*برخی تحرکات اخیر مانند تأکید بر وجوه ملیگرایانه بازگرداندن منشور کوروش و طرح مکتب ایران و... را چگونه می بینید؟
**در جریان فتنه سال گذشته، 13 میلیون نفر به دلایل مختلف به آن جریان رأی دادند. نمیخواهم بگویم که همه آنها میدانستند که قصه این جوری از کار در میآید. آنچه که از طریق دولت دارد اتفاق میافتد این است که برادر عزیزم، آقای احمدینژاد با نگرشی مهربانانه دارد نگاه میکند که چرا این اتفاق افتاد و بر اساس آن برنامهریزی میکند تا بهنوعی طیف خاکستری جامعه را جذب کند.
در گذشته خط مشخصی بین تفکر انقلابی و تفکر ملیگرایی کشیده شد، چون در مقاطع گوناگون تاریخی، جریان ملیگرایی بهنوعی جریان دینی را به سمت خود کشید و حرکتهای انقلابی را از بین برد. احمدینژاد معتقد است در میان این لایههای خاکستری، طیفی بیش از 10 میلیون نفری وجود دارد که چندان کاری به تفکرات انقلابی ندارد، ولی مملکت و سرزمین خود را دوست دارد و لذا به مدلهای مختلف، جلساتی گذاشته شده، از جمله ایرانیان خارج از کشور را دعوت کردند، به آنها میدان دادند که بروید کیش و سرمایههایتان را بیاورید و بعد هم مسایلی مانند مکتب ایران. به ذهن من میرسد که این کارها در این جهت انجام میشود.
هر زمان هم که آقای احمدینژاد بخواهد این کار را بکند، بالاخره در یک گوشه دنیا یک اتفاقی در حال رخ دادن هست، یک زمان قرآن آتش میزنند، یک وقت به غزه حمله میکنند و... بنابراین، انتخاب زمان مناسب برای این کار بسیار دشوار است و احمدینژاد در این سه سال باقیمانده از ریاستجمهوریاش، برای جذب این طیف وقت زیادی ندارد و هر زمان بخواهد این کار را بکند، دشمن دارد کاری میکند. تشخیص زمان مناسب برای انجام این کار -که دائماً و پیوسته مقارن با قصهای میشود که دشمن درست میکند-، دشوار است.
احمدینژاد در این کار موفق هم بوده است، یعنی بینی و بینالله من در همین طیف با آدمهایی که با آنها سر و کار دارم که کلاً نسبتی با انقلابیگری ندارند، میبینم واقعا دارند جذب می شوند. لذا باید تحلیل درستی داشته باشیم. آقای احمدینژاد باید به این قصه توجه داشته باشد که با این تاکتیک چهمقدار جذب میشوند و ما به ازای آن از طیف حزباللهیها چقدر ریزش میکنند. البته رئیسجمهور نمیتواند در تلویزیون بنشیند و بگوید که ای طرفداران من! با چه هدفی دارم با این تاکتیک را جلو میبرم. اما این گیر هم وجود دارد که حزب الله وقتی توجیه نیست که چه اتفاقی دارد میافتد، میآید و در 30 شب ماه مبارک رمضان، در هیئات به رییس جمهور انتقاد میکند و نهایتا این وضعیت پیش آمده که هر حزباللهیای در دور دوم احمدینژاد دوست دارد نقش اپوزیسیون را بازی کند که بگردند و کل سیستم احمدینژاد را با این عنوان که بنیصدرتان را جمع کنید، زیر سؤال ببرند. نتیجه هم این می شود که فرزند من که امروز قبل و بعد این جریان را نمیفهمد، یک شبه میشود ضد احمدی نژاد و ضد رهبری. چون وقتی تو داری این جریان را میزنی این بچه دیگر در دامن آقا نمیآید و اپوزیسیون میشود و عنقریب است که به دامان آن طرف بیفتد و نه در دامان حزبالله. برای همین هم حضرت آقا هم گفتند که مسائل فرعی را این قدر بزرگ نکنید.
*عوارض منطقهای و بین المللی مطرح کردن مسایلی مثل مکتب ایران و... چیست؟
**قطعاً ما باید تبعات این قصه را بپذیریم. احمدینژاد هم این قصه را میفهمد. انشاءالله که آقای احمدینژاد در یک اتاق فکری این مسایل را بالانس کرده است. بعضی از کسانی که امروز توی شیپور ایرانیت میدمند و این مسئله را بزرگ میکنند، همان کسانی هستند که در دوران آقای خاتمی و حسن روحانی و وزیر امور خارجه ما 24 ساعته با جک استراو و....جلسه میگذاشتند و چای قند پهلو میزدند! فرق بسیار زیادی است بین جلسه گذاشتن امثال آقای روحانی با آنها و باج دادنشان به اجنبی با مدلی که دولت فعلی دارد، چون ما حداقل به صداقت احمدینژاد و تیم او ایمان داریم و به صداقت حسن روحانی و کسانی که در طول جنگ باعث قطعنامه 598 شدند، اطمینان نداریم. درباره کسانی که این زهر را درست کردند، هنوز سؤالات زیادی باقی است که در جای دیگری باید به آنها پاسخ داده شود. من میبینم بعضاً همانها بر این در شیپور میدمند.
اما اینکه آیا الان زمان مناسبی برای طرح این مسئله توسط آقای احمدینژاد هست یا نیست؟ ما خواهشمان این است که برادر! آقای احمدینژاد! الان حزب الله نمیتواند این لقمه را هضم کند. تو داری بخشی از طیف خاکستری را به دست میآوری، ولی از یک طرف هم داری طیف خاکستری میسازی، یعنی یک سری خاکستری جدید با این حرکتها تولید میشوند. من به ایرادها و انتقاداتی که بر دولت و عملکرد آن وارد است، کار ندارم، از کلیت یک جریان کلان حرف میزنم. دشمن دوست دارد ما را به راههای فرعی بکشاند، چون در آنجا میتواند ما را گیر بیندازد. الان منتقد کیست؟ آقای روحانی است؟ آقای رضایی است؟ آقای شمخانی است؟ باید پرسید آقایان! در مقطعی که شما سر کار بودید و با ابرجنایتکارها تساهل و تسامح سیاسی میشد، آن موقع چرا کسی شیپور نزد؟ آن آقا در شعارهای انتخاباتش مطرح کرد که دیوانگی است ما بخواهیم با آمریکا سرشاخ بشویم. من اگر رئیس جمهور شوم با اوباما تعامل سازنده خواهم داشت. شما که هنوز به جایی نرسیده بودید، اینها شعارهای انتخاباتیتان بود، اگر سر کار آمده بودید که اوضاع امروز ما این گونه نبود.
قاطعانه میگویم اغلب کسانی که امروز جریانهایی چون جریان مشایی را بزرگ میکنند، همین الان تفکراتشان در راستای تفکراتی به مراتب پوسیدهتر و خائنانهتر از همین تفکراتی است که ادعای مخالفت با آنها را دارند و میگویند اینها دارند زرتشتیگری و ایرانیگری را باب میکنند. نه اینکه فقط بگوییم اگر میآمدید این کار را میکردید، بلکه اینها جزو ادعاهای تبلیغاتی شما بود که به جایی هم نرسید و از ریاستجمهوری فقط کت و شلوارش ماند که هر روز میپوشید و جلوی آیینه خودتان را تماشا میکنید!
*اگر این کار آقای احمدینژاد یک تاکتیک باشد و حتی به قیمت قربانی شدن بخشی از اعتبار خودش، به نفع انقلاب تمام شود، نه تنها بد نیست که یک جهاد است، منتهی عدهای معتقدند که این یک نوع انحراف است و اتفاقاً قرار است موجودی این جریانهایی که ساخته میشوند، در برابر رهبری خرج شود. نظرتان در این باره چیست؟
**این فرمایش شما درست است و باز من روی این قصه تأکید میکنم که به هر حال احمدینژاد برای جذب آن بخش از جامعه تلاش میکند که کلافهاند و با این دغدغههای ما قرابتی ندارند، چون مدل فکری حضرت روح الله هزینهبر است. به هر حال تاکتیکی است که احمدینژاد روی آن فکر کرده و پذیرفته و احساس میکنم اگر دوستان ما حواسشان جمع باشد، روشنگری کنند، جلساتی هم با خود او داشته باشند و این خط دقیقاً تبیین شود و صداقت هم در این قصه باشد که انشاءالله هست، به نتایج خوبی میرسند. من به این قصه، خوشبینانه نگاه میکنم و فکر میکنم که ما از این گردنه هم عبور خواهیم کرد و با وجود شیطنتهایی که میشود و با کجسلیقگیهایی که حزب الله بعضی جاها دارد میکند، ما با صحت و عافیت از این مرحله هم عبور میکنیم.
یعنی بچه حزباللهیها باید به برخوردهای آقا نسبت به دولت چشم بدوزند و المتقدم لهم مارق نسبت به ولیفقیه نشوند. ایشان ممکن است به برخی عملکردهای دولت انتقاد هم داشته باشند، اما معتقدند که دولت، خط اصلی و مبانی را نگه داشته و لذا انتقاد هم که میکنند به عملکردهاست.
دقیقاً همین طور است. حضرت آقا صریحاً فرمودند من از همه دولتها حمایت کردم و از این دولت، به طور خاص حمایت میکنم، چون آماج بیشترین تهاجمات است و من بر خودم تکلیف میدانم که از او حمایت کنم، مضافاً بر اینکه این دولت نه فقط در ادعا، که طبق آمار و ارقام واقعی و هم بر اساس آنچه که مردم دارند میبینند، کارها و خدمات انقلابیای را انجام داده که در دورههای قبل نشد. در انتخابات هم علیرغم همه خطکشیهایی که شد، رأی قاطع به احمدینژاد متعلق به طبقهای بود که طعم این خدمات را به چشم دیده بودند. اگر حزب الله روشنگری کند و کجسلیقگی نکند و بهخصوص هیئات که توانستند در برابر بخشی از تهاجمات بایستند، هوشیار باشند، از این مرحله نیز به سلامت عبور خواهیم کرد.
اگر از من بپرسید که فتنه بعدی را چگونه می بینی؟ تحلیل و نگرش من این است که ما بعد از اتفاقات و عملیاتی که پیش میآیند، جلسه برای تحلیل و بازخوانی و بازنگری آنها نداریم و همیشه دنبال روزمرگی هستیم. اما دشمن این طور نیست. شما سماجت و پیگیری آمریکا را ببینید. 30 سال است که دارد یکنفس عملیات میکند، 30 سال است که جواب نمیگیرد و باز هم رها نمیکند. اگر ما 30 سال به یک در بسته بزنیم و پول خرج کنیم و دائم جاسوسهای ما را بگیرند و عملیات انجام بدهیم و موفق نشویم و جواب نگیریم، باز هم ادامه میدهیم؟ ما اگر بیاییم عواملی را که در هشت ماه فتنه، فعال بودند و خدا کمکمان کرد و علمداری ولایت نجاتمان داد، بشناسیم و تحلیل کنیم، میبینیم که سه عامل بود که ما را نجات داد: اول خود خدا که لطف کرد. دوم وجود ذیجود رهبری و ولایت و سوم دعای خانوادههای شهدا. به نظر من این سه عنصر کمک کرد که سریع از این فتنه خارج شدیم.
ما اهل بررسی کردن نیستیم، ولی دشمن بررسی میکند. بیاییم ببینیم گسلها و سوراخها و راهکارهای نفوذ برای شکنندگی ما چیست؟ جین شارپ، متخصص کودتاهای مخملی، دو هفته پیش، حرف جدیدی نزد که گفت راه اینها از بیرون نیست و آمریکا حماقت خواهد کرد اگر از بیرون به اینها بزند، چون این کارش موجب انسجام در درون خواهد شد. این یک حرف قدیمی است که او دو مرتبه تئوریزهاش کرده. آن چیزی که میتواند ما را شکست بدهد، همان است که 1400 سال است اتفاق افتاده، در آندلس دیدیم، در جنگ هم دیدیم، در قصه قطعنامه هم دیدیم و امروز برای اینکه قصه 598 دوباره اتفاق نیفتد، این نشستها و این برنامهها را داریم.
راهکار نفوذ در درون ما چیست؟ اولاً راهکار باید از جنس خودمان باشد و توسط کسانی طراحی شود که مدل ما را خوب میشناسند.
من صراحتاً میگویم که تا قبل از قصه فتنه، شناختم نسبت به حسین بن علی علیه السلام ضعیف بود؛ شناختم نسبت به علی بن ابیطالب علیه السلام و سه فتنهای که در طول پنج سال حکومت ایشان افتاد، ضعیف بود و آنها را با پوست و خون در هشت ماه فتنه درک کردم.
*عوامل قدرت و انسجام ما کدامند؟
**اول هیئتها. در این ماه مبارک رمضان اینها دقیقاً این را فهمیدند و آمدند و کاملاً سوار کار شدند. عناصر انقلابی قدیمی که در این یک دهه تحلیلهای درستی نداشتند، برای اینکه بیایند و روی فاز هیئات سوار شوند، امسال حضور کامل داشتند و به همین دلیل است که بر و بچههای خوب حزباللهی ما باید حواسشان حسابی جمع باشد. درست است که شاید نیروهای انقلابی هم با نیت خیر بیایند تا از دلهای خوب و انقلابی هیئات در دورههای آتی استفاده بکنند، اما حزب الله باید حواسش جمع باشد. آن خطیب محترمی که دارد در شیپور ضد دولت میدمد، باید ببیند آن آقایانی که در آن دورهای که مسئول بودند و مسئولیت داشتند، با شاه فالوده نمیخوردند، حالا چه شده که ده شب و پانزده شب ماه مبارک رمضان، آن هم ساعت یک و دو نصف شب میآیند و در هیئت چنبره میزنند؟ من از دیدنشان حیرت میکردم! نباید از خودمان بپرسیم که اینها بر اساس چه اهدافی این کار را میکنند؟
و این را برای بچه حزباللهیها میگویم و دوست دارم در تاریخ ثبت شود که فتنه بعدی دقیقاً در جاهایی است که در دوره گذشته، نقطه انسجام و قوت ما بوده است. دشمن روی نقاط قوت ما و نقاط ضعف خودش کار میکند؛ کاری که ما هیچ وقت نمیکنیم و اصلاً به این مدلها عادت نداریم.
من سر این قصه در فرصت دیگری مفصل عرض خواهم کرد که این آقایانی که دو مرتبه سر و کلهشان در این جور جاها پیدا شده، چه کارهاند و چه کار میخواهند بکنند، چون سن خیلی از دوستان ما اقتضا نمیکند که به یاد بیاورند در مسجد شهدا که ما در آن به صورت قطبی برای هیئات عمل میکردیم و وحدت و همگرایی محکمی داشتیم، آنها باعث نابودی این وحدت شدند. اگر فرصتی پیش بیاید، من سردستهها و عوامل اینها را افشا خواهم کرد. اینها هنوز هم خودی تلقی میشوند و در وزارت کشور و این طرف و آن طرف مسئولیت دارند.
علاوه بر این جریان، لازم است تا گذشته را نیز فراموش نکنیم. هنوز که هنوز است جوان ما به دلیل یک پروسه زودگذر از دوره خاتمی، تحلیل درستی از قضایای آن دوره ندارد، چون آن موقع یک نوجوان دوره راهنمایی بوده و میدیده که یک روحانی خوشقد و قواره خوشروی شیک هر جا رفته، دخترها برایش سوت و کف زدهاند و هورا کشیدهاند که خاتمی دوستت داریم و... حالا که به سن جوانی رسیده و به دانشگاه رفته، یکمرتبه با کوران این انتخابات روبرو شده و جانِ قصه را درک نکرده که این آقا با تیمش -که آن وزیر ارشادش بوده و حسن روحانی دبیر شورای امنیت ملیاش بوده و آن یکی وزیر امور خارجهاش بوده، از اساس تفکر حضرت امام عبور کردند.
یک نوجوان چنین درکی ندارد. تحلیل این وضعیت مال من است که دوره امام را درک کردهام و انحراف را دقیقاً دارم میبینم، جملات امام در ذهن و گوشم نقش بسته و الان دارم میبینم،مدعیان خط امام، 180 درجه خلاف آن عمل میکنند، اگر چه جرأتش را ندارند که صراحتاً بگویند ما در مقابل امام ایستادهایم، اما عملاً دارند همین کار را میکنند. ظاهراً با امام و عکس امام و خانواده امام و فامیل و بستگان امام هستند، اما مسیری درست 180 درجه خلاف امام میروند، یعنی در نقش نفاق کامل بازی میکنند.
اینها کجا تبیین و مدون شده؟ یعنی بچه من از کجا بفهمد که اینها این انحراف را صورت دادند و به خاطر این انحراف هم ریزش کردند و این انحراف پا نگرفت، چون اگر پا گرفته بود، رئیسجمهور دوره بعد قطعاً باید آقای معین میشد؛ برای اینکه القا میکردند که دیگر مردم از دین گریزان شدهاند و شعارهای عدالتمحوری و شعارهای امام را باید به تاریخ بسپریم به سرعت دنبال آمریکا برویم؛ نزدیک شدن به امریکا و تنشزدایی و گفتمان و گفتوگو و مذاکره و جامعه مدنی و حرفهایی که گفته شد و...
بنابراین، بسیار مهم است که نگوییم عمر اینها تمام شد و پی کارشان رفتند، وگرنه دوباره از همین سوراخ گزیده میشویم. به خاطر شلوغی و فشاری هم که در ایام فتنه وجود داشت، من فرصت نمیکردم بنشینم از نقش گروهکها از ابتدا و بهخصوص بعد از قطعنامه و نقش و ذات آنها و اینکه چه کاره هستند، برای بچهام تعریف کنم.
یک بار در انتخابات قبلی که هاشمی کاندیدا بود، آمدم خانه و دیدم دختر و پسرم دارند گریه میکنند. پرسیدم: «چه شده؟» گفتند: «تلویزیون فیلم هاشمی را نشان میداد که برای آن دختر گریه میکرد که میخواست ساعت یک بعد از نصف شب برگردد خانه و پدر و مادرش ایراد میگرفتند و اجازه نمیدادند!» بچههای من کاملاً پریشان بودند، چون قبل از آن ارادت شدیدی به این آقا داشتند و ایشان را در نمازجمعه دیده بودند و یار امام و این حرفها میدانستند. سر قصه انتخابات، بچهها مجبور شدند ذات اینها را ببینند و آنها هم مجبور بودند ذات خودشان را نشان بدهند که در عمق تفکراتشان، باورهایشان چیست که تازه باز هم به نظر من پرهیزهایی داشتند و هر کسی که بخواهد ذات واقعی اینها را ببیند، باید مثل دوستان محافظ ما، یک ماه با اینها زندگی کند و ببیند که تفکرات خانواده اینها چیست تا مثل برخی از آنها همان ماه اول ببرند و بگویند: «حتی اگر ما را بکشید، محافظ اینها نمیشویم. محافظ چی و کی بشویم؟»
بنابراین، واقعاً باید اتفاقاتی را که پیش آمد به فال نیک بگیریم. به قول حضرت آقا که به این آیه اشاره میفرمایند: «وَعَسَى أَن تَکْرَهُواْ شَیْئاً وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَیْئاً وَهُوَ شَرٌّ لکم: چه بسا از چیزی بدتان میآید و خیر شما در آن است و چه بسا چیزی را دوست دارید و شر شما در اوست» یا فرمودند فتنه 88 کشور را در مقابل میکروبهای سیاسی واکسینه کرد.
در این قصه حضرت آقا جمله خیلی قشنگی گفتند. جملهشان این بود که هر چند ظاهراً قیکردن، چیز بدی است، اما جامعه به دلیل مسمومیت زیاد، نیاز داشت که این مسمومیت را بالا بیاورد. یک کسی که مسمومیت شدید پیدا میکند، دکتر به او دارویی میدهد که هر چه را که خورده، کاملاً بالا بیاورد. هر اتفاق دیگری برای این مریض بیفتد، حالش را بدتر میکند. باید آشغالهایی را که خورده بالا بیاورد. جامعه ما هم باید آشغالهای مسمومی را که در ظرف هشت سال خورده و با تفکرات انقلابی جامعه، با هم جور نشده بودند، بالا میآورد. اینها با اعتقادات ملت تعارض داشت و بالاخره یک جایی منفجر میشد و بیرون میزد که زد و این اتفاق در قصه انتخابات افتاد.
اشاره کردید که مقام معظم رهبری مطالبی را میفرمایند و این وظیفه رسانههاست که آنها را بازخوانی کنند. همه اینها درست، ولی واقعیت این است که رسانههائی مثل مطبوعات و حتی سایتها، گسترش و تأثیر رسانههایی چون فیلم و عکس و مستند و موسیقی را ندارند. در اوایل انقلاب و دوران جنگ کسانی که به این کارها میپرداختند، بچه حزباللهیهای هنرمندی بودند، ولی فضای بچه حزباللهیهای حالا عمدتاً فضای هنری نیست.
در آن مقطع بچهها با مختصر درآمدی تا آخر ماه خود و زن و بچهشان را اداره میکردند و به کارشان هم میرسیدند. این از برکات آن مقطع خاص و آن دهه طلایی بود. جنگ که تمام شد، صحبت از رده و رتبه و سابقه و وضعیت مالی و این حرفها پیش آمد. ما نمیتوانیم بگوییم الان هنرمندها نیستند. بهترین هنرمند، بهترین کاریکاتوریست مازیار بیژنی است. یک نفر آدم تک و تنها دارد با کاریکاتورهایش لرزه بر اندام صهیونیستها میاندازد، ولی کسی از او حمایت نمیکند و بودجه نمیدهد. اینجا دیگر نمیتوانید بگویید که در حزباللهیها هنرمند وجود ندارد. بچههای هنرمند در دهه اول انقلاب از جیب خودشان دیوارنویسی و مجسمهسازی میکردند، الان شکلهای دیگری را بلدند، اما اولاً آقایان یک کاری کردند و گفتند ما فقط به کسانی که با مدل فکری ما کار میکنند سوبسید و امتیاز میدهیم. مدلهایی که مدل دین نباشند، چون تفکر دینی، خطرناک است، اهل شاخ به شاخشدن است، لذا شما شعرهای انقلابی با ضرباهنگهای جهادی و انقلابی را دیگر نمیبینید. هر چه هست عاشقانه و این حرفهاست. اتفاقاً یک بخشی از دعوای ما سر همین است که ما بچههای هنرمند داریم، ولی در حوزه هنری ما سیستمی سر کار آمد که آقای زم پایهریزی کرد و بعد از او هم ادامه یافت و قاطبه آقایان هم متأسفانه در جریان فتنه به سمت فتنهگرها میروند، در صدا و سیمای ما، در ارشاد ما و در دانشگاه ما که باید فرهنگسازی بکنند، وقتی که آقایان، عناصر را بر اساس آن طیف تفکر میچینند، خروجی آن هم باید با این وضعیت بیرون بیاید. «گندم از گندم بروید، جو ز جو». کاشتند، برداشتند.
بچه ها باید حمایت شوند. همین الان پنج تا بچه حزباللهی اگر جمع شوند و بخواهند یک مؤسسه هنری بزنند. میروند ارشاد. میپرسند مدرکتان چیست؟ میگویند مهندسی یا فلان و بهمان. جواب میدهند که نمیشود. باید حداقل یکی از اعضا روابط بینالملل خوانده باشد! بروید رزومهتان را بیاورید. شش ماه باید بدوی تا جا گیر بیاوری. طرف تا دیروز در زیرپله خانهاش کار میکرده، خواسته سایت بزند هر روز از این زیرپله به آن زیرپله. حالا میخواهد جا بگیرد، شما در خود همین رجانیوز ، طبقه چندم یک بیغولهای را گرفتهاید و هر روز هم باید صندلی و میزتان را دستتان بگیرید و این طرف و آن طرف ببرید. تازه معرف حضور نظام هم هستید و همه هم میگویند رجانیوز در خط نظام و رهبری است. این مشتی است نمونه خروار.
اما نکته دیگر اینکه افق دید بچه ها در زمینههای هنری بالا نیست. همین الان اگر کلاس آموزش نظامی و ورزش رزمی بگذارند، همه میروند، ولی یک دهم آن، دغدغه کار هنری ندارند.
به بحث اصلیمان برگردیم که چه کسانی از اصلی کردن موضوعات فرعی سود میبرند و چه کسانی به نفعشان است که موضوعات فرعی بشوند اصل و موضوعات اصلی بروند به محاق که این میتواند یک استراتژی باشد. استراتژی دیگر هم بحث از تحریم و امریکا هراسی و حمله نظامی است. بحث دیگر به فراموشی سپردن فتنه و به تعویق انداختن محاکمه سران فتنه است. شما به همه اینها اشاراتی داشتید، ولی اگر مبسوط تر در باره آنها صحبت کنید، میتواند راهگشا باشد.
ما خودمان این را مستقیماً از حضرت آقا نشنیدیم، ولی از کسانی که با ایشان جلساتی دارند، به تواتر شنیدهایم که خودتان را برای فتنه عمیقتری آماده کنید. این خیلی مسئله مهمی است که فتنه عمیقتر چه چیزی میتواند باشد؟ زخم بزرگی به پیکر بچههای همسن و همقد و قواره من هست و آن داستان 598 هست که هنوز اوراق ناخوانده و نانوشتهای برای امثال من دارد که چه شد که حضرت روح الله در پیامشان نوشتند که: «من تا دیروز با شما بازی نکردم و همان گونه که میگفتم اعتقاد به استمرار نبرد داشتم، لکن ضمن این حوادثی که در چند ماه گذشته اتفاق افتاد، مسائلی پیش آمد که در آینده انشاءالله روشن خواهد شد و مصالحی پیش آمد که ناچارم این جام زهر را بنوشم و...»
ما در شرایط جنگ سربازیم، تصمیم گیرنده نیستیم و پشت پرده را هم نمیدانیم. اما امروزه، به دلیل اتفاقاتی که در این چند سال پیش آمد، حداقل سعی کردیم که این پازلهای مجهول را کنار هم بگذاریم، چون برای بچه حزباللهیها سؤالاتی از این دست، بسیار مطرح بوده که آیا حضرت روح الله بهخاطر اولتیماتومی که فرانسه داد که اگر جنگ را تمام نکنید، سلاحی به عراق میدهیم که همه چیز را کنفیکون کند، قطعنامه را پذیرفتند یا وقتی که دشمن در فاو سلاح شیمیایی به کار برد و بعضی از قلهها را گرفت، این خوف پیش آمد که به شهرها حمله شیمیایی کند؟ آیا فشارهای خارجی بود یا داخلی؟ فشارهای داخلی از چه جنسی بود؟ واقعاً این اتفاقات در اثر تحریمها پیش آمدند؟ پس اگر در اثر تحریم بود، میشود که آنها دو مرتبه هم با همان راهکار، کارشان را پیش ببرند. یا توأمانی از این دو مقوله بود، یعنی فشار خارجی و فشار داخلی؟ به عنوان بچه حزباللهی هنوز زخم عمیق ناشی از این جراحت را بر سینه داریم و همواره باید حواسمان باشد که این قصه یک بار اتفاق افتاد و تاریخ نباید دو مرتبه تکرار شود؛ کما اینکه در مجلس ششم آن شیطانها آن نامه را به آقا نوشتند و تا آخر خط رفتند و به آقا گفتند اگر همان کار حضرت امام را تکرار کنید، موجب امتنان ملت خواهد شد که الحمدلله رب العالمین با هوشیاری آقا، آن فتنه دفع شد.
اما همین جا سؤال میکنم که آیا این احتمال وجود دارد که در اثر غفلت ملت و غفلت بچه حزباللهیها، بار دیگر همان توطئهای که در برابر حضرت روح الله شکل گرفت، در مقابل حضرت آقا هم شکل بگیرد؟ با چه صراحتی میخواهیم بگوئیم نه؟ بله، این احتمال وجود دارد. اگر غفلت کنیم، یک بار دیگر این بازی را با مدلهای جدیدتر و از داخل میخوریم، چون همان طور که اشاره کردم، دشمن مصرتر شده که راهکار از پا در آوردن اینها از بیرون نیست و ضربه از بیرون باعث انسجام در داخل میشود. راهکار از پا درآمدن ما از نظر دشمن از داخل است و از جنس خودمان.
ما باید این خلاء را پر کنیم. شناخت، یعنی همان چیزی که حضرت آقا فرمودند بصیرت، قبل از اقدام، لازم است. حضرت مولا(ع) فرمودند که «هُمْ» یعنی اصحاب ما «یَحْمَلونَ اَسْیافِهِم عَلی بَصیرَتِهِم وَ لا یَحْمِلونَ اَسْیافِهِمْ عَلی اَکْتافِهِم» یاران ما شمشیرهایشان را روی بصیرتشان حمل میکنند، نه روی شانههایشان و از جلو نظام، طبل بزرگ زیر پای چپ! این مال سربازخانههاست، اما آنجایی که سرباز ایدئولوژیک پرورش میدهد -کاری که ما متأسفانه چه در ارتش، چه در سپاه، چه در بسیجمان، داریم ضعیف عمل میکنیم- و پرورش سرباز مکتبی، خلایی است که باید آن را بپوشانیم.
نکته دیگر اینکه ما متأسفانه در همه چیز دچار افراط و تفریط میشویم. حالا داریم دائماً میگوئیم جنگ نرم، جنگ نرم. یک سری هستند که کارشان نرمافزاری و عقیدتی است و باید راجع به جنگ نرم حرف بزنند، ولی من به عنوان فرمانده نظامی حق ندارم دائماً وارد این عرصه بشوم.
آمادگی مقابله با جنگ نرم، کارِ آموزش و پرورش و دانشگاه و صدا و سیماست. در بسیج، چند ساعت وقت بچه را بگیرم، به او چه آموزشی بدهم؟ مثلاً بگویم فتنهگرها این هستند، منافقین این جوری هستند، این را باید جاهای دیگر به او یاد بدهند. من در بسیج وقت ندارم همه چیز را برای او بگویم، بلکه باید در بسیج به او آموزش بدهم که اتفاقاً بخش اعظم این آموزشها هم نظامی، اعم از برون شهری و درون شهری است. من باید سازماندهی، مانور، تجهیزات و بعد عملیات را به او آموزش بدهم، چیزی که متأسفانه این طور نیست. همه چون حضرت آقا در مورد جنگ نرم هشدار دادهاند، از این طرف بام افتادهاند . این همه بسیجی را جمع کنیم و بنشینیم مباحث سیاسی بگوییم؟ برادر من! از این طرف پشت بام نیفتی! حضرت آقا فرمودند لای این دستکش مخملی، مشت آهنین خوابیده! آنجایی که مشت آهنین خوابیده، شما باید به میدان بیایید.
اما در عین حال مسایل فرهنگی و فرهنگ سازی در جامعه را هم رها کرده ایم. بسیاری از مسایل باید از دورههای ابتدایی و دبیرستان به بچه آموزش داده شود. انشاءالله که همه عزیزان ما در آموزش و پرورش، حزباللهی بودهاند، ولی ما آن چیزی را که باید از آموزش و پرورش خروجی بگیریم، نگرفتهایم. در مقابل این سی.دیهایی که روابط جنسی را آموزش میدهند و با این نرمافزارهای عجیب و غریبی که درست کردهاند، باید فکر جدی کرد. یک بازی رایانهای دیدم که دود از کلهام بلند شد. نرمافزاری آمده که تو کاراکتر مورد علاقهات را انتخاب میکنی، چند ساله؟ چه تیپی؟ چه لباسی؟ و بعد یک دور زندگی را با او بازی میکنی! حالا تصورش را بکنید که چنین نرمافزاری اپیدمی بشود. چگونه میخواهیم جلوی این مسایل را بگیریم؟ اصلاً در باره سبک زندگی اسلامی حرفی زده نمیشود و مدلش به جامعه ارائه نمیشود، بعد توقع دارند همه هم خوب باشند و مراعات کنند. این همه حجاب حجاب میکنند، چند تا برنامه گذاشتهاند که چرا باید حجاب داشته باشی؟ اگر حجاب نداشته باشی چه میشود؟ چهار تا روایت در باره اینکه اگر حجاب نداشته باشی چه میشود، نمیگویند. نه روایت میگویی، نه از سنت پیغمبر میگویی، نه از حضرت زهرا میگویی، چه توقعی داری؟ من فکر میکنم اگر دختر من دیپلم گرفت و انتگرال بلد نبود، معادله دو مجهولی را نتوانست حل کند، با جدول مندلیف آشنا نبود، بهخدا، نه از قرب الهی او چیزی کم میشود، نه در جامعه چیزی را از دست میدهد که جدول مندلیف را بلد نیست یا فلان مسئله انتگرال را نمیتواند حل کند. به خدا آقایان! هیچ اتفاقی نمیافتد!
*حالا بعد از بحث در مورد آسیبهای داخلی، وضعیت فعلی جمهوری اسلامی در حوزه سیاست خارجی را چگونه میبینید؟
**جهان اسلام مادام که بر اساس تئوری امام خمینی حرکت نکند و به سمت متراکم شدن انرژیهای پراکنده جهان اسلام و بسیج جهانی نرود، حکایت همچنان باقی است. عین فرمایش امام این است: «یکپارچه شدن انرژی متراکم جهان اسلام و بسیج جهانی» که اینها باید با همدیگر بنشینند و تعامل داشته باشند. امام میفرمایند: «راستی اگر بسیج جهانی مسلمین تشکیل شده بود، چه کسی جرأت این همه جسارت را به فرزندان معنوی رسولالله(ص) داشت؟» امام دارد بحث یک بحث قوی بینالمللی را تئوریزه میکند: بسیج جهانی مسلمین. نه بسیج محدودی که الان آقایان درست کردهاند که یکی میگوید سختافزاری است و آن یکی میگوید نرمافزاری است، یکی میگوید خانهسازی است، آن یکی میگوید دامپزشکی است. بنابراین، در سیاست خارجی باید به سراغ راهکار امام خمینی برویم. ایشان میفرمایند: «ترس من آن است که 10 سال دیگر بیایید و بگویید که حکم سلمان رشدی یک حکم فقاهتی بوده است و نه یک حکم سیاسی». عیناً سر 10 سال این اتفاق افتاد! آقای خرازی تشریف بردند و کنارجک استراو ایستادند و افاضه فرمودند که: "دولت ما کسی را برای ترور حضرت آقای سلمان رشدی نمیفرستد!"
اگر حرفهای امام را گوش کرده بودیم امروز کسی جرأت نمیکرد در دانمارک کاریکاتور رسولالله(ص) را بکشد، یک کسی قرآن را آتش بزند، مرکل به آن یکی هدیه بدهد که کاریکاتور بکشد. اگر عقب بروید، اینها جلو میآیند. مدل دشمن همین گونه است.
ببخشید آقای هاشمی! در دوره شما با این اقتدار با دشمن برخورد شد؟ آقای خاتمی در دوره شما چطور؟ آقای حسن روحانی شما هم وقتی میگفتی تعامل و گفتوگو، با همین اقتدار احمدینژاد و بر اساس توقعات حضرت آقا برخورد میکردید یا با مدل کرنشی؟ این مدلها خیلی با هم فرق میکنند.
بحث این است که به برکت این دولت بود که افکار امام دو باره زنده شد، نمیخواهیم بگوییم اجرا شد، اشتباه نکنید. اینها با همدیگر فرق میکند برادر! هنوز خیلی راه داریم تا آن افکار پیاده شوند، ولی افکار امام دو مرتبه احیا شد و مردم رغبت نشان دادند. در همین دیدار با خبرگان که یک سری از این آقایان بودند، حضرت آقا هم فرمودند که آقا! مردم از قد و قواره احمدینژاد خوششان نیامد، به تفکرات اسلام توجه کردند که این جریان دو مرتبه احیا شد. مردم به این شعارها بود که دومرتبه رأی دادند. اگر ما هم از این مسیر عدول کنیم، مردم به ما هم پشت خواهند کرد.
برادرجان! درد زیاد است. بر محمد و آل محمد صلوات. اللهم صل علی محمد و آل محمد.