تاریخ انتشار : ۱۶ ارديبهشت ۱۳۸۸ - ۱۱:۴۶  ، 
کد خبر : ۱۷۱۴۸

جایگاه اطلاعات در تصمیم‌گیری‌های دولتمردان آمریکا (بخش اول)

چکیده: مدتی است که دولت بوش مدام سرش به سنگ می‌خورد، حتی در زمینه‌ای که به سبب آن توانست سیاست خود را برای مدت طولانی به رقبایش تحمیل کند ، یعنی مسأله امنیت داخلی. پس از آن که کنگره آمریکا، رئیس جمهور را به خاطر سپردن مدیریت چندین بندر آمریکایی به یک شرکت دولتی دوبی مؤاخذه کرد ، وی بیش از پیش در جلب حمایت افکار عمومی برای سیاستش در عراق با مشکل رو به رو شده است و سابقه شکست آمریکا در ویتنام، پیوسته مطرح می‌شود.

گابریل کولکو

افسانه سلاح‌های کشتار جمعی عراق

آقای اسکات ریتر، افسر سابق سازمان اطلاعاتی آمریکا در سپتامبر 1991 به جمع بازرسان سازمان ملل پیوست که نظارت بر از بین بردن سلاح‌های کشتار جمعی عراق و موشک‌های هسته‌ای کلاهک‌دار را بر عهده داشت. آقای ریتر، مطمئن‌ترین اطلاعات را از سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا، انگلیس و اسرائیل دریافت می‌کرد. در سال 1990 وی پی برد که عراق واقعا به تعهداتش در برابر سازمان ملل جامه عمل پوشیده است.

با وجود این، پس از سال 199، کابینه‌هایی که یکی پس از دیگری در واشنگتن تشکیل شدند، همگی وانمود کردند که عراق دارای سلاح‌های کشتار جمعی است؛ زیرا همان‌گونه که آقای ریتر به خوبی درک کرده، هدف کاخ سفید، « تغییر رژیم عراق » بوده است و روابط القاعده و صدام ـ روابطی که خطر در اختیار قرار دادن سلاح‌های کشتار جمعی به سازمان القاعده را در بر داشت ـ دلیل ساختگی دیگری بود که آقای بوش برای توجیه حمله به عراق ارائه می‌کرد. لیکن آقای ریتر از اواخر سپتامبر 2001 متوجه شد که حقیقت، درست بر عکس اظهارات آقای بوش می‌باشد و رژیم لائیک عراق همیشه مخالف سر سخت اسلام‌گرایی فناتیک آقای اسامه بن لادن بوده است.

مدت‌هاست ـ از سال 1940 تا کنون ـ که مفاهیمی مانند بحران، خطر فوری، تهدیدات علیه امنیت ملی و منافع حیاتی آمریکا جزء جدایی‌ناپذیر سیاست خارجی آمریکا هستند. این مفاهیم به بسیج افکار عمومی که در ابتدا علیه جنگ بود کمک کرد و مهم‌تر از آن به کنگره آمریکا اجازه داد تا بودجه کلانی را با عنوان « دفاع از امنیت ملی » در اختیار دولت بگذارد. در چنین شرایطی دیگر کسی به واقعیت کاری ندارد. از مارس 1947 تا کنون یعنی از زمانی که هر اس ترومن، نظریه معروف خود را به همین نام ارائه کرد، مبالغه حساب شده از واقعیت و حتی گاهی وارونه جلوه دادن آن روش عادی رؤسای جمهوری آمریکا بوده و هست. نظریه ترومن بحران یونان و ترکیه را تهدیدآمیزترین تحریکات برای صلح جهانی وانمود می‌کرد. طبق گفته‌های آقای دین آچسن، معاون وزیر کشور، کنگره و مردم آمریکا به اندازه کافی از حجم پول لازم برای مقابله با بحران طولانی مدتی که می‌رفت تا همه اروپا و سایر نقاط جهان را در بر گیرد، آگاهی نداشتند.

جرج کنان، طراح اصلی محاصره ابرقدرت شوروی، در مورد طرح ترومن جای شک باقی می‌گذاشت و حتی جرج مارشال، وزیر کشور، معتقد بود که رئیس جمهور ( ترومن ) در مورد وخامت اوضاع مبالغه می‌کند. با وجودی که امروزه شوروی و اقمارش از بین رفته‌اند، این عادت بزرگ جلوه دادن مسائل و طرح کردن تهدیدات « فاجعه‌آمیز » ی که بر صلح جهانی سنگینی می‌کند همچنان ادامه دارد.

از سال 1947، طبق اظهارات ویلارد سی ماتیاس، عضو سازمان سیا که تا زمان بازنشستگی‌اش در سال 1973 مسئول برآورد قدرت اتحاد شوروی بود بحث پایان‌ناپذیری درباره نیات اتحاد شوروی‌، سازمان‌های اطلاعاتی نظامی و غیر نظامی آمریکا را در مقابل هم قرار داده بود. برای توجیه هزینه‌های سرسام‌آور تبلیغاتی می‌بایست اهداف اتحاد شوروی را به هشدارآمیزترین شکل ممکن توصیف نمود. در نتیجه، پیش از آن که به سیاست شوروی توجه شود، به امکانات آن تکیه می‌شد. گرایش‌های انعطاف‌پذیرانه در اتحاد شوروی نادیده گرفته شد و اختلافات بین چین و شوروی به طور عمدی و ساده لوحانه بی‌اهمیت جلوه داده می‌شد. همان‌گونه که ماتیاس خاطرنشان می‌ساخت «بعد از 1968 قضاوت‌های مستدل و متعادلمان درباره اتحاد شوروی بیش از پیش مورد انتقاد قرار می‌گرفت. » این مجموعه به ما کمک می‌کند تا جنگ ویتنام و نیز سایر جلوه‌های سیاست آمریکا را از سال 1946 درک کنیم.

ریچارد نیکسون، رئیس جمهور جمهوری‌خواه آمریکا، نفرت عمیقی از سازمان سیا داشت. در سال 1973 نیکسون مسئول سازمان سیا را که مخالف دخالت این سازمان در محافظت از عاملان قضیه واترگیت بود از کار برکنار کرد. مشاوران اصلی جیمی کارتر، رئیس جمهور دموکرات آمریکا، به سهم خویش اعتراف می‌کنند که پیش‌بینی‌های سازمان سیا آزارشان می‌داد و این نه در اثر عدم دقت، بلکه بیشتر به سبب ناسازگاری قابل استناد و جدی نبودن‌شان بود.

در سال 1981 رونالد ریگان، ویلیام کیزی را به رهبری سازمان سیا برگزید که به قول او می‌توانست با تحلیلگران سازمان سیا دعوا کند، با آنها به مقابله برخیزد و سرشان داد بزند. در نتیجه کیزی سیاست خارجی خود را بر سازمان سیا تحمیل کرد و اظهار داشت: «برنامه ارزیابی ما به اهرم قدرتمندی تبدیل شده است که می‌تواند بر تصمیمات سیاسی تاثیر بگذارد. »

مسؤولان پیشین سازمان سیا که خاطرات خود را به چاپ رسانده‌اند همگی بر سر دقت نداشتن ارزیابی‌های این سازمان اتفاق نظر دارند. علی رغم وجود کارکنان بسیار زبده در بطن این سازمان و انبوه اطلاعاتی که در اختیار دارد، از سال 1946 تا کنون هیچ گاه واشنگتن نتوانسته است به یک سیستم اطلاعاتی قابل استناد دست یابد که از نظر سیاسی « بی‌طرف » باشد و بتواند به سیاست خارجی کشور با خرد و دانش جهت دهد. بر عکس، درک واشنگتن از جهان بر اساس نظریه‌های پیش ساخته و یا منافع ویژه بنیان شده؛ امری که شکست‌ها و ناکامی‌های بزرگی را از ویتنام تا عراق و نیز در جاهای دیگر به همراه آورده است.

قبل از جنگ ویتنام، اطلاعات کسب شده را بنا بر اهداف سیاسی تغییر می‌دادند، این امر همچنان ادامه دارد. فعالیت‌های سازمان سیا فقط وقتی جدی قلمداد می‌شود که به جناح شبه نظامی‌اش اجازه دهد تا به عملیات ویرانگر خود در خارج از کشور ادامه دهد و البته تمام عملیات خبر رسانی و جمع‌آوری اطلاعات، دستکاری می‌شوند. منظور بیشتر استراتژی سیاسی است تا اطلاعات واقعی.

در هندوچین، دولت آمریکا می‌تواند بر روی کارشناسان آگاه به مسائل محلی حساب کند. در سال 1949 جرج دبلیو آلن به سرویس اطلاعاتی پنتاگون پیوست و خیلی زود به بخش بررسی عملیات پاریس منتقل شد تا بتواند امپراطوری استعمارگر خود را حفظ کند. خاطرات او بسیار افشاگرانه است. برای مثال او خاطرنشان می‌کند که رئیس جمهور « آیزنهاور » و وزیر کشور « جان فوستروالز » بسیار مخالف بودند که فرانسه پس از شکست دین بین فو، قرارداد آتش‌بس را با دشمن امضا کند. همچنین ایالات متحده مخالف قراردادهای 1954 ژنو بود و بر اساس یک سری فرضیات کاملا غیر واقعی تصمیم محکوم به شکستی اتخاذ نمود و جای فرانسه را در هندوچین گرفت.

برای نمونه، قراردادهای ژنو شامل تبصره‌هایی بود که طبق آن باید انتخاباتی صورت گیرد که راه را به سوی وحدت کشور باز کند اما دولت آمریکا مانع اجرای این تبصره‌ها شد. در همان حال مفادی را که مربوط به اسلحه‌زدایی دو طرف می‌شد زیر پا گذاشت. مداخله آمریکا در ویتنام با این عملکردها آغاز شد. جنگی که بیش از بیست سال به طول انجامید و نقطه حاد آن سال 1968 بود که آمریکا بیش از 500 هزار سرباز را وارد طولانی‌ترین جنگ تاریخ ایالات متحده کرد.

ولی تحلیلگران سازمان سیا وقایع مربوط به هر مرحله را پیش‌بینی کرده بودند. بحران ظاهری خلیج تونکن در ماه اوت 1964 آقای آلن را متعجب ساخت؛ زیرا وی به خوبی می‌دانست که حکومت سایگون و واشنگتن در آن زمان برای کمک به رژیم ویتنام جنوبی ماموریت‌های مخفیانه‌ای در منطقه انجام می‌دادند. او ابتدا تصور می‌کرد که بخش‌های نظامی آمریکا از عملیات یکدیگر بی‌خبرند و خاطرنشان ساخت «هیچ گمان نمی‌کردم که دولت جانسون دنبال کوچک‌ترین بهانه‌ای است تا مداخلات خود را در ویتنام گسترش دهد.» همین ماجرا در مورد وقایع پلایکو، گسترش از پیش تدارک شده جنگ را حقانیت بخشیدند.

در سال 1998 سازمان سیا ماجرایی از وقایع سال‌های 1968 ـ 1962 با امضای هارولد فورد را به چاپ رساند. این ماجرا به خوبی نشان می‌دهد که اظهارات رئیس وقت پنتاگون، روبرت مک نامارا ( که بعدها رئیس بانک جهانی شد ) مبنی بر اینکه هیچ متخصص در امور ویتنام وجود نداشت که بتواند به او مراجعه کند، بی‌پایه است.

در واقع او هیچ‌گاه حاضر به شنیدن حرف‌های این متخصصان نشده بود. شکست‌های متعدد واشنگتن ابتدا از ناتوانی آمریکا در درک شیوه‌های نظامی دشمن ناشی می‌شد که فقط تعداد نفرات را در نظر می‌ گرفت. از طرف دیگر دولت جانسون با لجاجت تمام از ان گوین و ان تی یو این ( دیکتاتور فاسد ) حمایت می‌کرد تا شاید به بی‌ثباتی سیاسی که از قتل رئیس جمهور ان گودین دی یم ( در نوامبر 1963 ) ایجاد شده بود پایان دهد. باید خاطرنشان ساخت که ان گودین دیی یم از پشتیبانی آمریکا برخوردار بود و سرانجام این که سربازان سایگونی که آمریکا آنها را تربیت و تجهیز کرده بود، برای چنین جنگی آمادگی نداشتند؛ زیرا تعلیماتشان بر اساس یک جنگ قراردادی از نوع آمریکایی بود.

نتیجه تمام این اشتباهات این بود که در سال 1975 جرالد فورد، رئیس جمهور وقت آمریکا در نهایت ناتوانی شاهد فروپاشی رژیم ارواح گونه تیو شد، اما در طول این ماجرای احمقانه رسانه‌های گروهی مدام خبر از پیروزی آمریکا می‌دادند و بسیار سیاسی می‌شد...! سازمان سیا به رغم اعترافات خود به این دسیسه‌ها صحه گذاشت. نتیجه این شد که طبق اعترافات آلن، همان گونه که جنگ روانی مبنی بر مبالغه تهدیدات علیه آمریکا نقش محوری در انتخاب مجدد جانسون به ریاست جمهوری ایفا کرد، شکست تت نیز مانند انفجاری بر اذهان عمومی مردم آمریکا اثر گذاشت. فقط بعد از شکست تت بود که ایالات متحده متوجه شد در این جنگ پیروز نخواهد گشت.

هارولد فورد و جرج آلن هر دو به یک نتیجه رسیده بودند که آلن آن را این گونه توصیف می‌کند: « رهبران ما بسیار تمایل دارند که خود را گول بزنند و برای خودشان توهمات بیافرینند. » لیکن در بطن سازمان سیا، بسیاری از ماموران این سازمان همان گونه به جنگ هندوچین انتقاد می‌کردند که مخالفان این جنگ اشتباه می‌نمودند. مقالات منتشر شده در درون این سازمان با صراحت تمام نشان می‌دهد که قسمت بزرگی از اطلاعات جمع‌آوری شده توسط سیا در واقع فاقد ارزش هستند. همچنین با صراحت بیان شده که برخی از عملیات ویژه سرویس‌های جاسوسی و یا وابسته به پنتاگون بسیار احمقانه بوده است. اگر چه با توسعه تکنولوژی، میزان داده‌هایی که در دسترس مأموران اطلاعاتی قرار دارد، ده برابر شده ولی این مساله نه تنها تحقیق و بررسی را آسان‌تر نکرده، بلکه این فراوانی، بر عکس، استفاده از داده‌ها را مشکل‌تر نموده و تعداد اطلاعات خارج از موضوع و یا اشتباه را نیز بالا برده است.

اطلاعات نادیده گرفته شده

همه می‌دانند که ده سال است نظریات رایج، منافع شخصی و بلندپروازی‌های سیاسی به ویژه مساله انتخاب دوباره سیاستمداران، تصمیم‌گیرندگان را وا می‌دارد تا از در نظر گرفتن اطلاعاتی که باب میلشان نیست صرف‌نظر کننند. اکثر کارمندان عالی رتبه دولت که با این مشکل روبرو هستند اعتراف می‌کنند که تصمیم‌گیرندگان قبل از هر چیز از آنها انتظار دارند اطلاعاتی را منتقل کنند که در راستای اهداف آنها باشد. بدین ترتیب، مسئولان سیاسی، این اطلاعات را از هم جدا و آنها را مطابق میلشان انتخاب می‌کنند. اینان نه تنها به قضاوت خود اعتماد کامل دارند بلکه موظفند برنامه‌هایشان را عملی سازند. تعداد بسیار کمی از مقام‌های عالی رتبه اطلاعاتی اعتقاد دارند که اطلاعاتشان می‌تواند از اجرای یک سیاست جلوگیری کند. مساله عراق نمونه دیگری از این عملکرد است.

بین ویتنام و عراق تفاوت‌های سیاسی و فرهنگی چشم‌گیری وجود دارد و موقعیت جغرافیایی ـ سیاسی این دو کشور کاملا از هم متفاوت است. ایالات متحده از بیم آنکه تهران در خلیج ] فارس [ با سرکردگی « شیعه »، خود را به قدرت بنشاند، علی‌رغم افتضاح ایران گیت، آقای صدام را در جنگ علیه ایران ( 1980 ـ 1988 ) تشویق و حمایت کرد. این وحشت همچنان پابرجاست زیرا اگر اکثریت شیعیان در عراق قدرت را در دست بگیرند امری که به نظر محتمل می‌آید ایران به اهداف سیاسی ـ جغرافیایی خود در منطقه نزدیک‌تر خواهد شد. البته علی‌رغم تناقض اساسی در موضع‌گیری‌های آمریکا که امکان برپایی یک دموکراسی واقعی در عراق را تضعیف می‌کند، ایالات متحده در حال تکرار همان اشتباه‌های مداومی است که به شکستن در هندوچین انجامید. جمع‌آوری اطلاعات درباره عراق مانند ویتنام، سطحی انجام گرفت.

اگر چه دلایل واقعی مداخله نظامی آمریکا در عراق ریشه‌های متعددی دارد، این امر روشن است که طرز فکر بخصوصی از رهبران برخی محافل در آمریکا در این مداخله نقش کلیدی بازی کرده است. آقای دونالد رامسفلد، وزیر دفاع کشور، خطاب به آقای بوش ـ به محض انتخابش به ریاست جمهوری ـ این طرز فکر را خلاصه کرده و اظهار داشت که سیاست خارجی دولت نوین آمریکا باید کمتر به عقب نگاه کند و «رو به آینده داشته باشد. » البته آقای بوش هم طور دیگری تصور نمی‌کرد. در این مورد هم هیچ‌گاه، اطلاعات در تصمیم‌گیری‌های مهم نقش جدی بازی نکرده است. دولت کنونی آمریکا نه تنها حاضر نیست حرف‌های سرویس‌های مختلف را به حساب آورد بلکه تحقیقات و بررسی‌های آنها را نیز تحریف می‌کند.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات