جورج دبلیو بوش، رئیسجمهور ایالات متحده در ماههای پس از انتخاب دوبارهاش به مقام ریاستجمهوری در ماه نوامبر 2004 بارها تکرار کرد «اکنون زمان دیپلماسی است». او در مواجهه با مشکلات افغانستان، عراق، تروریسم و چالشها با ایران، سوریه و کرهشمالی، ناگهان در آستانه دومین دوره ریاستجمهوریاش کشف کرد که به کمک نیاز دارد. بوش با متحدانش دوباره آشتی کرده و دست دوستی به سوی بسیاری کشورهای دیگر دراز کرد. امروز که نام «ویتنام» بیش از پیش هنگام صحبت کردن از عراق به گوش میرسد و زورآزمایی با ایران روز به روز پیچیدهتر میشود. واشنگتن بیش از هر زمان دیگری به همکاری بینالمللی نیاز دارد.
بوش برای تحکیم این تغییرجهت سیاست خارجیاش میبایست کاملاً از طرح اصلاح سازمان ملل متحد که از سوی کوفیعنان پیشنهاد شده بود؛ حمایت میکرد. اما این اقدام برخلاف آنچه که تصور میشد، صورت گرفت: ایالات متحده مسئولیت عمدهای در شکست احتمالی اجلاس نیویورک خواهد داشت.
چارلی کوپچان، مدیر مطالعات اروپایی در شورای روابط خارجی میگوید: «دولت آمریکا دچار شیزوفرنی شده است. آنها به کمک نیاز دارند و در قاعده این مساله باید آنها را به انجام تلاشهای عظیم برای احیای دوباره سازمان ملل متحد ترغیب کند. اما به نظر میرسد موانع ایدئولوژیک پیروز شدهاند؛ زیرا نمیتوان از ایدئولوژی خود به آسانی دور انداختن یک کت قدیمی دست برداشت در واقع، جورج دبلیوبوش و گروهش عمیقاً به یک دنیای تحت تسلط ایالات متحده دلبسته بود و نسبت به چندجانبهگرایی حساسیت دارند. انتخاب جان بولتون، جنگطلب افراطی، به عنوان سفیر آمریکا در سازمان ملل متحد امری اتفاقی نبوده است. بولتون که برای به «لرزه درآوردن» این نهاد بینالمللی به این مقام منصوب شد، با تعصب یک جلاد اقدام میکند.
هنوز اندک زمانی از انتصاب او نگذشته بود که بولتون یک بمب خوشهای را روی طرح اصلاح کوفیعنان رها کرد. او در مورد این طرح 36 صفحهای دستکم 750 ایراد اصلاحی گرفت. دیپلماتهای سازمان ملل متحد حیرتزده بسرعت دریافتند شکست طرح در پیش است.
جیمز رابینز فرستاده ویژه سابق بوش پدر و کلینتون و مدیر سیاست بینالملی امنیتی و دفاعی در «راند کورپوریشن» یک محفل اندیشهای، میگوید: اگر دولت آمریکا در این رابطه یک سیاست حداقلگرایی را اتخاذ کرده، زیرا عقیده دارد هزینه یک اصلاح گسترده که به واگذاری امتیازات میشود برای ایالات متحده گران تمام خواهد شد. مسلماً دولت بوش به برخی از جنبههای اصلاحات علاقه زیادی داشت، یک کنترل حسابرسی کاراتر در سازمان ملل متحد، افزایش بیشتر مسئولیتپذیری دبیرکل، تغییر اساسی در کمیسیون حقوق بشر...
جیمز رابینز میافزاید: اما برای کسب این امتیازات، دولت آمریکا حاضر نشد در ازای آنها قبول کند با موارد دیگری که با اولویتهای ایدئولوژیک این دولت در تضاد بودند، مخالفت نکند.
به این ترتیب دولت آمریکا حاضر نیست نه اهداف هزاره، نه همکاری با دادگاه جزایی بینالمللی، نه گسترش شورای امنیت به شیوهای ملموس... را بپذیرد.
بدیهی است ایالات متحده هرگز روابط بسیار صمیمانهای با سازمان ملل متحد مگر در زمان تاسیس آن که یک نسیم خوشبینی میوزید، نداشته است. با بروز جنگ سرد، سازمان ملل متحد به دلیل تقابل میان 2 بلوک شرق و غرب فلج شده بود. در زمان رونالد ریگان، ایالات متحده طفره رفتن از پرداخت سهمیه مالی خود که یک چهارم بودجه سازمان ملل متحد را تشکیل میدهد، آغاز کرد.
پس از سرنگونی اتحاد جماهیر شوروی، سازمان ملل متحد اندکی از اعتبارش را بازیافت؛ جورج بوش پدر برای سازماندهی بازپسگیری کویت که صدام حسین خاک این کشور را تصرف کرده بود، با مجوز شورای امنیت دست به اقدام زد.
بیل کلینتون که متعلق به نسل مخالف با جنگ وینتام بود، به نوبه خود توجه جدیدی به سازمان ملل متحد نشان داد؛ اما مجلس سنای آمریکا که تحت تسلط جمهوریخواهان بود بسرعت تمایلات کلینتون برای همکاری بینالمللی را سرکوب کرد. مخالفت سازمان ملل متحد در مجاز دانستن جنگ عراق موجب بیاعتباری این نهاد از نظر محافظهکاران و حتی بخشی از دموکراتهای آمریکایی شد.
از نظر بسیاری از نمایندگان کنگره آمریکا، سازمان ملل متحد مجمع تمام شرارتهاست. آنها گاهی این نهاد را یک «دولت جهانی» در مدیریت دانسته و گاهی آن را «یک باشگاه دیکتاتورها» تحتتاثیر دشمنان واشنگتن یا اسرائیل نامیده و همواره آن را یک بوروکراسی عظیم که فساد در آن ریشه دوانیده توصیف کردهاند.
رسوایی اخیر «نفت در برابر غذا» که موجب افشای یک سیستم گسترده اختلاس شد به این خصومت دامن زد.
در چنین فضای مملو از بیاعتمادی است که جان بولتون به سمت سفیر ایالات متحده در این نهاد بینالمللی منصوب شده است. دولت آمریکا، بولتون را به عنوان مردی معرفی کرد که میتواند با قدرت نظریاتش این سازمان بوروکراتیک را به جنبش درآورد. این در حالی است، جان بولتون نه از نزدیک و نه از دور به چنین قهرمانی شباهت ندارد. او تنها یک میخ دیگری است که توسط جورج دبلیو بوش بر تابوت چندجانبهگرایی کوبیده میشود.