در رگهاى جامعه جریان پیدا کند؛ صرف در فساد نباشد. این آیهى شریفه را ملاحظه کنید - سورهى قصص، آیات مربوط به قارون - قارون یک نمونهى کامل و یک ثروتمند نامطلوب از نظر اسلام و قرآن و شرع و همه است. از قول قوم قارون، (یا بزرگان و متدینین بنىاسرائیل، یا حضرت موسى) قرآن نقل میکند؛ «قال له قومه» - این حرفها از آدمهاى عامى و معمولى نیست؛ بنابراین حرفهاى معتبرى است؛ علاوه بر اینکه خودِ قرآن این حرفها را تقریر مىکند؛ یعنى بیان و اثبات مىکند - که به او مىگویند: « و ابتغ فیما اتاک اللَّه دار الأخرة»؛ آنچه که خدا به تو داد، این را وسیلهى به دست آوردنِ آخرت قرار بده. در روایات ما هم هست: «نعم العون الدّنیا على الأخرة»؛ از این ثروت براى آباد کردن آخرتت استفاده کن.
توصیهى دوم: «و لا تنس نصیبک من الدّنیا»؛ سهم خودت را هم فراموش نکن. خود تو هم سهمى دارى، نصیبى دارى؛ آن را هم ما نمىگوییم که استفاده نکن؛ خودت بهرهمند نشو از این ثروت؛ نه، بهرهمند هم بشو؛ مانعى ندارد.
سوم: «و أحسن کما أحسن اللَّه إلیک»؛ خدا به تو این ثروت را داده؛ تو هم وسیلهاى بشو که بتوانى این ثروت را به دست مردمى که نیازمندند، برسانى. یعنى سهمى از این را به مردم بده.
چهارم: «و لا تبغ الفساد فى الأرض»؛ فساد ایجاد نکن. آفت ثروت که باید از آن جلوگیرى کرد، ایجاد فساد است. مترف نشو. به او نمىگویند ثروت جمع نکن، یا از این ثروتى که دارى، براى ازدیاد آن استفاده نکن؛ یا آن را به کار تولید و سازندگى و تجارت نزن؛ مىگویند سوءاستفاده نکن؛ از این ثروتت استفادهى خوب بکن، که بهترین استفاده این است که آخرتت را با این آباد کنى. نصیب خودت را هم داشته باش؛ سهم خودت را هم داشته باش. منطق اسلام این است.
شما در کتابها خواندهاید، از اهل منبر و خطبا هم زیاد شنیدهاید که امیرالمؤمنین اوقاف زیادى دارد. گفت: «لا وقف إلّا فى ملک». کسى که مالک نباشد، که نمىتواند وقف کند. این اوقاف، املاک امیرالمؤمنین بود. امیرالمؤمنین این املاک را به ارث که نبرده بود، با کار خودش تولید کرده بود. در آن وضعیت کم آبى، امیرالمؤمنین چاه مىزد، آب بیرون مىآورد، مزرعه درست مىکرد، آباد مىکرد، بعد وقف مىکرد. بعضى از اوقاف امیرالمؤمنین، قرنها مانده. پیداست چیزهاى ریشهدار و مهمى بوده است. بههرحال، تولید ثروت چیز خوبى است. اگر چنانچه در این تولید ثروت، قصد صرف او براى کار خیر، براى پیشرفت کشور، براى کمک به محرومان باشد، حسنه هم هست، ثواب هم دارد.
اگر از من سؤال کنند کسى ثروتى تولید کند براى اینکه بیست نفر یا صد نفر انسان را که زندگىشان سرشار از محرومیت است، به نوا برساند، یا مثلاً فرض بفرمایید که پنجاه نفر را که در فلان شهر زندگى مىکنند و در آرزوى یک بار زیارت قبر مطهر علىبنموسىالرضا در حسرتند و نتوانستند بروند، اینها را با ثروتش به زیارت ببرد، این بهتر است یا با همین پولى که مىخواهد با آن تولید ثروت کند، ده سال پشت سر هم عمره برود، بنده به طور قطع و یقین و بدون هیچ تردید خواهم گفت اولى مقدم است. حالا هر سال عمره نرود. تولید ثروت فىنفسه ممدوح است؛ اگر با نیت کمک باشد، آن وقت حسنهى الهى هم هست؛ اجر الهى و اخروى هم دارد.
مردم ما اهل خیرند. این واقعیت را نباید نادیده گرفت. مال حالا هم نیست، از سابق هم همینطور بوده، حالا هم بیشتر هست. این نهضت مدرسهسازى - خیرین مدرسهساز - همین قدر که راه باز مىشود براى اینکه مردم بیایند و کمک کنند، شما ببینید چقدر مردم کمک مىکنند. این نهضت درمانگاهسازى و بیمارستانسازى که از قبل از انقلاب در مشهد راه افتاد؛ الان شاید بهترین بیمارستان مشهد یا یکى از بهترین بیمارستانهاى مشهد، بیمارستانى است که با همین پولهاى مردم اداره مىشود و همین خیرین آن را اداره مىکنند. در جاهاى دیگر هم هست. اخیراً چند ماه قبل از این، از شیراز کسانى آمده بودند پیش من که اینها راجع به کارهاى بهداشتى و درمانى کارهاى بسیار باارزش و مفیدى انجام داده بودند، که ما توصیه کردیم این را با جاهاى دیگر هم درمیان بگذارید و انجام دهید. مردم اینجورند. این کارها را افراد خیر، افراد ثروتمند مىتوانند انجام بدهند. همین جا ما در تهران بیمارستانى داشتیم که شاید مرجع چقدر از مجروحین تظاهرات بود؛ همین بیمارستان بازرگانان. یک عده خیّر این کارها را انجام مىدهند؛ راه مىاندازند. مردم ما اینجورند؛ اهل خیرند. و کسانى که حالا اوقافى دارند و این همه وقف، این همه کارهاى فىسبیلاللَّه، اینها ناشى از وجود ثروت افراد است. ما با این بد نیستیم. چرا بیخود در بیرون منعکس بشود که نظام اسلامى و مسئولان کشور، تا کسى بخواهد یک مقدار پول به دست بیاورد، اخمهاشان را در هم مىکنند؛ احساس بغض و نفرت نسبت به او مىکنند. اینجورى نیست؛ واقعیت این نیست.
این اشکال به نظر ما اشکال واردى نیست. یکى از دوستان نزدیک و بسیار خوب ما به من گفت که مىگویند این سیاستهاى اصل 44 که شما ابلاغ کردید، موجب ثروتمند شدن افراد و وارد شدن سرمایهدارها به میدان مىشود. من گفتم اصلاً ما این سیاستها را ابلاغ کردیم براى اینکه همین کار بشود؛ براى اینکه بیایند وارد میدان بشوند، سرمایهگذارى کنند، فعالیت اقتصادى کنند. مىگویند اینجورى مىشود؟! ما اصلاً براى همین ابلاغ کردیم که این کار بشود.
بعضى دیگر این ابهام در ذهنشان هست که این همه راجع به مفاسد اقتصادى گفتید و حرص خوردید و دستور دادید، که بعضىاش عمل شده و بعضىاش عمل نشده، حالا چطور شما این را مىگویید؟ من عرض مىکنم: دوستان! اگر مبارزهى با مفاسد اقتصادى به همان صورتى که بنده گفتم، با همان جدیت انجام بگیرد، کمک بسیار مهمى به همین فعالیت اقتصادى و نشاط سالم اقتصادى خواهد کرد. این دو تا مکمل همند.
همان چند سال پیش که بنده اولبار راجع به مفاسد اقتصادى صحبت کردم، بعضى از مسئولان در ذهنشان این بود که ممکن است مشکلاتى ایجاد کند. من گفتم نه، آن کسانى که مىخواهند فعالیت سالم اقتصادى داشته باشند، خوشحال مىشوند از اینکه یک عده کلّاش و قلّاش و کلاهبردار و پشتهمانداز و قانونشکن در میدان نباشند، راهها را نبندند، اینها را بدنام نکنند. ما این دو تا را نه فقط با همدیگر منافى نمىدانیم، بلکه بنده اینها را مکمل هم مىدانم؛ معتقدم که مبارزهى با فساد و ریشهکنى فساد، بسترساز رقابت سالم اقتصادى است و کمک به همین سیاستهاى اصل 44 است که ابلاغ کردیم. البته براى اینکه فساد در این کار راه پیدا نکند، یک الزاماتى وجود دارد که دولت، مجلس و قوه قضائیه، باید به آنها پایبند باشند. من اجمالاً اشاره خواهم کرد:
باید مقررات را شفاف کنند، راهها را کوتاه کنند، پیچ و خمهاى ادارى را کم کنند. اینکه اختیار یک فعالیت اقتصادى ناگهان برگردد به یک مأمورى که پشت فلان میز و در فلان اداره نشسته، که او بتواند بگوید آرى یا نه، و سرنوشت یک کار را فراهم بکند، این بزرگترین ضربه است. این مأمور در معرض خطر است؛ در معرض لغزش است. باید کارى کرد که این، پیش نیاید. باید قواعد، قوانین و روشها اصلاح شود و بر اساس آنچه که در اینجا هست، تغییر پیدا کند.
این را هم من مىخواهم جداً به دوستان عرض بکنم که این کار، یعنى اجراى این سیاستها، مخالفان و دشمنانى دارد. چون دشمنانى دارد، پس تلاش در اجراى این سیاستها یک نوع جهاد است. هر تلاشى که در مقابلهى با دشمنان باشد، مجاهدت است و در عرف اسلامى اسمش جهاد است؛ اگر با اخلاص و درست انجام بگیرد. دشمنانش چه کسانى هستند؟ بعضى از مخالفان نمىخواهند با اجرایى شدن این سیاستها، کمبودها برطرف شود. اصلاً نمىخواهند نظام اسلامى آن شکوفایى و پیشرفت اقتصادى و رونق اقتصادى را داشته باشد. روى فشار اقتصادى بر کشور برنامهریزى کردهاند. خارجیها از این قبیلند. الان ببینید، همینطور مثل یک گرگ گرسنهاى که نشسته و منتظر است که فرصتى پیدا کند و حمله کند، منتظرند بتوانند یک اقدام اقتصادى بکنند. البته از اقدام نظامى و اجتماعى مأیوسند؛ خودشان هم مىگویند که باید فشار اقتصادى بیاوریم. مىخواهند فشارهاى اقتصادى را زیاد کنند. یکى از چیزهایى که مىتواند این فشارها را کم کند، یا تأثیرش را بسیار کم کند، همین اجراى این سیاستهاست. آنها مایل نیستند این سیاستها اجرا شود. ممکن است در داخل هم دوستان و طرفدارانى داشته باشند. بعضى - که این دیگر مربوط به داخلىهاست - در وضع کنونى منافعى دارند؛ ذىنفعاند و دلشان نمىخواهد این وضعیت به هم بخورد. از اینکه اجازه یک مدیر، گردش قلم یک مدیر یا یک مسئول، حالا در هر جا - چه در قوهى مجریه، چه در قوهى قضائیه، چه در مجلس - توانایى این را داشته باشد که خیلى از این چیزها را جابهجا بکند، این را مغتنم مىشمارند و نمىخواهند از بین برود. بنابراین، اینها هم جزء مخالفان هستند. حالا بعضىها هم شاید باشند که نخواهند متصدى این کار بزرگ، دولت کنونى باشد. البته این را احتمال مىدهیم، یقین نداریم.
حالا که اهمیت این کار معلوم شد، آنچه که من عرض مىکنم این است که همه در این بخش، وظیفه دارند. علت اینکه من با دوستان خواستم صحبت بکنم، همین بود که همه توجه کنند که در بخشهاى خودشان اجراى این کار را تسهیل کنند؛ هم در مجلس قوانین و مقرراتى بایستى تدوین شود یا تغییر پیدا کند، هم در بخشهاى مختلف دولت بایست مدیران و مسئولان به این کار اهتمام بورزند و با جدیت آن را دنبال کنند، و هم در قوه قضائیه، که ما جلسهاى که با آقایان داشتیم، از قوهى قضائیه خواستیم که دادگاههاى تخصصى براى رسیدگى به این مسائل و دفاع از حقوق مالکیت افراد تشکیل بدهند. هم در این زمینه دادگاه تخصصى لازم است، هم در زمینهى مسائل مربوط به مفاسد اقتصادى. در هر دو جا بخشهاى تخصصى و دادگاههاى تخصصى لازم است که کسانى باشند که با اهتمام کامل مسئله را دنبال کنند. در بخشهاى دولتى هم باید همه جدیت داشته باشند و سرعت عمل. البته «سرعت عمل» که مىگوییم، مرادمان شتابزدگى نیست؛ سرعت عملِ بدون شتابزدگى. یک مقطعى را مشخص کنند و کارها را پیش ببرند و نتایج کارها را به مسئولان بالاتر گزارش بدهند. ما هم در اینجا از چند ماه پیش یک کارگروهى را تشکیل دادیم براى اینکه در سه قوه موضوع را دنبال کنند. حالا در مجلس هم کمیسیونى براى این کار تشکیل شده، در دولت هم مجموعهاى براى این کار هست. باید کار را سرعت ببخشند. سرعت بخشیدن به کار منافات ندارد با اینکه کار شتابزده انجام نگیرد؛ یعنى مطالعات را بکنند و اطرافش را هم درست بسنجند؛ با آدمهاى صاحبنظر مشورت بکنند. این یک وظیفه است که همه باید در کار خودشان جدى باشند.
