تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱۳۸۹ - ۰۷:۲۴  ، 
کد خبر : ۱۷۷۱۶۱
واشنگتن چه مکانیسم‌هایی را برای حفظ سلطه بر سرزمین بین‌النهرین در سر دارد؟

مدل کره‌ای برای عراق

سبحان محقق اشاره: این روزها که واشنگتن نیروهای رزمی آمریکایی را از خاک عراق خارج کرده است، بخش اعظم تحلیل ها و توجهات کارشناسان به عراق پس از آمریکاست؛ به استثنای برخی تحلیلگران رسمی نزدیک به کاخ سفید، قریب به اتفاق ناظران و کارشناسان اصولاً اعتقادی به ظهور یک عراق پس از آمریکا ندارند. اما چیزی که میان این کارشناسان فاصله می اندازد، گمانه های متفاوتی است که آنها در مورد آینده عراق و چگونگی حضور آتی آمریکا در این کشور دارند. از میان این گمانه ها، در مورد مدل کره ای عراق بیشتر سخن گفته می شود با این مضمون که واشنگتن چیزی مشابه همان سیاستی که در قبال شبه جزیره کره به اجرا درآورده است را در مورد عراق نیز اجرا خواهد کرد. حال که بر مدل کره ای این همه تأکید می شود، جا دارد نگاهی به این مدل داشته باشیم و با مقایسه شرایط امروز عراق با اوضاع دو کره در اوایل دهه 1950، ظرفیت ها را بسنجیم و مشخصا ببینیم که آیا ایالات متحده می تواند مدل موردنظر را برای عراق تکرار کند؟ سرویس خارجی

نیمه نخست سال 2007 بود که اولین بار دولت «جرج بوش» پسر «مدل کره ای» را در مورد عراق بر سر زبان ها انداخت: آن زمان کاخ سفید از هزینه های سرسام آور جنگ تمام عیار، آغاز بحران اقتصادی داخلی و فشار مضاعف افکار عمومی برای پایان دادن به جنگ در عراق و افغانستان رنج می برد. با این حال، عراق سرزمینی نبود که واشنگتن به راحتی بتواند از آن دل بکند و این همه منابع نفتی را به امان خدا رها کند. در چنین وضعیتی بود که کاخ سفید یکباره اعلام کرد، راه حل دراز مدت برای عراق، اجرای مدل کره است. همان موقع نیز در تعریف این مدل، گفته شد: «کاهش شدید نیروهای آمریکایی و استقرار آنها در چند پایگاه کشور هدف، برای حفظ توازن محلی و منطقه ای و در صورت لزوم، به کارگیری این نیروها علیه شورش های داخلی و یا تهدیدات منطقه ای.»
اما، همانطور که می دانیم دولت بوش نتوانست به سمت اجرای این سیاست قدمی بردارد و یا بهتر است بگوئیم شرایط به وی اجازه هیچگونه ابتکاری را به جز ادامه جنگ نداد.
بوش در حالی پست ریاست جمهوری را در ژانویه سال 2009 به «باراک اوباما» سپرد که از قبل با سران عراق قرارداد امنیتی بغداد - واشنگتن موسوم به «قرارداد خروج» را امضا کرده بود. طبق این قرارداد،وی مکلف شد همه نیروهای رزمی آمریکایی را تا 31 اوت (سال 2010) (9 شهریور جاری) از عراق خارج کند و همه نظامیان آمریکایی را نیز تا پایان سال 2011 (10 دی 1390) از خاک عراق بیرون ببرد.
بوش و محافظه کاران در شرایطی نبودند که بتوانند برای پس از خروج چاره ای بیندیشند و حتی مدل کره ای را که در ژوئن سال 2007 بر سر زبان ها انداختند، دیگر از آن سخنی نگفتند و جنگ را و مدیریت تحولات پس از آن را به اوباما و دولت بعدی سپردند.
اوباما همانطور که در سپتامبر سال 2008 (آذر 1387) اعلام و ماه گذشته نیز بر آن تأکید کرد، طبق برنامه زمانبندی شده در قرارداد خروج، نیروهای آمریکایی را از عراق خارج می کند.
در گیرودار خروج نیروهای رزمی آمریکایی از عراق که دو هفته زودتر از موعد مقرر (9 شهریور) انجام شد، یک مقام وزارت دفاع آمریکا (پنتاگون) در گفت وگو با شبکه فاکس نیوز، بار دیگر اجرای مدل کره ای برای عراق را بر سر زبان ها انداخت. انتشار این خبر نشان داد که اجرای این مدل در درون ساختار سیاسی و تصمیم گیری آمریکا، هنوز طرفدارانی داشته و کاخ سفید آن را به عنوان یک بدیل احتمالی در نظر دارد.
اگر رئیس جمهور آمریکا دقیقاً طبق قرارداد خروج عمل کند و عراق را بگذارد و برود، این بهترین گزینه برای دولت بغداد و کشورهای مستقل منطقه است. اما در عرصه سیاست بین الملل، این ساده اندیشی است که فکر کنیم واشنگتن پیامدهای چنین خروجی را برای منافع آمریکا نادیده می گیرد؛ اگر آمریکا عراق را بدون بر جا گذاشتن جاپایی ترک کند، حیثیت و جایگاه بین المللی اش لطمه می بیند، به نظم نوین مبتنی بر یک جانبه گرایی با محوریت واشنگتن، آسیب جدی می رسد، موجودیت اسرائیل به خطر می افتد، نظام های محافظه کار عربی دچار مخاطره می شوند، ایران تا سطح یک قدرت بلامنازع منطقه ای اوج می گیرد، چرخه انتقال نفت از خاورمیانه به کشورهای صنعتی و انتقال مجدد دلارهای نفتی از بازارهای اقتصادی و تسلیحاتی منطقه به غرب دچار اختلال می شود،... لذا، بعید به نظر می رسد که آمریکا این شکست و تحقیر همیشگی را بپذیرد و مسلماً برای عراق طرحی و یا مدلی را دست و پا می کند و مدل کره ای یکی از طرح های روی میز رئیس جمهور آمریکا در اتاق بیضی شکل کاخ سفید است.
پیشینه مدل کره‌ای
این مدل، همانطور که از نامش پیداست، به تحولات شبه جزیره کره در نیمه دوم قرن بیستم مرتبط است.
شبه جزیره کره از سال 1905 میلادی تحت اشغال ژاپن قرار گرفت و در بهار سال 1945 که آلمان در جنگ جهانی دوم شکست خورد، ژاپن در شرایط سختی قرار گرفت و امپراتور این کشور تمام نیروها را از خارج برای حمایت از خاک اصلی فراخواند و پس از آن، تعداد معدودی از نیروهای ژاپنی در کره ماندند.
دو روز پس از بمباران اتمی هیروشیما، اتحاد جماهیر شوروی به ژاپن اعلان جنگ داد و به منچوری(چین) و شمال شبه جزیره کره حمله کرد. بدین ترتیب، نیروهای روسی از شمال وارد خاک کره شدند و نظامیان آمریکایی نیز از جنوب پیش روی کردند و سرزمین کره در مدار 38 درجه میان این دو ابر قدرت تقسیم گردید.
«کیم ایل سونگ» که یک کمونیست کره ای بود، وارد مناطق تحت اشغال شوروی در شمال شد و توانست به کمک طرفدارانش و شوروی، یک حکومت کمونیستی در این منطقه به وجود بیاورد. استالین، رهبر وقت شوروی، با به قدرت رساندن سونگ، عملا تعهدی را که به آمریکایی ها در مورد برگزاری یک انتخابات آزاد داده بود، زیر پا گذاشت و از همین جا، اختلافات سیاسی در شبه جزیره آغاز شد.
نیروهای تحت امر سونگ در 25 ژوئن سال 1950 تهاجم خود را به جنوب آغاز کردند و هدفشان تصرف کره جنوبی بود. اما مقامات و مردم این منطقه که تمایلی به کمونیست ها نداشتند، از آمریکا کمک خواستند و البته خود ایالات متحده نیز از پیشروی کمونیست ها وحشت داشت. در همان روز 25 ژوئن، واشنگتن از طریق شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه ای را به تصویب رساند که براساس آن، نیروهای این سازمان با ارتش کره شمالی وارد جنگ شدند و در واقع، باید گفت که نیروهای آمریکایی با کره شمالی وارد جنگ شدند، چرا که بخش اعظم نیروهای سازمان ملل را سربازان آمریکایی تشکیل می دادند. بدین ترتیب، جنگ کره به جنگ آمریکا علیه کمونیست ها در شرق آسیا تبدیل شد.
ابتدا ارتش کمونیستی کره توانست سئول را اشغال کند، ولی با پیاده شدن نیروهای آمریکایی در بندر «بوسان» شرایط عوض شد و سونگ برای اجتناب از شکست خوردن، عقب نشینی کرد.
مذاکرات آتش بس از سال 1951 آغاز شد و بالاخره در ژوئیه سال 1953 قرارداد ترک مخاصمه میان طرفین امضاء شد و مدار 38 درجه به عنوان مرز میان دو کره تعیین گردید.
مجموع کشته شدگان، مجروحان و مفقودالاثرهای این جنگ، بالغ بر سه میلیون نفر بود که بیشترشان چینی و کره ای بودند و آمریکایی ها نیز طی آن، 36 هزار نفر کشته دادند. سپس، نیروهای کشورهای بی طرف به عنوان نیروهای حافظ صلح در مناطق مورد نظر مستقر شدند.
اما چیزی که در اینجا مورد بحث است، اقدامی است که ایالات متحده انجام داد؛ این کشور علی رغم پایان یافتن جنگ، برای حفظ جایگاه خود پس از جنگ، چند پایگاه نظامی در خاک کره جنوبی تأسیس کرد و این پایگاه ها را با گذشت 57 سال همچنان حفظ کرده است. هم اکنون تعداد نیروهای آمریکایی در کره جنوبی حدود 25 هزار نفر است.
کره و عراق
هدف آمریکا از استقرار دایمی نیرو در کره جنوبی، جلوگیری از سقوط این کشور و اشغال آن توسط کمونیست ها بود. در برخی منابع، هدف از استقرار، مقابله با وقوع جنگ داخلی اعلام شد که منظور، مقابله با جریانات کمونیستی در داخل کره جنوبی بوده است. به هر حال، براساس تحولات حدود شش دهه اخیر و آنچه که رسما اعلام شده است، هدف از استقرار نیرو توسط آمریکایی ها در کره جنوبی، حفظ توازن نیرو در منطقه (شبه جزیره کره و آسیای جنوب شرقی) و حمایت از ثبات در داخل کره جنوبی بوده است.
نکته ای که در اینجا باید مورد توجه قرار گیرد و با شرایط عراق کنونی نیز مقایسه گردد، منافع مشترکی است که مردم کره جنوبی و ایالات متحده را به هم پیوند می داده است؛ وحشت از حاکمیت کمونیسم. آن روزها در کره جنوبی فقط کمونیست های بومی از آمریکا نفرت داشتند و همین جریان چپ، اعتراضات و تظاهرات خیابانی ضدآمریکایی را مدیریت می کرد. البته کم کم در دهه های بعد و خصوصا در حال حاضر، جریانات ملی گرا نیز با حضور آمریکائیان در خاک کره جنوبی مخالفند و این جریان نوعا در پی وحدت دو کره است.
سؤال مهم این است که چه شباهتی میان کره آن روز و عراق امروز وجود دارد؟ کسانی که مدل کره ای را برای عراق نیز پیشنهاد می دهند، باید به دنبال وجوه های مشترک باشند. اما، واقعیت این است که نه عراق، نه منطقه خاورمیانه و نه آمریکا و جهان فعلی هیچ شباهتی با کره و چین آن روز ندارند.
در عراق مردم منافع مشترکی با آمریکایی ها ندارند که هیچ، به شدت نیز میان این دو اختلاف وجود دارد. آمریکا نفت و عراق را می خواهد، اما عراقی ها به توسعه ثبات کشور خود می اندیشند. آمریکا مدعی است با عناصر القاعده در عراق می جنگد، ولی عراقی ها القاعده را یک بحران تصنعی و کاملا وارداتی می دانند و معتقدند که این تروریست ها با ورود نیروهای آمریکایی، در عراق فعال شده اند و با خروج آنها نیز خاموش می شوند.
مورد دیگری که دو بحران کره و عراق را از هم جدا می کند، وجود یک تهدید در همسایگی کره جنوبی است که هر لحظه ممکن بوده و هست این کشور همسایه (کره شمالی) نیروهایش را روانه جنوب کند. برای عراق چنین کشوری وجود ندارد.
بنابراین، حضور آمریکا در عراق برای حفظ سلطه بر منابع نفتی، صیانت از اسرائیل و مقابله با ایران اسلامی، برای عراقی ها سؤال برانگیز و غیر قابل تحمل خواهد بود.
برخی از کارشناسان معتقدند شرایط فعلی عراق به ویتنام شبیه تر است و آمریکا برای جلوگیری از دردسرهای بیشتر، باید دندان طمع را بکند و برای همیشه از عراق برود.
اما، این انقطاع یکباره از عراق، با خروج از ویتنام و یا سومالی فرق داشته و همانطور که اشاره شد، پیامدهای جدی به دنبال دارد، پیامدهایی که اصلا خوشایند آمریکا و اسرائیل نیست.
اگر آمریکا در عراق پایگاه دایمی ایجاد کند، هیچ تضمینی وجود ندارد که حملات موشکی به این مراکز و حتی سفارت آمریکا در بغداد متوقف شود، چیزی که این روزها به واقعه ای تکراری و هر روزه تبدیل شده است.
پایگاه اینترنتی «آمریکن کرونیکل» طی تحلیلی که 30مرداد ماه آن را منتشر کرد، خطاب به سران واشنگتن، آورده است که اجرای مدل کره ای در عراق، نهایتاً برای آمریکا دردسر ایجاد می کند؛ براساس این تحلیل، استقرار سه یا چهار پایگاه در کشوری که برای جهان اسلام مهم است، جریان رادیکال اسلامی را تبدیل به یک جریان اصلی ضدآمریکایی در کل دنیای اسلام می کند.
مسئله مهم دیگر، هزینه سرسام آور استقرار پایگاه های دائمی و یا طولانی مدت در کشورهای دیگر است: ایالات متحده هم اکنون حدود 1000 پایگاه نظامی خارجی دارد و هر ساله 100 میلیارد دلار برای آنها هزینه می کند. قابل ذکر است که این رقم، دلارهایی که در افغانستان، عراق و داخل ایالات متحده هزینه می شود، را شامل نمی شود.
ارتش دیپلمات‌ها
بسیاری از محافل کارشناسی و رسانه ای به جای مدل کره ای، از لشکرکشی دیپلماتیک در مورد عراق پس از عقب نشینی نیروهای نظامی آمریکا حرف می زنند. علت چنین ذهنیتی، اظهارات جسته و گریخته رهبران آمریکا دراین مورد، احداث بزرگترین سفارت در سواحل فرات پایتخت عراق در مقایسه با سایر کشورها و احداث کنسولگری در شهرهای بزرگی مثل بصره، موصل و... است.
به نظر می رسد که ایالات متحده به دیپلمات ها چشم دوخته است و از این طریق می خواهد منافعش را در عراق حفظ کند.
تاکنون در مورد وظایف دیپلمات های آمریکایی در عراق پس از عقب نشینی گفته شده است که آنها وظیفه دارند زمینه های سرمایه گذاری شرکت های خارجی (آمریکایی) را در عراق فراهم آورند، بر روند آموزش نیروهای عراقی توسط نظامیان و مستشاران آمریکایی نظارت کنند و حافظ منافع ایالات متحده باشند. اما برای اینکه به مأموریت های واقعی این فرستادگان سیاسی و دیپلمات ها در عراق پی ببریم، باید از این لفاظی های سیاسی فاصله بگیریم و کاملا شفاف بگوئیم که مأموریت حقیقی این دیپلمات ها در عراق، همان مأموریتی خواهد بود که نظامیان و تفنگداران آمریکایی از اجرای آن بازماندند؛ مواردی مثل سرمایه گذاری عمدتا انحصاری شرکت های آمریکایی در بخش های پرسود و به ویژه در بخش های استخراج، تولید و پالایش نفت و گاز، تقویت سلطه آمریکا بر مقدرات عراق، وابسته کردن روزافزون زیرساخت های اقتصادی این کشور به وام های صندوق بین المللی پول و بانک جهانی، تقویت فعالیت های جاسوسی سیا و موساد علیه جریان ها و شخصیت های مستقل داخلی و علیه کشورهای همسایه، نفاق افکنی داخلی، جهت دادن روند سیاسی داخلی به سمت یک دموکراسی هدایت شده و دست آموز و تبدیل کردن عراق نفتی به یکی از پایگاه های منطقه ای بازگشت دوباره دلارهای نفتی به کشورهای صنعتی و آمریکا را می توان به عنوان اهداف مهم لشکر دیپلماتیک آمریکا در عراق ذکر کرد.
اما، در موفقیت لشکرکشی دیپلماتیک چیزی که اهمیت پیدا می کند نیاز همه جانبه به ویژه اقتصادی و نظامی یک نظام بومی به دولت مهاجم است تا به قول «آندره گوندر فرانک» اقتصاددان آمریکایی، رابطه قمر و متروپل در معنای واقعی خود تحقق یابد. دراین شرایط است که وابستگی و حرف شنوی ساختار سیاسی بومی به حداکثر می رسد.
در مورد عراق، آمریکایی ها تنها زیرکی ای که به خرج داده اند، خارج نکردن عراق از شمول بند هفتم منشور سازمان ملل است.
کشور عراق که در زمان رژیم دیکتاتوری «صدام» و در پی تهاجم وی به کویت در سال 1991 تحت پوشش این بند قرار گرفت، در واقع به حاکمیتش خدشه وارد شد.
سازمان ملل با استناد به این بند می تواند در صورتی که صلاح بداند در امور داخلی و سیاسی عراق مداخله کند و عراق کشوری است که تحت قیمومت این سازمان قرار دارد.
آمریکا این اهرم را به مثل استخوان درگلو، برای خود محفوظ نگه داشته است، اما برای مطیع کردن عراق به اهرم های بیشتری نیاز دارد. همانطور که می دانیم مردم کره جنوبی در نیمه دوم قرن بیستم از هیولای کمونیسم واهمه داشتند و به همین خاطر به دامن هیولای سرمایه داری (آمریکا) پناه بردند. آمریکا نیز دستش در تغییر دلخواه، زیرساخت های اقتصادی کره به نفع جهان سرمایه داری و سرمایه گذاران آمریکایی باز بود و البته مردم و نظام کره جنوبی نیز به درجاتی از توسعه رسیدند.
اما برای عراق و عراقی ها اکنون هیچ هیولای خارجی به جز آمریکا وجود ندارد و دولت عراق می تواند با مدیریت صحیح درمورد فروش نفت، نقدینگی لازم را برای توسعه فراهم کند و به نهادهای مالی وابسته به آمریکا مقروض نشود.
افکارعمومی عراق و منطقه و حتی جهان نیز علت همه مصائب هفت سال اشغال را آمریکا می دانند و به این زودی ها این نفرت علیه دولت واشنگتن در دل مردم نمی میرد. لذا می بینیم که موفقیت لشکر دیپلماتیک نیز نیاز به مقدماتی دارد. با این حال به نظر می رسد که در شرایط فعلی، آخرین دستاویز برای سران واشنگتن لشکرکشی دیپلماتیک است. به تعبیر«توماس آر. ادلم» نویسنده آمریکایی، این لشکر هم اکنون تحت فرماندهی «هیلاری کلینتون» وزیر خارجه آمریکا قرار دارد. ارتش جدید کلینتون همان وظایف و مأموریت هایی را برعهده خواهدداشت که تاکنون ارتش ایالات متحده درعراق داشته است.
به نوشته نیویورک تایمز، درشرایط نبود ارتش آمریکا در عراق، وزارت خارجه آمریکا درنظر دارد 60 خودروی ضدمین و حفاظت کننده درمقابل کمین موسوم به «MRAPS» را از پنتاگون درخواست کند، خودروهای زره پوش سفارت را تا 1320 خودرو افزایش دهد و با افزایش سه هواپیمای اختصاصی به حوزه دیپلماتیک، ناوگان هوایی کوچک خود را گسترش دهد. در بخش ناوگان هلی کوپترهای اختصاص یافته به دیپلمات های آمریکایی مستقر در عراق، که توسط 17 خلبان وابسته به شرکت های خصوصی مقاطعه کار هدایت می شوند، نیز تا 29 خلبان افزایش می یابند.
با وجود آنکه وزارت خارجه آمریکا در عراق به هلی کوپترهای جدید «MRAPS» و هلی کوپترهای هجومی مجهز می شود، باز هم مقامات دولت اوباما ادعا می کنند عملیات هجومی آمریکا در عراق پایان یافته است. اگر نبرد آمریکا پایان یافته بود، چه لزومی داشت که وزارت خارجه این کشور به چنین ادوات تهاجمی سنگین مجهز شود؟
نیویورک تایمز یادآوری می کند که تاکنون وزارت خارجه آمریکا به یک ارتش میدانی این چنینی مجهز نشده بود. این روزنامه تعداد پرسنل ارتش کلینتون را که متشکل از مقاطعه کاران خصوصی است، 7000 نفر برآورد می کند. البته باید حدود 10هزار مزدوری که درعراق درمقابل دریافت وجه می جنگند را هم به تعداد فوق افزود.
سال‌های سرنوشت‌ساز
این مسئله که عراق مستعد تنش های قومی و مذهبی است، برکسی پوشیده نیست؛ این کشور متشکل از سه حوزه قومی- مذهبی با مرزهای جغرافیایی تقریبا مشخص است و تحولات سال های اخیر نیز نشان داده است که محرک های بیرونی (چه مذهبی، چه قومی و چه اطلاعاتی) برتشدید تنش های درونی عراق موثر هستند.
در چنین شرایطی، یک دولت دموکراتیک نه چندان قدرتمند در بغداد شکل گرفته است؛ دولتی که تا سیادت کاملش برخاک عراق بسیار فاصله دارد. مسلماً، با خروج نیروهای اشغالگر از عراق، دولت بغداد با چالش هایی مواجه خواهدشد. بهترین مفروض و گمانه برای مردم و نظام عراق این است که این نظام در نبود نیروهای اشغالگر، روز به روز استحکام بیشتری بیابد، آرامش و ثبات را تقویت کند و ضامن یک حاکمیت ملی همه جانبه و تمام عیار در عراق بشود.
اگر تحولات آتی عراق به این سمت پیش برود، مطمئنا دست آمریکا نیز از این کشور کوتاه خواهد شد و از دست لشکر دیپلماتیک نیز کار چندانی ساخته نیست. اما همانطور که ذکر شد، سایه یک پتانسیل قوی منازعات سیاسی، قومی ومذهبی داخلی نیز بر عراق فعلی سایه افکنده است. اگر عراق به ورطه این منازعات بغلطد، آمریکا نیز این بار نه از دروازه، بلکه از پنجره به عراق برمی گردد. به عبارت دیگر، شکل تحولات مشابه دوران صدام و دهه های قبل از رژیم وی خواهدشد. ایالات متحده در چنین بستری، از طریق عوامل خود دست به کودتا می زند و یا توسط شخصیت ها و جریان های سیاسی وابسته به خود، بر مقدرات عراق مسلط می شود.
در یک جمع بندی باید گفت اگر آمریکا می خواهد منافعش را درعراق حفظ و تقویت کند، ازطریق مدل کره ای و یا ارتش دیپلماتیک به این هدف نمی رسد، بلکه باید دموکراسی خودساخته در عراق را برچیند و به جای آن، یک نظام دموکراتیک صوری تحت فرمان را تحمیل کند و در صورتی که از انجام این مدل نیز عاجز بماند باید در پی تحمیل رژیم کودتایی، موروثی و دیکتاتوری درعراق باشد. به هرحال، منافع استکباری آمریکا باید با یک حکومت دموکراسی واقعی و مردمی در عراق مانعه الجمع است.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات