* از چه تاریخی و چگونه با مرحوم آیتالله طالقانی آشنا شدید و چه ویژگیهایی را از ایشان به خاطر دارید؟
** آشنایی من با ایشان از سال 39، 40 شروع شد. ما به مسجد هدایت میرفتیم و در مراسمی که آنجا بود شرکت میکردیم. مرحوم طالقانی از دوره طلبگی با مرحوم پدر من آشنا بودند و از این جهت به ما لطف داشتند.
* از نظر شما بین اندیشه و عملکرد مرحوم آیتالله طالقانی و اندیشه مسلط بر نهضت آزادی، چه مرزبندیهایی وجود دارد؟
** نکته قابل ذکر این است که گروه ها و احزاب سیاسی در ایران از زمانهای دور به این حقیقت رسیدند که در میان ملت ایران جایگاهی ندارند. در برههای از نهضت ملی شدن نفت، روشنفکران و احزاب باورشان شد که بدون روحانیت میتوانند خودی نشان بدهند و مردم را به سوی خود جذب کنند، اما در عمل دریافتند که پیروزی این نهضت هم به برکت وجود شخصیتهایی چون آیتالله کاشانی میسر است. ایشان بودند که در کنار مصدق ایستادند و مبارزه را اوج بخشیدند. وقتی که آن خنجر از پشت زدن و بیوفایی کردن بعد از نهضت ملی شدن نفت به وقوع پیوست و اغلب گروهها و احزاب، به آیتالله کاشانی خیانت و سعی کردند ایشان را در اذهان مردم بدنام و ذهنیت منفی در آنها ایجاد کنند، نه تنها شکست خوردند، بلکه به طور کلی موقعیت و پایگاه خود را در میان مردم از دست دادند.
من در دوران ملی شدن صنعت نفت حضور نداشتم و از آن دوران خاطراتی ندارم، اما وقتی بعد از کودتای ننگین 28 مرداد، ما به تدریج وارد جامعه شدیم و از مسائل سیاسی اطلاع پیدا کردیم، دیدیم که مردم عادی و مردم کوچه و بازار به شدت به این گروهها بدبین هستند. اسم جبهه ملی که میآمد، برای مردم نفرتانگیز بود و در نتیجه، این گروهها جایگاه و نقششان را به طور کلی در جامعه از دست دادند و منزوی شدند. در میان اینها کسانی بودند که نشستند و ارزیابی کردند و این عامل را یافتند که علت گریز مردم و نفرتشان از اینها دو چیز هست، یکی بیتوجهی به مذهب و دیگر دوری از روحانیت، لذا میبینیم که از دل جبهه ملی چهرههایی سر برآوردندکه هم سعی میکنند با چهره مذهبی فعالیتشان را در جامعه دنبال کنند و هم روحانیون را در میان خودشان داشته باشند و به رغم اینکه «تز اسلام منهای روحانیت» در رأس برنامههایشان است، از وجود روحانیون هم استفاده میکنند. اینکه میبینید نهضت آزادی، آیتالله طالقانی را در رأس بنیانگذاران نهضت آزادی قرار میدهد، به همین دلیل است که به این نکته میرسد که بدون حضور یک روحانی در این جمع، نمیتواند در میان جامعه نفوذ و موقعیتی کسب کند و پایگاه مردمی داشته باشد. تنها نهضت آزادی این کار را نکرد گروههای دیگر هم به همین روال پیش رفتند. مثلاً انجمن حجتیه هم به همین شیوه عمل کرد.
به همان نحوی که آیتالله طالقانی نسبت به وحدت حوزه و دانشگاه حساسیت داشت و این اهتمام و حساسیت و رسالت او در جهت نزدیک کردن حوزه و دانشگاه باعث شد که نهضت آزادی از نام و جایگاه اجتماعی ایشان، سوءاستفاده و با عضویت ایشان در آن تشکل، در واقع برای خود موقعیتی کسب کند. نهضت آزادی از حساسیت آقای طالقانی در مورد وحدت حوزه و دانشگاه سوءاستفاده کرد و آقای طالقانی هم خودش را قربانی کرد و به صحنه آمد تا بتواند توطئه استعمار جهانخوار را که به دست رضاخان عملی کرده بود، از بین ببرد. بین اهداف مرحوم طالقانی و اهداف نهضت آزادی، تفاوتهای فاحشی وجود دارد. آقای طالقانی قائل به وحدت حوزه و دانشگاه بود، در حالی که از نهضت آزادی هیچ مطلبی نمیبینید که در جهت تحقق این هدف باشد و در این راستا گامی برداشته باشد. حتی قبل از 15 خرداد 42، وقتی که نهضت آزادی در پشتیبانی از روحانیت اعلامیه داد، موضوع اعلامیه هیچ ربطی به وحدت حوزه و دانشگاه ندارد و با همان اعلامیه هم به روحانیت ضربه زده است. اولین اعلامیهای را که نهضت آزادی در جریان انجمنهای ایالتی و ولایتی صادر کرده، مطالعه کنید. عین اعلامیه الآن در اختیارم نیست، لذا نقل به مضمون میکنم. در آن اعلامیه، نهضت آزادی اظهار مسرت میکند از اینکه روحانیت بعد از 60 سال غیبت از صحنه سیاسی، بار دیگر به صورت دستهجمعی به صحنه آمده است.
این، تحریف آشکار تاریخ و ظلم است. اگر روحانیت بعد از شهریور 20 به کلی از صحنه کنار رفته بود، پس مرحوم مدرس که بود؟ پس حرکت علمای آذربایجان، علمای خراسان، علمای اصفهان علیه رضاخان چه بودند؟ آیتالله انگجی، میرزا آقا تبریزی و شخصیتهایی که در دوران رضاخان دستگیر شدند، زندان رفتند، تبعید شدند، که بودند؟ مرحوم بهلول یا مرحوم شیخ محمد تقی بافقی، که بودند؟ بعد از جریان شهریور20، آیتالله کاشانی و فدائیان اسلام که بودند؟در همین جا هم که ظاهراً از روحانیت دفاع میکند، به تحریف تاریخ میپردازد. بنابراین میبینیم که هم و غم آیتالله طالقانی، وحدت حوزه و دانشگاه بود، در حالی که عملکرد نهضت آزادی به تخریب این ارتباط منتهی میشد. آیتالله طالقانی طرفدار حاکمیت اسلام به معنی واقعی کلمه بود، اما اینها دنبال اسلامی بودند که با شرایط روز تطبیق کند، در حقیقت نوعی اسلام امریکایی، کتابهای مهندس بازرگان یعنی «مطهرات»، «راه انبیا راه بشر» و امثالهم به گونهای اسلام را معرفی میکنند که در شرایط روز، قابل قبول باشد، از جمله اینکه نماز را به عنوان ورزش و وضو را به عنوان طهارت و بهداشت مطرح میکند. بدیهی است که این نگرش، در مواضع فراوان با اندیشه آیتالله طالقانی تفاوت دارد.