دوم اینکه همهى بخشهاى این سیاستها را مد نظر قرار بدهند. این سیاستها از بند «الف» دارد تا بند «ه». پنج بند است. بند «الف» که خودش دو بخش است: یک بخش آزاد کردن دولت از بار سنگین شرکتهایى است که در ذیل اصل 44 به آن شرکتها اشاره شده؛ یعنى چیزهایى که مربوط به صدر اصل 44 بود و باید خودش را زودتر از اینها خلاص کند. یک بخش دیگر این است که به مردم، به بخشهاى خصوصى و تعاونى اجازه داده مىشود که در مواردى که مشابه صدر اصل 44 هست، سرمایهگذارى کنند. بند «ب» مربوط به تعاونىهاست و خصوصیاتى که مربوط به تعاونیهاست، در آن ذکر شده. بند «ج» مربوط به واگذاریهاست؛ یعنى واگذارى همان شرکتهایى که در صدر اصل 44 آمده؛ با یک استثناهایى. چند استثنا در آنجا ذکر شده. بند «د» باز خودش دو بخش دارد. یک بخش الزامات، که دولت کارهایى را باید انجام بدهد تا این انتقال صحیح انجام بگیرد و تسهیل بشود و بخش خصوصى به این کار رغبت پیدا کند؛ یک بخش هم مربوط به مصارف درآمدهاى این است که وقتى به بخش خصوصى یا تعاونى واگذار مىکنند، مابهازاى او و درآمد او که در دولت مىآید، در کجا مصرف بشود. بند آخر هم که بند «ه» است، مربوط به سیاستهاى حاکمیتى دولت است. دولت سیاستهاى حاکمیتى خودش را باید حفظ کند، برنامهگذارى کند، سیاستگذارى کند، هدایت کند، در یک موارد خاصى سرمایهگذارى کند، متمرکز بشود؛ در یک موارد خاصى، از قبیل آنچه که عرض کردیم. همهى این بندها باید با هم مد نظر قرار بگیرد. والاّ ما بعضى از این بندها را جلو بیندازیم، بعضى از بندها را فراموش کنیم، این عدم تعادل به وجود خواهد آمد و درست نیست.
کار سومى که باید انجام بگیرد که قبلاً هم اشاره کردیم، شفافسازى مقررات است. مقررات را بایستى شفاف کرد که جاى توجیه و تبدیل و تعبیر و تأویل نباشد. راههاى تقلب بسته بشود، جلوى کسانى که اهل سوءاستفاده از ظواهر قوانین هستند، گرفته شود.
کار دیگرى که لازم است انجام بگیرد، اطلاعرسانى به مردم است. مردم باید در جریان جزئیات کار قرار بگیرند و بدانند که در کجا مىتوانند فعالیت اقتصادى کنند، کجا مىتوانند سرمایهگذارى کنند، چهطور مىتوانند در یک تعاونى وارد شوند. غالب مردم بىاطلاعند. سال گذشته وقتى این سیاستها از تلویزیون اعلام شد و گفته شد، بعضى از خواص شنیدند، خوشبخت شدند؛ خوشحال شدند. اغلب مردم که ما مىدیدیم، اصلاً توجه نداشتند که موضوع چیست! باید براى مردم تشریح بشود؛ تبیین بشود؛ بدانند چگونه مىتوانند از کمک دولت استفاده کنند، بخش خصوصى از چه امتیازاتى مىتواند استفاده کند، دولت چه کمکهایى مىتواند به او کند؛ چه حمایتهایى مىکند، در کجاها مىتوانند وارد بشوند و سرمایهگذارى کنند.
کار بعدى مسئله تقنین است که اشاره کردیم که حتماً مرکز پژوهشهاى مجلس و بخشهاى مربوط به این مسئله در مجلس، باید واقعاً به قوانینى که لازم است، بپردازند و اینها را تهیه کنند؛ فراهم کنند و با دولت هم همکارى و همفکرى کنند.
و آخرین مطلب هم حمایت کامل قضائى از مالکیتهاى قانونى است. به نظر ما اگر چنانچه انشاءاللَّه مسئولان ما همت کنند - که عمدتاً در اینجا جمع هستید و رؤساى محترم سه قوه هم در جریان این نظرات کاملاً قرار گرفتند - انشاءاللَّه در ظرف دو سه سال مىتوان نشانههاى حرکت صحیح و تغییر محسوس را در کشور به چشم دید و انشاءاللَّه به آینده امیدوارتر شد.
و السّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار مسئولان اقتصادى و دستاندرکاران اجراى اصل 44 قانون اساسى - 30/11/85