صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۱۰ مرداد ۱۳۸۹ - ۱۳:۱۵  ، 
کد خبر : ۱۴۹۸۶۰

علل مخالفت شیخ فضل‌الله نوری با حکومت مشروطه


حسن حجابى
چنانکه در منابع تاریخی مشروطه آمده است، آیت الله سید عبدالله بهبهانی از آیت الله سیدمحمد طباطبایی و مرحوم شیخ فضل الله نوری برای اتحاد و قیام هماهنگ علیه اقدامات توهین آمیز برخی اتباع بیگانه مستخدم دولت و اعمال ظالمانه و رفتار و برخوردهای تبعیض آمیز و تجاوزات مستمر دولتیان به جان و مال مردم که عامه را به ستوه آورده بود، دعوت نمود. مرحوم شیخ فضل الله این دعوت را رد کرد و آقا سیدمحمد طباطبایی با بیان این شرط که «اگر جناب آقای سیدعبدالله مقصود را تبدیل کنند و غرض شخصی در کار نباشد، من همراه خواهم بود»، اجابت نمود، اما پس از آنکه کار نهضت بالا گرفت و صفوف مبارزین اعم از علما و مردم به طور مشخص در برابر دولتیان و طرفدارانشان قرار گرفت و کار به درگیری و جدال کشید و پس از مهاجرت صغرا به حرم حضرت عبدالعظیم و بازگشت آنها و کشته شدن یکی از طلاب و جریانات مسجد جامع، مرحوم شیخ فضل الله نیز با آقایان همراه گردیده و در قضایای مسجد در کنار مبارزین از علما و مردم قرار گرفت و در قضیه مهاجرت کبرا به قم، با آنکه هنوز عین الدوله و نصرالسلطنه نسبت به وی موضعی مثبت داشتند ولی هرچه به وی اصرار نمودند که از مهاجرت به قم صرف نظر نماید، نپذیرفت و به مهاجرین پیوست. مولف «تاریخ بیداری ایرانیان» می نویسد: «علی الظاهر حرکت حاج شیخ فضل الله خیلی امر آقایان را قوت داد.»
شیخ فضل الله در طول توقف در قم تا زمان صدور دستخط و فرمان مشروطیت از سوی مظفرالدین شاه و بازگشت مهاجرین از قم، با آنان همداستان بود، اما پس از بازگشت از قم و انعقاد مجلس شورا و مطرح شدن نگارش قانون اساسی و مسئله بررسی آن توسط علما، تدریجاً از صف رهبران نهضت جدا گردید و بنای مخالفت با حکومت مشروطه را نهاد و این موضع خود را در سخنرانی ها و اطلاعیه ها اظهار و اعلام نمود و عاقبت در مخالفت با حکومت مشروطه به همراه جمعی از علما و هواداران خویش به حرم حضرت عبدالعظیم مهاجرت نمود و از آنجا نیز به وسیله سخنرانی و چاپ نشریه، همگان را به مخالفت با آن دعوت می نمود.
اکنون برای بسیاری از کسانی که تاریخ نهضت مشروطیت را مطالعه می کنند این سوال مطرح است که در حالی که مرحوم شیخ فضل الله نوری در مقطع جدی شدن نهضت و مبارزه با حکومت استبدادی قاجار، با علما و رهبران نهضت همراهی نمود، چرا و به چه علت در مرحله استقرار حکومت مشروطه و سرآغاز شکل گیری آن که نیاز به وحدت و یگانگی بیشتر و ضروری تر بود از صف رهبران جدا گردید و علناً با عزم جزم، بنای مخالفت با آن نهاد و تا آنجا بر مخالفت خویش پافشاری نمود که عاقبت جان خویش را نیز در این راه فدا نمود.
این مسئله، همان پرسش اصلی مقاله حاضر است که با مراجعه به تاریخ و سخنان مرحوم شیخ فضل الله نوری می توان پاسخ آن را دریافت.
فرضیه هایی که در پاسخ به این سوال مطرح گردیده عبارت است از:
الف- علت مخالفت شیخ فضل الله با حکومت مشروطه، دلتنگی، نارضایتی و دشمنی و حسادت وی نسبت به آقایان بهبهانی و طباطبایی بوده است و چون با آنان دشمنی داشت، بنای مخالفت با مشروطه را گذارد.
ب - فرضیه دیگر آن است که علت مخالفت وی با حکومت مشروطه آن بود که درباریان به وی رشوه داده و فریب اطرافیان را خورد که به او وعده کمک داده بودند.
ج - فرضیه سوم آن است که علت مخالفت شیخ فضل الله با حکومت مشروطه آن بود که وی ملاحظه نمود برخی از اصول مشروطیت و مواد قانون اساسی در تعارض با اصول و مبانی اسلام و احکام شریعت است.
بررسی فرضیه اول
در تحلیل و بررسی فرضیه (الف) که از سوی آقای مهدی ملک زاده و آقای ادوارد براون مطرح شده است، باید گفت:
اولاً، این دو نویسنده دلیلی که فرضیه ایشان را مدلل سازد ارائه ننموده و صرفاً به نحو ادعا و یک برداشت ذهنی و اظهار رأی شخصی، علت مخالفت مرحوم شیخ فضل الله با حکومت مشروطه را دلتنگی، نارضایتی و عداوت و حسادت وی با آقایان بهبهانی و طباطبایی دانسته اند و معلوم است که ادعا و اظهارنظر غیر مبتنی بر دلیل و شاهد، فاقد ارزش علمی و ناپذیرفتنی خواهد بود.
ثانیاً، خود آقای ملک زاده در بیانی که در نقل تاریخ مشروطه آورده است مطلبی را متذکر شده که ناقض ادعای ایشان است. زیرا ایشان در حالی که مدعی هست مرحوم شیخ با آقایان بهبهانی و طباطبایی دشمنی داشته اند، آورده است: «در اول مشروطیت حاجی شیخ فضل الله با سایر روحانیون مشروطه همفکر و همقدم بوده و با اینکه با عین الدوله صدراعظم وقت دوست بود، در مهاجرت ... شرکت کرد ...» در حالی که اگر حقیقتاً ادعای ایشان صحیح بود، چرا مرحوم شیخ با آنان همراهی نمود. علاوه بر آنکه ناظم الاسلام نیز در «تاریخ بیداری ایرانیان» پس از اشاره به قضیه مهاجرت آقایان به قم، راجع به شیخ فضل الله می نویسد: «... چندین مرتبه نصرالسلطنه او را ملاقات نمود و آنچه کرد که او از قصد برگردد، قبول ننمود.»
با این وصف اگر شیخ فضل الله با آقایان طباطبایی و بهبهانی عداوتی داشت، چگونه با مخالفت آشکار با عین الدوله و نصرالسلطنه، با آقایان همراه می شود.
دلیل واضح تر در رد این فرضیه آن است که مشاهده می کنیم مرحوم شیخ فضل الله نوری حتی پس از آنکه در جبهه مخالف مشروطه قرار می گیرد و به حرم حضرت عبدالعظیم مهاجرت می نماید، در هیچ یک از سخنرانیها یا اعلامیه های خویش به آقایان بهبهانی و طباطبایی، نه در گفته و نه در عمل، هیچ گونه تعرضی نمی نماید.
بررسی فرضیه دوم
درباره فرضیه (ب) که از جمله از سوی آقای ادوارد براون و برخی دیگر طرح شده است باید گفت که البته اینان فرضیه خویش در این مسئله را از ابتدا با لفظ «ظاهر» و «احتمال» بیان نموده اند و این تعبیر می رساند که خود آنان نیز این فرضیه را به نحو تحقیقی قایل نبوده اند و به همین جهت آن را به صورت تردیدآمیز و غیر قطعی بیان داشته اند. علاوه اینکه در این دو مورد نیز از سوی این دو نویسنده، هیچ دلیل و شاهدی بر ادعا اقامه نشده است، اما در رد این فرضیه باید گفت:
اولاً، هیچ اثری از موضوع ارتشاء یا وعده کمک، چه از طرف درباریان و چه از طرف غیر آنان، به شیخ فضل الله در تواریخ معتبر مشروطه منعکس نگردیده است.
ثانیاً، شخصیتی همچون شیخ فضل الله که مرجع مراجعات مردم در امور گوناگون بوده است به طوری که اگر وی طالب مال و منال و مظاهر دنیوی بود، به آسانی می توانست به آن دست یابد، نیازی بدان نداشت که طبق مدعای آقای براون کاری انجام دهد.
ثالثاً، فردی چون او که هنگامی که اعدام وی قطعی می شود، با کمال متانت و وقار و بدون اندکی اظهار ضعف پای چوبه دار می رود و به آسانی از زندگانی دست می شوید، چگونه ممکن است برای آسایش و رفاه همین زندگانی دست نزد ناکسان دراز کند و چیزی از آنان اخذ نماید.
رابعاً، ویژگیهای شخصیتی که از مرحوم شیخ فضل الله نقل گردیده و از وی سراغ داریم و قوه درک وی از اوضاع اجتماعی و فطانت وی در شناختن افراد و جریانات و کیاست و تیزهوشی وی در پیش بینی آینده این امکان را برای ما فراهم می سازد که بگوییم حتی در صورتی که اطرافیان شیخ به وی وعده کمک و یاری داده باشند، شخصیتی همچون شیخ فضل الله کسی نبوده است که از چنین وعده هایی فریفته شود.
پس نهایت آنکه فرضیه (الف و ب) از تبیین علت مخالفت شیخ فضل الله با حکومت مشروطه ناتوان بوده و به همین جهت نامقبولند.
بررسی فرضیه سوم
اما در بررسی فرضیه (ج) بایستی به ملاحظه تاریخ و مرور و بررسی قضایا و روند استقرار حکومت مشروطه و دست اندرکاران آن بپردازیم و از بیانات و سخنان شیخ فضل الله به علت یا علل مخالفت وی آگاه شویم.
کسروی در «تاریخ مشروطه ایران» راجع به نویسندگان قانون اساسی و چگونگی آن می نویسد: «گویا مشیرالملک و موتمن الملک پسران صدراعظم آن را می نوشتند، یا بهتر بگویم ترجمه می کردند.»
و این مسئله همان سرآغاز اختلاف و اعتراض و جدایی شیخ فضل الله از جریان نهضت مشروطیت و مخالفت با حکومت مشروطه است. مرحوم شیخ در نامه ای به یکی از علمای شهرستانها می نویسد: «... چه افتاده است که امروز باید دستور عدل ما از پاریس برسد و نسخه شورای ما از انگلیس بیاید ...»
اختلاف با مشروطه خواهان آنگاه جدی می شود که مسئله بررسی قانون اساسی و تطبیق آن با شرع، توسط علما آغاز می گردد. وی قانونگذاری بر اساس رأی اکثریت بدون ملاحظه موافقت و مخالفت با شرع و دو اصل «مساوات» و «حریت» را به مثابه ارکان مشروطیت در نظر مشروطه خواهان مطرح نموده است و همین موارد را در سخنرانیها و اعلامیه های خود مورد انتقاد و اعتراض قرار داده است.
شیخ فضل الله اصل مساوات را مخالف با احکام اسلام دانسته و چنین بیان می داشت که: «... به حکم اسلام باید ملاحظه نمود که در قانون الهی هر که را با هر کس مساوی داشته، ما هم مساویشان بدانیم و هر صنفی را مخالف با هر صنفی فرموده ما هم به اختلاف به آنها رفتار کنیم تا آنکه در مفاسد دینی و دنیوی واقع نشویم.»
در همین اوضاع و شرایط است که شیخ فضل الله در مخالفت با آنچه حریت و آزادی به معنای غربی خوانده می شود فریاد برمی دارد: «... چرا این همه جرائد پر از کفر را که سبب تضعیف عقاید مسلمین بود، منع نمی کردند...»
به جهت همین تقابل میان اصول «حریت» و «مساوات» در حکومت مشروطه، با اصول و احکام اسلام و قرآن بود که مهاجرین در اعتراض بدان، با اشاره به جریان مراسم جشن سالگرد صدور فرمان مشروطیت، فریاد برداشتند: «آن همه کتیبه های زنده باد، زنده باد و (زنده باد مساوات) و (برادری و برابری). می خواستید یکی را هم بنویسید (زنده باد شریعت)، (زنده باد قرآن)، (زنده باد اسلام) ...»
شیخ فضل الله این امر را که مجلس بتواند صرفاً به استناد رأی اکثریت حتی بر خلاف قوانین و احکام شرعی، قانون وضع نماید، مردود می داند و متقابلاً موافقت خود را با مجلسی که با رعایت احکام اسلام، قانون وضع نماید، اعلام داشته و در یکی از بیانات خویش، موضع و مقصود خود را چنین اعلام می دارد:
«... ایهاالناس من به هیچ وجه منکر مجلس شورای ملی نیستم ... صریحاً می گویم ... که من آن مجلس شورای ملی را می خواهم که عموم مسلمانان آن را می خواهند. به این معنی که البته عموم مسلمانان مجلسی می خواهند که اساسش براسلامیت باشد و بر خلاف قرآن و بر خلاف شریعت محمدی (ص) و بر خلاف مذهب مقدس جعفری، قانونی نگذارد. من همچنین مجلسی می خواهم.»
مرحوم شیخ از آنجا که در مذاکرات با جماعتی از دست اندرکاران مشروطه عدم متابعت آنان از شرع را مشاهده می کند، تلاش می نماید تا برای عموم مردم مسلمان نیز که از چند و چون قضایا بی خبر مانده اند، مسئله را آشکار نماید و به دلیل همین وضعیت است که به عنوان اعتراض به حرم حضرت عبدالعظیم مهاجرت می نماید و با سخنرانیها و انتشار لوایح در صدد برملا ساختن مقاصد آن گروه از دست اندرکاران مشروطه که رشته امور را در دست گرفته و بدون تعهد به اسلام جریانات را به جانبی که خویش می خواستند هدایت می کردند، اقدام می نماید.
اما سرانجام دشمنان اسلام و ایران که صدای رسای شیخ را تاب نمی آوردند، با خلق جنایتی بزرگ در روز 31 رجب، عالم بزرگ پایتخت را به دار کشاندند تا صدای حق طلبانه او برای همیشه در تاریخ جاودانه گردد.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات