*سؤال: جنابعالی انتخابات دهم ریاست جمهوری و ابعاد و زوایای مختلف آن را چگونه ارزیابی میکنید؟
**بسم الله الرحمن الرحیم؛ تحلیل انتخابات دهم، آرایش قدرت در این انتخابات و حوادث بعد از آن وابسته به تحلیل انقلاب اسلامی و جریانهای شکل گرفته در طول این سه دهه در بدنه انقلاب اسلامی و گرایشهای مختلف ایدئولوژیکی است که در بین فعالان سیاسی کشور ظهور و بروز پیدا کرده است.
بنابراین ما ناچاریم یک قدم عقبتر رفته و انقلاب اسلامی، مأموریتها و چالشهای ملی و فراملّی آن را تحلیل کنیم تا بتوانیم در دل این نگاه انتخابات دهم و حوادث بعد از آن را بررسی کنیم. نگاهی که این حادثه و فتنه بعد از آن را محدود به انتخابات دهم می کند و یا مثلاً آسیب شناسی خود را از مناظره تبلیغاتی آغاز میکند، یا به دنبال فریب ملت است و یا خودش دچار سادهانگاری و سطحینگری است.اما واقعیت چیز دیگری است؛ آغازش از یک جریان عظیمتری است. ما دنبال تحلیل عمیق این حادثه هستیم و میخواهیم این حادثه را به عوامل اصلی برگردانیم.
*سؤال: منظور حضرتعالی این است که اگر شب مناظره آقایان احمدی نژاد و موسوی آن صحبتها رد و بدل نمیشد باز هم این حوادث پیش میآمد؟
**ج: بله، این حوادث به همین شکل و یا شکل دیگری ظهور و بروز پیدا میکرد. زیرا این حوادث حاصل برخورد گرایشهای مختلفی است که در درون انقلاب اسلامی و از میان تفکرات طرفدار آن پیدا شده است. به عبارت دیگر شکاف و تفاوت ایدئولوژیک پایگاه این حادثه است و این تفاوت ایدئولوژیک از یک مناظره آغاز نمیشود و حتی از انتخابات دهم هم آغاز نشده است. کل انقلاب اسلامی و شکافهای ایدئولوژیکی که در درون طرفداران انقلاب اسلامی شکل گرفته است را شناسایی کنیم . بر این اساس اگر رویکرد ما به حادثه، فرهنگی باشد باید اعتقادات و ایدههایی را که در آن ها اختلاف شده و به حوادث عظیم سیاسی تبدیل شده است را شناسایی کنیم. علاوه بر آن باید برای تحلیل صحیح عوامل ملی و فراملی این حادثه را نیز بشناسیم و این امر منوط به آن است که ما انقلاب اسلامی و دوستان و دشمنان آن را خوب بشناسیم و آن را یک انقلاب فراملی بدانیم و تأثیرش را در مقیاس جهانی مشاهده کنیم. تا بتوانیم عوامل فراملی را شناسایی و نقش آن ها را در این حوادث بزرگ تحلیل فرهنگی کنیم. در این صورت بدون نیاز به ردیابی اطلاعاتی، با نگاه دقیق فرهنگی میتوانیم به راحتی نقش عوامل فراملی را در این گونه حوادث شناسایی کنیم.
انقلاب اسلامی یک انقلاب و جوشش حقیقی و معنوی است از باطن جهان آغاز شده و کاملاً ماهیّت اسلامی دارد، نه ماهیت دموکراتیک و پارلمانتالیستی دارد و نه یک انقلاب سوسیالیستی است که در قالب مبارزات مسلحانه ساماندهی شود، بلکه حرکتی است به راستی اسلامی که با شیوه جدید و ساماندهی مردمی بر اساس فرهنگ اسلام و مطالبات اسلامی محقق شده است. و بسیار هم فراتر از یک مبارزه و انقلاب ضد استبدادی و ضد استکباری است، بلکه حرکتی برای احیای مجدد معنویت اسلام در جهان و حکومت فراگیر اسلامی است. گر چه این حرکت در گامهای متعددی باید دنبال بشود که گام اولش ایجاد یک حکومت دینی در مقیاس یک ملّت است که انجام شده است، اما گام دومش احیای هویت اسلامی است که مبدأ تحرک تمدنی اسلام میشود و قدم سوم هم احیای معنویت در جهان است که ایجاد شکاف در جبههی مقابل است، یعنی ساماندهی ملت اسلام و طرفداران توحید در جهان و ایجاد یک نوع گسست در جبههی تمدن غرب است. اگر انقلاب اسلامی را این گونه تحلیل کنیم این حرکت موفق بوده و این سه گام را برداشته است، جبههی مقابل انقلاب کلیّت جبهه استکبار و تمامی قدرتهای مادی هستند و بویژه جبهه مدرنیته است؛ این انقلاب حرکتی در مقیاس جهانی است و همه قدرتهای مادی هم در عین اینکه در منافع مادیشان با هم اختلاف دارند بر سر تقابل با اسلام انقلابی و اسلام ناب با هم مشترک و متحد هستند انقلاب سه گام خود را برداشته است و به همین علت به یک پدیده اثرگذار در مبادلات جهانی و فروپاشی قدرتهای مادی جهانی تبدیل شده است بنابراین مسئلة برخورد تمدنها پیش آمده و نظریه برخورد تمدنها مبنای عملیاتی غرب با دنیای اسلام شده است و به دنبال آن هم یک جنگ همه جانبهی نرم و سخت را راه انداختند که 11 سپتامبر نقطه آغاز جنگ فراگیر سخت آنها بود.
*سؤال: با توجه به زمینهای که بیان فرمودید، چگونه میتوان انتخابات دهم ریاست جمهوری را واکاوی کرد؟
**در درون دنیای اسلام و بین مسلمانها سه گرایش ایدئولوژیک نسبت به اسلام وجود دارد. گرایش اول گرایش سکولاریستی است که در آن، از نظر سیاسی رابطه دین و دولت و به طور کلی رابطه دین و اداره نظام اجتماعی قطع است. از منظر این گرایش عقلانیت اداره جامعه باید عقلانیت سکولار باشد، بنابراین ساختارها و نظام های اجتماعی هم سکولار میشوند. یک سکولاریزم سیاسی، فرهنگی اقتصادی که اسلام را هم به عنوان یک دین معنوی که سرپرستی حیات باطنی انسانها را در حوزه زندگی شخصیشان بر عهده دارد به رسمیت میشناسد. اصحاب این گرایش هیچ نقشی برای اسلام در حیات اجتماعی بشری و مدنیّت بشر قائل نیستند و حتی برای نبی اکرم هم نقش ولایت و سرپرستی قائل نیستند! ادعا میکنند که حضرت اسوه بوده اما ولایتی نداشتهاند.
