تاریخ انتشار : ۱۸ آذر ۱۳۸۹ - ۰۸:۰۵  ، 
کد خبر : ۱۸۹۱۴۳
تحلیل تطبیقی تاریخ صدراسلام با فتنه 88، در گفت‌وگوی «وطن امروز» با حشمت‌الله قنبری همدانی

سابقه‌داران انقلاب با ولایت‌پذیری محک می‌خورند

مقدمه: شاید باید سال‌ها طول می‌کشید که جامعه شیعی بر لزوم شناخت و تحلیل تاریخ خود واقف می‌شد لیکن در برهه‌هایی از زمان، وقایع اجتماعی ضرورت این دست امور را بیشتر و بهتر نمایان می‌کند. در همین راستا بود که پس از وقوع حوادث یک سال و اندی اخیر و به وجود آمدن شبهات فراوان، وجدان عمومی جامعه بحث‌هایی از جنس تحلیل تاریخ سیاسی شیعه را طلب می‌کرد. یکی از افرادی که در این راستا فعالیت داشت دکتر حشمت‌الله قنبری‌همدانی بود که در یک سال گذشته به نامی آشنا برای اهل درد دین تبدیل شده است. وی که در این حوزه به قول خودش 20 سال تجربه تحقیق و پژوهش را در چنته دارد، تاکنون کتاب‌هایی از جمله «سیری در تاریخ صدر اسلام» و از «عاشورا تا اربعین» را به قلم خود منتشر کرده است. دکتر قنبری اخیرا کتابی 16 جلدی درباره تاریخ اسلام را در دست نگارش دارد. او درباره تعلقش به تاریخ اسلام اینگونه می‌گوید: «این تعلق فرهنگی از سر عشق و میل باطن به این قلمرو پاک است و معاش روزگارانم از طریق دیگر است.» با او درباره دغدغه‌های تاریخی در دفتر کارش به گفت‌و‌گو نشستیم.

* به عنوان نخستین‌ سوال بفرمایید مبنا و هدف و تحلیل ماهیت آنچه ما از آن به عنوان تاریخ تحلیلی اسلام یاد می‌کنیم، چیست و تفاوت آن با نگاه صرفا اطلاعاتی به تاریخ چیست؟
** احساس می‌کنم شما تصمیم دارید مجموعه این گفت‌وگو را در یک فضای سیاسی عرضه کنید، درست است؟
* البته شاید ۳ – ۲ سوال من درباره تطبیق تاریخ با وقایع امروز است.
** فکر می‌کنم شما در این تطابق به دنبال هدف خاصی هستید و آن هدف با توجه به مقتضیات امروز کشور (جریان فتنه، تهدیدها، خطرها، قوت‌ها و ضعف‌ها) به طور طبیعی نوعی بار سیاسی را با خود حمل می‌کند اما من خیلی شما را در حاشیه نگه نمی‌دارم. اصولا بشر هر چه از حال فاصله بگیرد به تاریخش افزوده می‌شود. همان اتفاقاتی که از همین الان تا ۲ دقیقه قبل بین من و شما رخ داد به تاریخ پیوست؛ گذشته‌ای است که توسط شما و دستگاه ضبط صوت شما ضبط شده، بعضی‌ها این ثبت واقعه و رخدادها را تاریخ می‌گویند. ثبت این وقایع دستاوردهایی دارد؛ یکی از آنها این است که مردم با گذشته‌ها و زندگی، توقیعات و ناکامی‌های پیشینیان آشنا می‌شوند. دوم این است که مردم از زندگی گذشتگان خود به یک دریافت و درک مثبت یا منفی برسند. از بی‌ادبی‌هایش، ادب را یاد گیرند و از با ادبی‌های آن کمال را. بیاموزند نقاط ضعف حیات پیشینیان را شناسایی کنند و و نقاط قوت را ارتقا بدهند و موارد دیگری که می‌گذرم اما تجربه بشر دلالت می‌کند که بهره مندی تحقق نیافته و اگر هم بهره کمی برده شده بلافاصله یک فرود دفعی یا تدریجی که پیش آمده آدم را بر گذشتگان خود نشانده است.
* چرا این‌طور شده است؟
** پاسخ این چرایی‌ها مهم و بسیار اساسی است. البته آنچه امروز به عنوان تاریخ و سیره در اختیار ماست پر از ناخالصی است. این‌طور نیست که هر چه در اختیار ماست مستند و محکم باشد؛ بخش مهمی از تاریخ و سرنوشت حیات انسانی و جوامع الهی از ناحیه مورخان با انگیزه‌های سیاسی– اعتقادی و تعصب‌های ایلی و عشیره‌ای به رشته تحریر درآمده و تطبیق دقیق با حادثه و رخدادی که به وقوع پیوسته نیست حتی درباره تاریخ حیات اولیای خدا نیز همینگونه عمل شده است و حتی در رابطه با مهم‌ترین وقایع آنها، به طور مثال وقایع محرم‌الحرام ۶۱ هجری قمری. بخش قابل توجهی از اخباری که در اختیار ماست روایت افرادی مانند حمید بن مسلم یا شیعث بن ربعی است. اینها جزو قاتلان بودند. البته برخی می‌گویند حمید بن مسلم تواب شد. توبه کردن حمید بن مسلم یک احتمال است اما اینکه در کربلا از سران موثر سپاه بنی‌امیه بوده قطعی است. او از مسؤولان ارشد گردان‌های تبلیغاتی بوده و حضور او برای تاریخ‌نگاری بر اساس سفارش و برنامه‌های بنی‌امیه است.
شاید دست او به تیغ هم نرفته باشد اما تیغی که به تحریف حقایق اهل‌بیت زده به مراتب خونریزتر و بران‌تر از تیغی بوده که بر بدن اصحاب سیدالشهدا وارد شده است. اما نکته‌ای که اینجا وجود دارد این است که تاریخ حالت خودپالایی دارد. اگر کسی با علم و آگاهی دیده دقت‌بین وارد آن شود با تحلیل تاریخ می‌تواند به حقیقت دست یابد یا اگر به همه حقیقت نرسد به بخش‌های بزرگی از حقیقت دست خواهد یافت و مورخ عالم نکته‌بین با معیارها و میزان‌هایی که در اختیار دارد، می‌تواند و موظف است خود را تا سر حد امکان به سرچشمه فیض و حقیقت نزدیک کند چون بشر از تاریخ، تحلیل درست نداشته، تجربه را پیوسته تکرار کرده است، لذا نقطه ارتقای یک جامعه، تحلیل درست داشتن از تاریخ و گذشته است. مطالعه تاریخ زندگی سلاطین، پادشاهان، فراز و فرود تمدن‌ها و فعل و انفعالات زندگی بشر نوعا انسان را متوجه دوره‌های شکوهمند و پرافتخار یا خفت و فرومایه‌گی‌های بهت‌آور می‌کند و کمالات اما هیچکدام انسان را نگه نمی‌دارد و به محاکمه نمی‌کشد. به طور مثال شما زندگی خشایارشا را مدتی می‌خوانید شاید پند هم از او بگیرید اما از کنار آن می‌گذرید.
* آیا تاریخ ائمه نیز اینگونه است؟
** یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های تاریخ ادیان و به طور خاص تاریخ زندگی پیامبر اسلام و ائمه هدایت علیهم‌السلام این است، کسی که برای مطالعه زندگی و راه و روش آنان به تاریخ مراجعه می‌کند اگر منصف بوده و در جست‌وجوی هدایت باشد در پیچ و خم حادثه‌ها و اندرزها، شادی‌ها و غم‌ها او را نگه می‌دارند. انسان می‌تواند به حوزه تاریخ حضرات معصومین ورود پیدا کند اما طی‌طریق و ادامه راه متوقف به یک موضوع است و آن این است که جایگاه خود را در این قلمرو بفهمد. کربلا یک سرزمین در گوشه‌ای از جغرافیای عراق است و عاشورا کمی بیشتر از نیم روزی در دهمین روز محرم‌الحرام سال ۶۱ است اما ورود به این سرزمین و سیر در این نیمروز به بلندای ابدیت معرفت، آگاهی‌، اخلاص و آمادگی می‌خواهد. همین که وارد تاریخ کربلا می‌شوید، بلافاصله یک هدایت وجدانی شما را به این مسیر می‌کشاند و با این سوال مواجه می‌کند که در کجای این سرزمین و حادثه قرار دارید و اگر در متن حادثه بودید در کدام جبهه حضور داشتید؟ کجا شمشیرهایتان را تیز می‌کردید و بر کدام بدن می‌نواختید؟ بر کدام مرکب سوار می‌شدید؟ و جوهر قلم‌هایتان چه رنگی بود؟! تاریخ امیرالمومنین هم دقیقا همین ویژگی‌ها را دارد. شما اگر آگاهانه و منصفانه به سرزمین رقه وارد شوید، پیش از آنکه دست به قلم و نگارش ببرید و بخواهید گزارشگر تاریخ شوید، مجبورید خودتان را دریابید و جایگاهتان را بشناسید! اگرچه خیمه سپاه بنی‌امیه با قرارگاه عرشی علی(ع) فاصله‌ای به بلندای ابدیت دارند اما شما در این میان و در روز صفین فقط یک فاصله کوتاه به اندازه اخلاص و عمل صالح و اعتقاداتتان ملاحظه می‌کنید. یک قدم پس و پیش نهادن چهره علوی و اموی شما را به دوردست‌های تاریخ می‌فرستد.