سوم اینکه بزرگترین هدف آیتالله طالقانی، سرنگونی شاه بود، یعنی همان هدف امام و روحانیت که «براندازی رژیم» بود. شما اگر اسنادی را که نهضت آزادی منتشر کرده است، مطالعه کنید، میبینید که مهندس بازرگان در روز اعلام موجودیت نهضت آزادی میگوید: «ما مسلمانیم، مصدقی هستیم، ایرانی هستیم، قانون اساسی را دربست قبول داریم و نؤمن ببعض و نکفر ببعض نیستیم.»، یعنی که همه اصول آن را قبول داریم و به اصول 30، 31 و 32 متمم قانون اساسی که میگوید سلطنت باید نسل اندر نسل در خاندان پهلوی ادامه پیدا کند، پایبند هستیم. بعد از مهندس بازرگان، حسن نزیه دومین نفری است که میآید و در آنجا سخنرانی میکند. این مطلب را تصریح میکند که ما معتقد به نظام سلطنتی و وفادار به آن هستیم. باید سلطنت نسل اندر نسل در خاندان پهلوی ادامه پیدا کند، منتهی شاه باید سلطنت کند نه حکومت. این چیزی نبود که با سیاست و اندیشه آیتالله طالقانی همخوانی داشته باشد، لذا میبینیم که در دوران مبارزه، آنها به خاطر اینکه در مقطعی فکر میکردند که آن حرکت امام، قبل از 15 خرداد شاه را سرنگون میکند، به شدت و سرعت و شتابزده حرکت کردند و باعث شد که رژیم هم طبق سیاست امریکا، برای گوشمالی دادنشان، چندسالی آنها را زندانی کند. یکی از تفاوتهای اندیشههای طالقانی و نهضت آزادی این بود که آیتالله طالقانی به شدت به دنبال براندازی رژیم بود و شاه را قبول نداشت و آنها دنبال این بودند که شاه سلطنت کند نه حکومت. شاه پس از به زندان انداختن سران نهضت آزادی در عمل دریافت که آنها متنبه شدهاند و لذا در سال 1346 به مناسبت جشن تاجگذاری، همه آنها را آزاد کرد، اما دیری نپایید که آقای طالقانی مجدداً دستگیر شد. پای مهندس بازرگان تا سال 57 به زندان نرسید و به طور کلی از صحنه کنار رفت.
* تفاوت مهم دیگر حمایت آیتالله طالقانی از مبارزات مسلحانه است که نهضت آزادی به کلی با آن مخالف بود. آیتالله طالقانی در این راستا تا نزدیکی شهادت هم پیش میرود و با تمام قوا در جهت تقویت این روند میکوشد و صدمات بسیاری را متحمل میشود. ظاهراً او در نهضت آزادی حضور دارد. ولی بین ایشان و سران نهضت آزادی، تفاوتهای آشکاری وجود دارد. به نظر شما آثار مثبت حضور آیتالله طالقانی در نهضت آزادی کدامند؟
** همان اعلامیههای نیم بندی را که در حمایت از روحانیت میدادند، نتیجه حضور ایشان بود. آیتالله طالقانی نهایت سعی خود را میکرد که آنها را به روحانیت نزدیک کند. پس از قیام 15 خرداد اعلامیههایی در حمایت از امام توسط نهضت آزادی منتشر شده بود که سران نهضت، ازجمله مهندس بازرگان، آنها را رد میکردند و میگفتند: «صحت ندارد.» چرا؟ چون قاطعیتی که در آن اعلامیهها برای مخالفت با شاه وجود دارد، چیزی نیست که مورد قبول سران نهضت آزادی بوده باشد. به نظر میرسد کسانی که این اعلامیهها را نوشتهاند، تحت تأثیر نظرات آیتالله طالقانی بودهاند و نظرات ایشان را اعمال میکردند.تفاوت دیگر آیتالله طالقانی، با نهضت آزادی، در مورد نوع نگاه ایشان به امریکاست. آیتالله طالقانی امریکا را به عنوان یک جهانخوار متجاوز فزونخواهی که بزرگترین خطر برای این کشور محسوب میشود، تلقی میکرد. اما نهضت آزادی همانند جبهه ملی معتقد بود که ما بدون کمک امریکا، اصلاً نمیتوانیم نفس بکشیم، نمیتوانیم در جامعه حضور داشته باشیم، وجود و موجودیت ما بسته به همخوانی ما با سیاست امریکاست. در سال 1343 که کاپیتولاسیون احیا میشود، هیچ یک از گروههای سیاسی، نفس نمیکشند، نه آنهایی که دم از پان ایرانیسم میزدند، نه آنهایی که دم از ناسیونالیسم میزدند و میگفتند، «چو ایران نباشد تن من مباد» صدا از آنها در نمیآید، چرا چون اعتقاد داشتند موضعگیری علیه کاپیتولاسیون، در واقع موضعگیری علیه امریکاست و در این شرایط، خلاف اصول سیاسی است که علیه امریکا موضعگیری کنیم و حال آن که آیتالله طالقانی اگر در آن مقطع در زندان نبود، مسلماً اعلامیه میداد و یا سخنرانی میکرد و موضع بسیار قاطعی را اتخاذ میکرد. چنان که در جریان سرمایهگذاریهای امریکاییها در ایران در سال 1349 که عدهای از سرمایهگذارهای پول پرست امریکا، مثل راکفلر، به ایران آمدند و آن برنامه را اجرا کردند، آیتالله طالقانی موضعگیری کرد و بلافاصله هم دستگیر شد و به زندان افتاد، در حالی که نهضت آزادی در آن مقطع، بازنفس نکشید.
یک نکتهای را من در اینجا عرض کنم که به قول ما طلبهها دفع شبهه مقدر است. یک زمانی آقای مهندس بازرگان رحمتالله علیه این جمله را گفته بود که: «آقای روحانی نسبت به ما کم لطفی کرده. اگر ما علیه کاپیتولاسیون اعلامیه ندادیم به خاطر این بود که در زندان بودیم.» آقای دکتر یزدی هم چندسال قبل، در روزنامه شرق، باز این مسئله را مطرح کرد، درست است که در آن زمان سران نهضت آزادی در زندان بودند. ولی در 13 آبان 43 که امام تبعید میشوند و یا در 4 آبان 43 که امام سخنرانی میکنند و 21 مهر 43 که کاپیتولاسیون در مجلس شورای اسلامی تصویب میشود باز هم اینها هیچ عکسالعملی نشان نمیدهند. آنها نه در مورد کاپیتولاسیون و نه در مورد تبعید امام، عکسالعملی نشان نمیدهند. اما یک هفته بعد از تبعید امام، وقتی که بنزین گران میشود و تاکسیرانهای تهران در اعتراض به گران شدن بنزین دست به اعتصاب میزنند، اعلامیه میدهند و از تاکسیرانها حمایت و گرانی بنزین را محکوم میکنند. مگر سران نهضت در آن دوره در زندان نبودند؟ یعنی از دیدگاه نهضتیون، گران شدن بنزین مهمتر از قانون کاپیتولاسیون بود.بله. این تفاوت عمدهای بود که بین آیتالله طالقانی و آنها وجود داشت. آیتالله طالقانی سعی میکرد اولاً با حضورش در آن جمع، تا حدی از تندرویهای آنها علیه روحانیت جلوگیری کند. شعار «اسلام منهای روحانیت» بعد از حضور آقای طالقانی در نهضت آزادی، دست کم به شکل صریح مطرح نشد، درست است که نهضت آزادی در آن مقطع، در جهت وحدت حوزه و دانشگاه هم تلاشی نمیکرد اما در جهت تخریب آن هم آشکارا فعالیتی نمیکرد و در مقاطعی سعی داشت به خاطر حضور آیتالله طالقانی، بیشتر با روحانیت کنار بیاید.
* به هنگام اقامت امام در پاریس، ارتباط ایشان با مرحوم آیتالله طالقانی به چه نحو بود؟ ظاهراً اعلامیهها را مرحوم احمدآقا برای ایشان میخواندند.
** من خیلی در جریان این مسئله نیستم. تنها چیزی که میدانم این است که آیتالله طالقانی از طرف امام، عضو شورای انقلاب بودند و امام در مواردی نظر شورای انقلاب را بر نظر خودشان مقدم داشتند، از جمله در مورد انتخاب مهندس بازرگان به نخستوزیری که امام نظر چندان مثبتی نداشتند، بخصوص بعد از برخوردی که در پاریس بین امام و بازرگان پیش آمد، امام دریافتند که ایشان نمیتواند یک دولت انقلابی را اداره کند و رسالت و مسئولیتی متناسب با شرایط را به عهده بگیرد، ولی هنگامی که نظر اعضای شورای انقلاب، متوجه مهندس بازرگان بود، امام نظر آنها را بر نظر خود مقدم دانستند.گفته میشود که مرحوم آیتالله طالقانی با این انتخاب موافق نبودند.به هر جهت نظر اکثر اعضای شورای انقلاب، موافق انتخاب مهندس بازرگان بود.