گرایش دوم، گرایش کسانی است که معتقد به دین سیاسی هستند و اسلام را دین سیاسی میدانند، اما در عین حال قائل به یک اسلام حداکثری نیستند و در تعامل با جریان تجدد هم معتقد به ترکیب سازی مکتب اسلام با این جریان بوده و در یک کلام معتقد به ایجاد مدرنیته اسلامی هستند. به تعبیر معتقدان به این گرایش میتوان به مدرنیته موجود آهنگ اسلامی داد و ارزشهای اسلامی را در آن تعبیه کرد و یک الگوی جدید برای بشریت ساخت مدل آنها ژاپن اسلامی است. و یا کشورهایی مثل مالزی یا ترکیه را الگوی خودشان قرار میدهند.
گرایش سوم گرایشی است که معتقد به تمامیت اسلام است و این که اسلام میتواند و میبایست یک تمدن فراگیر را در جهان ایجاد کند و راه جدیدی را پیش روی بشر بگذارد که در آن، سعادت از بستر عبودیت عبور میکند و سعادت دنیوی و عبودیت توأمان برای بشر فراهم میشود.
*سؤال: اگر ممکن است تفاوتها و تمایزات این سه گرایش را روشن فرمایید؟
**این سه نگاه تلقیشان از اسلام، غرب و انقلاب اسلامی با هم متفاوت است و مأموریتهای انقلاب اسلامی را مختلف میدانند. سکولارها انقلاب اسلامی را انقلابی میدانند که برای مبارزه با ظلم بوده و حالا تمام شده است. بنابراین بعد از سرنگونی ظلم باید یک نظام عقلانی یا دموکراتیک شکل بگیرد. این گرایش برای انقلاب اسلامی مأموریتی فراملی برای سامان دادن حیات اجتماعی بشر قائل نیست و اگر به فرض برای انقلاب اسلامی نقشی در احیای معنویت قائل باشند، همان احیای معنویت حداقلی است که با همه نظامهای سکولاریستی سازگار است.
نگاه دوم مدعی است که انقلاب اسلامی به دنبال ایجاد یک حکومت و نظام جدید بوده که آهنگ اسلامی داشته باشد و آرمانهای آن را هم ممکن است آرمانهای فراملی بداند، اما حکومتی که در تعارض با جریان تجدد نیست، بلکه میتواند در ارتباط با این جریان مقاصد خودش را هم تأمین کند. به عبارت دیگر مدعی است میشود از طریق تعامل با دنیای غرب به آرمانهای انقلاب اسلامی هم رسید.
نگاه سوم انقلاب اسلامی را یک حرکت بالقوه و دارای شتاب به سمت ایجاد یک تمدن فراگیر جهانی میداند و در نتیجه دارد چالش با جریان تجددی میشود که آن هم به دنبال ایجاد یک دهکده واحد جهانی است. بین این دو جریان بر سر موازنه قدرت در جهان تنازع پیش خواهد آمد و انقلاب اسلامی به دنبال تعریفی جدید برای جریان قدرت، اطلاع و ثروت در مقیاس جهانی و بین المللی است. انقلاب اسلامی در آرمانهای خود با تجدد چالشی مستمر دارد و به هر میزان که در این درگیری موفق شود به آرمانهای خود میرسد. البته ممکن است در این مسیر شما از مذاکره، شفاف سازی و گفتگوی عقلانی هم برای بیدار سازی ملتها و اتمام حجت استفاده کنید، یعنی ابزار گفتگو را در مسیر هموارسازی پیشرفت و اقتدار اسلام به کار بگیرید، نه اینکه گفتگو شیوه اصلی و استراتژیک شما باشد، تلقی من این است که امام خمینی (ره) طرفدار تفکر سوم بودهاند.
*سؤال: تحلیل این سه جریان از غرب چیست؟
**تحلیل این سه جریان از غرب هم متفاوت است، یک طرف غرب را کاملاً حق میداند، البته نه به معنای اینکه انتقادپذیر نیست بلکه جهتگیریهایش را حق میداند و اگر هم تغییر یا تحولی را لازم ببیند در همان مسیری است که غرب در حال طی آن است. جریان سکولار چون قائل به تمدن دینی نیست و نقش دین را نفی میکند، معتقد است که عقلانیت خود بنیاد باید در طراحی نظام جهانی مبنا قرار بگیرد معتقدند که نظام عقلانیت موجود در غرب بهترین نوع عقلانیت است. در واقع نظریه پایان تاریخ را پذیرفتهاند و لیبرال دموکراسی را مطلوبترین شکل حیات اجتماعی بشر میدانند و به لوازم آن نیز ملتزم هستند. البته معتقدند خود غربیها هم خودشان را نقد میکنند و در صورت لزوم اصلاحاتی ایجاد میکنند؛ به عنوان نمونه پست مدرنیسم از دل خود مدرنیته بیرون میآید و در واقع مکمل مدرنیته است و آن را وارد یک فضای جدید و یک عقلانیت جدیدتر و کاملتر میکند.
بسیاری از سکولاریستها که نگاهشان به غرب یک نگاه سیستمی است و لایههای مختلف این تمدن را به رسمیت میشناسند قائل به این نظر هستند.
برای این افراد سکولاریسم امر بدی نیست و ناسیونالیسم، لیبرالیسم و اومانیسم را پذیرفتهاند و تفکرشان مبتنی بر این ارزشهای غربی هستند. جریان سکولار بیش از اینکه فریفته عقلانیت گسترده غرب و تکنولوژی و رفاه ظاهری غرب باشند، دلداده همان ارزشهای بنیادی و ایدئولوژیک غرب هستند و اومانیسم، لیبرالیسم و ناسیونالیسم و در یک کلمه سکولاریسم را جوهر تمدن غرب میدانند و برایش ارزش قائلند و تمدن غرب را تقدیس میکنند و لذا به خوبی میدانند که نمیشود مدرنیته اسلامی ایجاد کرد و مدلی هم که آنها برای انقلاب اسلامی ارائه میدهند، مدل مدرنیزاسیون و اصلاح قرائت دینی است. به تعبیر دیگر عرفی سازی فرهنگ راهبرد آنها برای تحول و اعتقادات مذهبی در جامعه است.
اما سکولاریستهای مسلمان طرفداران مدرنیته اسلامی انتقادات اساسی به غرب دارند و تمدن غرب را فاقد اخلاق و معنویت صحیح میدانند و معتقدند که باید جهانی سازی بر اساس اخلاق الهی و اخلاق توحیدی شکل گیرد. این گرایش (یعنی مدرنیته اسلامی) میتواند تحولاتی جدی ایجاد کند ولی به علم مدرن و فناوریهای غربی به شدت معتقد است و ساختارهای تمدنی غرب و الگوهای کلان غرب را میپذیرد؛ این قسمت نقطه اشتراک طرفداران مدرنیته اسلامی و سکولاریستهاست. به تعبیر دیگر میتوانیم از مدرنیته اسلامی به لیبرالیسم دینی یاد کنیم. لیبرالیسم دینی در حوزهی سیاست، لیبرال دموکراسی را به عنوان یک الگوی قابل قبول میپذیرد و سعی میکند همین را اسلامی کند، در حوزه اقتصاد هم توصیه های کلان نظام سرمایهداری را میپذیرد هرچند میخواهد تغییراتی در آن ایجاد کند، در حوزه نظام اطلاعات هم به همین شکل است. گر چه بیان شد که تلاش میکند اخلاق اسلامی را ـ آن هم در مقیاس خُرد ـ وارد این شبکه کلان کند. به معنای دقیقتر نمیخواهد ارزشها را از بستر راهبردهای توسعهای وارد جریان تجدد کند، بلکه مایل است اخلاق را با همان مفهوم فردی که واحد مطالعهاش فرد است وارد دستگاه مدیریت کلان جریان مدرنیته و تجدد کند.
*سؤال: یعنی تفکیک غرب به دو بخش خوبیهای غرب و بدیهای غرب شاخصه اصلی مدرنیته اسلامی است؟
**ج: بله، نگاهشان به غرب نگاه سیستمی و عمیق نیست؛ یعنی در شناخت غرب آن را یک سیستم به هم پیوسته ای که سیاست، فرهنگ و اقتصاد آن در هم تنیده و بر مبنای یک ایدئولوژی واحدی باشد نمیبینند؛ از لایههای در هم تنیده غرب غافلند، و اقتصاد آن را مبتنی بر عقلانیت خودبنیاد، و عقلانیت مدرن را بر مبنای ایدئولوژی آن نمیبینند.
اومانیسم، ناسیونالیسم و لیبرالیسم که در سکولاریسم تجسم پیدا میکند، بنیانهای ایدئولوژیک این تمدن هستند؛ نمیتوان دستآوردهای این تمدن را از آن بنیان ایدئولوژیک جدا کرد. جریان مدرنیته اسلامی به این نکته توجه ندارد که غرب سیستمی است که به راحتی تجزیه پذیر نیست.
بنابراین در ساختار تکنولوژی و دانش غرب و عقلانیت آن جریان ارزشها و ایدئولوژی غربی را مشاهده نمیکنند، لذا احساس میکنند که میشود آن جریان را از ارزشهایی که در آنجا وجود دارد جدا کرد و ارزشهای جدیدی را در آن قرار داد. بنابراین این گروه به دنبال ترکیب سازی هستند. الگوی آنها ایجاد یک مدرنیته آمیخته با ارزشهای اسلامی است و به دنبال عرفی سازی معرفتهای دینی نیستند.
نقطه اشتراک این دو جریان پذیرش ساختارها و نظامهای کلان عقلانیت کاربردی غرب است؛آنها الگوهای کلان غرب را پذیرفته و به رسمیت میشناسند.
نگاه جریان سوم یا همان جریان تمدن اسلامی به غرب این گونه نیست؛ غرب را یک مجموعه به هم پیوستهای میبیند که مبتنی بر بنیان مادی شکل گرفته است. هرچند ممکن است عناصر مثبتی هم در دل این تمدن وجود داشته باشد، ولی ساختار و جریان فعلی آن مثبت نیست و باید این جریان در یک تمدن دینی منحل شود. بنابراین به دنبال ایجاد تمدن دینی در مقیاس ملی و جهانی هستند.
*سؤال: رابطه این سه جریان و وضعیت آنها را در شرایط فعلی انقلاب اسلامی چگونه میبینید؟
**با گذشت زمان مرزهای این سه تفکر از هم متمایزتر شده است؛ مطالباتشان در انقلاب اسلامی شفافتر شده است، هر چه انقلاب اسلامی پیش میرود و قدرتش بیشتر شده و جایگاهش در فضای جهانی رفعت پیدا میکند، به سمت ایجاد یک نظام روشن برای اداره جامعه پیش میرود و تفاوت این سه نظریه آشکارتر میشود.
از آنجا که این سه جریان نگاهشان به اسلام، دنیای غرب و انقلاب اسلامی متفاوت است، در نحوه تعامل با جهان هم اندیشهشان متقابل است؛ گروهی درگیری با غرب را نمیپسندند و غیر عقلانی میدانند و میگویند در درگیری با غرب اگر موفق هم بشوید کار خوبی نکردهاید بلکه باید تلاش کنید که مدرن سازی کنید و در مدرنیزاسیون با کشورهای دیگر رقابت کرده و سعی کنید سهم تأثیرتان را مثلاً از یک درصد به دو درصد برسانید، و در همین نظام سرمایه داری سهم خودتان را افزایش دهید.
جریان دوم سعی میکند نظامی مدرن توأم با معنویت ایجاد کند و آرام آرام معنویت را هم گسترش دهد اما این نظام معنوی قرار نیست که با عقلانیت و تکنولوژی غرب و با ساختارهای اجتماعی مدرنیته درگیر باشد و آن را میپذیرد.
جریان سوم یا همان تمدن اسلامی جریانی است که معتقد است که این تمدن، تمدنی مادی و استکباری است و باید همه ارکانش متحول شود و این تحول هم از بستر درگیری و جنگ همه جانبه عبور میکند، این همان چیزی که دشمن از آن تعبیر به برخورد در مقیاس تمدنها میکند این برخورد، جنگی است که دشمن ابعاد نرم و سخت آن را در همه سطوح طراحی کرده و میکند و معتقد است که واقعیت همین است و ما باید از دل این واقعیت عبور کنیم و به میزانی که در این درگیری موفق شویم، موازنه قدرت به نفع ما تغییر میکند و میتوانیم تمدن اسلامی را در مقیاس ملی و جهانی پیش ببریم.
*سؤال: رویکردهای این سه جریان در مورد اداره کشور و برنامهریزیهای آن به چه شکلی است؟
**اینها در برنامهریزی هم نگاههای مختلفی دارند. در تعاملات جهانی هم نگاههای متفاوتی دارند؛ نگاهشان به موازنه قدرت و ثروت در جامعه مختلف است و این دلیل وجود اختلاف الگوهای پیشرفت است. هر سه به دنبال پیشرفت هستند اما با سه تعریف از الگوی پیشرفت؛ هر سه به دنبال اقتدار ملی هستند اما با سه تعریف از اقتدار ملی؛ و هر سه دنبال تعامل با جهان هستند اما سه نوع تعامل و با سه تعریف؛ در یک تعامل شما میخواهید تعاریف جهانی را به نفع اسلام تغییر دهید و در نحوهای دیگر میخواهند بین مفاهیم معنوی و مفاهیم مدرن ترکیب سازی کنند و یا به عبارت دیگر میخواهند تعاریف جهانی را بومی سازی کنند.
*سؤال: انتخابات دهم ریاست جمهوری را در این چارچوب چگونه ارزیابی میکنید؟
**ج: در مورد انتخابات دهم تلقیام این است که این سه جریان در انتخابات حضور داشتند، منتهی دو جریان در یک طیف قرار داشتند و یک جریان در طیف دیگر، به عبارت دیگر آنهایی که به دنبال آقای موسوی حرکت کردند یک طیف نبودند بلکه ترکیبی از سکولاریستها و طرفداران مدرنیته اسلامی بودند که در مجموعه ترکیب شده بودند. و هر دو بر علیه جریان سوم فعالیت میکردند. در نظر بنده هجمه اصلی علیه ادبیات انقلاب بود؛ درگیری ادبیات انقلاب با ادبیات سکولاریستی و ادبیات التقاطی بود. (ادبیات طرفداران مدرنیته اسلامی ادبیات التقاطی است) البته منظور این نیست که جبهه سوم دقیقاً ادبیات جدیدی را بر اساس اسلام تولید کرده و به انجام رسانده است. خیر، یک درک اجمالی از تمدن اسلامی دارد بنابراین صحبت از عدالت و معنویت و کرامت انسان میکند. در طرف مقابل صحبت از آزادی به مفهوم لیبرالیستی آن است، صحبت از اقتصاد آزاد و توسعه است و این طرف صحبت از تعالی و عدالت است و امثال اینها.
*سؤال: در میان طرفداران آقای موسوی افراد و جریانهای دیگری نیز حضور داشتند که متفاوت از این سه طیف به نظر میرسند. به عنوان مثال کسانی دیده میشوند که هیچ اعتقادی به انقلاب و دین ندارند و تنها از آن جهت که ایشان را نزدیک به غرب میبینند به ایشان گرایش یافتهاند و یا متدینینی که متأثر از امام و انقلاب هستند ولی به علت سابقه جنگ از ایشان حمایت کردهاند و حضور اینها را چطور تحلیل میکنید؟
**ج: بله، آنها هم بودند ولی جریان اصلی و تأثیرگذار نبودند. بنده قبول دارم که بعضی از کسانی که درک روشنی از درگیری انتخاباتی نداشتند به سمت ایشان رفتند، همین طور افرادی بودند که از آقای احمدینژاد حمایت کردند که طرفدار مدرنیته اسلامی بودند. قصد بنده این نبود که بگویم همه کسانی که به هر طرف رأی دادند حتماً درک دقیقی از این جریانات فکری داشتند و بین این سه طیف انتخاب کردند و انتخابات آگاهانه به این معنا بوده است، بلکه من جریان فعال در دو طرف را عرض کردم که نقطه تنازع و اختلافشان کجا بوده و این که اختلاف آنها فراگیر است و در مدل سیاسی، فرهنگی و اقتصادی و همین طور در تعامل مقیاس ملی و جهانی با هم فرق دارند.
همین جا این نکته را عرض کنم که اصل درگیری انتخاباتی همان مطلبی است که رهبر معظم انقلاب در خطبه نماز جمعه فرمودند که: "ایشان با بعضیها بر سر مسائل اصلی سیاسی، فرهنگی و اقتصادی اختلاف دارند. "
این جبهه هم وجود حقیقی دارد، من این دو جبهه را تعبیر میکنم به دو جبهه اسلامی که یکی طرفدار مدرنیته اسلامی و یکی طرفدار تمدن اسلامی است. یکی طرفدار اسلام پیشروی در جهان و به هم زدن موازنههای ظالمانه جهانی است و خسته نشده و معتقد است که اسلام یک حرکت رو به پیش است و انشاءالله تا عصر ظهور پیش میرود و مأموریت خودش میداند که این جریان را در جهان تا حد ممکن به پیش برد و دیگری هم جریانی است که میگوید باید در موازنه کلی با نظامی جهانی کنار آمد و این جریان نیز قبلاً خودش را نشان داده و در طول این 30 سال هم مواضع خود را روشن کرده است.
درگیری اصلی اینجاست. حتی موضوع اصلی، درگیری آقای احمدی نژاد و آقای موسوی، هم نیست. درگیری همان است که رهبر معظم انقلاب در خطبه نماز جمعه فرمودند که اختلاف سر مسائل استراتژیک انقلاب و اداره نظام است.
*سؤال: در ترسیم فضای کلی به عوامل فراملی مؤثر در انتخابات دهم نیز اشاره کردید. لطفاً نقش این عوامل را نیز تبیین کنید؛
**غرب در چالشی که با دنیای اسلام دارد تلاش میکند که با ایجاد شکاف ایدئولوژیک در دنیای اسلام مسلمانهای میانهرو را در کل جهان اسلام از شاخ آفریقا گرفته تا هندوستان و خاورمیانه با هم مرتبط کند و این قرائت از اسلام را در جهان ترویج کند و ارتقاء دهد. اینکه میبینید ریگان و عربستان برای گسترش سلفیگری قرارداد میبندند به همین دلیل است، یعنی تقویت قرائتی از اسلام که پیشرو نیست. از طرف دیگر اسلامگرایان میانهرو با سکولاریستهای مسلمان واقعاً چالش جدی ندارند، الگوهای حیات بشر را با کمی اختلاف همان الگوهای غربی میدانند و غربی سازی را راه اصلی توسعه و پیشرفت به حساب میآورند.
*سؤال: آیا گسترش جریانات تروریستی در جهان اسلام زمینهای برای ایجاد فضا برای رشد جریان میانهروهای مسلمان بوده است؟
**ج: بله، یک جریان تروریسم کور و یک جریان میانهرو ایجاد کردهاند و میخواهد شبکه سازی کند، این شبکه سازی چگونه اتفاق میافتد؟ یکی از راههایش فعال کردن تروریسم کور یا قرائت تحجّر گرایانه از اسلام است. اگر یک قرائت متحجرانهای از اسلام باشد موجب میشود که قرائت سکولاریستی از اسلام طرفدار پیدا کند. اگر حضور اسلام را در حکومتی مثل طالبان جلوه دادند، در کنار آن اندیشه سکولار رشد میکند. به بیان دیگر این دو جریان، دو لبه قیچی هستند که میخواهند ریشهی اسلام ناب و انقلابی و اسلام اثرگذار بر مسائل جهانی را قطع کنند.
برای این کار هم یک نقشه فراگیر از جنگ نرم و سخت همه جانبه تدارک دیدهاند. مسلمانهای میانه رو را سازمان میدهند و برایشان شخصیتسازی میکنند و ابراز ارتباطی آنها را با هم مهیّا میکنند تا شبکه جهانی آنها فعال شود و بتواند در مقابل اسلام انقلابی که آن هم به شبکه تبدیل شده است قرار بگیرند. غرب پی برده است که سکولاریسم در مفهوم غربیاش در دنیای اسلام طرفدار چندانی ندارد؛ زیرا اسلام دینی است که به شدت با سیاست گره خورده است. بنابراین اگر آنها بخواهند فقط بر محور سکولاریستها حرکت کنند، توفیقی در دنیای اسلام به دست نخواهند آورد. اسلام مثل دین مسیحیت تحریف شده نیست که به راحتی بتوان به پیروانش القاء کرد که دین از سیاست جداست! اسلام با سیاست گره خورده و پیامبرش به عنوان پرچمدار دین حکومت تشکیل داده، جنگ و صلح داشته است. بنابراین میفهمند که اگر بخواهند فقط سکولاریستها را شبکه سازی کنند، موفق نخواهند بود. به همین دلیل سعی کردهاند که شبکهاشان را تعمیم بدهند و روی کسانی که دین را سیاسی میدانند ولی در عین حال قابل تعامل با غرب و جریان تجدد نیز هستند سرمایهگذاری کنند. پس در این شبکه سازی طرفداران مدرنیته اسلامی را هم جا میدهند.
*سؤال: پس شما جریانات سکولار و مدرنیته اسلامی را وابسته به غرب میدانید؟
**ج: اینها را وابسته سیاسی نمیدانیم، ولی جریانهایی هستند که میتوانند با غرب مدارا کنند و بده بستان داشته باشند و به قول غربیها میانه رو هستند و رادیکال و بنیادگرا نیستند.
*سؤال: یعنی وابسته فرهنگیاند نه سیاسی.
**ج: اینها میتوانند با آنها تعامل کنند و روی این رابطه هم سرمایهگذاری میکنند تا بتوانند تعامل کنند و به شکلی قدرت را به آنها منتقل کنند.
*سؤال: ارتباط با غرب را فقط به ضعف تئوریک این جریانات برمیگردانید و هیچ غرضی در پس پرده وابستگیها نمیبینید؟
**ج: نه، من میگویم این ضعف تئوریک مبدأ نوعی امکان تعامل و همراهی با غربیها میشود.
*سؤال: الآن یک مسئله جدی وجود ارتباط سازمان یافته دولتهای غربی با جریانهای داخل کشور است. دیدگاه شما در این باره چیست؟
**ج: حتماً ارتباط وجود دارد ولی این ارتباط، همیشه از نوع جذب جاسوس نیست، اصل ارتباط و تعامل فرهنگی است. البته در این تعامل بستری ایجاد میشود که سازمانهای سیاسی و جاسوسی هم مداخله کرده و شبکه سازی میکنند.
برای ایجاد یک شبکه فراگیر، غربیها سعی در شبکه سازی ایدئولوژیک دارند. وابستگی این جریانات فکری مثل وابستگی عقلانیت به دانشگاههای غرب است؛ غرب منافعش اقتضا میکند که شکاف ایدئولوژیک ایجاد کند و توسط نیروهایی که بالقوه میتوانند با غرب تعامل داشته و فراتر از آن غربیسازی کنند به پیریزی شکل مدرن استعمار بپردازد.
*سؤال: شما انتخابات را دو جناحی کردید در حالی که دو نفر دیگر هم در انتخابات شرکت داشتند که هر چند آراء قابل توجهی به دست نیاوردند ولی شعارها و اهدافی را طرح کردند. این دو را چگونه ارزیابی میکنید؟
**ج: آن دو نفر هم حداکثر که بخواهیم خوشبینانه تلقی کنیم جزء طرفداران مدرنیته اسلامی هستند که ادبیاتشان در اداره کشور با ادبیات کارشناسی سکولاریستها فاصله چندانی ندارد. به عنوان مثال فدرالیسم اقتصادی حرف جدیدی نیست مدلی از همان نظام سرمایهداری است بنده نمیخواهم بگویم که این افراد طرفداران غرب هستند، ممکن است واقعاً اهل مبارزه هم باشند، ولی واقعیت این است که در عمل راهی را که برای انقلاب اسلامی پیشنهاد میدهند، الگو سازی و الگو برداری از غرب و اداره کشور بر اساس مدلهای آن است. البته این نوع تفکر در انسان یک روحیه سازش کاری ایجاد میکند. این را شما در دوره دفاع مقدس هم میتوانید ببینید. آنهایی که جنگ را به آن نقطه رساندند، سکولاریستها نبودند، طرفداران مدرنیته اسلامی بودند.
*سؤال: اگر صحنه انتخابات دهم را این گونه تحلیل کنیم، موضع گیری مردم در این انتخاب و نتیجه آن را که شاید تکراری از انتخابات نهم باشد چگونه ارزیابی میکنید؟ نقش مردم را چه میدانید؟ به نظر شما چرا مردم طیف سوم را انتخاب کردند؟
**ج: برای پاسخ به این سؤال، باز باید به تحلیلمان از انقلاب اسلامی رجوع کنیم انقلاب اسلامی، جوشش حیات معنوی است که از نبی اکرم (ص) نشأت میگیرد جاری میشود و ظهور و طلوع آن حقیقت و خورشیدی است که از این افق طلوع کرده است ما معتقدیم که آن حقیقت حتماً بر همه انحرافها و از جمله جریان تجدد غالب میشود و اگر ما هم از درگیری با تجدد کنار بکشیم، یعنی انقلاب اسلامی ایران مبارزه با تجدد را کنار بگذارد، اسلام این مبارزه را کنار نخواهد گذاشت! در طول این سه دهه نیز بدنه ملت و رهبری نظام معتقد به حقیقت اسلام بودند و پای حقیقت اسلام ایستادند و آرام آرام در حال عبور از جریان تجدد هستند. به تدریج مرزها شفاف میشود و نقطههای اصلی درگیری یعنی عقلانیت مدرن و علوم سکولار با آموزههای دینی روشنتر شده و حرکت به سمت درگیری با علوم سکولار پیش میرود.
شما الآن متفکرینی در دانشگاه و حوزه دارید که به خوبی این میدان را میشناسند و مرد این میدان هستند. مردم هم با این حرکت همراه هستند نفس دو انتخابات ریاست جمهوری گذشته آن هم، بعد از دوره بازسازی و اصلاحات به معنای ادامه حرکت انقلاب است. تحلیل سکولارها و میانهروها این بود که اصولگرایان (به معنای کسانی که معتقد به اسلام انقلابی هستند)، طرفدار جدی ندارند؛ میگفتند که هفت و یا هشت میلیون طرفدار دارند و اگر رأیهای خاکستری بیایند حتماً سکولارها برنده هستند. اما در این دو دوره معادله کاملاً عوض شد و معلوم شد که علت اینکه در آن دو دوره به ظاهر سکولاریستها برنده شدند این بوده است که در مقابل آنها کاندیدایی که شعار اصلی انقلاب یعنی جریان سوم را بدهد نبود و کسی که از اندیشه تمدن اسلامی دفاع کند نبود. من مطمئنم که اگر در همین دوره هم کسی غیر از آقای احمدی نژاد میآمد که میخواست میانهرو باشد، حتماً آنها رأی میآوردند.
هر گاه چالش بین انقلاب و جریان تجدد، تبدیل به چالش طرفداران مدرنیته اسلامی و سکولاریستها بشود، سکولاریستها برنده خواهند شد ولی اگر چالش را به نقطه اصلی خودش برگردانید و یک طرف منادیان تمدن اسلامی باشند و شعار عدالت اسلامی و تمدن اسلامی سر بدهند، این طرف برنده خواهد بود.
*سؤال: جمع بندی جبهه اصلاحات از انتخابات دهم این بود که در رقابت دو قطبی اصلاح طلب و اصولگرا قطعاً اصلاحات برنده انتخابات خواهد بود اما آقای احمدی نژاد این رقابت انتخاباتی را به دو قطبی اشرافیگری و مستضعفین تبدیل کرد و همین باعث شکست اصلاحات بود. نظر شما چیست؟
**ج: فقط آقای احمدینژاد نبود بلکه شعارهای انقلاب این کار کرد. اما شعار انقلاب اسلامی شعار اصولگرایی است اصولگرایی که شعارش مدرنیته اسلامی است این اصولگرا نیست، امام جهان را چطور به حرکت واداشت؟ با تعبیر جنگ پابرهنگان. امام اول جنگ گرسنگان و پا برهنگان با اشرافیت را مطرح کرد و بعد این را به جنگ استکبار و استضعاف تبدیل نمود و این دو را از مفهوم مارکسیستیاش بیرون آورد. امام میفرمود که صاحب جواهر هم مستضعف بوده است، شیخ انصاری هم مستضعف بوده است و به طور کل معنای مستضعف را عوض کرد.
اگر آقایان بگویند اصولگرایی یعنی طرفدار مدرنیته اسلامی، این همان اصلاح طلبی است و طبیعی است که اصلاح طلبها رأی میآورند. بنده عرضم این است که اصلاً علت اینکه در این دو دوره تحلیلها به هم ریخته است حضور کاندیدایی است که شعار تمدن اسلامی را در مقیاس ریاست جمهوری سر میدهد.
مردم هم از شعار تمدن اسلامی طرفداری کردند و شعار مدرنیته اسلامی را نخواستند و اگر شما بین مدرنیته اسلامی و شعارهای مدرنیزاسیون مردم را مخیّر کنید ممکن است تحلیل آنها درست در بیاید!
*سؤال: آیا این گونه نبود که اصلاح طلبان از نارضایتی مردم نسبت به مدرنیته اسلامی و حزب کارگزاران خسته بودند و دنبال شعار جدیدی میگشتند و همانها موفق شدند خود را اپوزیسیون جا بزنند و در قالب شعارهای دوپهلو مردم را فریب دهند؟
**ج: یک قسمت تحلیل همین است که میفرمایید. یعنی واقعاً مردم از الگوی مدرنیته اسلامی راضی نیستند، چون الگوی مدرنیته اسلامی به اسم اسلام و در اصل جریان سرمایه داری است، فساد سرمایهداری در پوشش اسلام است و مردم این را قبول ندارند. یعنی پیدا شدن نوعی از اشرافیگری جدید. یقه سه سانتیها و همه آن چیزهایی که مد شده بود را قبول ندارند و طبیعتاً اگر کسی آمد و شعار داد که من اینها را تغییر میدهم، از او میپذیرند. اما آنچه مردم دردوران اصلاحات دیدند این بود که اصلاحات نیز در همان مسیر طرفداران مدرنیته اسلامی است با این تفاوت که کارگزاران به بنیادهای مذهبی حمله نمیکردند و حال آنکه اینها به بنیادهای مذهبی هم حمله میکنند و این موجب اعراض از آنها شد. اکثریت جامعه ما معتقد به اسلام است، معتقد به عاشوراست، هویتش عاشورایی است و نمیتوانند از این هویت جدا شود و غرب و هر کس دیگری هر آنچه تلاش برای جدا کردن این جریان از جریان مهدویت، انتظار و عاشورا انجام داده، موفق نبوده است. جامعهای که در آن انتظار مفهوم دارد و عاشورا هست، هیچ وقت مدلهای غربی را نمیپذیرد و در دورههای گذشته هم به زور بر او تحمیل کرده بودند و خودش هیج وقت با دست خود آن را انتخاب نمیکند، مگر اینکه فریبش بدهند.
لذا همین که یک شعار انقلابی و صحیح این طرف پیدا شد انتخاب کردند. در انتخابات نهم ریاست جمهوری هم رفراندوم به وجود آمد. سکولارها کاندیدای مستقل داشتند و کاندیدای آنها هم غیر از کاندیدای طرفداران مدرنیته اسلامی بود، ولی هیچ کدام رأی نیاوردند در دور دوم هم که با هم و همه ضد انقلاب ما متحد شدند رأی نیاوردند. مردم هیچ کدام از این شعارها را قبول ندارند. ممکن است آنها در تحلیل شکست خودشان بگویند مردم نان میخواستند و ما خیال میکردیم آزادی میخواهند ولی تحلیل آنها غلط است، مردم نه نانی که شما میگویید میخواستند و نه به شیوه سرمایهداری و لیبرالیستها آزادی میخواستند، به تعبیر دیگر نه آزادی لیبرالیستی میخواستند و نه نان سوسیالیستی؛ بلکه آزادی و معیشت را در سایهی توحید، حقیقت و معنویت میخواهند؛ در سایه عاشورا و امام زمان میخواهند؛ در سایه اسلام و نبی اکرم میخواهند؛ آن را هم نه سکولارها به آنها میدهند و نه اینها که طرفدار مدرنیته اسلامی هستند؛ بنده معتقدم اگر ده دوره دیگر هم با همین صفبندیها انتخابات برگزار شود، باز هم شعار انقلاب و تمدن اسلامی رأی میآورد.
*سؤال: انتخابات برگزار شد و نتیجهاش هم انتخاب انقلاب اسلامی و استمرار آن بود اما جریان فتنه پس از آن شروع شد، تحلیل شما چیست؟
**ج: متأسفانه در این درگیری صداقت وجود نداشت، یعنی اینطور نبود که اگر یک طرف باخت، باخت را بپذیرد. دشمنان انقلاب هم سران فتنه را مدیریت کردند و سران جریان فتنه هم باورشان آمد که بردهاند.
در آن مدیریت شدن سران فتنه توسط غرب هم نیازی به وابسته بودن سیاسی آنها نیست، بلکه آنها مدل انقلابهای مخملی را دیدند، الگوبرداری کردند. برای خیانت حتی نیازی نیست که شما با جین شارپ و سوروس حتماً جلسه داشته باشید، همین که مدل آنها را بومی سازی میکنند کافی است؛ همین خیانت به ملت است وقتی الگو را بومی سازی میکنند. البته از قبل زمینهسازی ایجاد میکنند، کارناوالهای خیابانی راه میاندازند و بعد به دنبال آن ادعای تقلب میکنند و مردم را به خیابانها میکشانند، با فرض اینکه بدانند تقلب نیست، این خیانت به یک ملت است.
امروز کسی نیست که نداند کسانی که ادعای تقلب را به سران فتنه القاء کردند خودشان میدانستند ادعای تقلب یک دروغ و توهم بیشتر نیست. الآن اسناد قطعی موجود است که اینها آمار سازی کردند، نظر سنجیها را غلط القاء کردند، اطلاع رسانی غلط کردند در حالی که میدانستند این خیانت به انقلاب و ملت است و خیانتی هم نیست که قابل بخشش باشد.
لذا پیشنهاد من در راه حل این فتنه این است که به هر طریق باید سر این زخم سوزانده شود که دیگر برای بار دوم این امر تکرار نشود. ما در هر یک سال به طور متوسط یک انتخابات داریم. معنا ندارد که اگر کسی در انتخابات باخت، بازی را به هم بزند. در غرب هم اینطوری نیست، در رقابت اگر کسی بنا شد بازی را به هم بزند از میدان رقابت الی الابد حذفش میکنند. لذا به نظر من تنها راه حل صحیح این است که آن کسانی که این گونه وارد میدان شدند از این رقابت حذف شوند و خیال هم نکنیم که انتخابات یک جناحی میشود، نخیر! دوباره از دل طرفداران انقلاب جناحهای مختلفی پیدا میشوند کما اینکه الآن میبینید در خود اصولگراها هم جناح پیدا شده است، اصولگراهایی که به گمان من در حال تغییر جهت به طرف مدرنیته اسلامی هستند و اصولگراهایی که به طرف تمدن اسلامی جهت گیری میکنند. بسیاری از نقدهایی که برخی از اصولگرایان منتقد نسبت به آقای احمدی نژاد مطرح میکنند، صادقانه است ولی ریشه آن لیبرالیسم اقتصادی و دینی است، ولو کسی که منتقد است اهل نماز شب باشد (من اسم نمیبرم) این دوستان متوجه نیستند که آقای احمدی نژاد هم متوجه هستند که الگوی اقتصادی غرب یک الگوی منسجمتری است ولی برای ما کارآمدی ندارد.
آقای احمدی نژاد میخواهند حرف جدیدی بیاورند ولو به قیمت اینکه مشکل هم ایجاد شود، خُب بشود، این طبیعی است! برای عبور از عقلانیت سکولار به مذهبی ممکن است مشکلات بزرگ پیش آید. باید نترسید جلو رفت و از بحران و مشکل هم با استعانت به خداوند عبور کرد.
*سؤال: نقش روحیات شخصی را در این انتخابات چقدر میبینید و نظرتان پیرامون تحلیل کسانی که ریشه فتنه را لجبازی کاندیداها و یا لغزش و خستگی و ... میدانستند، چیست؟
**ج: این تحلیل کودکانه حادثه است، اصل مسئله همان است که آقا در نماز جمعه فرمودند. اصلاً در فتنه فعلی مسئله آقای احمدی نژاد هم مسئلهی فرعی است، ایشان در این چند سال که متغیر اصلی انقلاب اسلامی نبودند بلکه یک پرچمدارند که در سایه مقام معظم رهبری، شعارهای امام را در مقیاس ریاست جمهوری دنبال میکنند؛ رهبر هم فرمودند که گفتمان انقلاب اسلامی را احیا کردند و این معنایش این نیست که ضعف ندارند ولی جهت گیریشان جهت گیری صوابی بوده و حمایت رهبری از ایشان هم به همین جهت است.
*سؤال: آثار مطلوب و نامطلوبی که این انتخابات و حوادث پس آن برای انتخابات داشت را چگونه ارزیابی میفرمایید؟
**ج: این درگیری در مقیاس ملی واقع شد ولی آثارش در دنیای اسلام و به تبع در جهان ظاهر خواهد شد. همان طور که اشاره شد، غرب در حال شبکه سازی است و طرفداران اسلام میانه رو را ساماندهی میکند و این فقط در ایران نیست بلکه در کل دنیای اسلام است. از سوی دیگر، مسلمانان انقلابی دنیا هم به خوبی میفهمند که موضع درگیری کجاست. آنها از ما روشنتر و شفافتر تحلیل میکنند؛ میگویند غرب میخواهد در کشور شما کودتا کند؛ این فتنه را کودتای مخملین غرب میدانند. ممکن است آنهایی که طرفدار مدرنیته اسلامی و مدرنیزاسیون هستند مثل میانهروهای داخل کشور فتنه را به اختلاف انتخاباتی تحلیل کنند، این جنگ در دنیای اسلام جدی است؛ این شکاف ایدئولوژیک هر روز شفاف تر شده و از ایران به کل دنیای اسلام کشیده میشود و کل مسلمانها میفهمند که نقطه درگیری کجاست؟ اسلام میانه رو با اسلام انقلابی در خط مشی درگیر شده است، و اگر بتوانیم این مسئله را خوب حل و فصل کنیم، معنایش این است که میتوانیم طرفداران انقلاب و تمدن اسلامی را در جهان آرایش مجدد بدهیم. غرب هم اگر در این فتنه موفق میشد، با قدرت میانهروهای دنیای اسلام، طرفداران انقلاب اسلامی و تمدن اسلامی را سرکوب میکرد. اما در این درگیری به فضل الهی تفکر تمدن اسلامی پیروز است البته حل و فصل این مسئله نیاز به یک سلسله کارهای فراگیر و همه جانبه دارد؛ همین است که آقا بر نهضت نرم افزاری تأکید میکردند بیانات صریح ایشان در این باره که علم انسانی غرب، علم سکولار است، علم ملحدانه است و مبتنی بر مبانی کفر است به این خاطر است که چالش باید تا آنجا پیش برود و لذا این چالش ادامه خواهد یافت، چون چالش جدی بین اسلام و غرب است، چون رهبر انقلاب با حمله به علوم انسانی غربی به مشروعیت غرب حمله کردهاند، چون پایگاه مشروعیت غرب عقلانیت مدرن اوست.
علم سکولار پایگاه تقدس غرب در جهان است و اگر شما این پایگاه تقدس را در هم بشکنید، لطمه بزرگی به آنها وارد کردهاید و انقلاب آرام آرام وارد این میدان شده است؛ یعنی شما در حال فرو ریختن تکیهگاه تمدن غرب هستید.
*سؤال: شما در بیان خود به مدل انقلابهای مخملین جین شارپ اشاره کردید، با کمی جستجو مواردی از این دست نظریات که در تعارض با انقلاب هستند را در گرایشهای علوم انسانی و اجتماعی میبینیم. میخواستیم نگاه شما را نسبت به این مفاهیم بدانیم؟
**ج: این جنگ، جنگی عمیق است و شما با عقلانیت مدرن درگیر شدهاید و کل آن عقلانیت را باید متحول کنید. یعنی یک درگیری فرهنگی همه جانبه که اگر آنها بتوانند در آن میانهروها را ساماندهی کنند و بنیادهای ایدئولوژیک آنها را به یک برنامه عملیاتی برای جهان اسلام تبدیل کنند، طبیعی است حاصلش مدرن سازی و هماهنگ سازی ما با نظام جهانی و در نهایت انحلال در نظام استکبار جهانی است.
*سؤال: آیا غرب در این فرآیند از میانهروهای مسلمان هم عبور خواهد کرد؟
**بله، قطعاً عبور خواهند کرد. اساساً نگاه غرب به میانهروهای مسلمان نگاه ابزاری است و آنها را سرپلی برای حاکم نمودن سکولاریستهای مسلمان در جهان اسلام در نظر میدانند.
*سؤال: لطفاً پیرامون آثار این فتنه بیشتر توضیح بفرمایید.
**ج: در این فتنه اخیر انقلاب اسلامی و ملت ایران یک نرم افزار مهم را شکستند و آن انقلاب مخملی بود؛ انقلابهای مخملین یکی از جدیدترین و بزرگترین ابزارهای غرب است که با آن با شیوهدموکراتیک بر علیه دین اقدام میکنند و به تعبیر دیگر مدعی هستند که میتوانند از موضع دموکراسی خواهی تمامی نظامهای دنیا را تغییر دهند. شما اگر این را شکستید یعنی مدلی بر مبنای اسلام و با حضور آگاهانه مردم ارائه دادید که توانست شورشهای رنگی و خیابانی آنها را سرکوب کند، این ممکن است باعث شود که تا یک قرن نتوانند راه جدیدی برای هجمه نرم پیدا کنند و این دستاورد بزرگی است.
*سؤال: یکی از آثار نامطلوب فتنه اخیر محدود کردن تحرکات دولت در عرصه جهانی است. در حالی که اگر این حوادث پیش نمیآمد و دولت با پشتوانه رأی چهل میلیونی در عرصه جهانی حاضر میشد قدرت عملکرد بیشتری میداشت نظر حضرتعالی در این مورد چیست؟
**ج: آسیبی که می فرمایید درست است، جریان فتنه در مقیاس داخلی به وحدت ملی آسیب رساندند که بیش از آسیب به یک دولت است؛ در مقیاس جهانی هم بی تردید به اقتدار نظام آسیب وارد کردند و اقدامات پیش برنده دولت را به یک نسبت مهار کردند؛ ولی وجود جریانهای مختلف در درون جامعه و دنیای اسلام واقعیت دارد و بالأخره باید شفافسازی شود تا نیروهای دنیای اسلامی حول پرچم تمدن اسلامی جمع شوند؛ تا زمانی که این اتفاق نیفتد امکان ادامه راه نیست. به بیان دیگر با نیروهایی که میان خودشان اختلاف ایدئولوژیک دارند ولو آن اختلافات شفاف نباشد نمیشود یک هدف را تا آخر دنبال کرد، باید صفوف ممتاز شوند و البته من معتقدم که اکثریت دنیای اسلام بعد از شفاف سازی طرفدار تمدن اسلامی خواهند شد و جبهه انقلاب به یک معنا جبهه متحدتر و منسجمتری شده است که با ایدئولوژی شفاف شده میخواهد راه را ادامه بدهد و این لازمه ادامه راه است.
*سؤال: آیا با تعبیر جراحی در بدنه انقلاب اسلامی موافقید؟
**ج: این جراحی را بعضی فقط جراحی سیاسی تلقی میکنند و میگویند که قشری وابسته بودند. در حالی که فراتر از این است البته من منکر وابستگی عدهای به غرب نیستم و چنین مواردی هم وجود دارد و شبکههای وابسته به آنها نیز افشا شدهاند. اما حقیقت این است که غرب در حال ایجاد یک جریان فرهنگی برای نابودی اسلام انقلابی و اسلام ناب است. ریشه این فتنه فرهنگی است و من فکر میکنم دستآوردهایی به دست آوردهایم که به آنچه که از دست دادهایم، میارزد. اگر بتوانیم نیروهای انقلابی دنیای اسلام را همراه کنیم و به بستری برای اقتدار بیشتر این تفکر انقلابی در دنیای اسلام تبدیل نماییم، پایگاهی فعال برای حرکتهای بعدی شکل خواهد گرفت و این پایگاه نقطه ضعفهای درونی را که عامل نفوذ دشمن است از بین میبرد و بیتردید این حرکت به نفع انقلاب خواهد بود.
*سؤال: در شرایط موجود چه باید کرد؟ مسئولین و نخبگان جامعه، افرادی که ساکت بودند و الآن متوجه اشتباه خود شدهاند و همین طور امت حزب الله چه وظایفی دارند؟
**ج: اگر در بدنه ملت روشن شود که نقطه اصلی درگیری کجا بوده و هست، راحتترین بخش که وظیفه خودشان را انجام میدهند و دوباره به موضع دفاع از اسلام برمیگردند بخشی از همین مردم هستند که اشتباه کردند و این اتفاق تا الآن هم افتاده است و شما در جمعیت عاشورائیان حماسه 9 دی بیتردید سبزها را هم درون این تظاهرات و به نفع تشیع و عاشورا میبینید و این همان نقطهی شکست جریان فتنه است.
وظیفه جدی دیگری که بر عهدة انقلاب اسلامی است شبکه سازی و شفاف نمودن مرزهای فکری خود با دو جریان مدرنیته اسلامی و سکولاریستهای مسلمان است که در ادامه به جریانات میانهرو و سکولار پیوند میخورند.
جدی گرفتن بحث انقلاب فرهنگی است که کار نخبگان است. در قدم بعد طرفداران انقلاب اسلامی باید روی انقلاب فرهنگی، تولید علم دینی و عقلانیت دینی سرمایه گذاری کنند. باید عقلانیت جدیدی را متناسب با مرزهای ایدئولوژیک خودمان طراحی کنیم. این همان گامی است که رهبر معظم انقلاب از آن به بومی سازی و تولید علم انسانی دینی تعبیر میکنند که در ادامه تحول در کل ساختار علوم و تحول در تکنولوژی را به دنبال خواهد داشت.
روشن است که این حرکت دراز مدت است و نباید توقع داشت که عقلانیت دینی در کوتاه مدت تولید شود. همین که صورت مسئله روشن شده است دستاورد بزرگی است.
شکلگیری مهندسی برخورد با دنیای مدرن گام اول این حرکت طولانی است و به نظر من همه این چالشها مقدمه رسیدن به نقطه بسیار گرانسنگی است که جامعه نخبگان درک روشنی از مواجهه با تجدد پیدا کنند، بخصوص از آنچه که به تجدد مشروعیت بخشیده، یعنی عقلانیت خودبنیاد و ابزارهای به ظاهر مفید اما مخرب تصویر دقیقتری داشته باشند. شکستن این بت و ارکان مشروعیت در ذهن طرفداران تمدن اسلامی، یعنی مسلمانان و بعد موحدین عالم اولین نقطهی فروپاشی فرهنگی تمدن غربی است.
بنابراین اصل حفظ جهتگیریهای انقلاب است و در سایه آن جهتگیریها باید برای کوتاه مدت برنامهریزی کرد. در میان مدت هم برای ایجاد تحول در مدلهای اداره کشور به علت تئوریزه کردن مفهوم عدالت همراه با معنویت حرکت کرد. شیب مناسب تغییر ایجاد نمود. البته ممکن است تحول از تغییر در تخصیص آغاز شود ولی تئوریزه کردن عدالت اجتماعی چیزی است که ما باید به دنبال آن باشیم و ادبیات علمی و تخصصی متناسب با آن را هم باید ایجاد کنیم.