* به عبارتی نسبت به تاریخ ائمه نمی‌توان بی‌موضع بود؟
** بله، دقیقا همین‌طور است. برای هر کس که اهل تفکر و تدبر باشد تعیین تکلیف می‌شود و هر مراجعی می‌تواند جایگاه حقیقی خویش را پیدا کند. همین ویژگی انحصاری حیات نورانی ائمه اهل‌بیت است که موجب طراوت، شادابی و مظلومیت و فرسایش‌ناپذیری این تاریخ است. بسیاری از حکام بودند که قلمرو گسترده‌ای را تحت مدیریت و حاکمیت خود داشتند. دوره حکومتشان طولانی‌تر بوده است. بنا به تصریح قرآن و محکمات تاریخ قلمرو احاطه و سیطره حضرت سلیمان‌نبی حتی بر دیگر جانداران رسیده بود اما با کوتاه‌ترین تکامل و بررسی ملاحظه می‌کنیم که هیچگاه به فخامت و شکوهمندی دوران کوتاه حکومت امام علی(ع) نبوده است. همان دوران کوتاه تابناک‌ترین چهره زمامداری و مدیریت منطبق بر وحی است و در طول سالیان بلند بعد از شهادت حضرت، حکومت علی(ع) همچنان ناموس گم شده و منتهای آرزوی انسان‌های شریف و دارای آرمان است. آن حکومت نه برای شیعه نه برای اسلام بلکه افتخار انسانیت است، لذا شما ملاحظه می‌کنید تمام جان و روح جورج جرداق در کتاب «صوت العدالهًْ الانسانیه» سرگشته و شیدای اخلاق مدیریت، نظارت، برنامه‌ریزی‌ و زندگی شکوهمند علی است.
او به لحاظ اعتقادی هیچ سنخیتی با علی بن ‌ابیطالب ندارد اما وقتی قلم او به حریم علی متصل می‌شود روح و جان و وجدان انسان‌ها را به حرکت درمی‌آورد. یا حادثه کربلا به لحاظ عدد و رقم کمی، اتفاق عجیبی نیست. 72 تن یا کمی بیشتر از صبحگاه تا غروبگاه عاشورا به شهادت رسیدند. همین، در تاریخ، جنگ‌هایی ثبت شده که صدها و هزاران برابر اعداد کربلا قربانی داشته است و بسیاری از آنها هم از انگیزه‌های ارزشی و اعتقادی بی‌بهره نبوده‌اند. اما هیچ‌کدام عظمت، شکوه و ماندگاری حماسه سیدالشهدا(ع) را نداشته‌اند و رنگ ابدیت به خود نگرفته و تنها یاد و خاطره‌ای از آنها پیش روی جوامع انسانی است. چرا ماندگاری و دستاورد این همه فعل و انفعالات زشت و زیبا کم است؟ اما در نقطه مقابل تاثیر، ماندگاری و تازگی تاریخ زندگی و سیره حضرات اهل‌البیت علیهم‌السلام چرا اینقدر افزون و بی‌زوال است؟ علت پویایی و همیشه زنده بودن ائمه هدایت، اتصال به وحی، زندگی الهی و برخورداری از هدایت ناب و ارائه سخاوتمندانه هدایت به بندگان خدا و پرداخت گرانبهاترین هزینه برای هدایت و سعادتمندی بشریت است. دقت بفرمایید انسان در هر تاریخی می‌تواند صاحب دریافت و تجربه باشد اما در تاریخ اهل‌بیت موضع حق و باطل او مشخص شده، قیمت و ارزش انسانیتش سنجیده می‌شود و اگر تحلیل درست از حقایق و هدایت‌ها و خط و ربط‌ها و امواج فتنه و فساد وجود داشته باشد تا رسیدن به وادی نور و سعادت جز چند تکبیر فاصله نیست و اگر دنیا و میل به بازی‌های دنیا در دولت وجود انسان جاگیر شود دیگر هیچ حقیقت، طهارت، صداقت و قداستی احترام نخواهد داشت.
اهالی نهروان مردمان بدی نبودند، قاریان و شیوخ قرآن بودند. بسیاری از آنها صاحبان فتوا بودند و مردم با دیدن سیمای نورانی و محاسن سپید و سابقه‌های مشعشع آنها سلام و صلوات می‌فرستادند. اما کج‌اندیشی و بی‌توجهی به معیار و میزان حق و حق جعلی برای خود قائل بودن آنها را به تحلیل غلط رساند و همین تحلیل غلط موجب شد که مطلق هدایت یعنی امیرالمومنین را نبینند، نه‌تنها نبینند که خود را میزان دانستند و به جای توبه از رفتارها و تحمیلات ننگین و شرمسارانه خود از امیرمومنان درخواست توبه کنند و با تلاوت آیات مربوط به مشرکان در نماز امیرالمومنین اختلال می‌کردند، مردم هم به اشتباه می‌افتادند. فهم مردم هم بازیچه شده بود، نمی‌دانستند چه کنند؟! طرفین مناظره دعوی دینی داشتند، هر 2 گروه اهل نماز و قبله بودند، سوابق درخشان و پرطمطراقی در کارنامه هر 2 گروه بود، البته مردم مال‌اندیشی و عافیت‌طلبی را پیشه کرده بودند و روح جهاد و مجاهده را واگذاشته بودند لذا در یک انفعال متاثر از بی‌معرفتی به جای آویختن به حق مطلق دیده به مصادیق پیرو حق دوخته بودند، به عبارتی روان‌تر آنها یقین داشتند که رسول خدا، عمار را مردی با حق معرفی فرموده که به دست فئه باغیه کشته می‌شود اما به جای درک و تمسک به حقی که عمار اعتبار خود را از او گرفته، دیدگان خود را به قامت عمار بن یاسر دوخته بودند، لذا با کشته شدن عمار، حق را گم کردند و به وادی سرگشتگی افتادند و به نوعی از بی‌غیرتی دینی تن سپردند که خود عاملی برای تحمیلات مفسدان بنی‌امیه تبدیل شدند.
اگر حق گم شد و اولیای حق تنها ماندند جامعه دچار تحیر و سرگشتگی می‌شود، جبهه باطل با آمیخته کردن باطل خود با کمی از حق به افکار عمومی مدیریت می‌کند و نهایتا چشم تشخیص مردم نابینا می‌شود و همین نابینایی و تحیر آنچنان سفلگی و فرمایگی را به جامعه تحمیل می‌کند که وقتی عمار کشته شد در مقابل تحلیل ساده و ابلهانه عمروعاص که گفت: عمار را آن کسی کشت که به سوی جبهه آورد، خام و رام می‌شود و سخن روشن و بی‌زحمت امیرالمومنین را که فرمود: با تحلیل عمروعاص پیامبر هم قاتل حمزه است که او را به جبهه آورد، نه شنیدند و نه فهمیدند و نه تکان خوردند. عافیت‌طلبی، تحلیل غلط از یکسو ریاست‌طلبی، دنیازدگی و بدعت‌گرایی از طرف دیگر باعث شد نه‌تنها خط جاهلیت سرد و سخت عرب احیا شود بلکه جاهلیت مدرن جامعه مسلمانان پروژه‌های ناتمام جبهه کفر را هم به فرجام رساندند و ناکارآمدی تیغ عمر بن عبدود با ضربه کاری عبدالرحمن بن ملجم جبران شود و کفر و شرک ناکارآمد و مضمحل برنامه‌های خود را با التقاط و انحراف و مال‌اندیشی و دنیاطلبی مسلمانان عملیاتی کند.
* شما فکر می‌کنید تامل در این حقایق تاریخی عجیب و پیچیده می‌تواند دستگیر جوامع آدمی در روزگار بعدی باشد؟
** دقیقا همینطور است و تشخیص شما از عرایض بنده درست است. شما روزگار خودتان را ببینید، حکومتی داریم که ارکانی دارد و در این ارکان سه‌گانه آن اجزایی وجود دارد که در مجموع کارهای مردم و کشور را مدیریت می‌کنند. خیلی‌ها زحمت می‌کشند، خون دل می‌خورند اما کارها بدون نقص نیست. در اعمال کارگزاران نظام در حوزه‌های مختلف عیب و اشکال وجود دارد. برخی حب ریاست دارند، بالاخره دنیا عده‌ای را جذب خود می‌کند و کسی هم نگفته که هر چه انجام می‌شود بدون عیب و نقص است. بگوید هم حرف باطلی است و کسی نمی‌پذیرد. اما نکته مهم این است که ما تنها کشوری هستیم که مملکت خود را مملکت اهل‌بیت پیامبر می‌دانیم، بانگ علی ولی‌الله بر مأذنه‌های شهرهای ما به آسمان می‌رود، رهبری کشور به وجود مبارک مرجع تقلیدی عالیقدر و مهذب و متواضع زینت شده و تنها دعواداران فراهم‌آوری امر ظهور حضرت ولی‌عصر(ع) به صورت رسمی و حکومتی ما هستیم. اینها افتخارات و فضیلت‌های بزرگ و فرصت‌های مقدسی است که در اختیار ماست، اشتباهات و معایب باید در جای خود مطرح و اصلاح شود. کسی حق ندارد به خاطر اشتباهات و نواقص موجودیت نظام را مورد هجوم قرار دهد و بر ارزش‌های مسلم انقلابی و اسلامی و هنجارهای مبارک ملت بتازد.
کسی نباید خود را موظف بداند که اسرار کشور و حتی ضعف‌ها و نواقص در دستگاه‌های رسمی کشور را کف دست دشمنان شناسنامه‌دار کشور و انقلاب بگذارد. اینها اگر خیانت نباشد طعم خیانت دارد. در زمین دشمن علیه دوست گفتن و شنیدن و قیام کردن هم خلاف منطق قرآن است و هم با مصلحت کشور و مردم متضاد و ناسازگار است. شما حوادث سال بعد از انتخابات دهم ریاست‌جمهوری در سال ۸۸ را ملاحظه کنید، هیچگاه حتی در دوران 8 ساله دفاع مقدس هم دشمنان شناسنامه‌دار اسلام و انقلاب کشور اینقدر به برنامه‌های براندازانه خود امیدوار نبودند و عده‌ای از سابقه‌داران در مقام و موقعیتی قرار گرفتند که قله امید اردوگاه استکبار شدند. تحلیل غلط، دنیازدگی، خودپرستی و میزان‌گریزی عده‌ای را آنچنان تباه کرد که زشتی و تعفن آنها نکبت منافقین و سرسپردگان شناسنامه‌دار افشا شده جبهه کفر را به فراموشی سپرد. تحلیل غلط آنها این بود که برای خود جایگاه میزانی قائل شدند و غلط‌های خود را بر حقایق مسلم و بی‌خدشه ترجیح داده و در مقام تحمیل آن بر موجودیت کشور بودند. کاری نشده بود، در یک روند معمولی و مثل همه دوره‌های پیشین، انتخابات ریاست‌جمهوری با حضور 4 نامزد کلید خورد.
رقابت‌های انتخاباتی آغاز و با همه زشتی‌ها و زیبایی‌هایش به عنوان یک نمایش انتخاباتی توسعه می‌یافت و بالاخره هم به طور طبیعی باید یک نفر انتخاب می‌شد. در منطق اسلام، امام و انقلاب هر کدام از نامزدها که انتخاب می‌شد، جز تلاش طاقت‌فرسا، مرارت‌های تلخ، حرف و حدیث‌های روا و ناروا شنیدن و بار مسؤولیت دنیا و قیامت 70 میلیون ایرانی را به دوش کشیدن بهره‌ای نداشت، چرا؟ چون در منطق دین و انقلاب ما مقامات وظیفه است و مسؤولیت تعهدی گران. آنها که آماده خدمتگزاری به کشور بودند و خود را توانای انجام کار می‌دیدند، در یک نگرش اسلامی اگر با اقبال و اعتماد مردم مواجه می‌شدند به شکرانه اعتماد و انتخاب مردم، باید مهیای 4 سال کار در حد مرگ می‌شدند و اگر نمی‌شدند به شکرانه اینکه مردم تکلیف را از دوش او برداشته‌اند باید برای پیشرفت و تعالی کشور مهیای همکاری با رئیس‌جمهور برگزیده می‌شدند. هر 4 نامزد هم می‌دانستند و الان هم می‌دانند که در نظام انتخاباتی ایران و ظرفیت هوش و حضور مردم در صحنه‌های سیاسی کشور احتمال تقلب و تغییر در سرنوشت انتخابات به طور کلی منتفی است و در دوره‌های قبل هم این حقیقت به اثبات رسیده بود که فقط منتخب واقعی مردم از صندوق‌های آرا بیرون می‌آید. پس چرا چنین شد و کشور دچار موجی از آشوب و اغتشاش شد؛ آن هم هیجان و هرج و مرجی که مدت‌ها اردوگاه استکبار را به رقص و پایکوبی واداشته بود؟ ببینید، 9 انتخابات انجام شده بود و ان‌شاءالله 90 انتخابات دیگر هم اجرا خواهد شد، 9 رئیس‌جمهور آمده و روسای‌جمهور فراوان دیگری هم خواهند آمد.
هر کدامشان هم در کارنامه خود ضعف و توانایی‌هایی را ثبت می‌کنند، اینها انسان‌های معتمد از درون همین مردم هستند و مردم هم هیچ‌کدام را مطلق نمی‌دانند، همین دولت اصولگرایی که با اعتماد مردم به دوره خدمتش ادامه خواهد داد و خود ما برای تداوم ماموریتش زحمت و تلاش کردیم دارای عیب و ایراد هم هست. از بعضی همکاران دستگاه اجرایی رفتارهای ناصواب و گاه زشت و زننده به ظهور می‌رسد اما معنایش این نیست که باید به دولت تاخت، حرمتش را شکست و آن را تضعیف کرد و خدماتش را ندید. ما هم از دولت با همه قدرت حمایت می‌کنیم و هم با تمام قدرت با بدی‌ها و انحرافاتی که ممکن است وجود داشته باشد یا به وجود بیاید مبارزه می‌کنیم و خود جریان دینی و اصولگرایی دولت معایب را اصلاح خواهد کرد. وجود عیب در دولت و ادارات دولتی توجیه‌کننده ننگ عمله BBC شدن نیست، حجتی برای آمریکایی شدن نیست چرا که ما در نظام اسلامی از میزان دقیق، منصف، عادل، هشیار، آگاه، بینا و بصیر بهره‌مند و برخورداریم؛ میزانی که با عنوان ولایت امر مسلمین بر همه چیز و همه شؤون حکومت احاطه دارد و مصالح عالیه کشور را بهتر از همه تشخیص می‌دهد و مرد اول میدان مبارزه با ظلم و تعدی و انحراف است، شما ملاحظه می‌کنید آنهایی که به علت دنیازدگی و ریاست‌طلبی راه فتنه پیمودند در گذر تاریخ زندگی اسلامی سالک راه اسلامی شدند که در عین خوشنامی و بزرگواری به انحراف و کژی افتادند و به آن فرجام تلخ و ناگوار رسیدند، البته هرگز نباید اینها را با آن بزرگان مقایسه کرد، مثلا قیاس اینها با شخصیتی مانند زبیر را بنده صحیح نمی‌دانم.
به لحاظ یادآوری و عبرت چرا، تذکر تاریخ لازم است اما به لحاظ شخصیت افراد هرگز، زبیر سیف‌الاسلام رسول خدا بود، نخستین کسی بود که در آغاز غربت اسلام از امیرالمومنین دفاع کرد، با شمشیر او غصه‌های بزرگ او از چهره پیامبر زدوده و گره‌های مهمی از مسیر اسلام باز شده بود. امروزی‌ها یک در صد هزار این فضیلت‌ها را اگر داشتند عالم را به آتش می‌کشیدند. زبیر بر اثر تمایل به دنیا دچار غفلت شد و با دوری گزیدن از امام زمان خود و بی‌اعتنایی به میزان خداوندی، هم خود را گرفتار دردهای بزرگ کرد، هم عده‌ای از مردم ساده‌دل را به خاک و خون کشید و هم دل آسمانی علی را بر همه این مصایب بویژه سوءعاقبت خود به آتش کشید. زبیر در همان حین واقعه و پیش از آغاز جنگ فهمید اشتباه کرده، از اردوگاه شتر هم فاصله گرفت ولی عیب بزرگ او این بود که به همان سرعتی که از سپاه ناکثین گریخت، از اردوگاه ولایت امام حق نیز فاصله گرفت تا در بحران بی‌ولایتی با ضربت پست‌ترین بندگان خدا به قتل برسد و به سوی عاقبتی تاریک رود و علی مظلوم را هم در غم خود فروبرد. امیرالمومنین هیچگاه از مرگ و قتل زبیر خشنود نشد بر او گریست و غمگنانه سر او را به دامن گرفت اما چه کاری می‌توانست بکند؛ زبیر بیراهه رفته بود و عاقبتی جز آن نداشت. زبیر و حر هر دو تحت‌تاثیر بنی‌امیه بودند و هر دو در حین واقعه به هدایت امام حق برخورد کردند اما در برخورد با هدایت زبیر بعد از اینکه فهمید نباید در سپاه شتر باشد به سوی بی‌نشانی فرار کرد و حر بعد از آنکه دانست نباید در اردوگاه اموی باشد به فراست دریافت که راه جبران، پیوستن به ولایت حسین بن علی است.
زبیر در گذار فرار خود در بیراهه به کژدم گمراه و خونریزی برخورد کرد که وی را به قتل رساند و حر در مسیر هدایت خود با امامی مواجه شد که راه ابدیت و ملکوت را به روی او گشوده بود. در روزگار ما هم اینطور نبوده و نیست، وقتی زمین‌خوردگان فتنه ۸۸ به رسوایی رسیدند، مومنان خوشحال شدند؟! نه همه پیروان ولایت اندوهناک شدند! غصه خوردند و چه کسانی که بر این مصیبت اشک ریختند اما چاره‌ای نداشتند. اینها با تحلیل غلط و غفلت مفرط می‌خواستند بیفتند و کسانی که دیروز یار مردم و انقلاب بودند از خود خاکریزی برای دشمن ساخته بودند. کسی راضی نبود سابقه‌داران و خوشنام‌ها آسیب ببینند. بگذارید صادقانه بگویم یک‌هزارم دردی که از این سقوط تلخ به سینه متدینان نشست در سینه هیچ اهل کفر و شرک و ضدانقلابی ننشست، خودشان ناسپاسی کردند و افتادند. وقتی فضا به شکلی مدیریت شد که در شعاع مواضع و حرکات آقایان دشمن به طمع افتاد و آنچنان موج ننگینی به راه افتاد که حذف ولایت دینی و ارزش‌های اسلامی و به آتش کشیدن خیمه و خرگاه عاشورایی از زمزمه تبدیل به فریاد شد و مردم دست بنی‌امیه و بنی‌عباس را در آستین امروزی‌ها دیدند، طبیعتا به خروش درآمدند. مردم ما که مردم عراق و شام سال ۶۱ و ۴۱ نبودند و نیستند. اصل و نقطه عطف شکوهمند و درخشان دهه سوم انقلاب اسلامی همین هشیاری و بصیرت اعجاب‌انگیز ملت بزرگ ایران بود؛ پدیده‌ای که رهبر معظم انقلاب اسلامی دقیقا آن را می‌شناخت و باور می‌کرد.
ملت ایران حقیقتا مفهوم عوام و خواص را تعریف دیگری بخشید. در انتخابات ریاست‌جمهوری 40 میلیون رای مردم بزرگ ایران میان 4 نامزد به صورت غیرمساوی تقسیم شده بود و 25 میلیون رای آقای احمدی‌نژاد را به ریاست‌جمهوری برگزیده بودند که سرمایه بسیار بزرگی برای خدمتگزاری ایشان است. اما وقتی خط فتنه کشور را به سوی بحران سوق داد و بیم آن می‌رفت که انقلاب و کشور دچار آسیب شود در یک اقدام متمرکز و هوشمندانه چه موافقان رئیس‌جمهور منتخب چه مخالفان او در لباس و هیات موافقت و سربازی اسلام و نظام در حمایت از مقام ولایت و امامت و رهبری محکم‌ترین مشت را بر دهان جبهه برانداز زدند. در چه شرایطی؟ در شرایطی که خیلی از محترمان و سرشناس‌ها دچار تردید و در انتظار روشن شدن حوادث بودند، مردم خود را به دل حادثه‌ها زدند و آرامش و امنیت و نورانیت را از سینه سپاه فتنه و آتش و خاکستر بیرون آوردند تا همه بدانند، ولایت دینی به عنوان میزان قول و عمل مردم پرشورتر از دوران ظهور انقلاب اسلامی در متن زندگی مردم است. ولایتمداری و ولایت‌پذیری و پیروی هوشمندانه و خردمندانه ملت، ولی‌امر مسلمین مردم روزگار ما را در اوج قله شرافت و عزت قرار داده است.
* آیا می‌توان دسته‌بندی کلی از چگونگی تحلیل نادرست مردم در عصر ائمه ارائه داد؟
** زندگی مبارک ائمه عصمت و طهارت را باید به صورت یک کتاب واحد در 14 فصل نورانی دید و خواند. هر فصل از این کتاب بی‌نقص مقتضیات زمانی خاص خود را به تصویر می‌کشد که در مجموع این 14 دوره به طور تام همه ادوار تاریخ بشر و فرقه‌های مختلف انسانی را در خود جای داده و به داوری نشسته است. میان امامان حق تفاوتی نیست اما مقتضیات عصر و روزگار آنها و برنامه و ترفندهای جبهه ضدتوحید معاصر، هر کدام از ائمه شیوه‌های مدیریتی آنها را به ظهور می‌رساند. لذا ما تفاوتی بین شهادت امام رضا(ع) در طوس و امام حسین(ع) در کربلا نمی‌بینیم و تمایزی میان امام حسن(ع) و امام حسین(ع) قائل نیستیم. آنها در مسیر هدایت بندگان خدا و اقامه عدل و امر خدا مهیای هر مجاهدت و پرداخت هر بهایی بودند و درست در نقطه مقابل جبهه ضدتوحید نیز اهداف همیشگی خود را تعقیب می‌کردند و متناسب با شرایط عمومی جوامع خود به خلق فاجعه اهتمام می‌کردند.
هدایت و روشنگری امامان حق یک فرآیند متاثر از قرآن و ظلم و جنایت و فاجعه امامان باطل نیز یک فرآیند ریشه‌دار در برنامه‌های حسابگرانه تاریخی است. اگر شما محل قرار گرفتن ارباب فاجعه از یکسو و امامان هدایت از سوی دیگر را در عصرها و دوره‌های تاریخی جابه‌جا کنید، هر کدام به روش اسلاف خود عمل می‌کردند. لاابالی‌گری و اباحیگری مسؤولان و کارگزاران دهه سوم حاکمان مسلمان محصول انحرافی است که در سال یازدهم بنیانگذاری شد و کربلا نیز در تداوم تهاجم به خانه توحیدی امیرالمومنین بود و هجرت و شهادت امام رضا(ع) نیز تداوم همان هدایت و حماسه‌های اسلاف معصوم و بزرگوار اوست. نکته اساسی این است که غفلت و مال‌اندیشی مردم آن روزگاران در تنهایی و غربت امامان حق نه‌تنها بی‌تاثیر نبود بلکه گاهی اوقات کج‌فهمی‌ها و بدرفتاری‌های مردمان آن دوران تلخ‌تر و کشنده‌تر از فجایع ارباب کفر و نفاق بود. مردم محو دنیاگرایی بودند و آنچنان میل به دنیا داشتند که خود بخشی مهم از آزار و اذیت‌هایی بودند که نسبت به اهل‌بیت عصمت روا داشته می‌شد. البته هر دوران هم پیچیدگی‌های خاص خودش را داشت که نوعا ما هم هنوز دریافت دقیقی از آنها نداریم. مثلا متاثر از تبلیغات گسترده ما هم امروز یزید را مردی سگ‌باز، میخواره، لاابالی و زنباره می‌شناسیم و این درک یک خاستگاه تحقیری دارد یعنی خیال می‌کنیم او در بیابان‌های اطراف شام در پی سگ‌ها می‌دویده یا اینکه او را مست و لایعقل از کوچه و خیابان‌ها جمع می‌کرده‌اند، نه این‌طور نیست؛ یزید شخصیتی پیچیده و تربیت شده جریان‌های پیچیده یهود و مسیحیان افراطی بود که از آغاز ولادت تحت تربیت ویژه قرار داشت تا توانایی اجرایی برنامه‌های پیچیده را داشته باشد.
لذا سگ‌بازی او مثل سگ‌بازی رؤسای‌جمهور فعلی آمریکاست که پیش از معرفی دولت‌های خود سگ‌هایشان را به کاخ سفید وارد می‌کنند و احترام آنها از خیلی از شخصیت‌های رسمی کشورشان بیشتر است. عرق و شراب هم نماد و نشان تمدن استکباری و اسلام‌ستیزانه آنها بود و برنامه‌ریزان ضدتوحید به هر شکل ممکن عقل مردم را می‌دزدیدند و بر آنها مدیریت فکری و برنامه‌ای داشتند، درست در نقطه مقابل غالب خواص و اندیشمندان جبهه حق و همچنین آمار مردم با توجیهات مختلف در جست‌وجوی آرامش و صیانت از تشخص و وجاهت عمومی خود بودند و نه‌تنها حاضر به پرداخت هیچ هزینه‌ای برای اقامه حق نبودند، بلکه برای گذران دنیا به هر رنگی هم درمی‌آمدند، هر کس در خدمت دنیای آنها بود آنها قیامت و حریت خودشان را به پایش می‌ریختند. الان هم نمونه‌هایش را می‌توان جست‌وجو کرد، کسانی که هم با اصلاحیون برادرخوانده‌اند و هم با اصولگراها عقد اخوت می‌خوانند. با محمدرضاشاه هم توفیق همکاری داشته باشند سرسپرده‌اند، فرصت پیدا بشود برای تلویزیون BBC هم تفسیر و تحلیل می‌کنند. باید ریشه انحراف‌ها و مصیبت‌ها را بازکاوید و مراقب آینده بود.
* آیا این انحراف در همه وجوه و در همه دوره‌هاست؟
** وقتی میزان گم یا کم‌فروغ شد همیشه خطر انحراف و التقاط و بدعت‌گذاری وجود دارد. آن کسی که انحرافی را بنیانگذاری کرد ضوابط آن را هم تعریف و تعیین می‌کند، سپس تربیت خاص آن انحراف و التقاط را هم ترویج می‌کند و در حوزه‌ای که امکان توسعه و بسط التقاط و انحراف وجود داشته باشد سرمایه‌گذاری می‌کند و مهم نیست که اصل سرمایه هم از کجا باشد، در هر دوره‌ای از تاریخ نمونه‌هایی موفق و ناموفق از این جنس کجی‌ها قابل ردگیری و معرفی است.
* برخی می‌گویند 4 دوره تاریخ ائمه داریم و 4 استراتژی خاص را در این تواریخ سیاسی ائمه مطرح می‌کنند، آیا تطبیق تاریخ با این معنا و دسته‌بندی‌ها درست است و حال فعلی ما با کدام برهه تاریخی ائمه مطابقت بیشتری دارد؟
** به این تقسیم‌بندی‌ها به لحاظ مفهوم و محتوای تاریخی اشکالاتی وارد است که اگر حقایق پشت پرده‌ای که در سینه تاریخ مکتوم مانده است مورد کاوش قرار گیرد شاید در تقسیم‌بندی و ویژگی‌های ادوار تاریخی دریافت‌های متنوع‌تری تحصیل شود. روزگار ما هم پیچیدگی‌های خاص خودش را دارد که دقت نظر و صراحت و صداقت پیروان مکتب اهل‌بیت و ولایت می‌تواند از ثبت بدعت و زشتی در سابقه تاریخی روزگار ما جلوگیری کند. بالاخره انقلاب اسلامی ما روزنه‌ای از زندگی و هدایت اهل‌بیت است که از ناحیه مرجعی عالیقدر و عظیم‌الشأن بر ملت عزیز و ثابت‌قدم ایران ارزانی داشته شده و انقلاب منهای اسلام برای ملت ما بی‌مفهوم است. ایران جدای از اسلام قابل درک نیست. نگاه مظلومان، مستضعفان، حقیقت‌طلبان و آزادیخواهان عالم به ایران و انقلاب اسلامی به اعتبار انتساب ما و ملت ما به اسلام و مکتب اهل‌بیت است؛ اهل‌بیتی که حاکم قلوب مردم ایران هستند و قاطبه مردم ایران محبت و مودت حتی پدر و مادر خود را با اهل‌بیت پیامبر مقایسه نمی‌کنند. ایران را دوست داریم و وطن‌دوستی را از نشانه‌های ایمان می‌دانیم اما وطن‌پرستی و ایرانی که اسلام مخصوص به خود را داشته باشد نه قابل فهم است و نه وجود خارجی دارد. هنگامه دفاع مقدس در سایه اسلام رقم خورد و ایران باعظمت و باشرافت در سایه اسلام از گزند دشمنان ایران و انقلاب مصون ماند. آنهایی که ادعای وطن‌پرستی داشتند وقتی وطن با مخاطره مواجه شد دفاع از آن را در اروپا و سواحل دریاها و مجالس لهو و لعب به نمایش گذاردند و پیروان مکتب عاشورا بودند که تمامیت ایران را با خون‌های پاک خود ضمانت کردند.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات